ماه تابان
حسن كشوردوست

- ۴ -


كرامات  
عده اى از شاگردان و دوستان امام در نجف خدمت آقا بودند، صحبت از ايران به ميان آمد. يكى از آنان مى گويد، من به امام گفتم : اين چه فروشى است كه در مورد بيرون كردن شاه از ايران مى فرماييد؟ يك مستاءجر را نمى شود بيرون كرد، آن وقت شما مى خواهيد شاه مملكت را بيرون كنيدامام سكوت كردند. من فكر كردم شايد عرض مرا نشنيده اند، پس ‍ سخنم را تكرار كردم . امام بر آشفته و فرمودند: فلانى ! چه مى گويى ؟ مگر حضرت بقية الله ، امام زمان - صلوات الله عليه - به من (نستجيرباالله ) خلاف مى فرمايد؟ شاه ، بايد برود. ( 144) ( 145)
سكوت  
يكى از ويژگيهاى معروف امام ، كه نمودار حكمت و وارستگى ايشان است ؛ اصل سكوت است ، و سخن گفتن در حداقل و مبتنى بر اداى تكليف . به همين جهت ، زياد ديده مى شد كه امام در نجف ، بعد از غروب به مدت نيم ساعت هر شب براى ديدار عمومى به اتاق بيرونى تشريف مى آوردند، جز سلام و مساكم الله بالخير تا آخر جلسه به سكوت برگزار مى شد؛ و تا مردم سؤ الى نمى كردند، ايشان حرفى نمى زدند. ( 146)
ويژگيهايى اجتماعى  
برنامه ريزى  
امام برنامه هاى روزانه خود را به دقت تنظيم مى كردند و در هر ساعت معينى ، كار مشخصى را اختصاص مى دادند؛ مثلا ساعاتى را به مطالعه كتابها و متنهايى كه خواندنشان براى درسشان ضرورت داشت ، ساعاتى را هم براى كتابها و نوآوريها و مطالب جديدى كه از ايران مى رسيد و ساعاتى را نيز به مطالعه خاص خود اختصاص مى دادند. ( 147)
نظم  
تمام افرادى كه از نزديك امام را مى شناختند و با ايشان ارتباط داشتند از نظم ايشان خاطراتى را نقل كرده اند. يكى از شاگردان امام مى گويد: در يكى از سفرهايمان به عراق ، در صحن حضرت اميرالمؤ منين (ع ) با عده اى از فضلا و طلبه ها، بعد از نماز مغرب و عشا نشسته بوديم . وقتى صحبت تمام شد و آقايان خواستند بروند، ساعت را نگاه كردند. در اين لحظه اختلاف نظر در مورد ساعت به وجود آمد و صحن حرم حضرت امير (ع ) هم كه ساعتش عربى بود، ساعت دو سى دقيقه بعد از غروب را نشان مى داد. ساعتهاى آقايان با كمى اختلاف ، يعنى در حدود پنج دقيقه و هفت دقيقه باهم متفاوت بود. در همان لحظه ، حضرت امام از در قبله وارد صحن شدند. يكى از استادان نجف كه بود. در همان لحظه ، حضرت امام از در قبله وارد صحن شدند. يكى از استادان نجف كه آنجا بود، گفت : ساعتهايتان را ميزان كنيد. الان سه ونيم ساعت از شب مى رود و سيزده سال است (سيزدهمين سال بود كه امام در نجف بودند) كه هر شب امام در همين ساعت ، قدم داخل صحن مى گذارند. ورود امام ، خودش ساعت است .
ساده زيستى و قناعت ( 148)  
سطح زندگى و خوارك ايشان واقعا طورى بود كه به جراءت مى توان گفت كه امام در سطح يك طلبه معمولى و حتى پايين تر بودند. غذاى امام معمولى و ساده بود. ( 149)
يكى از شاگردان و دوستان امام مى گويد: چند روز در نجف در خدمت امام بودم . در تمام اين مدت غذاى منزل امام آبگوشت بدون چربى بود. يك كيلو گوشت براى خودشان و خانواده و كاركنان مى گفتند؛ و همه غذايى را كه با آن پخته مى شد؛ مى خوردند. تحمل اين اوضاع براى من ، كه يك طلبه جوان بودم ، سخت بود. روزى به امام عرض كردم : آقاخوردن اين آبگوشت بدون چربى شما، براى من كمى سخت است .ايشان فرمودند: منزل ما همين است . اگر پلو يا چلويى مى خواهيد، برويد به منزل حاج آقا مصطفى گفتم . شب به منزل ايشان رفتم و بعد از هفت - هشت روز توانستم پلو بخورم . ( 150)
بعضى از پزشكان كه از ايران به نجف مى آمدند و به امام ارادت داشتند و ايشان را مى شناختند، به ما مى گفتند براى تقويت امام ، غذاى مقوى تهيه كنيد ولى امام قبول نمى كردند. ( 151)
در نجف بنا شد قبايى براى امام تهيه شود، به يك خياط آشنا اطلاع داده شود و او چند نمونه پارچه داشت . پارچه ها را به نزد امام آوردند تا يكى را انتخاب كنند. امام از جهت جنس و كيفيت ، خيلى مراعات مى كردند و جنس خوب و گران نمى گرفتند. از اين جهت كه مواظب بودند وجوه كمترى مصرف شود. ( 152)
يكى از كاركنان دفتر امام در نجف مى گويد: چند روز در سال كه امام به كربلا مشرف مى شدند، من گاهى با ايشان كار داشتم ، و چون وضع بيرونى كربلا طورى بود كه من نمى توانستم داخل شوم ؛ گاهى مطالبم را روى كاغذى مى نوشتم و مى دادم . يك بار كه روى كاغذ مطلبى را نوشتم و دادم ، امام كه به بيرونى تشريف آوردند تا به حرم برويم ، در بين راه فرمودند: آقا شيخ ! چرا احتياط نمى كنى ؟ گفتم : مگر چه اتفاقى افتاده ؟فرودند: چرا براى يك مطلب چند خطى ، اينهمه كاغذ اسراف مى كنيد؟ اين را مى توانيد در يك كاغذ كوچك يا باطله بنويسيد. ( 153)
عدم تبعيض  
حاج آقا مصطفى ، فرزندان امام ، هفته به هفته خدمت امام مى آمد و مخارج هفته اش را مى گرفت . امام به هيچ وجه به او پول اضافى نمى دادند. روزى يكى از دوستان آقا مصطفى به ايشان مى گويد: شنيده ام شما از آقايان ديگر هم شهريه مى گيريد. اين كار چه ضرورتى دارد؟ مگر شما نيازى داريد؟ ايشان با تبسمى گفتند: پدرم فقط مخارج متوسط زندگى مرا مى پردازد، مثل مخارج غذا و اجاره خانه ؛ اما من به كتاب هم نياز دارم و براى خريد آن پولى ندارم ؛ براى همين مجبورم كه شهريه مراجع ديگر را نيز بپذيرم . ( 154)
وقتى آقا مصطفى خواست به مكه برود، با پول خانه اش كه در قم فروخته بود و پولى كه از خانمش گرفته بود به مكه رفت .
امام به اعضاى خانواده خود استفاده از تلفن به منظور تماس در محدوده نجف را اجازه مى دادند؛ ولى تماس شخصى با كربلا يا جاى ديگر را تحريم كرده بودند. حتى به احمد آقا فرموده بودند: تو ندارى به تهران يا جاى ديگر تلفن بكنى . ( 155)
پرهيز از رفاه  
هواى نجف بسيار گرم بود و در بعضى مواقع درجه حرارت از پنجاه درجه بالاتر مى رفت و انسان را كلافه مى كرد. روزى عده اى از شاكران و دوستان امام ، پيش ايشان رفتند و گفتند: آقا ! اين گرما شديد است . شما هم مسن هستيد (امام در آن زمان تقريبا 65 تا 70 ساله بودند) همه مردم شبها به كوفه ( 156) مى روند، آنجا هوايش بهتر است ، شما هم به آنجا برويد. ايشان در جواب گفتند: من چطور براى هواى خوب به كوفه بروم ، در صورتى كه برادران من در ايران ، در زندان به سر مى برند؟ ( 157)
يك روز جنازه اى را از ايران آورده بودند. از دوستان امام بود وايشان مى خواستند به تشييع جنازه بروند. جنازه دير رسيد و گرما طاقت فرسا بود. براى اينكه امام زياد در گرما معطل نشوند، كاركنان دفتر احتياط كردند و ماشين دربستى گرفتند، يك دينار دادند. چند روز بعد كه صورت حسابها را خدمت امام ارائه كردند، ايشان اشكال گرفتند و آنها گفتند: آقا، به لحاظ اينكه گرما براى شما خوب نبود. امام فرمودند: من هم مثل ديگران مگر من با ديگران چه فرقى دارم ؟ ( 158)
افرادى كه در نجف در دفتر امام كار مى كردند، تنها بودند و از امكانات مالى و ديگر امكانات حوزه نجف بى بهره بودند. امام براى تاءمين معاش و زندگى آنان در حد معمولى مثل زندگى خود يا فرزندشان رسيدگى مى كردند كه آنان در ناتوانى يا تنگدستى محض به سر ببرند و همچنين صلاح نمى دانستند كه آنان زندگى مرفه داشته باشند. ( 159)
كمك به افراد نيازمند  
امام در مقابل افراد ضعيف و ناتوان بسيار با عطوفت و مهربان بودند. يك شب فقيرى به بيرونى آمد. بعضى از آقايان كه مسؤ ل بيرونى بودند با او برخورد خوبى نكردند. امام كه از دور مواظب بودند، به بيرونى آمدند و به آنها اعتراض كردند و گفتند: اين ، چه طرز برخورد است ؟ جواب داد: او روز قبل نيز آمده بود. امام فرمودند: بگذاريد بيايد، محتاج است ، نيازمند است و حاجتش او را واداشته كه اينجا بيايد، يا بايد حاجتش را برآورده كنيم و يا بيانى او را راضى نماييم . نرنجانيد مردم را. ( 160)
روزى يك از علاقه مندان به امام يك دستگاه اتومبيل را كه هنوز شماره نشده بود، بر اساس نذر خود به امام هديه كرد. امام فرموده بودند من در شرايط فعلى نيازى به اتومبيل شخصى ندارم و تعهدى هم (باخودم ) دارم كه تا احساس نياز نكنم ، اتومبيل شخصى نداشته باشم ؛ چون اكنون احساس نياز نمى كنم ، بنابراين اتومبيل را بفروشيد و با پول آن براى يكى از مستضعفين كشور خانه اى تهيه كنيد و اگر برايتان ممكن نشد. آن را بفروشيد و پولش را به حسابى كه مخصوص تهيه خانه براى مستضعفين است ، واريز كنيد. ( 161)
عبادت  
امام خمينى (س ) در هنگام عبادت مانند كسانى بودند كه نه اهل علمند، نه اقل سياست و هيچ كارى غير از عبادت ندارند. ايشان چنان به عبادت مشغول و از امور ديگر فارغ مى شودند كه گويى هيچ كار ديگرى ندارند؛ و عبادتهاى امام نيز چون عابدان و زاهدان حتى بيشتر و بهتر از آنان بود. ( 162)
دقت و توجه امام به انجام فرايض در اوقات معين و نافله ها و دعاها و زيارتها، يكى از عوامل مهم موفقيت ايشان بوده است . يكى زا شاگردان امام مى گويد: من دو مرتبه وضو گرفتن امام را ديده ام ، درست مثل وضوى پيغمبر اكرم (ص ) كه در اخبار و روايات ذكر شده است ، فقط براى هر يك از صورت و دستها به يك مشت آب اكتفا مى كردند و با يك مرتبه شستن وضو مى گرفتند. ( 163)
امام پس از رفتن به نجف بنا بر تقاضاى طلبه ها براى نماز جماعت به مدرسه مرحوم آقاى بروجردى مى رفتند. با آمدن امام شور و شوق عجيبى در طلبه هاى مدرسه پيدا شده بود.( 164)
دختر امام درباره نماز شب امام نقل مى كند: در دورانى كه من به نجف مى رفتم ، بچه هاى كوچك داشتم و شبها بيدار مى شدم ؛ آقا در اتاقشان كه رو به روى اتاق ما بود، در يك ليوان كوچك نماز شب مى خواندند. من احساس مى كردم كه آقا براى اينكه صدايشان را نشنويم ، گريه شبشان را به بلندگويى كه مناجات پخش مى كرد، هماهنگ مى كردند. من چون بيدار بودم ، صداى گريه آقا را مى شنيدم . من از عبادت ايشان خاطره هاى زيادى دارم . ( 165)
عبادت ماه مبارك رمضان  
در ماه مبارك رمضان در فصل گرماى نجف اشرف ، ايشان براى نماز جماعت ظهر و عصر با زبان روزه به مدرسه مرحوم آيت الله بروجردى تشريف مى بردند و هر روز، اول هشت ركعت نافله هاى ظهر را مى خواندند و بعد از اذان و اقامه ، نسبتا طولانى مى خواندند و بعد از تعقيبات ، هشت ركعت نافله هاى عصر را مى خواندند. بعد نماز عصر را با اذان و اقمامه مانند نماز ظهر مى خواندند و بعد از خواندن تعقيبات ، تشريف مى بردند. اين مار در آن سن و سال و آن هواى گرم بخصوص در حال روزه ، كار آسانى نبود. حتى جو آنها هم به سختى از عهده انجام اين كار بر مى آيند. با اين حال ، اينگونه با جديت تمام عبادت مى كردند. انجام اين اعمال سبب تربيت طلبه ها مى شد. بعضى از طلبه ها كه فقط نمازهاى واجب را مى خواندند، از امام تبعيت مى كردند و آن وقت نافله ها را هم مى خواندند. روزهاى جمعه نافله ها را در منزل مى خواندند و در مدرسه بدون خواندن نافله ، دو نماز ظهر و عصر را جمع مى كردند و اجازه اذان براى نماز عصر را نمى دادند. اين نكته ها نمايانگر دقت آن بزرگوار در انجام عبادتها، مطابق با دستور موظف است . ( 166)
زيارت حرم حضرت على (ع )  
يكى از شاگردان امام نقل مى كند: در طول سيزده سالى كه امام در نجف بودند به جز شبهايى كه احيانا بيمار و يا ممنوع السفر ( 167) بودند و يا به كربلا مشرف مى شدند، دقيقا راءس ساعت معينى به حرم مى رفتند. ( 168)
كيفيت زيارت امام براى شاگردان ايشان بسيار جالب بود. زياد اتفاق مى افتاد كه ما به حرم مطهر حضرت امير (ع ) مى رفتيم و فقط از دور زيارت كردن امام را نگاه مى كرديم . طلبه ها بيشتر زيارت آيت الله امينى و زيارت امام را تماشا مى كردند.
امام هر شب به حرم مشرف مى شدند و مقيد بودند كه متن زيارت را بخوانند و جاى خاصى بود كه ايشان به آنجا مى رفتند و از روى مفاتيح دعا مى خواندند. زيارت امام خيلى طولانى مى شد، زيارت عاشورا و نماز زيارت و مستحبى مى خواندند، بعد از اتمام نماز و دعا در كنار ضريح مى ايستادند و ظاهرا زيارت امين الله مى خواندند. كيفيت زيارت امام واقعا جالب بود و حالت امام در دعا خواندن و زيارت يك حالت از خود بيخود شدن بود كه به طور كامل عمق اتصال روحى و معنوى با صاحب ضريح و مزار و امامى كه زيارتشان مى كردند، آشكار بود. ( 169)
روزى چند نفر خدمت امام رفتند و به ايشان گفتند، بهتر است شما برنامه مخصوص براى رفتن به حرم داشته باشيد. مثلا هفته اى يك يا دو مرتبه مشرف شويد. هر شب و هر صبح به حرم رفتن براى مراجع شكل خوبى ندارد! با توجه به سن شما، رعايت مساءله لازم است . ناگهان چهره امام تغيير كرد و فرمودند: و الله ظلم است كه كسى در كنار درياى علم اميرالمؤ منين بخوابد و تشنه بخوابد. ( 170)
يكى از عالمان و مدرسان قم قصد تشرف به عتبات را داشت . امام در ديدار با ايشان فرمودند: شما براى زيارت به عتبات مى روى و حوزه علميه نجف ، جاى مباحثات طلبگى است ؛ كسانى كه به ديدن شما مى آيند، ممكن است بحثهاى علمى را شروع كنند؛ مواظب باش بحثهاى طلبگى ، شما را از زيارت باز ندارند و سفر شما با ديد و بازديد به اتمام نرسد. شما هدف ديگرى داريد. ( 171)
زيارت قبر سيدالشهدا (ع )  
امام در نيمه شعبان ، اول رجب ، نيمه ج ، عيد قربان ، عيد فطر، روز عرفه و ايام زيارتى ديگر، براى زيارت به كربلا مى رفتند و در آنجا اقامت داشتند و هر روز به حرم مشرف مى شدند. آنجا زيارت جامعه را در حرم امام حسين (ع ) مرتب صبحها و شبها مى خواندند. ( 172)
زيارت عرفه را در حرم حضرت سيدالشهدا با وجود سن زياد به حالت ايستاده رو به قبله مى خواندند. اين زيارت دو تا سه ساعت طول مى كشيد. همراهان امام ، كه جوان بودند، اين دعا را نشسته مى خواندند، شرمنده شده ، و آنان نيز از جاى خود بلند مى شدند و دعا را ايستاده مى خواندند.( 173)
امام در مدتى كه در نجف اشرف بودند، در تمام شبها شهادت معصومين (ع ) در منزلشان ذكر مصيبت داشتند و به مناسب رحلت حضرت زهرا (س ) اين برنامه سه شب ادامه داشت . يك روز به مناسبت وفات يكى از ائمه (ع ) چند نفرى از كاركنان دفتر، به عنوان خواندن دعاى توسل ، به اتاق امام وارد شدند و در صف نشسته ، و شروع به خواندن دعا كردند؛ در ضمن دعاى توسل ، يكى از آقايان ذكر مصيبت مختصرى كرد، با آنكه ذاكر، روضه خوان ماهرى نبود و با حضور امام دستپاچه شده بود و صدايش هم مرتعش و بريده بريده بود؛ اما همينكه شروع به روضه كرد، امام چنان به گريه افتادند كه شانه هايشان بشدت تكان مى خورد. ( 174)
امام ، راز و نيازها و مناجاتها و تهجدهايشان را كاملا مخفى و دور از چشم ديگران انجام مى دادند. با اين حال ، در برخى از موارد كه نمى شد مخفى كرد و ديگران ديده اند، حالات و رفتارى را نقل كرده اند كه بسيارى عجيب است . ( 175)
نمازها و دعاها و راز و نيازهاى شبانه امام از دوران جوانى ، و زيارت قبور ائمه اطهار با شناخت و توجه كامل ، از او انسانى و متعادل ساخته بود. او نفس مطمئنه اى داشت كه هيچ حادثه اى نتوانست رفتار او را تغيير دهد.
فصل سوم : موفقيت سياسى جامعه و فعاليتهاى امام در عراق  
شهادت آقا مصطفى  
آقا مصطفى ، فرزند امام ، يكى از نزديكترين و صديقترين يار و خدمتگزاران ايشان بود. در اول آبان : 1356 ايشان به طرز مشكوكى به وسيله عمال رژيم پهلوى به شهادت رسيد. يكى از كاركنان دفتر امام مى گويد: در شب وفات حاج آقا مصطفى درباره نياز يك پيرمرد شوشترى ، كه پنج - شش بچه كوچك داشت ، از امام در خواست كردم كه به او كمك كنند. امام كه در حال رفتن به حرم حضرت على (ع ) بودند، پذيرفتند و فرمودند: آقاى فرقانى ! فردا ساعت نه صبح اين نكته را به من يادآورى كنيد.
فردا صبح در محل كارم در دفتر امام بودم كه مطلع شدم ، شب گذشته آقا مصطفى فوت كرده ، و جنازه ايشان را مى خواهند به كربلا ببرند، امام هنوز از فوت مصطفى خبردار نشده بودند، بنابراين حاج آقا و چند نفر ديگر تصميم گرفتند كه به نزد امام بروند و پس از سؤ ال و جواب از يكديگر درباره آقا مصطفى ، در نهايت خبر رحلت ايشان را به امام بدهند. وقتى كه آنها وارد اطاق امام شدند يك نفر بعد از احوالپرسى گفت : از حاج آقا مصطفى چه خبر؟ ديگرى گفت : اتفاقا از بيمارستان تلفن كردند. مثل اينكه بايد ايشان را زودتر به بغداد برساننداحمد آقا نتوانست جلوى گريه اش را بگيرد و جيغى زد؛ ولى ناگهان متوجه شد كه نزديك امام است و صورتش را برگرداند تا ايشان نبيند. امام يكدفعه صورتشان را برگرداندند و گفتند: احمد چته ؟ مگر حاج آقا مصطفى مرده ؟ اهل آسمانها مى ميرند؟ اهل زمين كسى باقى نمى ماند. همه مى ميرند. آقايان بفرماييد سراغ كارتان .
خودشان هم بلند شدند و آستينها را بالا زدند كه بروند وضو بگيرند. پس از وضو نيز مشغول خواندن قرآن شدند. ما حياط بيرون را فرش كرديم ، تمام آقايان براى عرض تسليت آمدند، امام هم تشريف آوردند. من در همين موقع به ياد ساعت نه افتادم و با خود گفتم : عجب كارى ! كى ديگر مى تواند موضوع پيرمرد شوشترى را به امام بگويد.
ناگهان ديدم امام نگاه تندى به من كردند. امام هميشه با نگاه با من حرف مى زدند آماده شدم و نزديك رفتم . گفتند: مگر بنا نبود ساعت نه الان ساعت نه و ده دقيقه است شما براى آن شيخ كه آقاى واعظ گفته بود به من تذكر بدهى و يادم بياورى ؟ گفتم : آقا ! با اين وضع و احوال ؟ فرمودند: يعنى چه ؟ بلند شو و بيا. از وسط مردم رفتند توى اتاق و پول داخل پاكت گذاشتند، طورى كه هيچ كسى متوجه نشود، در پاكت را چسباندند و به من دادند و فرمودند: همين الان پاكت را مى برى و به شيخ شوشترى مى دهى و از قول من هم احوالپرسى مى كنى و مى آيد. من حيرتزده رفتم . با اين حال با خود گفتم : الان مهمان زياد است و امام هم كه امروز مسجد نمى روند و نماز نمى خواندند، بعدا مى روم . بعد از پنج دقيقه ، يك مرتبه ديدم امام مى فرمايند: آقاى فرقانى ! نرفتى ؟ گفتم : مى روم . فرمودند: ياالله الان برو. خلاصه من حركت كردم و رفتم ، وقتى به منزل برگشتم ، امام براى اطمينان خاطر پرسيدند: رفتى . عرض كردم بلى . بعد از اينكه همه رفتند و اذان ظهر شد، امام بلند شدند و تشريف بردند وضو گرفتند و آن روز طبق معمولى هميشه نماز جماعت برگزار كردند. ( 176)
خانواده امام قصد داشتند از طريق تلفن منزل امام با تهران تماس بگيرند و خبر شهادت آقا مصطفى را به اقوام و دوستان اطلاع دهند؛ اما ايشان حتى در آن موفقيت ، كه فرزند خود را از دست داده بودند، صريحا به خانواده خود گفتند: تلفن بيت از بيت المال است و خواست شما براى استفاده از آن ، امرى شخصى است . بنابراين ، تماس از طريق آن جايز نيست . ( 177)
امام در فقدان فرزندشان در يك حالت عرفانى دستشان را بر روى زمين گذاشتند به دستشان خيره شدند و سه مرتبه اناالله و انااليه راجعون را خواندند؛ و درتكريم ايشان فقط يك جمله فرمودند: مصطفى ، اميد آينده اسلام بود. ( 178)
بعد از حادثه شهادت آقا مصطفى ، امام هيچ رفتار فوق العاده اى نداشتند. ايشان در مواقع معمولى اگر در تشييع جنازه اى شركت مى كردند، در جايى كه جنازه را براى حركت دادن قرار مى دادند، پنج دقيقه مى نشستند و بعد جنازه را به مسافت بيست تا پنجاه متر تشييع مى كردند. بعد هم از جمعيت فاصله مى گرفتند و به خانه بر مى گشتند. براى فرزندشان هم همين كار را كردند.
مرسوم است كه بستگان ميت براى اولين مرتبه كه بر سر مزار ميت مى روند، وضعيت فوق العاده اى دارند. امام هر شب به حرم مشرف مى شدند، آن شب هم به حرم رفتند و زيارتشان را خواندند، از حرم كه بيرون آمدند، بر سر مزار فرزندشان ، كه در نجف دفع شده بود، رفتند. مزار در مقبره مرحوم آيت الله كمپانى معروف ، فيلسوف بزرگ ، پشت مقبره علامه حلى واقع شده است . امام خيلى راحت بر سر مزار آمدند و فاتحه خواندند. بعد هم به حاضران گفتند كه براى مرحوم كمپانى نيز فاتحه بخوانند و خود نيز اين كار را انجام دادند و بعد به منزل عروسشان رفتند و به ايشان گفتند: صبر كنيد، به خاطر خدا صبر كنيد. ( 179)
هنگامى كه امام به خانه برگشتند، و به ساعتشان نگاه كردند و متوجه شدند كه وقت مطالعه خاصشان است . سپس كتابشان را برداشتند و مطالعه خود را شروع كردند.
حاج آقا در اين خصوص مى گويد: من از قبل مى دانستم كه امام كتابى را كه در آن ساعت برداشته بودند تا چه صفحه اى خوانده اند. روز قبل از شهادت برادرم نگاه كرده بودم . وقتى كه سر مزار برگشتند و اندازه هر روز مطالعه كردند و بعد هم به كار ديگرى پرداختند؛ يعنى حتى مصيبتى اينچنين و فقدانى به اين سنگينى ، برنامه منظم امام را به هم نزد و آرامش و طماءنينه ايشان را به هم نريخت . ( 180)
حضرت امام در اولين جلسه درس خود پس از اين مصيبت ، طى سخنانى فقدان عزيزترين فرد خود را الطاف خفيه الهى دانستند و فرمودند:... اگر اطلاع داشتيم از آن الطاف خفيه اى كه خداى تبارك و تعالى نسبت به عبادش دارد و انه لطيف على عباده و اطلاع بر آن مسائل داشتيم ، در اينطور چيزهايى كه جزئى است و مهم نيست ، اينقدر بى طاقت نبوديم . مى فهميديم كه يك مصالح و الطافى در كار است . ( 181)
شركت در فعاليتهاى سياسى  
در طول سيزده سالى كه امام در عرق تبعيد بودند، به طور كامل در جريان همه حوادث قرار مى گرفتند و هر گاه فرصتى براى امام پيش مى آمد، مطالب مهم نهضت را چه به صورت علمى و فقهى و از راه تدريس و چه به صورت نوشتن اعلاميه ها و ارسال پيامهاى مهم به خارج و داخل كشور و يا سخنرانيهاى گرم در مواقع حساس و مناسب ، به ملت ايران و دنيا اعلام مى كردند و با اقدامات فوق ، تحولى شگرفت در حوزه هاى علميه ايران و عراق و دانشگاههاى كشور ايجاد، و مردم را هدايت و رهبرى مى كردند.
موضعگيرى امام در ماجراى شهادت آيت الله سعيدى ، حزب رستاخيز، ماجراى فلسطين و جنگ اعراب و اسرائيل و جنگ شش روزه ، بيانگر اين امر است . و در مورد اخير، امام اعلاميه دادند و به طور صريح كالاهاى اسرائيلى را تحريم كردند. امام نامه ها و پيامهايى به مناسبت تاجگذارى و جنگ اعراب و اسرائيل و تحريم كردند. امام نامه ها و پيامهايى به مناسبت تاجگذارى و جنگ اعراب و اسرائيل و تحريم كالاهاى اسرائيلى نوشتند و در نامه سرگشاده خود به هويدا، نخست وزير رژيم ، افشاگرى علنى كردند. ( 182)
امام ، حركتهايى را كه در جهت قبضه مراكز مذهبى سازماندهى شده بود، مثل حركت اوقاف و سپاه دين و دانش حركتهايى براى گرفتن مدارس و... را بلافاصله تحريم مى كردند. در طول مدت تبعيد، سالهاى سختى بر امام گذاشت . كسانى مثل آقاى بخارايى را اعدام كردند. مجموعه اى از هواداران امام در زندان بودند. بخشى از اين نيروها دانشگاهى بودند. آقاى طالقانى و ديگران همه در زندان بودند. عده اى را هم رژيم اعدام كرده بود. ( 183)
وضعيت سياسى ايران  
پس از شهادت حاج آقا مصطفى و چاپ مقاله اى توهين آميز به امام خمينى در روز هفدهم ديماه سال 1356 به دستور ساواك در روزنامه اطلاعات ، مردم و روحانيان قم راهپيمايى كردند و پس از راهپيمايى به نشانه اعتراض ‍ به اعمال اهانت آميز رژيم ، در منازل علما اجتماع كردند. در اين راهپيمايى به نشانه اعتراض به اعمال اهانت آميز رژيم ، در منازل علما اجتماع كردند. در اين راهپيمايى عده اى از طلاب و مردم قم ، شهيد و جمعى نيز مجروح و عده اى دستگير شدند. امام خمينى (س ) پس از دريافت گزارش كشتار نوزده دى ، در بياناتى ضمن تسليت به ملت مظلوم ايران با اشاره به سفر كارتر به ايران ، به تشريح پنجاه سال جنايت سلطنت غير قانونى پهلوى پرداختند و مفاسد ارتش ، دانشگاه و مجلس شاهنشاهى را برشمردند و در پايان ، همه طبقات را به وحدت كلمه به منظور ادامه مبارزه با رژيم فراخواندند و از تفرقه و تشتت برحذر داشتند.
در عزادارى چهلم قيام قم ، شهرهاى يزد، جهرم ، شيراز، اصفهان ، مشهد و تهران شاهد اعتراضات و قيامهاى مردمى عليه رژيم بودند. ( 184)
شاه على رغم دست زدن به كشتارهاى جمعى نتوانست شعله هاى افروخته شده را خاموش كند. مانورها و ترفندهاى سياسى و نظامى شاه پيش از آنكه اندك تاءثيرى در فروكش كردن خشم مردم بگذارد، با صدور بيانيه اى افشاگرانه حضرت امام و دستورالعملهاى مبارزاتى ايشان خنثى مى شد.
شاه براى راضى كردن مردم ، جمشيد آموزگار را به جاى هويدا - كه سيزده سال نخست وزير بود - انتخاب كرد. تغيير نخست وزير كمكى به حل بحران نكرد. بنابراين شاه ، جعفر شريف امامى را بر روى كار آورد و سعى كرد با آوردن شريف امامى ، رضايت برخى از علماى قم را نيز جلب كند؛ ولى مردم كه از امام خمينى (س ) پيروى مى كردند، راضى به اين تغيير نشدند و در راهپيماييها شعار مى دادند: ما مى گيم شاه نيم خواهيم ، نخست وزير عوض مى شه و...
در زمان شريف امامى ، كشتار بيرحمانه مردم به وسيله نيروهاى نظامى در ميدان شهدا ژاله سابق در روز هفدهم اتفاق افتاد و رژيم رسما حكومت نظامى در تهران و يازده شهر بزرگ ايران را براى مدتى نامحدود برقرار كرد؛ اما با رسيدن پيامهاى حضرت امام ، مردم به حكومت نظامى اعتنا نكردند و تظاهرات شبانه روزى را گسترش دادند و فرياد الله اكبر مرگ بر شاه و درود بر خمينى در تمام ساعات به گوش مى رسيد و همراه با آن ، صداى رگبار و مسلسلها از هر كوى و برزن شنيده مى شد. ( 185)
جلوگيرى از فعاليت سياسى امام  
به دنبال وقايع ، نهضت در ايران به صورت مردمى و گسترش در آمد و فشارهاى هياءت حاكمه وقت ، نسبت به امام در نجف چندين برابر شد. امام تا آنجا كه توان داشتند از ملت مظلوم ايران دفاع و حمايت مى كردند و كم كم زمينه انقلابى بزرگ را پى ريزى كردند.
وقتى كه در ايران احساس خطر جدى شد، حكومت ايران سياست جديدى كه مبتنى بر حس همجوارى و تجديد روابط با حزب بعث حاكم به عراق بود، اتخاذ كرد. پس از حسنه شدن روابط، دولت ايران و عراق تصميم گرفتند در عراق جلوى فعاليتهاى گسترده امام گرته شود.
فشارهاى سياسى بر امام آغاز شد، چند بار ماءموران سازمان امنيت به منزل امام آمدند و به امام گفتند كه كوتاه بيايند، ولى امام حاضر نشدند گامى به عقب بردارند، يا لحظه اى در نهضت درنگ كنند. ( 186)
امام يك بار در پاسخ به مسئولان سازمان امنيت عراق ، كه از امام خواسته بودند فعاليتهاى سياسى خود را عليه ايران محدود كنند، گفته بودند: من كارهايم را تعطيل نمى كنم ؛ من وظيفه ام اين است كه مبارزه را ادامه بدهم و سكوت هيچ مفهومى ندارد. خمينى ، خمينى است هر جا كه برود، من هر كجا بروم همين هستم . چه در عراق باشم ، چه در جاى ديگر.
مسئول عراقى تهديد كرده بود كه چه مى كنيم و چه مى كنيم و امام هم در پاسخ فرموده بودند: من از اينجا مى روم .
چند روزى از آن ماجرا گذشته بود كه محاصره بيت امام از سوى ماءموران عراقى آغاز شد. يك روز صبح ماءموران امنيتى ، بيت را محاصره كرده بودند و مى گفتند: فقط شخص امام و فرزندشان ، احمد آقا و يك نفر از آشنايان حق رفت و آمد دارند و ديگرى حق ندارد . امام هم از منزل بيرون نيامدند و به عنوان اعتراض حتى براى نماز جماعت هم به مسجد نرفتند. كاركنان دفتر امام مضطرب بودند و با جاهاى مختلف تماس گرفتند و وضعيت را به تهران گزارش كردند. (187)
امام به مسئولان دفتر خود گفتند: گزارشها را به تهران رد كنيد و عين حقيقت را بگوييد، نه چيزى بر آن بيفزاييد و نه چيزى از آن كم كنيد. من ميل دارم مردم در جريان تمام كارها قرار بگيرند.
رژيم عراق وقتى ديد مقاومت ، نتيجه خيلى خوبى ندارد و ممكن است مسائل به ضررشان تمام شود، بنابراين محدوديتها را كمتر كردند؛ ولى امام تا چند روز از منزل بيرون نيامدند و حتى به حرم نيز مشرف نشدند. ( 188)
چند روز گذشت ، امام عزم جدى براى ترك عراق و مسافرت داشتند و نظرشان مسافرت حتى الامكان به كشورهاى اسلامى بود.
در رابطه با رفتن به الجزاير، ليبى ، سوريه و كويت با حاج احمد آقا و اعضاى بيت صحبت شد و در نهايت تصميم گرفتند كه از راه زمينى به كويت بروند. ( 189)
حركت به سمت كويت  
شبى كه فرداى آن روز امام به طرف كويت حركت كردند، يكى از اعضاى دفتر كه بسيار متاءثر و ناراحت بود، در حال گريه به امام عرض كرد: آقا، نمى شود از اين سفر صرف نظر كنيد؟ شما الان به كويت تشريف مى بريد و آنجا جاى امنى نيست ، سوريه جاى امنى نيست ، ايران وضعش آنچنان است ، مى خواهيد كجا برويد؟ امام فرمودند: قصه ما با اين قوم كه در ماه رمضان چندين بار اينجا آمدند، تمام شد و ديگر نمى گزارند در اينجا بمانم و و نمى توانم ، ناگزير بايد از اينجا بروم .
سپس امام با حسرت فرمودند: من در اينجا با حرم مطهر اميرالمؤ منين (ع ) ماءيوس بودم ؛ اما خدا مى داند در اين مدت من از دست اهل اينجا چه كشيده ام . ( 190)
اول صبح بود كه پس از خواندن نماز و در حالى كه هوا هنوز تاريك بود، امام با همراهان به سوى كويت حركت كردند و كسى جز ياران امام در نجف از اين مسافرت اطلاعاتى نداشتند. در كويت هم آقا مهرى و فرزندانشان اطلاع داشتند و سفر امام را به كويت هماهنگ كرده بودند.
شب هجرت ، به مقامات عراقى اطلاع شده بود كه امام فردا هجرت مى كنند. آنها اول وحشت كردند؛ ولى بعد از فهميدند امام بى سر و صدا و مخفيانه مسافرت مى كنند، اهميت ندارند. از دوازده نجف كه خارج شدند، يك اتومبيل ، كه حامل ماءموران امنيتى عراق بود، پشت سر آنها حركت مى كرد، در بين راه به يك قهوه خانه قديمى متروك رسيدند، و در كنار ديوارش دو پتو انداختند؛ امام پياده شدند: صبحانه ، نان و پنير و انگور فراهم كردند؛ و امام مقدارى نان و انگور تناول كردند. نيم ساعتى در آنجا بودند و همان جا امام وضو گرفتند. ( 191)
نزديك ظهر بود كه در مقابل يك مسجد توقف كردند تا نماز بخوانند. امام فرمودند: آيا اين مسجد، امام جماعت دارد يا خير؟ پاسخ دادند، دارد. امام گفتند: اگر امام جماعت دارد بايد بايستيد پشت سرش نماز بخوانيد، يا تا ظهر نشده از اينجا برويم و اگر ظهر شد و خواستيد نماز را فرادا بخوانيد، درست نيست . بنابراين حركت كردند. به مرز عراق كه رسيدند يكى از همراهان امام رفتند گذرنامه ها را مهر خروج بزنند. امام به ساختمانى كه براى استراحت مسافران قرار داده شد بود، رفتند و نماز جماعت برگزار شد. پس از آن بنا شد امام و چند نفر همراه كه از كويت آمده بودند، به سوى كويت بروند و بقيه به نجف برگردند.
فراق و داع با امام از سخت ترين و ناراحت كننده ترين حالتها براى افرادى بود كه بعضا سيزده سال در نجف همراه امام بودند و با ماءنوس بودند.
امام چند كلمه اى براى آنان سخن گفتند و آنها را نصيحت كردند و فرمودند: من تكليفم را تشخيص داده ام ، من نمى توانم براى بودن در عراق دست از كارم بكشم ، تكليفم انقلاب است ، هر كجا بشود، مى روم و هر كجا كه باشد، انقلاب را ادامه مى دهم و هر كجا باشم ، انجام وظيفه خواهم كرد. هر چند پيش آمد، براى من اهميت ندارد، من هرگز دست از تكليفم بر نمى دارم ، شما هم مواظب باشيد به تكليفتان عمل كنيد و مسائل را خوب مراعات كنيد و مردم را آگاه كنيد تا ان شاءالله فرصتى پيش بيايد و شما هم به ما ملحق شويد.
امام كه به مرز كويت رسيده بودند، گويا قبلا به آنها گزارش شده بود؛ بنابراين به هيچ وجه اجازه ورود به امام و همراهان ندارند. امام ناچار شدند به بصره برگردند و شب را همراه با حاج احمد آقا و يكى از همراهان در هتل بمانند.
تصميم رفتن به پاريس  
پس از بررسى تمام جوانب به پيشنهاد حاج احمدآقا مناسب ديدند كه به فرانسه بروند؛ زيرا در آنجا تا ده روز اجازه اقامت توريستى به مسافران مى دادند و فرصت تبليغات و مصاحبه زياد بود.
ظهر روز پنجشنبه در بغداد با همراهان خود نشسته بودند؛ و بنا بود فردا صبح روز جمعه ساعت نه به پاريس بروند. همه ناراحت و نگران اوضاع و حوادث آينده بودند؛ ولى امام خيلى آرام و مصم بودند، گويا هيچ خبرى نشده است و همراهان خود را دلدارى مى دادند.
در ايران تظاهرات و راهپيماييهاى زيادى انجام شده بود و همه نگران وضعيت آينده بودند؛ در اين حال امام به همراهان خود فرمودند: من از اين مرز به آن مرز خواهم رفت . شما وحشت نداشته و دنبال كارهايتان باشيد و پشتكارتان محكم باشد، من واقعا از ملت ايران كه اين چنين عشق شهادت دارند و اين چنين دنبال انقلاب هستند، خجالت مى كشم . من از ملت ايران شرمنده ام و من بايد تكليفم را عمل كنم .
غروب آن روز شب جمعه امام تصميم گرفتند و كاظمين بروند و گفتند: من مى خواهم به حرم مشرف شوم ، ابتدا به لحاظ امنيتى موافقت نمى شد؛ ولى بعدا موافقت كردند و امام و همراهان به كاظمين مشرف شدند. پس از بازگشت از كاظمين جهت استراحت به هتل السلام در بغداد آمدند، پس از ورود به هتل اول عبادتشان را پهن كردند روى زمين و دو ركعت نماز خواندند. يكى از همراهان بيرون رفت و غذاى حاضرى خريد و امام خوردند. پس از شام شروع به خواندن قرآن كردند. شب را در هتل خوابيدند. ساعت هشت صبح روز چهادهم آبان 1358 به طرف فرودگاه حركت كردند. ( 192)
بخش پنجم : هجرت امام به پاريس 
ورود به پاريس  
امام پس از ورود به پاريس در منزل يكى از دانشجويان ، در كشان يكى از محله هاى پاريس اقامت گزيدند. البته منزل اجاره اى بود و شرط امام براى سكونت نيز پرداخت اجاره آن خانه بود. ( 193)
شب ، هنگام خواب امام به اتاق خود رفتند، بقيه هم در اتاق مقابل نشسته بودند، ساعت دو بعد از نيمه شب به وقت نجف چهاربود. امام از اتاق خود بيرون آمدند، وضو گرفتند و برگشتند، هنوز حدود چهار ساعت به اذان صبح مانده بود. همراهان امام تعجب كردند كه چرا ايشان اينقدر زود بلند شده اند. صبح معما حل شد. امام از همراهان خود سؤ ال فرمودند. اينجا چطور است ؟ ديشب هر چه نشستم كه صبح شود نماز بخوانم ، هوا روشن نشد. معلوم شد كه مام به عادت هر شب و مطابق با افق نجف اشرف دو ساعت به اذان صبح مانده براى نماز شب بلند شده اند. خدمت ايشان عرض كردند: افق اينجا با نجف دو ساعت تفاوت دارد.( 194)
تماس با نجف  
در همان روز اول و دوم بود كه امام فرمودند: تلفن نجف را بگيريد، من با خانم صحبت كنم . امام هيچگاه در طول سيزده سالى كه در نجف بودند، با كسى با تلفن صحبت نمى كردند؛ ولى در مدتى كه در پاريس بودند قبل از آمدن همسرشان چندين بار تلفنى با ايشان صحبت كردند و چندين بار
از پاريس پيام دادند كه هر چه زودتر گذرنامه و ويزاى خانم را درست كنند تا ايشان هم به پاريس تشريف بياورند و سرانجام نيز بعد از يكى دو هفته ايشان آمدند و امام احساس طماءنينه و آرامش كردند. ( 195)
بيش از چند ساعت از ورود امام به محله كشان پاريس نمى گذشت ، نماز ظهر و عصر را خواندند و پس از غروب آفتاب براى ادارى فريضه مغرب و عشا آماده مى شدند كه چند نفر از كاخ اليزه كاخ رياست جمهورى فرانسه آمدند و ضمن تقاضاى ملاقات گفتند كه حامل پيامى از رئيس ‍ جمهور فرانسه هستند و بايد همين امشب پيام را به امام برسانند. امام آنان را پذيرفتند. آنان پس از اداى احترامات مرسوم اظهار داشتند: گرچه از ورود شما به پاريس خوش وقتيم ؛ اما به هيچ وجه نمى توانيم به شما اجازه مصاحبه و صدور پيام و اعلاميه بدهيم .
معلوم شد كه تنها دولتهايى مثل ايران و عراق و كويت نيستند كه اجازه فعاليت سياسى نمى دهند و نمى توانند حضور امام را تحمل كنند؛ بلكه دولت فرانسه هم دست كمى از آنان ندارد. دولت فرانسه گرچه امام را اخراج نكرد؛ ولى در اولين ساعت ورود به ايشان اعلام كرد كه آزاد نيستند و نمى توانند فعاليت سياسى و اخراج نكرد؛ ولى در اولين ساعت ورود به ايران اعلام كرد كه آزاد نيستند و نمى توانند فعاليت سياسى و اجتماعى داشته باشند.
اما در جواب پيام رئيس جمهورى فرانسه فرمودند: پيامها و اعلاميه هاى من فارسى است و به ايران فرستاده مى شود و در اينجا پخش نمى شود؛ شما نترسيد. آنان از اين وحشت داشتند كه انتشار اعلاميه ها و پخش ‍ مصاحبه هاى امام براى دولت فرانسه ايجاد مشكل كند. فرستادگان رئيس ‍ جمهور فرانسه پس از گفتگو با امام ، رضايت دادند كه امام پيامها و اعلاميه هاى خود را به ايران ارسال كنند؛ ولى در هيچ مصاحبه اى شركت نداشته باشند.( 196)
خانه امام در پاريس  
خانه اى در طبقه چهارم يك ساختمان براى سكونت امامت انتخاب شد. رفت و آمد زياد به منزل امام ، باعث ناراحتى همسايه ها مى شد، به اين دليل ايشان تصميم گرفتند به جايى بروند كه باعث مزاحمت كسى نشوند، پس ‍ خانه اى را در نوفل شاتو، يكى از روستاهاى حومه پاريس در پنجاه كيلومترى انتخاب كردند و به آنجا تشريف بردند. نظر امام بر اين بود كه محل اقامتشان ، ساختمانى باشد كه در اطرافش همسايه اى وجود نداشته باشد تا براى آنها زحمتى فراهم نشود. برادرانى كه در پاريس بودند، موفق نشدند منزلى با اين ويژگى در پاريس بيابند. از اين رو، منزل يكى از برادران ايرانى در نوفل لوشاتو را كه اتفاقا خالى از سكنه بود، پيشنهاد كردند.
اين خانه ، بسيار كوچك و داراى دو اتاق تو، به مساحت 79 مترى بود، موفق نشدند منزلى با اين ويژگى در پاريس بيابند. از اين رو، منزل يكى از برادرانى در نوفل لوشاتو را كه اتفاقا خالى از سكنه بود، پيشنهاد كردند.
اين خانه ، بسيار كوچك و داراى دو اتاق تو در تو، به مساحت 79 مترى بود كه در انتهاى اتاق عقبى ، پستوى كوچكى قرار داشت ، در كنار اتاق اول يك آشپزخانه شش مترى و يك دستشويى قابل مشاهده بود. حمام در زير زمين بود و دستگاه تكثير نوارهاى امام را نيز زمين قرار دادند. ( 197)
امام و حاج احمد آقا و برادران همراه ، در اين خانه مستقر شدند. چند روز پس از ورود امام به پاريس با حضور حاج احمد آقا و چند تن ديگر از همراهان امام ، جلسه اى براى مشورت درباره امور مربوط به اقامت امام و ابعاد فعاليت دفتر ايشان در پاريس تشكيل شد. در پايان ، كميته اى تشكيل و براى هر كدام از كارهاى دفتر مسئولى مشخص شد. ( 198)
وظيفه كميته ، رسيدگى به امور جارى و چگونگى تكثير و توزيع پيامها و اطلاعيه هاى امام و تنظيم سخنرانيها بود و متن اطلاعيه ها و پيامها و اعلاميه ها به وسيله خود امام تنظيم مى شد؛ و در اين رابطه امام با كسى مشورت نمى كردند و كسى به ايشان كمك نمى كرد.
در پاريس بعضى از افراد به عنوان نماينده يا سخنگوى امام ، مصاحبه مى كردند. امام وقتى كه متوجه اين موضوع شدند، فرمودند: من ، نه سخنگو دارم و نه نماينده ، و اين مساءله را اعلام مى كنم . ( 199)
برنامه هاى امام  
امام ساعت سه بعد از نيمه شب ، از خواب برمى خاستند تا به برنامه هاى عبادى خود بپردازند و نيز برخى از اخبار جهان را كه از روزنامه هاى خارجى ترجمه شده بود، بخوانند. صبحانه را ساعت هفت صبح مى خوردند و بعد از صبحانه تا ساعت نه به كارهاى مربوط به مسائل داخل ايران رسيدگى مى كردند، از ساعت نه تا ده صبح كارهاى شخصى مربوط به خودشان را انجام مى دادند. از ده تا دوازده ظهر نيز مصاحبه و ديدارهاى خصوصى داشتند. از دوازده تا دو بعدازظهر برنامه نماز و ناهار بود و بعد از آن يك ساعت استراحت مى كردند. از ساعت سه الى پنج بعدازظهر به كارهاى مربوط به رسيدگى مى كردند. بعد از ظهر نماز مغرب و عشا و رسيدگى مجدد به مسائل داخل ايران ادامه پيدا مى كرد تا ساعت نه شب كه موقع شام ايشان بود. بعد از شام تا ساعت يازده به راديوهاى مختلف و اخبارى كه قبلا ضبط شده بود گوش مى دادند و ساعت يازده مى خوابيدند.
امام آنچنان نظمى در امور زندگى شان داشتند، كه همراه خود را مبهوت مى كردند. اين نظم در مسائل خانوادگى به چشم مى خورد. (200)
در انجام برخى از كارها، افراد خانواده و اعضاى دفتر به امام كمك مى كردند. نوه ايشان موجهاى راديو را تنظيم مى كرد و براى شنيدن مطالب به خدمتشان مى برد. اعضاى دفتر موظف بودند كه تمام روزنامه هايى را كه در خارج از كشور در مورد ايران مطلبى منتشر مى كردند، ترجمه كنند و آن را همان شب به دست امام برسانند. ايشان نيز وقت مى گذاشتند و مطالب را مى خواندند و از هيچ مساءله كوچكى فروگذارى نمى كردند. (201)
امام عادت داشتند در ساعت يازده صبح يك چاى بخورند و اين چاى را در حضور همسرشان مى خوردند. (202)
غذاى امام ظهرها غير از آبگوشت چيز ديگرى نبود، ايشان شبها غذاى سبكى مانند نان و پنير با گردو و يا ميوه مى خوردند، صبحانه نيز نان و پنير و چاى ميل مى كردند كه گاهى اوقات خودشان چاى درست مى كردند. ( 203)
يك شب در پاريس برخى از همراهان اصرار داشتند از زندگى امام در يك شبانه روز فيلمبردارى كنند از جمله از سفره غذاى ايشان . امام فرمودند: اينطور كه شما مى خواهيد سفره بچينيد دروغ است ؛ زيرا در سفره ما پلو، گوشت و خورشت هم هست ؛ شما مى خواهيد اينها را ناديده بگيريد و يك سفره ساده و درست كنيد؛ اين دروغ است . ( 204)
مسئول خريد بيت امام در فرانسه يك روز به جهت ارزان بودن پرتقال ، براى مصرف دو - سه روز خريد كرد. طبق معمول آنچه را خريده بود، خدمت امام برد. وقتى امام پرتقالها را مى بينند و مى گويند: اينهمه پرتقال را براى چه خريده اى ؟ پاسخ مى دهد: چون ارزان بود، زياد خريدم . امام فرمودند: دو تا گناه كرديد: اول اينكه ، ما نياز نداشتيم كه اينهمه پرتقال بخريد؛ دوم اينكه ، چون ارزان بود، شايد اگر كسى نتوانسته بود پيش از اين پرتقال گران بخرد، امروز مى توانست اين پرتقالهاى ارزان را بخرد. بنابراين بايد اينها را پس بدهيد.
بعد از توضيحات مفصل خريدار، مبنى بر اينكه در اينجا حسابها كامپيوترى است و اصلا پس نمى گيرند؛ امام فرمودند: پس پرتقالها را پوست كنيد و آنها را پرپر كرده ، نگاه داريد شب كه مردم براى نماز مى آيند، آن را به چادر بياوريد و بين آنها تقسيم كنيد تا همه بخورند، شايد اينطورى خداوند از سر تقصير شما بگذرد. (205)
امام هر روز حدود نيم ساعت قدم مى زدند، يك روز صبح ، پليس فرانسه با تعجب مشاهده كرد امام در كوچه و خيابان نوفل لوشاتو به تنهايى قدم مى زنند، براى آنها باور كردنى نبود كه يك شخصيت جهانى ، با وجود اينهمه دشمن ، چنين جسورانه در اجتماعات ظاهر شوند. (206)

 

next page

fehrest page

back page