دين و وجدان

مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس طهرانى (طاب ثراه)

- ۲۷ -


و البته اين رمز، رمز پنهانى نيست ، بلكه رمز آشكارى هست كه همه مردم ، از زن و مرد و پير و جوان و وضيع و شريف ، با تجربه شخصى خودشان يا با تجربه افراد مورد وثوقشان ، بآن اطمينان پيدا كرده اند.
مطلب پنجم : بعضى از ساده لوحها يا مغرضها، با توجه بآن چه درباره علائم آخرالزمان و اصلاح جهان بوسيله امام زمان گفته شده ست ، ميگويند اينگونه مطالب مردم را از فعاليت ها و نهضت ها باز مى دارد و مى گويند علت اصلى اينكه ايران كه كشور شيعه هست از كشورهاى متمدن امروزى عقب تر است همينست كه هميشه بمردم شعيه اين كشور تزريق شده و مى شود، كه ايجاد اصلاحات ، موكول بظهور امام زمانست ، طبيعى است كه اثر چنين تزريقى اين است كه مردم ، و بخصوص مؤ منين روشن و ارزنده ، رغبت وجديتى براى شكرت در فعاليت هاى اجتماعى و ايجاد صنايع ملى پيدا نمى كنند، و در نتيجه بچنين روز سياه و ساهترى مى افتند، و خلاصه عقايد مزبور باعث ركور و عقب ماندگى شعيه گرديده ، و تحت الشعاع كشورهاى بيگانه كرده ، بطورى كه در همه چيز محتاج به آن ها و ذليل آن ها گشته اند.
عقب ماندگى كشورها در اين عصر اثر عادى و صورى عقايد آنها نيست
در پاسخ اين سوء توهم يا سوء تفاهم ، بايد گفت او لا عقب ماندگى اينكشور نتيجه عقايد درست مزبور نيست ، زيرا نوع ممالك اسلامى كه در خاورميانه يا مناطق ديگر هستند، مثل ممالك شيعه ، تحت العشاع كشورهاى بيگانه ، با اين كه نه دولتشان و نه ملتشان عقايد درست مزبور را ندارند، و ثانيا نه تنها نوع ممالك اسلامى ، بلكه بيشتر ممالك كوچك دنيا، در هر جائيكه هستند و هر عقيده ايكه دارند، تحت الشعاع دولتهاى بزرگ شرق و غربند، هر چند كه صنايع عالى امروزى و نظام تمدن فعليرا داشته باشند.
شاهد مطلب كشور آلمانست كه با اينكه بنوبه خود، قدرت عظيم و تجهيزات حيرت انگيزى داشت ، با اينحال ديديم كه چگونه استقلالشرا از دست داد، و كارگزار و كاركن ديگران شد، و مانند ساير كشورهاى اسلامى يا غير اسلامى تابع دولتهاى بزرگ و نيرومند گشت .
و خلاصه ترقى و تنزل كشورها در عصر فعلى ، نه معلول چگونگى عقايد آن ها است ، و نه معلول كمى و زيادى صنعت آن ها، بلكه معلول چيز ديگرى است كه سياستمداران جهانى ، و دانشمندان علوم اجتماعى و روانى و سياسى ، آنرا بخوبى درك ميكنند.
علاوه بر اينها در همين كشور مى بينيم كه با اينكه حدود پنجاه سالست كه در صدد پيشرفت صنعت و اصلاحات مى باشند، و اينهمه جوان ايرانى براى تكميل رشته هاى مختلف صنعتى بكشورهاى مهم خارجى رفته اند، و اينهمه متخصص و مستشار خارجى با حقوق هاى گزاف باستخدام سازمان هاى مختلف اين كشور در آمده اند، و با اين كه تبليغات مؤ ثر دينى هم بسيار كمتر و محدودتر شده ، با همه اين احوال باز هم اين كشور قابل موازنه بلكه قابل مقايسه ، با كشورهاى بزرگ شرق يا غرب نشده است و بيشتر صنعت هائى كه پيشرفت نموده بطور مستقيم يا غير مستقيم براى ديگران سودمندتر بوده است .
بنابراين ما بايد از روى تحقيق و انصاف بفهميم ، كه علت عقب افتادگى ها از كجا مى باشد، تا بى جهت تقصير را بگردن دين و اهل دين نيندازيم ، و بين طبقات ملت تفرقه بوجود نياوريم ، كه خود اين تفرقه بزرگترين آرزو و حربه مخالفين است .
آرى عزت و استقلال و ترقى و تعالى يك كشور، ممكن نمى شود مگر اين كه اتفاق و اتحاد حقيقى بين مردم آن كشور پديد آيد و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا و اتحاد و وحدت حقيقى بين مردم بوجود نمى آيد مگر اينكه حالت بى بند و بارى و خود سرى حيوانى را كنار بگذارند، و از افراط و تفريط بيرون بيايند و بااخلاق انسانى تعديل بشوند، و اين ميسر نمى گردد، مگر اينكه صراط مستقم اسلام را كه برنامه جامع و كامل سعادت است پيش گيرند، و چنين چيزى مقدور نمى شود مگر اينكه قوانين اسلام را، از قرآن و اهل بيت پيغمبر كه عارف بحقائق قرآن و مرام اسلام هستند، بگيرند و بكار ببندند، تا در نتيجه وحدت كلمه و وحدت سيره پيدا كنند و همين وحدت كلمه و وحدت سيره معناى تمسك بريسمان الهى و بيرون آمدن ازوادى تفرقه حيوانى و وارد شدن بمقام وحدت انسانى و الهى ست و باز همين وحدت كلمه و وحدت سيره است ، اثر اجتماعى توحيد يعنى اعتقاد بيگانگى مبدء معاد و صفات و اخلاق و اعمال و افعال ، و تا چنين وحدتى در بين بشر بوجود نيايد، نه زندگى دنيوى آنها اصلاح مى شود و نه زندگى ابدى آن ها
ولى متاءسفانه چنين وحدتى تا بحال بوجود نيامده است ، زيرا در هر زمانى بعضى از افراد بشر بخاطر رياست و سرورى و در اثر خودخواهى و خود سرى كه ريشه همه صفات حيوانيست از پيشرفت اهل حق جلوگيرى مى كردند، و چون آن ها را مزاحم مقاصد خويش مى ديدند، با آن ها مبارزه مى نمودند، و توده مردم را از پيروى آن ها باز مى داشتند، و با سخنان مغلطه آميز و زينت هاى فريبنده بطرف خويش مى كشيدند، و بالاخره اختلافها و فتنه ها و فسادها بوجود مى آوردند.

حالت انتظار براى مسلمانهاى با ايمان ، طبيعى است

در چنين شرايطى قطعى است كه مسلمان هاى باايمان كه خواهان صلح و اصلاح جهان هستند، و تشكيلاتيرا كه از آغاز زندگى بشر تاكنون پديد آمده براى رفع اختلافات و مشكلات بشر كافى نمى دانند، و ستم گريها و بيچارگى هاى فراوانى در هر روز بلكه درهر ساعت مشاهده مى كنند، طبعا نگران مى شوند، و احساس اندوه و فشار ميكنند ولى از طرف ديگر از بزرگان دينى و كتاب هاى آسمانى ، بسيار شنيده اند كه بالاخره يكنفرى از همين بشر با تاءييدات الهى ، در سراسر جهان اصلاح كامل و واقعى به وجود مى آورد، اصلاحى كه در سايه آن گرگ و ميش در كنار هم با صلح و صفا بسر ميبرند و اگر دختر جوان زيبائى ، با طبقى از طلا و جواهر برسرش ، از مشرق بمغرب برود هيچ كس متعرض او نمى شود، اصلاحى كه در سايه آن هر كسى آن قدر عمر مى كند، كه هر درختى مى كارد خودش همه بهره آنرا ميبرد، اصلاحيكه در سايه آن فقير و بيچاره اى يافت نميشود، و حق هيچ صاحب حقى پامال نميگردد، و خلاصه آنچه آرزوى نوع بشر است محقق ميشود.
با توجه بچنين نويدهاى شادى بخش ، طبيعى است كه مسلمان با ايمان حالت انتظار پيدا ميكند، و با اينكه براى اصلاح امور خودش و ديگران ، تا سرحد توانائيش و در مسير فرمان پروردگارش كوشش مى نمايد، با اين حال بهيچوجه باوضاع پر از جور و فسادى كه مشاهده مى كند راضى نمى شود، بلكه بطور آگاه يا ناآگاه ، ديده اش نگران آن مصلح جهانى و دلش جوياى وصال او مى گردد، بطوريكه شب و روز با چشم گريان و دل بريان ، ظهور او را از خداوند متعال مى خواهد، و خودش را براى يارى او آماده مى كند، و با عشق بسيار انتظار مقدمش را مى كشد، بلكه سلاح مناسب زمان ظهور او را كه شمشير است تهيه مينمايد، زيرا باو خبر داده اند كه آن مصلح كل با شمشير، ماده فساد را از روى زمين برمى اندازد.
البته توجيه اين خبر، يا باينست كه بشر امروزى بخاطر اينكه خطر جهان سوز سلاحهاى كنونى را احساس مى كند آن را كنار ميگذارد، و مخصوصا طرف هاى اختلاف كه دولت هاى بزرگ شرق و غربند براى حفظ جان خودشان با يكديگر صلح مى كنند، و سلاح هاى مزبور را نابود مى نمايند (همان طوريكه مدتى است كه صحبتش بين دولت هاى شرق و غرب بميان آمده است) و يا باينست كه بر فرض هم كه اين سلاحهاى مهيب نابود نشود، چون آن مصلح حقيقى از طرف خدا مؤ يد و منصور است از اينرو بطور اعجاز نمى گذارد كه اين سلاحها بكار برود (فرشتگان كه ياوران او هستند براى جلوگيرى از بكاربردن و تاءثير كردن توپهاى جنگى و بمبهاى اتمى هيدروژنى و اقمار مصنوعى و غيره ، كافيند).
در پايان اين مطلب لازمست كه بپندار خام برخى از ساده ، لوحها، اشاره اى بكنيم پندار خام آنها اينستكه مى گويند: در جهان كنونى ، حق و عدالت تا حدود زيادى برقرار است ، و ظلم و ستم چندانى بچشم نمى خورد تا لازم بشود كه افراد با ايمان غمگين و نگران بشوند، و انتظار مصلح جهانيرا بكشند.
ولى تو اى خواننده باوجدان ، از روى انصاف نظر كن ، و ببين كه اوضاع كنونى جهان هيچ مناسبتى با صلح و اصلاح و عدالت و محبت دارد، تو ميدانى و ميبينى كه در ميان مردم جهان از شخصيتهاى اول طبقه اعيان و اشراف گرفته ، تا افراد معمولى طبقه سه و چهار، ذره اى وحدت و الفت و عدالت و محبت ، بمعناى واقعيش ، يافت نميشود، و حتى در ميان خويشان و آشنايان چيزى جز كينه جوئى و حسادت ، و دورنگى و نفرت ، ديده نميشود، بلكه در ميان پدرها و پسرها حقيقتى احساس نميشود، و همچنين بين شوهرها و زنها، و بين برادرها، و بين همسايه ها و بين همشهريها و بين رؤ سا و زيردستان آنها، و بين مرادها و مريدهاى آنها، و بين دولتها و ملتهاى آنها، انسانيت بمعناى حقيقى مشاهده نميگردد، بلكه برعكس گوئى همه مدرم شب و روز بانتظار مرگ يكديگر، يا شكست يكديگر، يا بدبختى يكديگر، بسر ميبرند، و گوئى غير از بخل و حسد، نفاق و شقاق ، و جلوه فروشى و حق كشى ، كلاهبردارى و رشوه گيرى دزدى و رباخوارى ، خودخواهى و شهوترانى ، و درندگى ، هدف ديگرى ندارند در چنين اوضاع غير انسانى ، بلكه ضد انسانى ، چقدر سفيهانه است ساده لوحى و خوش ‍ باورى .

كشف و كرامت دليل بر حقانيت نيست

مطلب ششم : با توجه بتاءثيريكه براى دعا و نذر و توسل بامام زمان يا ساير مقربان پروردگار گفتيم ، بعضيها اشكال ميكنند، كه چنين چيزى مخصوص ‍ باسلام و بزرگان مقرب اسلام نيست ، زيرا پيروان هر دينى در معابد خودشان ، توسلهائى نسبت ببزرگان دين خودشان ، بخصوص درحال اضطرار دارند، و از آن نتيجه هائى در قسمتهاى مختلف زندگى خويش ‍ گرفته اند و ميگيرند، و حتى گاهگاهى خوابهاى عجيب و راستى درباره آنها ميبينند، و بملاحظه همين نتيجه گيريها و خواب ديدنهاست كه معتقد به بر حق بودن آنها ميگردند، بطوريكه اگر هزار دليل عقلى هم بر بطلان دين آنها اقامه شود ابدا در آنها اثر نميكند، بلكه بملاحظه همين نتيجه ها و خوابها در راه دين و بزرگان دينشان جانفشانى ميكنند، و در عين حال خودشان را مفتخر و ماءجور ميدانند.
درست مانند عوام شيعه ، كه چنانكه گفتيم علت اصلى عقيده آنها باصول دينشان و خاندان پيغمبرشان ، غالبا همان نتيجه هائيست كه از خوابها و توسلات خويش گرفته اند، نه دليلهائى كه بگوش آنها خوانده اند، بلكه عوام سنت نيز در اثر توسل بخلفاء و استجابت دعاهايشان و رياضتهاى باطلشان معتقد گشته اند كه مقام خلفاى آنها از مقام پيغمبران الهى بالاترست ، بلكه برخى از آنا غلوهاى بيشترى درباره خلفايشان دارند، و كرامات عجيبى برايشان نقل ميكنند، (براى اطلاع بيشتر بكتاب فتوحات محيى الدين ، و قصيده مشهور ابن فارس ، و تذكره الاولياء شيخ عطار، و نفحات الانس ‍ جامى ، و كتابهاى غزالى ، مراجعه كنيد)
بنابراين بطور كلى بايد گفت كه بر آمدن حاجتها، در اثر توسلها و نذرها و دعاها و ذكرها و رياضتها، دليل بر مقرب بودن اشخاص بخصوصى نميباشد، و هرگز نميتواند درستى دين و مذهبى را ثابت بنمايد.
در پاسخ بايد گفت ، دست است كه استجابت دعاها، و كشف و كرامتها، و خوابهاى درست ، نه دليل بر حقانيت دعا كننده و خواب بيننده است ، و نه دليل بر حقانيت طرف دعائيكه كراماتى در خواب يا در بيدارى نشان داده ، و حاجتهائى را بطرز عادى يا غير عادى برآورده ، همه اينها اگر هم دليل باشد، دليل ساده عواميست نه دليل محكم عقلى ، و باينجهت است كه حجيت واقعى ندارد، و مدعائى را ثابت نمينمايد، راجع باينمطلب در قدمهاى پيش هم گفتگوى مختصرى شد، ولى براى توضيح بيشتر در اينجا ميگوئيم :

چرا دعاهاى كافرها و گنهكارها مستجاب ميشود

اما در مورد استجابت دعا بايد گفت ، بناى خداوند متعال با توجه بحكمتهاى متقنش ، بر اين جارى شده كه دعاى بندگان بلكه شقى اش را استجابت بفرمايد، و اين استجابتها گاهى براى اينستكه حق آنها را، در برابر عبادتها و عملهاى نيك آنها، ادا كند، و از اينگونه است اتسجابت دعاهاى شيطان ، كه خداوند متعال جزاى اعمالش را مطابق درخواست خودش ؛ كه عمر طولانى و تصرف در دلهاى بنى آدم و چيزهاى ديگر بود، عطا فرمود، و باز از اينگونه است استجابت دعاهاى بلعم باعور، در مورد جلوگيرى از پيشرفت مقاصد حضرت موسى و بنى اسرائيل .
و البته هدف از اينگونه استجابت دعاها همينستكه پاداش اعمالشان را، در دنيا بگيرند، تا در آخرت هيچگونه حقى بر خدا نداشته باشند.
و گاهى براى اينست كه حجت را بر آن ها تمام كند، و از اينگونه است استجابت دعاى فرعون در نيمه شب ، راجع بجريان يافتن رودنيل كه خشك شده بود، هدف از استجابت دعاى او اين بود كه حجت بر او تمام شود، و تصديق قلبى بوجود خداى يگانه پيدا كند، تا خودش را قاصر نداند. و باز از اينگونه است غيب نمائيهائى كه خداوند براى بعضى از بندگان شقى اش پيش مياورد، و عوالم پشت پرده جهان را بآن ها نشان ميدهد، تا عذرى نداشته باشند.
و گاهى براى اينستكه ناله آن ها را زودتر خاموش كند، تا چون مبغوض ‍ درگاهش هستند زودتر برگردند، و امتحان سوء بپايان را بپايان برسانند، بلكه ممكنست كه خداوند متعال براى همين منظور، يعنى مخذول كردن هر چه زودتر بندگان ناپاك ، لطف ظاهرا بيشترى بآن ها نشان دهد، و حاجتهاى آن ها را نخواسته عطا كند، عطائى كه بنام شانس و اقبال ناميده ميشود ولى واقعا قهر و ادبار ميباشد، و ميتوان گفت بيشتر نعمتهاى كفار مخصوصا كفار امروز از همين نوعست ، و باين منظور است كه در كفر خود بيشتر فروروند، و با غرور بصنايع خويش از خدا زيادتر دورگردند، تا در نتيجه از نعمتهاى ابدى بكلى محروم شوند، و اين بدانجهت است كه بااينكه حجت حق بر آنها تمام شده ، بااينحال آن ها از حق و اهل حق اعراض ميكنند، بلكه با آن ها معارضه ميكنند.
و اما در مورد كشفها و شهودها و كرامتها، در قدمهاى پيش بطور مفصل گفته شد كه بيشتر آن ها، از طرف شياطين واجنه است ، و همچنين در آن قدمها روشن شد كه هر كدام اينها، حق و باطلى دارد، و حق و باطلش با يكديگر فرقى بلكه فرقهائى دارد، همان طوريكه خوابها و علاج بيماريها و رفع گرفتاريها بوسيله دعاها و ذكرها، نيز حق و باطلى دارد، از اينرو نبايد همه آن ها را دليل بر حقانيت بگيريم ، بلكه براى اثبات حقانيت يك دين ، يا يك شخص ، بايد در درجه اول بدليلهاى عقلى و نقلى نظر كنيم ، اگر دليلهاى عقلى و نقلى قطعى اقامه شد، آنگاه اينگونه مطالب ، يعنى كشف و كرامتها، استجابت دعاها، و قضاى حاجتها بتوسط بزرگان و امامزادگان و علما و صلحا، تاءييد ميشود، و در حقيقت علم اليقين را كه از دليل پيدا شده بمرتبه عين اليقين ميرساند، وگرنه اينگونه مطالب بخودى خود دليل بر حقانيت هيچ دينى و هيچكسى نميباشد.
در ضمن بايد بدانيم كه اينگونه مطالب در صورتى ارزش دارد، كه از راههائى كه دين حق تجويز كرده حاصل شود، نه از راههاى سليقه اى و ذوقى ، كه دليلى براى درستى آن در دست نيست ، بلكه برعكس دليلهائى بر نادرستى آن در دست است ، و از اينقبيل است بيشتر راههائى كه صوفيها دارند، و راههائى كه هيچگونه موافقتى با قواعد اسلامى ندارد، و باز از اينقبيل است ختمها و مجلسهائى كه سند محكمى براى مشروعيت آن در دست نيست .

بخش پنجم : پيرامون آخرالزمان

قدم سى و نهم : درباره مفهوم آخرالزمان ، و منشاء آن

كلمه آخرالزمان در ميان مسلمان ها، بخصوص شيعه ها، بسيار گفته و شنيده ميشود، بطوريكه كمتر مجلسى است كه باسم دين تشكيل دهند، و يا دينداران در آن شركت نمايند، ولى سخنى از آخرالزمان بميان نياورند اما بااينحال آن ها اختلاف نظرهائى درباره آخرالزمان و درباره معناى آن دارند.

آخرالزمان يعنى چه ؟

دسته اى آن را بمعنائى ميگيرند كه بملاحظه آن ميگويند، هنوز آخرالزمان نشده است ، و گروهى آن را بمعناى ديگرى ميگيرند كه بملاحظه آن ميگويند، اكنون آخر الزمان شده است ، و جمعى نيز براى آن معناى روشنى نمى بينند، و باينجهت در اينكه آخر الزمان شده يا نشده ترديد ميكنند، و از اينرو متوقف هستند، و البته اين كلمه مخصوص مسلمان ها نيست ، بلكه در ميان اهل كتاب ، بلكه در ميان مجوس ، مشهور و زبانزد است .
و اصل اين كلمه در ميان مسلمان ها، روايتهاى فراوانيست ، كه در كتابهاى معتبر شيعه و سنى ، از پيغمبر اكرم و ا ئمه معصومين ، نقل شده است ، روايتهاى مزبور با كمال صراحت و قاطعيت ميگويد، زمانى خواهد آمد كه دين اسلام غريب و ضعيف ميشود، بحديكه از آن جز نامى باقى نميماند، و در روايتى كه از اميرالمؤ منين (ع) در باب نكاح وسايل الشيعه نقل شده چنين زمانى را آخرالزمان ناميده است .
اميرالمؤ منين (ع) كه پيشگوى سوم اسلام پس از پيغمبر و قرآنست ، نشانه هائى براى اينزمان تعيين فرموده ، كه يك بخش مهمش پيرامون رفع حجاب زنها و روش بى بند و بار آن هاست ، در كتابهاى عهدين نيز كه كتابهاى مقدس ‍ يهود و نصارى هست از اين زمان بلفظى تعبير شده ، كه ترجمه آن ((زمان آخرين )) است ، و همچنين در مذاهب ديگر، مانند مذهب مجوس ‍ سخنانى درباره آخرالزمان از جاماسب ، كه يكى از پيغمبران مجوس هست ، نقل شده كه كتاب دارالسلام عراقى ، كه متضمن اينگونه مطالبست ، آنرا ذكر كرده است .
ولى آنچه در اين بخش مورد توجه ماست ، دو جهت است ، اول تشخيص ‍ مفهوم كلمه آخرالزمانست ، دوم تشخيص وظايفى است كه براى مسلمانهاى آخرالزمان تعيين شده است .
سه احتمال
درباره جهت اول ميگوئيم : براى اينكه بتوانيم مفهوم كلمه آخرالزمان را تشخيص دهيم نخست بايد ببينيم كه دنباله اين كلمه و مضاف اليه آن چيست ؟ يك احتمال اينستكه مقصود از آخر الزمان ، آخر زمان عمر طبيعى زمين است ، زمانيكه زمين و منظومه شمسى ما، بر طبق نظريه هيئت جديد، از هم گسيخته ميشود و البته اين نظريه با آيات قرآن نيز (مانند آيه اذا الشمس كورت ، و اذا النجوم انكدرت - و بست الجبال بسا، فكانت هباء منبثا موافقست .
ولى بطور قطع ميتوان گفت كه احتمال مزبور درست نيست ، زيرا بطورى كه از اكتشافات علمى جديد بدست ميايد، پايان عمر خورشيد تا هنگاميست كه نورش تمام شود، و يا اينكه بواسطه حركت انتقاليش باندازه اى بخورشيد منظومه هاى ديگر نزديك شود كه مجذوب آنها گردد، و در هر دو صورت هزاران و شايد مليون ها سال ، طول ميكشيد تا خورشيد ما بپايانش نزديك بشود، و بر طبق احتمال مزبور آخرالزمان گردد، و اين چيزيست كه با مقياسهاى زمانى ما و با آخر الزمان مورد نظر ما، كه در روايات ذكر شده ، بهيچوجه سازگار نيست .
احتمال دوم اينستكه مقصود از آخرالزمان ، آخر زمان زندگى جامعه بشرى بر روى زمين باشد.
ولى اين احتمال هم درست نيست ، زيرا با توجه بنوشته هاى تاريخى و كتابهاى آسمانى و پيشگوئيهاى بزرگان دينى ، با اطمينان ميتوان گفت كه ما هنوز در اول دنيا هستيم ، يعنى از (ع) مر بشرتى مدت كمى گذشته است ، و پس از اين ميبايست ظهور امام زمان بشود كه معلوم نيست تا چه اندازه امتداد پيدا ميكند، و پس از آن نيز زمان رجعت معلوم ميشود، زمان رجعت بسيار طول ميكشد، تاحديكه مجموع مدت سلطنت حقه پيغمبر اكرم و جانشينهايش را تاصد هزار سال ميتوان تخمين زد.
بنابراين عمر جامعه بشرى بايد بمراتب بيشتر از صد هزار سال باشد، با اينكه از زمان آدم تا كنون حدود ده هزار سال بيشتر نگذشته است ، و خلاصه دليلى براى اين مطلب در دست نيست كه آخر الزمان ، بمعناى آخر زمان عمر جامعه بشريست .
و اينكه ميگوئيم از زمان آدم تا كنون حدود ده هزار سال گذشته ، باينجهت است كه از زمان حضرت عيسى ، تازمان كنونى كه قرن بيستم است ، دو هزار سالست (مبداء اين تاريخ بطوريكه كتاب زبده الصحائف نوفل طرابلسى ، مطبوع در چاپخانه ناصرى بمبئى سنه 1308 هجرى ، ميگويد سال ميلاد مسيح نيست ، بلكه پنج سال پس از آنست) و از زمان مسيح تا حضرت آدم نيز، بگفته بيشتر مورخين و محققين حدود چهار هزار و چهار صد سال بوده است ، دسته اى از مسيحيها نيز با اينرقم موافقند، ولى دسته اى ديگر مخالفند و ميگويند، پنجهزار و پانصد و هشت سال بوده است .
البته مستند هر دو دسته اينستكه ، مدت عمر هر يك از پدران مريم را تا آدم با تخمين بدست آورده اند، و سپس جمع زده اند، ولى چون همه اين پدران در همه نسخه هاى تورات و انجيل ذكر نشده ، بلكه بعضى از آنها مورد اختلاف نسخه هاى تورات و انجيل ، مخصوصا تورات سبعينى و تورات عبرانى هست ، از اينرو بين دو دسته نامبرده اختلاف مزبور پيش آمده است ، مثلا در عهد جديد قينان ، بعنوان يكى از سلسله پدران مسيح تا آدم ذكر شده ولى در سفر تكوين اين نام در اين سلسله ذكر نشده است ، و با توجه باينگونه موارد اختلاف احتمال قوى هست ، كه اسامى ديگرى هم بوده كه ذكر نشده است ، و طبيعى است كه تاريخى كه باوجود اين اختلاف بدست ميايد قطعيت ندارد.
و اگر گفته شود كه علت اختلاف عهد جديد با عهد قديم ، و تورات سبعينى با تورات عبرانى چيست ؟ در پاسخ ميگوئيم علتش بگفته اهل كتاب اينستكه ، هدف پيغمبران و نمايندگان آنها، بيان مطلب تاريخى نبوده تا لازم شود، در همه جوانب آن دقت كنند بلكه هدفشان فقط اين بوده ، كه سلسله پدران مسيح يا موسى يا انبياى بزرگ ديگر را بحضرت آدم برسانند، از اينرو اسقاط برخى از آنها، در بعضى موارد، لطمه اى بهدفشان نميزند.
ولى صرفنظر از ا ينكه چنين علتى بخودى خود درست نيست ، اساسا علتهاى ديگرى هم در بين بوده كه اسقاطها و تغييرهائى در عهدين بوجود آورده است از اينرو قرآن آنها را تحريف شده ميداند، طبيعى است كه كتابهاى آسمانى تحريف شده نميتواند سند و مدرك عقايد و احكام باشد، ولى يكى از اين علتها اينستكه بواسطه اختلافهاى خونينى كه بين يهود و نصارى ، يا بين آنها با ديگران ، بوجود آمد، قسمتهائى از تورات و انجيل از بين رفت ، يا سوخت شد، يا در اثر اغراض شخصى تغيير يافت .
ولى در هر صورت براى تاريخ دنيا، سندى جز عهدين در دست نيست ، و آنچه از عهدين بضميمه اكتشافاتى كه از آثار باستانى كرده اند، (مانند اينكه كشف كرده اند كه تاريخ شورع كتابت و قرائت ، هزار و هفتصد و بيست و دو سال پيس از ميلاد بوده است ، و پيش از آن اثرى از كتابت و قرائت نبوده است) آنچه بطور قطع بدست ميايد اينستكه از دنياى بشر، كه با حضرت آدم شروع ميشود، بيشتر از ده هزار سال نگذشته است ، و باينجهت مشكلست كه آخرالزمان را، باخر زمان دنيا يا پايان عمر بشر، تفسير كنيم ، زيرا آنچه گذشته است مدت كوتاهى از عمر بشر است ، بخصوص با توجه بزمان ظهور امام زمان ، و زمان رجعت كه پس از آن پيش ميايد، و بطوريكه گفتيم ظاهرا بسيار طول ميكشد.
در ضمن بايد باين موضوع هم ، كه براى روشن شدن معناى آخرالزمان موثر است توجه كنيم كه آخرالزمان در دو مورد استعمال ميشود، يكى در مورد پيغمبر كه گفته ميشود پيغمبر آخرالزمان ، و ديگرى در مورد امام كه گفته ميوشد امام آخرالزمان و بديهيست كه آخرالزمان اول ، غير از آخرالزمان دوم ميباشد، و باينجهت ابهام معناى اين كلمه بيشتر ميگردد.