ماه تابان
حسن كشوردوست

- ۵ -


ديدار با شخصيتها و دانشجويان  
در پاريس ، از سوى احزاب و شخصيتها و گروهها افرادى جهت ملاقات و مذاكره با امام مى آمدند. يكى زا افراد، خواهر ملك حسين ، پادشاه اردن بود، او پس از ملاقات ملك حسين با شاه ، از سوى او به پاريس آمده بود، ورود او به امام اطلاع داده شد، ايشان اجازه ملاقات ندادند.
عده اى به عنوان حزب و گروه تقاضاى ملاقات با امام داشتند كه امام فرمودند: من با كسى به عنوان حزب ملاقات نمى كنم ، اگر آقايان به عنوان يك فرد ايرانى مثل تمام كسانى كه با من ملاقات مى كنند، مى خواهند بيايند، اشكالى ندارد ( 207)
روزى عده زيادى از آلمان و انگلستان براى ملاقات با امام آمده بودند. فضاى اتاقها براى اين عده كافى نبود، پس با وجود باران شديدى كه مى باريد، در محوطه ايستادند و براى آن جمعيت صحبت كردند، در حالى كه مى توانستند در داخل اتاق مقابل پنجره بايستند و در زير باران خيس ‍ نشوند، بعضى از همراهان امام اصرار كردند كه امام در اتاق سخنرانى كنند اما ايشان فرمودند: نه همين جا خوب است . ( 208)
علاقه مردم فرانسه به امام  
همراهان امام نقل مى كنند: روزى ما متوجه شديم كه يك سرى از دانشجويان فرانسوى ، هر شب به سخنرانى امام مى آيند. يكى از برادران كه زبان فرانسه بلند بود، پرسيد: شما كه هر شب به سخنرانى امام مى آيند، آيا مى فهميد كه امام چه مى گويند؟ فارسى بلند هستيد يا نه ؟ آنها گفتند: ما اصلا متوجه نمى شويم كه امام چه مى گويند، فارسى هم بلد نيستيم . سؤ ال كردند: پس براى چه مى آييد؟ پاسخ دادند: ما وقتى به اينجا مى آييم و سخنان امام را مى شنويم ، در خودمان روحانيت خاصى را احساس مى كنيم .
براى مردم فرانسه اين سؤ ال پيش آمده بود كه چگونه ممكن است ، پيرمردى در گوشه اى از نوفل لوشاتو نشسته باشد و ايران را به حركت در آورده باشد هر چه او مى گويد بالا فاصله 35 ميليون نفر در ايران به فرمان او گوش مى دهند، امروز مى گويد كه شركت نفت اعتصاب كند، اعتصاب مى كنند، مى گويد كه ارتشيها فرار كنند، فرار مى كنند. فرمان مى دهد كه كارخانه ها تعطيل كنند، تعطيل مى كنند. واقعا اين پيرمرد با وجود آنكه در برابرش قدرتهاى بزرگى چون : شاه و امريكا را دارد، چگونه مى تواند بر روى ملت خودش اين چنين اثر بگذارد؟
براى فرانسوى ها اين سؤ ال پيش آمده بود كه اسلام چگونه مكتب و مرامى است كه تا اين حد در اين ملت نفوذ كرده است ، به همين دليل درخواست كردند كه راديو و تلويزيون فرانسوى ساعاتى از شبانه روز يا حتى هفته را به توضيح اين مكتب و مرام اختصاص بدهد. راديو و تلويزيون هم به ناچار از ايرانيهاى مبارز كه در پاريس بودند دعوت مى كرد تا به تشريح اسلام بپردازند. ( 209)
روزى تعدادى از خواهران مسلمان كه در پاريس ساكن بودند به حضور امام آمدند و درباره تحصيل خانمها در دانشگاه از ايشان سؤ ال كردند. امام فرمودند: لازم نيست كسى در باره صحبت كند. ( 210)
سؤ ال شد: شركت در كلاسهايى كه مختلط است ، آيا اشكال ندارد؟امام فرمودند: اگر با حفظ مسائل اسلامى باشد و شهوى نباشد، اشكال ندارد.
در مورد رعايت حجاب سؤ ال كردند: بايد چادر سر كنيم ؟امام نگاهى به خواهر سؤ ال كننده كردند، او روسرى به سر و مانتويى آستين دار به تن داشت ، فرمودند: حجاب شما، حجاب اسلامى است و خيلى خوب است .
عزادارى در نوفل لوشاتو ( 211)  
روز تاسوعا بود، آقا اشراقى ، داماد امام ، نزد يكى از كاركنان بيت رفت و به ايشان گفت : امام فرموده اند كه شما آماده باشيد تا يك ساعت به ظهر كه ايشان بيرون مى آيند، روضه بخوانيدايشان مى گويد، من متعجب شدم ، اصلا آمادگى چنين كارى را نداشتم . از اين رو گفتم : خدمت امام عرض ‍ كنيد كه من آمادگى ندارم تا روضه اى را كه مناسب اين شرايط (جو پاريس و دانشجويان ) باشد، بخوانم . روضه اى كه من مى دانم ؛ از همان روضه هايى است كه در مجلس معمولى ايران خوانده مى شود؛ اگر چنين روضه اى را بخواهند، من مى توانم بخوانم . بعد از امام پيغام دادند: به فلانى بگوييد كه همان روضه را مى خواهم و همان روضه در اينجا خوانده شود.
امام به اهل بيت (ع ) علاقه مند بودند و علاقه ايشان تابع شرايط نبود و ايشان به آداب و رسومى كه برخاسته از متن اسلام است و بيش از هزار سال مسلمانها با آنها زيسته اند، احترام مى گذاشتند و طالب همان آداب بودند ولو اينكه در پاريس و در قلب سرزمين غرب باشند. در آن روز، جمعيت بسيار زياد بود. خبرنگاران زيادى براى تهيه گزارش و غرب باشند. در آن روز، جمعيت بسيار زياد بود. خبرنگاران زيادى براى تهيه گزارش و خبر آمده بودند ساعت يازده صبح بود، امام به بيرونى تشريف آوردند و مراسم آغاز شد و در آن شرايط، امام در روز تاسوعا براى امام حسين (ج ) مجلس ‍ عزادارى برقرار كردند و خود در مجلس ، عزادارى كردند و براى امام حسين (ع ) گريه كردند. ( 212)
ارادت امام به ائمه (ع )  
روزى يكى از كاركنان بيت امام صفحه اى از آگهى هاى روزنامه اى را كه عده اى از ايران آورده بودند، روى زمين انداخت و كفشهاى امام را روى آن گذاشت . امام وقتى خواستند كفش بپوشند، سؤ ال كردند: مثل اينكه اين روزنامه ها ايرانى است ؟ عرض كرد: بله حاج آقا ! ولى اين صفحه آگهى هاى .
با اين حال ، پايشان را روى كفششان نگذاشتند و مجددا برگشتند و فرمودند: شايد اسم محمد يا على يا... در آنها باشد.
امام حاضر نبودند كلمه على يا محمد در زير پايشان قرار بگيرد؛ گرچه اسم حضرت رسول (ص ) يا حضرت على (ع ) نباشد. ( 213)
توجه امام به مسائل شرعى  
روزى رئيس پليس نوفل لوشاتو، عكس امام را كه در حال قنوت بودند، آورد تا امام آن را امضا كنند. امام عكس را گرفتند و امضا كردند. امضاى امام مثل ساير امضاها نبود. وقتى از ايشان سؤ ال كردند كه امضاى شما مثل ساير امضاها نيست ؛ ايشان فرمودند: چون مسيحى هستند و رعايت وضو را نمى كنند، اسم روح الله را ننوشتم ، مبادا دستشان مسح كند. ( 214)
پيام امام به مناسبت تولد عيسى (ع )  
شب تولد حضرت مسيح (ع ) امام خطاب به مسيحيان جهان پيام دادند، اين پيام از طريق خبرگزاريها انتشار يافت . علاوه بر آن ، امام فرمودند: اين همسايه ها با اين رفت و آمده اى زياد و شلوغيها خيلى اذيت شده اند، بهتر است هديه هايى بخريم و برايشان بفرستيم ، از قول من هم معذرت بخواهيد. برادرها چند جعبه شيرينى و شكلات خريدند. امام سؤ ال كردند: چه چيزى هايى تهيه شده است ؟ بسته ها را به امام نشان دادند. ايشان فرمودند: خارجيها به گل خيلى علاقه دارند، چند شاخه گل هم برايشان بفرستيد. در همان شب عيد، هدايا را بين همسايه ها تقسيم كردند، فرداى آن روز خيابان پر از مردم و خبرنگاران شده بود. خبرنگاران آمده بودند تا گزارش تهيه كنند. ( 215)
روزى يكى از اهالى جهت تقاضاى ملاقات به بيت آمد و گفت : نمايندگان محل ، علاقه مند ملاقات با امامند. امام نيز بى درنگ وقت تعيين كردند. روز بعد ده - پانزده نفر از اهالى محل با شاخه هاى گل به ديدن امام آمدند. حضرت امام به مترجم فرمودند: احوال آنان را بپرسيد و ببينيد كه آيا نياز و يا كار خاصى دارند. نمايندگان در پاسخ گفتند: نه ما هيچ كارى نداريم ، فقط آمده ايم كه خدمت امام برسيم و ايشان را از نزديك ببينيم و اين شاخه هاى گل را نيز به عنوان هديه آورده ايم . امام با تبسم شاخه هاى گل را يك به يك از دست آنان گرفتند و در ميان تنگى كه در كنارشان بود، قرار دادند. آنها خيلى خوشحال از حضور امام رفتند. ( 216)
هجرت امام به پاريس تحولى عظيم به وجود آورد و برداشت و درك غربيها را از اسلام و مسلمانان دگرگون كرد. اخلاق و رفتار و زندگى امام چنان تاءثير بر جا گذاشت كه به گفته يكى از دانشمندان ، صرف تمام بودجه يك ساله حوزه علميه براى تربيت مبلغ و تبليغات وزارت امور خارجه و وزارت ارشاد و تاءليف و ترجمه كتاب و فرستادن آنها به اروپا نمى توانست به اندازه اقامت چهار ماهه امام در پاريس ، اسلام را به دنيا معرفى كند. ( 217)
وضعيت سياسى ايران  
در مدت اقامت چهار ماهه امام در پاريس ، نوفل لوشاتو مهمترين مركز خبرى جهان بود و مصاحبه هاى متعددى و ديدارهاى مختلف امام ، ديدگاههاى ايشان را در زمينه حكومت اسلامى و هدفهاى آتى نهضت براى جهانيان بازگو مى كرد؛ و از همين جا بود كه بحرانيترين دوران نهضت را در ايران رهبرى كردند.
دولت شريف امامى دو ماه بيشتر دوام نياورد. شاه رياست كابينه را به دولت نظامى از هارى سپرد. راهپيماييهاى گسترده ميليونى در روز تاسوعا و عاشورا در تهران و ديگر شهرها برگزار شد.
شاهپور بختيار، آخرين مهره امريكا بود كه براى تصدى پست نخست وزيرى به شاه پيشنهاد شد. ژنرال هايزر، معاون فرماندهى سازمان ناتو براى انجام ماءموريتى سرى و دو ماهه به تهران آمد. امام خمينى در ديماه 1357 شوراى انقلاب را تشكيل دادند. شاه نيز پس از تشكيل شوراى سلطنت و اخذ راءى اعتماد براى كابينه بختيار در روز 26 ديماه از كشور فرار كرد. ( 218)
تصميم امام براى بازگشت به ايران  
بعد از گذشت چهار ماه و اندى از حضور امام در پاريس ، ايشان بر حسب مسائلى كه فقط خودشان بر آن واقف بودند، فرمودند: بايد ايران برويم . كم كم ايام اقامت امام در پاريس به پايان نزديك مى شد و آغاز تحولى عظيم تر فرا مى رسيد. روزى مقارن غروب آفتاب ؛ دوشيزه فرانسوى به اقامتگاه امام آمدند و تقاضاى ملاقات با امام را داشتند. چون ملاقات امكان نداشت ، از آنها عذرخواهى شد. آنها شيشه كوچكى در دستشان بود كه محتوى مقدارى خاك مهر و موم شده بود، اظهار كردند: رسم ما بر اين است كه وقتى به كسى علاقه مند شديم ، هنگام جدايى بهترين هديه را به او تقديم كنيم ، و اين خاك وطن ماست ، كه براى ما عزيزترين هديه است ، اگر ملاقات ممكن نيست ، اين مقدار خاك را به حضور امام تقديم كنيد و براى هر كدام از ما يك قطعه عكس با امضاى امام بياوريد. وقتى كه شيشه را به حضور امام بردند. امام با تبسمى شيرين شيشه را گرفتند و دو قطعه عكس را امضا فرمودند. آنها نيز عكسى را بوسيدند و تشكر كردند و رفتند. ( 219) در تهران به منظور استقبال از امام ، كميته استقبال تشكيل شده بود اين كميته تصميم گرفته بود براى ورود امام به ايران فرودگاه را فرش كنند و اطراف را چراغانى كنند و فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا، امام را با هلى كوپتر ببرند... وقتى امام از اين تصميمات مطلع شدند به يكى از كاركنان دفتر فرمودند: برو به آقايان بگو مگر مى خواهند كوروش را وارد كنند؟ ابدا اين كار لازم نيست ، يك طلبه از ايران خارج شده ، و همان طلبه به ايران باز مى گردد. من مى خواهم ميان امتم و همراه آنان باشم ، ولو پايمال شوم .
شب حركت از پاريس ، رئيس پليس با افرادى براى خداحافظى خدمت امام رسيدند؛ امام از آنان تشكر كردند و متن تشكر نامه نيز قرائت ، و به آنان داده شد. رئيس پليس در پاسخ گفت : از بركت وجود شما در نوفل لوشاتو، ما موفق شديم شخصيتهايى را ملاقات كنيم كه هرگز در عمرمان آنها را نمى ديديم . ( 220)
آن شب امام پس از نماز مغرب و عشا تمام كاركنان دفتر در پاريس را جمع كردند و فرمودند: من دست بيعتم را از شما برداشتم و راضى نيستم كه يكى از شماها به زحمت و مشكل بيفتيد؛ فردا خودم تنها مى روم ، چون آنها اگر كارى داشته باشند، با من دارند، كسى با شما كارى ندارد؛ شما اگر از كشورهاى ديگر آمده ايد و درس و يا كارى داريد، مى توانيد به سركارتان برگرديد، ان شاء الله اگر برنامه اى شد، به ايران مى آييد.
شرايط كاملا حالت بيعت برداشتن امام حسين (ع ) در كربلا را به اذهان همراهان امام تداعى مى كند؛ برادران حاضر شروع به گريه كردند. هر كدام چيزى مى گفتند يكى مى گفت : اگر صد بار بكشند مان و باز هم زنده شويم ، حاضر نيستيم كه دست از شما برداريم .امام فرمودند: مقصودم اين است كه شما به خاطر من ، خودتان را به خاطر نيندازيد. ( 221)
آخر شب به دفتر امام در لوشاتو اطلاع دادند كه بختيار فرودگاه را بسته و دستور داده است كه هيچ هواپيمايى ننشيند و برنخيزد. فرداى آن روز مردم در تهران و ساير شهرستانها تظاهرات كردند و در شعارهاى خود مى گفتند: خمينى ، خمينى ، قلب من باند فرودگاه توست . اگر امام فردا نياد اسلحه ها بيرون مى آيد...
بخش ششم : امام در ايران (76 تا 87 سالگى ) 
فصلاول : دهه مبارك فجر و...
پرواز انقلاب (12 بهمن 1357)  
با تهديد مردم ، بختيار مجبور به باز كردن فرودگاه شد و شب دوازدهم بهمن فرا رسيد؛ هواپيما در فضاى ايران بود، قلب همه مى تپيد، مردم تهران و شهرستانها براى استقبال از امام در تهران تجمع كرده بودند؛ هواپيما در حال فرود آمدن بود كه يكباره با اعلام مطلبى به زيان فرانسه اوج گرفت ، از قول كميته استقبال اعلام كرده بودند كه فرودگاه آماده نيست ، يك ربع ساعت دور بزنند و آنگاه فرود آيند. بيشتر مسافران ترسيده بودند و تنها كسى كه ذره اى ترس به دل راه ندارد، امام بودند؛ هواپيما بر زمين نشست . امام در فرودگاه مهرآباد در ميان انبوه جمعيت و درياى عواطف و احساسات مردم از هواپيما بيرون آمدند. سراپاى همه از شوق ديدار امام مى سوخت . امام وارد سالن فرودگاه شدند و از مردم تشكر كردند و بعد از صحبت كوتاهى سوار ماشين شدند.
از آشيانه فرودگاه تا بهشت زهرا مردم ايستاده بودند و براى عبور امام فقط راه باريكى باز بود. در تمام مسير روى خطوط سفيد وسط خيابان ، گلهايى چيده شده بود كه تا بهشت زهرا ادامه داشت .
امام اصرار زيادى داشتند كه از جلوى دانشگاه عبور كنند. رو به روى دانشگاه به علت كثرت جمعيت (با آنكه بسيار منظم بود)، اتومبيل حامل امام متوقف شد، از آنجا به خيابان ولى عصر آمدند. آن روز حدود پنجاه هزار ماءمور داوطلب انتظامات در تهران بودند. از آغاز مسير تا بهشت زهرا جمعيت به هم متصل بود. اتومبيل حامل امام به نزديكى بهشت زهرا رسيد، چند مترى جلوتر از در بهشت زهرا، اتومبيل امام به جهت انبوه جمعيت متوقف شد و به هيچ وجه حركت نمى كرد و اتومبيل اصلا پيدا نبود و فقط چيزى كه ديده مى شد، تپه اى از انسانها بود. ناگهان خلبان هلى گوپتر (كه از بالا مراقب بود) با مهارت خاصى در وسط جمعيت فرود آمد. امام آرامش عجيبى داشتند و در حالى كه لبخند مى زدند، براى مردم دست تكان مى دادند. با زحمت زياد، همراهان امام ، ايشان را سوار هلى كوپتر كردند؛ سرانجام هلى كوپتر در قطعه هفده به زمين نشست و امام به جايگاه رفتند و به ايراد بيانات تاريخى خود پرداختند. ( 222)
امام در بخشى از نطق تاريخى خود فرمودند: من به پشتوانه اين ملت دولت تعيين مى كنم ... در تمامم مدتى كه امام در بهشت زهرا حضور داشتند، شديدترين و زيباترين احساسات از جانب مردم ديده مى شد. آن روز به هر چشمى كه خيره مى شدى ، زلالى اشك را در آن مى ديدى . امت سراپا انتظار، پس از سالها به وصال امام خود نايل شده بودند. هنگامى كه شعار شهيد ! به پا خيز، خمينى ات آمده در بهشت زهرا طنين انداخته بود فقط صدايى كه شنيده مى شد، صداى گريه بود، گريه پير و جوان .
وقتى صحبت امام تمام شد، هلى كوپتر حركت دادند؛ اما فشار جمعيت به حدى بود كه كنترل از دست ماءموران انتظامى خارج شد. آيت الله مفتح كه در كنار امام بود، افتاد. هلى كوپتر احساس خطر كرد و بدون امام به پرواز در آمد. امام در ميان مردم بودند و احساسات اوج گرفته بود. هركس سعى داشت افراد ديگر را دور كند؛ اما خود سبب فشار بيشترى مى شد، كنترل از دست همراهان امام خارج شد. عمامه از سر امام افتاد و مدت زيادى ايشان اين طرف و آن طرف كشيده مى شدند و در نتيجه بى حال شدند. همه نگران بودند، به لطف خدا امام روى دستهاى مردم به جايگاه برگردانده شدند.
امام حدود بيست دقيقه بى حال بودند، عبايشان را روى سرشان كشيدند. دوباره هلى كوپتر نشست . امام باز هم نتوانستند سوار شوند؛ آمبولانسى جلو آمد و امام را از در عقب به زحمت سوار آن كردند و احمد آقا نيز سوار شد و آمبولانس آژيركشان از بهشت زهرا بيرون آمد. در يكى از خيابانهاى فرعى اطراف بهشت زهرا، هلى كوپتر فرود آمد و امام از آمبولانس به داخل آن منتقل شدند.
هلى كوپتر بالاى مدرسه رفاه بود؛ ولى به علت كثرت جمعيت ، خلبانان پيشنهاد كرد كه به نيروهاى هوايى برويم ؛ اما به علت وضع سياسى آن روز كه هنوز رژيم سقوط نكرده بود و بختيار، نخست وزير شاه ، بر سر كار بود، به پيشنهاد يكى از همراهان ، هلى كوپتر وارد يك بيمارستان شد. همراهان امام در خواست آمبولانس كردند؛ ولى چون آمبولانس نبود، ايشان را سوار اتومبيل يكى از پزشكان كردند. كاركنان بيمارستان دور اتومبيل را گرفته بودند. امام لبخندى زدند و دست تكان دادند. به مردم حالت شوك دست داده بود و ناگهان حمله ور شدند كه امام را زيارت كنند، راننده حركت كرد. آنها به طرف بلوار كشاورزى و از آنجا به خيابان دكتر شريعتى ، منزل يكى از بستگان امام رفتند؛ چون امام بعد از گذشت پانزده سال ، نشانى را فراموش ‍ كرده بودند، احمد آقا در خيابانها بدون عبا پياده مى شد و نشانى را مى پرسيد، كسى هم نمى دانست امام در اتومبيل است و ايشان هم پسر اوست . به منزل بستگان امام رسيدند. اهل خانه نزديك بود كه خوشحالى بيهوش شوند؛ امام كه هفده سال آنها را نديده بودند آرام وارد شدند، به آشپزخانه رفتند و حال همگى را پرسيدند. آنها ناهار ساده اى آماده كردند. امام و همراهان پس از خوردن ناهار تا ساعت ده شب آنجا ماندند و بعد امام را به مدرسه رفاه منتقل كردند و فرداى آن روز به علت كمبود جا ايشان را به مدرسه علوى بردند. ( 223)
ديدار با مردم  
در مدرسه علوى ، صبحها مردها و بعد از ظهرها خانمها به ديدار امام مى آمدند. ديدار خانمها به سختى انجام مى شد و روز دوم ديدار به علت كثرت جمعيت ، حال تعداد زيادى از خانمها بد شد. به امام پيشنهاد كردند در صورت صلا حديد ملاقات خانمها را تعطيل كنند. امام ناراحت شدند و فرمودند كه : شما گمان مى كنيد اعلاميه من و شما شاه را بيرون كرده است ؟ كمينها بيرون كرده اند. ( 224)
چند روز بعد از بازگشت امام در شانزدهم بهمن 1357، حضرت امام رئيس ‍ دولت موقت ، آقاى مهدى بازرگان را به پيشنهاد شوراى انقلاب على رغم ميل باطنى خويش منصوب نمودند و تصريح كردند كه رئيس دولت موقت بدون در نظر گرفتن روابط حزبى ، ماءمور تشكيل كابينه براى تهيه مقدمات برگزارى رفراندوم و انتخابات است . مردم نيز با راهپيمايى خود در سراسر كشور به تاءييد نظر امام پرداختند.
ديدار پرسنل نيروهاى هوايى با امام  
نوزدهم بهمن 1357، پرسنل نيروهاى هوايى در مدرسه علوى تهران با امام بيعت كردند. بسيار از سربازان و ارتشيان مؤ من در صف مردم قرار گرفتند.
بيستم بهمن ، همافران در مهمترين پايگاه هوايى تهران دست به قيام زدند. گارد شاهنشاهى اقدام به سركوب آنها كرد؛ ولى مردم به حمايت از همافران وارد صحنه شدند. ( 225)
بيست و يكم بهمن  
ساعت دو بعدازظهر روز بيست و يكم بهمن ماه سال 1357 بود. روزى پر شور و پرحادثه در دل سياه ظلم شاهنشاهى ، اطلاعيه شماره چهار فرماندارى نظامى تهران از راديو پخش شد: امروز عبور و مرور از ساعت چهار و سى دقيقه بعداز ظهر ممنوع مى باشد.
مردم با شنيدن خبر به هم نگاه مى كردند و در واقع نمى دانستند چه بايد بكنند. احتمال بروز خطرى بزرگ در پيش بود. همچنين بعد از پخش اين خبر، شور و غوغايى در ميان ساكنان مدرسه رفاه افتاد. نگرانى و اضطراب بر چهره ها سايه انداخته بود، همه چشمهاى به اتاق امام دوخته شده بود. امام در اتاق كوچكى به فكر فرورفته بودند و دلشان در آن حال ، پر از اميد و آرمش بود. ناگهان امام از جاى خود برخاستند و در حلى كه زير لب دعايى زمزمه مى كردند، وضو گرفتند. با فروتنى خاصى دو ركعت نماز خواندند. ايشان مى دانستند در لحظه هاى حساس ، تصميم گيرى ، جز به يارى خداى توانا ممكن نيست . بعد از نماز و نيايش ، با دلى مطمئن ، ورق كاغذ و قلمى برداشتند و نوشتند: بسم الله الرحمن الرحيم ، ملت شجاع ايران ! اهالى محترم تهران ! اعلاميه امروز حكومت نظامى ، خدعه و خلاف شرع است . مردم به هيچ وجه به آن اعتنا نكنند. هراسى به دل راه ندهيد كه به خواست خداوند تعالى حق ، پيروز است .
مردم كه منتظر شنيدن دستور كوبنده اى از طرف امامشان بودند، به كوچه و خيابانها ريختند و حكومت نظامى بى اثر شد. جوانان با آتش زدن لاستيكهاى كهنه راهها را بستند. كوچك و بزرگ شعار مى دادند و تهران از صداى دلنشين تكبير پوشيده شده بود؛ الله اكبر... الله اكبر... الله اكبر...
بزودى كلانتريها تصرف شد و مردم مسلح شدند. پادگانها و ساختمان صدا و سيما و ساير مراكز مهم در اختيار مردم انقلابى قرار گرفت . اعضاى اصلى حكومت شاه دستگيرى شدند و در نهايت در بيست و دوم بهمن 1357 خورشيد پيروزى ملت ، شب ظلم و ستم ايران را پايان بخشيد. ( 226)
جشن پيروزى  
مردم ، پيروزى انقلاب را جشن گرفتند و همه در شادى و سرور بودند. ملت مسلمان با اتكال به خداوند و با رهبران امام خمينى ، نظام دو هزار پانصد ساله شاهنشاهى را سرنگون كرد و ثمره سالها مبارزه و جهاد و شكنجه و زندان به بار نشست و حكومت اسلامى براى اولين بار پس از پيامبر اكرم (ص ) و حضرت على (ع ) در ايران بر پاشد.
شور و حال عجيبى در مردم بود. مردم مرتب در مدرسه علوى به ديدار امام مى رفتند ادارات ، كارخانه ها و مغازه ها، كه با اعتصاب مردم در ماههاى آخر انقلاب تعطيل شده بود، به فرمان امام باز شد و مردم سركارهاى خود رفتند.
مراجعت امام به قم  
در تاريخ دهم اسفند ماه سال 1357 امام خمينى مدرسه علوى را ترك نموده ، و عازم قم شدند. امام در خانه خود در محله يخچال قاضى كه قبل از دوران تبعيد در آن مى زيستند. ساكن شدند. خانه در محل قديمى قرار داشت و كوچه هاى باريك آن ظرفيت ديدار كننده ها را نداشت . به پيشنهاد آقاى اشراقى ، داماد امام ، ايشان به خانه اى كه زمين وسيع خالى در كنار آن بود، منتقل شدند. در اين خانه بعضى از روزها امام متجاوز از شش ‍ ساعت با مردم كه از شهرستانهاى مختلف كشور، به ديدار ايشان مى آمدند، ملاقات مى كردند. برخى از شبها مردم تا ساعت ده خانه امام را ترك نمى كردند و از پشت خانه فرياد مى زدند: ما منتظر خمينى هستيم و امام با فرياد آنان از خانه بيرون مى آمدند. ازدحام گروههاى ملاقات كننده حدى بود كه يك روز استاد مطهرى ، جهت ملاقات با امام از ساعت هشت صبح تا هشت شب در كنار اتاق ايشان نشست ؛ ولى موفق به ديدار ايشان نشد؛ و در ملاقاتهاى بعدى توانست امام را زيارت كند.
يك روز هنگام ديدار امام با مردم برف مى باريد؛ مى خواستند بالاى سر امام چتر بگيرند، ايشان عصبانى شدند و فرمودند: مگر مردم چه مى كنند. ( 227)
در بهمن ماه سال 1358 به دليل كسالت قلبى به ناچار به تهران منتقل شدند و در بيمارستان بسترى شدند. امام حدود دو ماه در بيمارستان بودند و آن دو ماه مرتب پزشكان از ايشان مراقبت مى كردند. آنها به هيچ وجه صلاح نديدند كه امام دوباره به قم برگردند و تاءكيد عجيبى داشتند كه در اطراف بيمارستان قلب ، منزلى براى سكونت امام تهيه گردد.
در خيابان در بند براى سكونت امام جايى در نظر گرفته شد. ساختمان مزبور سه طبقه داشت . روزهاى نخست در طبقه همكف پاسداران مى نشستند. طبقه دوم براى خانواده و سومين طبقه به ديدار و ملاقاتها اختصاص يافت . امام از ابتدا كه به آنجا رفتند. ناراحت بودند؛ زيرا ساختمان بلند به نظر مى رسيد و نماى بيرونى آن سنگ بود، البته از نظر فضاى درونى ، اين منزل به درد يك فرد متوسط تهرانى مى خورد و تجملات و تشريفات نداشت ، با اين حال ، امام تاءكيد داشتند كه حتما منزل مناسب با وضع خودشان پيدا شود. ( 228)
پس از جستجو ابتدا در جماران در خانه يك بنا كه حدود صد متر مساحت داشت ، ساكن گرديدند و محل كارشان همان جا بود تا اينكه بعد از چند روز به منزل آقاى جمارانى كه در كنار حسينيه قرار داشت ، منتقل شدند.
خانه امام در جماران  
اين خانه بعد از فوت پدر آقاى جماران به چند قطعه كوچك تقسيم شده بود و ساختمان قديمى آن ، در اختيار خانواده آقاى جمارانى قرار داشت . بخش ديگرى از آنان ، كه منزل كوچكى بود با مساحت حدود 120 متر مربع و 70 متر زير بنا كه متعلق به آقاى سيد حسن حسينى ، داماد آقاى جمارانى بود؛ در اجاره امام قرار گرفت . اين منزل كوچك و ساده كه بارها از تلويزيون نشان داده شده است ، طى ده سال تا هنگام رحلت امام ، محل سكونت ايشان و خانواده شان بود. ( 229)
هنگامى كه امام داخل شدند و به طرف و اتاقى كه در آن مى نشستند نگاه كردند، فرمودند: حالا راحت شدم ، چون در اين چهار ماه مدام در عذاب بودم .
با اينكه اجاره منزل پرداخت مى شد و امام همچون بسيارى از مستضعفان در اين خانه به صورت مستاءجر زندگى مى كردند؛ ايشان يك روز با صاحبان خانه صحبت كردند و آنان همگى از سكونت امام در آن منزل راضى بودند. ( 230)
برنامه روزانه امام  
امام هر روز نيمه شب قبل از اذان صبح براى نماز شب و دعا بيدار مى شدند و پس از نماز صبح قدرى استراحت مى كردند؛ و بعد كمى مطالعه و بعد هم صبحانه مى خوردند. قبل از ساعت هشت به دفتر كار خود مى رفتند و پس ‍ از شنيدن اخبار، نامه هايى كه بايستى مطالعه مى كردند و يا قبضهايى كه بايد مهر مى شد به خدمتشان مى بردند تا ساعت حدودا ده و نيم - يازده در اتاق بودند و بعد چيزى مى خوردند و كمى استراحت مى كردند. در صورت داشتن ملاقات پس از پوشيدن لباس و آماده و مرتب كردن خود، به طرف حسينيه حركت مى كردند؛ در همين فاصله ده دقيقه - يك ربع ، با اعضاى خانواده مجالست داشتند. امام نزديك ظهر آماده نماز و تعقيبات مى شدند و پس از اداى نماز و صرف ناهار به اخبار گوش مى دادند و سپس قدرى استراحت مى كردند و بعد مشغول مطالعه بولتنهاى خبرى و روزنامه ها مى شدند و مقيد بودند تمام اخبار راديوهاى خارجى و تلويزيون را هم بشنوند. گاهى اوقات هم تلويزيون نگاه مى كردند، به راديو گوش مى دادند تا خودشان در متن قضايا باشند. هر روز غير از جمعه ها براى حدود بيست - سى نفر خطبه عقد مى خواندند. گاهى نيز مراسم عقد خانواده هاى شهدا يا برادران جانباز و معلول در محضر امام واقع مى شد. ( 231)
زندگى امام نظم و انضباط خاصى داشت . هيچگاه توجه به كارى ، موجب تضييع كار ديگرشان و يا غفلت از آن نمى شد. هر روز عبادت ، قرائت قرآن ، ادعيه ، مطالعه هاى گوناگون ، گوش كردن به اخبار، رسيدگى و پاسخگويى به امور شرعى ، ادارى و سياسى ، ملاقاتها، قدم زدن ، نرمش حركتهاى ورزشى كه طبق نظر پزشكان معالج الزما به منظور حفظ سلامتى انجام مى دادند. معاشرت با افراد خانواده ، خوراك ، نظافت و استراحتشان ، هر كدام به صورتى منظم و در موعد خود، انجام مى گرفت . همين نظم در برنامه هاى هفتگى شان نيز حاكم بود.
دختر امام نقل مى كند: امام خيلى مرتب بودند؛ يعنى صبح كه از خواب بيدار مى شدند هيچ كارشان بدون برنامه نبود، هيچ وقت بدون برنامه زندگى نكردند، مطالعه شان ، استراحتشان ، خوابشان ، به راديو گوش ‍ كردنشان خلاصه تمام كارهايشان ، حتى عبادتشان سر ساعت بود. ما مى دانستيم چه ساعتى بايد برويم پيش آقا و خودمان را مهيا مى كرديم كه ساعت استراحت آقا برويم و ايشان را ببينيم ؛ وگرنه وقتى ساعت عبادت يا مطالعه و درس يا كارهاى ديگرى مثل گزارشهاى مملكتى بود؛ نمى توانستيم برويم . فقط در ساعت استراحتشان مى توانستيم به ديدنشان برويم ؛ در آن موقع يك ربع تا بيست دقيقه قدم مى زدند. خيلى مقيد بودند نيم ساعت صبح و نيم ساعت عصر قدم بزنند و ما در موقع زدن آقا مى توانستيم از محضر ايشان استفاده كنيم ، صحبتى يا سؤ الى كنيم و جوابى بشنويم و احوالى بپرسيم . ( 232)
يكى از كاركنان دفتر امام نقل مى كند: امام هيچ گاه كار امروز را به فردا موكول نمى كردند، در زندگى شخصى ، هر چيز سر جاى خود قرار داشت و هر كارى دور از شتابزدگى و عجله و تاءخير در موعد مقرر آن انجام مى گرفت ، هيچ گاه كثرت كارها و تعدد امور و گزارشها باعث شلوغى و تراكم كارها و به جا ماندن آنها نمى شد. لباس ، كتاب ، قلم و ساير و وسايل شخصى امام هر كدام جاى معينى داشتند. اگر امانتى وجود داشت يا چيزى كه بايد به مسئول آن تحويل مى شد، در اولين فرصت و بدون فوت وقت و سريع ، به ادا و انجام آن مبادرت مى ورزيدند. بسيار اتفاق افتاده بود كتابى كه به امانت مى گفتند، فردا صبح مهمترين كار و اولين كارشان ، باز گرداندن كتاب بود؛ و همچنين وجوه شرعى كه به صورت چك بانكى تقديم ايشان مى شد؛ ايشان بلافاصله و در اولين فرصت جهت واريز به صندوق و حساب ، به مسئولان مربوطه تحويل مى دادند. ( 233)
خودسازى و تزكيه نفس ، تقوا و خويشتندارى و پرهيزكارى ، اخلاص و توكل و اعتماد به نفس بى رغيبتى به دنيا، انفاق و بخشش ، ساده زيستن و قناعت ، پرستش و نيايش ، توسل به اهل بيت - عليهم السلام - دعا و زيارت ، عمل به واجبات و مستحبات و ترك محرمات و مكروهات ، تواضع و مردم دارى ، صلابت و شجاعت ، پشتكار و استقامت ، حسن خلق و عطوفت ، عفو و گذشت ، احتياط در مصرف بيت المال و صرفه جويى و قناعت و دهها ويژگى ديگر از ويژگيها و خصوصيات بارز امام خمينى (س ) بود، كه براى هر يك از عنوانهاى فوق دهها خاطره از زبان اعضاى خانواده ، كاركنان ، ياران و شاگردان و دوستان ايشان نقل شده است كه معرف شخصيت معنوى و الهى امام مى باشد. ( 234)
فصل دوم : خانواده ( 235)  
امام و عروس و دامادها  
امام على رغم مسئوليت سنگين تشكيل حكومت اسلامى و هدايت مردم و جامعه ، هيچ گاه از جامعه كوچك خانواده و اعضاى آن غافل نبودند، تشكيل خانواده براى فرزندان خود، هدايت و راهنمايى آنان ، تاءمين نيازهاى مادى و معنوى آنان به عنوان يك وظيفه پدرى ، در كنار ساير وظايف و فعاليتهاى ايشان قرار داشت . ايشان نه تنها به فرزندان بلكه به نوه هاى خود نيز توجه داشتند و به بازى با آنها مى پرداختند و در مواقع ضرورى آنها را نصيحت و راهنمايى مى كردند و وظايف دينى و شرعى مورد نيازشان را به آنها تذكر مى دادند و در عين حال ، با آنها بسيار دوست و نسبت به آنها مهربان بودند.
ملاك امام براى انتخاب عروس و داماد  
امام در انتخاب همسر، چه براى دخترانشان و چه براى پسرانشان ؛ روى خانواده هاشان خيلى تكيه داشتند و مى گفتند: خانواده بايد هم مسلك باشند، سنخيت داشته باشند، و مؤ من و متعدد باشند
ملاك خاص امام در انتخاب فرد، تقوا بود، چون تقوا را بسيار كارساز مى دانستند. تقوا و ايمان در امور دنيوى نيز راهگشاست . فرد مسلمان متقى ، به كسى ظلم نمى كند، از جمله به همسرش . مؤ من متقى ، حق كسى را ضايع نمى كند و بر اين اساس حقوق همسرش را نيز رعايت خواهد كرد. امام هميشه مى گفتند: كسى كه كارهايش چهار چوب و ضابطه دارد، كار بيهوده نمى كند و در نتيجه ، به زن و بچه اش ظلم نمى كند.
ملاك ديگر ايشان راجع به كفر بودن افراد بود. امام بعد از آنكه خانواده را مى پسنديدند، خود پسر را ملاك مى گرفتند و با او صحبت مى كردند تا ببينند كفو دخترشان است يا نه . آيا مى توانند با هم با تفاهم زندگى كنند يا نه . ايشان مسائل مادى را ملاك خوشبختى و بدبختى نمى دانستند و اعتقادى به آن نداشتند و همانقدر كه مرد مى توانست زندگى اش را اداره كند، كافى بود.
امام در انتخاب همسر براى دخترانشان موضوع را با آنها در ميان مى گذاشتند و نقاط ضعف و امتيازات پسر را بيان مى كردند و نظر خود را مى گفتند؛ ولى در نهايت تصميم گيرى را به عهده دختر واگذار مى كردند. در مورد يكى از دخترانشان پس از بررسى ، وضو گرفتند سر سجاده نشستند و دو ركعت نماز خواندند و بعد از خدا طلب خير كردند. ( 236)
مهريه و جهيزيه  
به مهريه توجه خاصى داشتند و اعتقادشان بر اين بود كه دختر بايد حتما مهريه داشته باشد. اگر كسى براى عقد نزد ايشان مى آمد و مهريه را مثلا يك جلد كلام الله مجيد ذكر مى كرد، قبول نمى كردند و مى گفتند: چيزى را به عنوان مهريه تعيين كنند. در مورد تعيين ميزان مهريه نيز به عرف توجه مى كردند، چون اين مساءله عرفى است و به خانواه ها مربوط مى شد. عقيده امام اين بود كه بايد به حد دختر، خانواده اش و ملاكى كه آنها در نظر دارند، توجه كرد. مهريه هر يك از عروسهايشان يك دانگ خانه بود، چون نظرشان اين بود كه دختر بايد مسكن داشته باشد تا بتواند از آينده خود مطمئن باشد.
امام به دخترانشان جهيزيه مى دادند؛ ولى جهيزيه به اندازه رفع حاجت و خيلى معمولى ، جهيزيه اى كه در زمان ما به آن رفع حاجت مى گويند، يعنى يك فرش معمولى و دو دست رختخواب و مختصرى وسايل ديگر.
مراسم عقد و عروسى  
در مورد مراسم ازدواج فرزندانشان ، هم عقد مى گفتند هم عروسى . البته خيلى مختصر و معمولى . نسبت به نوه هايشان چون بعد از انقلاب بود، خيلى ساده برگزار مى كردند، بخصوص در ازدواج يكى از نوه هايشان چون در زمان جنگ ، شديدا از تشريفات نهى كردند و گفتند: موقع جشن گرفتن و مهمانى دادن نيست . ( 237)
امام در هنگام خواندن عقد براى زوجين مى فرمودند: توكل به خدا داشته باشيد. وقتى انسان به خدا توكل كند، همه چيزش بر مبناى خدا استوار خواهد شد؛ و همچنين مى فرمودند: در زندگى گذشت داشته باشيد و اگر هيچ كس از موضع خود عدول نكند، هميشه اختلاف باقى خواهد ماند؛ ولى اگر يكى كوتاه بيايد، ديگرى اصلاح خواهد شد؛ و همچنين در ابتداى عقد نصيحت مى كردند كه : سعى كنيد با هم رفيق باشيد؛ اگر مرد هستى و در بيرون از خانه هزاران مساءله دارى ، وقتى به خانه مى آيى ، ناراحتيهايت را پشت در بگذار و سعى كن بالطف و مهربانى داخل شوى .
از طرف ديگر به زن هم توصيه مى كردند: توهم ممكن است در خانه خيلى كار كرده و خسته باشى ؛ ولى نبايد خستگى خود را به شوهرت منتقل كنى ، به استقبال برو و زندگى گرمى براى خودتان درست كنيد. ( 238)
رفت و آمد با عروس و دامادها  
رابطه امام با داماد و عروسهايشان خيلى محترمانه و هم خيلى دوستانه بود. منتها چون داماد به همه اهل منزل محرم نيستند، همچنين دخترها و نوه هاى امام آنجا خيلى آزاد رفت و آمد مى كردند و ايشان هم در مساءله محرم و نامحرم سختگير بودند، بنابراين مردهاى نامحرم مى بايست كمتر رفت و آمد كنند؛ پس هميشه با دامادها فاصله اى بود. ( 239)
جايگاه تربيت فرزندان  
امام وظيفه اصلى مادران را تربيت فرزندان مى دانستند و معتقد بودند زحماتى كه مادر در تربيت فرزند متحمل مى شود، ارزش زيادى دارد. بنابراين ، در پاسخ به يكى از نوه هايشان كه از شيطنت بچه خود حسين گله مى كرد گفتند: من حاضرم ثوابى را كه تو از تحمل شيطنت حسين مى برى ، با ثواب تمام عبادات خودم عوض كنم . ( 240)
ايشان زن را در تحكميم خانواده خيلى مؤ ثر مى دانستند، حتى بر اين اعتقاد بودند كه زن مى تواند مرد را هم اصلاح كند. ايشان بر اين عقيده بودند كه تربيت كردن فرزندان از مرد بر نمى آيد و فقط زن مى تواند بدرستى از عهده انجام دادن آن برآيد. عاطفه در زن قويتر است و قوام و دوام خانواده نيز بر اساس محبت و عاطفه است . ( 241)
نظر امام نسبت به موارد ذيل : 
آزادى  
دختر امام مى گويد: ما امروز در خانواده امام آزادى كاملى را احساس ‍ مى كنيم . هركس در مورد كارهاى خود تصميم گيرنده اصلى است و خودش ‍ هم مسئول و جوابگوى عملكردش است . امام مستقلا در مورد كارهاى خود تصميم گيرنده بودند و ما هم در تمام مسائل مربوط به خود تصميم گيرنده بوديم . اين نعمت آزادى را مديون امام هستيم . هر مرد و زنى كه وارد خانواده ما يم شود، از آنجا كه مى بيند خودش مستقل است و آزادى مشروع و كامل دارد، قدر آن را مى داند و سعى نمى كند به طرف مقابل خود سخت بگيرد. يادم هست كه اگر من از بيرون به خانه مى آمدم ، از من نمى پرسيدند: كجا بودى ؟ و اگر مى خواستم از خدمت ايشان مرخص شوم ، نمى گفتند: كجا مى روى ؟ ( 242)
امام غالبا در مسائل خانوادگى فرزندانشان دخالت نمى كردند، حتى در نامگذارى نوه هايشان هم نظر نيم دادند، هر چند اگر از ايشان نظرشان را مى پرسيدند، جواب مى دادند.
تحصيل  
امام در مورد تحصيل دخترانشان دخالتى نمى كردند؛ ولى توصيه به تحصيل علم مى كردند و به همين دليل نوه هايشان همه تحصيل كردند و برخى از آنها مراحل دانشگاهى را هم طى كردند. امام مشوق ادامه تحصيل آنها بودند، ولى تاءكيد مى كردند كه : علم برايتان حجاب نشود.
در مورد انتخاب رشته تحصيل ، ايشان رشته هاى خاصى را پيشنهاد نمى كردند و معتقد بودند كه انسان در هر رشته اى كه تحصيل مى كند، فقط يك هدف بايد داشته باشد و آن هم رسيدن به قرب الهى . ( 243)
اشتغال و فعاليتهاى سياسى  
درباره اشتغال زنان ، نظرشان اين بود كه اشكالى ندارد؛ البته در صورتى كه به خانواده لطمه نخورد. يكى از دخترانشان در اوايل انقلاب مى خواستند در كارهاى اجتماعى شركت كنند؛ ولى به دليل داشتن فرزند كوچك ، امام از ايشان خواستند كه به تربيت فرزندان خود بپردازيد.
امام هيچ گاه فرزندانشان را از فعاليتهاى سياسى ، اجتماعى منع نمى كردند؛ ولى نمى خواستند كه از اين مساءله سوء استفاده شود، پس آنها را از تصدى مناصب حساس ، منع مى كردند. مثلا نمى خواستند دخترانشان نماينده مجلس بشوند. مى گفتند: دلم نمى خواهد اين احساس و توهم پيدا بشود كه به خاطر منسوب بودن به من ، دخترم فلان پست را گرفته است .
يا مى گفتند: ما انقلاب نكرديم كه پست بين خودمان تقسيم كنيم و اصلا براى اينكه اين شائبه در ذهن مردم به وجود نيايد، دنبال اين كار نرويد. هزار جور كار ديگر هست كه مى توانيد آنها را انجام بدهيد. ( 244)
امام از اينكه يكى از عروسهايشان در نهضت سوادآموزى كار مى كردند، خوشحال بودند و هرگاه ايشان را مى ديدند از او مى خواستند كه از برنامه هاى كلاسشان توضيح دهد؛ و همچنين مى دانستند كه يكى از دخترانشان در قم مؤ سسه نسبتا بزرگى را اداره مى كند؛ ولى ايشان را منع نمى كردند و مى گفتند: فعاليت كنيد؛ ولى حدود شرعى - از جمله رضايت همسر - را رعايت كنيد. ( 245)
امام و نوه ها  
امام با نوه هايشان خيلى صميمى و خيلى مهربان بودند. شايد چون آنها بچه سال و بعضا جوان بودند، امام با آنها خيلى رفيق تر بودند و كارهاى خودشان را به آنها مى گفتند. مثلا به نوه ها مى گفتند: اين ليوان را آب كن ، يا آن داروى مرا بده ، يا آن استكان را بردار. با آنها صميميتر و خودمانيتر بودند؛ آنها هم شيفته امام بودند. ( 246)
توجه به آزادى بچه ها  
امام به كودكان علاقه زيادى داشتند. ايشان هميشه نصيحت مى كردند كه تا پيش از مكلف شدن ، بچه ها را راحت بگذاريم ، تا آزادانه بازى كنند؛ موانع را از سر راه آنها برداريد و كمتر به آنها امر و نهى كنيد.
يك روز يكى از اعضاى دفتر امام ، راديوى امام را روى ميز كنار دستشان قرار داد. امام فرمودند: نه ، بايد جايى باشد كه دست على نرسد؛ آن بالا بگذاريد؛ و اشاره كردند به طاقچه نقابى شكل بالاى تختشان . ( 247)
يكى از كاركنان بيت امام مى گويد: من على را پيش امام مى بردم گاهى دو - سه ساعت پيش امام مى ماند، گاهى وقتها هم مى گفت : من نمى مانم و امام مى گفتند: اختيار با خودش است ؛ هر وقت نمى خواهد بماند؛ ببرش . هر وقت كه مى خواهد بماند، كارى به او نداشته باش . هر موقع خودش ‍ خواست ، بماند، هيچ وقت كارى به او تحميل نمى شود. يك روز على دلش ‍ نمى خواست پيش امام بماند؛ امام به او گفتند: على جان ! بيا حالا يك بوس ‍ به من بده ، بعد برو على گفت : امروز بوسم تلخ است امام هم خنده شان گرفت و گفتند: خوب ببرش . ( 248)

 

next page

fehrest page

back page