پاى درس پروردگار ، جلد ۱۰

جلال الدين فارسى

- ۳ -


73: درســـهـــاى پـــروردگـــار دربـاره زنـدگـى بـرزخـى از بـعـثـت تـا هجرت به دره ابوطالب(سى ويك درس )
آغاز درس درباره زندگى برزخى
تـفـهـيـم چـگـونـگـى اوليـن زنـدگـى پـس از مـرگ بـه پـيامبر اكرم (ص ) و به بشر را پـروردگـار مـتـعـال بـا خـبـر دادن از زنـدگى پيامبر اكرمش آغاز مى فرمايد به صورت پـاداشـى مـسـتـمر كه در خلال اعمال صالحه اش و زندگى طيبه و اسلام او روى مى دهد و پس از انتقالش به زندگى برزخى دوام مى يابد تا به قيامت والى الابد. و آن در
دومين مجموعه آياتى است كه بر حضرتش نازل مى گردد:"به قلم و به آنچه مى نويسند سـوگـنـد كـه تـو در سـايـه نـعـمـت پـروردگـارت مـبـتـلا بـه عوامل مخل نامرئى نيستى و ترا پاداشى بادوام و پيوسته هست چونكه تو اخلاقى با عظمت دارى ".
دومـيـن بـار در چـهارمين مجموعه آيات نازل شده است كه در آن از عذاب شديد جهنم برزخى خـبر مى دهد بدون تفكيك آن از عذابى كه در همين زندگى - يا دنيا - فرود مى آيد و يا در زندگى قيامت . خبر از "بين يدى عذاب شديد" وقوع (يا رويارويى با) عذاب شديد است .
به پيامبرش امر مى كند كه برخاسته اخطار كند:
يا ايها المدثر قم فاءنذر
بـرخـيـز و بـيـم ده . پـيـامـبـر ص بـى درنـگ بـرخـاسـتـه بـه دامـنـه كـوه صـفـا - كـه مـحل قديمى براى هشدار از تهديد قريب الوقوع است - رفته مردم را براى اطلاع از خطر محتمل فرامى خواند و پس از گردآمدن مردان مكه مى فرمايد:
انى نذير لكم بين يدى عذاب شديد(80)
عذاب مورد اشاره اش ممكن است در همين زندگى فرود آيد چنانكه بعدها آيات بسيارى از آن حكايت دارند، مانند آيه 189 شعرا:
فـاءخـذهـم عـذاب و يـوم الظـله انـه كـان عـذاب يوم عظيم و آيه 173 آن : وامطرانا عـليـهـم مـطـرا فـسـاد مـطـر المـنـذريـن و آيـه 210 بـقـره : هـل ينظرون الا ان ياءتيهم الله فى ظلل من الغمام ... و مى تواند عذاب جهنم برزخى و حتى عذاب جهنم قيامت باشد.
بـار سـوم ، بـا اشـاره بـه زنـدگـى و كـارهـا و شغل يك آدم "مترف " يا دنيادار و حكم بر اين كه تمام وقت و عمر و اعمالش به هدر رفته و جز زيان بر وجودش بار نشده است و قدرت مالى او بكارش نمى آيد خبر از سقوطش در لحـظـه مـردن بـه شـعـله هـاى جهنم برزخى مى دهد."قدرتهاى ابولهب بر باد رفت و خود زيـان بـرد. دارايـيش و آنچه بدست آورد. بكارش نيايد. بزودى (در لحظه مرگى كه جز آنى با آن فاصله ندارد) به آتش شعله ور درآيد."
اين پنجمين سوره مكى برحسب نزول است . زمان كوتاهى پس از اين ، از درآمدن زن ابولهب در حالى كه گردنبند اسارت - ذلت بر گردن دارد به آن آتش شعله ور خبر مى دهد.
چهارمين بار در سوره ليل - هشتمين سوره مكى -:
"كار و كوششتان سخت گوناگون است . به اين ترتيب كه هر كس (از نعمتهايش ) بخشيد و پـرهـيـزگـارى نـمـود و رخـداد بـهـتـرى و بـرتـرى (كـمـال ، فـضـيـلت ، قـرب خـدا) را راسـت شـمـرد مـا او را روانـه وضـعـيت رهايش و آسايش (اليـسـرى ) خـواهيم كرد و هر كس بخل ورزيده خود را بى نياز و توانگر انگاشت و رخداد بهترى و برترى (الحسنى ) را دروغ شمرد ما او را روانه وضعيت دشوارى (دوزخ برزخى ) خـواهـيـم كرد كه چون بدان درافتد داراييش بلا از او نگرداند. بر عهده ما همانا رهنمايى اسـت و زنـدگـى بـازپـسين و زندگى نخستين (يا دنيا) هم از آن ما و به قدرت ماست . به هـمـيـن سـبـب شـما را از آتشى زبانه كش بيم دادم آتشى كه جز آن مخالف ترين كه دروغ شمرد و روى گردانيد (از درسهاى ما) به آن در نيافتد:
و آن پرهيزگارترين كه داراييش را داد تا رشد معنوى يابد - و نعمتى از هيچ كس در دست و پـيـش خـود نـداشـت كـه پـرداخت بايدش ‍ كرد و جز در جستجوى هستى پروردگارش - آن برترين - نيست از آن آتش بركنار ماند.
و بزودى خشنود خواهد گشت (با نيل به رشد و هستى برين و الحسنى )".
پنجمين بار در سوره فجر:
"... مگر نديدى كه پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ با اهالى ارم آن شهر پر ستون كه نـظـيـرش در هـيچ كشورى يافت نشد، و با قوم ثمود كه در دره ها صخره تراشيدند و با فـرعـون لشـكـردار، هـمـانها كه در كشورها و اقليمها به نافرمانى خدا برخاستند و بر اثـرش در آن بـسـى تـباهى كردند تا پروردگارت (در لحظه مرگشان ) تازيانه عذاب بر سرشان نواخت ؟ بيگمان ، پروردگارت در كمين است ." اين نهمين سوره مكى است .
6. در سوره "والضحى " - دهمين سوره مكى :
- از زنـدگـى بـرزخـى پـيـامـبـر اكـرم ص سـخـن بـه ميان مى آورد:"...بيگمان زندگانى بازپسين برايت بهتر از زندگى دنياست و البته پروردگارت (پس از رحلتت ) به تو چندان عطا كند تا خشنود گردى ".
7. در سوره عاديات - سيزدهمين سوره مكى :
-"...ايـن آدم بـيـشـك نـسـبـت به پروردگارش ناسپاس است و مسلما خود بر اين حق شناسى گـواه و از آن آگـاه اسـت و بـراسـتـى او از عـشـق بـه مـال سـخـت بـخـيل و فروبسته دست است . آيا نمى داند هنگامى كه آنچه در گورستان بر شورد و آنچه در دلهاست فراپيش آرند و باز نگرند قطعا پروردگارشان در آن هنگام از كارشان كاملا خبردار است ؟!"
8. در سوره تكاثر - پانزدهمين سوره مكى :
- "رقابت در بيشى جويى و افتخار به عدد و كميت شما را چندان سرگرم كرد تا بديدار گـورسـتـان رفـتـيـد. چـنين نيست (ارزشها و مايه هاى برترى ). بزودى (در لحظه مرگ ) خـواهـيـد دانـسـت . هـم بـاز ايـستيد كه بزودى خواهيد دانست . زنهار كه اگر بيقين دريابيد البته دوزخ را مى بينيد، وانگهى (در لحظه مرگ ) آن را بديده يقين خواهيد ديد و در آن دم درباره نعمتها (كه كميت و تعداد و كثرتش را معيار فضيلت مى گرفتيد) بازخواست خواهيد شد."
9. در تتمه سوره هاى علق ، قلم ، مزمل ، و مدثر:
كـه بـه تـرتـيـب اوليـن ، دومـيـن ، سـومـيـن ، و چـهـارمـيـن سـوره بـرحـسـب تـرتـيـب نـزول اسـت سـخـن از زنـدگـى بـرزخـى مى رود كه همين قدر معلوم است كه نسبت به زمان نـزول صـدر آنـهـا تـاءخـيـر طـولانـى نـدارنـد. امـا روايـات تـرتـيـب نزول هم درباره زمان نزول آنها ساكت اند.
"زنـهـار كـه آدمى براستى چون خويشتن را توانگر و بى نياز بيند سركش و در برابر خدانافرمانى كند. بيشك بازگشت به آستان پروردگار تو (به نظام تكوينى ) است .
آيـا ديـدى آن را كـه پـرسـتـنـده اى را كه نماز مى گزارد باز مى دارد! آيا بنظرت در آن حـال بـه راه راسـت بـود يـا فرمان به پرهيزگارى داد؟! آيا بنظرت اگر (نظام هستى ، پيدايش و زندگى ، يا درسهاى پروردگار در اين موضوع را) دروغ شمرد و روگردانيد آيا ندانست كه خدا مى بيند! چنان نيست (كه او پندارد).
اگـر دسـت از ايـن كـارش بـرنـدارد قـطـعـا از هـمـان مـوى پيشانى اش گرفته با خشونت بـكـشـيـمش از پيشانى دروغگوى خطاكارش ، آنوقت بگذار انجمنش را به كمك فراخواند ما نـيـروهاى عذابگر را فراخواهيم خواند. زنهار! از او فرمان مبر و به سجده درآى و تقرب جوى ."
تـتمه قلم : "پس تكذيب كنندگان (نظام هستى ، پيدايش و زندگى ، و زندگى آخرت ) را فـرمان مبر. خوش داشتند كه تو نرمش نشان دهى تا نرمش نشان دهند. و هر كس را كه چون ثـروت و فـرزنـد (و سـربـاز) دارد بسيار سوگند خورنده فرومايه ريشخند كننده سخن چـيـنـنده دست از دهش بازگيرند تجاوزگر گنهورز درشتخوى است وانگهى اصالت ندارد فرمان مبر.
وقتى درسهاى ما برايش خوانده مى شود گويد: افسانه هاى پيشينيان است .
"سنسمه على الخرطوم " بزودى (در لحظه مرگ ) داغ بر بينى او زنيم .
مـا آنـان (سنخ اين آدم ) را چنان گرفتار (آتش و عذاب دوزخ برزخى ) كرديم كه صاحبان آن كشتزار و باغ پهناور را گرفتار كرديم ...چنين است عذاب دنيا، و البته عذاب زندگى آخـرت سـهـمـگـيـن تـر است اگر دانسته باشند. پرهيزگاران را نزد پروردگارشان (در نـظـام تـكـويـنـى زنـدگـى هـاى پـس از مـرگ ) بوستانهاى نعمت است . آيا با وجود اين ، مسلمانان را در رديف تبهكاران قرار مى دهيم ؟!
شما را چه مى شود، چگونه داورى مى كنيد؟! يا مگر شما كتابى (وحى شده ) داريد كه در آن مى خوانيد كه آنچه شما برمى گزينيد و دلخواهتان است برايتان خواهد بود؟!
يـا مگر پيمانهايى بر عهده ما داريد كه مدتش به دوران قيامت مى كشد و در آن رقم خورده است كه هر آنچه حكم كنيد برايتان محقق گردد؟! از آنان بپرس كه چه كسى از آنان ادعاى آن را دارد؟! يـا مـگـر شـريـكـهـايـى دارنـد؟ اگـر چـنـيـن اسـت و راسـت مـى گـويـند بگذار شريكهايشان را بياورند.
دمـى كه كار شدت گيرد و آنان را به سجود خوانند و قادر به سجده نباشند چشمهايشان پـژمـرده بـاشـد، ذلت - اسـارت آنـان را فـرسـوده بـاشـد، حـال آنـكـه پـيـشـتـر (در زنـدگـى دنـيـا) در حالى به سجده دعوت مى شدند كه تندرست بودند.
ايـنـك مـرا با آن كس واگذار كه اين گفتار (درسهايم ) را دروغ مى شمارد، بزودى آنان را بـه طـرزى كـه مـتـوجه نشوند فراپيش مى كشانيم ، و به آنان مهلت مى دهم چون تدبير كيفرى من استوار است ."
تـتـمـه مـزمـل : "آنـچـه را مـى گـويند با شكيبايى برگزار و از آنان دورى گزين دورى گـزيـدنـى زيـبنده . و مرا با تكذيب كنندگان - كه صاحبان ناز و آسايش اند - واگذار و آنان را پاسى مهلت بده ، چون بندهاى گران و آتش سوزان و خوراكى گلوگير و عذابى دردناك نزد ماست ."
تتمه مدثر:"پس آنگاه كه روح زندگى برزخى دميده شود(81) آن هنگام واقعه اى بس دشـوار باشد عليه كافران ، ناگذرا. مرا با آن كس واگذار كه او را تنها آفريدم و به او مـالى و زمـيـنـى پـهـنـاور دادم و پـسـرانـى حاضر به خدمت و مقدمات كاميابى را برايش فراهم آوردم .
بـا ايـنهمه ، طمع بدان بسته كه بر آن بيفزايم . هرگز چنين مباد، چون او با آيات ما در ستيز است . "سار هقه صعودا" بزودى (در لحظه مردن ) با راندنش به گردنه اى تنگ و فرساينده خسته و دلتنگش گردانم ، چون او انديشه كرد و ارزيابى كرد. پس نگونسار بـادا كـه چـگـونـه ارزيـابـى كـرد. آنگاه نگريست . پس از آن چهره درهم كشيد و گره بر ابـرو افـكـنـد. آنـگـاه پـشـت كرده و استكبار ورزيد و گفت : اين جز جادويى كه از ديگران آموخته نيست ، اين جز سخن آدميان نيست . بزودى (در لحظه مرگ ) او را به سقر درافكنيم . و توجه دانى كه سقر چيست ؟ هيچ باقى نگذار و نه دست بردارد.
گدازنده پوست تن است . بر آن نوزده گماشته هست .
و گماشتگان آتش را جز فرشته قرار نداديم و آنان را بدين شماره نكرديم مگر آزمايشى بـاشـد بـراى كـسـانـى كـه كـافـر شـدنـد تـا كـسـانـى كـه اهـل كـتـاب انـد يـقـيـن آورنـد و كـسـانـى را كـه ايـمـان آوردنـد ايمان بيفزايد و كسانى كه اهـل كـتاب اند و مؤ منان شك نيارند، و تا كسانى كه در دلهايشان بيماريى است و كافران بـگـويـند: خدا با اين مثل چه خواسته بگويد؟ بدينگونه خدا آن را كه خواهد گمراه كند و آن را كـه خـواهد هدايت نمايد. و سربازان پروردگارت را جز او نمى شناسد و آن آيت جز درسى براى بشر نباشد. سوگند به ماه كه نه چنان باشد (كه آن كافر گويد) و به شـب چون پشت كند سوگند و به صبح چون پرده از رخسار بركشد كه آن دوزخ (برزخى ) يـكـى از آيـتـهاى بزرگ است براى بيم دادن بشر، براى هر كس از شما كه خواهد انجام وظـيـفـه كـنـد يا انجام وظيفه نكند. هر كس در گرو دستاوردهاى خويشتن است مگر مردم خوش فرجام . در بوستانها (ى برزخى ) با هم از تبهكاران مى پرسند:
چه عاملى شما را به دوزخ كشانيد؟ مى گويند:
ايـن كه از نمازگزاران نبوديم و آدم بيچاره بينوا را اطعام نمى كرديم و با ياوه گويان غـرق حـرافـى مـى شـديم و نظام هستى ، پيدايش و زندگى ، و واقعه زندگى بازپسين(82) را دروغ مى شمرديم تا اينك ما را يقين آمد."
10. در سوره نجم - بيست و دومين سوره مكى :
- "و آنـچـه در آسـمـانـهـا هـسـت و آنـچـه در زمـيـن هـسـت مال خداست تا كسانى را كه كار بد كردند به كيفر آنچه كردند برساند و كسانى را كه كـار نـيك كردند هستى برين و پاداش نيكو و بهترى و برترى - "الحسنى " - دهد. همانان كـه از گـنـاهان هولناك و زشتيهايش كناره گيرند جز پاره اى يا بطرز سطحى و گذرا، بـيـگـمان پروردگارت آمرزشى دامنگستر دارد...آيا آن كس را ديدى كه روى از درسهاى ما بـرتافت و اندك چيزى بخشيد و دست از آن بكشيد؟ آيا او از دانش آينده (و زندگى پس از مـرگ ) كـه پـنـهان است بهره مند است بدانسان كه او مى بيند (چه خبر است )؟ يا مگر خبر نـيـافـت از آنـچه در كتابهاى موسى و ابراهيم - كه در اداى رسالتش سنگ تمام گذاشت - هـسـت كه هيچ انسان مسؤ ولى بار گناه و مسؤ وليت ديگرى را نخواهد كشيد، و اين كه آدمى را جـز آنـچـه بـه كـوشـش نـمـوده نـبـاشد، و اين كه كوشش وى بزودى (در لحظه مردن و انـتـقـال بـه زنـدگـى بـرزخـى ) نـشـان داده خـواهـد گـشـت آنـگـاه بـه آن پـاداشـى بـه كمال و بنحو تام و تمام داده خواهد شد، و اين كه عاقبت هر كس آستان پروردگارت باشد، و اين كه اوست كه بخنداند و بگرياند، و اين كه اوست كه بميراند و زنده كند...و اين كه بازپسين زنده كردن را او عهده دار است ؟"
11. سوره عبس - بيست و سومين سوره مكى :
- "...آنگاه او را بميراند و بعد در گور كرد".
12. سوره تين - بيست و هفتمين سوره :
- "چـنين روى داد كه آدمى را در بهترين پايگاه هستى آفريديم ، آنگاه (در لحظه مردن ) او را بـه پست ترين دركات دوزخ برزخى سرنگون ساختيم مگر كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند كه ايشان پاداشى پيوسته و مدام دارند:
"ديگر چه موجب مى شود كه تو (آى آدمى !) نظام هستى ، پيدايش و زندگى را تكذيب كنى ؟ مگر نه خدا حكيم ترين حاكم است ؟!"
13. سوره قيامت - سيمين سوره مكى :
- "چـنـان نـيـسـت (كـه ادعـا مـى كنيد). واقعيت اين است كه زندگى گذرا و از دست رفتنى را دوسـت مـى داريـد و زندگى بازپسين را مورد بى اعتنايى قرار مى دهيد. چهره هايى در آن دوران (يـا واقـعه ) شاداب باشند نگرنده به پروردگارشان ، و چهره هايى در آن دوران (يا طى آن رخداد) گره بر ابرو زده باشند. پندارى بلايى سخت آنها را در خواهد گرفت . چـنان نيست (كه در خيالتان بافته ايد) چون جان به لب برسد و گفته شود شفا دهنده كيست ؟ و بداند كه جدايى فرا رسيده است ، و ساق پا به ساق ديگر در پيچد در آن وقت است كه به سوى پروردگارت سوقش دهند."
14. سى و يكمين سوره ، همزه :
"واى بـر هـر ريـشخند كننده عيبجويى ، آن كه مالى گرد آورد و آن را شمرد و اندوخت . مى پنداريد كه مالش او را پاينده مى دارد.
چنان نيست ، قطعا در آن درهم شكننده افكنده خواهد شد. و چه دانى كه آن درهم شكننده چيست ؟ آتـش افـروخـته شده خداست كه از دلها برآيد. بيگمان آن آتش بر آنان چندان محكم احاطه دارد كه صندوق بانكى بر پولى كه درون آن است (83) به صورت ستونهايى ممتد از شعله "
15. سى و سومين سوره ، ق :
"قـاف ، بـه قـرآن پـرافـتـخـار سـوگـنـد واقعيت اين است كه از اين درشگفت شدند كه از خودشان (از آدميان ) بيم دهنده اى برايشان آمد. بر اثرش كافران گفتند: اين چيز شگفتى اسـت ! آيا وقتى مرديم و خاك شديم ؟! آن ، بازگشت بعيدى است ...آيا حتى به آسمان كه بـرفـرازشـان اسـت نـنـگـريستند كه چگونه آن را بنا كرديم و آن را آراستيم و هيچ رخنه گاهى ندارد، و زمين را كه گسترانيديم و در آن لنگرها (يا نيروى جاذبه ) افكنديم و در آن از هـرگـونـه جـفـت دل انـگـيـز رويـانـديـم تـا هـر بنده بازنگرنده خدا گراينده اى را روشـنـگـر ضـمير و درسى باشد. و از آسمان بارانى بركت بخش فرو ريختيم تا بدان بـوستانها رويانديم و گياهان دانه اى خرمن شونده اى و درختان خرماى سر بر كشيده اى كـه پرخوشه است و خوشه هايش پر بار براى بهره بردارى بندگان . و با آن باران ديـار مـرده اى را زنـده سـاخـتـيـم . بـه هـمـيـن گـونـه اسـت انـتـقـال مـردم بـه حـيات برزخى . پيش از اينها قوم نوح و مدينه رس و قوم ثمود و عاد و فـرعـون و هـمـوطـنـان لوط و مدينه اءئكه و قوم تبع (نظام هستى ، پيدايش و زندگى را) تكذيب كردند.
يـكـايـك ، پـيامبران را دروغگو خواندند در نتيجه تهديد (به عذاب پس از مرگ و در دوزخ بـرزخـى ) بـتـحـقـق پـيـوسـت (و اكـنـون در آن بـسـر مـى بـرنـد). آيـا در آفـريـنـش اول فـرومـانـديـم ؟ حـقـيـقـت ايـن اسـت كـه آنـهـا در مـورد آفـريـنـش جـديـد (كـه انـتـقـال از زيـستن جانورى و زندگى دنيا به زندگى برزخى باشد) در ابهام بسر مى بـرنـد و تـاريـك انـديـش اند. آنچه تاكنون روى داده اين است (84) كه اين سنخ آدم را آفريديم و ما كه به او از رگ گردنش نزديكتريم مى دانيم خودش در درونش چه وسوسه ها دارد. و اين در حالى است كه آن دو گزارشگر ثبت كننداى بر راست و چپش گماشته اند.
گزارش گرفته به ثبت مى رسانند و پيش از هر كلمه اى كه از دهان برمى آورد مراقبى آمـاده و مـجـهـز هـست . و مدهوشى مرگ زندگى برزخى را برايش به تحقق آورد. آن ، همان اسـت كـه تو خود را از آن بركنار مى كردى و مى گريختى و روح زندگى برزخى در او دمـيـده شـد كـه هـان ايـنـك رويداد كيفر موعود. و هر "خود"ى در حالى وارد زندگى برزخى گـشـت كه محركى و شاهدى همراه داشت . آنك تو نسبت به اين رويداد در غفلت بودى ، اينك پـرده خود ساخته ات را از برابر ديده بصيرتت دريدم و زدوديم تا ديده ات تيز و بينا گـشت . و رفيقش (رهبر و حاكمش ) گفت (85): اين آن چيزى است كه نزد من برايت آماده و تـدارك شـد! هـان اى مـحـرك و شـاهـد! هـر نـاسـپـاس حـق نـاپـذيـر بـازدارنـده از كار خير تجاوزگر كژانديش شك پرداز را كه در كنار خدا خدايى ديگر تراشيد به دوزخ افكنيد. آرى هـر دو آن را بـه درون عـذاب شـديـد افكنيد. رفيقش (رهبر و حاكم مرجعش در زندگى ) گـفـت (86): اى پـروردگـار مـا، مـن او را بـه نـافـرمـانـى از تو نكشاندم ، خودش در گـمـراهـى عـمـيـق و مـزمـنـى بـود. فـرمـود: در پـيـشگاهم عليه يكديگر اقامه دعوا و عرض حـال مـكـنـيـد چـون از پـيـش به شما اعلام خطر كردم ، سخن تكوينى دگرگونى و تخلف نيابد و من آن نى ام كه بندگان را بسى ستم كنم .
آنـدم كـه دوزخ را گـوييم آيا پر شدى و گويد: آيا باز هم هست . و بهشت فراروى متقيان آيـد و خـود دور از آنـان نباشد. اين است آنچه وعده داده مى شويد - فرا روى هر كه بسيار به ياد خدا افتد و مقررات الهى را پاس دارد، كسى كه از خداى رحمان در مورد آينده پنهان (زنـدگـى پـس از مـرگ ) بـتـرسـد و بـا دلى بـازنـگـرنـده (در درسـهـاى پـروردگار و واقعيتهاى نظام هستى ، پيدايش و زندگى ) آيد (يا رحلت كند و وارد نظام تكوينى و لقاء خدا شود).ايمن به آن درآييد، آن زمان جاودانگى است .
در آن (بهشت برزخى ) هر چه بخواهند دارند و ما بيش از آن كه بخواهند داريم و دهيم و چه بـسـا نسلها كه پيش از اينها نابود كرديم كه پرخاشگرتر از اينها بودند تا در كشور راه در كوهساران كشيدند، اينك پناهگاهى براى آنها هست ؟! بيگمان در آن درس عبرت آموزى هـسـت بـراى كـسـى كـه ولى داشـتـه بـاشـد يـا گـوش فـرا دهـد و در هـمـان حال شاهد و نگرنده باشد"(87).
16. سى و چهارمين سوره مكى ، "بلد":
سوگند به ...كه اين آدم را آفريديم تا در رنجبرى و جگرسوزى باشد. مگر پندارد كه هـيـچ كس زورش به او نمى رسد كه مى گويد: مالى هنگفت را (در بخشش هاى گذشته ام ) بـهـدر دادم . مگر مى پندارد كسى (خدا) او را نديده است . مگر نه برايش دو چشم ساختيم و زبانى و دو لب ، و دو راه روشن نيكوكارى و بدكارى را به او نشان داديم اما او با وجود همه اينها آن گردنه را نپيمود. و چه دانى كه آن گردنه دشوار پيمايش چيست ؟
آزاد كردن بنده اى (يا زندانى ، گرفتار و وامدارى ) يا تاءمين معاش ديگران در روزگار گـرسـنـگـى جـانـكـاه و قـحـطـى ، تـاءمـين معيشت يتيمى خويشاوند يا بينوايى خاك نشين ، وانگهى اين كه از كسانى باشد كه ايمان آوردند و يكديگر را به مقاومت سفارش كردند و يكديگر را به مهربانى و دلسوزى براى ديگران سفارش كردند. اين گروه مردم ، خوش فرجام اند.
و كـسـانـى كـه بـه درسـهـاى مـا (آيـات مـا) كـافـر شـدنـد گـروه بـدفـرجام اند، آتشى محيط(88) بر آنهاست ."
17. سى و پنجمين سوره ، طارق :
"بـه آسـمـان سوگند و به رهرو شبانه . و چه دانى كه شباينده چيست ؟ ستاره درخشنده . هـيـچ "خـود"ى نـيـسـت مـگـر كـه بر او نگهبانى هست . پس آدمى بايد بنگرد و بينديشد كه (بنياد، مبداء، و نگهبانش كيست ؟ از جمله بينديشد) از چه آفريده شد؟ از آبى جهنده آفريده شـد كه از كمر و زير قفسه سينه برون مى آيد، بيگمان ، او (خدا) بر اين كه هستى آدمى را به نظام تكوينى باز برد تواناست .
آن دم كه نهانهاى آدميان بروشنى آشكار و بازشناخته شود و او را نه توانى باشد و نه يـاورى . به آسمان (يا به جهان برين كه خزائن رويدادها و آدميان و اشياء جهان طبيعى و بـدن آدمـى را در بـردارد) سـوگـنـد كـه خـزانـه انـتـقـال بـاران (يـا انـتـقـال آدمـى از يـك زندگى به زندگى ديگر، و نظام تكوين ) است و به زمين (يا عالم طـبـيـعـت و جـريـان طـبـيـعى از جمله بدن انسان ) سوگند كه آن درسها البته گفتارى باز نـمـايـنـده حـق از بـاطـل اسـت و آن سست و شوخى نيست . قطعا آنان سخت حيله بدخواهانه مى ورزند و من تدبير خيرخواهانه مى نمايم . پس درنگ ده كافران را، پاسى فروگذارشان ."
18. سى و ششمين سوره ، قمر:
"لحظه مرگ ، زندگى برزخى ، و زندگى قيامت نزديك شد و ماه بشكافت . و اگر معجزه اى - و درسى از پروردگار - ببينند روى بگردانند و گويند:
جـادويـى مـاهـرانـه و ادامـه دار اسـت . و دروغ شـمـردنـد و علائق پستشان را پيروى كردند حال آنكه هر رويدادى قرار گيرد (و به واقعيت پيوندد).
و البـتـه پـيـشـگـويـى هـايـى و سـرگـذشـتـهـاى تاريخى كه مايه گريز و پرهيز (از زشتكارى و گناه و انكار) باشد به آنان رسيده است ، حكمتهاى بس رسا و آموزنده اى . اما آن اخـطـارهـاى مـايـه گـريـز و پـرهـيز هيچ سودى به آنان نبخشد. بنابراين رخ از آنان برتاب (و به ديگر مردم پرداز).
آن لحـظـه (لحـظـه مـردن و آغاز زندگى برزخى كه تكوينا به قيامت مى پيوندد) كه آن فـراخـوانـنـده (خـدا) بـه چـيزى سخت ناخوشايند و ناگوار و غيرمنتظره فرابخواند (به دوزخ بـرزخـى ) چـشـمـهـايـشـان فـرو آويـخته و ذات زده باشد، از گور چنان برخيز كه پندارى دسته هاى بيشمار توده وار ملخ پراكنده باشند، شتابان به سوى آن فراخوان و اين سخن بر زبان كافران روان كه اين واقعه اى بس دشوار ناگوار باشد.
پـيـش از ايـنـهـا قـوم نـوح تـكـذيـب كـردنـد بـنـده مـا را و گـفـتـنـد: مـبـتـلا بـه عـوامـل نامرئى مخل عقل است . و تشر و تهديد شنيد...قوم عاد دروغ خواندند...ثمود اخطارها را دروغ شـمـردنـد...قـوم لوط آن اخـطارها را تكذيب كردند...و باز چنين روى داد كه گروه اجـتـمـاعـى فـرعـون آن درسـهـاى پـرهـيز دهنده را دريافت كردند اما همه آن درسها را دروغ شـمـردنـد تـا هـمـه را چـنـان زيـر كـيـفـر گـرفـتـيـم كـه غـلبـه نـاپذيرى مقتدر بگيرد. حـال آيـا كـافـران شـما (مردم مكه ) بهتر از آن كافرانند يا شما امان نامه اى در كتابهاى وحـيـانـى پيشين داريد؟ يا مى گويند: ما ياور و همدست يكديگريم ؟! ديرى نگذرد (اشاره بـه جنگ بدر و نظايرش كه سالها بعد رخ مى دهد) كه آن جمعيت و لشكر شكست بخورد و پشت كرده بگريزد. بالاتر از اين ، قرارمان با آنها رويداد مرگ است و آن رويداد سهمگين تر و تلخ ‌تر است . بيگمان تبهكاران در بهدر رفتن و آتش اند. آن لحظه كه آنان را بر روى در آتـش كـشـانـنـد كـه ايـنـك تـمـاس با دوزخ را بچشيد! بيگمان ، ما هر چيز (از جمله زنـدگـى بـرزخـى و زنـدگـى قـيـامت هر فردى ) را با تقدير قبلى آفريده و پيدايش و وقـوع داده ايـم و رويـداد مـا جـز يـكـى نـيـسـت و آن هـم مـثـل يـك چـشـم بـهـمـزدن اسـت (نـه مـكـرر و نـه زمـانـدار از نـوعـى كـه انـسـان بـرايـش قـابـل ادراك اسـت ). و چـنـيـن روى داد كـه هـمـكـيـشـان همرفتارتان را ميرانده به درك دوزخ بـرزخـى رانـديـم ، پـس ايـنـك يـكـى پند گيرنده هست ؟ و هر كار كه انجام دادند در كتاب هـسـتـيـشـان هـسـت و هـر خـرده و كـلانـى رقـم زده بـاشـد. بـيـشك پرهيزگاران در بهشتها و جويبارانند: "در جايگاه تصديق نزد فرمانروايى مقتدر."
يـكـى از حـقـايـقى كه پروردگار متعال با درسهايش به ما تفهيم مى فرمايد اين است كه رويـداد عـظـيـم و گـسترده قيامت با هر فرد انسان همانقدر فاصله زمانى دارد كه زندگى بـرزخى و رويداد مرگش . گرچه وقوع قيامت براى جهان پهناور و بيكران طبيعى هزاران سـال فـاصـله زمـانـى دارد ولى بـراى يـكـايـك انـسـانـهـا در لحـظـه مـردن و انتقال به زندگى برزخى روى مى دهد.
چـه ، فـاصـله واقـعى ما با قيامت و با زندگى برزخى جز رويداد ترك زيستن و وانهادن بدن نيست ، رويدادى كه به سبب آن دستمان از انجام هر كار آگاهانه ارادى از جمله ، و مهم ترينش ، توبه و بازگشت از راه زندگى هاى پست به راه يا صراط مستقيم حيات طيبه و اسلام كوتاه مى گردد. فرصت ما براى خودسازى و كسب هستى برين يا تقرب الى الله در لحـظـه مـردن بـه پـايـان مـى رسـد. بـنابراين ، زمان وقوع قيامت در دو جهان طبيعى و انسانى براى فردى كه مى ميرد هيچ تاثيرى ندارد.
مـدعـيـان اسـلام شـنـاسـى و آمـوزش آن بـراى مـردم كه از اين حقيقت و حقايق بسيار ديگر در جـهـل و غـفـلت بـسـر بـرده انـد "السـاعـه " را نـه لحـظـه مـردن و انـتـقـال بـه زنـدگـى بـرزخـى بلكه "قيامت " پنداشته و معرفى نموده اند و قيامت را هم واقـعـه اى در قـرنـهـا يا دهه هاى آتى شمرده اند. اين دلخوشى براى زشتكاران و مفسدان فـى الارض فـراهـم شـده اسـت كـه ديـرى در عـيـش و عـشـرت بـسـر بـرده از آن بـلاى تحمل ناپذيرى و هولناك در امان خواهند ماند.
19. سى و هفتمين سوره ، ص :
"صـاد، بـه قـرآن داراى درس سـوگـنـد كـه كـسـانـى كـه كـافـر شـدنـد در حال انسداد منافذ ادراكى خويش و در حال مخالفت اند. بسا نسلها را پيش از ايشان ميرانديم تـا بـه فـرياد از يكديگر كمك طلبيدند حال آنكه هنگام پناه گرفتن سپرى شده بود. و اظـهـار شـگـفـتـى كـردنـد- پـيـامـبر بيم دهنده اى از خودشان آمده است و كافران گفتند: اين جـادوگـرى دروغـساز است . آيا خدايان را يك خدا ساخته است ؟ اين واقعا كارى شگفت انگيز اسـت . و اشراف آنان براه افتادند كه راه بيافتيد و براى دفاع از خدايانتان مقاومت كنيد. ايـن كـارى اسـت كـه وظـيـفـه شـمـا مـى دانـيـم . نـشـنيده ايم كه در آخرين و جديدترين سنت فرهنگى چنين چيزى باشد. اين يك نظريه ساختگى است .
مـگـر مـى شـود از مـيـان هـمـه مـا درس وحـيـانـى بـر او نـازل شود؟! واقعيت اين است كه آنان درباره درسهاى من شك مى ورزند. واقعيت اين است كه هـنـوز عـذاب مرا نچشيده اند. مگر خزائن رحمت پروردگارت ، آن عزيز نعمت ريز، در تملك آنهاست ؟! يا مگر فرمانروايى بر جهان هاى برين و جهان طبيعى و جهانى انسانى كه (از حـيـث وجودى ) ميان جهانهاى برين و جهان طبيعى قرار دارد. با آنهاست ؟! اگر چنين ادعايى هـسـت بـگـذار تا به فراز علل و اسباب برآيند (و فرمانروايى تكوينى كنند)! آنجا (در جـهـان بـريـن تـقـديـر) لشـكـرى از ايـن قـبـايـل مـشـرك ، در حال شكست خوردن است .
پـيش از ايشان قوم نوح و عاد و فرعون لشكردار و ثمود و قوم لوط و مدينه اءيكه ، همه ايـن گـروهـهـاى مـشـرك تكذيب كردند. هيچ يك از آنها نشد كه پيامبران را تكذيب نكنند. در نـتـيـجـه ، كـيـفـر نهايى روى داد. و اينها (اشاره به كفار مكه ) جز يك نهيب را كه درنگ هم ندارد ناظر نخواهند بود.
و گـفـتـند: پروردگار ما، سهم كيفرى ما را پيش از واقع حسابرسى (و مرگ ) و خيلى زود بـه مـا بده ! (اى پيامبر) در برابر آنچه مى گويند شكيبايى نما و بنده ما داود توانمند را به يادآر، بيگمان ، او بسيار خداگرا بود...و بيشك او نزد ما (در نظام تكوين يا نظام هستى ، پيدايش ‍ و زندگى ) البته منزلتى ويژه و فرجامى نيك دارد.
اى داوود! ما ترا در زمين خليفه (خود) قرار داديم ، بنابراين ميان مردم به حق (مطابق احكام الهـى ) فـرمـانروايى و داورى كن و علائق پست را پيروى مكن چون ترا از راه خدا (صراط مستقيم تقرب الى الله ) بدر مى برد.
بـيگمان كسانى كه از راه خدا بدر مى لغزند عذابى شديدى دارد. به سبب اين كه واقعه حـسـاب را فراموش كردند. و ما آسمان (يا جهان برين ) و جهان طبيعى و جهان انسانى (كه مـيـان آن دو جـهان واقع است ) را باطل (بى حكمت ) نيافريديم ، اين پندار كسانى است كه كـفـر ورزيدند. پس واى از آتش دوزخ بر كسانى كه كفر ورزيدند...و به داوود، سليمان را فـرزنـد بـخـشـيديم ، خوشا بنده ، بيگمان ، او خداگرا بود...و او نزد ما (در زندگى بـرزخـى ) مـنـزلتـى ويژه و فرجامى نيك دارد. و بنده ما ايوب را بيادآور...و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را ياد كن كه صاحبان قدرت و بصيرت بودند.
مـا آنـان را تـوفـيـق داديـم تـا يـادآورى زنـدگـى پس از مرگ را بطور خالصانه و بى شـائبـه ابـهـام كـسـب كـنـنـد، و بـيـشـك آنـان نـزد مـا از نـيـكـان بـرگـزيده و زبده اند. و اسـمـاعـيـل و يـسـع و ذوالكـفـل را كـه هـمـه از نـيـكان اند بياد آر. اين درسى است و بيگمان پـرهـيـزگـاران حـسن عاقبت دارند: بهشتهاى برزخى جاويدان كه دروازه هايش به رويشان گـشـوده اسـت ، در آنـهـا تـكـيـه زده اند، در آنها ميوه هاى فراوان و نوشيدنى مى طلبند. و همسران نظر پاك متناسب با خود را دارند.
ايـن اسـت آنـچـه براى زندگى پس از مرگ كه وقت حساب است به شما وعده داده مى شود. شـك نيست كه اين روزى اعطايى ما (كه در زندگى برزخى دريافت مى كنند) تمام شدنى و مصرف شدنى نيست .
اين ، يك طرف ، و آن سو، مردم نافرمانبردار از ما بدترين عاقبت را دارند: دوزخ (برزخى )، به آن فرو مى افتند و خيلى بد بسترى است .
ايـن يـك جـمـعيت است و بايد بچشندش : آب جوشان و چرك و چيزهاى ديگرى از اين قماش و مـتـمـم آن ديـگـر. اين هم يك جمعيت ديگر (مستضعفان سلطه پذير و مطيع و مقلد) كه همراهتان به دوزخ برزخى درآيند.
(جـمـعيت دوم با مشاهده سلطه گران گفتند:) مرده شور هيكلشان را ببرد، اينها كه به آتش افـتاده اند! (جمعيت اول كه سلطه گران مستكبر و مترفان باشند اينطور جواب دادند:) مرده شور هيكل شما را ببرد! چون شما (با پيروى كوركورانه از ما و سلطه پذيرى ، حكومت ما را تـحـكـيـم كـرديـد) ايـن وضـعـيـت را بـراى مـا پـيـش آورديـد. (سـلطه پذيران مستضعف و ذليل ) گفتند: پروردگار ما، هر كس اين وضعيت را براى ما پيش آورد عذابش را در آتش دو چـنـدان گـردان . و گـفتند: ما را چه شده است كه مردانى را كه از اشرار مى شمرديم نمى بينيم ، ما آنان را مسخره مى كرديم ، نكند چشمانمان هنوز به آنها نيفتاده باشد؟ بيگمان ، آن ، كـشـمكش كلامى دوزخيان (در زندگى برزخى ) براستى روى داده است . بگو: من فقط پيامبرى بيم دهنده ام و خدايى جز آن خداى يگانه قهار نيست ، پروردگار جهانهاى برين و جهان طبيعى و جهان انسانى آن عزيز آمرزشگر.
بـگـو: آن پـيـشـگـويى عظيمى است كه شما از رخدادنش روگردانيد...اين جز درسى براى عالمهاى آفريدگان (جهان انسانى ، جهان نامرئيان ، و...) نيست . و البته رخدادنش را پس از اندك زمانى بنحو قطعى و يقينى ادراك مى كنيد. (در لحظه مردن )".
20. سى و هشتمين سوره ، اعراف :
"...اى فـرزنـدان آدم ، چـون شـمـا را پـيامبرانى از خود شما بيايند كه درسهاى مرا براى شـمـا بـرخـوانـنـد اگـر كـسـانـى پـرهـيـزگارى نمودند و كار شايسته كردند خطرى در انتظارشان نخواهد بود و نه ايشان اندوه خورند.
و كـسانى كه درسهاى مرا دروغ شمردند و از سر استكبار روى از آن برتافتند آنان همدم آتش باشند، آنان در آن ماندگارند.
بنابراين كه ستمكارتر از آن كس باشد كه دروغى را (به نام وحى و درس پروردگار) به خدا بندد يا درسهايش را دروغ شمارد.
اينها نصيبشان از ديوان (محاسبه و دادرسى الهى ) به آنان برسد بطورى كه وقتى (در لحـظه مردن ) فرستادگان ما سراغشان آمدند تا جانشان بگيرند پرسند: كجاست آنچه و آنكه وجودى پايين تر(89) از خدا بود و از آن درخواست مى كرديد؟ گفتند: گم شدند از پيش ما! و عليه خودشان گواهى دادند بر اين كه كافر بودند.
فـرمـود: بـه مـيـان نـسـلهـايى از نامرئى و آدمى كه پيش از شما زندگى كردند به آتش درآيـيـد. هـر بـار نـسـلى (بـه دوزخ بـرزخـى ) درآمـد بـه نـسـل هـمـان و هـمـكـيـش خـويـش دوربـاد گـفـت تـا آنـگـاه كـه هـمـگـى در آن گـرد آمـدنـد نسل جديد اشاره به نسل قديمشان گفت : پروردگار ما، اينها ما را گمراه كردند. به همين سبب آنها را عذابى دو چندان از آتش بده .
فـرمـود: هـر يـك دو چـنـدان دارد، امـا نـمـى دانـيـد. و نـسـل پـيـش آنـان بـه نسل جديدشان گفت : بنابراين شما هيچ برترى و مزيتى بر ما نداريد، پس عذاب را به علت آنچه بدست آوريد(90) بچشيد. مسلما كسانى كه درسهاى ما را دروغ شمردند و از سر استكبار روى از آن برتافتند دروازه هاى جهان برين به رويشان گشوده نگردد و تا شـتـر بـه سـوراخ درنـيـامـده بـه بهشت اندر نشوند. و چنين به تبهكاران كيفر دهيم . آنان بـسـتـر از دوزخ دارند و از فرازشان دود و دم فرو پوشيده شان و بدينسان ستمكاران را كيفر دهيم .
و كـسـانـى كـه ايـمـان آوردنـد و كـارهـاى شايسته كردند - هيچ كس را جز باندازه توان و امـكـانـش وظـيـفـه ندهيم - بهشتى اند، آنان در بهشت ماندگارند. و هر كينه اى كه داشتند از دلشان بزدوديم ، نهرها از زير پايشان روان است ، و گفتند: سپاس خداى را كه ما را به ايـن نـايـل آورد و اگـر خـدا هـدايـتـمـان نـكـرده بـود بـه ايـن نائل نشده بوديم . واقعا فرستادگان پروردگارمان معارف حقه را براى ما آوردند. و اين نـدا بـه ايـشـان در رسـيـد كـه آنـك بـهشت ، به سبب آنچه انجام مى داديد آن را به ميراث برديد. بهشتيان دوزخيان را ندا دادند كه اكنون ديديم آنچه پروردگارمان به ما وعده داد راست بود و تحقق يافت ، حال آنچه پروردگارتان به شما وعده و وعيد داد محقق يافتيد؟
گـفـتـنـد: آرى . در اين هنگام مؤ ذنى ميان آن دو گروه بانگ برآورده اعلام كرد كه لعنت خدا بـر سـتمكاران باد، آنان كه سد راه خدا (راه اسلام و تقرب به خدا) مى شوند و آن را كژ راهـه مى خواهند باشد و به زندگى پس از مرگ هم كافرند. و ميان آن دو جمعيت بهشتى و دوزخى حجابى هست .
و بـر اعراف شخصيتهايى(91) هستند كه يكايك بهشتيان و دوزخيان زندگى برزخى را از روى نـشـانـه هـاى آنـان مى شناسند (در پرتو انسان - جهان شناسى وحيانى كه در زندگى دنيا آموختند و در پرتو تجربه حيات طيبه و اسلامشان ) و بهشتيان را آواز دادند كـه سـلام بـر شما، بهشتيانى كه هنوز وارد بهشت نشده بودند اما آنان دلبسته و عاشقش بودند و چون نگاهشان ناخواسته به دوزخيان مى افتاد گفتند:
پـروردگـار مـا، مـا را هـمـراه مـردم سـتـمـكـار مـگـردان - و اهـل اعـراف افـراد سـرشـنـاسـى(92) را كـه از دور نـشـانه هايشان مى شناختند مخاطب سـاخـتـند كه نه كثرت عددى و اتحادتان و نه آنچه از استكبار كه مى ورزيدند بكارتان نـيامد. مگر همين اشخاص (اشاره به بهشتيان ) نبودند كه سوگند خورديد بر اين كه خدا آنان را به رحمتش نائل نگرداند؟!
(سـپس خطاب به مردم مؤ من صالح گفتند:) به بهشت درآييد كه نه خطرى تهديدتان مى كند و نه شما غم خواهيد خورد. و دوزخيان بهشتيان را بانگ استمداد و ترحم دادند كه از آب يا از آنچه خدا روزيتان كرد(93) بر ما بباريد.
آنان گفتند كه خدا آن دو را بر كافران ممنوع ساخته است (94)، همانان كه سرگرمى و بـازى را زنـدگـى خـويـش ساختند و فريفته زيستن در مدت عمرشان (الدنيا) شدند، در نـتـيـجه و به همين سبب امروز چنان به فراموشى سپرده مى شوند كه ديدار امروزشان را بـه فـرامـوشـى سـپـردنـد و بـه ايـن سـبـب كـه درسـهـاى مـا را انـكـار مـى كـردنـد، حـال آنـكـه كـتابى به آنان رسانديم كه آن را دانسته بخش بخش ‍ گردانديم تا هدايت و رحمتى باشد براى مردمى كه ايمان مى آورند.
مگر انتظار آن را مى كشند كه (محتواى آن كتاب يا قرآن كه خبر از زندگى پس از مرگ مى دهـد) رخ دهـد و بـوقـوع پيوندد؟ لحظه اى كه زندگى برزخى به تحقق پيوند كسانى كـه پـيـش از آن بـه فـرامـوشـى سپرده بودندش خواهند گفت : پيام آوران پروردگارمان مـعـارف حـقه (جهان - انسان شناسى وحيانى ) را آوردند. اينك آيا شفيعانى براى ما تواند بـود تـا بـه نـفـع مـا شـفـاعـت كـنـنـد يـا مـمـكـن اسـت بـازگـردانـده بـه زنـدگـى دنـيا و طـول عـمرمان شويم تا كارهايى بكنيم جز آنچه مى كرديم ؟! واقعيت حالشان اين است كه خود را بباختند و آنچه باطل مى بافتند از دستشان برفت و گم شد(95)"
21. سى و نهمين سوره مكى ، جن :
چـنـد سـال پـيـش از نـزول سـوره جـن ، در وصـف زنـدگـى برزخى كافر زشتكار فرمود: "سـاءرهقه صعودا...(96)" بزودى (در لحظه مردن ) با راندنش به گردنه اى تنگ و فرساينده خسته و دلتنگش گردانم ، چون او انديشه كرد و ارزيابى كرد. پس نگونسار بـادا كـه چـگـونه ارزيابى كرد...در سوره جن مى فرمايد: "...ربه يسلكه عذابا صعدا" اين آيه 17 سوره جن است و آن آيه 17 سوره مدثر.
"و اما گروه (نامرئيان ) برون مانده از صراط قيام به قسط هيمه دوزخ باشند...و هر كس (از نـامـرئيـان ) از درس پـروردگارش روى برتابد پروردگارش او را با راندنش به گردنه اى تنگ و فرساينده خسته و دلتنگ گرداند(97)"
22. چهلمين سوره مكى ، ياسين :
در اين درس وحيانى ، پروردگار متعال بخشى بزرگ از تاريخ بشر را نه وقايعى كه مـورخـان نوشته اند و مى نويسند بلكه زندگى برزخى و احوالات متضاد انواع مردم پس از مـرگـشـان مـى دانـد. هـمـانـچـه مـمـكـن اسـت مـردمـى را كـه در عـصـر حـاضـر و نسل كنونى بسر مى برند از غفلت بدر آورد و نسبت به ارزش بى نظير فرصت از دست رفتنى و كوتاه عمرشان آگاه گرداند تا تصميم بگيرند زندگى هاى پست و وضعيتهاى مـحـيـطـى اسارت - ذلت را ترك گفته به زندگى انسانى و از اين به اسلام فرارفته به آزادى - غزتها نائل آيند.