عرفان اسلامي جلد اول

استاد حسين انصاريان

- ۱۲ -


گفتگوى حضرت سجّاد با جابر در مسئله عبادت

نوشته اند حضرت سكينه جابر بن عبدالله انصارى را احضار كرد ، و به او فرمود : شما مورد محبّت و احترام خانواده ما هستى ، از شما مى خواهم با برادرم حضرت سجّاد ملاقات كرده و از قول خودت از او بخواهى در گريه و عبادتش تخفيف دهد ، زيرا همه ما بر جان او ترسناكيم !!

جابر مى گويد : به محضر حضرت زين العابدين مشرف شدم و خواسته خود را با آن بزرگوار در ميان گذاشتم ، امام به خدمتكار خانه فرمود ، آن كتاب را بياور خدمتكار كتاب را به امام داد و حضرت سجاد هم كتاب را در برابر من گذاشت و فرمود : در اين كتاب از عبادات پدرم على ياد شده ، آن را بخوان تا از من تقاضاى كم كردن عبادت نكنى ، اى جابر عبادت من كجا و عبادت پدرم على !!

راستى چقدر عجيب است  مردى كه آن همه عبادت داشت ، امامى كه پس از نماز صبح سر بر سجده مى گذاشت و هزار بار مى گفت : «لا إله إلاّ الله حقّاً حقّ ، لا إله إلاّ الله عبوديّتاً ورقّاً لا إله إلاّ الله إيماناً وتصديق» .

انسانى كه چهل سال پس از واقعه كربلا قسمتى از وقت شب خود را با كشيدن انبان غذا بر دوش به داد بينوايان مى رسيد ، آقايى كه سالى دوبار اضافه پوست پيشانى و زانوى او را از كثرت ركوع و سجود قيچى مى كردند ، بزرگوارى كه در تربيت كردن انسانهاى والا با كمال قدرت و توان كوشيد ، آن وقت عبادت خود را در برابر خدا آن قدر ناچيز مى بيند ؟! و ناچيز دانستن عبادت در برابر عظمت حق او را به وحشت مى اندازد .

جداً اين گونه خوف بهترين علت براى رشد و كمال ، و اين خود نديدن از عالى ترين مراحل تواضع در برابر حق و خلق است .

در شب عرفات از فضيل پرسيدند : حال اين مردمان چون بينى ، گفت : همه آمرزيده اند اگر من در ميان ايشان نبودمى !!

استاد اخلاق ، عارف بزرگوار ، مفسّر قرآن ، مرحوم حاج شيخ محمود ياسرى رحمة الله عليه مى فرمود : پيامبر اسلام به جبرئيل گفت : از عجايبى كه ديده اى برايم بازگو كن .

امين وحى گفت : در زمانهاى گذشته ، در حالى كه بنا بود به يكى از انبياء خدا نازل شوم ، عابدى را در جزيره اى ديدم ، كه با كمال شوق به عبادت حق مشغول بوده و از خدا مى خواست مرگش در حال سجده بر حق فرا رسد !

عبادتش را نيكو يافتم ، زمان بندگيش را چهارصد سال ديدم ، دعايش را مستجاب مشاهده كردم ، علاقه مند شدم وضع قيامتش را ببينم ، برايم اعجاب آور بود !

روز قيامتش نشان مى داد كه اعمالش مورد قبول حق واقع شده ، به او خطاب مى رسد : أُدْخُلْ جَنَّتي بِرَحْمَتي ، عرضه مى دارد : أَدْخُلْ جَنَّتَكَ بِعَمَلي ، من به بهشت مى روم ولى با دلگرمى به عمل و عبادتم !

خطاب مى رسد اى قاضيان دادگاه اكنون كه پاى معامله به ميان آمده ، تمام نعمت هاى مادّى و معنويم را كه به اين عابد عنايت كردم با عبادتش بسنجيد ، چنانچه عبادت او گران تر آمد به بهشت رود ، و اگر نعمت هاى من گران تر شد به جهنم رود !!

از نعمت بينايى شروع كردند ، اين نعمت از نظر ارزش خدايى بر تمام عبادتش سنگين تر آمد چون او را به سوى دوزخ بردند ، عرضه داشت : خداوندا برنامه هاى ديگرى هم داشتم محاسبه نشد ، خطاب مى رسد چيست ؟ مى گويد : اميد بر كرم تو ، حسن ظنّ بر عنايت تو ، و از همه بالاتر نياز و فقر و ناچيزى خودم ، خطاب مى رسد او را از مسير عذاب برگردانده و به خاطر اميد و حسن ظنّش به من به بهشت ببريد ، چون در مسير بهشت قرار مى گيرد عرضه مى دارد : أَدْخِلْ جَنَّتَكَ بِرَحْمَتِكَ .