پاى درس پروردگار ، جلد ۸

جلال الدين فارسى

- ۴ -


((پس به زودى تو ببينى و آنان ببينند كه كداميك از شما گرفتار انحراف فكرى است ؟ بيگمان پروردگارت داناتر است به كسى كه از راه او گم شد و هم داناتر است به راه يافتگان . از نيرو تكذيب كنندگان را فرمان مبر. ((پيشنهادشان را مپذير)) خوش داشتند كه و تو نرمش نشان دهى تا نرمش ‍ نشان دهند. و هيچكس را كه چون ثروت و فرزند و ((سرباز هوادار)) دارد بسيار سوگند خورنده فروط ريشخند كننده سخن چيننده دست از دهش باز گيرنده تجاوزگر گنهورز درشتخوى است وانگهى زنازاده است فرمان مبر. وقتى آيات ما بر او خوانده مى شود گويد: افسانه هاى پيشينيان (سنت ، فرهنگى - سياسى پيامبران ) است ، بزودى داغ بر بينى او زنيم . ما آنان را بيازموديم . همانگونه كه مالكان آن بوستان را آزموديم آن دم كه سوگند خورند كه با مدادان ميوده اش را بچينند و هيچ بر آن نگذارند ((براى فقيران كه همه جا رسم بوده و هست )). پس در حالى كه خفته بودند آفتى گردان از جانب پروردگارت بر آن بوستان پيچيده تا بر چيده گشت . بامداران همدگير را آواز دادند كه به كشتزارهاتان بشتابيد اگر مى خواهيد بچينيد. بعد هم رهسپار شدند در حاليكه آهسته به هم مى گفتند كه امروزه بايد بيچاره اى به بوستانتان قدم ننهد. و در حاليكه مصمم و قادر بر راه ندادن (بيچارگان ) بودند بشتافتند. پس چون بوستان را بديدند گفتند: بيشك ما از ره صواب گمشده ايم و در واقع ما محروم شده ايم (نه بيچارگان و مستمندان ). نزديكترينشان به خرد(54) گفت : مگر به شما نگفتم كه چرا خدا را بپاكى نمى ستاييد؟ گفتند: برتر آمد پروردگارا ما، بيگمان ما ستمكار بوديم . سپس ‍ رو به هم نهاده در حاليكه يكديگر را سرزنش مى كردند گفتند: واى بر ما كه سر پيچيده از امر خدا بوديم . اميد است پروردگار ما عوضى بهتر از آن به ما بدهد زيرا ما اينك روى به سوى پروردگارمان آورده ايم . چنين است عذاب (دنيا و زندگى امروزى ) و البته عذاب آخرت يعنى پس از مرگ سهمگين تر است اگر دانسته باشند.(55)))
چيزى نمى گذرد كه خداوند سوره كافرون را نازل مى فرمايد:
((بگو: اى شما كافران ! من آنچه را مى پرستيد نمى پرستم ، و نه شما پرستنده آيند كه من مى پرستم ، و نه من پرستنده آنم كه پرستيده ايد، و نه شما پرستنده آن خواهيد شد كه من مى پرستم . دين شما شمار است و دين من مراست .)) فردايش به مسجدالحرام رفته اين سوره را براى اشراف قريش ‍ كه در آنجا گرد هم اند بر مى خواند تا از او نوميد مى شوند.(56)
وصف فروگرد استكبارى را كه بدترين سير بعد از خداست چنين ادامه مى دهد. ((آيا نديدى كه پروردگارت با لشكر فيل چه كرد؟ مگر تدبير بدخواهانه شان را به هدر نداد و برسرشان نوعى پرنده دسته دسته نفرستاد كه بر آنها سنگى از جنس سنگ گل مى انداخت تا آنها را مانند كاهى خورد شده گردانيد؟(57)))
((بگو: به پروردگار سپيده دم پناه مى بردم ، فرمانرواى آدميان ، از شر آنچه بيافريد، و از شر شب (يا تاريكى باطل و سنت فرهنگى - سياسى الحادى و طاغوتى ) چون فراگيرد، و از شر آنان كه با دميدن يا گفتار پيوندهاى مفيد را مى گسلند، و از شر هر حسودى آنگاه كه حسدورزى )) مى دانيم كه حسد، معادل و قرين عاطفى - هيجانى رفتار استكبارى يا سياست دگر تباهگرى يعنى افساد فى الارض است كه مشخصه اصلى مستكبران بشمار مى آيد.
((بگو: به پروردگار آدميان پناه مى برم ، فرمانرواى آدميان ، خداى آدميان ، از شر وسوسه گر پيدا و پنهان شونده اى كه در سينه آدميان وسوسه مى كند، از نامرئيان باشد يا از آدميان )).(58) از آدميانى باطل ساز و باطل پراكن ياد مى شود كه در فراگرد رشد معنوى مردم اخلال مى كنند و در كنار عوامل نامرئى محيط اجتماعى و محيط بين المللى و هماهنگ با آنها به دگر تباهگرى فرهنگى اشتغال داشته از آن يا ارضا مى شوند و يا منتفع . آنها كه منتفع مى شوند گروه دنيادار يا مترفين اند و آنها كه ارضا مى شوند گروه كفار مستكبر يا مفسد الارض . كاهنان قديم ، و به اصطلاح دانشمندان علوم اجتماعى و سياسى جديد، عمله فرهنگى و سياسى سلطه گران دنيادار و سلطه گران مستكبر بشمار مى آيند. در عين حال كه نوكر يا عمله آنها هستند، شخصا سلطه فرهنگى و سلطه رسانه اى را هم اعمال مى كنند. سلاطين رسانه اى و ارباب مؤ سسات به اصطلاح تحقيقاتى و دانشگاهى در اين جرگه اند. باطل را كه جز فلسفه زندگى هاى پست نيست توليد مى كنند و نشر مى دهند و مى پراكنند و به درون سينه مردم مى ريزند. پيوندهاى مفيد و صميمانه اى را كه وحدت ملى جوامع ديندار و توحيدى از تار و پود آنها ساخته شده است با ((دميدن ))هاى خود مى گسلند تا قدرت ملى آنها تضعيف شه مهياى غلبه و سلطه گرى مهاجران كافر گردد.
ترتيب نزول سوره هايى كه آورديم و مجموعه هاى آيات به نوبه خود يك معجزه است و برهانى بر اين كه از مبداء هستى نازل شده است . در اينجا مجال جز يك اشاره نيست . در پى سوره هاى ((والعصر))، عاديات ، كوثر، تكاثر، ماعون ، يا دين - بخش دوم و اخير سوره علق و بخش دوم سوره قلم ، كافرون ، فيل ، فلق ، وناس ، سوره مباركه اخلاص مى آيد كه با همه ايجاز و اختصارش هم سنت فرهنگى - سياسى توحيدى را بيان مى نمايد و هم ردى بر سنت الحادى و طاغوتى در بردارد.
((بگو: او خداست ، يگانه است ، خداى بى نياز ثابت دگرگون نشدنى است . نزاد و زاده نشده ، و هيچكس او را همتا نيست )).
در تمامى سوره هايى كه از ابتداى نزول وحى مى آيد و تمامى مجموعه آيات آن ، هم سنت توحيدى و سير تقرب الى الله تدريس مى شود و هم فروگرد بعد از خدا با سنت فرهنگى - سياسى الحادى و طاغوتى شناسانده و تعريف مى گردد، اولى براى شدن و اعتلا و ارتقا، و دومى براى پرهيز و مبرا شدن و طهارت پذيرى . براى مثال ، سوره كوثر با همه كوتاهيش هر دو را در بردارد، و سوره اخلاص نيز هر دو را.
پس از سوره ((اخلاص ))، سوره نجم نازل مى شود، در آن بعد معرفتى فروگرد بعد از خدا تشريح مى گردد:
((به ستاره (يا به ثريا) بگاهى كه فرود آيد سوگند كه همشهريتان گمراه نگشت و نه بيراهه رفت ، و سخن به هواى دل نمى راند و آن جز وحيى كه به او مى رسد نيست . سخت نيرومندى متين راى به وى آموخت ... وجدان (محمد) آنچه ادراك كرد دروغ نشمرد. آيا شما با اين حال با وى بر سر آنچه ادراك يقينى مى كند به مجادله بر مى خيزيد؟!... آيا ونگهى در لات و عزى و منات ، آن سومين واپس تر - نگريستيد (و انديشيديد) كه آيا شما را پسر است و او يعنى خدا را (دختر)؟! آن در اين پندار تقسيمى ظالمانه و مسخره است . آنها نامهايى بيش نيست كه شما و نياكانتان نهاده ايد و خدا هيچ نفوذ منطقى اى به آنها نداده است . جز پندار و آنچه را علائق پست درونى است پيروى نمى كنند. حال آنكه از طرف پروردگارشان بر ايشان مايه هدايت آمده است . مگر آدمى را آنچه آرزو كند تواند بود؟!... بيگمان ، كسانى كه به زندگى بازپسين ((پس از مرگ )) ايمان نمى آورند بر فرشتگان نام زنانه مى نهند، در حالى كه از واقعيت هيچ علم و اطلاعى ندارند و تنها پيرو پنداراند حال آنكه پندار هيچ بهره اى از حقيقت ندهد. پس روى از هر كس ‍ كه روى از آموزش ما بر تافت و جز زندگى پست را نخواست برتاب . اين است حدى كه در دانستن به آن رسيده اند! مسلما پروردگارت كسانى را كه از راهش (سير تقرب به او) بدر شده اند بهتر مى شناسد و او كسانى را كه به راهش رسيده اند بهتر مى شناسد - و آنچه در لايه هاى جهان برين هست و آنچه در عالم طبيعى هست مال خداست ، تا كسانى را كه بد كردند به آنچه كردند برساند و كسانى را كه كار نيك كردند به نيكويى نائل آورد.(59)))
57 - فروگرد موقت و گذراى آن
سير بعد از خدا، به كفار يا به منافقين اختصاص ندارد. در انسان مؤ من يا مسلمان ديندار هم بطور جزئى و موقتى روى مى دهد، و آن هنگام يا ايامى است كه به واجبات يا مستحباتش عمل نمى كند. چه ، به حكم آيه كريمه سير تقرب الى الله ، ((عمل صالح )) كارمايه صعود به سوى مبداء هستى و كمال مطلق است : ((و العمل الصالح يرفعه )). در حديث است كه من جلس مجلسا لم يزدد فيه من العلم شيئا لم يزدد من الله الا بعدا.
آيات كريمه اى كه به مضمون آيه و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا النفسهم ...(60) باشند. مويد همين حقيقت اند و از طرفى بر اساس كهن ترين و موثق ترين اسناد تاريخى كه اسباب النزول ، ترتيب نزول ، و روايات تفسيرى را در بر مى گيرند، نخستين فروگرد موقت و گذراى بعد از خدا در ميان مسلمانان اوليه در فردى روى مى دهد كه مانند هر توانگر ديندارى صدقه مى دهد و داراييش را در راه خير مصرف مى كند. برادر شيريش به او مى گويد: اين چه كارى است كه مى كنى . نزديك است مالى برايت نماند! جواب مى دهد: من گناهان و لغزشهايى دارند و با اين كار خشنودى خداى منزه و متعال را مى جويم و بخشايش او را اميد مى برم . مى گويد: ما ده شترت را با پالانش به من بده تا در عوض ، همه گناهانت را به گردن بگيرم . آن فرود آنچه را برادر شيريش خواسته به او مى بخشد و بر آن گواه مى گذاراند و دست از پاره اى از صدقه ها كه مى داده است مى كشد. در اين هنگام خداى تبارك و تعاله اين آيات را فرو مى فرستد:(61)
آيا آن را ديدى كه روى برتافت و اندكى چيز بخشيد و دست از آن بكشيد؟ آيا او از دانش آينده كه پنهان است بهره مند است بدانسان كه او مى بيند؟! يا مگر از آنچه در كتابهاى موسى و ابراهيم - كه رسالتش را با دقت به نهايت رساند، هست خبر نيافت كه هيچ مسؤ وليتدارى بار گناه و مسؤ وليت ديگرى را نيارد كشيد، و اين كه آدمى را جز آنچه به كوشش نموده است نباشد، و اين كه كوشش وى بزودى نشان داده خواهد گشت (در لحظه مردن و آغاز زندگى برزخى ) آنگاه به آن كوشش پاداشى به كمال و تمام داده خواهد شد، و اين كه پايان كار آدمى آستان پروردگار تو است ، و اين كه اوست كه بخنداند و بگرياند، و اين كه اوست كه بميراند و زنده كند، و اينكه او جفت مرد و زن يا (نر و ماده ) را از نطفه اى پس از ريختن آبى اندك بيافريد، و اينكه بازپسين پديد كردن بعهده اوست ، و اين كه اوست كه بى نيازى دهد و ثروت اندوخته بخشد، و اين كه اوست كه پروردگار ثرياست ، و اين كه او نسل پيشين قوم عاد را نابود كرد و قوم ثمود را چنانكه هيچ بر جا ننهاد، و پيشتر قوم نوح را، بيگمان آنها ستمكار و نافرمانبردارتر بودند، و آن مدينه هاى واژگون شده را فرو در انداخت تا آنها را آنچه در پوشيد در پوشيد. بنابراين كداميك از پيشامدهاى خوش و ناخوش عبرت آموز پروردگارت را مشكوك و قابل ترديد مى پندارى ؟! اين اعلام خطرى است از گونه اعلام خطرهاى سده هاى پيشين ، آن رخداد بسرعت فرارسنده (مرگ و انتقال به زندگى برزخى ) بس نزديك شد است . در برابر خدا، هيچ كس ‍ نيست كه از وقوعش جلوگيرى كند. آيا از اين گفتار شگفتى مى نماييد و مى خنديد و نمى گرييد و متكبرانه سرگرم هوسبازى هستيد؟! بنابراين ، خدا را سجده برده بپرستيد(62).
واقعيت در خور اهميت و توجه بسيار اين است كه اين قطعه طولانى و ختامى سوره نجم در پى دو آيه 32، 33 مى آيد تا براى رخدادى عمومى كه از آن سخن رفته مصداقى كه در برابر ديدگان مسلمانان و كافران وجود دارد ارائه دهد. در دو آيه پيش از اين جمله آيات ، مى فرمايد ((... تا كسانى را كه كار بد كردند به آنچه كردند برساند و كسانى را كه كار نيك كردند به نيكويى نائل آورد. كسانى كه از گناهان بزرگ و زشتهاى آن كناره گيرند مگر پاره اى يا بطرز سطهى و گذرا بيگمان پروردگارت آمرزشى دامنگستر دارد. او شما را بهتر را بهتر مى شناسد چون شما را از زمين (يا خاك ) بوجود آورد و چون شما بصورت جنين در شكم مادرتان بوديد، به همين دليل شما خودتان را پاك نگيريد و نشماريد، او كسانى را كه پروا گيرند (متقى باشند) بهتر مى شناسد.))
روشن است كه اين آيات از نظام تكوينى ، نظام هستى ، پرده بر مى دارد و حاوى آموزه هايى جهان ، انسان شناختى و تعالى شناختى است . مى فرمايد: ارتكاب موردى گناه صغيره و حتى كبيره كه مرتكب را به منجلاب آن فرو نبرد و فقط سطحى و گذرا باشد و بيدرنگ با توجه كه جبران آثار آن ارتكاب را هم در بردارد علاج گردد بطورى كه آن انسان مومن پرهيزگار نيكوكار از راهى كه بعد از خداست برگشته مجددا و مانند دوره اصلى زندگيش در صراط مستقيم اعمال صالحه كه صراط خداى عزيز حميد است قرار گيرد گرچه وقفه اى در سير تقربش روى داده باشد باز مى تواند به سير تقرب ادامه دهد. چنانكه در مورد آن مصداق كه در دنبال اين دو آيه بشرح مى آيد كسى كه مدتها صدقه مى داده و آنقدر كار خير مى كرده كه برادر رضاعيش او را از عاقبت زندگى طيبه و كثرت عمل صالحش ترسانده تا دست از آن برداشته است همين كه خطايش با آموزه الهى به او گوشزد مى شود توبه كرده به راه سير تقرب باز مى گردد و عمل صالح صدقه دادن و انفاق در راه خدا و آزاد كردن مومنانى را كه گرفتار بردگى مشركان اند از سر مى گيرد.
58 - سير يكنواخت آن
سير انديشه ها، باورها، داوريها، عواطف - هيجانات ، و اعمال كفار مستكبر و كفار دنيادار، سيرى يكنواخت و آكنده از اعمال زشت و پليد ستمگرانه است : ستم بر خود و ستم بر ديگران . همچنين است سير بعد از خداى مستضعفان اسارت ، ذلت پذيرى كه يكى از دو زندگى داموارگى و دون جانورى را بر گزيده اند.
عتبه ، پسر ابولهب ، كه پيش تر كه دختر حضرت خديجه و پيامبر اكرم را فسخ كرده است و همراه پدر و مادرش به مخالفت با آن خاندان مطهر و مكرم كمر بسته است با نزول صدر سوره نجم و شنيدن آن از پيامبر خدا كه در نمازش معمولا سوره جديد يا مجموعه آيات جديد را در مسجدالحرام و پيش روى مشركان مى خواند كفرش را به آن معارف حقه و رخداد وحى ، ابراز مى دارد و مى گويد: كفرت برب النجم اذا هوى ... كفرت بالذى دنا فتدلى ...(63) در نتيجه اين آيات فرود مى آيد:(64)
((نگونسار باد اين آدمى كه چه ناسپاس ناگروا است ! از چه چيزى آفريدگار آفريدش ؟ از آبى اندك (65) آفريدش پس اندازه دادش سپس به راه راست ، راهى تكوينى كه هر كس خواه ناخواه مى پيمايد از مرحله جنينى تا مردن و انتقال به زندگى برزخى و سپس زندگى قيامت ) روانه اش كرد، آنگاه بميرانيدش و بعد او را در گور كرد، آنگاه وقتى كه خواهد او را برانگيزد. نه به مقتضاى اين واقعيت عمل كرد؛ و آنچه را خدا به او امر كرد انجام نداد. بنابراين ، اين آدم بايد به خوراكش بنگرد كه ما آب باران فرو ريختيم فرو ريختنى ، بعد زمين را بشكافتيم شكافتنى ، آنگاه در آن دانه رويانديم و انگور سبزى و درخت زيتون و خرما، و بوستانهاى بزرگ با درختان ستبر، و ميوه و گياه جهت بهره مندى ، شما را دستورانتان را. پس آنگاه كه آن بانگ كه همه بشنوند طنين اندازد دورانى كه آدمى از برادرش بگريزد و از مادرش و پدرش و از همسرش و فرزندانش يا (پسرانش )، هر يك از اين آدميان را در آن دوران حالى و كارى است كه او را به خود مشغول مى دارد. هستى هايى در آن دوران ، روشن و درخشان است خندان و شادان و هستى هايى در آن دوران كه بر آن گرد نشسته است دوده بستوهش آورده است . آنان ، همان كافران بدكارند.(66)))
در اين ايام ، سلطه گران مستكبر و دنيادار قريش تصميم مى گيرند هر مرد و زنى را كه در داخل عشيره شان ايمان آورده و از رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) - پيروى مى كند بيازارند و شكنجه كنند تا دست از ديندارى توحيدى و حيات طيبه بردارد. تنها پيامبر در پناه حمايت عمويش ابوطالب كه رئيس دو عيشره بنى هاشم و بنى مطلب است مصون و در امان مى ماند. تمامى افراد بنى هاشم و بنى مطلب به دعوت ابوطالب حامى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى شوند به جز ابولهب و زنش رفتار و سياست آن مستكبران كافر و دنياداران كافر همان است كه در ادوار تاريخى و در اقاليم مختلف گيتى بوده و هست و خواهد بود: جزئى از فروگرد كفر و بعد از خدا. خداى حكيم از آن چنين پرده بر مى دارد.
((به آسمان برجدار (يا جهان برين لايه به لايه ) سوگند، و به دوران موعود، به شاهد و به مشهود كه نگونسارند آن سازندگان چاله هاى آكنده از آتش ‍ شعله ور پرمايه نگاهى كه آنان بر كنارش نشسته اند و شاهد كارى هستند كه با مومنان مى كنند. و از هيچ كارشان كينه به دل نگرفتند جز اين كار كه به خداى مقتدر ستوده مى گرويده اند آن خدا كه فرمانروايى آسمانها و زمين او راست . و خداوند شاهد هر چيزى است . مسلما آنان كه مردان و زنان مومن را شكنجه كردند بعد هم توبه نكردند (و از زندگى استكبارى به صراط حيات طيبه برنگشتند) براى آنان عذاب دوزخ و هم براى آنان عذاب سوختن به آتش است . يقينا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردند بهشت ها دارند كه از كف آنها جويها روان است ، آن است .
كاميابى بزرگ ، بيگمان حمله انتقامگيرانه پرودگارت خشونتبار است . بيشك او آفرينش ابتدايى مى كند و اعاده آفرينش ، و همواره آمرزنده دوستدار است صاحب تخت شكوهمند كه آنچه اراده فرمايد نيك و زود بانجام رساند. آيا سرگذشت آن لشكرها به تو رسيد؟ لشكر فرعون و ثمود؟ در واقع كسانى كه كافر شدند به تكذيب (دين ، وجود خداى يگانه و حاكميتش بر نظام هستى و بشر، و پيامبران و نبوت ) ادامه مى دهند، و خداوند از هر سوى بر آنان سلطه تكوينى دارد. واقعيت اين است كه آن ، قرآنى پرشكوه و عظمت است در لوحى محفوظ (لايه برينى از جهان هستى كه ثبات و رخنه ناپذيرى دارد.)))
مستكبران حجاز امتداد وجودى مستكبران اعصار پيشين تاريخ ‌اند و آنچه مى گويند، مى انديشند، كفر و انكارهايشان ، داوريهايشان ، فلسفه زندگيشان جز سنت فرهنگى - سياسى الحادى و طاغوتى واحدى نيست كه بعدها هم دوام خواهد يافت . شكنجه كردن مردان و زنان كه پيشتر در مورد پيروان عيسى (عليه السلام ) انجام گرفت اينك در حجاز نسبت به پيروان بعثت خاتم روى مى دهد و در آينده هم روى خواهد داد. جريان واحد و مشابهى است كه ابزارها و رنگ و ظواهرش تغيير مى كند بدون آنكه ماهيتش و ويژگيهايش اندك تفاوتى پيدا كند.
در سوره ((تين )): به انجير سوگند و به زيتون ، به كوه سينا سوگند و به اين شهر برخوردار از امنيت كه آدمى را در نيكوترين ساختارى آفريديم ، آنگاه او را به پست ترين مرتبه هاى هستى باز پس رانديم مگر كسانى كه ايمان آورند و كارهاى شايسته كردند كه ايشان مزدى ناكاست و بى منت دارند. ديگر چه مى شود كه تو (اى آدمى ) دين را تكذيب مى كنى ؟ مگر خدا بهترين حاكم نيست ؟
در سوره ((قارعه )): آن كوبنده . آن رخداد كوبنده چيست ؟ و چه دانى كه آن رخداد بشتاب آينده چگونه باشد؟ زمانى كه آدميان چون پروانه هاى پراكنده باشند و كوهها مانند پشم زده متلاشى شده باشند. آنگاه هر كس ‍ كارهاى ارزنده اش سنگين باشد او در زندگى پسنديده خوشايندى باشد و هر كس كارهاى با ارزشش سبك باشد جايگاه ژرفاى زمين باشد. چه دانى تو كه آن چه باشد. آتشى سوزان باشد.
در اين سوره مباركه مى فهميم كه سير بشر در چهار فروگرد داموارگى ، دون جانورى دنيادارى ، و استكبارى ، سيرى است خالى از هر عمل صالح ، از هر انديشه و باور و داورى و عاطفه - هيجان و شغل و كار و سياست ارزنده و شايسته . نداشتن كارهاى ارزنده آگاهانه و ارادى ، سبب مى شود كه در دم مردن سبك باشيم و به درجات والاى هستى نائل نگشته به ((هاويه )) و به ژرفاى زمين كه جز توده هاى عذاب سوزنده نيست فرو افتيم و با برچيده شدن بساط عالم طبيعى ، و برپايى قيامت مرتبه اى از دوزخ قيامت را متناسب با مرتبه دوزخ برزخى خويش پيدا كنيم . همان بشويم كه آگاهانه و بطور ارادى عمل كرده ايم .
((عمربن ربيعه نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى آيد و مى گويد: دوران قيامت را برايم شرح بده كه چه وقت خواهد بود و چگونه روى خواهد داد و چه وضعيتى است ؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برايش شرح مى دهد، اما او مى گويد: حتى اگر آن را با چشم خودم ببينم حرف تو را اى محمد تصديق نخواهم كرد و به قيامت ايمان نخواهم آورد. مگر مى شود اين استخوانها را خدا فراهم آورد!(67) پس سوره قيامت مى آيد:
((بنام خداى بخشنده مهربان . به دوران قيامت سوگند مى خورم ، نه . و به نفس سرزنشگر سوگند مى خورم . نه ، آيا آدمى پندارد كه استخوانهايش را هرگز فراهم نخواهيم آورد؟ آرى ، ما قادريم كه (حتى ) انگشتانش را بسازيم . واقعيت اين است كه آدمى مى خواهد پيش از رخداد قيامت زشتكارى كند، مى پرسد دوران قيامت چه وقت است ؟ بنابراين هنگامى كه برق از چشم بپرد و ماه بيفسرد و خورشيد و ماه گرد هم آرند، در آن هنگام آدمى گويد: به كجا توان گريخت ؟ گمشو! پناهگاهى يافت نشود! قرارگاه در آن دوران آستان پروردگار تو است . به آدمى در آن هنگام خبر دهند كه چه وظيفه اى انجام داده و چه انجام نداده است . در حقيقت ، آدمى حال خويش را بيناست گرچه عذر و بهانه هايش را مطرح سازد...(68)))
((چنان نيست (كه پنداريد). واقعيت اين است كه شما زندگى گذرا را دوست مى داريد و زندگى پس از مرگ را از نظر و حسابتان مى اندازيد. چهره هايى در آن دوران (پس از مرگ ) شاداب اند نظاره گر سوى پروردگارشان . و قيافه هايى در آن دوران گره برابر و زده گفتى بلايى سخت را انتظار مى كشند... پس ، نه تصديق كرد ((خداى يگانه و حاكميت تكوينى و تشريعى او را)) و نه نماز گزارد بلكه دروغ شمرد و روى برتافت ، بعد هم خرامان پيش خانواده اش رفت . سزاتر آن باشد هم سزاوار، بار سزاتر آن باشد هم سزاوار (هم دوزخ برزخى و هم امتدادش دوزخ قيامت ). مگر آدمى پندارد كه سرخود رها مى شود! مگر نطفه اى نبود از مايعى كه برون مى جهد، بعد لخته بود آنگاه آفريدش بعد تكميلش كرد، وانگهى از آن جفت زن و مرد به قرار آورد. آيا او اين توانايى ندارد كه مردگان را زنده گرداند.؟(69)))
((وليد بن مغيره از قضات عرب است و آنها دعاوى خويش را نزد وى اقامه مى كنند. ده برده دارد كه به هر يك هزار دينار سرمايه داده تا به نفع او تجارت كنند و ثروتى هنگفت بهم بسته است . او عموى ابوجهل است . از او مى پرسند: اين چيست كه محمد مى گويد؟ جادو است يا كهانت ( غيبگويى يا پيشگويى ) است يا خطابه و شعر؟ مى گويد: اجازه بدهيد بروم گفتارش را بشنوم .
نزد پيامبر كه در حجر اسماعيل نشسته مى رود و مى گويد: اى محمد، از اشعارت برايم بخوان (يا بسرا).
- آن شعر نيست بلكه كلام خداست كه به وساطت رسولان (نامرئى )اش ‍ مى فرستد.
- برايم بخوان
-...
سران قريش با خود مى گويند: وليد از سنت اجداديش بدر شده و به دين محمد در آمده است . و سخت غمگين مى شوند. ابوجهل پيش وليد رفته مى گويد: عمو جان باعث آبروريزى ما شده اى !
- برادرزاده ! اينطور نيست و من همچنان بر سنت قبيله خويشم . اما گفتارى بسيار عالى و فوق العاده شنيدم كه لرزه به اندام مى افكند.
- شعر است ؟
- نه ، شعر نيست .
- خطابه است ؟
- نه ، خطابه سخنى پيوسته و يكنواخت است . اما اين گفتارى بند است بس ‍ با آب و رنگ .
- پس كهانت است و سخن غيبگويان ؟
- نه .
پس چيست ؟
- بگذار درباره آن فكر كنم .
فردايش از او مى پرسند: خوب ، چيست آن ؟
- جادو است .
چنين وحى مى آيد:(70)
((مرا با آن كس واگذار كه او را تنها آفريدم و به او ثروتى هنگفت دادم و پسرانى (و شايد خادمانى ) حاضر و كمر بسته ، و مقدمات كاميابى برايش ‍ فراهم آوردم ، با اينهمه طمع بدان بسته كه بر آن بيفزايم . هرگز چنين مباد؛ زيرا او با آيات ما در سيتز است بزودى در حالى كه او را فرا پيش مى كشانم به ستوهش مى آورم ، زيرا كه او انديشه كرد و ارزيابى و داورى كرد، نگونسار بادا كه چگونه ارزيابى و داورى كرد. باز بميرد كه چگونه اين ارزيابى و داورى كرد. آنگاه ديدى زد، سپس چهره در هم كشيد و خم برابر و افكند، وانگهى و استكبار ورزيده گفت : اين جز جادويى كه از ديگران آموخته نيست ، اين جز سخن آدميان نيست ، ديرى نگذرد كه او را به داغگاه در افكنيم . و تو چه دانى كه داغگاه چيست ؟ هيچ برجا نگذارد و نه رها كند، گدازنده پوست تن است ، بر آن نوزده گماشته هست ...
((سوگند به ماه كه نه چنان است كه آن كافر گويد و به شب چون پشت كند سوگند و به صبح چون پرده از رخسار بركشد كه آن داغگاه يكى از آيت هاى بزرگ است براى ترساندن بشر، براى هر كدام از شما كه خواهد وظيفه انجام دهد يا ندهد. هر كسى در بند(71) كارهاى آگاهانه و ارادى خويش ‍ است مگر فرخندگان كه در بهشت ها با هم در گفتگويند و از تبهكاران مى پرسند كه چه عاملى شما را به داغگاه كشانيد؟ گويند: اينكه از نماز گزاران نبوديم و بيچاره را خوراك نمى داديم و با ياوه گويان غرق حرف مى شديم و دوران حسابرسى (پس از مردن ) را دروغ مى شمرديم تا اينك ما را يقين آمد. پس شفاعت شفاعت كنندگان سودشان ندهد. بنابراين آن كافران را چه شده است كه از درس قرآن رويگردان از گويى خرافى رم خورده اند كه از شيرى گريخته باشند.(72)))
((امية بن خلف هرگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مى بيند او را ريشخند مى كند و در غيابش هم عيبجويى مى نمايد. پس خداى تعالى درباره اش چنين مى فرمايد: ((بنام خداى بخشنده مهربان ، واى بر هر ريشخند كننده عيبجويى كه مالى گرد آورد و آن را شمرده بيندوخت . مى پندارد مالش او را پاينده مى دارد. چنان نيست . قطعا در آن در همشكننده افكنده خواهد شد و چه دانى كه آن در همشكننده چيست ؟ آتش افروخته خداست كه از دلها برآيد (علائق پست استكبارى و دنيادارى ). بيگمان آن آتش گر گربيانگر آنان است به صورت ستونهاى تنوره كشان .(73)))
در سوره مزمل :