پاى درس پروردگار ، جلد ۸

جلال الدين فارسى

- ۵ -


و اصبر على ما يقولون و اهجرهم هجرا جميلا. و ذرنى و المكذبين اولى النعمة و...
در برابر آنچه مى گويند مقاومت ورزيده شكيبايى نما و از آنان دورى گزين دورى گزيدنى زيبنده . و مرا با تكذيب كنندگان كه صاحبان ناز و آسايش اند واگذار و آنان را اندكى مهلت بده ، زيرا كه بندهاى گران و آتش سوزان و خوراكى گلوگير و عذابى دردناك آماده داريم ، دورانى كه زمين و كوهها بلرزد و كوها ريگ روان شود. بيگمان ، ما به سوى شما پيامبرى كه سرمشق و گواه بر شما باشد فرستاديم چنانكه به سوى فرعون پيامبرى فرستاديم . پس ‍ فرعون سر از فرمان آن پيامبر بتافت تا ما او را بگرفتيم گرفتنى به كيفر سخت . بنابراين اگر شما كافر شويد چگونه خويشتن از دورانى در امان بداريد كه كودكان را پير مى سازد؟ جهان برين آن دوران و رخدادش را در خود سرشته دارد، وعده خدا هم شده و تحقق يافته است . به يقين اين درسى است . بنابراين هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش پيش ‍ گيرد.(74)
بلافاصله سوره مباركه مرسلات مى آيد سراسر تهديد تكذيب كنندگانى كه اغلب سرمايه داران مترف و خوشگذران اند يا مستكبران جنگ افروز مفسد فى الارض و باطل ساز و باطل پراكن ... در آن دوران واى بر تكذيب كنندگان ! پاسى كوتاه بخوريد و لذت ببريد چون شما تبهكاريد، در آن دوران بلا به حال تكذيب كنندگان ! و چون به آنان گويند سر فرود آريد و ركوع كنيد سر فرو نياوردند و ركوع نمى كنند. در آن دوران واى بر تكذيب كنندگان ! بالاخره از قرآن كه بگذارند به كدام گفتار ايمان مى آورند؟!(75)
59 - رويدادهاى معرفت شناختى آن
رويدادهاى معرفت شناختى آن
در چهار زندگى پست كه چهار فروگرد بعد از خدا باشد چندين رويداد معرفت شناختى يافت مى شود كه برخى در هر فروگرد و زندگى پستى اتفاق مى افتند و بعضى به يكى از آنها اختصاص مى دارند.
شناخته شده ترين اين رويدادها يا پديدارها عبارتند از: يادناگيرى - نادانى ، انكار، و كفر.
فهرست آنها بدين قرار است :
1- يادناگيرى ، نادانى
2- انكار حقائق
3- كفر يا پوشاندن حقائق و واقعيت ها
4- غفلت
5- سهو
6- به فراموشى سپارى
7- خودغنى ، ثابت بينى
8- استكبار، يا خود بزرگ بينى
9- بستن روزنه على به روى معارف حقه و تجلى هستى برين
10- تقليد كوركوانه ، و پذيرش سنت فرهنگى ، سياسى الحادى و طاغوتى = باطل
رفتارهاى ديگرى هم در اين چهار زندگى پست هست مانند اختلال عقلى كه در نسبت با خدا اضلال الهى نام دارد. و شك بيمارگونه ، دينسازى ، پيروى از شيطان هاى آدمى صورت و نامرئى ، خود فريبى كه شرح آنها موجب اطاله كلام است .
اينها همه رفتارهايى آگاهانه و ارادى است كه از فرد سر مى زند. رويدادهاى ديگرى در همين زندگى ها - فروگردها هست كه از فرد سر نمى زند و ريشه در لايه خود مختاريش ندارد بلكه معلول اعمال آگاهانه و ارادى او بودن ريشه در نظام هستى دارد. پديدارهاى اخير معلول آن رويدادهاى معرفت شناختى آگاهانه و ارادى بشمار آمده با خداى متعال نسبت دادند، عبارتند از
1- اضلال الهى
2- محروميت از رحمت رحيمى
شايسته است كه اينها در يكايك زندگى هاى پست يافت نشده هر چند رويداد به يك زندگى و فروگرد انحطاطى اختصاص دارند.
1- يادناگيرى ، بى خردى - نادانى
جانوران چون زندگى ثابتى دارند و نمى توانند و زندگى برترى يابند به يادگيرى نيازى ندارند. آنها بازتاب ها- يا حركات انعكاسى - همچنين غرائز - يا الگوهاى ناآموخته اى از بازتاب ها دارند كه به كمك آن مى توانند هم از آغاز تولد خود را با محيط سازگار كرده رفع نياز زيستى كنند. از ميان جانوران تنها آدمى است كه بايد بسيارى از كارها را ياد بگيرد. يادگيرى برايش نقشى مهمى كه پس از آفرينش و سرشت گرفتن قرار مى گيرد ايفا مى كند. تحولات آدمى ، چه به سوى پستى و چه به سمت اعتلا، گرچه نه همواره لكن اغلب وابسته به يادگيرى اوست .
در يادناگيرى - نادانى مورد بحث ، مراد ياد نگرفتن درسها و معارفى است كه لازمه اعتلا و سير تقرب است . عدم انجام كارهاى معينى است كه او را مجهز به لوازم اعتلا و بهترى مى گرداند لكن با حركات اجتناب ، كناره گيرى ، روگردانى و پشت كردن صورت مى پذيرد. به همين جهت در كلام خداوند از آن با دو فعل ((اعراض )) يا كناره گيرى و روگردانى و ((تولى )) يا پشت كردن هم تعبير شده است .
قرينه اين حركات در سير تقرب يا ديندارى ، تقوى است كه پرهيز و دامن از آلايشها بالا زدن ، و خود پايى را افاده مى نمايد. ما از چيزها، امور، و افراد بد و زشت رو مى گردانيم ، كناره مى گيريم ، و به آنها پشت مى كنيم . اما افراد منحط از معرفت دينى و پيام الهى ، و از پنده و تعليم هاديان به حيات طيبه كناره گرفته رو مى گردانند و به آنها پشت مى كنند. خدا به پيامبرش دستور مى دهد روى از كسى بگرداند كه ((آن كس به پندها و معرفت دينى پشت مى كند و جز زندگى پست را نمى خواهد. آن بهره شان از علم است (76)))
براى مثال ، افراد زشتكار، ستمگر، و منحط از اين خبر كه پس از مرگ يك زندگى برزخى هست كه با برپايى قيامت به شكل و به گونه ديگرى از هستى دوام خواهد يافت و هر دو زندگى تابع اعمال شخص در دنياست رو
مى گردانند، حاضر به شنيدنش ، انديشه درباره اش ، و گفتگو درباره اش ‍ نمى شوند. قل هو نباء عظيم اءنتم عنه معرضون بگو: آن خبر عظيم و هولناكى است كه شما از آن رويگرداند فما لهم عن التذكرة معرضين ... آنان را چه شده است كه از پند يا (درس قرآن ) رويگردانند پندارى دراز گوش هايى رم خورده اند كه از شيرى گريخته باشند.(77)
نوح همين پديدار را به خدا گزارش مى دهد: پروردگار من ، من هموطنانم را شب و روز دعوت كردم ولى دعوت كردن من به آنان جز گريز نيافزود. و من هرگاه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى و از انحطاط بدر آورى انگشتان خود را در گوششان كردند و جامه خود را بر سر و تن خود پيچيدند و پافشارى كردند و استكبار ورزيدند چه استكبارى !...(78)))
مشركان و مستكبران عصر پيامبر خاتم همين رويگردانى و يادناگيرى و حق ناپذيرى را بروز مى دهند.(79)
خداى متعال اشاره به آدم دنيادار مترف مى فرمايد: چون اين آدمى را نعمت دهيم روى برتابد و شانه از غرور بالا اندازد، و چون پيشامد بدى گريبانش را بگيرد آنگاه زبان به دعايى عريض و طويل گشايد.(80) و مى فرمايد: ((و چه كسانى ستمكارتر از آن باشد كه آيات پروردگارش را به يادآورى كنند و او روى از آن بگرداند و فراموش كند كه تا آن وقت چه كرده است ؟
يادناگيرى به وضعيت نادانى منتهى مى شود. لكن در فاصله اين دو، حركات و اعمال زشت ديگرى از كافر سر مى زند كه به نوبه خود قابل توجه است : گريز از بحث ، تبادل نظر، استدلال ، و درس ، در حد رميدن ، و ناشنوايى و (بى زبانى ): ان شر الدواب عندالله الصم البكم الذين لايعقلون بيشك پست ترين چارپايان نزد خدا ناشنوايان گنگى هستند كه خرد بكار نمى برند.(81) وقتى گفتگوى خردمندانه و تبادل نظر و استدلال و يادگيرى و ياد دهى متقابلى در كار نبود و نه گوش براى پند نيوشى باز بود و نه زبان براى پرسشگرى ، تعقلى در كار نخواهد بود و چارپايانى مى ماند و بس در صورت آدمى ، وضعيت فرهنگى او نادانى خواهد بود. جاهليت به جامعه اى مركب از چنين افرادى اطلاق مى شود.
داموارگان و دون جانوران و دنياداران و مستكبران چهار گروه كافرى هستند كه نه تنها از شنيدن بحث ، استدلال ، و تبادل نظر در امور و مسائل فرهنگ معنوى مى گريزند بلكه اگر ببينند اين كارهاى انجام مى شود در جريانش ‍ اخلال هم مى كنند. مستكبران از آن ميان ديگران را به مختل كردن جريان بر مى انگيزند: ((و كسانى كه كافر شدند گفتند: به اين قرآن گوش نسپاريد و در ميان تلاوت آن حرف بى معنا بزنيد شايد كه شما پيروز شويد.(82))) علاوه بر اين كه كه خودشان از قرآن و پيامبر و نهضت انقلابش مى رمند و مى گريزند مستضعفان و اسيران سياسى و فرهنگى را از گوش سپردن به پيامبر الهى و ارشاد پيامبر اكرم بر حذر و باز مى دارند: ((و آنان ديگران و يكديگر را)) از آن (قرآن ) باز مى دارند و خود از آن دورى مى گزينند، و بدون اينكه احساس كنند فقط خويشتن را هلاك معنوى و فرهنگى مى سازند.(83)))
2- انكار حقائق
حقائقى كه مورد انكار گروههاى چهارگانه منحط واقع مى شوند داراى اين خاصيت اند كه پستى و حقارت و اسارت - ذلت آنان را هر چه نمايان تر ساخته مايه هدايت و رشدشان مى تواند باشد و عبرت آموز است . در بسيارى همين اثر را مى گذارد، و در بسيارى هم خشم و نفرت و بالنتيجه انكار و كفر را بر مى انگيزد. معقولات ، واقعيت هايى است در كنار محسوسات كه مورد آنان قرار مى گيرد انكار هر يك از اين دو گونه امور يا واقعيات ، و كفر به آنها نابخردانه بوده آثار سويى روى انديشه عمل ، و زندگى منكر، كافر مى گذارد و اختلالاتى را در جريان زيستن و رشد معنوى و آزادى - عزت مردم پديد مى آورد.
انديشه و براهين عقلى ، مادى و محسوس نيستند ولى حقيقت دارند. حتى امور محسوس و مشهود و واقعيت هاى قابل مشاهده و تجربه را توسط عقل در مى يابيم و با انديشه درباره آنها فرضيه مى سازيم يا قوانين و روابط حاكم بر پديدارها را كشف ، و آنها را تبيين مى كنيم . معارف قرآنى پاره اى درباره امور و واقعيت هاى قابل مشاهده و تجربه است و بخشى درباره امور و واقعيت هاى غير قابل مشاهده و تجربه ، اما معقول ، معيار سنجش واقعيات و بررسى انديشه و نظريه و فرضيه غير محسوس و غير مادى است . چون غير مادى و نامحسوس است ((غيب )) بشمار مى آيد يعنى از حواس ما پنهان و براى عقل ما مشهود است . حوادث تاريخى ، اينك براى ما و آيندگان غير محسوس و غير مشهوداند ولى هيچيك از ما در واقعيت آنها شك نمى كنيم ، بحث فقط بر سر اين است كه فلان واقعه مورد ادعا آيا بوده است يا نه ؟ و به همان كيفيتى كه در تاريخ شرح داده شده اتفاق افتاده است يا نه ؟ آينده نيز با حوادث و اشخاصش و شرايط طبيعى و اجتماعى آن در پرده غيب است ، ولى به تحقيق رسيده مشهود مى افتد.
كافران معاصر موسى كليم الله خارج از جهان محسوسات و عالم طبيعى را منكرند و برهان عقلى را وسيله شناخت حقائق ندانسته مى گويند هر چه هست مادى ، محسوس و قابل رويت است . اگر چيزى را نبينيم معلوم مى شود وجود ندارد. به آن مرد بزرگ هدايتگر مى گويند: تا خدا را آشكارا نبينيم به درخواست تو به او ايمان نخواهيم آورد(84))) در واقع ، مدعى اند كه آنچه به حس نيايد و مورد تجربه قرار نگيرد وجود ندارد. حال آنكه همين ادعا يا نظريه بر پايه يك استدلال عقلى كه خود نامحسوس و غير مادى و غير قابل رويت است استوار مى باشد. ما حتى محسوسات و مشهوداتمان را با محك عقل و به كمك استدلال هاى عقلى تصحيح مى كنيم تا از خطا و اشتباه مصون بمانيم يا خطاهاى حس و تجربه را كشف و تدوين كرده تحليل و بيان علمى نماييم .
فرعون مانند هر مستكبر و دنيادار سلطه گرى خارج از محسوسات را قبول ندارد و مى گويد اگر خدايى وجود داشته باشد چون در وضع عادى و سطح زمين او را نمى بينيم با بناى برج بلندى شايد بتوانم از فرازش او را ببينم : ((و فرعون گفت : اى هامان ! كوشكى برايم بنا كن تا مگر به علل حوادث پى ببرم ، عللى كه در آسمان هاست ، آنگاه خداى موسى را بنگرم ، زيرا من او را دروغگو مى دانم )).(85)
حيلت طيبه ، زندگى مشهودى كه بس برتر و بهتر از زندگى دنيادارى ، زندگى استكبارى زندگى دامواره ، و زندگى دون جانورى است مورد انكار منحطان قرار مى گيرد. زندگى پس از مرگ كه شامل دو زندگى برزخى و قيامت باشد انكار مى شود.(86)
وجود نظام تشريعى الهى ، و اراده انسان يا لايه خودمختارى ساختار فطريش ، مورد انكار و كفر آنهاست ؛(87) همچنين فيض و رحمت الهى ؛(88) حتى هرگونه كمالى در خارج از تن و وجودشان
و وجود فضايل و برترى مردم ديندار نيكوكار را با نهايت بى شرمى انكار مى نمايند.(89)
كاهنان مدرنيته نظريه شن وارگى آدميان را براى نفى رشد معنوى و تفاوت ارزشى مردم خدمتگزار دلسوز خير خواه و فداكار با افراد تبهكار خود پرست بدخواه و شرير و متكبر وضع و ترويج نموده اند تاءكيد مكرر خداوند بر تفاوت انسان متعالى دانا با آدمى كه در پى زندگى پست دنياست دليل بر آن است كه زشتكاران ستمگر و عموم منحط منكر اين تفاوت اند: ((پس آيا كسى كه به او وعده پاداش نيك داديم و او آن را دريافت خواهد كرد با كسى كه از توشه زندگى دنيا بهره مند ساختيم و بعد در دوران دستاخيز از حاضر شدگان در آتش مى باشد يكسان يكسان و همانند است ؟!(90 )))
امروز هم مستكبران و دنياداران بويژه در جامعه هاى باخترى به تساوى خود با مرز ديندار نيكوكار ايثارگر و دلسوز بشريت قائلند؛ حتى خود را برتر از آنان دانسته بديده تحقير در آنان نگريسته زبان به سرزنش ايشان دراز مى كنند.
كافران عصر پيامبر گرامى براى نفى وحى و امتياز پيامبر، همسانى او را در خور و خواب با خويشتن ، بهانه مى سازند.(91) برترى خالق و مبداء هستى را نسبت به مخلوقات خودشان انكار مى نمايد.(92) هستى برين : الحسنى ، را منكر مى شوند و وجودش را تكذيب مى كنند.(93)
3- كفر
كفر در لغت به معنى پوشاندن يك چيز يا امر است . و كفر نعمت يا كفران آن پوشاندنش از طريق ترك شكرگزارى آن است . عرب به دهقان از آن جهت كه دانه را زير خاك پنهان مى كند كافر هم مى گويد و نيز به شب چون با تاريكيش اشياء و اشخاص را حس مى پوشاند و از ديده مردم پنهان مى گرداند.(94)
يكى از راههاى پوشاندن حقائق اساسى و مهم و موثر در زندگى همان است كه روان شناسى جديد كشف كرده است و آن راندن حقائق و خاطرات و مفاهيم از ضمير هشيار به ضمير ناهشيار است تا از نظر و بصيرت وى پوشيده و پنهان بماند.
كفر بنابر تعريفى از آن كه در كلام الهى مكرر آمده است كارى است كه فرد آگاهانه و بنحو ارادى در دهن و حافظه اش انجام مى دهد، فرد منحطى كه كه يكى از زندگى هاى پست را براى خويش برگزيده تا علائق پست همان زندگى در او بوجود آمده و محرك تمامى رفتارهايش از انديشه و حافظه تا انتخاب شغل و همسر و موضع سياسى شده است . كفر، تركيبى از انكار، پنهان كردن ، و نابوده انگارى است ؛ انكار حقائق ، دلالتهاى حوادث ، حجت ها و براهين عقلى و تجربى و هر آنچه به حيات اجتماعى و شيوه زندگى مربوط است . در پشت آن ، علائق پست دنيادارى ، استكبارى داموارگى ، و دون جانورى نهفته است . كفر و انكار و نابوده انگارى به انگيزه علو دروغين و به قصد تسلط بر احوال و حقوق و جان مردم ، و ستم كردن بر آنان صورت مى گيرد، خواه ستم و بر خدا و نشناختن قدر نعمتهايش و ترك شكر و حمد و ثنايش ، و خواه ستم بر آفريدگان او به قصد دستيابى بر آنچه مالك اند: و جحدوا بها و استيقنهم انفسهم ظلما و علوا... و در حاليكه دلهايشان آن آيت ها را درست و يقين مى دانست از روى ستمگرى و برترى جويى منكر آن شدند، اينك بنگر كه فرجام مفسدان چگونه بود.(95) ((و جز ستمكاران كسى آيات ما را انكار نمى كند(96))) ((آيات ما را جز يك عهدشكن ناسپاسى انكار نمى كند.(97)))
4- غفلت
غفلت ، وضعيتى ذهنى است متضاد وضعيت توجه كردن ، در واقع ، غياب توجه كردن است ، رابطه اين دو به رابطه ظلمت و روشنايى مى ماند.
توجه كردن و دقت ، حالتى از دستگاه ادراكى و شخصيت است كه در آن براى ادراك عام يا عوامل محيطى خاصى آمادگى پيدا مى كنيم ، عامل يا عواملى از محيط كه علائق خاص ما يا يكى از آن علائق كه در لحظه و ساعت معينى نسبت به آن عامل يا عوامل تحريك شده است بر آن معطوف گشته است . همراه با حالت توجه كردن ، تمامى بدن بويژه اعضايى مانند چشم و گوش مهياى درك شده خود را به هياءت ضرورى ادراك در مى آورند. وقتى عامل يا عوامل محيطى ، علائق خاص ما تحريك كنند در ما حالت توجه كردن و آمادگى براى ادراك آنها بوجود مى آيد.
چون چهار گروه اجتماعى منحط از علائق عاليه خالى اند و اداره خويش را نيز به حقگرايى موروثى نمى سپارند توجهشان به قرآن ، معرفت دينى ، پيامبران ، شخصيت هاى صالح ، مسجد و ساير نمادهاى كمال و رشد جلب نمى شود. در نظر آنان ميان ساير اشياء و افراد با اين اشياء و امور و اشخاص ‍ تفاوتى نيست ؛ بلكه تفاوتى در نظر بعضى از منحطان هست اين تفاوت كه امور و اشخاص دسته اول بكارشان نمى آيد در حاليكه اشياء و امور و افراد دسته دوم مفيد و ارزنده مى نمايند. و الذين هم عن آياتنا غافلون . اولئك ماءواهم النار...(98 ) اولئك الذين طبع الله على قلوبهم و سمعهم و ابصارهم . و اولئك هم الغافلون (99) يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون (100) اقترب للناس حسابهم و هم فى غفلة معرضون (101)
چون خدا عليم ، سميع ، بصير، و ((غير غافل )) از اعمال و نيات وانديشه هاى خوب و بد همه بشر است . ((و ما ربك بغافل عما يعلمون ))(102)*- هر غفلتى از هر كسى سر بزند بعد از خدا يافته است .
5- سهو
سهو به طورى كه از كاربردش در كلام الهى بر مى آيد غفلتى سبك يا خفيف است كه علاوه بر بعضى كفار بر مسلمانان هم عارض مى گردد. نسبتش با غفلت را شايد بتوان به نسبت چرت با خواب تشبيه كرد.
دسته اى از كفار حالى كه به در منجلاب عميق بيهوده بافى ، وراجى ، و انديشه هاى سطحى فرو رفته و سرگرم آن هستند از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بى مقدمه و بدون آمادگى ذهنى و عاطفى براى تبادل نظر در يكى از مهم ترين و سرنوشت سازترين مسائل فرهنگى و حكيمانه مى پرسند: دوران قيامت و حسابرسى چه وقت خواهد بود؟ حالت ذهنى آنان ، ((سهو)) است . خداوند بدين عبارت مورد حمله قرارشان مى دهد: ((كشته بادا وراجانى كه غافلانه به عمق منجلاب بيهوده بافى فرو رفته اند و مى پرسند: دوران حسابرسى و قيامت چه وقت خواهد بود؟(103)))
نماز گزاران با اينكه از نماز و خدا و طاعتش رويگردان نيستند و حتى به نماز بر مى خيزد دچار اين حالت مى شوند. سهوشان در واقع غفلت از دلالتها و التزامات ضمنى نماز است .
اين كه نماز را براى خدا و نه مردم بخوانند، و از افعال خداى رحمان و بخشنده و مهربان تبعيت كرده به ديگران خير برسانند و مردم را اطعام كنند: ((پس واى بر نمازگزارانى كه آنان از نمازشان در غفلت اند، و آنان كه ريا و خودنمايى مى كنند و از اعطاى ظرفى غذا دريغ مى ورزند(104 )))
6- به فراموشى سپارى
نقطه مقابل يادگيرى است كه خود نوعى به خاطر سپارى بشمار مى آيد. حافظه كه از سر كار يادگيرى ، نگهدارى يا حفظ، و يادآورى تركيب شده است كاركردى روانى است كه مانند ساير رفتارهاى روانى در عمل غائيتى خاص خود دارد و متوجه معانى يا دلائلى است . به اين معنى كه فرد فقط امورى را خوب ياد مى گيرد، به خاطر مى سپارد، و به ياد مى آورد كه برايش ‍ معنايى داشته باشد يا فايده اى هم داشته باشد. معنا و فايده هم براى هر كس تابع علائق خاص اوست و علائق معلول اراده نوع خاصى از زندگى است كه خود شش گونه ناب دارد. حتى معناى خاطرات در حافظه سازمان جديدى مى گيرد و در اين سازمان پذيرى همان جريانى كه در ادراك حسى به وقوع مى پيوندد رخ مى دهد، يعنى اجزاء صورت ذهنى حول عنصرى معنى دار سازمان مى يابند. تاثير علائق خاص هر كسى كه خود تابع اراده اش به نوع خاصى از زندگى است در كاركرد حافظه مسلم است . كسى كه يكى يكى از زندگى هاى پست را برگزيده باشد غالبا چيزهايى را ياد مى گيرد، به خاطر مى سپارد، و به ياد مى آورد كه علائق خاص همين زندگى را بر مى آورد و ارضا مى كند و امورى را كه نافى اين علائق باشد يا آنها را ارضا نكند ياد نگرفته به خاطر نسپرده و به ياد نمى آورد. حقائق ، معارف ، امور، اشخاص ، و پديدارهايى را كه مخل يا مانع زندگى پست وى باشد نابود و ناديده مى انگارد، خاطره آنها را به حافظه نسپرده يا از بخش آگاه ضمير به بخش ناخودآگاهش مى راند تا به يادش نيايد.
كفار و انواع مردم منحط، آموزش ها، نصائح ، و سفارش هاى اشخاص صالح و آنچه را به نفع صالحان و مومنان باشد و هر معرفتى را كه درباره جهان بينى توحيدى ، كارهاى شايسته ، سير تقرب به خدا، دوران قيامت و حيات پس ‍ از مرگ باشد از ياد مى برند و به فراموشى مى سپارند. در مقابل ، هر چه را مربوط به زندگى پست خودشان مثلا درباره زيستن ، لهو و لهب و تفاخر و تكاثر باشد مخصوصا آنچه را بيشتر به نفعشان باشد زود ياد گرفته خوب به خاطر سپرده و سريعا به ياد مى آورند. ذهنشان در اين جهت كار مى كند. در آيات بسيارى از جمله دو آيه 42 و 45 سوره مباركه يوسف چنين تجربه اى ثبت شده است .
بايد توجه داشته باشيم كه پديدار مورد بحث هر چند شباهت هايى با فراموشى غير ارادى يا خود به خودى مردم صالح و متعالى دارد اما جداى از آن است و نيز بدانيم كه حافظه دستخوش اختلالات و امراض مى شود كه غير از به فراموشى سپارى ارادى يا شبه ارادى مردمان منحط و زشتكار و كافر است . اختلالات و امراض حافظه را مى توان با دقت در تغيير شكل عادى خاطرات و فراموشى تشخيص داد. ما همه دستخوش فراموشى طبيعى و فراموشى سالخوردگى مى شويم . علاوه بر آن در معرض امراض ‍ حافظه ايم . هرگاه شخصى قادر نباشد هيچيك از وقايعى را كه پيش از تاريخ معينى برايش رخ داده به خاطر آورد دچار فراموشى طبيعى نيست بلكه مبتلا به مرضى است به نام كم حافظگى يا فراموشى غير طبيعى (105) همچنين اشخاصى هستند كه معنى كلماتى را كه مى خوانند نمى فهمند. اين حالت ناشى از اختلالاتى است كه به فراموشى مربوط نيست . اين مرض را عدم تفهم معنى كلمات يا كورى ذهنى (106) مى نامند.
در اين ميان فراموشى يادآورى ، مربوط به موضوع مورد بحث ماست . فراموشى هايى كه در يادآورى پديد مى آيد باعث مى شود خاطراتى كه ضبط و حفظ شده اند ديگر يادآورى نگردند. اين فراموشى ها بر دو نوع اند: فراموشى انقطاعى يا انتخابى كه محدود به زمان معينى است و فراموشى تدريجى كه به تدريج به گذشته هاى دورترى سرايت مى كند. تجربه ها و آزمايش هاى بسيار ثابت كرده اند كه معمولا هشيارى يا آگاهى ما به چيزهايى محدود مى شود كه علائق خاص ما را بر آورده مى سازند يا اين ارضا را تسهيل و تمهيد مى كنند و آن دسته از حقايق كه مانع ارضاى علايق خاص ما باشد و سدى بر سر راه تحقق اراده زندگى ما ايجاد كند به بخش ‍ ناخود آگاه ضمير رانده مى شود. اين راندن از ضمير هشيار به بخش ناهشيار ضمير را در روانكاوى و در روانشناسى تحليل ، ((سركوبى )) مى نامند. به همين سبب شعور آگاه ما يا ضمير هشيارمان در اصل نمايانگر علائق خاص ‍ ماست در حاليكه ضمير ناهشيارمان انباشته اى از حقايق مربوط به جهان واقعى است ، تنها در ضمير آگاه انسان هاى سالم و در مردم معتقد به جهان ، انسان شناسى ، توحيدى ، وحيانى است كه هشيارى نسبت به حقايق نظام هستى يافت مى شود و آنچه مربوط به كفار و مردم منحط مى باشد مغفول و ناآگاه نمى ماند. فقط اين مردم قادرند همه انسانيت را با خوب و بدش و با درجات و مراتب مختلفشان در خويشتن تجربه كنند. چه آن دانسته ها و آگاهى ها هيچ منعى براى حيات انسانى و حيات طيبه شان بوجود نمى آورد. بعكس ، شناخت فروگردهاى انحطاطى و بعد از خدا و شناخت چهار زندگى پست به آنان امكان تقوى و پرهيز از آنها را فراهم مى سازد. با توجه به همين واقعيت تربيتى - تعليمى است كه خداوند در كلام مجيدش ‍ درست باندازه تعريف حيات طيبه و سير تقرب ، به شناساندن زندگى هاى پست داموارگى ، دون جانورى ، دنيادارى و استكبارى پرداخته است .