خاطرات و حكايتها جلد سوم

گرد آورى و تدوين : مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

- ۳ -


 

 

صفا و خلوص بچه ها، ايشان را منقلب كرده بود 
اين مثال را من در بعضى جاهاى ديگر گفته ام ، در اين جا هم بگويم . يكى از علماى بسيار محترم و عزيز و متدين و نجيب و موجه مشهد، پيرمرد هفتاد، هشتاد ساله يى اسم كه اغلب آقايان هم ايشان را مى شناسند. اين عالم بزرگوار كه پشتش خميده است ، يعنى تقريبا مثل حالت ركوع راه مى رود و عصا به دستش مى گيرد، بلند شد به جبهه رفت . آن جا هم قبا را كند و بچه هاى سپاه ، يك دست از همين لباسهاى بسيجى را به تنش كردند. خود ايشان ، اظهار علاقه كرده بود كه كارى انجام بدهد. بچه ها هم ايشان را پاى خمپاره ى 81 گذاشته و گفتند، شما گلوله ى خمپاره 81 را در اين لوله بگذاريد. وقتى كه ايشان از جبهه برگشتند، ما در تهران زيارتشان كرديم . واقعا نور خاصى پيدا كرده بود و حقيقتا منور شده بود و از اين مدت چند ماهى كه در آن جاها مانده بود، خيلى شاد و شارژ شده بود و كيف كرده بود. گفت فلانى من در ميان اين بچه ها واقعا حال خاصى داشتم . اين صفا و خلوص بچه ها، ايشان را خيلى منقلب كرده بود. بعد گفت : آنها به من گفتند اين گلوله را در لوله هاى خمپاره بيندازيد و وقتى كه انداختيد بايد سرتان را عقب بكشيد و دستتان را هم در گوشتان بگذاريد، تا صدايش شما را اذيت نكند و گوشتان دچار مشكل نشود. گفت : من دست را در گوشم مى گذاشتم ، و فرياد مى كشيدم الله اكبر.
ببينيد، حضور يك پيرمرد هفتاد، هشتاد ساله ى پشت خميده ، در جبهه ى جنگ ، پاى خمپاره ى 81، چه با شكوه است . (50)

دانستن نياز لحظه ها هنر است 
در آن وقتهايى كه من در مشهد، در همين حوزه و همين مدرسه و همين مدرس ، مشغول بودم و بعضى از طلاب درس مى گفتم ؛ بعد از جلساتى كه هميشه با طلاب جوان داشتم ، سفارشم اين بود كه ببينند نياز لحظه چيست . هنر اين ، است . در عالم اسلام هزاران نفر بودند كه حسين بن على عليه السلام ، پدر حسين بن على عليه السلام و مادر حسين بن على عليه السلام و خاندان آنها را دوست داشتند و حاضر بودند كه در ركاب امام حسين و در كنار آن حضرت ، كار و تلاش كنند. همچنين يزيد و يزيديان و همه ى كسانى را كه در ماجراى كربلا دست داشتند دشمن مى داشتند؛ اما آنها حبيب بن مظاهر نشدند زهير نشدند، آن غلام تازه مسلمان نشدند و در ميان بنى هاشم على اكبر و ابوالفضل نشدند. چرا؟ به خاطر اينكه در لحظه ى نياز، حضور پيدا نكردند. آن وقتى كه دين به من احتياج دارد، اگر من نيز آن وقت را نشناسم و به نياز پاسخ ندهم ، چه فايده كه خودم را آماده و مستعد كمك براى دين بدانم ؟ وقتى بيمار به اين داروى فورى و فوتى احتياج دارد، شما آن وقتى مى توانيد افتخار كنيد كه به كمك اين بيمار شتافته ايد، كه در آن لحظه ، اين دارو را بدهيد؛ والا آن لحظه كه گذشت ، شما صد برابر آن دارو را هم كه بدهيد، چه فايده يى دارد؟ (51)
گروهكها اين تحليل مرا تحريم كردند و نگذاشتند منتشر بشود!! 
مردم ، به روحانيت اعتماد داشتند. پس در هر حركتى ، اگر روحانيت بود، معنايش اين بود كه قاطبه ى ملت هم هست . اگر روحانيت نبود معنايش اين بود كه قاطبه ملت هم نيست . اگر رهبران آن نهضت و حركت ، خيلى سياسى و خيلى مسلط باشند، حداكثر اين است كه جمعى از مردم با با خودشان داشته باشند؛ اما قاطبه ى مردم نبودند. آن جايى كه روحانيت بود و قاطبه ى مردم بودند، طبيعى بود كه آن تحول و آن نهضت ، پيروز بشود؛ چون هيچ حركتى وجود ندارد كه مردم به صورت دسته جمعى در آن حضور پيدا كنند مگر اين كه آن حركت - چه دير و چه زود - پيروز خواهد شد؛ استثنا ندارد.
حضور روحانيت ، حضور مردم را با خودش همراه داشت . من در سال 56 يا 57، نامه يى از ايرانشهر - جايى كه تبعيد بودم - خدمت مرحوم آيه الله صدوقى نوشتم خود ايشان از من خواسته بودند كه چنين نامه يى را بنويسم . آن روز در يزد، ايشان مردم را جمع كرده بودند و حركت خوبى را در اين شهر شروع كرده بودند. من در آن نامه ، همين تحليل را با تفضيل ذكر كردم كه در آن وقتها، چاپ هم شد. همين نامه در آن روز، از سوى گروهكهايى در سرتاسر كشور - كه به صورت موذيانه و نفوذى ، در صفوف مبارزان و انقلابيون حضور داشتند - تحريم شد و نگذاشتند اين نامه منتشر شود. هر جا اين نامه را مى ديدند، مى رفتند بايكوت مى كردند، من خودم آن نامه را به جوانى دادم كه برود در جايى تكثير كند؛ ولى بعد از مدتى فهميديم كه او كاغذ را اصلا پاره كرده و دور ريخته است ، معلوم شد كه جزو آن وابسته هاى گروهكها بوده است .
گروهكها، هميشه روى اين مساءله حساسيت داشتند. يعنى احزاب و گروهكهاى سياسى جداى از روحانيت ، هميشه روى اين حرف حساسيت دارند كه ما بگوييم : هر جا شماها هستيد، مردم يا كم هستند يا اصلا نيستند. اما آن جايى كه روحانيت حضور داشته باشد - بخصوص اگر مجموعه اى بزرگ از روحانيت باشند - مردم يكپارچه شركت مى كنند. لذا شما ديديد، در سال 56 و 57 كه همه ى روحانيون شركت كردند، ديگر استثنايى نداشت و تقريبا همه ى مردم هم شركت كردند و اين حركت عظيم مانع برانداز كوه بركن ، به وجود آمد و اين انقلاب عظيم را به راه انداخت . (52)

دين فقاهتى و دين غير فقاهتى 
معارف ، اصول ، اخلاقيات ، احكام فردى ، احكام اجتماعى و غيره را دو گونه مى شود از كتاب و سنت استفاده و استنباط كرد: يك طور به شيوه ى فقاهت ، و يك طور به شيوه ى غير فقاهت .
شيوه ى غير فقاهت چيست ؟ شيوه ى غير فقاهت ، اين است كه يك نفر قرآن را باز كند، اگر عربى مى داند به متنش نگاه كند، حتى اگر عربى نمى داند، به ترجمه ى آن مراجعه كند و احكام دين و معارف و اعتقادات و اخلاقيات و اداره ى مجتمع و اداره ى فرد و اين قبيل چيزها را ياد بگيرد و بفهمد. اين ، همان روشى است كه دستگاههايى كه ادعاى تدين مى كردند، اما دستگاه روحانيت را قبول نداشتند، خيلى دوست داشتند. منطقشان هم اين است كه مى گويند، قرآن مگر براى عده ى مخصوصى است ؛ قرآن براى همه است من قرآن را باز مى كنم ، حالا من يك مهندسم ، يك دكترم ، يك آدم كاسب معموليم ، يك روحانى درس نخوانده ى معمم كم اطلاعم ، هر چه هستم . بالاخره ظاهر و باطنى را كه مى فهم . او از اين قرآن ، فلسفه و تاريخ و حكمت و سياست و اقتصاد و همه چيز را استنباط مى كند...
استنباط فقاهتى يعنى چه ؟ يعنى با شيوه ى فقاهت ، با قرآن و حديث رو به رو بشويم . فقاهت در اين جا، به معناى يك متد است . متد فقاهت ، يعنى يك روش علمى براى استنباط از كتاب و سنت . آن روش قبلى ، روش ‍ عاميانه بود؛ اين دومى ، روش علمى است . مثل همه ى چيزهاى ديگر كه روشهاى علمى و غير علمى دارد، فقاهت هم ، روش علمى استنباط از كتاب و سنت است ...
آن دينى كه با روش غير فقاهتى به دست بيايد، ممكن است در جاهايى هم مصيب باشد؛ اما در جاهايى هم مخطى خواهد بود و ماءمون از خطا نيست ؛ كما اين كه كسانى را ديديم كه با استنباطها و استعدادهاى خودش - ولو صاحبان استعدادهاى درخشان - مى خواستند از كتاب و سنت ، چيزى را بياموزند و بفهمند؛ ولى نتوانستند و اشتباه كردند. در جاهايى ، چيزهاى خوبى فهميدند؛ اما در جاهايى هم اشتباه كردند.
يك اشتباه در يك مجموعه معارف ، كار را خراب مى كند؛ چون بحث بحث زندگى و مرگ فكرى يك انسان است . مثل طبيبى كه در ده قلم دوايى كه به مريض خودش مى دهد، اگر نه قلم چيزهاى مقوى و مفيد و خوبى بود، اما يك قلم آن ، مضر و مهلك بود، فايده يى ندارد. او نمى تواند بگويد، نه قلمش كه درست بود. فرض اين است كه اين مريض ، ده قلم را استفاده خواهد كرد.
اگر آن كسى كه معارف وا حكام اسلامى را ارايه مى دهد و مطرح مى كند، يك خطا و غلط در بين چندين حرف درست داشته باشد، آن خطا و غلط در مواردى ، آن حرفهاى درست را مى پوشاند و بى اثر مى كند و نتيجه ، عبارت از اضلال است و نه هدايت .
پس ، روش غير فقاهتى در استنباط احكام و معارف اسلامى ، يك روش ‍ نامطمئن است و روش نامطمئن ، در مسايل حياتى قابل پيمايش نيست . روش مطمئن ، عبارت از روش فقاهت است و اين متد فقاهت - چيزى كه به نام فقاهت ناميده مى شود - هزار سال است كه سابقه ى تجربه ى آن را داريم ...
فقاهت ، به معناى شيوه هاى فهم اسلام ، اعم از اصول و فروغ است . اگر چه امروز مصطلحا در حوزه هاى ما، فقه به بخش فروع اسلامى اطلاق مى شود؛ اما فقه اسلامى ، حقا و انصافا، شامل فروع و اصول است . ليتفقهوا فى الدين كه در قرآن هست ، يا ليت السياط على رئوس اصحابى حتى يتفقهوا فى الدين معنايش اين نيست كه فقط فروع دين را بايد بدانند و اصول دين را هم اگر ندانستند، اشكال ندارد؛ بلكه فقط به معناى دانستن اصول و فروع دين - هر دو - است . چون اگر اصول دين هم از حوزه ها دانسته شد، معارف اسلامى سالم مى ماند. لذا ريشه ى التقاط و وابستگى به مكتبهاى غلط و كم عمق در جامعه ى ما، آن وقتى رويش پيدا كرد كه اصولا دين و معارف اسلامى ، در دست غير فقها قرار گرفت ... و ديگران براى مردم ، شروع به بيان قرآن و گفتن فلسفه و نوشتن توحيد و معاد كردند.
فرا گرفتن متد فقاهت ، براى استنباط درست و قوى و عميق از كتاب و سنت لازم است ؛ در اين هم شكى نيست . متد فقاهت را در حوزه ها و با روشهاى حوزه اى مى شود فرا گرفت ؛ بيرون از اينها، نمى شود فرا گرفت . براى فراگرفتن متد فقاهت ، ما روش و دستگاه ديگرى نداريم . پس ، نتيجه اين مى شود كه اگر كسى بخواهد، همين مفاهيم اسلامى و قرآنى را از كتاب و سنت استنباط بكند، بايد درسهاى حوزه يى را بلد باشد. (53)
فقهاء: نظريه پردازان نظام اسلامى 
وقتى ما مى گوييم نظام اسلامى ، معنايش اين نيست كه يك عده مسلمان دور هم بنشينند، يك نظام حكومتى - هر چه شد - درست كنند. اين نظام اسلامى نيست . نظام اسلامى ، يعنى آن نظامى كه بر مبناى ارزشهاى اين مكتب بنا مى شود...
بنايان و سازندگان اين نظام ، نظريه ها را از كجا بگيرند؟ يك عده متفكر و نظريه پرداز لازم است . به تعبير فقهى و شرعيش ، يك عده فقيه لازم است . اگر اين فقيه نبود، آن نظام لازم نيست ... اگر نظريه پردازان اسلامى نباشند، آن صورت نظام ، يك صورت بى جان است ؛ ولى اگر باشند، ولو در صورت نظام هم خللى وجود داشته باشد، اما تا ريشه در آب است ، اميد ثمرى هست .
تا ريشه محكم است ، تا تفكر اسلامى و نظريه شناسان و نظريه پردازان هستند، امكان آن كه اين نظام ، تكامل پيدا بكند، هست ؛ مثل درختى كه ريشه اش در يك خاك بارور و حاصلخيز و برخوردار از آب و نور خورشيد است . اگر الان هم اين درخت ، خيلى برگ و بارى نداشته باشد، شما يقين داريد كه برگ و بار پيدا خواهد كرد. (54)
سياست غرب از بين بردن وجدان دينى و ايمان اسلامى 
زمانى لردهاى انگلستان با چرخاندن انگشت ، نقشه ى سياسى دنيا را تعيين مى كردند. و انگليسى هاى عاليرتبه ى دولتى با همه ى دنيا كار داشتند از استراليا گرفته تا مناطق مركزى آسيا و شبه قاره ى هند، تا ايران ، تا خاورميانه و تا شمال آفريقا و مصر و تا آمريكا اعمال نفوذ مى كردند. اينها به اين نتيجه رسيدند كه در اين منطقه ى حساس دنيا كه نفت و گاز و انرژى آينده ى دنياى آن روز را بايد تاءمين بكند و از لحاظ سوق الجيشى - آن وقت كه هواپيماها و اين وسايل ارتباطى سريع وجود نداشت - نقطه ى حياتى بين شرق و غرب است ، براى اينكه بتوانند خودشان را تثبيت بكنند مجبورند به فكر اسلام باشند و به يك نحوى وجدان دينى و ايمان اسلامى مردم ادامه ى نقشه هاى آنها ممكن نخواهد بود - كه اين تشخيصشان درست بود و واقعا درست فهميده بودند كه مانع عمده براى آنها اسلام است - اينكه ما مى گوييم انگليسى ها، نه پرتغال و بلژيك هم در نقاط مختلف يك كارهايى مى كردند، لكن محور عمده ، آن روز انگليس ها بودند. چون در صحنه ى زندگى سياستها و اجتماعات ، هر ملتى نوبتى دارد، و آن روز هم نوبت آنها بود. مى تاختند و بى رحمانه تصرف مى كردند.
وقتى كه نوبت به كشورهاى اسلامى رسيد، به اين فكر افتادند كه بايد كارى كرد كه نسلهاى رو به رشد اين كشورها از دين جدا شوند. دو راه براى اين كار بايد پيموده مى شد. يك راه اشاعه ى شهوات و باز كردن راه شهوترانى بود. همه اديان عالم ، بخصوص دين اسلام منظم تر و دقيق تر از ساير اديان ، با عنان گسيختگى شهوات انسانها مخالفند. و لذا براى ارضاى شهوات ، ضابطه ، قاعده ، حدود و قيود تعيين كردند. چون پرورش روح انسان بدون محدود كردن شهوات امكانپذير نيست . و انسان وقتى شهواتش عنان گسيخته بشد، مى شود همان حيوان و بهايم ، كه در اين صورت رشد انسانى براى انسان امكان ندارد. پس راه ساده و آسان مبارزه با اديان در هر جامعه اى اين است كه راه عنان گسيختگى و مهار گسيختگى شهوات را باز كنند. اين كار را شروع كردند و انجام مى شد. و از ديگر راهها، رواج ميخوارگى و مساءله ى ديگر شكستن رابطه ى محدود زن و مرد بود كه اين كار را هم انجام دادند. وسايل جديد علمى و پيشرفتهاى تمدن هم ، مثل سينما، راديو، و اين قبيل چيزها به آنها امكان مى داد كه اين كارها را با خيال راحت در جامعه انجام بدهند. و اين غير از مقوله ى علم و ذهنيات بود. اشتباه اينجاست كه بعضى خيال مى كنند آن چيزى كه موجب مى شود شهوات رواج پيدا كند علم و دانش است . و حال اينكه اين طور نيست . بلكه علم و دانش آن جريان دوم بود.
جريان اول : جريان فرهنگى محض و راه فساد فكرى و عملى و جنسى و ابتذال زندگى را بر روى مردم باز كردن بود. اين آن كار اول بود كه انجام دادند. لذا اولين كسانى كه با اين حمله ى غربيها در ايران و نيز در فساد بودند، اكثرشان بى سوادها و طبقات متوسط جامعه بودند. البته آن حالت رفاه و مصرف زدگى و آسايش زندگى ، به آن فسادى كه آنها برايش ‍ برنامه ريزى مى كردند كمك مى كرد و اين يك جريان بود.
جريان ديگر، جريان علمى و فكرى بود. يعنى با ورود تفكرات علمى جديد به كشورهاى اسلامى كه قهرا جاذبه داشت - همچنان كه علم جاذبه دارد - پيشرفتهاى علمى را وسيله اى براى بى اعتقادى به دين و خاموش ‍ كردن شعله ى ايمان دينى در دلها و از بين بردن بيدارى وجدان دينى در آحاد مردم قرار دادند. (55)

جريان روشنفكرى و فرهنگ فاسد غربى سيئه ى سلاطين 
ما به عنوان يك كشور، از سطح دانش جهانى و تكنولوژى جهانى و پيشرفتهاى جهانى خيلى عقب هستيم . سلاطين در اين يكى دو قرن به ما ظلم زيادى كرده اند، ما را عقب نگه داشتند و نگذاشتند دانش و فرهنگ و معارف درست بيايد در اين كشور.
ناصرالدين شاه قاجار از اسم قانون بدش مى آمد، از اينكه كسى برود به خارج و بيايد بدش مى آمد، از اينكه معلومات خارجى به كشور بيايد، بدش ‍ مى آمد. يك چهار صباحى از روى هوس يك كارهايى انجام دادند، بعد كه ديدند ممكن است يك وقت به آنها صدمه بخورد، ما را از معلومات دور نگه داشتند و خاندان پهلوى بدتر از آنها و يك جور ديگر مردم را سرگرم به شهوات كردند. بخشهاى فاسد فرهنگ فرنگى را به جاى آن قسمت خوب و قابل استفاده اش مسلط كردند. به هر حال وقتى ما به اروپا رفتيم دانشى را از اروپاييها ياد گرفتيم و برگشتيم كه شديم يك آدم شهوتران ، يك آدم بى وجدان ، يك آدم بى اراده ، يك آدم بى دين . اين دانش چه فايده اى به حال مردم ما خواهد داشت ؟ كما اينكه ديديم كسانى را از خارج رفته ها كه علم هم تحصيل كردند و برگشتند، اما به حال كشورشان نافع نشدند و كارى براى اين مملكت نكردند و مملكت همين طور مانده ، اين سيئه آنهاست . سيئه اين سلاطينى كه حداقل در اين دو قرن اخير هيچ چيز نمى فهميدند و هيچ چيز جزء منافع خودشان سرشان نمى شد. از زمان فتحعلى شاه و محمد على شاه و ناصر الدين شاه بگيريد تا زمان محمد رضا و پدرش يعنى اين دو جنايتكار بزرگ . يك ملت باهوش ، با استعداد و داراى سابقه ى دانش ‍ و فرهنگ همين طور ماند تا رقبا و دشمنان او و ملتهاى ديگر يكى پس از ديگرى پله هاى پيشرفت را طى كردند. (56)

 

همدستى روشنفكران با دشمنان ملت ايران . 
ما در دوران پهلوى و دوران قاجار غارت زده و شبيخون زده شديم ، يعنى از غفلت ما و سردمداران و فرمانروايان اين كشور استفاده شده ، يك عده مردمى كه بر اثر رنسانس دنيا به جوش آمده بودند و در جوش و خروش ‍ بودند با يك فرهنگ تازه و يك نيروى جديد بر سر ما ريختند، ضمن اينكه اولين دشمن ، يعنى خواب هم بر سر ما تاخته بود. اينها از خواب بودن ما استفاده كردند آمدند وارد شدند و بساط ما را به هم ريختند، اصالت هاى ما را مخفى كردند و خيلى از چيزها را گل اندود كردند، مثل يك عده آدم نادان ناشى كه وقتى وارد يك ساختمان هنرى مى شوند و در و ديوارها را خراب مى كنند، عكس ها را مشوه مى كنند، مجسمه ها را مخدوش مى كنند، اينها هم چنين كارى انجام دادند و يك ترتيب جديدى كه نو بود، اما ترتيب آنها بود و ترتيب ما نبود، اينجا برقرار كردند.
ما مى دانيم كه وقتى يك عده فاتح وارد يك كشورى مى شوند ترتيب خودشان را آنجا برقرار مى كنند، اما ظرافت قضيه در اين است كه آنها ترتيب خود را براى ما به عنوان شهروندان درجه 2 برقرار مى كنند نه ترتيبى را كه براى خودشان و در كشور خودشان برقرار مى كنند. اين اتفاق در ايران افتاد و اروپايى ها آمدند ترتيبات اروپايى را وارد اين كشور كردند و كسانى كه فريفته آنها بودند مثل روشنفكرانى نسل اول اين كشور امثال ملكم خان ها كه روشنفكرى را هم از آنها فرا گرفته بودند، با آنها همدست شدند و با استفاده از غفلت مردم و فساد و تباهى فرمانروايان وارد اين كشور شدند همه چيز را به هم ريختند، ايران را مثل يك كشور خالى كه هيچ چيز نداشته ، نسبت به گذشته اش بدبين كردند و نسبت به تاريخش غافل كردند. ترتيبات خودشان را اينجا برقرار كردند، منتها ترتيبى كه براى شهروندان درجه 2 گذاشته مى شود، مثل اربابى كه خانه نوكر خودش را به سبك خانه خودش درست مى كند ولى بديهى است كه او راحت نوكرش را در نظر نمى گيرد راحت خودش را در نظر مى گيرد. از همين روست كه واقعا ضايعه ايجاد شد و اين ادامه پيدا كرد، اگر چه در دوران پهلوى - بخصوص اين سى و چهل سال اخير - وضوح وضعيت دوران قاجار را نداشت ، اما خطرناكتر از آن بود. (57)
فرهنگ تحميلى زوركى 
بزرگترين بلا براى يك ملت اين است كه بخشهايى از فرهنگ و تمدن خودش به مرور زمان از حافظه اش پاك شود و اصلا آن را به ياد نداشته باشد. اين خيلى بلاى بزرگى است و متاءسفانه غربيها اين كار را با ما انجام دادند. سبك حرف زدن سبك نگارش و افعال زبانهاى خارجى را آوردند با معناهاى بسيار نامناسب كمكى در داخل زبان ما وارد كردند، و حال اينكه ما خودمان زبان داريم ، مگر زبان فارسى با اين عظمت و وسعت زبان كوچكى است ؟ زبان فارسى يك خصوصيتى دارد كه كمتر زبانى در دنيا مى تواند اين خصوصيت را داشته باشد و آن ، خصوصيت تركيب پذيرى است . لذا ميليونها لغت را مى شود براى مفاهيم جديد به كمك ذوق سليم و آگاهى از زبان به خاطر خاصيت تركيب پذيرى زبان فارسى به وجود آورد و كمتر زبانى است كه اين خصوصيت را داشته باشد، حتى زبانهاى وسيع دنيا مثل زبان عربى هم اين خصوصيت را ندارد. آن وقت اين زبان با اين همه وسعت را شما مى بينيد كه تعبيرات و افعال كمكى در آن آوردند. مثلا اينكه : مى روم كه اين كار را بكنم . پزشك مى خواهد به مريض بگويد: دارويت را خوردى ؟ مى گويد: دارويت را گرفتى ؟ يا مى گويد: ايشان دارويش را گرفته ، ايشان چقدر از اين آمپول گرفتند. مگر دارو را آدم مى گيرد؟ كسى مى خواهد برود حمام ، مى گويند: برويد يك حمامى بگيريد. مگر حمام را مى گيرند؟ اينها همه همان درد خود فراموشى است . اينها كارهايى است كه با زبان شد، با لباس شد و بيش از آنها با آداب و عادات و سنن ارزشمند ملى شد. ملت ما يك ملتى است كه به بزرگانش و به پيرمردانش احترام مى گذارد. اين سنت ما از قديم است و جزو اصول اسلامى هم هست كه : و قروا كباركم .
در خانه ى مسلمانها يك پدر بزرگ مثل يك شمعى در وسط است كه همه دورش را پروانه وار مى گيرند. غربى ها خيلى اعتقاد به پدر بزرگ و مادر بزرگ ندارند و نسلى را كه به قول آنها به گذشته نگاه مى كند داخل آدم نمى دانند، ولو اينكه يك مختصر احترام و مراعاتى هم ظاهرا بكنند اما آنها را به حساب مى آوريم . فرهنگ تحميلى زوركى ، آن هم زوركى از نوع جديد را به خورد ما دادند و اينكه مى گويم زوركى نوع جديد، يك وقت هست كه تفنگ بالاى سر يكى مى گيرند و مى گويند اين كار را بكن ، يك وقت هم زوركى به اين صورت است كه با وسايل ارتباط جمعى و مكالماتى كه در سطح جامعه پخش مى شود آن چنان يك شيئى و يك تعبير و يك مفهومى را تكرار مى كنند كه اين مفهوم خواه و ناخواه در ذهن و زبان و عمل انسانها منعكس مى شود و درك و معرفتى نداشت ، نه قدر شعر را مى دانست . نه قدر هزل را مى دانست ، نه قدر خط خوش را مى دانست و نه قدر سنتها را مى دانست . يك سرباز نفهمى كه فقط آدم قلدرى بود، در حالى كه آن قلدرى را هم با دشمن به كار نمى برد و براى خودى به كار مى گرفت ، برعكس آنچه در قرآن هست كه با دشمن اشداء باشيد و با خويش رحماء باشيد، اما او با خويش اشداء و با دشمن رحماء بود، با مصطفى كمال رفيق و ارادتمند بود و مصطفى كمال را مرشد خود مى پنداشت . به شخصيت هاى با شعور و با فرهنگ و عالم و دانشمند و متفكرى كه در ايران بودند اعتنا نداشت ، اما به او اعتنا داشت ، رژيم گذشته طبقه ى ادبا و اهل فرهنگ را كوچك كرده بود. (58)

 

جامعه ى روحانيت آماج تيرهاى زهرآلود دشمنان . 
روحانيت ، عنصر اصلى در مبارزات پانزده ساله ى منتهى به پيروزى انقلاب و سپس در تشكيل نظام مقدس اسلامى و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پر شور ملت ايران در برابر تهاجمهاى گوناگون دشمنان ، و پيش از اينها در طول قرنهاى متمادى ، عامل اصلى حفظ معارف اسلامى و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پرشور ملت ايران در برابر تهاجمهاى گوناگون دشمنان ، و پيش از اينها در طول قرنهاى متمادى ، عامل اصلى حفظ معارف اسلامى ايمان عميق و صادقانه ى ملت ايران به مكتب حياتبخش اسلام و رشد تفكرات دينى در همه جا بوده است . حضور روحانيون متعهد و مبارز در مركز مبارزه با رژيم دست نشانده ى آمريكا بود كه قشرهاى گوناگون مردم را به صحنه مبارزه كشانيد و مبارزه را شكل عمومى و مردمى بخشيد. در همه ، حوادث بزرگى كه ملت ايران يكپارچه در آن شركت جسته اند مانند نهضت مشروطيت و قيام تنباكو نيز حضور علماى دين پيشاپيش صفوف تنها عامل اين حضور عمومى بوده است . استعمارگران انگليسى با درك همين حقيقت بود كه انهدام جامعه روحانيت را مقدمه ى لازم براى ادامه حضور استعمارى خود در ايران دانستند و به وسيله عامل دست نشانده شان رضاخان ، در سالهاى 1313 به بعد نقشه ى محو روحانيت را شروع كردند و در آن سالها دست به فجايعى نسبت به علماى عالى مقام و حوزه هاى علميه زدند كه در تاريخ ايران پيش از آن هرگز سابقه نداشت (59) و متاءسفانه شرح اين فجايع و ماجراى مقاومت مظلومانه علما و طلاب در آخرين سالهاى حكومت رضاخان قلدر به طور كامل تدوين نشده است و در معرض اطلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطلاعات شاهدان عينى - كه بحمدالله هنوز تعداد آنان كم نيست - به وسيله ى افراد و موسسات مسؤ ول با همتى مردانه گرد آورى شود.
آزادگى روحانيون و علماى دين و عدم نفوذ قدرتهاى داخلى و جهانى در آنان موجب آن بوده است كه قلدران و حكمرانان خود سر، هيچ گاه نتوانند اين مجموعه ى ربانى را از سر راه مفسده جوييها و خيانتهاى خود بردارند. اگر جمعى از معممين سرسپرده و آخوندهاى دربارى به طمع حطام ناپايدار دنيا بر سر سفره ى ستمگران نشسته و قولا و عملا آنان را تاءييد كردند، اكثريت علما، روحانيون ، فضلا و طلاب جوان در حصار مناعت و پرهيزگارى و پاكدامنى باقى مانده و اراده و توان مبارزه ى صادقانه و قدرتمندانه را حفظ كردند و اعتقاد راسخ به روحانيت شيعه را در دل آحاد مردم زوال ناپذير ساختند جامعه ى روحانيت به همين دليل ، همواره آماج تيرهاى زهرآلود خصومت و غرض ورزى دشمنان گوناگون ، استعمار گران ، بيگانگان و بيگانه پرستان بود و به مثابه دشمن درجه يك آنان تلقى شده است .
تبليغات خصمانه و برنامه ريزى شده ى حكومت پهلوى و سياستهاى ذى نفوذ در ايران در طول پنجاه سال بر ضد قشر روحانى كه ماهيتى صددرصد استعمارى داشت در دوران رضاخان و نيمه ى اول دوران محمد رضا آزمايش سختى براى علماى دين بود. و جامعه ى روحانيت بحمدالله از اين آزمايش سربلند بيرون آمد.
در دوران مبارزات پانزده ساله نيز حوزه هاى علميه ى قم و ديگر حوزه هاى علميه و چهره هاى سرشناس روحانيت كانون هاى اصلى مبارزه و بالطبع هدفهاى اصلى حملات وحشيانه دشمن بودند. ليكن اين شدت عملهاى بى حد و حساب ، به اراده ى الهى موجب آن نشد كه روحانيت از راه پر افتخار خود كه پيمودن آن وظيفه ى تخلف ناپذير اسلامى او بود قدم باز پس ‍ نهد. بلكه در اين دوران فكر اسلامى شكوفاتر، صيقل خورده تر و فقه قرآن پربارتر و شخصيت روحانيون مبارز آبديده تر شد و زمينه براى تشكيل حكومت اسلامى فراهم آمد. (60)

خاصيت اسلام ناب 
اسلام در هر دوره اى از دوران در طول اين 1400 سال هر وقت با چهره واقعى خود در دنيا آشكار شد دشمنى هاى شديد، كينه هاى عميق ، خيانتهاى عجيب و غريب در مقابلش صف آرايى كردند. هر وقت اسلام از چهره ى واقعى خود خارج شد و جلوه ها و درخشندگيها و برندگيها و داعيه ها بزرگ خود را پنهان كرد و نشان نداد، دشمنى ها كم شد، صف آرايى ها كم شد. از اول اسلام تا امروز هم اين بوده است . شما ببينيد پيغمبر در مكه با چه دشمنى ها و خيانتهايى روبه رو بود، همه ى آدمهاى حيوان صفت و ددمنش در مقابل آن بزرگوار و اسلام او صف كشيدند. وقتى به مدينه تشريف آورد شما ببينيد دشمنى هايى كه با پيغمبر در دوران مدينه شد چقدر خونين و خيانت آميز بود و از سوى چه آدمهاى شرير و انسانهاى پليدى صورت گرفت . درميان احزاب - در قرآن سوره اى به نام احزاب هست - يعنى جناحهاى مختلفى ؟ در مقابل اسلام و رهبر عاليقدر آن صف آرايى كردند، مشركين قريش بودند، مشركين ثقيف بودند، اهل كتاب دور افتاده از كتاب بودند، يهود و نصارا بودند و منافقين بودند. براى كوبيدن اسلام همه يكدل و يكدست شدن و در مقابل همه ى آنها اسلام بود با آن داعيه ها، با آن زيباييها و با آن درخشندگيها. در دوران حكومتهاى طولانى سلاطين بنى اميه و بنى عباس ، آن كسانى كه دم از اسلام واقعى و اسلام محمدى صلى الله عليه و آله مى زدند مواجه با انواع فشارها، شكنجه ها، اختناقه و توطئه ها بودند. زندگى حضرت موسى بن جعفر عليه السلام و ائمه ديگر و زندگى علما و محدثين بزرگ را ببيند كه در آن روزگار از دست خلفاى جور چه كشيدند. چوب خوردند، تازيانه خوردند، كتك خوردند، زندان رفتند و كشته شدند. اينها را شما ببينيد، در تاريخ بخوانيد. اين خاصيت اسلام ناب است ، خاصيت اسلام حقيقى است . هر جا كه ظاهر مى شود در مقابل آن گروههاى شر و فساد صف مى بندند و با همه ى توان با آن مبارزه مى كنند. اما اسلامى كه از شعارهاى اصل خود تهى شد، از روح خود خالى شد، اسلامى كه با ظلم در نيفتاد، با فساد اخلاقى به انواع و اقسام دمساز و دمخور شد، اسلامى كه بعضى از شعاير در آن بود اما بسيارى از اصول در آن نبود، با اين اسلام قدرتها مبارزه نمى كنند، فاسدين و شريرها در مقابل آن صف آرايى نمى كنند، اين هم در تاريخ فصل عريض و مشبعى دارد كه شما مى توانيد در كتابها بخوانيد و مى توانيد اين وضعيت را در زمان خود ما در دوران سرشار از فساد و تباهى سلطنت پهلوى و رژيمهاى گذشته در ايران ببينيد. امروز در دنيا چنين اسلامى هست . اسلامى كه با ظلم و زورگويى در افتاد و چپاولگرى و فساد را محكوم كرد، اين اسلام بايد در انتظار دشمنى ابرقدرتها و آمريكا و صهيونيسم و كمپانيهاى غارتگر عالم و سلاطين فاسد و رؤ ساى مفسد امروز دنيا باشد و بايد انتظار دشمنى را از آنها داشته باشد. (61)

محاصره ى فرهنگى جوانان جبهه رفته !! 
يكى از راههاى تهاجم فرهنگى اين است كه سعى كنند جوانهاى مؤ من را از پايبندى هاى متعصبانه به ايمان كه حافظ تمدن است منصرف كنند. مثل همان كارى كه قرنهاى گذشته در اندلس كردند. جوانها را غرق در عالم فساد و شهوترانى و ميگسارى كردند. در حال حاضر اين كارها دارد انجام مى گيرد و من بارها گفته ام يك عده اى كه در خيابان چند زنى را كه حجابشان مناسب نيست مى بينند و دلشان خون مى شود، البته اين هم يك كار بدى است ، اما آن كار بد اصلى نيست . بلكه آن كار بد اصلى آن چيزى است كه شما در كوچه و خيابان نمى بينيد. كسى به يكى گفت : چه مى كنى ؟ جواب داد: دهل مى زنم . گفت : چرا صدايش درنمى آيد؟ گفت صدايش فردا در مى آيد اگر شما ملت و عناصر فرهنگى خداى نخواسته بيدار نباشيد صداى فرو ريختن ارزشهاى معنوى كه ناشى از تهاجم پنهانى و زيركانه ى دشمن است هنگامى در مى آيد كه ديگر قابل علاج نيست .
اگر جوان جبهه رفته ى ما را محاصره كردند و اول يك ويدئو به او دادند، بعد وسيله ى تماشاى فيلمهاى جنسى وقيح را براى تحريك شهواتش به او دادند و بعد هم او را به چند مجلس كشاندند، آن وقت ما چه بايد بكنيم ؟ اينكه كسى بتواند جوانى را در اوج نيروى جوانى فاسد كند كار مشكلى نيست ، به خصوص اگر مفسدين ، تشكيلاتى هم داشته باشند. و الان دشمن دارد اين كار را مى كند. من از شهرهاى مختلف كشور اطلاع دارم و اين گونه خبرها را به من مى دهند و روز و شبى نيست كه ما از اين قبيل خبرها نشنويم . چه كسى غير از دشمن اين كارها را دارد انجام مى دهد؟ جوان وقتى دچار شهوترانى مى شود ايمان خود را از دست مى دهد، در اوايل كار حتى گريه مى كند، اما به تدريج او را از راه به در مى كنند. دشمنان ، بچه هاى مدرسه اى و بچه هاى دبيرستانى و حتى راهنمايى ما را همين طور فاسد مى كنند. يك نفر را پيدا مى كنند مواد مخدر و عكسهاى وقيح را داخل مدرسه مى برد و بين بچه ها پخش مى كند. (62)

 

فرهنگ غرب چيست كه بايد از آن فرار كنيم ؟ 
همه ى مردم كشورمان مخصوصا آن قشرهايى كه از آگاهى و معرفت برخوردارند بدانند كه استقلال يك ملت تاءمين نمى شود مگر با استقلال فرهنگى و يك ملت اگر از لحاظ سياسى تحت تاءثير قدرتهاى بزرگ نباشند و از لحاظ اقتصادى به خودكفايى كامل هم برسد، اما فرهنگ و اخلاق و عقايد و باورهاى دشمنان و بيگانگان در ميان اين ملت رواج داشته باشد و رشد بكند اين ملت نمى تواند ادعا كند كه مستقل است . سر رشته ى فرهنگ در دنيا در دست يك عده اى است كه آنها لباس ، كيفيت زندگى ، پوشش ‍ وضع نشست و برخاست ، اخلاق و معرفت را براى انسانهاى بى گناه و بى خبر در سراسر عالم رقم مى زنند و سر مشق براى آنها معين مى كنند. اگر يك ملتى بتواند خود را از سرايت موج مسموم فرهنگى كه بيگانگان ساخته و پرداخته اند و گسترش داده اند حفظ كند، اين ملت مجموعه يك مجموعه مستقل است . اما اگر نتواند، اگر تحت تاءثير غلبه فرهنگى بيگانه كه ساخته دست بيگانگان و دشمنان است قرار بگيرد اين ملت يك ملت وابسته است يك ملت اسير است ، ملتى است كه هر چه از لحاظ اقتصادى و سياسى هم خود را مستقل بكند، باز تحت تاءثير آن كسانى است كه سررشته ى فرهنگ را در دست و در اختيار دارند. امروز صدها ايستگاه راديو، صدها روزنامه و مجله در سرتاسر عالم روزانه و هفتگى منتشر مى شود براى اينكه فرهنگ استكبار جهانى را و فرهنگ مطلوب قدرتمندان بزرگ عالم را در سطح ملتها گسترش بدهد. و اگر كسى با اين فرهنگ مخالفت كرد دشمنى آنان با او به مراتب بيشتر است از آن كسى كه سياست آنها را نقص كند و در مقابل تصميمات سياسى آنها بايستد.
چون مى داند كه تاءثير فرهنگ تاءثير عميق تر و تعيين كننده ترى است .
ممكن است كه شما سؤ ال كنيد كه خوب فرهنگ غرب ، فرهنگ اروپا و آمريكا مگر چيست كه ما بايد از آن فرار كنيم و بايد راه ذهن خودمان را بر روى آن ببنديم ، اين سؤ ال بجايى است و مردم ما تا حدود زيادى بعد از پيروزى انقلاب پاسخ آن را فهميده اند. لكن من جمله اى كوتاه در اين مورد عرض مى كنم . فرهنگ غرب آن فرهنگى است كه براى فاسد كردن انسان برنامه ريزى مى كند. فرهنگى است كه ارزشهاى انسانى ، درخشندگيهاى انسانى ، فضيلت هاى انسانى در آن فرهنگ مورد دشمنى و بغض است . فرهنگى است كه در اختيار خداوندان زر و زور و امپراتوران قدرت و ابزارى در اختيار آنهاست . با اين فرهنگ در صددند نسل بنى آدم را از همه ى فضايل انسانى تهى كرده و انسانها را به موجودات فاسد تبديل كنند؛ انسانها را به موجودات مطيع و تسليم تبديل كنند؛ انسانها را از ياد خدا و معنويت غافل كنند. منافع آنها جز به اين طريق تاءمين نمى شود. لذا تلاش مى كنند كه اين فرهنگ را گسترش بدهند. اين فرهنگ برهنگى و اختلال و امتزاج بى قيد و شرط زن و مرد با هم كه يكى از پايه هاى اصلى فرهنگ غربى است از روز اول بنيانگذارى شد براى اينكه انسانها را به فساد بكشانند. آنها مى خواهند انسانها را به دايره ى فضايل انسانى خارج كنند. آنها كه دلشان براى انسانيت نسوخته است .
سرمايه دارانى كه بزرگترين كارخانه ها و بزرگترين منابع و معادن عالم و عظيمترين ثروتها دست آنهاست ، بزرگترين ايستگاههاى تلويزيونى و راديويى هم در اختيار آنهاست ، تشكيلات صهيونيستى كه از 150 - 100 سال پيش برنامه ريزى كرده اند. صهيونيستهاى عالم براى فاسد كردن نسل بشر شروع به اشاعه فساد و فحشا در ميان انسانها كرده اند. زنها را از عفت بشرى خارج كرده اند. زنها اروپا و آمريكا هم به اين شدت دچار فحشا و فساد و دورى از فضايل انسانى نبوده اند كه در اين 50 - 60 سال اخير مبتلا شده اند، زنهاى كشورهاى اسلامى و ديگر كشورهاى دور دست كه جاى خود دارد. مردها را به فساد كشانده اند، به راحت طلبى و تنبلى كشاندند، به عشرت جويى و مصرف گرايى كشاندند، به قبول وضع زندگى حيوانى كشاندند براى اينكه مردها و زنهايى كه در كشورهاى مختلف عالم زير فشار استبداد و استعمار قرار مى گيرند، تهذيب نشوند مغزها را فاسد كرده اند.
امروز اگر شما برويد در همين كشورهايى كه به عنوان كشورهاى استعمار زده دنيا شناخته مى شوند مثل كشورهاى آفريقايى و امريكايى لاتين ، خواهيد ديد وضع فساد اخلاقى مردم آنها در نهايت درجه است اينها خودشان اين طور فاسد نشده اند، برنامه ريزى استعمار و استكبار اينها را به فساد كشانده است براى اينكه از شر آنها و از تعرض آنها و از مقابله به مثل آنها و از بيدارى آنها جلوگيرى كنند و اين امپراتورى قدرت شيطانى و اهريمنى را كه دست دستگاههاى استعمارى است حفظ كنند، با ملت ما هم در طول دهها سال از اوايل سلطنت خاندان منفور پهلوى اين روند را شدت بخشيدند. البته از قبل از آن شروع كرده بودند اما در دوران اين خانواده كه دست - نشانده و مزدور خود آنها بودند، غربيها هر چه توانستند در اشاعه ى فرهنگ غربى در جامعه ما تلاش كردند و متاءسفانه موفق هم شدند. امروز اگر شما مى بينيد خانواده هاى بسيارى در داخل كشور و زنان و مردانى در داخل كشور ما هنوز در ته دلشان دوست مى دارند همان طور لباس بپوشند همان طور راه بروند، همان طور برخورد كنند، همان طور زندگى كنند كه معلمين غربى خائن و رذل آنها به آنها آموخته بودند اين تحت نفوذ و رشد فرهنگ فرهنگ غربى در طول دهها سال گذشته در اين كشور است . با اينكه انقلاب آمد و يك تحول عظيمى در فرهنگ و ذهنيت مردم به وجود آورد، بسيارى از افراد هستند كه هنوز دلشان در هواى زندگى با كيفيت غربى است و مفاسد آن زندگى را نمى دانند. زندگى غربى يك زندگى لجن آلودى است ، يك زندگى فاسدى است ، يك زندگى است كه در آن هيچ يك از بنيانهاى اصيل بشرى سالم نمى ماند، خانواده هم در آن سالم نمى ماند، شخصيت هم در آن سالم نمى ماند، نه شخصيت زن و نه شخصيت مرد.
امروز نگاه كنيد ببينيد در آمريكا و قبل از آن در انگلستان همجنس بازى را قانونى كردند، رسمى و قانونى ، خجالت نكشيدند، كارى را انجام دادند كه ما از نقل و حكايت آن خجالت مى كشيم . خدا مى داند من حيا مى كنم آن كارى را كه آنها نشستند و صريحا و علنا انجام دادند و اعلان كردند بيان كنم ولى مردم ما بدانند آيا وقتى در يك كشورى ازدواج همجنس ها، ازدواج دو مرد با هم ، ازدواج دو زن با هم قانونى مى شود، بنيان خانواده در اين جامعه باقى خواهد ماند؟
ببينيد امروز مردم آمريكا و مردم اروپا، نه قدرتمندانشان و نه تبليغاتچى هايشان ، همين توده ى مردم معمولى شان از چه رنج مى برند، از سست بودن بنيان خانواده . زنها و مردها در يك حد از متلاشى شدن خانواده ها رنج مى برند و ناراحتند. و اين روزه به روز دارد شدت پيدا مى كند و اين هم آخرين ضربه است . خانواده محل آسايش انسان است . هيچ انسانى بدون داشتن يك خانواده ى آسوده و آرام و راحت مزه ى زندگى و طعم واقعى حيات انسانى را نخواهد چشيد و اينها دارند اين بنيان اصيل را متلاشى و منهدم مى كنند و از بين مى برند. دنبال چه مى گردند؟ اين فرهنگ غربى است . به دنبال اين آزاديها و بى بندوباريها رفتن ، به دنبال فرهنگ برهنگى و نبودن مرز ميان زن و مرد رفتن ، فرهنگ غربى است . (63)
هوشيارى يك عالم دين و فقيه بزرگوار 
تبليغ با توجه به اوضاع و احوال سياسى و اوضاع كلى جهان است . حتى مساءله ى وضو و غسل را هم كه مى گوييم ، يعنى داريم مسلمان مخاطب خودمان را با تعاليم آن اسلامى آشنا مى كنيم ؟ اگر چنانچه آن اسلام را كسى و جامعه اى داشته باشد همه ى آن حمله ى جهانى در مقابل او بى اثر است .
اين آن چيزى است كه بين روحانى امروز و روحانى 100 سال ، 200 سال و 500 سال پيش فرق مى گذارد. اگر چه بنده معتقدم همين صد سال و دويست سال پيش هم اگر چنانچه بعضى از علماى ما به اين نكات توجه داشتند وضع بهتر از اين مى شد كه الان است . من نگاه كردم بين دو نفر از علماى معاصر زمان فتحعلى شاه و يك مقايسه اى به ذهنم آمد. يكى از اين دو بزرگوار يك عالم ملاى قوى فقيه نام آور بزرگوارى است كه از لحاظ علمى و از لحاظ تقوايى هيچ كس درباره ى او حرفى ندارد. اين بزرگوار اول كتاب خود را با تعريف از فتحعلى شاه شروع مى كند و در اواسط كتاب به مناسبتهاى مختلف اسم فتحعلى شاه را مى آورد. يك جا هم در كتاب جهاد به فتحعلى شاه وكالت مى دهد مثل اينكه ما مى گوييم فلان آقا در فلان شهر از طرف ما نماينده است كه وجوهات را بگيرند و چه و چه بكنند. ايشان در كتاب فقهى خودشان فتحعلى شاه را نماينده ى خودش معرفى مى كند، كه چون اين سلطان شريف كذا و كذا حالا دارد با روسها مى جنگد، پس ايشان را من از طرف خودم وكيل كردم و بر همه ى مردم واجب است از او اطاعت كنند. و اكنون كه من و شما كه امروز به تاريخ نگاه مى كنيم ، مى فهميم كه فتحعلى شاه چه موجود پليد و چه انسان نجسى بوده است ، از شهوترانيها و قساوت قلبش گرفته ، تا بى عرضگى اش در از دست دادن 17 شهر قفقاز و عهدنامه ى ننگين تركمنچاى در زمان او، اين آقاى فتحعلى شاه است . آن وقت اين عالم بزرگ - كه عرض كردم و در علم و تقواى او احدى حرف ندارد و بزرگان ما در مقابل اسم او خاضعند و كتاب او از معروفترين كتب فقهى 150 سال ، 200 سال اخير است - براى خاطر اينكه به اوضاع و احوال و به حقيقت حال توجه نداشته كه العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس (64) ايشان عالم به زمان نبوده ، فتحعلى شاه را نماينده ى خودش ‍ قرار مى دهد، آن وقت همزمان با همين عالم ، يك ملاى بزرگ ديگرى داريم كه او محقق قمى و ميرزاى قمى و صاحب جامع الشتاه است . در كتاب جهاد جامع الشتاه سؤ الهايى از او مى شود كه اگر كسى نگاه كند مى فهمد اين سؤ الها را دربار فتحعلى شاه از او كرده است . سؤ ال مى كنند كه آقا چون شما نايب امام زمان هستيد، اجازه مى دهيد كسى به نيابت از شما اين جنگ را اداره بكند؟ از اين قبيل سؤ الها مكرر در مكرر از ايشان شده است و اين مرد هوشيار زمان شناس و آگاه به تمام اوضاع و احوال يك ذره و يك لحظه فريب نمى خورد و جوابهاى رندانه اى او به نظر من از نشانه هاى هوشيارى يك عالم دين و يك فقيه بزرگوار است . خود ميرزاى قمى در جواب يكى از سؤ الها مى گويد: تهيه كننده ى اين سؤ ال پيداست كه اهل علم است . يعنى اين دولتيهاى بى سواد اطراف فتحعلى شاه عقلشان نمى رسد كه از اين حيله استفاده كنند و بخواهند براى فتحعلى شاه از ميرزاى قمى وكالت بگيرند. بعد مى گويد اين شوخى هم قرض شما باشد و بنا مى كند به جواب دادن و از زير بار وكالت دادن شانه خالى مى كند و آگاهانه حكم شرعى را بيان مى كند. داستان علاقه ى فتحعلى شاه به اينكه پسر ميرزاى قمى داماد فتحعلى شاه بشود و آن دعايى كه ميرزاى قمى كرد معروف است و ماجراى مفصلى دارد. (65) من مى گويم اگر همه ى علماى ما در زمان خودشان مثل ميرزاى قمى بودند حداقل در اين 200 سال اخير، شايد وضع ما الان بهتر بود. به هر حال آن زمانها گذشته و ما به وضع آنها كارى نداريم ، بلكه بايد امروز به وضع خودمان برسيم .
بنابراين ، آقايان بايد توجه كنند و زمان را بشناسند و آن چنانكه امروز تلقى جهانى از دين هست و درست است آن را ترويج كنند و اسلام را آن گونه كه به عنوان يك مكتب حياتبخش بشريت مطرح است تبليغ كنند. ضمنا بفهمانيد كه امروز پيروى از راه ائمه عليهم السلام اين است كه همه تلاش ‍ كنند تا اسلام و مكتب اهل بيت را زنده كنند. اينها همان چيزهايى است كه افراد يك ملت را مثل پولاد آبداده مى كند و مانع نفوذ دشمن بين آنها مى شود. مردم را قوى كنيد و اعمال شرعى مثل زكات و خمس و عبادات را به آنها ياد بدهيد. اين وظيفه ماست و بايد در اين راه تلاش كنيم . (66)