خودى و غير خودى

محمد رضا اكبرى

- ۲ -


رويارويى اميرالمؤ منين عليه السلام و يارانش با مسلمانان جنگ جمل به رهبرى طلحه و زبير و عايشه و ياران آنها از مرزبندى هاى جدى خودى و غير خودى آن زمان حكايت مى كند. تفكيك ياران و شيعيان اميرالمؤ منين عليه السلام از خوارج نهروان كه اهل نماز شب و حافظ قرآن هم بودند از نمونه هاى بارز مرز خودى و غير خودى زمان آنهاست .
مرز بين خودى و غير خودى در طول تاريخ ائمه عليهم السلام به جدى ترين شكل وجود داشت . زندان ها، تبعيدها، آوارگى ها، اسارت ها و شهادت ها گوياى مرز خودى و غير خودى عصر اهل بيت عليهم السلام و ياران آنهاست . كربلا مظهر تمام عيار مرز خودى و غير خودى شيعيان با مسلمانان ديگر بود.
خط اصيل تشيع واقعى همواره مرز خودى ها با غير خودى هاى زمان معصومين عليهم السلام بوده است . اصولا تمام حكومت هاى زمان ائمه عليهم السلام و ياران و طرفدارانشان غير خودى هاى آن عصر را تشكيل مى دادند و اهميت تقيه در بين شيعيان به جو شديد خودى و غير خودى زمان آنها بر مى گردد.
در زمان ائمه عليهم السلام مردم بر دو دسته خودى و بيگانه تقسيم مى شدند. خودى آن زمان كسى بود كه امامت و ولايت و عصمت و حقانيت ائمه عليهم السلام را پذيرفته ، اطاعت آنها را واجب بداند و با حكومت وقت مخالف ، با فرقه هاى ديگر تقيه كرده ، خمس را نه به حكام ظالم وقت كه به ائمه عليهم السلام دهد و تنها به تفسير آنها از اسلام اعتقاد داشته باشد و حقانيت شيعيان را پذيرفته ، آنها را دوست بدارد و از دشمنانشان كه همان غير خودى ها بودند بيزارى جويد.
در زمان ائمه عليهم السلام شيعيان از خودى و غير خودى با كلمه نحن و هؤ لاء نام مى برند و در بسيارى از روايات اين تعابير به چشم مى خورد، البته زيارات و ادعيه فراوانى هم داريم كه روح آنها حقيقت خودى و غير خودى را متجلى مى سازد كه زيارت عاشورا از جمله آنهاست و زيارت جامعه كبيره نيز مضامين فراوانى از قبيل فمعكم معكم لا مع غيركم (پس با شما، با شما باشم نه با غير شما) دارد كه تقسيم خودى و غير خودى از آنها استفاده مى شود.
رواياتى هم وارد شده است كه امام صادق عليه السلام مردم را به دو گروه شيعه جعفر و غير آن تقسيم كرده است . اين مرزى است كه آن حضرت در بين خودى ها كه آن روز شيعه جعفر بن محمد عليهما السلام ناميده مى شدند با ديگران كشيده است . روايات ديگرى وارد شده است كه با تعبير ليس منا مرز غير خودى ها را از خودى ها جدا كرده است كه به يك مورد آن اشاره مى كنيم :
امام سجاد عليه السلام فرمود:
من رغب عنا ليس منا و من يكن معنا فليس من الاسلام فى شى ء(21)
كسى كه از ما روى گردان باشد از ما نيست ، و كسى كه با ما نباشد بهره اى از اسلام ندارد.
3 عقل  
تقسيم خودى و غير خودى ريشه در عقل دارد. عقل همواره به جدايى سره از ناسره ، دوست از دشمن ، حق از باطل ، صالح از ناصالح حكم مى كند.
اساسا تبيين و تشكيل مرز بين دشمنان و كسانى كه مبداء، راه ، جهت ، هدف و گرايش هاى يكسانى در برابر مخالفان خود دارند يك عمل معقول و حكيمانه است . زيرا با اين مرز بندى است كه ضرر احتمالى دشمن دفع مى شود.
4 سيره عقلا  
از صدر عالم تا به حال سيره عملى همه عقلاى عالم بر مرز بين خود و دشمنان و وابستگان آنها بوده است به طورى كه بخش عظيمى از تاريخ گذشتگان انعكاس همين مرزبندى هاى خودى و غير خودى است . پيامبرى نيامد مگر اين كه عده اى او را پذيرفتند و عده اى با او به مخالفت پرداختند و دو گروه محرم و بيگانه يا خودى و غير خودى را تشكيل دادند. كه قرآن شواهد فراوانى را از امت هاى پيشين ذكر فرموده است و بيشتر از آن را امروز در جهان معاصر مى بينيم .
5 فطرت  
فطرت هر انسانى اين گونه است كه به محض اختلاف در اصول و مبانى فكرى و حياتى خود با ديگرى از او احساس بيگانگى و ناامنى مى كند اگر چه از نزديكان وى باشد. اگر مسلمانى با فردى دوستى كند و زمان هم از اين دوستى بگذرد، به محض آگاهى از مسلمان نبودن او بدون آن كه تفكرى كرده و يا به مصالح و منافع خود بينديشد از او متنفر و بى زار مى شود و اين همان فطرت بيگانگى از غير خودى است .
فطرت به طور طبيعى بين انسان و كسى كه با او اختلافات عمده عقيدتى و عملى دارد مرز ايجاد مى كند و او را نامحرم و بيگانه معرفى مى نمايد.
فصل چهارم : ضرورت مرز بندى ميان خودى و غير خودى 
مترز بندى بين خودى و غير خودى از اصول روشن تفكر اسلامى است .
ضرورت مرز بندى ميان خودى و غير خودى  
ضرورت مرز بندى بين خودى ها و غير خودى ها از بديهيات جوامع بشرى است . اصولا با انتخاب عقايد، راه و هدف انسان ها مرزهاى خودى و غير خودى شكل مى گيرد. بنابراين انسانى وجود ندارد كه فاقد مرز يا مخالفين خود باشد. مرزها به طور تكوينى در ميان افراد كشيده شده است و نفى آنها از سوى برخى افراد دليل نبودن آنها نيست . به فرض كه يك فرد غير خودى ، خودى معرفى شود اما تفكر و انديشه و اهداف او آن را نفى مى كند. پس ضرورت مرز بندى به معناى ايجاد مرزهاى مصنوعى نيست بلكه به معناى شفاف كردن و علنى نمودن مرزهاى موجود است .
از آن جايى كه همه انديشه ها، جهت ها و اهداف انسان ها يكى نيست بلكه افرادى نظير هم وعده زيادى بيگانه از يكديگرند خودى و غير خودى به طور طبيعى وجود پيدا مى كنند اگر چه از نام خودى و غير خودى استفاده نكنند و اصطلاح طلب و امثال آن از بافته هاى غرب است و در ادبيات سياسى اسلام از اين گونه تقسيم بندى ها اثرى وجود ندارد، اما خودى و غير خودى مناسب ترين تقسيم بندى است كه ريشه در كتاب و سنت دارد. ساختار سياسى غرب بر اساس او مانيسم (22) است اما ساختار انديشه سياسى ايران بر اساس اسلام مى باشد و بنابراين اصطلاحات آنها در فرهنگ اسلامى مصرف ندارد.
تفكيك خودى از غير خودى از ضرورت هاى اساسى حيات سياسى اجتماعى جامعه اسلامى ماست . بدترين نوع زندگى آن است كه به صورت عادى و ممتنع بگذرد و عملا معلوم نباشد كه فرد، خودى اهل حق است يا غير خودى اهل باطل . مگر زندگى جز انتخاب عقيده حق و جهاد در راه احياى آن است . اين كه كسى زندگى جز انتخاب عقيده حق و جهاد در راه احياى آن است . اين كه كسى زندگى را صرفا با وعده هاى غذايى و خواب و امور عادى روزانه سپرى كند و در وضع گيرى هاى حق طلبانه و باطل ستيزانه حضور نداشته باشد على رغم برخوردارى از امكانات زندگى انسانى ، حيوانى زيسته است ، چرا كه حيات عقيده و تلاش در راه آن است همان گونه كه امام خمينى فرمود:
زندگى يعنى آرمان و مبارزه در راه آن ان الحيوة عقيدة و جهاد(23)
يكى از مبانى مهم دين دارى توجه و اعتقاد به اصل مهم خودى و غير خودى است و اگر زمانى اين تقسيم برداشته شود پايان دين و دين دارى فرا رسيده است و اين امر مهمى است كه همه دين مداران بايد همت خود را صرف آن كنند زيرا اگر نخواهيم خيانت هاى مشروطيت تكرار شود، اگر نخواهيم از پشت خنجر بخوريم ، اگر نخواهيم مؤ منين در ايران اسلامى غريب و تنها بمانند، اگر نخواهيم اسلام بى يار و ياور بماند، اگر نخواهيم غلام حلقه بگوش استكبار جهانى شويم ، اگر نخواهيم عزت خود را به حراج گذاريم ، اگر نخواهيم گذشته پر شور و حماسه و عزت و اقتدار اسلام و مسلمين لگدمال شود، اگر نخواهيم شيخ فضل الله هاى زمان بر سردار روند، اگر نخواهيم آية الله كاشانى ها خانه نشين گردند، اگر نخواهيم شاهد كودتاى زمان مصدق شويم ، اگر نخواهيم گرفتار خيانت روشنفكران سيه دل و خودى هاى به دشمن پيوسته گرديم ، اگر نخواهيم اسلام منزوى گردد، اگر نخواهيم ستاره هاى افتخار انقلاب و دفاع مقدس چون على خانه نشين شوند و چون زهرا تازيانه خورند، اگر نخواهيم كربلا تكرار شود، اگر نخواهيم سوختن درب منزل فاطمه عليهما السلام تكرار شود، اگر نخواهيم دل زهرا عليهما السلام داغدار گردد، اگر نخواهيم تاريخ تشيع مجروح شود، اگر نخواهيم اسلام زانوهاى غم در بغل گيرد، اگر نخواهيم افراد به اصطلاح ملى مذهبى دوباره دل مهدى فاطمه را خون كنند، اگر نخواهيم تاريخ حيات شكوهمند امام خمينى محاكمه گردد، اگر نخواهيم ولايت كفار امريكايى بر شيعيان آل محمد تجديد شود، اگر نخواهيم ناموس اسلام و مسلمين به دست بيگانگان بيفتد، با هر سليقه و منش و روشى كه هستيم مرز بين خودى و غير خودى را كه از اصول مسلم تفكر اسلامى است علما و عملا جزء اولويتهاى مهم حيات دينى ، سياسى و اجتماعى خود قرار دهيم و بدون توجه به ملامت هاى ملامت گران از اين مرزبندى و لوازم آن پاسدارى كنيم كه حيات دين و دين دارى بدون تفكيك سره از ناسره و خودى از غير خودى امكان ندارد.
فصل پنجم : انكار خودى و غير خودى 
خودى و غير خودى از ضروريات مسلم اسلام است .
نفى خودى و غير خودى  
عده اى از دشمنان اسلام و چهره هاى دو رنگ جامعه به طور كلى تقسيم خودى و غير خودى را نفى مى كنند و يا معتقدند همه خودى هستند و غير خودى وجود ندارد. اما همان گونه كه بيان شد خودى و غير خودى واقعيتى انكارناپذير است كه از صدر عالم تا به حال بوده است .
كسانى كه منكر تقسيم خودى و غير خودى در جامعه اند بديهى ترين مسئله حيات اجتماعى را انكار كرده اند. آنها كه به مرز خودى و غير خودى قائل نيستند مرزى هم بين حق و باطل ، اسلام و كفر، دوست و دشمن قائل نيستند در حالى كه دوستى و دشمنى چيزى است كه حتى حيوانات هم آن را درك مى كنند و اصول آن را مراعات مى نمايند. به عنوان مثال هر پرنده اى از پرنده ديگر احساس امنيت دارد اما همه آنها از درندگان احساس ناامنى و بيگانگان مى كنند. و عجيب است كه چيزى را كه حتى يك پرنده آن را درك مى كند برخى از مدعيان علم و سياست از فهم آن عاجزند يا تجاهل مى ورزند. البته انكار آنها بدون انگيزه منفى نيست و انگيزه هاى آنها مى تواند نفوذ بيگانه ، محو هويت و تاءمين امنيت براى غير خودى ها باشد.
ايرادها و پاسخ ‌ها  
عده اى با بافته هاى بى مبناى خود كه كمترين رنگ علمى و فكرى از آنها استشمام نمى شود تقسيم خودى و غير خودى را مورد تعرض ، استهزار و تضعيف قرار مى دهند و در اين راه غير علمى ترين سخنان را با ژستى عالمانه ، و غير دينى ترين سخنان را با ژستى دين مدارانه القا مى كنند تا بلكه بتوانند امنيت و موقعيت خود را حفظ كنند. اشكال هاى مهم آنها عبارتند از:
1 تقسيم بندى خودى و غير خودى در ادبيات سياسى دنيا رايج نيست .
2 ايران را در انزوا قرار مى دهد.
3 مربوط به جاهليت پيش از اسلام است .
4 با جامعه مدنى سازگارى ندارد.
5 سبب نفى حقوق غير خودى ها مى شود.
البته اگر چه آنها جواب خود را مى دانند اما اگر چنين سخنانى را نگويند چه بگويند. خودى و غير خودى يك اصل قرآنى است كه هر مسلمانى در برابر آن خاضع است .
پاسخ اول : اين اشكال كه چنين تقسيم بندى در دنيا رايج نيست اساسا اشكال نيست زيرا ما نه بنده دنياى امروز هستيم و نه مروج بافته هاى آن و نه قول داده ايم كه آنچه را آنها گفته اند تكرار كنيم . مگر ادبيات سياسى دنيا از سوى خداوند نازل شده است كه ما پيرو آن باشيم ؟ مگر اصل حكومت اسلامى بر مبناى ولايت مطلقه فقيه با ادبيات سياسى دنيا همخوانى دارد كه ساير امور را با آنها منطبق كنيم ؟ آنچه براى ما مهم است همخوانى با دين خداست نه دنياى آفتمند و غرب آشوب زده و سازمان هاى بين المللى محكوم قدرت هاى توطئه گر و يا روشنفكران هوسران و ذليلى كه در حد يك عروسك براى دشمنان اسلام خوش رقصى مى كنند. ملت نجيب و متدين ايران توجهى به اغواگرى هاى روشنفكران بيمار كه همواره نداى عليك الضرب و علينا الرقص آنها به سوى غرب بلند است نخواهد داشت .
امت اسلامى آنچه را كه با اسلام و مصالح دين مدارانه خود تشخيص ‍ مى دهد بر مى گزيند و هر چه را نپسندد بر ديوار مى كوبد و در اين راه از ملامت ملامت گران باكى نخواهد داشت .
پاسخ دوم : اما اشكال ديگر كه اين تقسيم بندى ايران را در انزوا قرار مى دهد نيز وارد نيست زيرا ديديم كه پس از طرح آن كمترين انزوايى پيش نيامد ضمن اين كه اگر مصالح و احكام اسلامى ما را به انزوا برد اين انزوا را عبادت مى دانيم . زيرا اين دين است كه به همه حركتها از جمله سياست خارجى ، تجارت جهانى و حضور و غيبت ما در صحنه هاى بين المللى جهت مى دهد.
پاسخ سوم : اما اين اشكال كه تقسيم خودى و غير خودى به جاهليت پيش ‍ از اسلام بر مى گردد اشكال بسيار جاهلانه اى است . زيرا واقعيت هاى عدم حيات اجتماعى انسان ها به گروهى از مردم و يا مقطع خاصى از تاريخ مربوط نمى شود. اعتقاد به خودى و غير خودى از فطريات بشر است . انسان از زمانى كه از سوى همنوع خود تهديد شد غير خودى بودن را احساس كرد و اين تهديد در همه مقاطع تاريخى ، ملل ، اقوام و جغرافياى زمين وجود داشته و خواهد داشت . اگر اصل قويم خودى و غير خودى به پيش از اسلام بر مى گردد، تقسيم خودى هاى مسلمان و غير خودى هاى يهودى و مسيحى كه در نماز مطرح است چه خواهد بود ما در شبانه روز حداقل ده مرتبه به اين مرزبندى صريح اعتراف مى كنيم كه اهدنا الصراط المستقيم ، صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين اگر افراد مورد غضب و گمراه يعنى يهوديها و مسيحيان خودى بودند ديگر اين موضع گيرى واجب در نماز با اين صراحت و قاطعيت مطرح نبود.
پاسخ چهارم : اما اين كه گفته اند ورود اين تقسيم بندى در ادبيات سياسى كشور با روح جامعه مدنى منافات دارد. سؤ ال مى كنيم كه آيا اين جامعه مدنى چيزى غير از جامعه اسلامى است يا همان جامعه اسلامى است ؟ اگر غير از جامعه اسلامى است عدم تطابق اين تقسيم بندى با آن كمترين اهميتى ندارد و اگر مطابق جامعه اسلامى است اصل خودى و غير خودى كه برخاسته از قرآن و سيره معصومين عليهم السلام است با جامعه اسلامى انطباق كامل دارد.
پاسخ پنجم : برخى گمان برده اند غير خودى دانستن عده اى از افراد به معناى قطع حقوق آنهاست ، اين مرز بندى هرگز چنين معنايى ندارد بلكه همه شهروندان از خودى و غير خودى از حقوق مصرح در قانون اساسى برخورد دارند. و حديث اميرالمؤ منين عليه السلام كه مستمسك برخى ناآگاهان قرار گرفته است كه فرمود: مردم دو دسته اند يا برادر دينى و يا همنوع تو هستند در راستاى همين مسئله يعنى رعايت حقوق آحاد مردم است و كمترين ارتباطى به مرز بندى مذكور ندارد. چه اين كه حضرت حقوق ابن ملجم غير خودى را مراعات نمود.
جهل به حقيقت خودى و غير خودى  
همه مخالفين مرز بندى خودى و غير خودى در سه گروه ياد شده كه هر كدام غرض خاصى داشتند. خلاصه نمى شوند. بلكه عده اى از مخالفين كه ممكن است برخى روحانيون نيز با آنها همراه باشند كسانى هستند كه به حقيقت خودى و غير خودى جاهل و يا از درك آن عاجزند. كه اگر پرده هاى جهل از جلوى ديده هاى عقل آنان كنار رود حقيقت را خواهند ديد و ديگر مخالفتى نخواهند كرد. چرا كه انسان دشمن چيزى است كه نمى داند.
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
الناس اعداء ما جهلوا(24)
مردم دشمن چيزى هستند كه آن را نمى شناسند.
و در حديث ديگرى مى فرمايد:
لا تعادوا ما تجهلون (25)
با آنچه نمى دانيد دشمنى نكنيد.
دشمنى افراد با آنچه نمى دانند به دو صورت انجام مى گيرد:
1 انكار و تكذيب : 
اين شيوه اشتباهى است كه همواره انسان هاى جاهل اعمال مى كرده اند كه چون نمى دانسته اند انكار مى كرده اند و اين كار بسيار خطرناكى است كه گاهى به كفر انسان منتهى مى گردد. قرآن كريم مى فرمايد:
بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه (26)
بلكه چيزى را تكذيب كردند كه از آن آگاهى نداشتند.
تكذيب مرز بندى خودى و غير خودى نيز از روى جهل است .
2 عيب گيرى : 
اشكال تراشى و عيب گيرى نيز سيره ديرينه جاهلان ، به موضوعى است كه از آن آگاهى ندارند. اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
من جهل شيئا عابه (27)
كسى كه به چيزى جاهل باشد به آن عيب مى گيرد.
و در حديث ديگرى فرمود:
من قصر عن معرفة شى ء عابه (28)
كسى كه از معرفت چيزى درماند به آن عيب مى گيرد.
فصل ششم : اصول و مبانى خودى 
خودى و غير خودى از اصول خدشه ناپذير اسلام است .
اصول و مبانى خودى  
خودى بودن يك فرهنگ است و هر فرهنگى اصولى دارد كه زير بنايى آن را تشكيل مى دهند. خودى هاى مورد نظر اسلام ناب و مصالح مسلمين در عصر ما نيز اصولى دارند كه در اين بحث به آنها مى پردازيم .
همان گونه كه در مباحث قبلى اشاره شد اصول و مبانى خودى هاى صالح عبارتند از اعتقاد و التزام عملى به اسلام ناب ، انديشه هاى امام خمينى ، انقلاب و نظام اسلامى ، ولايت فقيه ، پذيرش و اطاعت از ولى امر مسلمين و حب و بغض به دوستان و دشمنان اسلام و انقلاب .
اصول شش گانه خودى بودن هميشه ثابت خواهد بود و از آن كاسته نخواهد شد اگر چه امكان افزايش آن بر اساس مقتضيات زمان وجود دارد. چه اين كه اصل دوم و سوم بر اساس اقتضاى زمان امام و انقلاب بر مبانى قبلى همه اعصار جزء اصول خودى هاى تاريخ بعد از انقلاب خواهد بود. يعنى هر مخالف اصول و محكمات انديشه هاى امام و انقلاب اسلامى او غير خودى خواهد بود.
در هر صورت اصول شش گانه خودى ها اصول شناخته شده ، متقين ، الهى و حكيمانه است و كسى كه برخوردار از اين مبانى باشد خودى است و اگر فاقد يك اصل از آنها باشد غير خودى خواهد بود، هر كس كه باشد و در هر لباس و زمان و مكان كه باشد، زيرا خودى بودن در گرو مجموعه اى كامل از اصول اعتقادى ، سياسى ، اجتماعى و مبارزاتى است كه در قلب ، زبان و عمل انسان تجلى مى يابند.
بنابر آنچه ذكر گرديد امورى كه به اصول و مبانى خودى ضربه اى وارد نمى كند نفى خودى بودن نخواهد كرد از اين رو گناه ، يك فرد خودى را غير خودى نمى كند چه اين كه اعمال صالح ، فرد غير خودى را خودى نمى سازد همان گونه كه نماز شب خوان هاى حافظ قرآن كريم نهروان بدترين غير خودى هاى زمان حكومت اميرالمؤ منين عليه السلام بودند. البته آنچه بيان گرديد به معناى جواز گناه نيست بلكه به معناى عدم اخلال به خودى بودن است .
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
گناه مؤ من او را از ايمانش خارج نمى كند همان گونه كه نيكو كارى كافر او را از كفرش خارج نمى سازد.(29)
با بيان مقدمه اى كه ذكر شد به تحليل هر يك از اصول خودى بودن مى پردازيم .
1 اسلام ناب  
پايبندى به اسلام ناب ركن ركين خودى بودن را تشكيل مى دهد به گونه اى كه بدون آن خودى بودن مفهومى ندارد. اما همان گونه كه ذكر شد اسلام ناب اولين اصل خودى بودن را تشكيل مى دهد، بنابراين اسلام هاى غير اصيل كه در عصر ما به اسلام امريكايى شهرت يافته اند توان تاءمين اين اصل مهم را ندارند. مبتكر طرح تقسيم اسلام ناب و امريكايى امام خمينى بود او به طور مختصر به معرفى انواع اسلام آمريكايى پرداخت كه فهرست آن عبارتند از:
اسلام روشنفكرى بيمار، اسلام سرمايه دارى ، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگى ، اسلام سلطنتى ، اسلام مرفهين بى درد، اسلام مقدس نماهاى بى شعور، اسلام ملاهاى كثيف دربارى ، اسلام پول و زور، اسلام اشرافيت ، اسلام ابوسفيانى ، اسلام ذلت و نكبت ، اسلام رفاه ، اسلام اسارت ، اسلام فريب ، اسلام تجمل و اسلام تساهل و تسامح كه ريشه در اسلام سازش ‍ دارد.(30)
بنابراين كسانى كه نظير نهضت آزادى ، جبهه ملى و اقران و ياران جديد و قديم آنها كه به اسلام آمريكايى پايبندند و هم چنين منافقين و روشنفكران بيمار، روحانيون استحاله شده و مطرود امام ، مقدس نماهاى بى شعور جامعه ، سرمايه داران خائن و هر گروه ديگر كه به اسلام آمريكايى اعتقاد دارند غير خودى هستند.
اصولا قرائت غير خودى ها از اسلام قرائتى آمريكايى است . و هر قرائتى غير از قرائت امام خمينى به اسلام آمريكايى ختم مى شود چرا كه قرائت امام خمينى از اسلام قرائت محمد و آل محمد بود. و امريكا امروز بزرگترين دشمن و سمبل دشمنى با اسلام و مسلمين در دنياست كه هر مشكلى به بار آيد به طور مستقيم يا غير مستقيم در آن دخالت دارد. آمريكا مادر فساد است و هر شر و بدى از اوست و به او باز مى گردد، و آفات و تفاسير انحرافى از دين نيز به او مى رسد.
امروز بر خلاف گذشته تفاسير انحرافى از دين به صورت سازمان يافته و مرموز و با تشكيلات جاسوسى دشمن انجام مى گيرد و منحرفين و روشنفكران بيمار و ملى گراهاى گمراه جز سربازى از جبهه دشمن نيستند كه با تجهيز او و آتش تهيه توپخانه هاى جاسوسى بيگانه سلاح قلم را به دست گرفته و دين و فرهنگ مردم را به رگبار بسته اند و دشمنان روحانى نما از اين محاربان فرهنگى ، دفاع از سر اخلاص و ارادت دارند.
اسلام ناب از اصول و ثيق خودى هاست و تنها اين اسلام مى تواند در دنياى سراسر فساد و آلودگى امروز كه هر روز بر بدى آن افزوده مى شود اعلام موجوديت جدى و حقيقى داشته باشد. كسانى كه به اين اسلام يعنى اسلام خمينى كه اسلام شور و شعور و تعبد و عزت و حماسه و مبارزه و جهاد و ولايت و امر و نهى دينى و حمايت از حزب الله ، بسيجى ها، و مستضعفين پابرهنه تاريخ است ، بى اعتنا هستند غير خودى هستند.
خودى ها تنها يك قرائت از اسلام را مى پذيرند و آن قرائت آل محمد است كه در عصر ما توسط خمينى كبير احيا شد و به نام اسلام امام خمينى شهرت يافت . ديگر هر قرائتى غير از قرائت او را به ديوار مى كوبند و كمترين اعتنايى به تحليل ها و تبيين هاى به ظاهر علمى و به حقيقت شيطنت آميز در توجيه قرائت هاى ديگر نخواهند كرد. چرا كه قرائت امام خمينى از اسلام موفقيت خود را با عزت و افتخار و پيروزى در آزمايشگاه تاريخ معاصر نشان داد و ديگر كسى حاضر نخواهد بود آن را با قرائت هاى بيمار و دست كم ضعيف عوض نمايد. البته اين كه گفته مى شود قرائت امام خمينى مراد اين نيست كه او قرائت جديدى آورد بلكه مراد همان قرائت آل محمد است كه به قرائت امام خمينى شهرت يافته است چرا كه امام احياگر قرائت اهل بيت عليهم السلام در جهان معاصر بود. تنها يك قرائت حق است و آن قرائت آل محمد عليهم السلام است كه بايد متناسب با شرايط زمانى و مكانى مورد توجه قرار گيرد.
اختلاف نظرهاى فقها، علماى دين در مسائل مختلف اسلامى قرائت جديد نيست . در حد همان اختلاف نظر است و فرقه جديدى ايجاد نمى كند.
قرائت جديد آن است كه اسلام جديد خلق كند. قرائت هاى جديد فرقه هاى دينى جديد مى آفريند. اساس فرقه گرايى دينى اختلاف قرائت ها از اسلام است و هفتاد و سه ملت شدن مسلمانان ناشى از همين قرائت هاى جور و واجور است كه همه آنها به جز قرائت آل محمد باطل اند. و مهم نيست كه قاريان قرائت هاى جديد از اسلام بطلان قرائت خود را گردن نهند يا نپذيرند زيرا آنها با هدف ارائه اسلام جديد به ميدان آمده اند اسلامى كه مهدى موعود عليه السلام دوباره بايد آن را به اصل خود يعنى قرائت آل محمد برگرداند كه از اين عمل به تجديد دين در آخر زمان ياد شده است .
قاريان قرائت هاى جديد با اهداف حساب شده اى به قرائت هاى جديد مى پردازند و خود مى دانند مرغ كدام چمنند و مشكل چه كسى را حل مى كنند. اگر چه عده اى از آنها نمى دانند كه به تحريك از كجا نغمه سرايى مى كنند و حتى در لباس روحانيت طوطى آمريكا شده اند.
مصحف دين را كه هر برگش هزاران دفتر است

كاغذ حلواى شيرين كارى دنيا مكن

در هر صورت امروز روز سادگى نيست . قاريان قرائت هاى جديد براى آمريكا مى خوانند و جز نسخ اسلام امام خمينى چيز ديگرى در سر ندارند. قرائت هاى جديد دور جديدى از بازى هاى شيطانى به كارگردانى جاسوس هاى پشت پرده دشمن است . البته علل ديگرى هم وجود دارد كه از جمله آنها تفرقه فكرى و اعتقادى ، نسخ قرائت اصيل امام خمينى ، مردم فريبى و جذب احساسات مردم بويژه زنان و جوانان ، كسب شهرت ، مبارزه با اسلام و روحانيت اصيل و از همه مهم تر گم شدن اسلام اصيل در ميان قرائت هاى رنگارنگ است . قرائت هاى جديد، اسلامى را كه محو وحدت است به محو تفرقه مبدل مى سازد.
چه كسى است كه نداند دو قرائت از دين از سوى هر عالم و جاهل عالم نمايى كه باشد دست كم بطلان يكى از آندو را به همراه دارد، زيرا دين خدا دوتا نمى شود. امام صادق عليه السلام فرمود:
انما الدين واحد(31)
به راستى كه دين يكى است
دين راه است ، سبيل الله است ، صراط است و راه مستقيم كه اسلام باشد يكى بيشتر نخواهد بود و آن تنها راه شناخته شده و مطمئن آل محمد عليهم السلام است كه امام خمينى آن را معرفى و احيا كرد و صحت قرائت خود را با كسب عزت و پيروزى در پرتو آن به اثبات رسانيد. و از اين پس تنها اسلام امام خمينى ستاره درخشنده جهان اسلام خواهد بود و نيازى به ذهن هاى عليل و قرائت هاى بيمار روشنفكران وارفته و دشمنان روحانى نما و عالم نماهاى منحرف نخواهد بود. اسلام دين معرفت است اسلام دين سليقه نيست كه كسى بخواهد آن را با سليقه ناقص و آفتمند خود تطبيق دهد و به اسم قرائت خود، تفسير به راءى كند. اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
لا راءى فى الدين (32)
راءيى در دين نخواهد بود.
مگر قرائت جديد جز راءى در دين است ؟ اسلام دين خداست و با تفسير به راءى بر نمى تابد. دين اسلام تنها يك قرائت صحيح دارد و آن قرائت اهل بيت عليهم السلام است و وظيفه ما شناخت اين قرائت است همان گونه كه قاريان قرآن بدون ايجاد قرائت جديد به معرفت قرائت هاى شناخته شده قراء مى پردازند. بنابراين هر قرائت ديگرى از اسلام يك تفسير به راءى در دين خواهد بود كه بايد به ديوار كوبيده شود. زيرا قرائت هاى جديد جز بازى با دين چيز ديگرى نيست . اسلام در طول تاريخ حيات خود ضربه اى بزرگتر از قرائت هاى جديد از اسلام نديده است اگر هر كسى بخواهد قرائتى
داشته باشد دين خدا در بين قرائت هاى گوناگون كه هر كدام سليقه و تفسير به راءيى خواهد بود دفن خواهد شد و هزاران اسلام خلق خواهد شد. اسلام به قرائت هاى مختلف كه سبب رنگارنگ شدن در دين مى باشد به شدت مخالف است و از آن نهى فرموده است . اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
اياكم والتلون فى دين الله (33)
از رنگارنگ شدن در دين خدا بپرهيزيد.
ما در برخى مسائل اسلامى كه جزء اصول و محكمات و مسلمات و ضروريات دين نبوده و به خاطر متشابه بود نشان تاب تحمل اختلاف آراء در آنها وجود دارد، اختلاف نظرهايى داريم اما قرائت جديد از دين نداريم ، هر قرائت جديدى يك درك و بينش كلى از دين است و نه يك اختلاف نظر در موردى خاص اگر چه اين حقيقت را برخى از مدعيان علم و فقه درك نكرده اند. اختلاف علما در مسائل مختلف دينى اختلاف نظر است اما اختلاف علما و امريكا در اسلام اختلاف قرائت است كه يكى اسلام ناب و ديگرى اسلام آمريكايى مى گردد. و چه اسلام هايى كه از قرائت هاى جديد به وجود آمده است و امام خمينى به بيست مورد آن اشاره فرموده است كه در اول بحث برخى از موارد آن را بيان كرديم .
قرائت هاى جديد تفسير به راءى و يا تفسير به غريزه است و هر دو بدعت اند. بدعت بر دو گونه است كمى و كيفى ، و قرائت جديد دقيقا جديد همان بدعت كيفى است كه اسلام از آن به تفسير به راءى ، و تجديد نظر طلبان در دين از آن به قرائت جديد ياد مى كنند، و كمترين حرمتى ندارند، چرا كه انديشه نيستند ضمن اين كه هر انديشه اى حرمت ندارد اگر چه دشمنان اسلام حرمت مطلق انديشه را اگر چه خرافى و شركت آميز و انحرافى و شك آلود و شبهه مند باشد ترويج مى كنند و مسلمانان بايد هوشيار باشند.
قرائت هاى جديد مقبره نوى هستند كه براى اسلام اصيل ناب محمدى حفر شده اند. دشمن بويژه آمريكا از اسلام امام خمينى مى ترسد، اسلام مصدق و بازرگان كه مشكلى براى آنها ندارد. اسلام بايد با قرائت شناخته شده اهل بيت به همان گونه كه بوده است توسط اسلام شناسان حوزه هاى دينى و نه غرب زده هاى هوسران معرفى گردد. همان گونه كه امام خمينى فرمود:
اسلام را آنطورى كه هست ، آنطورى كه خداى تبارك و تعالى فرموده است ، آنطورى كه در روايات و در قرآن ما هست ، آنطور به مردم ارئه بدهيم و به دنيا ارائه بدهيم .(34)
اسلام را آنطورى كه در صدر اسلام بود پياده كنيم (35)
ما موظفيم كه اسلام به همان طورى كه آمده است و به دست ما رسيده است ما هم تحويل بدهيم به نسل هاى آتيه انشاء الله ، آنها هم به نسل هاى بعد و بعد تا صاحبش بيايد و تسليم او بكنند.(36)
اين فراز از سخن امام مثل بسيارى از سخنان ديگر او هر گونه تفسير به راءى يا اعمال سليقه و قرائت جديد و دست كارى در اسلام را تا ظهور حضرت مهدى عليه السلام نفى مى كند و در فرازى ديگر متذكر مى گردد كه تنها علماى دين بايد اسلام را براى مردم تبيين كنند نه روشنفكران ، چنان كه مى فرمايد:
علما اگر نباشند اسلام از بين مى رود. اينها كارشناس هاى اسلام هستند و حفظ كردند اسلام را تا كنون و بايد اينها باشند تا اسلام محفوظ بماند. اسلام با روشنفكر محفوظ نمى ماند، روشنفكرش آن هست كه آيه صريح قرآن را مسخره مى كند.(37)
البته مراد امام از علماء عالمانى هستند كه آلوده به دنيا نشده ، كج انديش ‍ نگشته ، رنگ بيگانگان را به خود نگرفته و اصالت سلف صالح خود را حفظ كرده باشند. روحانيونى كه جلوه هاى دنيا گرايى در سخن و سيره و سيما و ملبس و مسكن و مركب آنها آشكار است صلاحيت اظهار نظر درباره اسلام را ندارند. روحانيونى كه به مناسب هر روز رنگ سياسى اجتماعى و فكرى آن روز را به خود مى گيرند صلاحيت اظهار نظر درباره اسلام را ندارند، روحانيون به بيگانه پيوسته و غير خودى كه در جهت منافع دشمنان اسلام سخن مى گويند صلاحيت تبيين اسلام را ندارند. اين تنها علماى خدا ترس ، ولايت محور، دين سالار و راغب به آخرت و بى اعتناى به رزق و برق دنيا هستند كه با نور علوم الهى خود جامعه را در مسير حيات طيبه قرار مى دهند و انديشه هاى امام خمينى بر فضاى جان و كاشانه آنها سايه انداخته است . اين كه امام فرمود تنها علما بايد اظهار دينى كنند براى آن است كه قرائت جديدى كه سبب دين جديد مى گردد به ميان نيايد. چرا كه قرائت جديد تعبير ديگر تفسير به راءى از اسلام كه بدعتى كيفى است و دين جديد خلق مى كند.
اسلام عالمانه اسلام اكتشافى است و اسلام جاهلانه اسلام اختراعى است كه توسط دشمن و ياران او از روشنفكران و ملى گراها و روحانى نماهاى بى اطلاع از حقيقت دين و فريب خورده يا خود فروخته ارائه مى گردد و غير خودى ها آن را تاءييد مى كنند.
ركن اصلى خودى ها اسلام است اما نه اسلام بدون ولايت ، اسلام بدون تكليف ، اسلام بدون مبارزه ، اسلام بدون ترس از خدا، اسلام سكوت ، اسلام منهاى روحانيت ، اسلام شبه مسيحيت ، اسلام ليبراليستى ، اسلام بدون تعهد، اسلام بدون عمل ، اسلام بدون درد و رنج و غم ، اسلام منهاى اسلام ! بلكه اسلام ناب محمدى . البته پذيرش دين صرفا يك انتخاب بزرگ است ، دين دارى مهم است . و زيباترين لحظه هاى زندگى لحظه هاى دين دارى است . داشتن دين غير از دين دارى است . آنچه آدمى را ملكوتى و سعادتمند مى كند و آخرت او را تاءمين مى نمايد دين دارى است نه تنها انتخاب ، قبول و داشتن دين كه آن مقدمه دين دارى و دين مدارى است .
بعضى دين دارند دين دارى ندارند، دين دارند دغدغه دين ندارند، دين دارند موالات دينى ندارند، دين دارند روحيه دينى ندارند، دين دارند تربيت دينى ندارند، دين دارند منش دينى ندارند، دين دارند بصيرت دينى ندارند، دين دارند بلوغ دينى ندارند، دين دارند تفكر دينى ندارند، دين دارند معرفت دينى ندارند، دين دارند غيرت دينى ندارند، دين دارند دفاع از دين ندارند، دين دارند ماهيت دينى ندارند، دين دارند سلامت دينى ندارند، دين دارند جامعيت دينى ندارند، دين دارند عمل به دين ندارند، دين دارند درد دين ندارند!
2 انديشه هاى امام خمينى :  
اعتقاد و التزام عملى به انديشه هاى امام خمينى به عنوان اسلام شناسى بزرگ ، جامع ، جهان شناس ، ورزيده ، مجاهد، آگاه ، فقيه ، عارف ، فيلسوف ، اصولى ، خود ساخته و برخوردار از همه نيكى ها و مطهر از بدى ها يكى ديگر از اصول خودى بودن است .
البته انديشه هاى امام چيزى از اسلام نيست بلكه همان اسلام ناب محمدى است كه متناسب با عصر حاضر ارائه گرديده است .
انديشه هاى امام خمينى اصل خدشه ناپذير خودى هاى صالح است . اما چرا تنها اين انديشه ها جزء اصول خودى ها قرار گرفته است ؟
اگر چه كتاب و سنت در اختيار همه علماى دين بوده است اما كسى همانند امام خمينى به فكر اجراى دين در همه صحنه ها و زواياى زندگى مسلمانان برنيامد و با تفكرى تشكيلاتى به دفاع از احكام و ارزش هاى الهى نپرداخت . امام خمينى با انديشه هايى سازمان يافته ، منسجم ، روشن و اصيل به عملياتى كردن احكام و ارزش هاى اسلامى پرداخت و ظفرمندانه از اين گردنه صعب العبور بيرون آمد و علم سبز انديشه هاى خود را بر تارك تاريخ اسلام فراتر از همه انديشه هاى عقاب هاى تيز پرواز آسمان علم و جهاد نصب كرد تا هر كسى كه از كوچه هاى تاريخ عبور كند فضاى لطيف و دل انگيز آن دل و جانش را نوازش دهد.
امام خمينى به عنوان بزرگ غواص انديشه هاى دينى وارد تمام عرصه هاى معارف الهى شد و به زيباترين شكل اسلام را به دنيا و بويژه ايران اسلامى ارائه كرد و ركن مهم ولايت فقيه را كه از تحفه هاى گران قيمت اسلام است وارد زندگى مردم ساخت و سيستم حكومت دينى را در عصر شكوهمند پانزدهم هجرت در ايران اسلامى محقق ساخت . تا كنون كسى در دنياى اسلام اين گونه دين را وارد عرصه هاى زندگى مردم نكرده بود به طورى كه تمام زواياى كشور شكل اسلامى به خود گيرد و مردم ايران زمين در صدر انسان هاى روزگار قرار گيرند در حالى كه چندى قبل از آن تحت اسارت حكومت ذلت بار شاه و آمريكاى جهانخوار بودند.
مردم همه انديشه ها را ديدند و انديشه تابناك و عزت آفرين امام خمينى كه آنها را از ذلت حكومت شاهنشاهى به اوج عزت اسلامى رسانيد هم مشاهده كردند و بارها و بارها موفقيت تفكرات او را به چشم خود مشاهده نمودند. اكنون انديشه هاى امام خمينى به عنوان انديشه هايى تابناك ، نجات بخش ، عزت آفرين ، موفق ، اصيل ، جامع و پيروزمند در همه تاريخ جهان ثبت است و اگر امت اسلامى بخواهد به زندگى سالم و صالح خود ادامه دهد و موجوديت و عزت و اقتدار خود را در دنياى معاصر حفظ نمايد راهى جز اجراى آنها ندارد. به تعبير ديگر خطوط فكرى امام خمينى يگانه راه حيات اسلام در جهان معاصر است . انديشه هاى امام به جهان اسلام عزت داد، دشمنان دين را منكوب كرد، افكار كمونيستى را به موزه هاى تاريخ فرستاد و امريكا را افشا و در موضع ضعف و انفعال قرار داد، اسرائيل را افشا كرد و راه مبارزه با جهانخواران ، شيطان بزرگ ، اسرائيل جعلى و هر گونه استعمار و استثمار را به مردم آموخت .
با اين ويژگى ها بود كه صالحان و مصلحان تنها و تنها افكار و انديشه هاى امام خمينى را به عنوان تنها راه زندگى سالم و دين مدارانه همراه با اقتدار و عزت برگزيدند و نداى ملكوتى خمينى بزرگ در محوطه بزرگ تاريخ طنين انداز شد.
بنابراين كسانى كه امام خمينى را دوست ندارند غير خودى هستند، كسانى كه با پيروان خمينى بيگانه اند غير خودى هستند، كسانى كه با دشمنان خمينى دوست اند غير خودى هستند، كسانى كه امام خمينى را از فضاى فكر و عمل خود پاك كرده اند غير خودى هستند، اگر چه شاهد حضور آنها در دستگاه هاى نظام و برنامه هاى صدا و سيما باشيم .
انديشه هاى امام در كتاب صحيفه نور گرد آمده است و صحيفه نور قرآن انقلاب است تا هنگامى كه فتنه ها آسمان را تيره و تار كردند مردم به قرآن انقلاب مراجعه كنند و راه را از بيراهه بشناسند. انديشه هاى امام خمينى ميزان است و حقيقت هر انديشه اى را آشكار مى گرداند از اين رو مردم هر خط فكرى را بر قرآن انقلاب ارائه مى كنند و اگر تطبيق كرد مى پذيرند وگرنه به ديوار مى كوبند. هم چنين اسلام را از سر زبان و قلم كسى مى گيرند كه به خطوط تفكرات ناب امام خمينى اعتقاد و التزام عملى جدى و حقيقى داشته باشد. نويسنده كه از ارادتمندان زمان حيات و پس از حيات امام خمينى است كتاب مواضع امام خمينى را تاءليف كرد تا علاقه مندان و ارادتمندان امام بتوانند با سهولت به انديشه هاى او مراجعه كنند و به دور از تفسير به راءى از سخنان او كه با بيان و قلم عده اى انجام مى گيرد به حقيقت سخنان ناب امام نائل گردند و پاسداران انديشه هاى امام خمينى را نيز در حيات و ممات از دعاى خير خود برخوردار گردانند.
3 ولايت فقيه  
اعتقاد و التزام عملى به ولايت فقيه از اصول مستحكم خودى بودن است . ولايت مطلقه فقيه يادگار امام امت است . ولايت فقيه مولود طبيعى اسلام و مسلمين است و نقش كليدى ، اساسى و حساس آن به گونه اى است كه مسلمانى يافت نمى شود مگر اين كه از عمق جان آن را مى پذيرد و از حقيقت آن دفاع مى كند. بله مسلمانان دروغين ، دورنگى ، فريب خورده ، جاهل يا خود فروخته با آن مخالف خواهند بود كه چنين كسانى يا انبيا هم مخالف بودند. مگر مخالفين انبيا و ائمه چه كسانى بودند. افرادى نظير ضد انقلاب و ضد ولايت فقيه بودند كه بنابر شرايط و مقتضيات زمان گذشته با انبيا و ائمه عليهم السلام مخالفت مى كردند. اگر آنها امروز مى بودند با ولايت فقيه مخالف مى كردند و اگر اينها در گذشته بودند با امام حسين عليه السلام به مبارزه بر مى خاستند و يا با عيسى و موسى و ابراهيم و نوح به ستيزه جويى مى پرداختند. قلوب آنها مشابه يكديگر است .
جايگاه حساس و بسيار مهم ولايت فقيه اقتضا مى كند از اصول مهم و حياتى خودى ها باشد. وجود دشمنان فراوان اسلام در قالب فردى ، جمعى ، تشكيلاتى ، كشورى و بين المللى مى تواند از ادله ضرورت ولايت فقيه در عصر حاضر باشد و اين يكى از موارد نقش زمان در احكام اسلامى اگر چه ممكن است مقدس نماهاى بريده از زمان و كينه توزان اسلام و انقلاب آن را درك نكرده و يا نپذيرند. البته ادله ولايت فقيه كتاب و سنت و عقل و اجماع است كه ما در جاى خود به آن پرداخته ايم و علاوه دليل ذكر شده را نيز در اين جا مطرح كرديم .
امروز روزى نيست و شرايط به گونه اى نيست كه مسلمانى بخواهد سر سوزنى با ولايت فقيه مخالفت كند و يا با تمسك به تاريخ گذشته كه صد در صد عوض شده است با ولايت فقيه به معارضه برخيزد. زيرا هجوم گسترده به اسلام به گونه اى است كه اگر در قالب حكومت و رهبرى ولى فقيه صيانت نشود از ميان خواهد رفت .
امروز روزى است كه اسلام ناب جز با تكيه بر حكومت و ولايت فقيه مصونيت و دوام نخواهد داشت و عزت و اقتدار آن در گرو ركن قويم ولايت فقيه خواهد بود. هر مسلمانى كه گمان كند اسلام بدون ولايت فقيه مصونيت و توفيقى دارد به آفت در تعقل گرفتار آمده است اگر چه اين آفت بزرگ را نفهمد يا نپذيرد.
امروز ناامنى فكرى به اندازه اى افزايش يافته و هجوم فرهنگى از چنان شدتى برخوردار است كه هر مكتب بدون نگاهبانى را به ورطه نابودى مى كشاند.
امروز به گونه اى است كه اگر ولى فقيه مقتدرى با تكيه بر اهرم حكومت و علوم و آگاهى هايى كه دارد از اسلام دفاع نكند، بر سر شياطينى چون سلمان رشدى نكوبد و با استفاده از قدرت حكومتى از حيثيت اسلام و مسلمين دفاع نكند دشمنان دين همه چيز را به سرعت تمام خواهند كرد به گونه اى كه پس از مدتى كوتاه نام پيامبر اسلام و ائمه عليهم السلام فراموش ‍ گردد و قرآن حتى در قبرستان ها هم قرائت نشود. خطر دشمن بسيار جدى است . امام خمينى مى فرمايد:
خطر امريكا به حدى است كه اگر كوچكترين غفلتى كنيد نابود مى شويد.(38)
امروز ولايت فقيه از اكسيژن براى مردم حياتى تر است زيرا نبود اكسيژن مرگ جسم را به همراه دارد و نبود ولايت فقيه مرگ ايمان مردم را به همراه خواهد داشت . دشمن اگر لحظه اى مسلمانان ايران را بدون سر پرست ببيند كه مدافع مقتدر و دلسوز و آگاهى ندارند كار اسلام و دين و دين دارى را يكسره خواهد كرد. امروز ديروز نيست !
اگر در گذشته اين اندازه اصرار بر مسئله ولايت فقيه نبود، به خاطر آن بود كه اين اندازه عدم مصونيت دينى احساس نمى شد. در گذشته ناامنى فكرى نبود، هجوم فرهنگى نبود، سرقت ارزش ها و انديشه هاى اسلامى نبود، فيلم هاى فاسد نبود، سينما، تلويزيون ، ماهواره ، اينترنت و امثال آنها نبود، جوان ها در محاصره تيرهاى زهر آگين فرهنگى دشمن كه از همه سوى زمين به طرف آنها پرتاب مى شود نبودند، انفجار اطلاعات نبود تا در كمترين فرصت بتوان آخرين مفاسد اخلاقى و فرآورده هاى فاسد صوتى و تصويرى و مدها و مدل ها و ادا و اصوارهاى مبتذل را به گوش و چشم جهانيان رساند.
امروز كفر آميزترين مطالب و حركتها و زشت ترين مسائل اخلاقى كه حيوانات از آن ابا دارند تازه به تازه در اسراع وقت و حتى به طور مستقيم در اختيار همه قرار مى گيرد آن گاه حماقت و يا دشمنى آشكار نيست كه كسى در چنين واويلاى فرهنگى بگويد اسلام و مسلمين بدون سر پرست بمانند و حكومت اسلامى در صحنه دفاع از حيثيت آنها برنيايد.
عدم اعتقاد به ولايت فقيه به معناى يكه و تنها گذاردن اسلام و مسلمين در ميان محاصره خشن و وحشتناك جهان كفر و شرك و نفاق و فساد سازمان يافته امروز است . ولايت فقيه ضامن اجراى اسلام است و بخش عظيمى از احكام اسلام بويژه احكام حكومتى و قضايى جز با ولايت فقيه به اجرا در نمى آيد. دشمن مى خواهد ولايت فقيه نباشد تا هر چه زودتر شكم ايمان مردم را بدرد و كار را تمام كند و تنه اجسادى متعفن و معتاد و فاسد بر جاى گذارد. آن گاه در چنين فضايى سخن از نماز و قرآن و حجاب و حلال و حرام مى تواند مطرح باشد؟
امروز با وجود حكومت و ولايت فقيه ضربه هاى سنگينى بر اسلام و ايمان دينى مردم مى شود چه رسد كه چنين تشكيلاتى وجود نداشته باشد، آن گاه چه كسى مى تواند تصور كند چه خواهد شد! لباس عفت را از تن زنان و دختران بيرون خواهند كرد، تاج غيرت و مردانگى را از سر مردان برخواهند داشت ، منافع آنها را به يغما خواهند برد و دمار از روزگار دين و دين داران در خواهند آورد كه تصور كردنى نيست . براى همين است كه مردم ولايت محور و طرفدار حكومت اسلامى اگر به عدد اصحاب امام حسين عليه السلام در كربلا باشند سنگر حكومت را به دست ديگران نخواهند داد و از هيچ نسبت و ملامتى باك نخواهند داشت چرا كه از دست رفتن حكومت به معناى از دست رفتن دين و عزت آنهاست . آنچه مهم است رضايت خداوند است كه در حفظ حكومت اسلامى است و با آگاه كردن مردم بايد رضايت آنها را در مسير رضاى خدا قرار داد و در هر صورت نظام اسلامى را حفظ كرد.
4 ولى امر مسلمين  
نظام اسلامى نظام اطيعوا الله و اطيعو الرسول و اولى الامر منكم است كه افاده خدا سالارى ، دين سالارى و ولايت سالارى مى كند و بس .
اعتقاد به ولى امر مسلمين و اطاعت از او كه رهبرى مسلمانان را تشكيل مى دهد اصل ديگر خودى بودن است . و اين به خاطر نقش كليدى و بسيار مهم ولى فقيه در ارتباط با اسلام و مسلمين است چنان كه امام خمينى فرمود:
ولى امر حجت خداست (39)
ولى امر مسلمين مصداق ولايت در بستر زمان است .
ولى فقيه علمدار اسلام در مواجهه با كفر و شرك و نفاق است .
ولى فقيه حافظ اسلام و مسلمين در پهنه گيتى است .
ولى فقيه چشم بيدار مسلمانان در جهان دشمن خيز معاصر است .
ولى فقيه كشتى نجات مؤ منين در اقيانوس پر تلاطم جهان امروز است .
ولى فقيه حلقه اتصال مردم و امام معصوم است .
ولى فقيه مركز ثقل امت اسلامى است .
ولى فقيه محور چرخش امت اسلامى در عرصه هاى داخلى و جهانى است .
ولى فقيه دژ استوار اسلام است .
ولى فقيه قله بلندى است كه امت در دامنه آن پناه مى گيرد.
ولى فقيه باغبان امين بوستان ارزش هاى اسلامى است .
ولى فقيه محور وحدت امت اسلامى است .
ولى فقيه پاسدار هويت دينى نظام اسلامى است .
ولى فقيه خورشيدى است كه پرتو ولايتش به همه دستگاه هاى نظام هويت دينى مى بخشد.
ولى فقيه قله رفيعى است كه چشمه سارهاى معارف دينى اش دامنه سرسبز امت را آبيارى مى كند و به جامعه طراوت دينى و نشاط مذهبى مى بخشد تا نهال ارزش هاى اسلامى از افق جان مؤ منين سر زند و شكوفه هاى تقوا و پاكى بر شاخسارهاى وجودشان شكفته گردد.
حال با چنين اهميتى كه ولى امر مسلمين دارد كه تصميم گيرى هاى كلان كشور در دست اوست ، سخن او فصل الختام بوده و برخوردار از ولايت مطلقه بر كشور است ، به طور طبيعى در كنار ساير اصول خودى جاى مى گيرد و مخالف او از نامحرمان غير خودى خواهد بود. چگونه مى توان مخالف كليدى ترين شخصيت جهان اسلام كه سرنوشت اسلام و مسلمين به تصميم گيرى ها و سيره و سيماى او گره خورده است را غير خودى ندانست .
البته آنچه بيان گرديد ناظر به ولى امر واجد شرايط است يعنى فقيهى عادل ، قاطع ، عامل ، مدير، مدبر، شجاع ، مخالف هواى نفس دين محور، دشمن ستيزه و بريده از بيگانگان است كه بايد از او اطاعت كرد يعنى به دستوراتش گردن نهاد و از آنچه نهى مى كند پرهيز كرد، چه اين كه امام خمينى فرمود:
اسلام اطاعت فقيه را واجب دانسته است .(40)
بنابراين كسانى كه مدعى پذيرش ولايت فقيه و رهبرى نظام هستند اما با نهادها و افراد مورد تاءييد او به مخالفت بر مى خيزند، يا مقام منيع صاحب ولايت را در حد افرادى عادل تنزل مى دهند يا به هر شكلى او را مورد تضعيف قرار داده و يا سخنان او را تحريف و يا خنثى مى كنند غير خودى هستند.
5 انقلاب و نظام اسلامى  
اعتقاد به انقلاب اسلامى و حقانيت آن از ديگر اصول خودى بودن است . در سال 1357 شمسى با مقدمات قبلى كه به سال 1342 باز مى گردد انقلابى شگرف با مايه هاى صد در صد اسلامى و به رهبرى مرجع تقليدى سترگ و هوشمند و حركت دين مدارانه مردم به پيروزى رسيد و نظام حاكم بر ايران را به كلى زير و رو كرد و حكومت 2500 ساله ايران به حكومتى اسلامى و جوان مبدل گرديد.
هدف رهبرى انقلاب و مردم و حركت هاى انقلابى محو سلطه آمريكا و نظام شاهنشاهى و حاكميت كامل اسلام بر اساس ولايت فقيه بود. رهبرى و مردم در شعارهاى خود نفى شرق و غرب و اثبات حكومت اسلامى را فرياد مى كشيدند و بر همين اساس بعد از پيروزى انقلاب حكومتى مستقل ، نوين و كاملا متفاوت با معادلات و حكومت هاى موجود جهان به عنوان جمهورى اسلامى به رهبرى ولى فقيه و محتواى اسلامى به روش تشيع وارد صحنه هاى سياسى كشور و دنيا گرديده و جهانيان را مات و مبهوت خود كرد. امام خمينى در اين باره مى فرمايد:
ايران از همان بدو انقلاب كه شالوده انقلاب ريخته شد، مسير، مسير انبيا بوده ، مسير، مسير مستقيم نه شرقى و نه غربى بوده و جمهورى اسلامى بود.(41)
اين انقلاب همان حقيقت مقدسى بود كه احكام و ارزش هاى بر زمين افتاده اسلام را بلند كرد، نوازش داد و چون در رگ هاى جامعه و تار و پود مردم جريان داد. چه اين كه امام فرمود:
ما براى اسلام قيام كرديم .(42)

next page

fehrest page

back page