خاطرات و حكايتها - جلد هشتم

گرد آورى و تدوين : مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

- ۳ -


نكته اى كه در نامه به يكى از رزمندگان كشور نوشتم  
چند ماه قبل از پيروزى انقلاب ، بنده در نامه يى براى يكى از بزرگان كشور اين نكته را نوشتم كه امروز هيچ حزبى ، هيچ گروهى و هيچ مجموعه ى سياسى يى قدرت ندارد اين مردم و اين اقيانوس عظيم را به تلاطم وادار كند و به ميدان بكشاند؛ فقط روحانيت ، آن هم در قله ى روحانيت ، مرجعيت آگاه بصير شجاع دلبسته ى به خدا و معنويتى مثل امام خمينى است كه مى تواند اين ملت و اين كشور و اين جانهاى پاك را بسيج كند و به وسط ميدان بياورد و اين بار سنگين يعنى انقلاب را به دست آنها بسپارد. حقيقت قضيه اين بود؛ تا امروز هم همين است . براى همين هم با امام اين قدر بد بودند؛ تا امروز هم هنوز بدند و بدترين دشمنيها را با امام مى كنند. با اين كه سالهاست جسم امام از ميان ما رفته اگر چه بحمدالله روح او در ميان ما حاضر است اما هنوز هم زهرآگين ترين تيرها را به طرف امام پرتاب مى كنند.
((تو در نماز عشق چه گفتى
كه سالهاست بالاى دار رفتى
و آن شحنگان پير))
حتى از جسم تو، از نام تو، از ياد تو نمى گذرند؛ چه كرده اى اى امام !؟
امام معجزه ى عظيم ايمان و اسلام را در ميان مردم و در دل جوانها نشان داد و مجسم كرد؛ عصاى موسوى امام و معجزه ى روح اللهى او همين بود. شما جوانها و فرزندان عزيز من آن دوران را نديديد و نمى دانيد با جوانهاى مؤ من در اين جامعه چگونه رفتار مى كردند؛ نمى دانيد امواج فساد و انحراف چگونه از چهار طرف به ذهن و دل جوانها سرازير مى شد. مگر كسى مى توانست اميدوار باشد و يا تصور كند كه جوان ايرانى يك روز دستش را به زانوى خود بگيرد و روى پايش بايستد و در مقابل يك رژيم فرياد بلند كند؟ كارى كه امام بزرگوار كرد، عبارت بود از همان معجزه ى عظيمى كه هنوز دشمنان اين ملت و اين كشور، مبهوت و متحيرند كه در مقابل آن چه كنند.(40)

گرايش كشورهاى منطقه به حركت ملت ايران  
دوستان ما از مسافرتى برگشته بودند، مى گفتند در كشورهاى شمال آفريقا مصر و ديگر كشورهاى آن منطقه به خاطر مجاهدتهاى حزب الله در لبنان ، به مكتب اهل بيت گرايش پيدا شده است . حزب الله ، خودش ‍ زاده ى اين نظام و حركت عظيم ملت ايران و امام بزرگوار راحل است . من در سفرى به همين منطقه ى مسلمان نشين شمال آفريقا، در كشورى ديدم كه دخترها و زنهاى ان ، حجاب خودشان را به تقليد از حجاب زنان ايرانى درست كرده بودند. در شرق دنياى اسلام تا آن جايى كه مى توان از آن خبر گرفت اين حركت ملت ايران و اين نشانه ى عظيم تحقق اسلام انقلابى و ناب و راستين ، آثار خودش را در دل مردم گذاشته است .
امريكاييها دلشان خوش است كه جلوى تكرار تجربه ى انقلاب اسلامى را در كشورهاى ديگر گرفته اند؛ خيال مى كنند كه امواج انقلاب اسلامى با اين حرفها متوقف مى شود. تا وقتى اين چشمه ى نظام اسلامى در ايران ، يعنى همين دلهاى مؤ من مردان و زنان جوان اين منطقه و ساير مناطق كشور در حال جوشش است ، بدانيد كه كشورهاى ديگر اين امواج معنوى را پى در پى دريافت مى كنند و در درون آنها تحول به وجود مى آيد؛ و آن وقتى اعلاى كلمه ى اسلام و بر افراشته شدن پرچم حكومت و نظام اسلامى در كشورها، يكى پس از ديگرى به وجود خواهد آمد.(41)

اى كاش ، پهلويها، مثل نادر شاه و آقا محمد خان بودند 
عزيزان من ! عده يى از شما با تاريخ بخوبى آشنا هستيد؛ من هم با تاريخ آشنا هستم . من سطر سطر ورقهاى تاريخ هفتاد، هشتاد سال گذشته و قبل از آن را مكرر در مكرر خوانده ام . ما حقيقتا يكى از گرفتارترين ملت ها در پنجه ى گردن كلفتى و قلدرى قدرتهاى جهانى بوده ايم . بنده در باب شبه قاره ى هند مطالعات مفصلى داشته ام و كتابى هم در اين زمينه نوشتم . وقتى وضعيت ايران را با شبه قاره مقايسه مى كنم ، مى بينم با اين كه آن جا استعمار مستقيم انگليسيها وجود داشت ، اما به لحاظ فشار انسانى بر يك كشور از ناحيه ى قدرتهاى اهريمنى دنيا، وضع ما از آنها بدتر بود. آنها از طرف نيروهاى خودى و ميهنى خودشان دچار خيانت و نفاق و فساد و وابستگى نبودند؛يك مشت انگليسى به آن كشور وارد شده بودند. خوديهاى آنها عبارت بودند: از گاندى و نهرو و مولانا محمد على و مولانا شوكت على و جناح و غيره . آنها با رضاخان را به عنوان يك عامل دست نشانده سر كار آوردند تا كار مورد نظر آنها را انجام دهد. اين حرفها جاى انكار نيست ؛حرفى نيست كه من بزنم ؛ اين حرف جزو واضحات تاريخ است ؛ هم گزارشگران نوشته اند و هم اسنادى كه بعد از سى ، چهل سال منتشر شده ، گوياى ان است . همين چند روز پيش در سندى از همين قبيل مى خواندم كه در جلسه يى كه سيد ضياء و رضاخان و ماءموران انگليسى بودند، رضاخان گفته بود كه من سياست سرم نمى شود و وارد نيستم ؛ هر چه شما دستور بدهيد؛ من گوش به فرمانم . همين طور هم بود؛ اما لحظه يى كه احساس كردند يك ذره حالت گوش به فرمانى اش متزلزل شده و گرايشى ، آن هم نه به سمت استقلال حقيقى ، بلكه به سمت آلمان هيتلرى پيدا كرده است طبيعتا وقتى رضاخان به هيتلر نگاه كند، به هيجان مى آيد و لذت مى برد او را كنار زدند و پسرش را سر كار آوردند. اينها جزو واقعيات كشور است .
كشور ايران با همه ى اين خصوصيات فرهنگى عميقى كه شما مى گوييد و راست هم مى گوييد و من هم به همينها اعتقاد دارم ، پنجاه ، شصت سال كسانى بر ما حكومت كردند كه آورنده ى آنها، نه اين كه ما نبوديم چون در ايران حكومت مردم به اين صورت اصلا سابقه نداشت بلكه دلاورى خودشان هم نبود. اى كاش اگر ديكتاتور بودند، اقلا مثل نادر شاه با زور بازوى خودشان ، يا مثل آقا محمد خان با حيله گرى خودشان سر كار آمده بودند؛ اما اين طور نبود؛ ديگران آمدند و اينها را بر اين ملت مسلط كردند و تمام منابع مادى و معنوى اين ملت را به غارت بردند.(42)

استفاده سازمان سيا از هنر 
ببينيد عزيزان من ! سياست در دنياى امروز از هنر استفاده ى ناشايسته مى كند. اگر بگوييم نمى كند، دليل بى اطلاعى است . نه فقط امروز استفاده مى كند، بلكه از سابق استفاده مى كرده است . چند روز پيش سندى از اسناد منتشر شده ى وزارت خارجه ى امريكا درباره ى جريان كودتاى 28 مرداد را ترجمه كرده و براى من آوردند. البته به هنگام وقوع اين حادثه ، سن من زياد نبود - چهارده ، پانزده سال داشتم . چيزهاى اندكى يادم هست ؛ اما از زبانها خيلى شنيده ام و در آثار هم زياد خوانده ام ؛ولى به اين تفصيل هيچ جا وجود ندارند. آنهايى كه خودشان دست اندر كار اين جريان بودند، اين اسناد را نوشتند و براى وزارت خارجه و سازمان سيا فرستادند. اين متعلق به امريكاييهاست . البته عمليات بين امريكاييها و انگليسيها مشترك بوده كه در اين گزارش كاملا منعكس شده است . آن بخش مورد توجه من اين است : كيم روزولت مى گويد وقتى ما به تهران آمديم ، يك چمدان بزرگ پر از مقاله هايى كه نوشته شده بود و بايد ترجمه مى شد و در روزنامه ها چاپ مى گرديد، و نيز كاريكاتورهايى را با خودمان آورديم ! شما فكرش را بكنيد، دستگاه سى . آى . اى آمريكا براى ساقط كردن حكومتى كه با آنها ناسازگار بود و منافع آنها را تاءمين نمى كرد؛ حكومتى كه به آراء مردم متكى بود همه ى حكومتهاى دوران پليدى پهلوى ، اين يك حكومت ملى بود كه قانونى و با آراء مردم سركار آمده بود - تحت عنوان اين كه ممكن است پشت پرده ى آهنين شوروى برود، از همه ى ابزارها از جمله از ابزار هنر عليه آن استفاده كرد. البته آن روز كاريكاتوريستى كه هم به درد اينها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار بگيرد، لابد با خودشان كاريكاتورهاى آماده را آورده بودند. در آن اسناد آمده است كه ما به بخش هنرى سازمان سيا سفارش كرديم كه اين چيزها را تهيه كند! اتفاقا دو، سه سال پيش نيز ايتالياييها كتابى نوشتند كه به فارسى هم ترجمه شده است ؛آن جا هم به وجود بخش هنرى سازمان سيا و فعاليتهاى گوناگونش اشاره شده است . سياست ، اين گونه دارد از هنر استفاده مى كند؛ شما در اين جا مى خواهيد چه كار كنيد؟ اگر همه ى سياستمداران و مستكبران و قلدران و صاحب اختياران دنيا مى آمدند در مقابل كتاب مقدس خودشان قسم جلاله مى خوردند كه از هنر استفاده مى آمدند در مقابل كتاب نسبتا خيال راحتى پيدا كند و بگويد خيلى خوب ، الحمدلله ، هنر خلاص شد؛ اما آنها دارند از هنر استفاده مى كنند. شما مى خواهيد چه كار كنيد؟ آيا شما مى خواهيد در مقابله ى با مطامعى كه آنهابه وسيله ى هنر به آن نمى رسند، از اين ابزار بهره نبريد؟ اين خردمندانه است ؟ نه ، اين خردمندانه نيست .(43)
خودگويى و خودخندى  
اين حرفهايى كه گاهى آدم مى شنود كه در دنيا ما را به خشونت طلبى متهم مى كنند، ما الان بايد چه كنيم ، حرفهايى نيست كه آدمهاى هوشمند و زيرك آن را بپذيرند يا بر زبان جارى كنند. براى از رو بردن يك ملت ، بهترين راه اين است كه با انبوه تبليغات متراكم او را از ميدان خارج كنند؛ دايما او را متهم كنند و در موضع دفاع قرار دهند؛ اين يك شيوه شناخته شده است . ما را به خشونت متهم مى كنند؛ چه كسانى اين كار را مى كنند؟
يكى ، دو سال پيش ، يكى از رؤ ساى كشورهاى اروپايى به اين جا آمده بود.مى دانيد كه در ديدارهاى بين المللى سطوح بالا، خيلى از حرفها، كليات و نوعا تعارف آميز و ايده پراكنى است . او راجع به صلح صحبت كرد كه بله ، ما طرفدار صلح هستيم . من خارج از پرتكلهاى معمولى اين گونه ملاقاتها، حالت طلبگى به خودم گرفتم و گفتم شما اروپاييها جنگ را به راه مى اندازيد، خودتان هم دم از صلح مى زنيد! بزرگترين جنگهاى تاريخ بشر را شما اروپاييها به راه انداختيد و آن همه آدم كشته شدند. ما كه اين طرف دنيا بوديم ، باد جنگ شما اين همه به ماخسارت وارد كرد؛ حالا هم آمده ايد و دم از صلح مى زنيد! ((خودگويى و خود خندى ، خود مرد هنرمندى )). گفتم ما مشكلى به نام جنگ نداريم . هيچكدام از كشورهاى اسلامى ، طالب جنگ نيستند. شما از جنگ حرف مى زنيد، خودتان هم مى آييد شعار صلح مى دهيد!
آنها اين همه سلاح توليد مى كنند و به همه ى دنيا مى دهند. بنابر اين حقيقت قضيه اين است كه خود آنها بيشترين خشونت را مرتكب مى شوند. از تروريسم صحبت مى كنند؛ ولى مرادشان اين است كه چرا جمهورى اسلامى از مبارزان فلسطينى يى كه از وطن خودشان دفاع مى كنند، حمايت مى كند. از نظر رسانه هاى جهانى ، حمايت از تروريسم ، يعنى حمايت از مبارزان فلسطينى ! خراب كردن خانه ى فلسطينى روى سرش توسط تانك اسرائيلى و كشتن بچه ى چند ماهه ، تروريسم نيست ؛ اما وقتى نظامى خشن جنايتكارى در حادثه يى كشته مى شود، در مطبوعات خودشان عكس زنش ‍ را جدا، عكس بچه اش را جدا در حال گريه كردن و شيون زدن و عكس ‍ خاكسپارى را جدا منتشر مى كنند؛ براى اين كه نشان دهند اين طرف دارد خشونت مى ورزد! اينها كارهاى تبليغاتى يى است كه دارند مى كنند. غرض ‍ اين است كه به هنر و سياست بايد عميق قدرى عميق تر نگاه كنيم ؛ نمى شود ساده انديشى كرد.(44)

رضاخان چكمه پوش كجا، شعار مشروطيت كجا 
اجازه ندهيد عده يى با تكيه ى به نام آزادى كه واقعا بايد بر عنوان مظلوم آزادى گريست كه چه سوء استفاده هايى از اين نام مى شود منكرات و فحشا و بى بند و بارى را در جامعه رايج كنند؛ عكس العمل آن اين است كه عده يى به نظام بدبين شوند؛ مثل اول مشروطه .
يكى از عواملى كه موجب شكست مشروطيت در ايران شد، اين بود كه متدينين بعد از مدتى احساس كردند كانّه كار دارد به سمت بى دينى پيش ‍ مى رود. جنجال زياد مطبوعاتى كه آن وقت همه ى انگيزه ى خودشان را اين قرار داده بودند كه به مقدسات دينى حمله كنند البته كسانى كه در مشروطيت با اساس دين و مظاهر دينى و اعتقادات دينى و روحانيت و با اين طور چيزها در مجامع به صورت قلمى و شعارى مقابله و اهانت مى كردند، عده ى زيادى نبودند، اما جنجالش زياد بود موجب شد كه متدينين و علما كه در صفوف اول مبارزه ى مشروطيت بودند، بتدريج دلسرد شدند و كنار نشستند. وقتى اين طور شد، نهضت شكست مى خورد؛ و مشروطيت شكست خورد. بعد از پانزده ، شانزده سال از عمر مشروطيت ، ديكتاتورى رضاخانى به وجود آمد؛ اين خيلى عبرت انگيز است . رضاخان قلدر و چكمه پوش كجا، شعار مشروطيت كجا؛ چقدر اينها با هم فاصله داردند! چرا اين طور شد؟ چون اطمينان و اعتماد مردم مؤ من سلب شد؛ كنار نشستند و از صحنه بيرون رفتند.(45)

مردم سالارى دينى  
عمده ترين خطر چيست ؟ من در پاسخ به اين سؤ الات يك روايت مى خوانم . فرمود: ((ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل )). خطر عمده دو چيز است : اول ، هوس پرستى است . تعجب نكنيد؛ از همه ى خطرها بالاتر، همان هواى نفسى است كه در دل ماست ؛ ((ان اعداء عدوك نفسك التى بين جنبيك ))؛ از همه ى دشمنها دشمن تر، همان نفس ، همان ((من )) و همان خودى است كه در وجود توست ؛ آن منيتى كه همه چيز را براى خود مى خواهد. اين جا هم از زبان پيغمبر همين را مى فرمايد: ((ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل فاما اتباع الهوى فيضلكم عن سبيل الله ))؛ يعنى پيروى از هواى نفس ، شما را از راه خدا گمراه مى كند. غالب اين گمراهيها به خاطر هواى نفس است . البته ما هزار جور براى خودمان توجيه درست مى كنيم ، براى اين كه از راه خدا منحرف بشويم و حرف و عملمان غير از آن چيرى باشد كه شرع و دين براى ما معين كرده است . هواى نفس خصوصيتش اين است كه شما را از سبيل الله كه جهاد در سبيل الله لازم است گمراه مى كند. ((و اما طول الامل فينسى الاخره )). طول امل ، يعنى آرزوهاى دور و دراز شخصى ؛ تلاش كن براى اين كه فلان جور خانه براى خودت درست كنى ؛ تلاش كن و مقدمات را فراهم كن ، براى اين كه به فلان مقام برسى ؛ تلاش كن ، زيد و عمرو را ببين و هزار جور مشكل را پشت سر بگذار تا اين كه فلان سرمايه را براى خودت فراهم بياورى و فلان فعاليت اقتصادى را در مشت بگيرى . اين طول الامل ، يعنى اين آرزوهايى كه يكى پس از ديگرى تمام نشدنى است ؛ جلوى چشم انسان صف مى كشند؛ براى انسان هدف درست مى كنند و هدفهاى حقير در نظر انسان عمده مى شود. خاصيت اين هدفها اين است كه ((ينسى الاخرة )) است ؛ آخرت را از ياد انسان مى برد؛ انسان دايما مشغول اين هدفهاى تحقير است ؛ براى انسان وقتى باقى نمى ماند؛ دل انسان را مى ميراند؛ ميل به دعا، ميل به انابه ، ميل به تضرع و ميل به توجه براى انسان باقى نمى گذارد.
آنچه كه در من پايان مطالب امروز مى خواهم عرض بكنم ، اين است : بهترين چيزى كه ممكن است امروز ما بتوانيم براى تصحيح اخلاق و رفتار و منش ‍ خودمان يعنى مسؤ ولان كشور ملاك قرار بدهيم ، مردم سالارى دينى است ؛ همين چيزى كه بارها گفته ايم و تكرار شده است . نبايد اشتباه بشود؛ اين مردم سالارى به ريشه هاى دمكراسى غربى مطلقا ارتباط ندارد؛ اين يك چيز ديگر است . اولا مردم سالارى دينى دو چيز نيست ؛ اين طور نيست كه ما دمكراسى را از غرب بگيريم و به دين سنجاق بكنيم تا بتوانيم يك مجموعه ى كامل داشته باشيم ؛ نه ، خود اين مردم سالارى هم متعلق به دين است . مردم سالارى هم دو سر دارد كه من در يك جلسه ى ديگر هم به بعضى از مسؤ ولان اين نكته را گفتم . يك سر مردم سالارى عبارت است از اين كه تشكل نظام به وسيله ى اراده و اراده و راءى مردم صورت بگيرد؛ يعنى مردم نظام را انتخاب مى كنند؛ دولت را انتخاب مى كنند؛ نمايندگان را انتخاب مى كنند؛ مسؤ ولان اساسى را به واسطه يا بى واسطه انتخاب مى كنند؛ اين همان چيزى است كه غرب ادعاى آن را مى كند و البته در غرب اين ادعا واقعيت هم ندارد.بعضيها لجشان مى گيرد از اين كه ما بارها تكرار مى كنيم كه ادعاى دمكراسى در غرب ، ادعاى درستى نيست ؛ خيال مى كنند كه يك حرف تعصب آميز است ؛ در حالى كه نه ، اين حرف ، حرف ما نيست ؛ تعصب آميز هم نيست ؛ ناشى از ناآگاهى هم نيست ؛ متكى به نظرات و حرفها و دقتها و مثال آوردنهاى خود برجستگان ادبيات غربى است ؛ آنها خودشان اين را مى گويند. بله ، در تبليغات عمومى ، آن جايى كه با افكار عمومى سر و كار دارند، اعتراف نمى كنند؛ آن جا مى گويند آراء مردم وجود دارد و هر چه هست ، متكى به راءى و خواست مردم است ؛ اما واقعيت قضيه اين نيست ؛ خودشان هم در سطوح و مراحلى به اين معنا اعتراف مى كنند؛ در نوشته هايشان هم هست و ما هم از اين قبيل اعترافها را فراوان ديده ايم ؛امروز هم كه شما در كشورهاى ايالات متحده ى امريكا نمونه اش را داريد مى بينيد؛ اين مردم سالارى است ! ما آن را نمى گوييم . آن بخش انتخاب مردم ، يكى از دو بخش مردم سالارى دينى است كه البته آن هست . مردم بايستى انتخاب كنند، بخواهند، بشناسند و تصميم بگيرند تا تكليف شرعى درباره ى آنها منجز بشود. بدون شناختن و دانستن و خواستن ، تكليفى نخواهند داشت .
سر ديگر قضيه ى مردم سالارى اين است كه حالا بعد از آن كه من و شما را انتخاب كردند، اما در قبال آنها وظايف آنها وظايف جدى و حقيقى داريم . بعضى دوستان اين روايات را از نهج البلاغه و غير نهج البلاغه جمع كردند كه البته مجال نيست كه من همه ى آنها را بخوانم ؛ سه تايش را مى خوانم . ((و اياك و المن على رعيتك باحسانك او التزيد فيماكان من فعلك او ان تعدهم فتتبع موعودك بخلفك فان المن يبطل الاحسان و التزيد يذهب بنور الحق و الخلف يوجب المقت عندالله و عند الناس )). مى فرمايد نه سر مردم منت بگذاريد كه ما اين كارها را براى شما كرديم يا مى خواهيم بكنيم ؛ نه آنچه را كه براى مردم انجام داديد؛ درباره ى آن مبالغه كنيد؛ كار كوچكى انجام داديد، آن را بزرگ كنيد؛ نه اين وعده و عمل نكنيد. بعد فرمود: اگر منت بگذاريد، احسانتان باطل خواهد شد. مبالغه ، نور حق را خواهد برد؛ يعنى همان مقدار راستى هم كه وجود دارد، آن را هم در چشم مردم بى فروغ خواهد كرد. اگر خلف وعده بكنيد،((يوجب المقت عندالله و عندالناس ))؛ در نظر مردم و درنظر خدا اين مقت و گناه است . ((قال الله تعالى : كبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون )). هر چند اينها كلام اميرالمؤ منين خطاب به مالك اشتر است ، اما خطاب به ما هم هست .
نكته ى دوم از همين وظايف ، مربوط به مردم سالارى دينى است : ((انصف الله و انصف الناس من نفسك و من خاصة اهلك و من لك فيه هوى من رعيتك ))؛ يعنى درباره ى خودت ، درباه ى خودت ، درباره ى دوستان و خويشاوندان و رفقاى خودت رعايت انصاف را در قبال مردم و خدا بكن ؛ يعنى اختصاص و امتياز به آنها نده ؛ يعنى همين چيزى كه دوستان عزيز فرنگى ماءب ما به آن رانت خوارى مى گويند؛ يعنى امتياز ويژه . امكانات استفاده ى از يك شركت و يك منبع مالى را در اختيار جمع خاصى قرار دادن ، به مناسبت اين كه اينها دوست يا خويشاوند يا رفيق ما هستند؛ اين كار جزو كارهاى ضد مردم سالارى است . هر كسى كه اين كارها را بكند، اين همان فسادى است كه الان آقاى رئيس جمهور به آن اشاره كردند. بله ، بايد با اين فسادها مبارزه شود. برادران و خواهران عزير! تا اين فسادها در مجموعه ى كارگزاران كشور وجود داشته باشد، توانايى كار وجود نخواهد داشت و پيشرفت امكان ندارد؛ هر كار هم بكنند، امكان نخواهد داشت ؛ اينها شكافها و دره ها و حفره هايى است كه وقتى به وجود آمد، هر چه شما دستاورد داشته باشيد و در آن بريزيد؛ آنها را پر نمى كند؛ دستاورد هم از بين مى رود؛ لذا اول بايد اينها را علاج كرد. اين فرمايش امير المؤ منين است :((من لك فيه هوى من رعيتك ))؛ به رفقا و نزديكان و آن آدمهايى كه دوستشان دارى ؛ نبايد امتياز ويژه داده بشود؛ همه بايد يكسان امتياز ببرند. امتيازى كه هست ، در اختيار هم بايد قرار بگيرد. اگر بناست قرعه كشى بشود، اگر بناست سقف باشد، امتياز براى كسى نبايد باشد.
سوم : اين هم يك نشانه ى ديگر مردم سالارى است ؛ ((وليكن احب الامور اليك اوسطها فى الحق و اعمها فى العدل و اجمعها لرضى الرعية ))؛ دنبال كارهايى باش كه از افراط و تفريط دور باشد و عدالت را در سطح وسيعترى شامل حال مردم بكند؛ يعنى سطح تماسش با مردم و منافع مردم هر چه سريعتر باشد و رضايت و خشنودى عامه و توده هاى مردم را بيشتر جمع كند. دنبال اين نباش كه رضايت گروههاى خاص يعنى صاحبان ثروت و قدرت را به دست بياورى . من و شما مخاطب اين خطابيم . الان شما اگر وزيريد. اگر نماينده ايد، اگر از مسؤ ولان مربوط به نيروهاى مسلحيد، بايد توجه داشته باشيد كه آن كارى كه انجام مى دهيد، در جهت ميل به صاحبان ثروت و قدرت نباشد؛ كه اينها در اين فرمايش اميرالمؤ منين به ((خاصّة )) تعبير شده است . بعد مى فرمايد كه ((فان سخط العامة يجحف برضى الخاصة ))؛ اگر دل صاحبان ثروت و قدرت را به دست آورديد و مردم را ناراضى كرديد، نارضايتى مردم اين گروه هاى خشنود شده ى خواص يعنى صاحبان ثروت و قدرت را مثل سيلابى خواهد برد. ((و ان سخط الخاصة يغتفر مع رضى العامة ))؛ اما اگر رعايت ميل دل صاحبان ثروت و قدرت را نكرديد، از شما ناراضى مى شوند؛ بگذار ناراضى بشوند؛ وقتى مردم از شما ناراضى اند و براى آنها كار كرديد، بگذار اينها ناراضى باشند. ((يغتفر))؛ اين ناراضى بخشوده است .
مردم سالارى فقط اين نيست كه انسان تبليغات و جنجال بكند و بالاخره عده يى را به پاى صندوق بكشاند و راءيى از مردم بگيرد، بعد هم خداحافظ؛ هيچ كارى به كار مردم نداشته باشد! بعد از آنكه اين نيمه ى اول تحقق پيدا كرد، نوبت نيمه ى دوم است ؛ نوبت پاسخگويى است . درباره ى همين گروههاى خاص ، باز اميرالمؤ منين در اين بيان مطالبى دارند: ((لا تقولن انى مؤ مر آمر فاطاع ))؛ اين جمله باز در همين نامه ى مالك اشتر است . فرمود: نگو به من ماءموريت داده شده ، به من مسؤ وليت داده شده و من صاحب فلان مسؤ وليت شده ام ((آمر فاطاع ))؛ بنده مسؤ ولم و دستور مى دهم ؛ بايد اطاعت كنيد؛ اين طور حرف نزن ((فان ذلك ادغال فى القلب ))؛ اين دل تو را خراب و نابود مى كند؛ واقعش هم همين است . بعد چند خصوصيت ديگر را ذكر مى كند: ((و تقرب من الغير))؛ اين ، برگشت خشم آلود مردم را به تو نزديك مى كند. وقتى اين طور حرف بزنى ، مردم از خودخواهى و من من گفتن تو و خود رامحور همه چيز دانستن و مسؤ وليتى براى خود قائل نبودن ، براى هميشه ناخشنود مى شوند.(46)

يك چيز عجيبتر به تو بگويم  
اگر ما در آن موقع وزرايى داشتيم كه بعد از آن دوره ى وزارتشان تمام شد. وقتى مى خواستند روز جمعه به نماز بروند، همراه با زنشان سوار موتور سيكلت شدند و به نماز جمعه رفتند، اين نقطه ى قوت است ؛ اينها جزو افتخارات ماست ؛ اينها تابلوست و بايد بماند. اگر ما وزرايى داشتيم كه مقيد بودند در نماز جمعه شركت كنند و در ميان مردم بنشيند و حرف آنها را بشنوند، اينها نقطه ى قوت است . مردم شهيد كلانترى به من گفت در نماز جمعه نشسته بودم ، يك نفر به من رو كرد و گفت ببين چقدر زمانه عوض ‍ شده است . گفتم چه طور؟ آن شخصى به كسى كه درصف جلو نشسته بود، اشاره كرد و گفت : او وزير است . مرحوم شهيد كلانترى مى گفت به صف جلو نگاه كردم ، ديدم عباسپور - وزير نيرو - است . به او گفتم پس من يك چيز عجيب تر به تو بگويم ؛ من هم وزيرم ! خدا شهيد كلانترى را رحمت كند. آنهايى كه او را ديده بودند و مى شناختند، مى دانند كه آدم خيلى پرتحرك ، پر خون ، پر عزم و خيلى به درد بخورى بود. او هم واقعا از جمله ى كسانى بود كه از دستمان رفت .(47)
ما در مردم سالارى دنيا شبهه مى كنيم . 
امروز مردم سالارى دينى يى كه ما در كشور خود مطرح مى كنيم ، يك حرف نوست ؛ نه فقط به خاطر اين كه ما شاخه هايى از مردم سالارى را داريم ارائه مى دهيم ؛ نخير، ما در واقع داريم در مردم سالارى هاى دنيا شبهه مى كنيم . من حقيقتا در مردم سالارى هاى دنيا خدشه دارم ؛ براى خاطر اين كه انتخابات و گزينشها در دنيا تحت تاءثير عوامل تبليغاتى يى است كه يكسره دست سرمايه دارهاست . چه كسى است كه از تاءثير عوامل ارتباطاتى امروز يكسره غافل باشد؟ مى گويند روزنامه ها در امريكا يا در انگليس آزاد است . من سوال مى كنم كدام روزنامه متعلق به قشرهاى متوسط و پايين مردم است تا آدم از آزادى روزنامه ، آزادى آن قشر را كشف كند؟ روزنامه ها متعلق به چه كسانى است ؟ كارتلها و تراستهاى بزرگ و سرمايه دارها. بله ، روزنامه ها آزادند؛ يعنى آنها آزادند كه هر چه مى خواهند، بگويند. آنها بر خلاف مصلحت خودشان حرفى نمى زنند؛ اين مربوط به آنهاست كه مظهر و مادر و آورنده ى دمكراسى اند و به آن افتخار هم مى كنند. شما ملاحظه كنيد، دولتهايى هستند كه از آنها دمكراسى را گرفتند؛ مثلا در ميان همسايه هاى ما من نمى خواهيم اسم بياورم دولتهايى هستند كه دمكراسى را با خود دارند، اما در حقيقت ، حاكميت با نظاميان است ؛ يك وقت كسى وسط ميدان مى آيد و بدون اين كه اعتنايى بكند كه انتخاباتى وجود دارد، همه را كنار مى زند و سر كار مى آيد و مى شود حاكميت نظامى ! يا حاكميت انحصارى احزاب است و كسى جراءت ندارد غير از نامزد، نامزدى معرفى كند؛ انتخاباتى با يك نامزد براى رياست جمهورى ! امروز در ميان كشورهاى اسلامى و در مجموعه هايى كه ما داريم در آن زندگى مى كنيم و با آنها تعامل داريم ، كدام كشور است كه مثل جمهورى اسلامى ، آحاد مردم ، قشرهاى گوناگون و طبقات متوسط آن بيايند و در انتخابات شركت كنند؟ اگر يك وقت سرمايه دارها هم بخواهند در حزب و جناح و تشكيلاتى اعمال نفوذ كنند،از ترس ، اين كار را مخفيانه مى كنند؛چون بدنان هستند.(48)
مردم سالارى فقط در سايه اسلام و جمهورى اسلامى ممكن است . 
من به شما عرض كنم ، در كشور ما اگر قرار شد مردم سالارى يى وجود داشته باشد و حاكميت در دست مردم باشد، جز در سايه ى اسلام و جمهورى اسلامى اين كار ممكن نيست . اگر سايه ى اسلام و جمهورى اسلامى در اين مملكت بود، به بركت اسلام و نفوذ روحانيت و به بركت چيزهايى كه در قانون اساسى وجود دارد، مى شود مردم سالارى را در اين جا نگهداشت ؛ و الا اگر اين عوامل نباشد، همان كسانى كه كودتاى 28 مرداد و قبل از آن كودتاى سوم اسفند رضاخان را راه انداختند، مى آيند و زير سه كاسه كوزه ى داعيه هاى روشنفكرى و مردم سالارى مى زنند و آنها را مى برند. اگر خيلى همت و لطف كنند، زايده يى از مردم سالارى هاى خودشان را كه متعلق به كمپانيها و امثال اينهاست در اين جا درست خواهند كرد؛ بيش از اين نخواهد بود؛ اگر نگوييم نظاميان و احزاب خود ساخته ى آن چنانى را سر كار مى آورند.(49)
وزير، پشت كار تابلها ديده نمى شد 
وزير، كار اجرايى به معناى تحرك فيزيكى خيلى ندارد؛ با نامه و مكاتبه هم شايد خيلى سر و كار نداشته باشد؛ و چه بهتر كه نداشته باشد و غرق در كارتابل نشود. يك وقت مرحوم رجايى به من گفت كه به محل كار يكى از وزراى خود در دوره ى نخست وزيرى اش رفته و در آن جا ديده كه وزير پشت ميز پنهان است ؛ از بس روى ميز او كارتابل چيده بودند! ايشان مى گفت وزير را از آن جا بيرون كشيدم و به او گفتم كارت را بكن . اين كارتابل دادن و گزارش دادن هم يكى از آن شگردهاست ؛ اين را بنده تجربه دارم . هم در دوره ى رياست جمهورى ، هم قبل از آن در تشكيلات نظامى و وزارت دفاع . بعضيها عمدا مدير برتر را به مسائل روى ميز سرگرم مى كنند تا او اصلا فرصت سر خاراندان پيدا نكند. حواستان باشد؛ گاهى اوقات شگردهاى ظريف اعمال مى شود. كار وزير اين نيست ؛(50)
وزير، مثل مربى يك تيم ورزشى است  
مهمترين كار وزير اين است كه به طور دائم حركات مجموعه ى مديران خودش را زير نظر داشته باشد؛ درست مثل مربى كهنه كار يك تيم ورزشى كه بيرون يا نزديك ميدان ايستاده و دايم بازيكنهاى خودش را زير نظر دارد: يكى خسته شده ، او را از بازى بيرون مى آورد؛ يكى بد بازى مى كند، يكى ناهماهنگ بازى مى كند بازى شخصى و فردى مى كند فورى اينها را اخراج مى كند و يكى ديگر را به جايشان مى فرستد؛ يكى هست كه بازى اش بد نيست ، اما الان در ميدان به يك كار برجسته نياز است ؛ لذا بازيكن ذخيره يى را كه روى نيمكت نشسته ، وارد ميدان مى كند و مى داند كه او مى تواند آن حركت برجسته را بكند. البته موارد خيلى كمى هم اتفاق مى افتد كه بازيكن قبلا از طرف مربى تيم مقابل سبيلش چرب شده است كه در كشور ما الحمدلله چنين چيزى نبوده ، اما در دنيا وجود داشته است مربى اين را هم فورا مى فهمد. چون پيداست كه او بازى واقعى نمى كند. مربى با كسى رو در بايستى نداردظ؛ هيچ بازيكنى هم از هيچ مربى يى گله مند نمى شود. مربى اين ملاحظه را نمى كند كه اگر خواست فلان بازيكن را بيرون كند، او مى گويد من هنوز مى توانم بازى كنم ؛ چرا نگذاشتى ؛ اين حرفها وجود ندار. شما همين گونه به مديرانتان نگاه كنيد و تيمتان را زير نظر داشته باشيد. يكى خسته شده ، يكى كار را بلد نيست ، از يكى گاهى اشكالات بزرگى سر مى زند، يكى خوب است اما براى اين مرحله خوب نيست - يعنى كار بزرگى كه شما مى خواهيد انجام دهيد، كار او نيست ؛ يكى ديگر لازم است فورا تيم را عوض كنيد؛ البته هميشه ذخيره داشته باشيد.(51)
شما اين پل را دو ساله تحويل بدهيد 
من وقتى در سفر گيلان ، به بندر انزلى رفتم و آن پل قديمى را كه خود من حدود چهل سال قبل از آن عبو كرده بودم ديدم ، در دل شرمنده شدم . غازيان امروز شايد ده برابر غازيان آن روز شده ؛ بندر انزلى هم چند برابر بندر پهلوى آن روز شده ؛ اما پل بين اين دو از روى آن رودخانه ى عريض ، يك پل قديمى با عرض خيلى كم است . اما پل بين اين دو از روى آن رودخانه ى عريض ، يك پل قديمى با عرض خيلى كم است . بعد هم كه رفتيم ، ديديم مردم و به تبع آنها آقاى امام جمعه ، همه از ما ساخت پل را مى خواهند. من وقتى به رشت برگشتم ، در خانه ى آقاى صوفى ، آقايان وزرا جمع شدند آقاى عارف و ديگران هم بودند من مساءله ى پل را مطرح كردم و به مرحوم دادمان گفتم شما اين پل را مى سازيد؟ ايشان فكرى كرد و گفت بله ، ما سه ساله آن را تحويل مى دهيم . مى گفتم آن را دو ساله تحويل دهيد. ايشان سرى تكان داد و من فكر كردم كه تلقى به قبول كرده كه دو ساله تحويل دهد. گفتم من دلم مى خواهد دو سال ديگر رئيس جمهور بيايد و در همين موقع اين پل را افتتاح كند. وقتى كه دادمان از دنيا رفت ، كسانى از دوستان ما كه با خانواده ى ايشان مرتبطند، گفتند كه دادمان در خانه گفته بود كه فلانى به من گفت دو ساله پل را بسازيد؛ اما من آن را يك ساله تمام مى كنم . همت آن مرد، اين گونه بود.(52)
بهانه اى براى تجمل سازى  
من يك وقت شنيدم كه يكى از وزراى معادن نمى گويم در چه سالى انواع و اقسام سنگهاى گران قيمتى را كه ما در كشور داريم ، آورده و در وزارتخانه اش كار كرده است . من در اين جا او را خواستم و به او گفتم : شما چرا اين كار را كردى ؟ گفت وقتى مسافرهاى خارجى به وزارتخانه مى آيند، اين سنگها جلوى چشمشان قرار گيرد و مشترى پيدا شود! شما را به خدا، اين منطق قبول است !؟ ما اين همه خرج كنيم و سنگهاى وزارتخانه را كه دارد يا ندارد جمع كنيم و سنگ جديد نصب كنيم ، براى اين كه مشترى پيدا كنيم ! شما مى تواندى در سالن اصلى وزارتخانه ى خود چارچوب بزرگى را به طول 5 و عرض 3 متر درست كنيد و انواع و اقسام سنگهايتان را به شكل خيلى بديع و زيبا در آن جا بچينيد كسانى هستند كه كارشان همين چيدنهاست بعد هر ميهمانى آمد، به عنوان اداى احترام ، او را به آن جا ببريد تا سنگها را تماشا كند؛ هم تماشاست ، هم مشترى يابى ؛ اين كه بهتر است . بهانه براى تجمل سازى ، واقعا مناسب نيست .(53)
اگر اطلاع داشتم جلوگيرى مى كردم  
در همين چند ماه قبل دو گزارش جداگانه از بوشهر و اصفهان به من رسيد كه به معناى حقيقى كلمه خواب را از چشم من ربود؛ هر دو هم مربوط به دستگاههاى دولتى بود. گزارش اصفهان مربوط به محل سد است ؛ مظهر فاصله و دره ى بين وضع زندگى قشرهاى فقير و قشرهاى دولتى . در آن جا خانه ها و ويلاهايى ساخته اند البته بخش خصوصى هم هست ، اما دولت هم در آن جا از اين كارها كرده است كنارشات هم مردم زندگى عادى يى ندارد؛ نان ندارد كه شكمشان را سير كنند؛ دروازه هم گذاشته اند كه كسى حق ندارد از آن جا عبور كند و به آن طرف برود! در يكى از جزاير بوشهر هم همين اتفاق افتاده و مربوط به يك بخش دولتى است . اينها اصلا قابل قبول نيست . بنده خبر نداشتم ؛ اما اگر اطلاع داشتم كه مى خواهند چنين كارى را در اصفهان و يا بوشهر بسازند، با اين كه بنا ندارم در كار اجرايى دخالت كنم ، قطعا به آن استاندار يا آن وزير، كتبا و يا شفاها مى گفتم شما حق ندارى اين كار را بكنى .(54)
اين فعل حرام است  
گاهى بعضى از اعضاى دولت يك كلمه حرف مى زنند يا موضعى اتخاذ مى كنند، بعد مى بينيد كه يك مساءله ى سياسى در كشور درست مى شود. يك حرف بيخودى كه لزومى نداشت گفته شود، گفته مى شود؛ بعد همان را راديوى خارجى و راديوى داخلى و فلان روزنامه بنا مى كند به كش دادن . هر چه كه فضاى كشور از تهيج سياسى دورتر باشد، شما بهتر مى توانيد كار كنيد. شما نگذاريد آن فضا به وجود آيد. در وزارتخانه ها هم آدمهايى را كه اين طور حركت مى كنند، نياوريد. من به بعضى از دوستان راجع به اين قضيه سفارش كرده بودم ، اما گوش نكردند؛ لذا نتايج خوبى به بار نيامد. البته در اين زمينه ها بناى بر الزام و تاءكيد ندارم ؛ به بعضى از افراد يك نصيحت دوستانه و برادرانه مى كنم ؛ اگر عمل كنند، به نفع خودشان است ؛ بعضى عمل مى كنند، بعضى هم متاءسفانه عمل نمى كنند. آدمهاى مساءله دار جنجالى وابسته ى به فلان جناح و فلان حزب را نياوريد؛ اينها بروند كار خودشان را جاى ديگر بكنند. دولت نبايد به جايى تبديل شود كه احزاب مى خواهند ديدگاهها و گرايش هاى خود شان را در آن جا رسمى و پرچمش ‍ را بلند كنند؛ اين درست نيست ؛ نتيجه اش اين خواهد شد كه از كار مى مانيد و آن وظيفه يى كه بر عهده ى شماست ، به بار نخواهد نشست .
به نظر من آقايان وزرا هم نبايد وقت خود را در كارهاى حزبى صرف نمايند. زمان آقاى هاشمى وقتى حزب آقايان كارگزاران درست شد، يكى از اشكالات اساسى يى كه من به كار آنها گرفتم و به آنها گفتم ، اين بود كه براى احزاب بايد وقت صرف كنيد دور هم بنشينيد و حرف بزنيد، تبادل نظر كنيد، بلى و خير بگوييد، بحثهاى سياسى و روشنفكرى كنيد كه ولو در كار شما هيچ اثرى نگذارد، بايد بدانيد كه اين مقدار همت و وقت ، متعلق به دولت است . وزير كه در وزارتخانه هشت ساعت كار ندارد؛ وزير، تمام وقت خود در اختيار وزارتخانه است . اگر شما همت و نشاط حرف زدن و فكر كردنتان را جاى ديگرى صرف كرديد، در حقيقت وقت وزارتخانه را غصب كرده ايد؛ اين فعل حرامى است .
من عرض مى كنم ، اين كه ما مى گوييم سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ماست كه مرحوم مدرس حرف درستى زد و امام آن را تاكيد كرد معناى واضحى دارد؛ اما يك روى ديگرش اين است كه سياست ما بايد ديندارانه و پرهيزگارانه باشد. هر كار سياسى يى خوب نيست . بعضيها هستند كه به كار سياسى ، فقط مثل يك كار سياسى يى كه هيچ گرايشى به ديندارى ندارد، نگاه مى كنند؛ هدف اين است كه اين كار، سياسى پيش برود؛ اين درست نيست ؛ كار سياسى بايد متدينانه باشد. همه ى چيزهايى كه در شرع حرام است ، به توان دو در كار سياسى بايد مورد توجه قرار گيرد و معتبر شمرده شود. كار سياسى بايد به دور از بى پروايى باشد.(55)

پدر بزرگ بنده ، مدرس تفسير و علم اخلاق بود 
نجف آباد، شهر علم و ايمان و ايثار و نگاه روشن بينانه ى به مسائل كشور است . از علماى بزرگى كه اين شهر در اصفهان و ساير نقاط كشور در مسند ارشاد مردم نهاده است ، همه چيزهايى شنيده اند. در دوره ى اساتيد استادان ما، مرحوم سيد على آيت نجف آبادى بود كه آن طور كه ادعا مى شد در حد مراجع بزرگ نجف بود. مرحوم سيد محمد نجف آبادى ، مدرس اول اصفهان در دوره ى خود بود؛ يعنى در آن زمانى كه علماى بزرگى در اصفهان حضور داشتند، اين عالم عالى مقام نجف آبادى ، اول مدرس فقه و اصول در آن شهر بود. مرحوم آيت الله ميرزا احمد حججى ، كه همين اواخر، مراسم بزرگداشت ايشان در اين شهر برگزار شد. پدر بزرگ خود من [پدر بزرگ مادرى ]، مرحوم آية الله حاج سيد هاشم نجف آبادى ، سالها در مشهد مدرس تفسير معلم اخلاق و معنويت بود. ايشان از نجف به مشهد آمده بود و در سالهاى آخر عمر، براى صله ارحام ، به نجف آباد و خمينى شهر سفر كرد؛ چون فاميل بزرگ ميرداماديها و صهرى ها و يگر وابستگان به اين فاميل ، خويشاوندان ايشان محسوب مى شدند. در مراجعت از آن سفر، مهمترين ويژگى اين مردم را كه ايشان به عنوان يادبود و سوغات با خود آورده بود ايمان و ايستادگى مردم بر روى تعبد دينى و عمل دينى نيز ذكر مى كرد. آن دوره يى كه همه ى عوامل رژيم در سرتاسر كشور حتّى اعماق روستاها مى رفتند و عمل مى كردند تا دين مردم را تضعيف كنند؛ نجف آباد را وارد جرگه ى حضور در نهضت عظيم امام امت كرد و قبل از انقلاب و بعد از آن ، نجف آباد مثل سياره ى درخشانى در ميان شهرهاى كشور درخشيد و سرداران و شهدا و مردان بزرگ و جوانان از خود گذشته ى اين شهر، مثالى زدنى شدند.(56)
خواب ديده ايد، خير باشد 
يك روز يكى از كسانى كه غافلانه يا خائنانه در داخل كشور بلندگوى دشمنان تبليغى و فرهنگ كشور شده بود، نوشت و گفت انقلاب تمام شد! انقلاب تمام شد، يعنى چه ؟ يعنى سرچشمه ى جوشانى كه اين ملت بزرگ را به هويت و اراده ى خود برگرداند و به آنها جراءت را داد كه حق خود را مطالبه كنند و بخواهند خود را از زير سلطه ى امريكا خارج كنند، گل اندود شد! هشياران گفتند: خواب ديده ايد، خبر باشد! انقلاب تمام شدنى نيست .
عزيزان من ! در قرآن در مورد بناى جامعه ى اسلامى و رسيدن به آرمانهاى بزرگ ، يك نكته ى بسيار اساسى وجود دارد و آن مساءله استقامت است ؛((انّ الّذين قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا))؛ كسانى كه فرياد حقيقت را سر دادند و پرچم حقيقت را بلند كردند و پاى آن ايستادند. استقامت لازم است تا بتواند آرمانهاى بزرگ را ببيند. بسيارى از آرمانها جر با ايستادگى يك ملت سالين مستمر و مداوم ، دست يافتنى نيست .
شما مى دانيد در قرن بيستم در سرتاسر دنيا انقلابهايى به وجود آمد؛ البته همه غير مذهبى ، غير اسلامى و غالبا چپ سوسياليستى . غالب اين انقلابها قبل از رسيدن به ده سال و پانزده سال ، شكست خوردند يا تبديل به ضد خودشان شدند يا ملعبه يى شدند در دست همان كسانى كه با آنها انقلابى رخ داده بود، رفتم و از نزديك وضع حكومتهاى به اصطلاح انقلابى را ديدم ؛ همان چيزى شده بود كه اين انقلاب عليه آن به وجود آمده بود! راه آنها منحرف شده بود؛ چرا؟ چون استقامت نكردند؛ پاى سخن حق خود نايستاده و سخنهايش را تحميل نكردند؛ لذا فشارها و هوچيگريهاى جهانى ، آنها را زا رو برد.(57)