فتنه گران و فتنه

مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

- ۲ -


ب - شبهه  
1- معنى شبهه
مانند كردن ، شبيه كردن ؛ شبه عليه الامر، مشكل شد بر او كار. شبيه شد بر او كار؛ شبهه ، شبهات : پوشيدگى كار و مانند آن ، كارى كه در آن حكم به خطا نتوان كرد. امور مشتبهه و مشبهه : كارهاى مشكل .
متشابه : آنچه معنى و حقيقت آن معلوم نشود، كارهاى مشكل و مانند هم . بر وزن علم و فرس مثل و نظير. شبهه آن است كه دو چيز در اثر مثل هم بودن از همديگر تشخيص داده نشوند، مانند و ما قتلوه و ما صلبوه ولكن شبه لهم (44)
عيسى را نكشتند و به دار نزدند ليكن كار بر آنها مشتبه شد. (45)
على عليه السلام در معنى شبهه مى فرمايد:
شبهه از آن رو شبهه ناميده مى شود كه شبيه و مانند حق جلوه مى كند (46).
2- شبهه و متشابهات و نقش آن در ايجاد فتنه
فتنه گران مى كوشند در هر موردى كه امكان دارد دو چيز يا چند چيز شبيه به هم ايجاد كنند تا مردم در انتخاب در مانند و امكان تشخيص و شناسايى را از دست بدهند، و آن گاه آنان آنچه را كه در نظر دارند و همشكل و شبيه حق درست كرده اند به عنوان حق به مردم بشناسانند و انحراف ايجاد كنند.
فتنه گران از قرآن هم نمى گذرند، و از متشابهات قرآن نيز براى هدف خويش ‍ يعنى مشتبه كردن چند مساءله استفاده مى كنند.
هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاويله و مايعلم تاءويله الا الله و الرسخون فى العلم يقولون امنا به كل من عند ربنا. (47)
اى پيامبر، خداوند قرآن را بر تو نازل كرد، در آن آيات محكوم و آيات متشابه هست ، اما كسانى كه در دلشان مرض است قسمتهاى متشابه را تبعيت مى كنند تا ايجاد فتنه و تاءويل كنند، ولى تاءويل آن را نمى داند مگر خدا و راسخون در علم ، همانان كه مى گويند ايمان آورديم به قرآن تمام آن از خداست .
به طور خلاصه آيات محكم آياتى هستند كه مفاهيم و مقاصد آن صريح و روشن است مانند حكمها، و آيات متشابه آنها هستند كه مفاهيم و مقاصد آنها متشابه است و به تعمق و تدبر نياز دارد. براى آگاهى بيشتر به تفاسير قرآن و قاموس قرآن مراجعه شود. آنچه مورد بحث ماست ، استفاده بيمار دلان از آيات متشابه است . آنها آيات محكم را رها مى كنند و براى هدفهاى سوء خود به آيات متشابه توجه مى نمايند و از آنها براى ايجاد فتنه و تاءويلهاى نادرست استفاده مى كنند، در مقابل آنها، راسخون در علم قرار دارند كه همه قرآن را مشتمل بر محكمات و متشابهات مى پذيرند.
اين است كه امام خمينى (ره ) مى فرمايد:
از چيزهايى كه در اسلام ممنوع است تفسير به راءى است . كه هر كسى آراء خودش را بخواهد به قرآن تطبيق كند...
اين چنين ميدان باز نيست كه انسان هر چه به نظرش آمد، بخواهد نسبت بدهد كه قرآن اين است و اين را مى گويد. (48)
از نظر تجربه تاريخى ما مشاهده مى كنيم كه خوارج شعار خويش را از قرآن انتخاب مى كنند، ان الحم الا لله (49)، و با معنى مطابق راءى و نظر خويش به مقابله با على عليه السلام بر مى خيزند و على عليه السلام فرياد بر مى آورد كه : كلمة الحق يراد بهالباطل ، كلمه حق است اما استفاده باطل از آن مى كنند.
از همين شيوه ، يعنى شبيه سازى و ايجاد حقهاى مصنوعى به گونه اى كه تشخيص مشكل شود، معاويه نيز بهره جست . معاويه كه بخوبى مى دانست چه كسانى مسئول قتل عثمان هستند و حتى نقش خود را مى دانست ، با وجود اين متوسل به خون عثمان شد و على عليه السلام را مسبب قتل عثمان معرفى نمود و در اين راه چنان از تبليغات استفاده كرد كه طوفانى برپا نمود و شبهه اى ايجاد كرد كه چشمها در غبار تبليغات از ديدن باز ماند. معاويه تبليغ مى كرد كه اگر على در قتل عثمان دست ندارد، پس چرا مسببين قتل او را تحويل نمى دهد؟ اين شبهه سازى آن قدر ادامه داشت كه على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
و ابتداى كار ما و اهل شام به هم برخورديم در حالى كه به حسب ظاهر پروردگارمان يكى ، روش تبليغيمان در اسلام يكسان بود، و ما از ايشان نمى خواستند، كار يكنواخت بوده و هيچ اختلاف و جدايى بين ما نبود مگر درباره خون عثمان ، و ما از آن دور بوديم و به آن آلوده نبوديم . (50)
معاويه ، عبدالله بن عمر را كه شخصيتى است شناخته شده ، به شام فرا مى خواند و از او مى خواهد كه بر فراز منبر رود و على را به عنوان قاتل عثمان معرفى كند!! پيراهن خونين عثمان توسط نفوذى او، مروان بن حكم ، ببه شام آورده مى شود و معاويه آن را در مسجد مى آويزد و دستور مى دهد هر روز و هر ساعت ، گويندگان و نوحه سرايان ، جمعيت را در عزاى قتل عثمان با كينه قاتلان همنوا سازند و قاتلان را در عراق و در نزد امام و خود امام قلمداد نمايند!!
نامه ها به امام على عليه السلام مى نويسد. طلحه و زبير هم از همين دستاويز براى پيمان شكنى استفاده مى كنند. كار به جايى مى رسد كه حضرت براى افشاى حيله آنان و تبيين حق ، خطبه ها ايراد مى فرمايند و پاسخهاى معاويه را مى نگارند و موفق مى شوند تا حدودى فضاى شبهه را بشكافند. اما مساءله به همين مورد ختم نمى شود. هر از چند گاهى يكبار حيله گران ، به اتهامى و با بهانه اى ، كارها و مفاهيم مشتبه را در فضاى جامعه اسلامى رها مى ساختند و ذهن مردم را همچنان مشوش نگه مى داشتند و از اين رهگذر، مواضع خود را مستحكم نموده و دلهاى لرزان و جوانان كم تجربه و بى اطلاع از تاريخ را به سوى خود جلب مى نمودند. امروز نيز همين متشابه سازى و شبهه پراكنى وجود دارد، اگر چه قالبها، نوين شده است ليكن هدف و روش همان است كه معاويه و امثال او به كار بردند. اصطلاحات متشابه كه مى تواند بخشى از حقيقت را داشته باشد و مى تواند با آن نيت كه ادا مى شود باطل و فتنه باشد، همان كارى را مى كنند كه خونخواهى عثمان و شعار لا حكم الا الله مى كردند:
يكى از چيزهايى كه اين وحدت را خدشه دار مى كند، مفاهيم مشتبهى است كه دايما در فضاى ذهنى مردم پرتاب مى شود؛ هر كسى هم به گونه اى معنا مى كند؛ يك عده از اين طرف ، يك عده از آن طرف ؛ جنجال و اختلاف غير لازم درست مى شود!البته دشمن در همه اين مسائل سود مى برد و به احتمال زياد در اين مسائل - يا در همه اش ، يا در بعضى اش - دست هم دارد؛ يعنى اين را ما نمى توانيم نديده بگيريم .
... من به تاريخ مراجعه كنم و دو نمونه را عرض كنم ، براى اين كه شما توجه كنيد كه اين مفاهيم مشتبه چه طور مى تواند يك جامعه را دچار دو دستگى كند:
يك نمونه ، نمونه جنگ صفين است كه بعد از آن لشكر اميرالمؤ منين بر لشكر معاويه غلبه ظاهرى پيدا كردند، آنها قر آنها را سر نيزه كردند. ديدن قرآنها، در لشكر اميرالمؤ منين دو دستگى انداخت ؛ چون معناى آن كار اين بود كه بين ما و شما قرآن قرار دارد. عده اى متزلزل شدند و گفتند كه نمى شود ما با قرآن بجنگيم ! يك دسته ديگر گفتند كه اصل جنگ اينها با قرآن است ؛ حالا جلد قرآن و صورت ظاهر قرآن را آورده اند؛ اما دارند با معناى قرآن - كه اميرالمومنين است - مى جنگند. بالاخره در سپاه مسلمين دو دستگى افتاد و تزلزل به وجود آمد؛ اين كار دشمن بود.
يك نمونه ديگر در همان جنگ اتفاق افتاد. بعد از آن كه حكميت بر اميرالمؤ منين تحمل شد، عده اى از داخل اردوگاه اميرالمؤ منين - كه اينها ديگر خودى بودند؛ از بيرون نبودند - بلند شدند و شعار دادند: لا حكم الا لله ؛ يعنى حكومت فقط از آن خداست . بله ، معلوم است و در قرآن هم هست كه حكومت از آن خداست ؛ اما اينها چه مى خواستند بگويند؟ اينها مى خواستند با اين شعار، اميرالمؤ منين را از حكومت خلع كنند. اميرالمؤ منين نقشه آنها را افشا كرد؛ گفت حكم و حكومت مال خداست ؛ اما تنها اين را نمى خواهند بگويند؛ اينها مى خواهند بگويند لا امرة الا لله ؛ بايستى خدا بيايد مجسم بشود و امور زندگى شما را اداره كند؛ يعنى اميرالمؤ منين نباشد! اين شعار، عده اى را از اردوگاه اميرالمؤ منين خارج كرد و به آن جماعت بدبخت نادان غافل ظاهربين و احيانا مغرض ‍ ملحق كرد؛ كه قضيه خوارج پيش آمد. الان متاءسفانه اين كارها دارد در جامعه ما مى شود.
(51)
علاوه بر مسائل اجتماعى ، حتى در مسائل شرعى و فقهى نيز متشابه سازى و ايجاد شبهه وجود دارد و شيطانها يا به قول قرآن ، مريض دلها، در صدد بر مى آيند كه از اين ترفند بهره بردارى نمايند.
و به سبب شبهه هاى نادرست و خواهشهاى غافل كننده و براى آن كه حرام او را حلال گردانند، شراب را به آب انگور و خرما شبيه نموده ، رشوه را به هديه و ارمغان ، ربا را خريد و فروش ، مى شمارند. گفتم اى رسول خدا در آن هنگام ايشان را به كدام مرتبه حساب كنم ، آيا آنها را كافر و مرتد بدانم يا به فتنه افتاده ؟ فرمود: در مرتبه فتنه و آزمايش . (52)
امام على در وصف منافقين مى گويند:
يقولون فيشبهون و يصفون فيموهون (53)
مى گويند و مسائل را متشابه مى كنند و وصف مى كنند و آن را مى آرايند.
منافقين براى رسيدن به اهداف غير اسلامى خويش ، با مشروعيت دادن به هر خط و گناهى ، چنان سخن مى گويند كه امر را مشتبه سازند و آنچه مطابق اهداف خودشان است زينت مى دهند و ده چندان مى آرايند. اين روش آنان است . به خدا سوگند مى خورند و ادعاى اسلاميت و پيروى از امامت و رسالت مى كنند اما عملا با روشهاى غير اسلامى و نافرمانى ، جامعه را در ترديد قرار مى دهند و با آشنايى كه به مذهب دارند اصول و احكام آن را تفسير و تاءويل مى كنند و به اين صورت همگام با كافران جو تبليغاتى جامعه را آشفته مى سازند.
هنگامى كه على عليه السلام كفر را و ستونهاى آن را تشريح مى كند، شبهه را يكى از پايه هاى اصلى كفر توصيف و مى فرمايند:
شبهه يكى از ستونهاى كفر است و خود آن داراى چهار ركن است :
1- خوش آمدن از آرايش : اعجاب بالزينة . سبب مى شود كه فرد عادت كند كه كه مسائل را آب و تاب بدهد. رنگ و بويش را نكو كند و اگر توجه كنيم كه مشتبه سازى احتياج به آراستن دارد پى به اهميت اين قسمت مى بريم ، لذا على عليه السلام مى فرمايد؛ اين كار جلوگيرى از كشف حقيقت مى كند.
2- تسويل النفس : خود آرايى و مى فرمايد كه مايه در شهوت افتادن است .
3- تاءول العوج : كج منشى كه مى فرمايد: صاحب خود را بسيار منحرف مى سازد.
4- لبس الحق بالباطل : آميختن حق و باطل و مى فرمايد: امواج ظلمتى است كه بر همديگر بر آمده است . (54)
مشاهده مى كنيم كه شبهه در طى چه مراحلى ايجاد مى شود. با رضايت و شادمانى از آب و تابها و رنگها شروع شده به مرحله خود آرايى كه دقيقا حركتى نفسانى و خود خواهانه است مى رسد و آن گاه كه به اين دو درد گرفتار آمد و اين دو بيمارى در اوج گرفت ، براى تسكين و ارضاء خود دست به گفتارهاى كج ، مطابق ميل خود نه آنچه حق است ، مى زند و آن گاه ناگزير است كه حق را با باطل در هم آميزد و باطل را حق و حق را باطل جلوه دهد.
ما امروز هم در انقلاب اسلامى خويش با اين مسائل رو به رو هستيم . در اوايل انقلاب شاهد بوديم كه هر كسى كه به نوعى به بيمارى خود خواهى ، ضعف نفس ، نفس پرستى مبتلا بود، براى توجيه خويش ، ابتدا رهبرى انقلاب را مى ستود و خويشتن را متصل به او معرفى مى كرد، خود را پيرو او مى خواند، فرزند او مى دانست ، شاگرد او مى خواند، پدر خطابش مى كرد و آن گاه كه به مردم باوراند كه در خط امام است حركت بعد را آغاز مى كرد. اصل 110 قانون اساسى ولايت فقيه را تجزيه و تحليل مى كرد!! اختيارات و محدوديتهاى ولايت فقيه را رديف مى كرد!! خلافت مواضع امام (ره ) موضع مى گرفت و آرام آرام راه خود را جدا مى كرد. امر بر مردم مشتبه مى شد، او را در خط امام مى شناسند، يا لااقل خود را معرفى كرده است و حالا، هم او، به نام خط امام ، به جان خط امام افتاده و به جامعه شكها و ترديدهايى را در مورد ولايت فقيه القاء مى كند، خط امام را مطابق خواست خود توجيه مى كند و آن را از محتواى خود تهى مى كند!!
دهها سئوال در ذهنها ايجاد مى شود و مى بينيم كه چ مردم گروه گروه مى شوند، ثانيا گروهى بى تفاوت مى شوند و نظاره گر، ثالثا به حرمت و قداست ولايت و خط رهبرى لطمه وارد مى شود، اينها عينا شبهه هايى است كه براى ايجاد فتنه و فضاى نا سالم و نامشخص به وجود مى آيد.
ابوموسى اشعرى طبق صلح طلب داشت ، بر داشتن به گونه اى بود كه براحتى مى توانست به على عليه السلام ضربه بزند، او را ديديم كه هنگامى كه على عليه السلام از او جنگاور براى نبرد با اصحاب جميل خواست ، به منبر رفت و شمشير در غلاف كرد و گفت : من اين جنگ را فتنه مى دانم ! شمشيرها را غلاف كنيد!
و در قضيه حكميت نيز مى بينيم كه چگونه براحتى على عليه السلام را از امامت خلع مى كند!!! زيرا او جنگ صفين را به سبب وجود على عليه السلام و معاويه مى داند نه حق و باطل ، او توجهى به ماهيت معاويه ندارد و ماهيت امامت را نيز در ستيز با استكبار نمى شناسد، لذا اين قدر آسان خيانت مى كند و منحرف مى شود!
نهضت آزادى كه يك جمعتى متدين از ملى گراها هستند، در طول بعد از پيروزى انقلاب اسلامى همواره با شبهه آفرينى ، چوب لاى چرخ انقلاب بوده اند. در ماههاى اوليه پيروزى در مقابل پيشنهاد حضرت امام (ره ) مبنى بر انتخاب جمهورى اسلامى به عنوان نظام اسلامى از سوى مردم ، پيشنهاد جمهورى دمكراتيك اسلامى را مى كردند! در برابر شعار جنگ ، جنگ تا پيروزى موضع مى گرفتند و شعار صلح طلبى صدام را تكرار مى كردند! در برابر حضور علماء و روحانيون در مسئوليتهاى نظام ، جدايى دين از سياست و كنار رفتن آنان را عنوان مى نمودند! در مقابل اصل ولايت فقيه در مجلس خبرگان قانون اساسى موضع گرفته تا مرحله انحلال مجلس خبرگان پيش مى روند كه با تودهنى خوردن از امام (ره ) به جاى خود مى نشينند! هنوز هم شبهه آفرينى آنان به عنوان يك جريان غريبه و نفوذى ادامه دارد. منادى ارتباط و مذاكره با آمريكا مى شوند در حالى كه سردمداران آمريكا، صريحا به دشمنى با اسلام و انقلاب اسلامى و ولايت فقيه اعتراف مى كنند! روزنامه ميزان وابسته به آن جمعيت در زمان حيات حضرت امام (ره ) - موقعى كه حزب توده هم ادعاى خط امام را مى نمود - مى نويسد: خدا حزب توده را پشتيبان روحانيت كرده است ! و به اين وسيله هم روحانيت را مورد تهمت و افترا قرار مى دهد و هم ادعاى حزب توده را جدى مى گيرد!
بنى صدر، اولين رئيس جمهورى اسلامى كه مخلوع و معزول و متوارى شد، همين رويه را داشت ! تلاش مى كرد تا با همراهى منافقين و گروههاى چپ و ملى گرايان و نهضت آزادى ، هر آنچه امام (ره ) مى فرمود و ياران با وفايش به اجراى آن همت مى گماشتند، زيرا سئوال ببرد و در مقابل آنها، مفاهيم مشتبهى را به كار مى برد. كار از اين حد هم فراتر رفت و اتهاماتى چون شكنجه زندانيان ! توطئه عليه رياست جمهورى ! و هر روز از اين مقوله در فضاى ذهنى مردم پرتاب مى شد.
مشتبه سازى ، ايجاد زمينه نفوذ فكرى و فرهنگى است كه منتهى به استحاله فكرى جامعه شده و در مرحله بعد. استحاله سياسى نظام را به وجود مى آورد. اين امر در اصطلاح شبيه سازان ، براندازى خاموش لقب گرفته است !!
يكى از اين عناوين مشتبه ، اصطلاحات است كه كسانى از آن دم مى زنند كه با توجه به سابقه آنان ، انسان نمى تواند به ادعاى آنان اعتماد نمايد. اصلاحات نزد مردم مؤ من و راه امام (ره ) يك معنا دارد، در حالى كه مدعيان اصلاحات چيز ديگرى را از اين مفهوم ، اراده مى كنند.
يوسفى اشكورى روحانى نماى وابسته به ملى گراها در مصاحبه با روزنامه الشرق الاوسط مى گويد:
ما بايد برنامه اصلاحات را به گونه اى گسترش دهيم كه شامل نظام حاكم شود. پيش از اين نيز من آشكارا موضعم را در برابر ملت آلمان ! گفته ام . من طرفدار جدايى دين از سياست و خواهان ريشه كن كردن نظام ولايت فقيه هستم .
اكبر گنجى ، يكى از مسافرين كنفرانس رسواى برلين مى گويد:
حركت اصلاح طلبانه عاقبت به جدايى دين از سياست خواهد انجاميد. در يك جامعه مدرن ، جدايى دين از سياست يك امر بديهى است . (55)
اصلاح از ديدگاه رهبرى معظم انقلاب ، ملت و دلسوزان جامعه ، رفع فقر، فساد و تبعيض از جامعه است ، گسترش عدالت اجتماعى است ، از بين بردن منكرات در سطح جامعه و مديريت آن است . رفع موانع و سدهاى شكوفايى استعدادهاست . اما همين اصطلاح از ديدگاه معاندين و فتنه گران ، درست در مقابل نظام اسلامى و براندازى آن به كارگيرى مى شود. اين مى شود مشبه سازى .
از ديگر مواردى كه مورد استفاده فتنه گران قرار مى گيرد و گرفته است ، بحث توانايى دين در اداره بشرى يعنى حكومت دينى است . فتنه گران حكومت دينى را در برابر حكومت عقل قرار مى دهند! و از اين راه تلاش مى كنند اذهان را به اين سوى معطوف سازند كه عقل ، قدرت اداره جامعه بشرى را دارد و حكومت مردم بر مردم فقط از اين راه حاصل مى شود و دين ، كه مقابل عقل قلمداد مى شود، ناتوان از اداره جامعه است و مردم سالارى در آن راه ندارد. مردم سالارى از همين جا به عنوان يك اصطلاح متشابه ، نشر داده مى شود و حضور دين در حكومت را دين دولتى مى نامند!!
حكومت دينى قدرت اداره دنياى مردم را ندارد و ناگزير به دين دولتى خواهند انجاميد و اين بوضوح در ديدگاهان امام (ره ) در قبل و بعد از انقلاب يافت مى شود و دين دولتى هم به حكومت سكولار منجز خواهد شد يعنى به قوانين عقل زاييده بشرى و اين همان حاكميت مردم بر مردم است . (56)
ابراهيم يزدى ، دبير كل جديد جمعيت نهضت آزادى مى گويد:
چون دين و سياست از هم جدايند، حكومت دينى هم غلط است . (57)
سروش ، نظريه پرداز جريان برانداز خاموش و عضو حلقه كيان و به صحنه آورده مجدد انديشه هاى قرون 18 و 19 اروپا، مى گويند:
در تعارض تكليف دينى و حقوقى بشر، حقوق بشر مقدم است . متاءسفانه فقهاى ما اصطلاحات برون دينى ندارند و متوجه اين نكات نيستند! (58)
هم او مى گويد:
كار تمدن اسلامى به سامان نمى رسد، مگر اين كه عقلانيت مستقل ، غير نقلى و غير ولايتى ، در اين تمدن تزريق شود. فقط با يك نوع عقلانيت مستقل از دين است كه مى توانيم ضعفهاى اين تمدن را، اگر چاره پذير باشد، چاره كنيم . (59)
حال توجه مى كنيم به اظهار نظر هنرى پركت مسئوول سابق امور ايران در وزارت امور خارجه آمريكا كه به اين عناصر فتنه گر، خط داده است :
اگر تجديد نظر طلبان بتوانند از حريم روحانيت عبور كنند و از آن طريق ولايت فقيه را بر كشتى ترديد سوار كنند، بارسنگينى از دوش آمريكا برداشته خواهد شد! (60)
ملاحظه مى كنيم كه فتنه گران بالقاء و حمايت بيگانگان ، چگونه در تلاشند كه بديهى ترين عقايد و روشنترين حقيقت تاريخى و الهى را زير سؤ ال ببرند. حكومت دينى توسط رسول خدا صلى الله عليه و آله داير گرديد، آن هم به امر خدا، و به دستور حق ادامه آن را در امامت و ولايت قرار داد. چگونه مى توان اين حقيقت را ناديده گرفت ؟ چگونه مى توان قدرت دين را در اداره نظام و امور مردم انكار نمود، در حالى كه مدت 22 سال در برابر سخت ترين توطئه ها و محاصره ها و جنگها، نظام و مردم را اداره كرده است ؟ چگونه مى توان آثار و بركات و توان و ويژگيهاى خاص و برجسته و ممتاز و درخشنده ولايت فقيه را كه كشتى انقلاب را مقتدرانه و با درايت از تمامى طوفانها به سلامت عبور داده است ، ناديده گرفت ؟ چطور مى توان اين سخنان را از كسانى كه با اسلام و امام (ره ) مخالفند و همواره در راه برپايى سلطه آمريكا و بازگشت آمريكا براى ادامه چپاول اين ملت تلاش كرده اند، پذيرفت و به آنان شك و ترديد نكرد؟
انسان وقتى از اين جور افراد نام اصلاح و آزادى را مى شنود، حق دارد بدبين بشود. آن كسانى كه پس از يك چنين انقلاب باشكوهى - كه لبه تيز اين انقلاب هم عليه سلطه آمريكا بود - مى خواستند با تدابير گوناگون ، آمريكاييها را كه از در رفته بودند از پنجره برگردانند، اين آدمها حالا دم از آزادى و دم از اصلاح بزنند و كسانى از تفاله ها و از مزدوران رژيم گذشته به آنها كمك بكنند! هر آدم هوشمندى حق دارد نگران بشود و حق دارد سوء ظن پيدا كند. استقلال ، آن بيت الغزل انقلاب اسلامى بود. يعنى نفوذ بيگانه در اين كشور ممنوع ؛ يعنى آمريكا و انگليس و ديگران حق ندارند در مسايل سياسى و فرهنگى كشور هيچ گونه اعمال نفوذى بكنند...
اگر كسانى به نام آزادى و با شعار آزادى بخواهند پاى دشمن را باز كنند و نفوذ دشمن را برقرار كنند، اين آزادى نيست ، اين آن چيزى است كه دشمن مى خواهد، همان دامى است كه دشمن مى گستراند. (61)
ج : تغيير در مسير مبارزه و خواسته هاى مردم  
يكى از راههاى ايجاد فتنه و آشوب و آشفتگى ، تغيير مسير جامعه و تغيير جهت و توجه مردم است ، تغيير در مسير مبارزه و خواسته هاى مردم به چند شكل صورت مى گيرد:
1- جلب توجه مردم از مسائل اصلى مكتبى به مسائل مادى و جزيى
در قيام موسى عليه السلام بر عليه فرعون و سيستم فكرى و اجتماعى حاصل از فرعون و فرعونيت بعد از پيروزى ، زمانى كه مردم به رهبرى موسى مى رفتند تا همه اشكال فرعونيت را در هم ريزند، خصوصا در مقابله با سختيها و دشوارهايى كه بعد از نابودى سيستم حاكم ايجاد شده بود، و تمامى توجه موسى در ايجاد روحيه فداكارى ، تحمل ، صبر، توجه و ايمان به خداوند بود، تعدادى از فرصت طلبها، ست عنصرها و شهوت طلبها با نق زدنهاى مكرر و تقاضاهاى غير معقول ، رفته رفته در ذهن مردم انحراف ايجاد كرده خواستهايى را به آنان القاء نمودند. به جاى اين كه شعارها در جهت رهايى از باقيمانده نظام فرعون و رسيدن به سرزمين مقدس باشد، شعارها مشكلات را مطرح مى كرد و خواسته هاى مادى را به ذهن مردم القاء مى نمود: موسى ما گرسنه ايم ! موسى ما تشتهايم ، از خدا بخواه به ما غذا و ميوه بهشتى بدهد!؟ تغيير در شعارها و طرح مشكلات و بزرگ كردن سختيها و القاء ناتوانى به مردم كار را به آن جا كشاند كه سامرى بتواند با گوساله اى زحمات موسى را نابود و نظام شرك مجددى را حاكم گرداند.
در زمان على عليه السلام معاويه تجلى رفاه بود، هر كه به دشوارى مبتلا مى شد، يا تحمل عدل على را نمى توانست كرد، به سوى معاويه مى رفت و از بذل و بخششهاى او رفاه حاصل از كرنش به معاويه بهره مى گرفت ، و در اين كار تا آن جا پيش رفت كه بسيارى از دلهاى لشكريان را به خود جلب نمود، چه از لشكر خود و چه از لشكر گاه على عليه السلام .
امروز در حالى كه جنبه خارجى در مقابل انقلاب به جنگ روياروى دست زده است ، پيش كشيدن رفاه جز تغيير در شعار امت و جز ايجاد سستى و رخوت در مردم هدفى ندارد و نتيجه اى نخواهد داشت ، بى دليل نيست كه شعارهاى شكم پركن ، نان و مسكن در و ديوار را مى پوشاند، در زمانى كه بايد ايثار كرد و تداوم انقلاب نياز به تحمل سختيها و صرفه جوييها دارد انحراف در اين مساءله و ايجاد خواستهايى كه در اين شرايط امكان انجام آن نيست و لقاء شعارهاى رفاهى جز تغيير در مسير مبارزه نيست ، و ايجاد تشويش و آشفتگى در سطح جامعه مى نمايد، تغيير شعارها و ايجاد جو فتنه و آشوب مى كند به گونه اى كه اولا بين مردم اختلاف ايجاد مى كند، ثانيا بين مردم حداقل گروهى از مردم با دولت اختلاف ايجاد مى كند، ثالثا امكان مقاومت در برابر هجوم را مى كاهند و به اين ترتيب زمينه را تدريجا براى تغيير سيستم و تسلط خود فراهم مى كنند.
از صدر اسلام تا كنون در طريقه ، دو خط بوده است : يك خط، خط اشخاص راحت طلب كه تمام همشان به اين است كه يك طعمه اى پيدا بكنند و بخورند و بخوابند، و عبادت خدا هم آنهايى كه مسلمان بودند، مى كردند. اما مقدم بر هر چيزى در نظر آنهايى كه مسلمان بودند، مى كردند. اما مقدم بر هر چيزى در نظر آنها راحت طلبى بود. در صدر اسلام از اين اشخاص بودند. وقتى كه حضرت سيد الشهداء عليه السلام مى خواستند مسافرت كنند به اين سفر عظيم ، بعضى از اينها نصيحت مى كردند كه براى چه شما اين جا هستند، ماءمونيد و حاصل ، بنشينيد و بخوريد و بخوابيد...
يك دسته ديگر هم انبياء بوده اند و اولياء بزرگ . آنها هم يك مكتبى بود و يك خطى بود. تمام عمرشان را صرف مى كردند در اين كه با ظلمها و با چيزهايى كه در ممالك دنيا واقع مى شود، همشان را اينها صرف مى كردند در مقابله با اينها...
اين دو رشته ، از اول خلقت تا حالا بوده است . رشته تعهد به اسلام و ايستادگى در مقابل ظلم و ستم و ديكتاتورى و قدرتهاى شيطانى ؛ و سازى ...
ما نبايد تصور اين را بكنيم كه اين ابر قدرتها از ما دست برداشته اند.
ملتى كه مى خواهد زنده باشد و مى خواهد مستقل باشد و نوكر نباشد، وابسته نباشد و مى خواهد آزاد باشد و تحت سلطه نباشد، اين ملت بايد مهيا باشد براى همه چيز. (62)
2- جلب توجه مردم از جنبه خارجى به جبهه داخلى
نمونه چنين برنامه اى زمان على عليه السلام شكل گرفت ، هنگامى كه على عليه السلام لشكريان خود را در خارج از كوفه جمع كرد تا مجددا به سوى معاويه برود، خوارج نيروهاى خود را جدا كردند و به مسائل مادى اختلاف نداشتند و به جاى وحدت و هجوم به سوى دشمن كافر معاويه ، اختلاف برداشت از مكتب را نشر دادند، و براى تشديد برنامه ، دست به اعمالى چند زدند، از جمله قتل عبدالله بن خباب صحابى متقى و همسرش . اين اعمال در بين لشكر حضرت على عليه السلام چند برابر، بزگنمايى شد و لشكريان را از وضع كوفه و زن و فرزند خود بيمناك نمود، لذا از حضرت خواستند ابتدا به سوى آنان بروند و آنها را نابود كنند حضرت على عليه السلام كه انحراف در مبارزه را مى ديد فرمود:
شنيده ام گفته ايد بايد اميرالمؤ منين ما را به جنگ خوارجى كه عليه او قيام كرده اند بفرستند تا نخست با آنان بجنگيم ، وقتى از كار آنان فراغت يافتيم به سوى پيمان شكنان حركت مى كنيم ، سپس فرمود:
آن دشمن ديگر معاويه پيش از مهمتر از خوارج است از آوردن نامشان دست برداريد و به سوى قومى حركت كنيد كه با شما مى جنگند تا اقتدار و گردنكشى به دست آورند و بندگان خدا را اسير و برده خود سازند. (63)
اما فشار خوارج و اقداماتى كه انجام مى دادند و تبليغات نفوذيهاى معاويه ، كار خود را كرد و امام را به اقدام ناخواسته وادار ساختند. بعد از دفع فتنه خوارج ، حضرت ديگر فرصت سركوبى ظالمان شام را نيافت و به شهادت رسيد.
در زمان آيت الله كاشانى و مصدق ، زمانى كه دشمنان دست به تحريم زده بودند، ديديم كه چگونه حزب روسى توده همراه با گروهكهاى چپ زده ، چگونه با طرح نفتى ايران مسائل انحرافى و تغيير جهت شعارها به سوى شوروى طرح امتياز نفت شمال به شوروى به وحدت مردم لطمه زده و اسباب انحراف مسير مبارزه در برابر تحريم خارجى را فراهم آورد.
هم امروز نيز دشمن تلاش مى كند با يارى فتنه گران جبهه داخلى را بگشايد. افرادى كه امروز با طرح مسائلى تلاش مى كنند تفاوت برداشتها را از دين دامن بزنند و اختلافات را تشديد كنند و توجه مردم را از جبهه خارجى به سوى جبهه داخل و برخوردهاى داخلى معطوف كنند، همين راه را مى روند، طرح اشكالاتى پيرامون ولايت فقيه ، خط امام ، حمله به امام و روحانيت ، حمله به قوه قضاييه توهين به نهادها، زير سئوال بردن جنگ و خون شهداء و بى حرمتى به قانون اساسى ، همگى چنان جوى ايجاد مى كند كه توجه مردم به جبهه داخل معطوف مى شود و از اين فرصت دشمن خارجى حداكثر بهره بردارى مى نمايد.
بنى صدر، با يارى گروهك نفاق و چپ گراهاى گرد آمده در دفتر هماهنگى رياست جمهورى ، تلاش مى كرد در زمانى كه كشور در طول بزرگى از مرزهايش با دشمن سفاك و خونريزى چون صدام با حمايت وسيع آمريكا و اكثر كشورهاى بزرگ ، رو به رو بود، جنبه داخلى را در برابر ياران وفادار امام بگشايد. در مراسمهاى مختلف مثل روز عاشورا در ميدان شهدا، پيكان حمله را به سوى آنان مى گرداند و در روز چهارده اسفند در دانشگاه تهران ، تهاجم وسيع جبهه نفاق داخلى را به نهادهاى انقلابى گسترش مى دهد. و همه اين فتنه انگيزيها، در زمانى است كه امام (ره ) مكررا مردم و مسئولين را به توطئه هاى خارجى و دفع تهاجم بعث عراق و رفع محاصره از آبادان و آزادسازى سرزمينهاى اسلامى ايران متوجه مى ساختند!
امروز هم كسانى كه تلاش مى كنند، وجود دشمن و توطئه هاى بى شمار و هر روزه او را ناديده انگارند و آن را توهم بشمارند، همان راه را مى روند. وقتى دشمنان ، به دشمنى خود با زبان اعتراف مى كنند و عملا بودجه اختصاص ‍ مى دهند و راديو راه اندازى مى كنند و در مرزهاى آبى ما، ناوهاى جنگى خود را آرايش مى دهند و در مرزهاى شرقى و شمالى ، همسايه ها را به ضديت با نظام جمهورى اسلامى ، برمى انگيزند، غافل كردن مردم از اين همه دشمنى ، چه نامى مى تواند داشته باشد؟ آيا اين عمل فتنه انگيزى نيست ؟
عمده آن چيزى كه بايد آماج ذهن و فكر و عمل شما قرار بگيرد، ماءله براندازى است ؛ مساءله براندازى آن كسانى كه خودشان در صدد اين امر خيانت آميز هستند، خيلى هم سعى دارند و دنبال مى كنند و پول خرج مى كنند، و در صدد هستند اين ذهن مسؤ ولين رده هاى مختلف از رده هاى بالا تا رده هاى پايين - دور كنند كه ملتفت نشوند كه قضيه چيست تا بتوانند كارشان را انجام بدهند. لذا هر كسى كه بحث بكند از تلاش براى براندازى ، هر كسى كه صحبت از دشمن خارجى بكند، يك جنجال عظيمى راه مى اندازند كه آقا شما... خوب ، وقتى كه مسئولان سياسى ، مسؤ ولان امنيتى ، دستگاههاى ضد نظام جمهورى اسلامى در آمريكا و در اروپا در گفتارهاى خودشان تصريح مى كنند در راديو كه اين براى مقابله با نظام است ، اين را تصادفا بنده خودم شنيدم از يكى از همين راديوهايى كه مى دانيد با پول سرويسهاى امنيتى آمريكا به وجود آمد - تصريح مى كنند؛ تصريح هم نكنند همه مى فهمند؛ تصريح مى كنند كه ما مى خواهيم با نظام مبارزه كنيم ؛ تصريح مى كنند كه مى خواهيم با اساس نظام و استوانه هاى نظام مقابله كنيم ؛... چرا ما بايد چشممان را ببنديم ؟ چه كسى ما را تشويق و تحسين مى كند، اگر دشمن خودمان را نبينيم و به فكر مقابله با او نباشيم ؟
(64)
بنابراين هر سخنى ، نوشتارى و اقدامى كه توجه را از دشمن اصلى و مسائل اساسى انقلاب اسلامى باز دارد و ايجاد دو دستگى و اختلاف در داخل نموده و اذهان را متوجه مسائل داخلى پيش پا افتاده و جزيى كه بزرگنمايى مى شود بنمايد، فتنه است .
ناگفته نماند كه از دامهاى مؤ سسين و مروجين اين فتنه ، تضعيف و از بين بردن روحانيت اجتماع است و بزرگترين وسيله ايشان ايجاد حس بدبينى ، سخريه نسبت به ديانت در بين اجتماع خصوصا نسل جوان و سعى در ايجاد فاصله بين اجتماع و آنهاست . (65)
على عليه السلام براى مواجهه با چنين فتنه اى مى فرمايد:
فان يد الله على الجهاعة و اياكم و الفرقة فان الشاذ من الناس الشيطان كما ان الشاذ من الغم للذئب ، الامن دعا الى هذا الشعار، فاقتلوه و لوكان تحت عما متى هذه (66)
دست خدا همراه با جماعت (وحدت ) است ، از جدايى و نفاق دورى كنيد، كه شخصى جدا شده از مردم گرفتار شيطان مى شود، چنانچه گوسفندى كه از گله عقب مى ماند طعمه گرگ مى شود پس آگا9ه باشيد، هر كه شما را به شعار تفرقه و جدايى خواند، او را بكشيد گرچه زير عمامه من باشد (اگر چه خود من باشم )
و بدين گونه شديدا با هر شعارى كه وحدت مردم را به جدايى بكشاند و سبب تغيير جهت در خواسته هاى مردم و مسير مبارزه شود بشدت مبارزه مى نمايد، اين مساءله چنان اهميت دارد كه امام خمينى (ره ) مى فرمايند:
آن كسى كه اختلاف ايجاد مى كند از فرقه اسلام خارج مى شود به حسب واقع ، ولو در صورت هم بين مسلمين باشد. (67)
يا در جاى ديگر مى فرمايند:
دعوت به وحدت از اهم امورى است كه امروز در جامعه ما لازم است و تا قشرهاى اين ملت وحدت نداشته باشند، هم فكر و هم عقيده نباشند و با هم آن راهى كه صراط مستقيم است اتخاذ نكنند با هم اين راه را، به مقصد نخواهند رسيد. (68)
د- گشودن خط خلافت در برابر امامت  
اين بحث از مهمترين مسائل است كه شديدا مورد توجه فتنه گران قرار دارد و آنان خوب فهميده اند راز وحدت و موفقيت مردم را، و دانسته اند كه اين امامت و خط ولايت است كه وحدت مردم را به وجود آورده و آنان را قادر به انجام هر حركتى ساخته است و تا اين محور وحدت باقى است هيچ آسيبى نمى توان به مردم وارد ساخت ، و نمى توان آنان را جدا و پراكنده و سپس برده و بنده ساخت .
تاريخ انسانى شاهد اين مطلب است كه در هر عصرى كه پيام آورى و مصلحى برمى خاست ، دشمن شكست خورده مى كوشيد تا چهره اى را و راهى را برانگيزد و خط دومى را جا بياندازد، و بدين گونه فتنه اى بزرگ ايجاد نمايد و مردم را از راه حق منحرف و پراكنده سازد.
سامرى چهره اى است كه از ضعف مردم و غيبت حضرت موسى بهره مى گيرد و كار رهبرى مردم را به دست مى گيرد، سامرى مى بيند كه مردم هنوز خلق و خوى بت پرستى زمان فرعون در ذهنشان جاى دارد. او ديد و شنيد كه قوم بنى اسراييل بعد از عبور از بحر احمر و مشاهده اقوام بت پرست ساحل دريا، به موسى گفتند كه براى ما نيز خدايى مانند خدايان اين قوم بساز تا آن را عبادت كنيم !
او از اين ضعف روحى بهره مى گيرد و هنگامى كه مدت اقامت موسى در كوه طور از سى روز به چهل روز افزايش مى يابد، از اين فرصت استفاده مى كند و طلا و جواهر مردم را مى گيرد و ذوب مى كند و گوساله اى مى سازد كه توسط حركت باد به صدا مى آيد، و مردم را به كرنش وادار مى نمايد. خط موسى تحميل نموده و رهبريت مردم را به دست گرفت و فتنه اى برپا ساخت كه چشمهاى قوم را از ديدن باز داشت چنانچه به دعوت هارون كه مى گفت :
اى قوم ، همانا شما به وسيله سامرى و گوساله اش در معرض امتحان خدا گذاشته شده ايد، پروردگار شما خدا بخشنده است ، پس از من پيروى كنيد، و فرمانم را بپذيريد.
چنين جواب گفتند: ما همچنان گوساله را مى پرستيم تا موسى به سوى ما باز گردد، و بدين گونه به انحراف كشيده شدند.