فتنه گران و فتنه

مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

- ۱ -


فهرست مطالب 
پيش گفتار
فصل اول : فتنه از نظر لغوى و كاربرد آن در قرآن و روايات
1- قرآن فتنه را در موضع آزمايش ، يك سنت تاريخى دانسته و آن را به همه امتهاگسترش مى دهد
الف : مال و فرزندان
ب - شر و نيكى
ج - تمامى آنچه در زمين در اختيار انسان قرار داده شده است
د- امتحان انسانها به وسيله يكديگر
2- قرآن ، فتنه را به معنى فريب ، گول زدن وغافل كردن به كار برده است
فصل دوم : راهها و نشانه هاى فتنه
راههاى ايجاد فتنه
الف : بدعت
ب - شبهه
ج : تغيير در مسير مبارزه و خواسته هاى مردم
د- گشودن خط خلافت در برابر امامت
فصل سوم : مراحل رشد فتنه و نشانه هاى آن
الف : مرحله پيدايش فتنه
ب - مرحله رشد و آشكار شدن فتنه
فصل چهارم : ريشه هاى فتنه
1- خواهشهاى نفسانى
2- كبر و غرور و سركشى
3- دنياطلبى و دنيا گرايى
4- عدم خلوص در دين
5- خودراءيى در برابر رهبرى
فصل پنجم : خصوصيات فتنه گران
چه كسانى فتنه گرند؟
فصل ششم : راههاى مبارزه با فتنه ها و فتنه گران
الف : خودسازى
1- تقوا
2- صبر
ب : برون نگرى و جامعه سازى
1- اطاعت از رهبرى و دعوت مردم به حق رهبرى
2- مبارزه قاطع با فتنه گران و فريب خوردگان فتنه ها
پيش گفتار 
الفتنه اكبر من القتل : فتنه بزرگتر از قتل است . (1)
بعد از آن سالهاى تيره رنج و محروميت ، سالهاى جدايى رژيم حاكم بر سرزمين ايران از وحى و اسلام ، سالهايى كه كلمه كلمه اش با خيانت و جنايت سردمداران ستم شاهى و تمامى لحظه هايش با رنج مظلومان هميشه تاريخ همراه بوده است ، بعد از آن سالها، كه روشنفكران وابسته و بيمار همه امكانات اين ملت را در اختيار گرفتند و جز به ميل و منافع قدرتهاى شيطانى چون آمريكا و انگلستان و صهيونيسم اقدام نكردند، بعد از آن سالها، خورشيد تقوى و ديانت ، با قيام فرزند حسين عليه السلام و ايثار محرومين طلوع كرد. چشمها و فكرها به سوى طلوع گاه مجدد اسلام ناب محمدى عليه السلام متوجه شد. اميدها زنده گشت . عزت و سرافرازى به خانواده اسلام بازگشت و هر جا مسلمانى بود، احساس پيروزى و اميد به آينده به او دست داد. جمهورى اسلامى ايران ،ام القراى جهان اسلام شد. شيطانها، به موازات اين تحول و تحرك در جهان اسلام مستضعفين ، دست در كار شدند تا جلوى موج توفنده حق را بگيرند. در مسير جلوگيرى از بيدارى اسلام در جهان ، بيشترين تلاش استكبار معطوف به انحراف ام القراى بيدارى اسلامى از اسلام ناب و پشيمانى و دست كشيدن سردمداران و ملت ايران از اسلام و انقلاب اسلامى و نظام دينى ولايى ، گشت .
تهاجم فرهنگى ، و به تعبير قرآنى خطوات شيطانى با گسترده ترين حجم و متنوعترين شيوه ها، سوار بر امواج تكنولوژى و نفوس ‍ ضعيف و زبون و خود باخته ، در ميان ملت بزرگ و معجزه آفرين و مسلمان ايران ، دست اندر كار شده است . برانگيختن فتنه ها از سوى فتنه گران براى از بين بردن عوامل قدرت معنوى اين انقلاب روز به روز شدت مى يابد. جمعيتها و گروههاى متعدد پا به عرصه مى گذارند تا با استفاده از دو ابزار استيلاى فرهنگى عرب ، يعنى احزاب و مطبوعات ، اصول انقلاب را با شبهه افكنيهاى خود زير سئوال برند. عناصر ضعيف النفسى كه روزى در كنار امام (ره ) و انقلاب اسلامى بوده و در سايه حركت توفنده ملت ايران صاحب نامى و عنوانى و شهرتى شدند، با بريدن از انقلاب و امام و راه ملت و گرايش به دنيا و دنيا طلبى و چرخش به سوى مدارا و تسليم به دشمنان اسلام ، فضاى نظام اسلامى را تيره و تار مى سازند و دشمن خوشحال از روزنه هايى كه بر رويش گشوده مى شود، نيروهايش را بسيج مى كند تا به فتح نهايى نايل آيد و تفكر اسلام ناب محمدى عليه السلام و نداى عدالت خواهى محرومين و الگوى رهبرى اسلامى چون امام (ره ) را از اثر گذارد، و بار ديگر بر سر سفره منابع و منافع اين ملت و كشورهاى ديگر اسلامى بدون احساس خطر و وجود معارض بنشيند و همه را به تاراج برد.
فتنه كه از قتل بزرگتر شمرده شده است به همين جهت است كه در فتنه دشمن به طور ناشناخته و به دست عوامل درونى ، ايمان و عزت و استقلال ملت مسلمان را مورد تهاجم قرار مى دهد. آن كه مسلحانه در برابر انقلاب نمى ايستد تا با مقاومت و ايمان دينى مردم رو به رو شود،آن كه روزگارى ددر ميان همين مردم با رژيم طاغوتى و سلطه آمريكايى و اجنبى مى جنگيده است و امروز خود رو در روى اين ملت و باورها و مقدسات او قرار گرفته است ، آن كه در لباس خير خواهى ، به شر آفرينى مى پردازد و با توسل به آيات الهى و اصطلاحات و كلمات مقدس ، گذشته انقلاب و تلاش و شهادت و ايثار ملت را انكار مى كند، آنان كه تا ديروز سر در لاك خود داشته و نه تنها قدمى و همراهى مردم در مبارزه بزرگ آنان بر نداشتند، بلكه در ضديت با مردم و امام آنان هيچ كوتاهى نكردند. اما امروز در سايه سياستهاى نفوس ضعيف ، فرصت يافته اند تا در وضعيت طلبكارى از انقلاب و مردم ظاهر شده و جراءت و جسارت توهين و هتك حرمات الهى و مقدسات انقلاب را پيدا كرده اند، اينست فتنه كه بزرگتر از قتل است . زمانى كه طلحه و زبير با آن سوابق درخشان دفاع از پيامبر و اسلام - كه پيامبر آنان را ستوده بود - از بيعت خود با حضرت على عليه السلام گسستند و با تحريك عايشه سر طغيان بر داشتند، فتنه اى عظيم جهان اسلام را فرا گرفت و آن كه از اين فتنه سود جست معاويه بود كه هرگز دلش در گرو اسلام نتپيده بود. او و ايل و تبارش براى انتقام گرفتن از اسلام و مسلمانان در برابر كشته شدن پدرانشان در جنگلهاى بدر و احد و حنين ، به اسلام گرويده بودند. خيانت خواص آن گاه كه از حق مى گريزند و در دامن باطل مى آرمند، كمر امت اسلام را مى شكند و وحدت آنان را كه ستون خيمه نظام اسلامى است از هم مى گسلد و دشمن را بر امور آنان مسلط مى سازد. اگر چه اصحاب جمل شكست خوردند اما قواى حق را تحليل بردند و بذرهاى فتنه و كينه را در دلهاى ضعيف كاشتند و زمينه پيروزى معاويه را آنان هموار ساختند. هنگامى كه معاويه در مقابل خورشيد امامت ، ايستاد باز به چنان شكستى گرفتار شد كه تمامى آرزوها و آمال شيطانيش را بر باد رفته ديد و در حالى كه در گرداب مرگ دست و پا مى زد به آخرين حربه توسل جست .
او به فكر شيطانى عمر عاص دست به كار رفتنه اى شد كه جبهه حق را شكافت . آن گاه كه معاويه چنين فتنه اى را آغاز مى كرد به اميد كدام ياورى دلخوش داشت ؟ از كدام روزن ، كدام چراغ سبزى را مشاهده كرده بود؟ عمر عاص خوب مى دانست كه سست عنصرها هستند، آنها كه به مقصد پليدشان نرسيده اند و امروز در جامعه حق متر صدند تا به آنچه نرسيده اند چنگ زنند. او نيك مى دانست كه مردمان ساده و ظاهربينى هستند كه تمام عقلشان در شخصيت كاذب آن سست عنصرهاى شهرت يافته خلاصه مى شود و حق را با شخصيتها مى شناسند. او مى دانست كه وعده هاى چرب و شيرين دنيا، دلهاى سست را مى لرزاند و جهاد اكبر ناكرده ها را به فروش مايملك به دست آمده از جهاد اصغر و همراهى و صحابى بودن و انقلابى گرى دوران مبارزه ، وادار مى كند.
و چنين شد. شمشيرها رها شدند و قرآنها بر سر نى گشتند و لشكريان پيروز حق به قرآن فرا خوانده شدند!! همان قرآنى كه قبل از شعله ور شدن آتش جنگ ، قرآن و حكميت آن را زير پا نهاده بودند! فتنه بسرعت نيز با فرستادگان دشمن و عوامل مرتبط با آنان داشتند، پاگرفت و با جهالت و ناآگاهى گروهيهايى از مردم كارگر افتاد و از هر سو، محور حق ، حضرت امير عليه السلام را فرا گرفت . نتيجه جنگ و حكميت مهم نيست . آنچه اهميت دارد، شهادت تجسم حق على عليه السلام ، در محراب عبادت است كه جامعه اسلامى را از رهبرى ولايت محروم ساخت و ادامه آن به كربلا و شهادت حسين بن على عليه السلام منتهى شد. اينست تاءسف تاريخ و راز و رمز شكستهاى مكرر محرومان و اينست آن معبرى كه شيطانها يافته اند. عمل شيطانها در گشودن اين معبر در طول تاريخ يكسان بوده است ، آنچه متفاوت است شيوه هاست . چه امروز با گسترش و پيچيدگى روابط و وجود امكانات فنى ، سرعت و ميزان نفوذ بيشتر شده است . به همين جهت است كه شناخت عملكرد شيطانها در زمانهاى پيشين بسيار ضرورى است و اينست كه عبرت از تاريخ بسيار مهم و تاءكيد شده است . آن چنان كه على عليه السلام كه خود شهيد فتنه و فتنه گريهاست - مى فرمايند:
بترسيد از عذابها و سختيهايى كه بر اثر زشتكاريها و بدكرداريها، به امتهاى پيش از شما رسيد و پيش آمدهاى آنان را در نيكى و بدى ياد آوريد. و برحذر باشيد از اين كه مانند آنها شويد، و هرگاه در تفاوت در حالت آنها حالت اوج و حالت شكست انديشه كنيد. پس اختيار كنيد هر كارى را كه به سبب آن امتهاى پيش از شما ارجمند گشتند و دشمنان را از آنان برطرف ساخت و تندرست ماندند و نعمت و خوشى براى آنها فراوان شد و با نيكوكارى و مهربانى و بزرگوارى به وحدت و اجتماع رسيدند. پرهيز از جدايى و تفرقه ، مهربانى كردن ، سفارش و ترغيب يكديگر به مهربانى سبب چنين وحدتى بوده است . دورى كنيد از هر كارى كه مهره پشت پشتيبان را شكست و توانايى ايشان را سست نمود. زيرا دلهاشان كينه ورز و سينه هاشان مملو از دشمنى شد و همديگر پشت كردند و دستها يكديگر را يارى ننمودند... پس نگاه كنيد چگونه بودند زمانى كه جمعيتها جمع شده و انديشه هايشان با هم و دلهاشان با هم و دستهاشان يار هم و شمشيرها كمك يكديگر و بيناييها ژرف و تصميمها يگانه بود؟ آيا در اطراف زمينها و شهرهاى بزرگ به همه جهانيان پيشوا نبودند؟ پس نگاه نكيد به آنچه در آخر كارها گرفتار شدند. آن گاه كه بين آنها جدايى افتاد و مهربانى و پيوستگى به هم افتادند و پراكنده گشته با يكديگر جنگيدند. خداوند هم لباس عزت و بزرگوارى را از تن ايشان بيرون آورد و فراوانى نعمتش را از آنها گرفت و براى عبرت گرفتن پند گيرندگان شما داستان و سرگذشتهاى آنان در بينشان باقى ماند. (2)
و اين طور نيست كه جدايى يكباره حاصل شود و اختلافها به يكباره حادث شوند، بلكه دستهاى پنهانى شيطانى به كار مى افتند و شيوه ها و روشها و نقشه هاى دقيق طرح مى شود تا زمان بارورى توطئه ها فرا رسد و آن گاه جامعه در برابر فتنه ها، قدرت تشخيص حقيقت را از باطل از دست داده و سر در گريبان شوند. ديگر به مقابله باطل برنخيزند و بيطرفى و سكوت آنان موجب مظلوميت حق و غرش باطل گردد. اگر به يارى باطل هم شتابند، پيروزى مضاعفى براى جبهه باطل پيش خواهد آمد.
ما اينك به شناخت اين معبر و خصوصيات آن پرداخته ايم و قصد داريم تا زمينه ها و نشانه هاى فتنه و فتنه گران و راههاى مبارزه با آن را با توجه به تاريخ و نگاه به نهج البلاغه بيان كنيم ، چرا كه در هر حال ما مكلفيم كه هوشيار باشيم و آنچه براى حفظ و صيانت اسلام و عزت خويش لازم داريم از تاريخ برگيريم .
امروز تماميت انقلاب اسلامى در گرو بيدارى ، بينش تحليل صحيح و شناخت دشمنان و تمامى انحرافها و حركتهاى فتنه زاست و اميد است اين مجموعه در اين راه مفيد افتد. ان شاء الله .
مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت
فصل اول : فتنه از نظر لغوى و كاربرد آن در قرآن و روايات
فتن : گذشتن طلا در آتش است تا خوبى آن را ناخوبى آشكار شود. (3)
فتنه : آنست كه به وسيله آن چيزى امتحان شود. (4)
فاتن : اسم فاعل است يعنى آزمايش گر و به فتنه انداز.
فتنه : فتنا، فتونا، آزمود او را، در فتنه افكند او را، به شگفت آورد او را.
فتنه : گناه ، عذاب ، آزمايش ، شگفت ، گناه ورزى ، ناسپاسى ، رسوايى ، ديوانگى ، خلاف ، گمراهى (5)
در قرآن فتنه به معانى مختلف به كار گفته شده است .
1- قرآن فتنه را در موضع آزمايش ، يك سنت تاريخى دانسته و آن را به همه امتهاگسترش مى دهد
احسب الناس ان يتركوا ان يقولو امنا و هم لايفتنون ، و لقد فتنا الذين من قبلهم . (6)
آيا مردم گمان مى كنند كه وقتى گفتند ايمان آورديم رها كرده مى شوند و امتحان نمى كنيم ؟ قطعا ما قبل از اينان را هم امتحان كرديم .
علت امتحان را نيز مشخص شدن خوب از بدن ، صادق از فريبكار مى داند.
فليعلمن الله الذين صدقوا وليعلمن الكاذبين (7)
تا بداند خدا آنها را كه راست مى گويند و آنها را كه دروغگويند.
در معنى لغوى فتنه ديديم كه طلا را در آتش مى گذارند تا ناخالص آن جدا شود. اين جا هم انسان در مقابل امتحانات قرار مى گيرد تا:
اولا: صدق گفتار او مشخص شود و در حقيقت ، امتحانات خدا افشاگر چهره مدعيان است و خدا با مواجه دادن آنها در مقابل مسائل مختلف ، آنها را به عكس العملى وا مى دارد كه عمق ايمان و اعتقاد و صدق آنها معلوم شود و اينست كه امتحان خدا نوعى افشاگرى است .
ثانيا: در مواجه با مشكلات و تنگناها و پيچيدگيها، انسان ساخته شده و ناخالصيهاى وجودى و اعتقادى خود را متوجه گشته و آنها را علاج و اصلاح نمايد. آنكه به عمق توجه دارد، از محاسبه نفس از اين آزمايشها براى خود سازى و كمال بهره مى جويد.
و لنبلونكم حتى نعلم المجاهدين منكم و الصابرين (8)
شما را مى آزمايد تا مجاهدين شما و صبر كنندگان شما مشخص و دانسته شوند. آنچه خدا انسان را با آنها مى آزمايد يعنى در مواجه با شرايط و اسباب مختلف قرار مى دهد تا عكس العمل او را اندازه گيرى كند عبارتند از:
الف : مال و فرزندان  
و اعملوا انما اموالكم و اءولادكم فتنهة و ان الله عنده اءجر عظيم (9)
آگاه باشيد كه اموال و اولاد شما اسباب آزمايش و ابتلا شما هستند و پاداش ‍ بزرگ نزد خداوند است .
بر همين مضمون آيه 15 سوره تغابن نازل شده است . انتهاى آيه ان الله عنده اجر عظيم نشان مى دهد كه اموال و اولاد، وابستگيهاى قوى هستند كه بايستى دلبستگى به آنها در حد وظيفه باشد، به گونه اى كه در موارد ضرورت و ايجاب حركت ، مانند زمان جهاد و ايثار، بتوان از آنها گذشت و مانعى در راه حركت انسان نباشند. و اين خود آزمايش بزرگى است براى مردم كه مشخص شود تا چه اندازه ساخته شده اند و تا چه حد به خدا نزديك شده و هدف را دريافته اند.
ب - شر و نيكى  
كل نفس ذائة الموت و نبلوكم بالشر ولخير فتنة و الينا ترجعون (10)
هر نفسى ، مرگ را مى چشد و همه شما را با خوبيها و بديهايى مى آزماييم و باز گشت شما به سوى خداست .
انسان در مقابل رويدادها و حوادث خوب و بد قرار مى گيرد. خوب از نظر هدف خلقت و بد از نظر حركت قهقرايى . و او در مقابله آنها خويشتن خويش را ظاهر مى كند. در رويدادهاى شر همه شرايط و تمامى رويدادها او را به سوى گمراهى مى كشانند و تلاش شيطانها بر فريب او قرار مى گيرد، هوشيارى و عملكرد صحيح اوست كه از به نتيجه رسيدن تلاشهاى شيطان صفتان جلوگيرى مى كند و خلوص و ايمان او را به ظهور مى رساند و عميق تر مى سازد و به پيش مى برد.
و در مقابل با رويدادهاى نيكو نيز آزمايش مى شود كه آيا با به دست آوردن پيروزى از مجراى حق و عدالت خارج مى شود يا در خط حركت اسلام باقى مى ماند؟
ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا الا الصلين الذينهم على صلاتهم دائمون (11)
انسان متنوع خلق شده است ، هرگاه به او بدى روى آورد ناله مى كند و هنگامى كه به او خيرى دست مى دهد به خوشحالى و قهقهه مى افتد مگر نمازگزاران ، آنها كه دائم در حال نمازند.
اين آيه نشان مى دهد كه انسان مسلمان در حركت خود بايد تنها به خدا بيانديشد و به قول امام خمينى قدس سره ، پيروزى را در انجام تكليف مى داند نه در پيروزى ظاهرى ، و شكست را همين طور، او تنها بايد به اين مساءله بيانديشد كه آنچه براى تكامل اوست و او را در رسيدن به خدا كمك مى كند با خلوص و درستى انجام دهد و اگر توانست آن گاه خود را پيروز مى داند، در غير اين صورت شكست خورده است ، اگر چه در ظاهر پيروز شده باشد.
ج - تمامى آنچه در زمين در اختيار انسان قرار داده شده است  
ان جعلناما على الارض زينة لها لنبلو هم ايهم احسن عملا (12)
ما هر آنچه در زمين است زينت براى شما قرار داديم تا بيازماييم شما را كه كدام يك كردار نيكو داريد.
انسان ، امانت دار خداست ، آنچه در روى زمين ددر اختيار انسان نهاده شده است به طور امانت است ، امانت دهنده خدا و امانت گيرنده انسان است و در اين رابطه ، انسان است كه با نحوه عمل با امانت ، ماهيت خود را نشان مى دهد. آن كه امانت را در مسير خواست امانت دهنده به كار مى گيرد روسفيد است ، آن جا كه لازم است ايثار مى كند، آن جا كه ضرورت ايجاب مى كند و امت اسلامى نياز دارد، به كمك برمى خيزد و جان خود را كه امانت است مى دهد، و آن را جز اداى تكليف چيزى نمى داند، و به فرموده امام خمينى قدس سره : وقتى همه از اوست در راه او دادن كارى نيست ، كه چيزى كه از خود اوست در راه خود اوست .
د- امتحان انسانها به وسيله يكديگر  
وجعلنا بعظكم لبعض فتنة اتصبرون و كان ربك بصيرا (13)
و بعضى از شما را سبب آزمايش بعضى ديگر قرار داديم ، آيا پس صبر مى كنيد؟ و خدا آگاه و بيناست .
و كذلك فتنا بعضهم ببعض ليقولوا اهؤ لاء من الله عليهم من بيننا (14)
و چنين است كه بعضى از شما را با بعضى ديگر امتحان مى كنيم تا اين كه گوييد آيا خدا فقيران را از ميان ما برگزيده ؟
حركت انسان خواه ناخواه در جامعه موافق و مخالف خواهد داشت طعنه ها، تهمتها و افتراها از سوى دشمنان زده خواهد شد، تمسخرها و ريشخندها و تحقيرها از سوى شيطان گونه ها انجام مى شود و اوست كه در اين حركت يا با استقامت و صبر اين هجومها را در هم مى شكند و ادامه مى دهد و يا جذب شخصيتها شده و حركت خود را از دست مى دهد. در جامعه بعضى را خداوند به مال و مقام افزونى مى دهد يا باتقوا و اخلاص او را برترى مى بخشد. همين افزونيها و برتريها موجب آزمايش ديگران مى شود كه چگونه عمل مى كنند، آيا در برابر افزونيها صبر پيشه مى كنند يا با بى تابى و از هر راهى در صدد رسيدن به آنچه ديگران دارند بر مى آيند و از روى حسادت و بعضى با مخلصان رو به رو مى شوند يا از روى صدق .
2- قرآن ، فتنه را به معنى فريب ، گول زدن وغافل كردن به كار برده است
يابنى آدم لا يفتنكم الشيطان كما اخرج ابويكم من الجنة (15)
اى فرزندان آدم ، شيطان همانگونه كه پدر شما را فريفت و از بهشت خارج كرد شما را نفريبد!
فما امن لموسى الاذرية من قومه على خوف من فرعون و ملائهم ان يفتنهم (16)
پس كسى به موسى ايمان نياورد مگر فرزندان قبيله او، آن هم با ترس از فرعون و اشرف قوم او، مبادا آنها را به فتنه در اندازند.
اين فريبها كه در شكلهاى مختلف انجام مى شود البته براى آزمايش انسان است و مواردى است كه مستقيما انسان در مقابل فريبها و نيرنگها قرار مى گيرد و آمادگى و آگاهى او در موفقيت او نقش بزرگى دارد.
موارد فتنه و فريب و غافل كردن در قسمتهاى ديگر مطرح خواهند شد آنچه يادآور مى شويم آيه فوق است و اين كه چگونه شيطان توانست آدم را فريب دهد؟
خداوند مى فرمايد؟
لقد ابتغوا الفتنة من قبل و قلبوا لك الامور حتى جاء الحق (17)
و برعكس مى نمايند تا آن گاه كه بر تو حق و درست آنها آشكار گرديد.
در اين آيه ، وارونه سازى براى فريب دادن و گول زدن ، فتنه معرفى شده و آن را از جانب منافقين مى داند كه هميشه در صدد ايجاد جو آشفته و استفاده از نام آن هستند.
على عليه السلام در ضمن سخنان خود به هر دو معنى فتنه اشاره دارد آن جا كه مى فرمايد: نبايد يكى از شما بگويد، پروردگارا به تو پناه مى برم از اين كه مرا دچار فتنه سازى ، زيرا هيچ كس نيست كه در فتنه نباشد، لكن بايد به خدا پناه برد از فتنه هاى گمراه كننده وگرنه خداوند در سوره 8 آيه 28 فرمايد: بدانيد كه اموال و اولاد شما فتنه اند، و معنى اين آيه اينست كه خداوند بندگانش را با مال و اولاد آزمايش مى كند تا اين كه روشن گردد چه كسى براى روزيش ناخرسند و كدام كس به قسمتش راضى است . گو اين كه خداوند به حال بندگانش از خودشان داناتر است ، لكن اين آزمايش براى آنست كه كارهايى كه در خور ثواب و يا سزاوار عقاب اند روشن گردد، زيرا برخى از آن بندگان دوستدار پسران و دشمنان دختران و برخى خواهان فزونى مال و بدخواه اختلال در حال هستند. (18)
شهيد آية الله دستغيب ايجاد پراكندگى در جماعات دينى و جاسوسى براى ظالمان را نيز فتنه دانسته است .
از جمله فتنه دينى است جمعى را كه با هم يكدل و يك جهت متوجه خدا و ياد پيغمبر و امام خود هستند بين آنها جدايى انداختن و ايشان را متشتت و متفرق ساختن يا به قوه قهريه يا به القاء شبهه و بدبينى بين ماءمورين نسبت به امام جماعت و پيشواى دينى يا ماءمومين را نسبت به يكديگر و خلاصه اتحاد قلوب را كه موجب هر خيرى است و مقصود شارع مقصود مقدس است مبدل كردن به جدايى كه موجب هر شرى است و مبغوض شارع مقدس است ، فتنه است . (19)
از موارد مسلم فتنه ، جاسوسى كردن براى احكام و ظلمه است و بزرگى مفسده و خطر آن و اكبر بودنش از قتل پر ظاهر است ، چرا كه يك جاسوسى و فتنه انگيزى ممكن است سبب قتلها و جنايتها بشود مانند معقل جاسوسى ابن زياد لعين كه سبب گرفتارى و كشته شدن حضرت مسلم و هانى بن عروه گرديد و بلكه فجايع كرب و پس از آن مستند به فتنه اين جاسوس ملعون است . (20)
در پايان اين فصل نتيجه مى گيريم كه فتنه در معنى اول : آزمايش مردم است به اسباب مختلف كه صدق و كذب گفتارها و ادعاها روشن شود و جامعه افراد را بشناسد و نيز افراد ايمان آورده در طى امتحانات شناخته شوند و پيش روند.
در معنى دوم : فتنه ايجاد آشوب و نابسامان كردن جامعه است ! گونه اى كه حق با باطل مشتبه شود و مغر ضين بتوانند فكر و راه خود را به عنوان حق با باطل مشتبه شود و مغر ضين بتوانند فكر و راه خود را به عنوان حق به جامعه بقبولانند و براى اين كار از روشها و ابزار مختلفى استفاده مى كنند.
قصد ما در بررسى فتنه ، معناى ايجاد جو آشفته و نابسامان كردن فضاى ذهنى و فكرى جامعه است به گونه اى كه امكان تميز دادن حق از باطل وجود نداشته باشد يا حداقل براى عموم مشكل باشد. البته ايجاد چنين فضايى اسباب و ابزار متعددى مى خواهد كه به آنها اشاره خواهد شد.
فصل دوم : راهها و نشانه هاى فتنه 
فتنه از آن جهت كه فراگير است دقيقا بايستى بررسى شده ، نشانه هايش مشخص و راههاى نطفه بستن و گسترش آن معين شود. اگر فتنه تنها دامان فتنه گران را مى گرفت شايد نياز به بررسى و تعيين آن نبود، اما از آن جا كه فتنه تمامى جامعه را در بر مى گيرد و مسير مردم را از حق به باطل از عدل به ستم و از امامت به خلافت منحرف مى كند، از اهميت ويژه اى برخوردار مى شود:
و اتقوا فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة (21)
دورى كنيد از فتنه كه تنها مخصوص ستمكاران نخواهد بود (كه مظلومان را نيز فرا خواهد گرفت ).
در اين فصل ابتدا به روشها و راههاى ايجاد فتنه مى پردازيم و سپس ‍ نشانه هاى آن را از مرحله شروع تا مرحله شروع تا مرحله اوج ، از نهج البلاغه بيان مى كنيم .
راههاى ايجاد فتنه  
الف : بدعت  
1- معنى بدعت
بدعه اسم مصدر ابتداع است چون رفعه از ارتفاع و بيشتر در كم و زياد كردن در دين به كار مى رود مصباح . (22)
علامه مرحوم مجلسى در شرح راءى مبتدع مى گويد: راءى مبتدع يعنى فتوايى كه سند و دليل درست شرعى ندارد و صاحب آن خود را در قانونگذارى شريك خدا كرده است . (23)
شهيد اول بدعت را امور تازه اى مى داند كه حرام باشد و آن را عملى مى داند كه دليل تحريم آن را فرا بگيرد، مثل تقدم غير امام معصوم بر امام معصوم ، غصب مناصب ويژه امام ، دست اندازى واليان جور به اموال مسلمانان و جلوگيرى آنها از مستحق و جنگ با اهل حق و تبعيد ايشان و كشتار بر پايه بدگمانى و واداشتن بر بيعت با فاسق و... (24)
حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايد: كسى كه مردم را به خودش ‍ بخواند و حال آن كه در بين ايشان از او داناترى است ، پس از بدعت گذارنده گمراه كننده است . (25)
و نيز فرمود: كسى نيست كه بدعتى نهد جز آن كه سنتى را با آن از ميان مى برد. (26)
پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش است . (27)
ابى العباس گويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم از كمترين چيزى كه انسان به واسطه آن مشرك گردد؟ گويد فرمود: هر كه راءى و عقل خود و چيزى بر آن افزودن يا كم كردن است چه در اصول و چه در فروع . (28)
2- هدف و نحوه ايجاد بدعت
و ان احكم بينهم بما انزل الله و لاتتبع اهوائهم و اخذرهم ان يقتنوك عن بعض ما انزل الله اليك . (29)
و اى پيامبر حكم كن به آنچه خدا به تو نازل كرده است ميان آنها، و از هواى نفس و خواهشهاى آنها پيروى مكن ، مبادا تو را فريب دهند و در بعضى از احكام خدا تغيير ايجاد كنند.
آيه صراحتا مطرح مى كند كه گروهى هستند كه منافع آنها ايجاب مى كند كه در احكام خداوند تغييراتى ايجاد نمايند. پيروى از خواسته آنها به هر شكل كه باشد، فتنه و فريب است و هر كس كه بخواهد در حكم خدا، به هر علتى ، تغييرى ايجاد كند او بدعت گذار است و با ايجاد بدعت در جامعه ايجاد فضاى شك و ترديد مى كند.
على عليه السلام طى جملاتى زيبا دليل بدعت و شكل آن را مطرح مى كند:
انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احكام تبتدع ، يخالف فيها كتاب الله ، و يتولى عليها رجال رجالا على غير دين الله ، فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف على المرتادين ولو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين ، و لكن يوخد من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه و يخجو الذين سبقت لهم من الله الحسنى . (30)
آگاه باشيد كه منشاء فتنه ها، پيروى از خواهش نفس است و احكامى كه بر خلاف شرع ابداع مى شود، و كتاب خدا با اين خواهشها و بدعتها مخالف است و مردم از آنها كه چنين خلافهايى را عين دين خدا مى كنند، پيروى مى نمايند.
پس اگر باطل به حق در هم نمى شد، راه حق بر خواستاران آن پوشيده نمى گرديد، و اگر حق را باطل در هم نمى آميختند و خالص نشان داده مى شد، دشمنان هرگز نمى توانستند از آن بدگويى كنند ولكن ، آنها كه فتنه انگيزند. قسمتى از حق را با قسمتى از باطل در هم آميخته اند. پس آن گاه شيطان بر دوستان خود تسلط پيدا مى كند و كسانى كه لطف خدا شامل حالشان گرديده است نجات مى يابند.
لازم است يكبار خطبه را و معنى آن را مطالعه كنيم و قدرى درباره آن تفكر نماييم كه بيانگر بسيارى از دردهاى امروز ماست و آن معبرى كه گفتيم شيطان از آن بهره مى گيرد را بسيارى روشن براى ما مجسم مى كند. آن گاه به اين توضيح توجه مى كنيم :
در خطبه فوق على عليه السلام به دو مطلب اشاره مى فرمايد:
هدف از ايجاد بدعت
هدف از ايجاد بدعت ، پيروى شدن ايجاد كنندگان آن به وسيله مردم است . كسانى كه عقيده خود بزرگ بينى دارند، كسانى كه خواهشهاى نفس بر آنان مسلط است و هنوز به تزكيه و اخلاص نرسيده اند، آنهايى كه برترى طلبى و قدرت خواهى به هر علتى بر وجودشان مخفى و آشكار حكومت مى كند، اينان براى اين كه بتوانند گروههاى مردم را به دنبال خود داشته باشند تا هم ارضاء خواهش نفس كنند و هم به قدرت برسند، آن هم مردمى كه پيرو مكتب اسلام هستند و اصول مكتبى بر آنها حكومت مى كند، چه بايد بكنند؟ آيا مى توانند اهداف شوم خود را صريح ، و روشن به مردم بگويند؟ هرگز آنان راه نفاق در پيش مى گيرند، آنچه در دل دارند آشكار نمى سازند. زبانهايشان به چيزهايى گشوده مى شود كه با باطن آنها متفاوت است . شعارهاى زيبا و فريبنده مى دهند. آن چنان سخن مى گويند كه گويى دواى دردها نزد آنهاست ، در حالى كه خود بدترين درد جامعه هستند. قرآن چه زيبا، آنان را افشا و معرفى مى نمايد:
و من الناس من يقول امنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمومنين
گروهى از مردم هستند كه مى گويند به خدا و روز قيامت ايمان آورديم ، در حالى كه واقعا ايمان نياورده اند.
يخادعون الله و الذين امنوا و مايخدعون الا انفسهم و ما يشعرون
با خدا و مؤ منين خدعه و نيرنگ مى كنند، در حالى كه به خودشان خيانت مى كنند، اما شعورشان به اين امر نمى رسد.
فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا و لهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون .
در دلها آنان مرض است و خداوند اين مرض را مى افزايد و براى آنها به سبب آنچه تكذيب كردند عذاب دردناكى خواهد بود.
و اذا قيل لهم لاتفسد و الارض قالوا انما نحن مصلحون
و اگر گفته شود به آنان ، كه در زمين فساد مكنيد، مى گويند ما اصلاح گريم .
الا انهم هم الفسدون ولكن لا يشعرون
آگاه باشيد كه اينها مفسد هستند، ايكن خود آن را نمى فهمند. (31)
ادامه آيات هم درباره رفتار آنان است كه از يك سو با مؤ منان رفت و آمد مى كنند و با آنان از ايمان خود سخن مى گويند، و از ديگر سو با دوستان شيطان صفت خود خلوت مى كنند و خود را از آنان مى دانند و مؤ منان را به مسخره مى گيرند!!
مرتبطين با بيگانگان همواره همين گونه عمل مى كنند. اينان نفوذيها و غريبه هايى هستند، و براى اين كار از لباس حق سود مى جويند. فتنه گران ، براى ايجاد اختلال در مسير حركت مردم و پيروى آنان از رهبرى امام ، با طرح مباحثى متشابه كه مى تواند داراى معانى مختلف و وجود متفاوتى فاصله مى اندازند. وقتى خوارج شعار لا حكم الا الله كه شعارى قرآنى است سر مى دهند، مردم نسبت به حكومت علوى دچار شك و ريبه مى شوند. و چه بسا حضرت درباره اين شعار فرمودند:
كلمة الحق يراد به الباطل
آرى كلمات حقى را به كار مى برند در حالى كه از آنها مراد و قصد باطلى را دارند. اين شعار در صورت واقع ، اساسى حكومت اسلامى را نشان مى دهد كه مبتنى بر حكم الهى است . در حالى كه خوارج از آن در جهت نفى حكومت علوى كه مظهر حكومت الهى و اجراى احكام آن است ، بهره گرفتند!
بنابراين هدف از ايجاد بدعت ، جلب توجه مردم به خود و ايجاد فاصله و ترديد ميان آنان و رهبرى و امام عادل است .
اى بندگان خدا، شما را ترس از خدا سفارش مى كنم و از مكر و فريب اهل نفاق بر حذرتان مى دارم كه اين گروه ، گمراهند و گمراه كننده ، خطا كارند و خطا كار كننده ، هر ساعت به رنگى و هر روز به حالى در مى آيند و شما را با هر وسيله اى زير نظر دارند و در هر كمينگاهى در كمين نشسته اند. دلهايشان بيمار و ظاهرشان آراسته و پاك است ... وقتى توصيف مى كنند، ولى اعمالشان دردى بى درمان است ... براى فريب هر دلى طبق ميل او وسيله اى دارند و در هر غم و غصه اشكها مى ريزند. تعريف كردن از يكديگر را به هم وام مى دهند و بعد در انتظار تلافى و پاداش طرف خود هستند. هر چه را بخواهند در رسيدن به آن اصرار نمايند و كسى را كه ملامت كنند پرده درى (بى آبرو) كنند... در برابر هر حقى ، باطلى دارند. در مقابل هر راستى ، انحرافى دارند...
با تظاهر به بى اعتنايى به مال مردم ، خود را به آنچه طمع دارند مى رسانند... مى گويند و با گفته هاى خود شبهه در دلها مى اندازند، و چون از چيزى تعريف كنند آن را آب و تاب مى دهند و به اين طريق راه خود را براى ديگران آسان جلوه مى دهند، و آن گاه آنان را در طريق راه خود را براى ديگران آسان جلوه مى دهند، و آن گاه آنان را در پيچ و خمهايش سرگردان نگاه مى دارند. منافقين ياران شيطان و شعله هاى آتش سوزانند. آنان حزب شيطانند و بدانيد كه حزب شيطان زيانكارنند. (32)
اينست كه ما در بسيارى از احاديث مشاهده مى كنيم كه تاءكيد فراوان شده است به اين كه :
اولا از بدعت گذارى پيروى و اطاعت ننماييد.
اميرالمؤ منين على عليه السلام مى فرمايد: كسى كه نزد بدعت گذارنده اى رود و احترامش كند، هر آينه در خراب كردن دين اسلام كوشيده است . (33)
حضرت امام صادق عليه السلام بدعت را از گناهان كبيره شمرده و چون رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كس در صورت بدعت گذارنده اى بخندد، هر آينه دين خود را خراب كرده است . (34)
ثانيا از امام ، پيروى و اطاعت كنيد:
ابى عبدالله عليه السلام فرمود: مردم ماءمورند ما را بشناسند و به ما مراجعه كنند و تسليم به ما باشند، سپس فرمود: و اگر چه روزه دارند و نماز گذارند و شهادت دهند كه جز خدا معبود شايسته اى نيست ، اما اگر در دل گيرند كه به ما مراجعه نكنند، به دين سبب مشرك باشند. (35)
چرا كه در صورت عدم مراجعه به امام كه عالم به احكام از طرف خداست ، در فهم بسيارى از امور در مانند و بنا چار بايد بدعت گذارند و از طرف خود حكم بتراشند و يا به بدعت گذار رجوع نمايند.
از نظرگاه تاريخى نيز، زمانى كه امام خانه نشين مى شود و خلافت بر مسند مى نشيند ناگزير است در مسائل مكتبى ، به دليل عدم آشنايى به عمق مكتب و عدم درك و احساس آن با پوست و گوشت خود، به راءى و برداشت خود و يا عناصر سست تكيه كند به عنوان مثال زمانى كه عثمان بر مسند خلافت مى نشيند، خود را در مقابل مسائل مكتبى ناتوان مى يابد و به راءى كسانى همچون كعب الاحبارها متكى مى شود و به روز اسلام آن مى آورد كه سر از كاخ سبز معاويه در مى آورد!
در چنين زمانى است كه على عليه السلام خانه نشين شده ، بارها و بارها عثمان را نصيحت مى كند و او را از ايجاد بدعتها در اسلام منع مى كند و عثمان به دليل ماهيت سست خويش و پيروى از كعب الاحبارها، با اين كه تلاش مى كند، نمى تواند و موفق نمى شود و عاقبت نيز كشته مى شود.
طبيعى است كه وقتى عدالت نباشد، وقتى عبوديت خدا نباشد، جامعه پوك مى شود؛ آن وقت ذهنها هم خراب مى شود. يعنى در آن جامعه يى كه مساءله ثروت اندوزى و گرايش به مال دنيا و دل بستن به حطام دنيا به اين جاها مى رسد، در آن جامعه كسى هم كه براى مردم معارف مى گويند، كعب الاحبارها است ؛ يهودى تازه مسلمانى كه پيامبر را هم نديده است ! او در زمان پيامبر مسلمان نشده است ، و زمان عثمان هم از دنيا دفت ... احبار، جمع حبر است . حبر، يعنى عالم يهود. اين كعب ، يعنى آن قطب علماى يهود بود، كه آمد مسلمان شد، بعد بنا كرد راجع به مسايل اسلامى حرف زدن ! او در مجلس جناب عثمان نشسته بود كه جناب ابى ذر وارد شد؛ چيزى گفت كه ابى ذر عصبانى شد و گفت كه تو حالا دارى براى ما از اسلام و احكام اسلامى سخن مى گويى ؟! ما اين احكام را خودمان از پيامبر شنيده ايم .
وقتى معيارها از دست رفت . وقتى ارزش ضعيف شد، وقتى ظواهر پوك شد، وقتى دنياطلبى و مال دوستى بر انسانهايى كه حاكم شد كه يك عمر با عظمت گذرانده بودند... آن وقت در عالم فرهنگ و معارف هم چنين كسى سر رشته دار امور معارف الهى و اسلامى مى شود؛ كسى كه تازه مسلمان است و هر چه خودش بفهمد، مى گويد؛ نه آنچه كه اسلام گفته است .(36)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: براى بدعتى ، كه كه پس از من براى نيرنگ زدن به ايمان پيدا شود، سرپرستى از خاندانم گماشته شده كه از ايمان دفاع كند و با الهام خدا سخن گويد و حق را آشكار كند و نيرنگ نيرنگبازان را رد كند و زبان ناتوان باشد، اى هوشمندان پند گيريد و به خدا توكل كنيد. (37)
پس ، امام و رهبرى فقيه عادل ، آگاه و آشنا به مسائل و احكام اسلامى است ، به كتاب خدا و سنت احاطه دارد و با كنترل نفس و تزكيه و توجه مداوم و عميق به خدا و اولياء خدا و تقوى ، به راه آشناست و عوامل و عناصر سست و غير خدايى و دشمنان را نيز بخوبى مى شناسد. اين كه در امام به عصمت و در نائب امام به عدالت و تقواى تاءكيد مى شود براى همين است كه هواهاى نفسانى و خود خواهيها در آنها نباشد تا زمينه هاى تاءثيرپذيرى و بدعت نابود شود. از ميان احاديث به يك حديث توجه نماييد:
و اما من كان من الفقها صائنا النفسه ، حافظا لدينه ، مخالفا على همواه ، مطيعا لامر مولاه فللعواام ان يقلدره .
و اما از ميان آگاهان به دين ، آن كه نفس را كنترل كرده ، دين خود را حفظ مى نمايد، باهواها و خواهشهاى نفس مخالفت مى كند و به امر مولايش ‍ خدا و در رابطه با خدا، به پيامبر و امام معصوم مطيع است ، بر مردم است كه از او پيروى و حرف شنوى كنند.
بنابراين ، رهبرى در اسلام داراى خصوصياتى است كه در امامت و در ولايت متبلور مى شود و پيروى از چنين رهبريتى ، امكان شكل گيرى و رشد به عناصر سست و ناخالص و بدعت گذار نمى دهد. زمانى كه مردم همه از چنين رهبريتى تبعيت كنند، بدعت گذار كه براى جلب توجه مردم و پيدا كردن حامى و طرفدار به راءى خويش متوسل شده است تنها مى ماند و از رسيدن به اهداف خود نااميد مى شود.
نحوه ايجاد بدعت
بدعت گذار: از يك سو؛ نمى تواند با مبانى اعتقادى مردم مخالف كند زيرا سريع طرد مى شود.
از ديگر سو؛ خود نيز به سبب پاره اى اعتقادات نمى خواهد يا نمى تواند با اصول مكتب انكار ورزد اما از طرفى ، وجود عناصر سست و ناخالص در او و فكر او، پاره اى از خواهشها و خواستها را در دل و ذهن او رشد داده است و براى او آراسته و جنبه حقيقت به آن داده است . پس چه كند؟
مذهب را رها نمى كند، خويشتن را هم وا نمى نهد، هر دو را مى گيرد يعنى اصول و احكام مكتب را بر اساس خواهشها و نيازها و اهداف خويش بيان مى كند و راءى و تدبر خويش را همچون جلوه راستين مذهب دانسته به مردم عرضه مى دارد!!
لذا اقدام به آميختن حق با باطل مى كند و با اين كار؛ اولا راءى باطل او به صورت حق جلوه داده مى شود!!
ثانيا: قسمتى از حق كه مزاحم هدفهاى بدعت گذار است پوشيده و باطل جلوه داده مى شود!!
چنين اقدامى سبب مى شود كه مردم از تشخيص مسائل فرومانند: نه حق خالص است كه آن را باز شناسند و نه باطل عريان است كه اهل آن را سريعا بازشناسى كنند.
خصوصا اينان به اصولى بيشتر توجه خواهند كرد كه رهبريت جامعه مسلمين را مشخص مى كند. اين مساءله را تجربه تاريخى ثابت كرده است و ما در جاى خود در اين مورد به اندازه كافى صحبت خواهيم كرد. خوب ، مردم مى مانند كه از چه كسى پيروى و حرف شنوى كنند!! گر او حق است پس اينها چه مى گويند؟ و اگر اينها حق است پس از او چه مى شنود؟ و چه جالب على عليه السلام فرمود: كه پس از آميختن حق با باطل است كه شيطان بر دوستان خود مسلط مى شود. دوستان شيطان چه كسانى هستند؟ مگر خود شيطان به سبب چه خصوصيتى شيطان شد و از درگاه خداوند پس از آن همه عبادت رانده شد؟ مگر شيطان استكبار نكرد؟ ابى و استكبر.
آرى شيطان خود بزرگ بينى كرد، غرور او را فرا گرفت ، خودخواهيها در او زبانه كشيد و بعد از خود خواهى ، در مقابل فرمان خدا ايستاد و استدلال هم آورد؟!
دقت شود كه شيطان با استدلال با خدا مخالفت كرد، اما استدلالى كه دقيقا از خود خواهى او ناشى مى شود.
دوستان شيطان كسانى هستند كه زمينه هاى خود خواهى و تكبر و گردنكشى در آنها هست و به رموز دين نيز آشنايى دارند، و هنگامى كه با اين آگاهى و آن زمينه فساد درونى به آراء خود متكى شدند و ايجاد بدعت نمودند، شيطان با آنان همراه و همگام مى شود و آنان را در اين مسيرى كه گام نهاده اند هر لحظه به جلو مى برد تا آن گاه كه كاملا مقابل حق بايستند و هلاك شوند. داستان خوارج كه همگامان على عليه السلام بودند و شمشير زنان ركاب او، عبرتى است بزرگ كه به موقع بررسى خواهند شد، اما اين قدر اشاره مى شود كه هم اينان با يك نافرمانى از امام على عليه السلام عدم قبول ادامه جنگ با معاويه و رد حكميت مورد نظر امام ؛ در مسير شيطانى افتاده به جايى رسيدند كه مقابل على عليه السلام ايستادند. هم خود نابود شدند و هم على عليه السلام را عاقبت به شهادت رساندند. فاعتبروا يا اولى الابصار. قرآن براى پيش گيرى از اين مساءله دستور مى دهد:
فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنه او يصيبهم عذاب اليم . (38)
پس بايد بترسند آنها كه مخالفت امر خدا مى كنند از اين كه آشوب گريبان آنان را بگيرد يا عذاب دردناك خدا را متوجه آنان سازد.
و بدين گونه به آنها كه آشكار و پنهان ، با امر خدا، مخالفت مى كنند هشدار مى دهد كه گرفتار فتنه خواهيد شد و امر بر خود شما مشتبه شده ، شيطان مسلط مى شود و از شما فتنه گرى مى سازد براى تباهى امت اسلامى . پس ‍ دست از مخالفت امر خدا برداريد، احكام او را دقيقا اجرا نماييد، از خود راءيى بپرهيزيد و امامت جامعه را تبعيت و پيروى كنيد و از اجتهاد خود در مقابل امر امام دورى نماييد.
عمل به راءى و قياس هر دو در اسلام بشدت نفى شده است ، نه اين كه باب انديشه و تفكر بسته شود، بلكه باب خودخواهيها و خود بر حق مقدم دانيها، كه منشاء همه فسادهاست خشك و بسته شود و ديديم كه شيطان اولين قياسگر خلقت با قياس خود با آدم ، خلقت خود از آتش و آدم از گل ، در چه استكبارى فرو رفت و به چه عاقبتى گرفتار آمد.
گويد: امام صادق از پدرش خبر دارد كه على عليه السلام فرموده است :
هر كه خود را به كرسى قياس نشاند هميشه عمرش در اشتباه است و كسى كه به راءى خود خدا پرستى كند هميشه عمر در باطل فرو رفته است . (39)
به اين علت كه در مكتب اصول هست و روش هست و هر جا مساءله اى هم جديدا حادث شود حكم آن بايستى با توجه به اصل مكتب كه در قرآن و سنت معصوم است اخذ شود، نه اين كه بر اساس شايد و قياس حكم كرد، در اين صورت امكان لغزش و حلال و حرام كردن و بالعكس بسيار است . بايد آگاهان به مسائل مكتب بر اساس ظوابط مشخص به نتايج درست برسند.
آن دينى كه با روش غير فقاهتى به دست بيايد، ممكن است در جاهايى هم مصيب به هدف اصابت كند و درست باشد باشد؛ اما در جاهايى هم مخطى خواهد بود و ماءمون از خطا نيست ؛ كما اين كه كسانى را ديديم كه با استنباطها و استعدادهاى خودشان - ولو صاحبان استعدادهاى درخشان - مى خواستند از كتاب و سنت ، چيزى را بياموزند و بفهمند؛ ولى نتوانستند و اشتباه كردند.
فقاهت ، به معناى شيوه هاى فهم اسلام ، اعم از اصول و فروع است ... اگر اصول دين هم از حوزه ها دانسته شد، معارف اسلامى سالم مى ماند. لذا ريشه التقاط و وابستگى به مكتبهاى غلط و كم عمق در جامعه ما، آن وقتى رويش پيدا كرد كه اصولا دين و معارف اسلامى ، در دست غير فقها قرار گرفت ... و ديگران براى مردم ، شروع به بيان قرآن و گفتن فلسفه و نوشتن توحيد و معاد كردند!
(40)
يونس گويد، به موسى بن جعفر عليه السلام عرض كردم ، به چه وسيله خدا را به يگانگى بپرستم ؟ فرمود:اى يونس ، بدعت گذار مباش ، كسى كه به راءى خود توجه كند هلاك شود، و هر كه خانواده پيغمبرش صلى الله عليه و آله را رها كند گمراه گردد، و كسى كه قرآن و گفتار پيامبرش را رها كند كافر گردد. (41)
اسلام به تدبر و انديشه احترام مى گذارد و بسيار تشويق به تفكر مى كند. كافيست به قرآن مراجعه كنيم و آياتى كه دستور تفكر و تدبر داده است مشاهده كنيم تا اهميت آن را در يابيم ، بدون اين كه محتاج به ديدن روايات و احاديث بى شمار در اين مورد باشيم ، اما تدبر و انديشه در اسلام منهاى امامت و ولايت يعنى جهت الهى امكان اشتباه و خطا و گمراهى بسيار دارد، و لذا آراء و انديشه ها بايستى به مظهر خط الهى يعنى امام عرضه شود و از روش و سخنان امام ، درستى و صحت آن را فهميد، سپس ‍ اشاعه داد تا جامعه را به انحراف نكشاند و فتنه و بدعت و شبهه ايجاد نكند، خصوصا در برداشتهاى از قرآن و نهج البلاغه بيش از ساير منابع بايستى اين اصل رعايت شود. گروهك مجاهدين خلق (منافقين ) برداشتهاى خود را مستند به قرآن و نهج البلاغه مى كردند! اما مى بينيم كه انديشه و راءى آنان بدون تطابق و تاءييد با نگرش و گرايش امامت و ولايت امام خمينى چه فتنه بزرگى در جامعه ايجاد مى كند. بنابراين بدعت ؛ راءى منهاى امامت است .
گفتار بدعت را با دو قسمت از نهج البلاغه خاتمه مى دهيم . ان شاء الله با دقت در اين دو قسمت مطلب كامل بيان شده باشد.
امام على عليه السلام مى فرمايند:
محبوبترين بنده نزد خدا كسى كه بر نفس خويش مسلط است ، دور را نزديك و سخت را آسان كرده است . نشانه هدايت را يافت ، در استوارترين حلقه ها و محكمترين ريسمانها (قرآن و عترت ) چنگ انداخت ، پس نور يقين در دل او مانند خورشيد است ، هوا و هوس را از خود دور ساخت ، حق را بيان و خود به آن عمل نمود، زمان خود را به قرآن سپرد.
دشمن ترين بنده نزد خدا، كسى است كه خودش را دانا مى داند، مردم را به دامهاى فريب و گفتارهاى دروغ خود مى كشاند، انديشه هاى خويش را بر قرآن تحميل مى نمايد.
قد حمل الكتاب ارائه و عطف الحق على اهوائه و خواهشهاى باطله خود را حق دانسته ، گناهان بزرگ را كوچك وانمود مى كند. مى گويد شبهه ها را بر طرف مى كنم در حالى كه خود در شبهه هاست ، مى گويد از بدعتها كناره گيرى كرده ام در حالى كه در بدعتها مى خوابد!! صورتش انسان و دلش حيوان است ، نه شناسنده باب هدايت است تا از آن پيروزى كند و نه تميز دهنده گودال كورى تا از آن كناره گيرى كند، پس اين شخص در ميان زنده ها مرده اى بيش نيست ، پس كجا مى رويد؟؟ (42)
و در بيان ديگرى ، مى فرمايند:
وه كه چه قدر من در شگفتم ، و چرا كه در شگفت نباشم ، از كجرويهاى اين گروههاى گوناگون و اختلافاتى كه در دين با يكديگر دارند. نه دنبال پيغمبرى راه برمى گيرند و نه از كردار وصيى او پيروى مى كنند... در حل مشكلات به خودشان پناهنده شوند و در گشايش مبهمات به راءى خود تكيه زنند، و هر يك از آنان از آنچه كه مى بيند امام و پيشواى نفس خويش ‍ است نه اين كه امامى را معتقد و از او پيروى كند و به خيال خود بندهاى استوار و دلايل محكمى ساخته و به آنها چنگ زده است . (43)
ذكر اين مطلب لازم است كه مصداق امروزى دو گفتارى كه از امام على عليه السلام نقل گرديد، روشن است كه تحت عنوان قرائتهاى جديد مفتوح شده است . مگر نه اين است كه آيات قرآن و احاديث در هر زمانى ، كاربرد دارند؟ شناخت گروهها و شخصيتها و سخنها همواره با قرآن و روايات و در هر عصرى ، امكان پذير است .
قرائتهاى مختلف و جديد مفهومى جز تحميل انديشه ها و آراء بشرى بر حقايق هستى و اصول ثابت عالم نيست . هر انسانى با درجات مختلفى از هواها، هوسها، خواستها و آرزوها و تمايلات ، ضعفها و كاستيها به خود اجازه مى دهد با بهره گيرى اندك از علوم مادى ، در عرصه هاى هدايت بشرى و حقايق الهى اظهار نظر كند و مهمتر از اظهار نظر، آنها را به عنوان انديشه و فكر در جامعه نشر دهد و برخلاف مشى قرائتهاى مختلف خواستار توجه جدى به اظهار نظرهاى خود و طرد مخالفان آن شود!! توجه به معناى بدعت بخوبى نشان مى دهد كه همين قرائتهامختلف بهترين ترجمه و معادل فارسى آن است .
اگر هر فردى با هر درجه اى از قوتها و ضعفها، حق داشته باشد كه فكر خود را ترويج نمايد و آن را حق بداند، چطور مى توان انتظار داشت جامعه به وحدت عمومى و سپس امنيت ملى برسد؟ اگر راه حق به تعداد انسانها و انديشه هاى آنان باشد، معنا و مفهوم امام و رهبرى و ضرورت پيروى و تبعيت از ولى فقيه و حكومت اسلامى چه مى شود؟ مگر مى شود هم على عليه السلام حق باشد، و هم معاويه حق ؛ و طلحه و زبير و نهروانيان هم حق باشند؟! وقتى صراطها همه مستقيم باشند؛ فرق پيامبر خدا با ابوسفيان كجا لحاظ مى شود؟ تفاوت مؤ من با كافر و مشرك چه مى شود؟
حاميان و طرفداران نظريه قرون هجدهم و نوزدهم اروپا، درست همان مشخصاتى را دارند كه على عليه السلام از آنها تحت عنوان بدترين بنده هاى خدا نام مى برد. كافيست كسانى كه خود را پيشرو اين طرز تفكر در ايران اسلامى مى دانند با خصوصياتشان در نظر آوريد، آن گاه به سخن مولا توجه كنيد، خواهيد يافت كه دقيقا همين افراد هستند كه گويا حضرت آنها را ديده و صفاتشان را ذكر كرده است . نه دنبال پيغمبرند و نه از وصى او پيروى مى كنند. در مشكلات و مبهمات به راءى خود تكيه مى زنند، امام پيشواى نفس خويشند، نه آن كه از امامى پيروى كنند، انديشه خود را بر قرآن و سنت تحميل مى كنند، در شبهه اند و ادعاى رفع شبهه ها را دارند، نه باب هدايت را مى شناسند و نه گودال سقوط را مى بينند، صورتشان ، صورت انسان و دلشان ، دل حيوان است ...
قرائتهاى جديد و مختلف ، فتنه است و ابزار دست فتنه گران و فتنه انگيزانى كه دستشان در دست شيطان صفتان است .