فلسفه بلاياى طبيعى و مصايب

مسعود نادرى كلرودى

- ۵ -


دومى گفت : خدايا! تو به ما دستور دادى كه بندگان را آزاد كنيم و اينك ما بندگان توييم ما را آزاد فرما.
سومى گفت : خداوندا! تو در تورات خود ما را فرمان كرده اى كه فقير و مسكين را از خود نرانيم و ما مسكين هستيم كه در خانه ات ايستاده ايم تو ما را محروم نكن . وقتى كلمات اين سه عالم با عمل پايان پذيرفت ، خداوند باران رحمتش را بر مردم نازل فرمود (91) .
2. توسل
انسان بايد براى رسيدن به مقام قرب الهى و گرفتن حاجت از وسايل استفاده نمايد: يا اءيها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله جاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون (92) ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! پرهيز گارى پيشه كنيد و وسيله اى براى تقرب به خدا بجوييد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.
بهترين اين وسايل اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و اله ) هستند، چرا كه آنها آبرومندان درگاه حق و واسطه فيض الهى اند. امام رضا (عليه السلام ) از پدران بزرگوارش (عليهم السلام ) از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و اله ) روايت فرمود: الائمه من ولد الحسين . من اءطائهم فقد اءطاع الله و من عصاهم فقد عصى الله . هم العروه الوثقى و هم الوسيله الى الله عز و جل (93) ؛ امامان از اولاد حسين هستند. كسى كه آنها را اطاعت كند اطاعت خدا كرده و هر كه نافرمانى كند نافرمانى خدا كرده است . آنان ريسمان محكم الهى و وسيله به سوى خدايند.
انبياى الهى (عليه السلام ) و بزرگان هر موقع كه در كارهايشان گره اى مى افتاد به اين بزرگواران توسل مى جستند و با توسل ، مشكلشان حل مى شد. توبه حضرت آدم (عليه السلام ) با توسل او به آل عبا بود كه قبول شد. آن گاه كه طوفان نوح شروع شد و كشتى به روى امواج طوفان قرار گرفت نوح ترسيد از اين رو در آن جا به پنج تن آل عبا متوسل شد و رهايى يافت .
داستان : دفع بلا
مرحوم آيت الله شيخ عبد الكريم حائرى موسس حوزه علميه قم فرمودند: اوقاتى كه در سامرا مشغول تحصيل علوم دينى بودم ، اهالى سامراء به بيمارى وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده اى مى مردند. روزى در منزل استادم مرحوم سيد محمد فشاركى جمعى از اهل سامراء بودند كه ناگاه آيه الله ميرزا محمد تقى شيرازى ، كه در مقام علمى مانند مرحوم فشاركى بود، تشريف آوردند و صحبت از بيمارى وبا شد و اينكه همه در معرض خطر مرگ هستند. مرحوم ميرزا فرمودند: اگر من حكمى بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه ؟ همه گفتند: آرى . فرمود: من حكم مى كنم كه شيعيان ساكن سامراء از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شوند و ثواب آن را به مادر امام زمان حضرت نرجس خاتون هديه نمايند، تا اين بلا از آنان دور شود. اهل مجلس اين حكم را به همه شيعيان رساندند و مشغول زيارت عاشورا شدند. از فردا، هيچ شيعه اى نمرد، ولى غير شيعه مى مردند و بر همه مردم سامراء اين نكته واضح و ظاهر شد.
برخى از غير شيعه ، از آشنايان شيعه خود مى پرسيدند: سبب چيست كه از ما مى ميرند و از شما كسى نمى ميرد؟ به آنها گفته شد: همه زيارت عاشوراى امام حسين مى خوانند تا در معرض وبا و طاعون قرار نگيرند و خداوند هم دفع بلا مى كند (94) .
3. تقوا
تقوا و ايمان باعث نزول رحمت و بركت الهى مى شود و جلو عذاب الهى را مى گيرد و در مقابل آن ، گناه مانع نزول نعمت و سبب نزول عذاب مى شود.
در دعاى كميل مى خوانيم : اللهم اغفرلى الذنوب التى تغير النعم ، اللهم اغفرلى الذنوب التى تنزل البلاء؛ خدايا! بيامرز آن گناهانم را كه نعمت ها را تغيير مى دهد. خدايا! بيامرز آن گناهانم را كه بلا فرود مى آورد.
و لو ان اءهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الاءرض و لكن كذبوا فاءخذناهم بما كانوا يكسبون (95) ؛ اگر مردم روى كره زمين ايمان داشتند و تقوا پيشه مى كردند درهاى رحمتمان را از هر سو به سويشان باز مى كرديم ؛ ولى آنان حق را تكذيب كردند ما نيز به كيفر اعمال زشتشان گرفتيم .
4. صدقه
صدقه موجب دفع بلا و طولانى شدن عمر مى گردد و هفتاد نوع مرگ بد را بر مى دارد: رسول خدا (صلى الله عليه و اله ) فرمود: ان الصدقه تدفع مينه السوء عن الانسان (96) ؛ صدقه مرگ بد را از آدمى دور مى كند.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: بيماران خود را با صدقه درمان و بلاها را با صدقه رد كنيد و رزق و روزى را با صدقه به سوى خود آوريد.
ممكن است براى شهر يا خانواده ما بلا و مصيبتى رقم خورده باشد ولى ما با صدقه مى توانيم آن را تغيير دهيم . امام باقر (عليه السلام ) فرمود: صدقه به فقيران بر عمل مى افزايد و فقر را از ميان مى برد و هفتاد نوع مرگ بد را دفع مى كند.
داستان : صدقه
امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده است كه روزى مردى يهودى بر حضرت رسول (صلى الله عليه و اله ) گذشت و گفت : ((السام عليك ؛ مرگ بر تو )) حضرت در پاسخ فرمود: ((السام عليك ؛ مرگ بر خودت )) اصحاب گفتند: يا رسول الله (صلى الله عليه و اله ) اين مرد يهودى بر شما، مرگ طلبيد. فرمود: من نيز همان را به سوى خودش باز گردانيدم . امروز او را مارى مى گزد و مى ميرد. مرد يهودى هيزم شكن بود، از همان جا به صحرا رفت و هيزم خود را گرد آورد و بر پشت گرفت و بازگشت . حضرت رسول (صلى الله عليه و اله ) او را ديد و به شگفت در آمد. فرمود: هيزم را به زمين بگذار. وقتى مرد يهودى ، هيزم را به زمين گذاشت ، مارى از ميان هيزم ها بيرون خزيد كه چوبى ميان دندانش گير كرده بود. حضرت فرمود: امروز چه كرده اى ؟ يهودى گفت : دو گرده نان داشتم ، يكى را به فقيرى دادم و يكى را خودم خوردم . حضرت فرمود: خداوند با همان صدقه ، بلا را از تو دفع فرموده و چوب در دهان مار، گير كرده است ، سپس فرمود: صدقه مرگ بد را دفع مى كند (97) .
5. قرآن
ما بايد شفاى دردهايمان و مشكلاتمان را در قرآن جستجو كنيم . دواى هر دردى در قرآن است پس بايد قرآن بخوانيم و به آن عمل كنيم تا رستگار شويم . قرآن سبب مى شود عذاب بر فرد و جامعه قرآنى نازل نشود. رسول خدا (صلى الله عليه و اله ) فرمود: لا يعذب الله قلبا وعى بالقرآن (98) ؛ خداوند قلبى را كه قرآن در آن باشد عذاب نمى كند.
اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمودند: در خانه اى كه تلاوت قرآن و ياد خدا مى شود بركت و ملائكه نازل مى شوند و به اهل آسمان نور مى بخشد و شياطين را دفع مى كند و فرمود: به درستى كه خدا اراده عذاب اهل زمين مى كند كه يكى را زنده نگذارد پس چون نظر مى كند كه پيران قوم به سوى نماز و دعا بر مى دارند و اطفال قرآن ياد مى گيرند بر آنان رحم مى آورد و عذاب را به تاخير مى اندازد.
اما امروزه متاسفانه در بعضى از منازل از قرآن تنها در مجالس ختم و مرگ استفاده مى شود و به جاى آن ، صداى ساز و آواز به گوش مى رسد.
داستان : توجه به خلق يا خالق
شخصى همواره ملازم در خانه عمر بن خطاب بود. به خانه او مى آمد تا كمكى مادى نصيبش شود. عمر از دست او خسته شده و به او گفت : اى آقا! به در خانه خدا هجرت كرده اى يا به در خانه عمر؟ برو قرآن بخوان و قرآن بياموز، كه تو را از آمدن به در خانه ام بى نياز مى سازد. او رفت ، و ماه ها گذشت و ديگر نيامد. عمر جستجو كرد و آگاه شد كه او از مردم دورى كرده و در جاى خلوتى به عبادت اشتغال دارد. عمر به سراغ او رفت و به او گفت : مشتاق ديدار تو شدم (و آمدم حال تو را بپرسم ). فلانى بگو بدانم ، چه چيزى سبب شد كه از ما دورى گزيدى ؟ او در پاسخ گفت : قرآن خواندم . قرآن مرا از عمر و آل عمر بى نياز ساخت . عمر گفت : كدام آيه را خواندى كه چنين تصميم گرفتى ؟ او گفت : قرآن مى خواندم و به اين آيه رسيدم : (و فى السماء رزقكم و ما توعدون (99) )؛ روزى شما با آن چه به شما وعده داده اند در آسمان (به امر خدا مقدر) است .
با خود گفتم : رزق و روزى من در آسمان است ؛ ولى من آن را در زمين مى جويم ، پس به راستى بد مردى هستم . عمر تحت تاثير اين سخن قرار گرفت و گفت : راست مى گويى (100) .
6- صله رحم و رضايت پدر و مادر
از جمله اعمالى كه موجب آبادانى و طول عمر و دفع مرگ نا به هنگام و زيادى رزق مى شود، صله رحم و خشنودى پدر و مادر است . امام باقر (عليه السلام ) فرمود:صدقه السر تطفى غضب الرب ، و بر الوالدين و صله الرحم يزيدان فى الاءجل (101) ؛ صدقه نهانى آتش قهر خدا را خاموش ‍ مى كند و نيكى به والدين و صله رحم بر عمر مى افزايد.
در حديثى ديگر فرمودند: بخشش پنهانى و نيكى به پدر و مادر، تهيدستى را برطرف مى سازد و عمر را دراز و هفتاد قسم مردن بد را دور مى كند (102) .
صله الرحم تعمر الديار و تزيد فى الاءعمار و تهون الحساب و تقى ميته السوء (103) ؛ صله رحم خانه ها را آباد و عمرها را زياد و حساب قيامت را آسان مى كند و مرگ بد و نا به هنگام را دور مى سازد.
داستان : جريح عابد
در بنى اسراعيل عابدى بود كه او را ((جريح )) مى گفتند و در صومعه خود عبادت خدا مى كرد. روزى در حال نماز خواندن او، مادرش ‍ آمد و او را خواند. او جواب نداد. مادر بار دوم آمد و او جواب نگفت . بار سوم مادر آمد و او را خواند باز جواب نشنيد. مادر گفت : از خداى مى خواهم تو را يارى نكند! روزى ديگر زن زنا كارى نزد صومعه او آمد و در آن جا زاييد و گفت : اين بچه را از جريح به هم رسانيده ام . مردم گفتند: آن كسى كه مردم را به زنا ملامت مى كرد خود زنا كرد. پادشاه امر كرد وى را به دار آويزند. مادر جريح آمد و سيلى بر روى خود مى زد. جريح گفت : ساكت باش از نفرين تو به اين بلا دچار شده ام . مردم گفتند: اى جريح ! از كجا بدانيم كه راست مى گويى . گفت : طفل را بياوريد. چون آوردند دعا كرد و از طفل پرسيد: پدر تو كيست ؟ آن طفل به قدرت الهى به سخن آمد و گفت : از فلان قبيله ، فلان چوپان پدرم است .
جريح بعد از اين قضيه از مرگ نجات پيدا كرد و سوگند خورد كه هيچ گاه از مادر خود جدا نشود و به او خدمت كند.
7. وجود مومنين و علما
به سبب مومنين و علما در بين مردم هر منطقه اى خداوند بلا را از آن مردم دور مى گرداند، چرا كه آنان آبرومندان درگاه حقند، دعاهاى آنها مستجاب مى شود و وجودشان مايه بركت و رحمت است :(و الله ولى المومنين (104) )؛ خداوند سرپرست و سرور مومنان است .
داستان : دفع بلا به جهت مومن
زكريا بن آدم اشعرى از اصحاب ائمه بود و به قدرى درجات معرفت و ايمانى او والا بود كه در سفرى از مدينه تا مكه همراه و هم كجاوه امام رضا (عليه السلام ) شد. ايشان در شهر قم از طرف امام رضا (عليه السلام ) ساكن بود و مردم مامور بودند مسائل دينى خود را از او بگيرند و وجودش مانع از عذاب بر اهل قم بوده است . چنان كه خود زكريا به امام رضا (عليه السلام ) عرض مى كند: مى خواهم از قم بيرون روم و با آنها قطع رابطه نمايم ، زيرا در بين آنان سفيهان و نادانان زيادند (و كارهايى مى كنند كه موجب خشم خداست ). امام فرمود: چنين كارى نكن ، زيرا خدا به واسطه تو بلا را از مردم قم بر طرف مى سازد، چنانكه به وجود پدرم امام كاظم بلا را از بغداد دور مى ساخت (105) .
8- پيروى از عقل
اءبى الله اءن يجرى الاءمور الا باءسبابها. اءبى الله اءن يجرى الاءشياء الا باءلاسباب فجعل لكل شى ء سببا و لكل سبب شرحا و جعل لكل شرح علما و جعل لكل علم بابا ناطقا (106) ؛ خداوند امتناع دارد كه امور عالم را جز از طريق وسايط و اسباب جارى گرداند. خداوند براى هر چيزى سببى و براى هر سببى حكمتى و براى هر حكمتى دانشى و براى هر دانشى دروازه گويايى قرار داده است .
نظام هستى نظام على و معلولى است . هر چيز از مجراى علل و اسباب خود ايجاد مى شود گه گاهى علل و اسباب مادى است و گاهى غير مادى . اگر در ماده مى خواهد تغيير و تحولى به وجود آيد يقينا نزديك ترين عامل و سبب همان علل و مادى مى باشد. آن چه دانشمندان امروز درباره زلزله به آن رسيده اند اين است كه فعاليت هاى درونى زمين باعث وقوع زلزله مى شود و اين ، صحيح است و غير اين نمى شود و بايد از مجراى خود باشد. آنچه دانشمندان علم طبيعى درباره علل حوادث مى گويند تا حدودى صحيح مى باشد و به راه هايى هم كه براى جلوگيرى پيشنهاد مى كنند بايد عمل كرد: اگر در زلزله مى گويند بايد خانه ها با اين طرح و سيستم باشد و يا دكتر مى گويد براى تندرستى ، شما بايد اين كارها را انجام بدهيد و فلان چيز مفيد است يا مضر بايد بدان عمل كرد. آنها هم كه علم الهى را ياد گرفتند و بدان عمل كردند اجتماعشان را از بسيارى بلاهاى روحى ، روانى ، اجتماعى و...مصون نگه داشتند و آنها هم كه به دنبال علم مادى و تكنولوژى رفتند و ياد گرفتند و به كار بستند، جلو بسيارى از بلاها را گرفتند و پيشگيرى كردند؛ مثلا مى بينيم در ژاپن با پيشرفت تكنولوژى ، منازلى ضد زلزله ساخته مى شود كه با زلزله بيش از 7 ريشتر نيز خراب نمى شود. آنان از عقل مادى خود به درستى استفاده كرده اند. خداوند به انسان عقل داده تا در امور دنيا و آخرت خود از آن استفاده كند. عقل راهنماى درونى و فصل مميز انسان با ديگر موجودات است و بايد در محدوده خودش از آن پيروى كرد. بنابراين اگر براى انسان پيشرفت و تكاملى به وجود مى آيد حاصل پيروى از عقل است و آن كه از عقل پيروى نكند در پيشگاه خداوند مسئول است . يكى از علت هايى كه باعث مى شود دچار بسيارى از بلاها بشويم عدم پيروى از عقل است .
عقل و علم مى گويند سيگار نبايد كشيد، سيگار مضر است و سرطان زاست و اگر كسى كشيد هر لحظه بايد منتظر بلا باشد، اما عده اى عمل نمى كنند. يا مهندسان ساختمان مى گويند بايد خانه ها را با اسلوب مهندسى و ضد زلزله ساخت و اگر عمل نشد و ساختمان ها ويران شد و افرادى كشته شدند. نبايد جز خود را ملامت كنند. از اين روست كه امام على (عليه السلام ) فرمود: (الجهل اصل كل شر (107) )؛ جهل و نادانى ريشه همه شرهاست .
خلاصه ، عقل از لشكريان الهى است و حجت درونى و هر نوع عقلى چه الهى و چه نظرى و تجربى ، موجب ترقى و رشد و كمال انسان است . ما در اين جا در صدد بررسى كيفيت تاثير امور معنوى در امور مادى نيستيم و مجارى على و معلولى اين جريان را نشان دهيم ، بلكه تنها مى خواهيم علل و عوامل به وجود آورنده و پيشگيرى كننده را، كه در آيات و روايات آمده ، بيان كنيم .
چه بايد كرد؟
حالا كه انسان موجودى است مختار و مى تواند در سرنوشت خود دخيل باشد و با اعمال خود مى تواند قضا و قدر هم تغيير دهد، چه بايد بكند؟ انسان يك وظيفه كلى دارد و آن عمل به دستورهاى شرع مقدس و ترك گناهان است و يك وظيفه خاص دارد و آن عمل به بعضى از دستورهاى مخصوص در مورد بلاها و مصيبت ها، براى توضيح مطلب ، مقدمتا گفته مى شود براى حركت دو چيز لازم است : 1. علت ؛ 2. عدم مانع .
اگر بخواهيم ماشينى را ماشين حركت دهيم اول به يك نيروى حركت دهنده كه نيروى موتور است ، يا نيروى خارجى ، كه همان علت است ، نيازمنديم كه اگر اين نيرو نباشد حركت صورت نمى گيرد. علاوه بر آن بايد مانعى بر سر راه حركت ، مثل ترمز دستى يا سنگ بزرگ جلو چرخ ‌ها نباشد و در طول حركت بايد هر دو شرط وجود داشته باشد: هم علت هم عدم مانع . بشر نيز در حادث شدن و به وجود آمدن ، احتياج به علت دارد و همچنين در ادامه زندگى بايد علت وجود داشته باشد و ديگر اين كه نبايد مانعى بر سر راه فيض الهى باشد.
خداوند به تمام موجودات از جمله انسان به اندازه ظرفيتشان افاضه وجود كرده است و مى كند، اما انسان موجودى است كه مى تواند با عمل به دستورهاى شرع مقدس ظرفيت خود را بالا ببرد و شرط دوم براى كمال و رشد، نبود مانع ، يعنى گناهان است ، چون گناه از رسيدن به فيض الهى به شخص جلو مى گيرد و نتيجه آن در آخرت و دنيا هر يك به صورت خاص ‍ خودش نمايان مى شود: در دنيا به صورت زلزله ، طوفان ، امراض ، مرگ و...، و در آخرت به صورت عذاب هاى گوناگون متناسب با نوع گناه . پس وظيفه ماست با عمل به فرمان هاى الهى و ترك گناهان خود را آماده دريافت فيض ‍ الهى بكنيم . واجبات دينى را هم انجام دهيم : نماز بگزاريم ، روزه بگيريم ، خمس و زكات بپردازيم ، امر به معروف و نهى از منكر كنيم ، دعا، صدقه و توسل را فراموش نكنيم و از گناهانى چون شراب خوارى ، دروغ ، زنا، ترك پيوند خويشاوندى ، عاق والدين و...، كه در مطالب گذشته گفته شد، بپرهيزيم و به هنگام نزول و وقوع بلا و مصيبت بايد توبه كنيم و از گذشته خود پشيمان شويم . دست به دعا برداريم و به دامان امامان معصوم (عليهم السلام ) چنگ بزنيم ، همان طور كه انبيا و اولياى الهى بدانان متوسل مى شدند.
بعد از بلا و مصيبت چه بايد كرد؟
كسى كه به وظيفه خود عمل كرد و هيچ كوتاهى ننمود و هميشه خداوند را عادل و حكيم دانست و اين كه همه كارهاى او از روى حكمت و عدالت است ، نتيجه را به خداوند مى سپارد كه ما مامور به وظيفه هستيم نه نتيجه . اگر خداى ناكرده مصيبتى يا بلايى بر او وارد شد، بى تابى نمى كند و در آن حكمتى مى بيند و وظيفه خود را شكيبايى و اداى تكليف مى داند.
1. صبر
بايد در اين زمان صبر پيشه كنيم و استقامت كنيم و خداى را شكر.
امام معصوم (عليه السلام ) در دعا مى فرمايد: الهم انى اءسئلك صبر الشاكرين لك ؛ خدايا! از تو مى خواهم كه صبر سپاسگزاران را به من عنايت كنى .
اين استقامت و پايدارى بلاها و مصايب را آسان مى كند. خداوند ما را به صبر توصيه فرموده است .
(استعينوا بالصبر و الصلوه )؛ به صبر و نماز كمك جوييد. (تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر)؛ به حق و به صبر سفارش مى كنند.
براى اين صبر اجر و پاداشى بس عظيم است . امام صادق (عليه السلام ) فرمود: من ابتلى من المومنين ببلاء فصبر عليه كان له مثل اءجر اءلف شهيد (108) ؛ هر مومنى به بلايى مبتلا شود و بر آن شكيبايى ورزد براى او چونان هزار شهيد پاداش خواهد بود.
داستان : وفات فرزند
ام سليم همسر ابو طلحه انصارى ، از زنان بزرگوار هاشمى بود. هنگامى كه ابو طلحه از او خواستگارى كرد گفت : تو مرد شايسته اى هستى ، اما چه كنم كه كافرى و من زنى مسلمانم ؛ اگر اسلام بياورى مهريه ، همان اسلام آوردنت باشد. ابو طلحه بعد از قبول اسلام از اصحاب بزرگ پيامبر (صلى الله عليه و اله ) شد. در جنگ احد پيش روى پيامبر تير اندازى مى كرد. پيامبر بر روى پنجه پا بلند مى شد تا هدف تير او را مشاهده كند. در اين جنگ خود را سپر جان پيامبر كرد و عرض مى كرد: سينه من سپر جان مقدس شما باشد پيش ‍ از آن كه تير به شما رسد، مايلم سينه مرا بشكافد. ابو طلحه پسرى داشت كه بدان بسيار علاقه مند بود. اتفاقا آن پسر بيمار شد. همين كه مادر احساس ‍ كرد فرزندش مى خواهد وفات كند همسرش ، ابو طلحه را خدمت پيامبر فرستاد. پس از رفتنش بچه از دنيا رفت . ام سليم او را در پارچه اى پيچيد و كنار اتاق گذاشت . فورا غذاى مطبوعى تهيه نمود و خويش را براى پذيرايى شوهر آراست . وقتى ابو طلحه وارد شد حال فرزند خود را پرسيد، در جواب گفت : خوابيده است . پرسيد: غذا آماده است ؟ گفت : آرى . غذا را آورد با هم صرف كردند و پس از غذا از نظر غريزه جنسى نيز او را بى نياز ساخت . در آن بين كه شوهر بهترين دقايق لذت جنسى را داشت ، ام سليم به ابو طلحه گفت : چندى پيش امانتى از شخصى نزد من بود، آن را امروز به صاحبش رد كردم ، از اين موضوع كه نگران نيستى ؟ گفت : چرا نگران باشم وظيفه تو همين بود. ام سليم گفت : پس در اين صورت به تو مى گويم فرزندت امانتى بود از خدا نزد تو، امروز خدا امانت را گرفت . ابو طلحه بدون هيچ تغيير حالتى گفت : من به شكيبايى از تو كه مادر او بودى سزاوارترم . از جا حركت كرد و غسل كرد و دو ركعت نماز گزارد. پس از آن خدمت پيامبر (صلى الله عليه و اله ) رسيد و فوت فرزند و عمل ام سليم را به عرض آن جناب رسانيد. پيامبر (صلى الله عليه و اله ) فرمود: خداوند در آميزش امروز شما بركت دهد. آن گاه فرمود: شكر مى كنم خدايى را كه در ميان امت من نيز زنى همانند زن صابر بنى اسرائيل قرار داد (109) .
2. تسليم
خدا فرمان داده است كه در برابر او تسليم باشيم (و اءمرنا لنسلم لرب العالمين ) (110) ؛ اين فرمان الهى به بندگان و وظيفه بنده اطاعت حق است . امام باقر (عليه السلام ) فرمود: احق خلق الله اءن يسلم لما قضى الله (111) ؛ سزاوارترين بندگان خدا كسانى هستند كه در مقابل قضاى الهى تسليمند.
داستان
در زمان يكى از پيامبران مادرى ، جوانى داشت كه او را بسيار دوست مى داشت . آن جوان مرد و مادر، در اين مصيبت بسيار ناراحتى مى كرد، تا جايى كه اقوام او نزد پيامبر وقت رفتند و از او چاره خواستند. او نزد آن مادر آمد و آثار گريه و غم و بى تابى را در او مشاهده كرد. بعد به اطراف نگريست و لانه كبوترى نظر او را جلب كرد آن گاه فرمود: اى مادر! اين لانه كبوتر است ؟ گفت : آرى . فرمود: اين كبوتران جوجه مى گذارند؟ گفت : آرى . فرمود: همه جوجه ها به پرواز در مى آيند؟ گفت : نه ، زيرا بعضى از جوجه هاى آنها را مى گيريم و از گوشت آنها استفاده مى كنيم . فرمود: با اين همه كبوتران لانه خود را ترك مى كنند؟ گفت : نه . فرمود: اى زن ! بترس از اين كه تو در نزد پروردگارت از اين كبوتران پست تر باشى ، زيرا اين كبوتران از خانه شما با آن كه فرزندان آنها را پيش روى آنها مى كشيد و مى خوريد هجرت نمى كنند، لكن تو با از دست دادن يك فرزند از خدا قهر و به او پشت كرده اى و اين همه بى تابى و سخنان ناشايست به زبان جارى مى كنى .
آن مادر چون اين سخنان را شنيد اشك از ديده بر گرفت و ديگر بى تابى نكرد (112) .
3. رضايت
مومن در همه حال راضى به رضاى حق است . امام حسين (عليه السلام ) در لحظات آخر مى فرمايد: الهى ! رضا برضاك و تسليما لاءمرك .

يكى درد و يكى درمان پسندد   يكى وصل و يكى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران   پسندم آن چه را جانان پسندد.
خداوند مى فرمايد: (رضى الله عنهم و رضوا عنه ) (113) ؛ خدا از ايشان راضى است و آنان از خدا.
مومنان حقيقى تسليم قضا و قدر الهى هستند و راضى به رضاى اويند و از كمبودها، بلاها و مصيبت ها نمى نالند و هيچ شكايتى ندارند، چرا كه اين خود عين عبادت ، بلكه راس عبادات است و ترك آن خود گناهى بزرگ . امام سجاد (عليه السلام ) فرمود: الصبر و الرضا راءس طاعه الله (114)؛ شكيبايى و خوشنودى سر اطاعت الهى اند.
كسانى كه در دنيا صبر مى كنند و راضى به رضاى حقند و شكر مى گزارند آنها رستگارانند و هم در دنيا نتيجه صبر خود را خواهند ديد و هم در آخرت .
داستان : راضى به سه بلا
حضرت عيسى بر مردى نابينا و ابرص (پيس ) و مفلوج گذر كرد و ديد كه گوشت تنش از جزام فرو ريخته است و مى گويد: شكر خدايى را كه مرا از بلاهايى كه بسيارى از مردم بدان گرفتارند عافيت داد. حضرت عيسى فرمود: اى مرد! كدام بلاست كه تو را از آن عافيت داد؟ گفت : اى روح الله ! من از كسى كه در دل وى آن معرفت كه خدا در دلم قرار داده ، نيست بهترم . فرمود: راست گفتى ، دستت را بده . دست او را گرفت و بر اندامش دست مبارك خود را ماليد، درست اندام و نيكو چهره گرديد و خداوند بيمارى هاى او را به جهت رضاى او بر بلاها شفا داد. وى بعدا يار حضرت عيسى شد و با او عبادت مى كرد (115) .