قلمرو دین

عبدالحسین خسروپناه

- ۴ -


قلمرو دین در عرصه ى معادشناسى

معاد و حیات اخروى یکى از حقایقى است که متدینان، خصوصاً مسلمانان به آن معتقدند. ما در گفتار حاضر مسائلى از قبیل اهمیت اعتقاد به معاد، اثبات معاد، پاسخ به شبهات منکران، رابطه ى دنیا و آخرت، عالم برزخ و قیامت و مشخصات آنها، عقاب و ثواب و مباحثى دیگر در این زمینه را به ترتیب مورد بررسى قرار مى دهیم.
در آغاز این بحث به عنوان مقدمه به تقسیم مسائل اعتقادى مى پردازیم:
مسائل اعتقادى به دو دسته تقسیم مى شوند: نخست، مسائل عقلى، که از طریق عقل ثابت مى شوند و اثبات آنها با کمک نقل، مستلزم دورِ باطل است; مانند اثبات وجود خدا; زیرا اگر براى اثبات وجود خدا به نقل و کلام خدا تمسک جوییم، حجیت کلام خداوند نیز به اصل وجود خدا نیازمند است و از این جا دور باطل آشکار مى شود. دوم، مسائل نقلى، که با بهره گیرى از نقل و کلام خدا و پیشوایان معصوم اثبات شدنى است; اعم از این که عقل قادر به اثبات آن باشد، مانند اثبات وجود معاد، یا خردگریز باشد، یعنى عقل اثباتاً و نفیاً نتواند درباره ى آن داورى کند، که ورود عقل به آن صحنه نوعى عقل بالفضول است; مانند طبقات بهشت و جهنم.

معادشناسی

تعریف و تعابیر معاد

معاد، انتقال از عالم دنیا به عالم آخرت و تحول حیات دنیوى به حیات اخروى و باز گشت همین حقیقت انسانى نشئه ى دنیا به نشئه ى آخرت است. قرآن کریم تعبیرات گوناگونى درباره ى عالم رستاخیز دارد;
مانند: قیام الساعة (روم: 12)، احیاى موتى (حج: 7)، حشر (حجر)، نشر (فاطر: 9)، معاد (اعراف: 29)، لقاءالله (یونس: 45)، رجوع (عنکبوت:)، یوم القیامة (انبیا: 47)، الیوم الاخر (بقره: 177)، یوم الحساب (غافر: 27)، یوم الدین (حمد)، یوم الجمع (تغابن: 9)، یوم الفصل (نبأ: 17)، یوم الخروج (ق: 42)، الیوم الموعود (بروج: 2)، یوم الیم (هود: 26)، یوم عسیر (فرقان: 26)، الیوم الحق (نبأ: 39)، یوم تبلى السرائر (طارق: 9)، یَوْم لا رَیْبَ فِیهِ (آل: عمران 9)، یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلْ اِمْتَلاَت (ق: 30)، یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ (فرقان: 27)، یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ (مؤمن: 52)، یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِیباً (مزمل: 17)، یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ (عبس:34)، یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً (انسان: 7)، یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَیْئاً (بقره: 48)، یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْس شَیْئاً (انفطار: 19)، یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ (آل عمران: 106)، یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (شعرا: 88)، یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى (نازعات: 35)، یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْس ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْر مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوء (نبأ: 40)، یَوْم کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَة (معارج: 4)، یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ (انعام: 73)، یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ (ابراهیم: 48).
نگارنده برخى از اسما و تعابیر معاد را به نظم در آورده است: بشنو از قرآن تو احوال معاد *** تا بدانى هول و احوال معاد گوش و چشمت را تو با آن باز کن *** جان و دل را همره و همراز کن سوره ى زلزال و تکویر انفطار *** قارعه طور و قیامت را نگار روز جمع و روز فصل و آزفه *** روز اخراج و وعید و آخره روز حسرت روز معلوم و عظیم *** روز فریاد و تلاق و حق الیم روز ابراز و نهان و آشکار *** روز دیدار تلاش و سعى و کار روز برخیزیدن اشهاد و روح *** روز برپا کردن اجساد و روح یوم تبیض و تسود الوجوه *** یوم کان مستطیراً شره یوم لا یجزى ولد عن والده *** یوم یأخذ کلّهم عن کاتبه یوم لا ینفع مالٌ و بنون *** یوم لا ینفعُ بیع و دُیون پس در آن هنگام دوزخ مُلِّئَتْ *** جنت و فردوس سبحان اُزلِفت آن زمان شمس فروزان کوّرت *** کوه ها و آسمان ها سیّرت صورها از نفخ اسرافیل رها *** صیحه ى روز حساب است و جزا ابرها در آسمان ها شُقِّقَت *** آب ها در جان دریا سجّرت آتش برزخ به شدت شعله ور *** مار و کژدم هاى دوزخ حمله ور حال دانستى تو اوصاف معاد *** پس نگار بر جان خود نقش معاد پس سحر گاهان به نفست شرط کن *** نفس خود را با طهارت بسط کن در میان روز باشى راقبه *** در شبانگاهان نمودى حاسبه صائماً خود از همه بیچاره تر *** مشرک و بیمار و هم دیوانه تر پس چرا مردم نصیحت مى کنى *** امرو نهى هر گونه صحبت مى کنى بارالها عفو کن این بنده ات *** با عنایت فضل بى اندازه ات

تأثیر اعتقاد به معاد در زندگى انسان

اعتقاد به معاد، مانند اعتقاد به توحید و نبوت، تأثیر و نقش اساسى و تعیین کننده اى در سرنوشت انسان و ترسیم خط مشى جنبه هاى مختلف حیات بشرى دارد; از این رو، داراى اهمیت فوق العاده اى است. به مواردى از این تأثیرات توجه مى کنیم:
1. تأثیر اعتقاد به معاد در انسان شناسى: یکى از مسائلى که در انسان شناسى مطرح است این است که آیا انسان هویتى نامحدود دارد، یا موجودى محدود و متناهى است؟ آیا مى تواند براى خود مسیرى نامحدود و غیر متناهى داشته باشد؟ مؤمنان به معاد براى آدمى حیات جاویدان قایل اند; از این رو مسیر و غایت او را نیز نامتناهى مى دانند. نکته ى قابل توجه آن که یکى از شبهاتى که پاره اى از متفکران غربى، در مقام ارتباط بین انسان و خداوند، گرفتار آن شده اند، چگونگى ارتباط موجودى متناهى مانند انسان، با موجود نامتناهى، یعنى خداوند تبارک و تعالى است. اعتقاد به معاد این شبهه را رد مى کند; زیرا طبق این عقیده انسان حیاتى ابدى دارد، پس زندگى او نامتناهى است; در نتیجه بین او و خداوند سنخیت وجود دارد; علاوه بر این، اگر خداوند هویتى نامحدود دارد، پس مظهر او نیز مى تواند نامتناهى باشد.
2. تأثیر اعتقاد به معاد بر ارزش ها و آرمان هاى انسان: انسانى که اعتقادى به حیات جاویدان نداشته باشد، گرچه آرمان گرا باشد و عدالت، ایثار، احسان و مانند این ها را نیکو و پسندیده بداند و ظلم و جور و غیره را زشت و قبیح بشمارد، ارزش خواهى او محدود به عالم دنیاست; از این رو، هیچ گاه نمى تواند به این سؤال پاسخ دهد که چرا باید انسان خوبى بود و به ارزش هاى اخلاقى عمل کرد; و از همه مهم تر، فلسفه ى زیستن است، که در میان فیلسوفان شرق و غرب مطرح شده است; مسئله ى مهمى که اگزیستانسیالیست ها بیش از دیگران به آن پرداخته اند. آلبر کامو در کتاب فلسفه ى پوچى، از فلسفه ى زیستن چنین مى پرسد که آیا زندگى به زحمتش مى ارزد؟ بسیارى از انسان هاى بى دین یا ضعیف الایمان، که جز دنیا و دنیاپرستى چیز دیگرى در مخیله ى آنها نمى گنجد، گرفتار پوچى گرى و گرایش هاى نهیلیستى اند. اعتقاد به معاد و حیات اخروى فلسفه ى زندگى انسان را تبیین مى کند و هرگونه شبهه اى را در این زمینه برطرف مى نماید.
3. تأثیر اعتقاد به معاد بر فرهنگ هاى انسانى: فرهنگ و سنت و دین دارى و تفاوت فرهنگ هاى انسانى و اصیل با فرهنگ هاى بیگانه و مبارزه با تهاجم فرهنگى از مباحث بسیار جدى بشریت امروز است. نهضت هاى ملى گرا در جریان مشروطه در ایران، فرهنگ اسلامى را، با استناد آن به اعراب عربستان، فرهنگى بیگانه و مهاجم براى فرهنگ اصیل ایرانى مى شمردند. امروزه بسیارى از فرهنگ هاى غربى و شرقى و فرهنگ هاى مبتذل «رپ» و «هوى متالیک» که با فرهنگ اصیل اسلامى تعارض عمیقى دارند، فرهنگ مهاجم و بیگانه خوانده مى شوند. تفاوت این دو نگرش به تعریف انسان و مبدأ و مقصد و مسیر زندگى او برمى گردد. اگر ما انسان را موجودى الهى و یکى از مظاهر حق تعالى بدانیم، که با هدف قرب و نزدیکى به موجود بى نهایت، یعنى خداوند سبحان، از دیار عدم پا به عرصه ى وجود نهاد و بعد از چند صباحى به عالمى ابدى منزل مى گزیند، در این صورت، فرهنگ اصیل اسلامى فرهنگ دوست و آشناست، گرچه از سرزمین بیگانه برخیزد، و غیر آن، فرهنگ بیگانه و مهاجم است، اگر چه از سرزمین خود بجوشد.
4. پشتیبانى اعتقاد به معاد از قوانین اجتماعى، حقوقى و اخلاقى: اعتقاد به معاد و حساب و کتاب اخروى ضمانت اجرایى مناسبى براى قوانین اجتماعى، حقوقى و اخلاقى است. همان گونه که مؤمنان به قیامت بدون اجبار و تهدید به عبادت خدا مشغول مى شوند، بدون هیچ گونه دغدغه اى به پرداخت حقوق دیگران نیز اقدام مى کند.
5. تأثیر اعتقاد به معاد بر اعمال انسان: ارتباط اعتقاد به قیامت و عمل آدمى، ارتباط سبب و مسبب است و هر اندازه ایمان به آن حقیقت بیش تر و شدیدتر باشد، دقت انسان در عمل بیش تر است; زیرا عمل انسان موجب پاداش و کیفر در قیامت مى شود.

آثار معاد از دیدگاه قرآن

و اینک به نمونه هایى از آثار معاد از دیدگاه قرآن اشاره مى کنیم:
1. دورى از شرک و انجام عمل صالح (قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً)[1]; بگو: من هم مثل شما بشرى هستم ]ولى[ به من وحى مى شود که خداى شما خدایى یگانه است; پس هر کس امید لقاى پروردگارش را دارد، باید عمل صالح انجام دهد و کسى را در عبادت پروردگارش شریک نکند.
2. اطعام مستمندان و خوف از خدا (وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلاَ شُکُوراً إِنَّا نَخَافُ مِن رَبِّنَا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً)[2]; و غذاى خود را به پاس دوستى خدا به مسکین و یتیم و اسیر مى خوراندند; ما شما را براى خدا اطعام مى کنیم و هیچ پاداش و تشکرى از شما نمى خواهیم; ما از پروردگارمان خائفیم در آن روزى که عبوس و شدید است.
3. پرستش خدا (وَمَا لِیَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)[3]; من چرا کسى را پرستش نکنم که مرا آفریده است و همگى به سوى او بازگشت مى کنیم؟
4. نمازگزارى (یَتَسَاءَلُونَ عَنِ الْمُـجْرِمِینَ مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضینَ وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ)[4]; آنها در باغ هاى بهشت اند، از مجرمان سؤال مى کنند: چه چیز شما را به دوزخ فرستاد؟ مى گویند ما از نمازگزاران نبودیم و اطعام مستمند نمى کردیم و پیوسته با اهل باطل هم نشین و هم صدا بودیم و همواره روز جزا را انکار مى کردیم.
5. نقش اقتصادى (وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ وَإِذَا کَالُوهُمْ أَو وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ أَلا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُم مَبْعُوثُونَ لِیَوْم عَظِیم)[5]; واى بر کم فروشان، آنان که هر گاه پیمایند بر مردم، تمام بردارند و هر گاه سنجندشان کم دهند، آیا آنها باور ندارند که بر انگیخته مى شوند در روزى بزرگ.
6. نقش عاطفى (أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ فَذلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ)[6]; آیا کسى را که روز جزا را پیوسته انکار مى کند مشاهده کردى؟ او همان کسى است که یتیم را با خشونت مى راند.
7. نقش فردى و اجتماعى (بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ)[7]; (انسانى که نه تنها منکر معاد است) بلکه او مى خواهد آزادانه گناه کند، مى پرسد قیامت کى تحقق مى یابد.
8. نقش روانى (اِنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ)[8]; به تحقیق کسانى که به آخرت ایمان ندارند، اعمال بد آنها را برایشان زینت مى دهیم، به طورى که آنها سرگردان مى شوند.
9. نقش نظامى (إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ)[9]; تنها کسانى از تو اجازه مى گیرند در جنگ شرکت نکنند که ایمان به خدا و روز جزا ندارند و دل هایشان به شک افتاده و در شکّ خود سرگردان اند. (قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاَقُوا اللّهِ کَمْ مِنْ فِئَة قَلِیلَة غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ)[10]; آنان که مى دانستند خدا را ملاقات مى کنند، گفتند: چه بسیار گروه هاى کوچکى که به فرمان خدا بر گروه هاى عظیمى پیروز شدند و خداوند با صابران است. اهمیت اعتقاد به معاد در قرآن کریم قرآن کریم براى مسئله ى معاد اهمیت فراوانى قایل است; از این رو حدود یک سوم از آیاتش ـ به طور مستقیم یا غیر مستقیم ـ به این مسئله ى اعتقادى ارتباط و اختصاص داده شده است،

آیاتى مبنی بر اهمیت اعتقاد به معاد

برخى از آیاتى که بر اهمیت اعتقاد به معاد دلالت دارند عبارت اند از:
1. آیاتى که ایمان به خداوند و قیامت را در کنار هم توصیه کرده اند: (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الاْخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ)[11]; گروهى از مردم کسانى هستند که مى گویند: ما به خدا و روز آخرت ایمان داریم و این ها مؤمن نیستند. (لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الْ آخِرَ)[12]; براى کسى که به خدا و روز قیامت امیدوار است.
2. آیاتى که بر لزوم ایمان به آخرت تأکید دارند و آن را از اعتقادات انسان هاى صالح و وارسته معرفى مى کنند: (الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ)[13]; محسنین کسانى هستند که نماز را برپاى مى دارند و زکات را مى دهند و به آخرت یقین دارند. (وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالاْخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ)[14]; پارسایان کسانى هستند که به آنچه به تو نازل شده است و آنچه قبل از تو نازل شده بود، ایمان دارند و نسبت به آخرت یقین دارند.
3. دسته ى دیگر از آیات پیامدهاى انکار معاد را گوشزد مى کنند: (وَأَنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً)[15]; و به درستى آنان که به آخرت ایمان نمى آورند، براى ایشان عذاب دردناکى را آماده مى کنیم. (بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً)[16]; بلکه تکذیب کردند ساعت و قیامت را، آماده کردیم براى کسى که قیامت را تکذیب مى کند، آتش سوزان را. (وَإِنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ)[17] آنان که به آخرت ایمان نمى آورند، هر آینه از راه مستقیم منحرف اند. (وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ)[18]; و کسانى که آیات ما را تکذیب مى کنند اعمالشان تباه مى شود، آیا جز آنچه انجام داده اند، جزا مى یابند؟
4. آیاتى که بیانگر نعمت ها و عذاب هاى ابدى و جاودان اند نیز، بر اهمیت اعتقاد به معاد تأکید دارند: (وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ فِی سَمُوم وَحَمیم وَظِلٍّ مِن یَحْمُوم لاَ بَارِد وَلاَ کَرِیم إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ وَکَانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ وَکَانُوا یَقُولُونَ ءَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ)[19]; و یاران چپ، چه یاران چپى، در آتشى سوزان اند و آبى جوشان و سایه اى از دود سیاه; نه خنکى و نه گرمى. همانا ایشان پیش از این نازپروردگان بودند و بر گناه بزرگ اصرار می ورزیدند و مى گفتند: آن گاه که مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا بر انگیختگانیم. (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَقَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ عَلَى سُرُر مَوْضُونَة مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ بِأَکْوَاب وَأَبَارِیقَ وَکَأْس مِن مَعِین)[20] و پیش آهنگان، آن پیش آهنگان، آنانند نزدیک گشتگان، در بهشت هاى نعمت، پاره اى از پیشینیان و اندکى از آیندگان، بر تخت هاى بافته تکیه کنندگان بر آنها روى بر روى، بگردند بر ایشان پسرانى جاویدان با جام ها و آب ریزها و جامى از باده ى ناب روان.
5. آیاتى که رابطه ى اعمال نیک و بد را با نتایج اخروى بیان مى کنند: (یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ);[21] اى داود همانا تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس بین مردم، به حق حکم بران و از هوى و هوس تبعیت مکن، که از راه خدا گمراه خواهى شد، همانا آنان که گمراه شدند از راه خدا، براى آنها عذاب سختى است به آنچه روز حساب را فراموش کرده اند.

دلایل امکان معاد

قرآن مجید براى اثبات امکان معاد راه هاى گوناگونى را بیان مى کند که به برخى از آنها اشاره مى شود:
الف) استدلال از راه قدرت مطلقه (أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِر عَلَى أَن یُحْیِیَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ)[22]; آیا ندیدند خداوند که آسمان ها و زمین را آفرید و از آفرینش آنها ناتوان نشد، بر احیاى مردگان قادر است؟ آرى او بر همه چیز تواناست. (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ)[23]; بگو در زمین سیر کنید، پس بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرد، آن گاه خداوند عالم آخرت را ایجاد مى کند، خداوند بر هر چیزى تواناست.
ب) استدلال از راه انسان شناسى و کیفیت پیدایش انسان (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَة مِن طِین ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَار مَّکِین ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ثُمَّ إِنَّکُم بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ)[24]; و ما انسان را از عصاره اى از گِل آفریدیم; آن گاه او را به صورت نطفه اى در قرارگاه مطمئن رحم قرار دادیم; سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و آن را به صورت مضغه (شبیه گوشت جویده) و مضغه را به صورت استخوان هایى آفریدیم; پس استخوان ها را با گوشت پوشاندیم; سپس او را آفرینش تازه اى بخشیدیم; پس خداوند بزرگ است و بهترین خلق کنندگان; سپس شما بعد از آن مى میرید; سپس در روز قیامت برانگیخته مى شوید.
ج) استدلال به آفرینش نخستین (وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّة وَهُوَ بِکُلِّ خَلْق عَلِیمٌ)[25]; و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد، (مرد عرب مشرک) گفت: چه کسى این استخوان ها را، در حالى که پوسیده اند، زنده مى کند؟ گفت: همان کسى آن را زنده مى کند که نخستین بار آن را آفرید و او به هر مخلوقى داناست. (وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ)[26]; او کسى است که آفرینش را آغاز کرد; سپس آن را باز مى گرداند و این کار براى او آسان تر است.
د) استدلال به احیاى زمین (فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذلِکَ لَـمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ)[27]; پس به آثار رحمت الهى بنگر، چگونه زمین را بعد از مردنش زنده کند، به درستى که آن کس هر آینه مردگان را (در قیامت) زنده مى کند; و او بر هر چیزى تواناست. (وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُـحْیِی الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ)[28]; و از آیات او این است که زمین را خاشع و خشک مى بینى، اما هنگامى که آب بر آن نازل نماییم، به جنبش در مى آید و نمو مى کند; همان کس که آن را زنده کرد هر آینه مردگان را نیز زنده مى کند، به درستى که او بر هر چیزى تواناست.

دلایل وقوع معاد

قرآن کریم بحث وقوع معاد را به دو روش تاریخى و استدلالى مورد بحث قرار داده است:

اثبات تاریخى وقوع معاد

قرآن کریم به چهار مصداق از حیات پس از مرگ که در طول تاریخ تحقق یافته است، اشاره مى کند که عبارت اند از: 1. عزیر پیامبر که صد سال وفات کرد و پس از آن حیات مجدد یافت; 2. داستان حضرت ابراهیم و احیاى چهار مرغ; 3. داستان اصحاب کهف; 4. داستان کشته ى بنى اسراییل.
1. داستان زنده شدن عزیر بعد از مرگ (أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَة وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى یُحْیِیْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٌ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْم قَالَ بَل لَبِثْتَ مِاْئَةَ عَام فَانْظُرْ إِلَى طَعَامَکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ)[29]; یا مانند کسى که از کنار یک آبادى گذشت، در حالى که دیوارهایش به روى سقف هاى آن فرو ریخته بود. گفت: چگونه خدا این ها را پس از مرگ زنده مى کند؟ خداوند یکصد سال او را میراند و سپس زنده کرد; به او فرمود: چقدر درنگ کردى؟ گفت: یک روز یا قسمتى از یک روز. فرمود: بلکه تو یکصد سال توقف کردى; نگاه کن به غذا و نوشیدنى ات که هیچ تغییرى نیافتند و به الاغ خود نگاه کن; این براى آن است که تو را نشانه اى براى مردم قرار دهیم; اکنون نگاه به استخوان ها کن که چگونه آنها را پیوند مى زنیم; سپس گوشت بر آنها مى پوشانیم; پس هنگامى که بر او آشکار شد، گفت: مى دانم که خداوند بر هر چیزى تواناست.
2. داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام) و احیاى مرغان (وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلکِن لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى کُلِّ جَبَل مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِیَنَّکَ سَعْیاً وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ);[30] به خاطر بیاور هنگامى را که ابراهیم گفت: خدایا به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مى کنى. فرمود: مگر (به معاد) ایمان ندارى؟ گفت: آرى، ولى مى خواهم اطمینان قلب و شهود پیدا کنم. فرمود: پس چهار نوع مرغ را بگیر و آنها را قطعه قطعه کن; سپس بر هر کوهى قسمتى از آن را قرار ده; آن گاه آنها را بخوان که به سوى تو با سرعت مى آیند; و بدان که خداوند عزیز و حکیم است.
3. داستان اصحاب کهف این داستان بسیار ارزنده و آموزنده است. خداوند سبحان طى چهارده آیه در سوره ى کهف به این داستان اشاره کرده است و در آیه ى 21 مى فرماید: (وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَةَ لاَ رَیْبَ فِیهَا) و این گونه ما مردم را از حال آنها (اصحاب کهف) آگاه کردیم، تا بدانند وعده ى خدا حق است و در قیامت شکى نیست. این آیه بیانگر این حقیقت است که، گرچه اصحاب کهف نمرده بودند و در یک خواب طولانى 309 ساله به سر مى بردند، ولى از آن جهت که خواب طولانى آنها به مرگ شباهت دارد، درس بسیار مهمى به منکران معاد مى دهد تا در وقوع آن شک نورزند. در این سوره ى شریفه هم آمده است: (وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَة سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعاً)[31]; آنها 309 سال در خواب فرو رفته بودند.
4. داستان احیاى کشته ى بنى اسراییل (وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ);[32] به یاد بیاورید هنگامى را که یک نفر را به قتل رساندید، سپس درباره ى او به نزاع پرداختید و خداوند آشکار ساخت آنچه را که کتمان مى کردید، پس گفتیم قسمتى از آن را بر بدن مقتول بزنید، خداوند این گونه مردگان را زنده مى کند و آیات خود را به شما نشان مى دهد.

اثبات برهانى وقوع معاد

روش دوم قرآن در بحث وقوع معاد روش منطق و استدلال است. قرآن کریم براهین گوناگونى، از جمله برهان حکمت، عدالت، رحمت و غیره را براى اثبات معاد ذکر کرده است که در حد امکان به آنها اشاره مى کنیم:

برهان حکمت

در بحث هاى خداشناسى روشن شد که آفرینش الهى بى هدف نیست. خیر و کمال عین ذات الهى است و به دنبال آن جهان آفرینش را با بهترین و بیش ترین خیر و کمال مى آفریند; زیرا مقتضاى حکمت الهى رساندن مخلوقات به غایت و کمال لایق خودشان است; از طرفى، انسان داراى روحى است که استعداد کسب کمالات ابدى و جاودانى را داراست و از آن جا که این استعدادها در عالم طبیعت و دنیا و گرفتار تزاحم ها و تعارض هاى این طبیعت اند، به فعلیت کامل نایل نمى آیند; پس باید عالم دیگرى باشد تا روح انسان در آن عالم به کمال نهایى برسد; به عبارت دیگر، حکمت الهى موقت بودن عالم دنیا و طبیعت و امکان زندگى ابدى و اخروى را براى انسان اثبات مى کند.
آیات زیر بر اساس حکمت الهى به اثبات وقوع معاد و حیات اخروى پرداخته اند:
(أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ);[33] آیا گمان کردید که ما شما را عبث و بیهوده آفریده ایم و این که شما به سوى ما باز نمى گردید؟ (وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِین کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ)[34]; ما آسمان و زمین و آنچه بین آنهاست را بیهوده نیافریدیم; چنین اندیشه اى از آن کسانى است که کافر شده اند. واى بر کسانى که کفر ورزیده اند، از آتش. (وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ میقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ)[35]; ما آسمان و زمین و آنچه را که در میان آنهاست بازیگرانه و بى هدف خلق نکردیم; ما آنها را جز به حق (حکمت) نیافریدیم، هر چند اکثر آنان نمى دانند. محققاً روز قیامت وعده گاه همه ى آنان است. (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ)[36]; این که خدا انسان ها را دوباره زنده مى کند، به این جهت است که خداوند حق است و او مردگان را زنده مى کند و او بر همه چیز تواناست. (وَأَنْ لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنتَهَى)[37]; براى انسان نیست جز آنچه که کوشش نموده است و به درستى که او به زودى کوشش خود را مى بیند آن گاه به کامل ترین وجه جزا داده مى شود و حقّاً پایان تلاش ها به سوى خداست. (یَاأَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ)[38]; اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت پیش مى روى و سر انجام او را ملاقات خواهى کرد. (وَمَن تَزَکَّى فَإِنَّمَا یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ)[39]; و هر کس پاکى را پیشه کند، همانا براى خود پیشه کرده است و بازگشت به سوى خداست. (انّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ);[40] ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم. (إِنَّ اِلى رَبِّکَ الرُّجْعى);[41] بازگشت به سوى خداست. (إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذ الْمَساقُ);[42] در این روز نهایت سیر به سوى خداست.

برهان عدالت

انسان ها در این جهان به لحاظ وصف انتخابگرى و آزاد منشى بر دو گونه اند: نخست، گروهى که تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به خلق او مى کنند و از زشتى ها پرهیز مى نمایند و گروه دوم، کسانى که در خدمت هوس هاى شیطانى خویش اند و از زشت ترین اعمال و بدترین گناهان پرهیزى ندارند. از طرف دیگر، در این جهان نیکوکاران و تبهکاران به پاداش و جزاى اعمال خود نایل نمى آیند و اگر چه به نعمت و نقمت مى رسند، اما زندگى دنیا ظرفیت جذب تمام پاداش و کیفر را ندارد، عدالت الهى اقتضا مى کند که عالم دیگرى تحقق یابد، تا در آن دریافت پاداش و کیفر به طور کامل میسر باشد.
به آیاتى که بر اساس عدل الهى به اثبات وقوع معاد پرداخته اند توجه مى کنیم:
(أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ)[43]; آیا ما کسانى را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند با مفسدان در روى زمین یکسان قرار مى دهیم؟ آیا پرهیزکاران را همانند تبهکاران قرار مى دهیم؟ (أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ)[44]; آیا گنهکاران پنداشته اند که آنان را با افراد با ایمان، که عمل صالح انجام داده اند، یکسان قرار خواهیم داد؟ زندگى و مرگشان یکسان خواهد بود؟ چه بد داورى مى کنند. (إِلَیْهِ مَرْجِعِکُمْ جَمیعاً وَعْدَ اللّهِ حَقّاً إِنَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیم وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ)[45]; به سوى اوست بازگشت همگان; وعده اى است پا برجا و استوار; اوست که آفرینش را آغاز مى کند، آن گاه آن را باز مى گرداند، تا افراد با ایمان را که عمل صالح انجام داده اند، بر اساس عدل پاداش دهد; و آنان را که کفر ورزیده اند، نوشیدنى از آب جوشان و عذابى است دردناک، به خاطر کفرى که ورزیده اند. (أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُـجْرِمینَ مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ)[46]; آیا گروه مسلمان (و تسلیم شدگان در برابر خدا) را مانند مجرمان قرار مى دهیم؟ چه شده است شما را، چگونه داورى مى کنید؟ برهان رحمت یکى از صفات خداوند رحمت است و معاد مظهر رحمت الهى است و به وسیله ى آن نعمت را به موجودات اعطا مى کند. حق تعالى این مضمون را در دو آیه ى زیر بیان کرده است: (قُلْ لِمَن مَا فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ قُل لِلّهِ کَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لاَ رَیْبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لاَیُؤْمِنُونَ);[47] بگو: براى کیست آنچه در آسمان ها و زمین است؟ بگو: براى خداست; او بر خود رحمت را نوشته است; همه ى شما را در روز قیامت گرد مى آورد; روزى که در آن شکى نیست; افراد زیانکار کسانى هستند که ایمان نیاورده اند. (فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذلِکَ لَـمُحْیِی الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ)[48]; پس آثار رحمت حق را بنگر، که چگونه زمین را بعد از مرگش احیا مى کند; همان خدا نیز مردگان را زنده مى کند. او بر همه چیز تواناست.

برهان وحدت و بقاى روح

انسان علاوه بر بدن مادى و مجموعه ى سلول هایى که همواره در حال سوخت و ساز و تبدیل و تغیر است، داراى روح مجرد پایدارى است که ملاک وحدت موجودات زنده است. پایدارى و بقاى روح که از لوازم هر موجود مجردى است، حیات پس از مرگ را به خوبى تفسیر مى کند; فیلسوفان براهین فراوانى بر وجود و تجرد روح بیان کرده اند که به برخى از آنها اشاره مى کنیم. 1. هر انسانى علاوه بر اعضاى بدن واقعیت دیگرى به نام «من» را درک مى کند و از طرفى ثبات من و تغییر و تحول کمى یا کیفى اعضا و جوارح و سلول هاى بدن را درمى یابد. اگر انسان واقعیتى جز سلول هاى مادى نباشد، باید انسان آینده غیر از انسان گذشته باشد و کاملا تغییر نماید; در حالى که هر کس، بالوجدان، خود آینده را همان خودِ گذشته مى داند; پس غیر از بدن، واقعیت دیگرى به نام روح مجرد ثابت مى شود.2. هر انسانى «من» را به عنوان یک موجود بسیط و تجزیه ناپذیر درک مى کند; در صورتى که اندام هاى بدن متعدد و تجزیه پذیرند. 3. هیچ یک از حالات روانى انسان، (مانند علم، احساس، اراده و غیره)، ویژگى هاى ماده، (امتداد و قسمت پذیرى) را ندارند; پس موضوع آنها یعنى روح نیز جوهر مجردى است.
آیات قرآن نیز بر این حقیقت دلالت دارند و حقیقت انسان را امرى ثابت و پایدار معرفى مى کنند. این آیات عبارت اند از:
(وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)[49]; هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته مى شوند مردگان اند; بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند. (وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِن لاَ تَشْعُرُونَ)[50]; و به آنها که در راه خدا کشته مى شوند، مرده مگویید; بلکه زندگان اند، ولکن شما نمى فهمید. (قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ)[51]; بگو فرشته ى مرگ، که بر شما مأمور شده است، شما را مى گیرد و سپس به سوى پروردگارتان باز مى گردید. (اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَل مُسَمًّى إِنَّ فِی ذلِکَ لاَیَات لِقَوْم یَتَفَکَّرُونَ)[52]; خداوند جان ها را هنگام مرگشان مى گیرد و نیز ارواح کسانى را که در خواب نمرده اند; سپس ارواح کسانى را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده است، نگه مى دارد و ارواح دیگرى را که نمرده اند، تا سر آمد معینى باز مى گرداند; در این امر نشانه هاى روشنى است براى کسانى که تفکر مى کنند.

انگیزه ها و شبهات منکران معاد

در طول تاریخ همواره کسانى با دستورها و گفته هاى انبیا به مخالفت پرداخته اند، این گروه در بحث معاد نیز به طرح شبهات گوناگونى دست زده اند. آنها علاوه بر شبهات، به انگیزه ها و عوامل دیگرى که منشأ انکار معاد بود، گرفتار بودند. در این جا به برخى از انگیزه ها و شبهات اشاره مى کنیم:
1. گروهى از منکران معاد زنده شدن مردگان و جمع آورى استخوان هاى آنها را محال مى پنداشتند. خداوند سبحان در پاسخ به شبهه ى آنها به قدرت نامتناهى خود استناد مى کند و مى فرماید: (أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ);[53] آیا انسان مى پندارد که ما استخوان هاى او را جمع نخواهیم کرد؟ آرى، ما بر استوارى سر انگشتان او تواناییم.
2. گروه دیگرى از روى هوا و هوس و نفس پرستى و براى اشباع غرایز حیوانى خود به انکار معاد پرداخته اند. خداى سبحان در قرآن از این مطلب پرده برداشته است و مى فرماید: (بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ یَسْئَلُ أَیّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ)[54]; بلکه انسان مى خواهد گناه کند (و با حالت انکارآمیزى) مى پرسد: روز قیامت چه وقت فرا مى رسد؟
3. انگیزه هاى نفسانى، یعنى لذت طلبى و اتراف و نیز انگیزه هاى سیاسى و حفظ قدرت، از انگیزه هاى دیگرى براى انکار معاد و سخنان انبیاست. خداوند در این زمینه مى فرماید: (وَقَالَ الْمَلاَُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذا إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّکُم مُخْرَجُونَ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ)[55]; سران قوم پیامبر پس از نوح، آنان که کفر ورزیدند و لقاى اخروى را تکذیب کردند و در زندگى دنیوى از نعمت هاى فراوانى برخوردار بودند، گفتند: این مدعى نبوت، جز انسانى مانند شما نیست; از آنچه مى خورید او نیز مى خورد و از آنچه مى نوشید او نیز مى نوشد. اگر از انسانى که مانند شماست پیروى نمایید، در این صورت از زیانکاران خواهید بود; آیا به شما وعده مى دهد که هنگامى که مردید و خاک و استخوان شدید از خاک بیرون آورده مى شوید؟ دور است آنچه وعده داده مى شوید. زندگى جز حیات دنیوى نیست; برخى مى میریم و برخى زنده مى شویم; و ما مبعوث نخواهیم شد. او (پیامبر)، جز انسان دروغ گویى نیست که مسئله ى معاد را به خدا نسبت مى دهد; و ما به او ایمان نداریم.
4. شبهه ى دیگر منکران معاد این است که آیا بعد از این که اجزاى انسان ها متفرق و پراکنده شد، دوباره آفرینش جدیدى تحقق مى یابد؟ خداوند در آیه ى ذیل به آنان جواب مى دهد: (وَقَالُوا ءَأِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْق جَدِید بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ قُلْ یَتَوَفیّکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذى وَکِّلَ بِکُمْ);[56] کافران گفتند: آن روز که در زمین گم شدیم، آیا آفرینش جدیدى خواهیم داشت؟ بلکه آنان به لقاى پروردگار خود منکرند. بگو: شماها را فرشته ى مرگ، که بر قبض جان هاى شما مأمور شده است، مى گیرد.
5. شبهه ى دیگر آن است که منکران معاد چنین وانمود مى کردند که مسئله ى معاد برهانى نیست و نداشتن دلیل کافى براى وقوع معاد، دلیل کافى براى مخالفت با آن است; ولى این شبهه با براهینى که براى اثبات معاد بیان کردیم دفع مى شود; در ضمن نپذیرفتن دلایل رقیب، دلیل بر بطلان مدعاى او نیست. خداوند در قرآن مى فرماید: (وَإِذَا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لاَ رَیْبَ فِیهَا قُلْتُم مَا نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِن نَظُنُّ إِلاَّ ظَنّاً وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ)[57]; وقتى گفته شد وعده ى الهى حق است و شکى در وقوع رستاخیز نیست، گفتید: ما نمى دانیم قیامت چیست; ما نسبت به آن گمانى بیش نداشته، یقین نداریم.
6. شبهه ى دیگر منکران معاد این است که اگر معاد امکان پذیر است، پس براى اطمینان ما نیاکانمان را زنده کنید. خداوند در آیه اى از قرآن از این شبهه پرده برمى دارد و مى فرماید: (وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَات مَّا کَانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ)[58]; زمانى که آیات روشن ما بر آنها تلاوت مى شد، دلیل آنان در مقابل آن جز این نبود که مى گفتند: پدران ما را بیاورید (و زنده کنید) اگر راست مى گویید. سِرّ آن که خداوند به خواسته ى آنها جواب نداد، این است که منکران معاد، براى بهانه گیرى، از پیامبر درخواست ها و تقاضاهاى گوناگونى مى کردند و نبوت را بازیچه ى خود مى ساختند.
7. شبهه و اعتراض دیگر منکران معاد این است که احیاى مردگان نوعى چشم بندى و جادوگرى است. خداوند سبحان در بیان این شبهه مى فرماید: (لَئِن قُلْتَ إِنَّکُم مَبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ)[59]; و اگر بگویى که شما پس از مرگ برانگیخته شدگانید، افراد کافر مى گویند که این چیزى جز جادویى آشکار نیست.
8. برخى از منکران معاد احیاى مردگان را کار دشوارى دانسته اند و از این رو خواسته اند آن را از قلمرو قدرت الهى بیرون سازند. خداوند سبحان در آیاتى از قرآن، معاد را کارى آسان مى شمارد و مى فرماید: (إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللّهِ یَسِیرٌ);[60] این کار براى خدا آسان است. (ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ);[61] این جمع کردن براى ما آسان است. (ذلِکَ عَلَى اللّهِ یَسِیرٌ);[62] این کار براى خدا آسان است. و هم چنین مى فرماید: (وَ ما أَمْرُ السّاعَةِ إِلاّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ);[63] کار قیامت همانند بر هم زدن چشم است و یا از آن هم نزدیک تر است.
9. شبهه ى دیگر منکران این است که اجزاى بدن انسان پس از مرگ متلاشى مى شود و به صورت ذرات بى شمار در جهان پراکنده مى گردد; این اجزا، بعد از پراکندگى، مخصوصاً در طى قرن هاى طولانى، قابل بازشناسى نیستند; ولى خداوند از طریق گستره ى علم و قدرت دامنه دار خود به این شبهه پاسخ مى دهد و مى فرماید: (وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لاَ تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ لاَ یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّة فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ أَصْغَرُ مِن ذلِکَ وَلاَ أَکْبَرُ إِلاَّ فِی کِتَاب مُّبِین)[64]; کسانى که کفر ورزیدند، گفتند: قیامت نمى آید. بگو: چرا، سوگند به خدایم، به سوى شما مى آید و پروردگارم که بر هر پنهانى عالم است، آن را به سوى شما مى آورد; و هموزن ذره اى، نه در آسمان ها و نه در زمین و نه کوچک تر از آن و نه بزرگ تر، از او فوت نمى شود و همگى در کتاب آشکار ثبت است. (وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمیمٌ قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّة وَهُوَ بِکُلِّ خَلْق عَلِیمٌ)[65]; براى ما مثلى زد و آفرینش نخستین خود را فراموش کرد، گفت: چه کسى این استخوان ها را در حالى که پوسیده شده اند، احیا مى کند؟ بگو: خدایى که آن را، روز نخست، ایجاد کرد و او نسبت به هر آفریده اى آگاه است.
10. شبهه ى معروف دیگرى با عنوان شبهه ى آکل و مأکول مطرح است، که در واقع مى توان آن را یکى از شبهات پیچیده ى معاد معرفى کرد; ولى قرآن به راحتى به آن پاسخ مى دهد. این شبهه آن است که اجزاى بدن انسان که بعد از مرگ، به صورت مستقیم (مثلا خوردن یکدیگر در زمان قحطى)، یا غیر مستقیم (از طریق تبدیل آن به خاک و گیاه و حیوان) به بدن انسان دیگرى منتقل مى شود، در روز قیامت جزء کدام بدن قرار مى گیرد؟ اگر جزء بدن اول بشود، بدن انسان دوم ناقص مى ماند و اگر به بدن دوم ملحق شود، چیزى براى بدن اول باقى نمى ماند. اندیشمندان به این شبهه پاسخ هاى گوناگونى داده اند برخى چون متکلمان براى بدن انسان اجزاى اصلیه و فرعیه اى قایل شدند و اجزاى اصلیه را از معرض زیادت و نقصان و هرگونه تبدیل و تغییرى مصون دانسته اند; ولى این جواب چندان با نظریات علمى سازگار نیست. اما فیلسوفان با تبیین حقیقت انسان به این شبهه پاسخ دادند و گفتند: شخصیت انسان به روح است و روح حقیقتى است که هنگام تعلق به هر بدنى به تدبیر آن مى پردازد و بدن را از آن خود مى کند و دگرگونى ها و تغییر و تحول بدن حقیقت و شخصیت روح را عوض نمى کند; از این رو، بدن هر انسانى در طول حیات دنیوى اش گرفتار تغییرات کمى و کیفى فراوانى است، ولى هیچ گاه شخصیت و روح و وحدت او تغییر نمى کند; این تغییر و تبدل در بدن انسان به عالم دنیا و طبیعت اختصاص ندارد، بلکه در قیامت با عذاب الهى درباره ى انسان هاى گناهکار ادامه مى یابد. خداوند سبحان در قرآن چنین مى فرماید: (کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَزِیزاً حَکِیماً)[66]; یعنى هر زمانى که پوست هاى تن دوزخیان بسوزد، پوست هاى دیگرى به جاى آن قرار مى دهیم، تا عذاب را بچشند. نتیجه آن که خداوند با قدرت و علم نامتناهى اش اجزاى متفرق را به حالت اول بر مى گرداند و با تکثیر سلولى کمبودهاى ابدان را جبران مى کند. از مطالب گذشته روشن شد که عوامل و انگیزه هاى گوناگون معرفت شناختى، روان شناختى، اجتماعى، سیاسى و غیره در انکار معاد مؤثر است، که خداوند در قرآن کریم به همه ى آنها اشاره کرده و جواب آنها را فرموده است.

منازل آخرت

عالم آخرت داراى منازل و مراحل گوناگونى است که به ترتیب به آنها اشاره مى کنیم:

الف) منزل مرگ

پیامبر اسلام (ص) مى فرماید: (الموتُ اَوَّلُ مَنْزِل مِنْ مَنازِلِ الاخرةِ و آخِرُ مَنزل من مَنازِلِ الدّنیا);[67]مرگ اولین منزل از منازل آخرت و آخرین منزل از منازل دنیاست. پس مرگ و موت سر آغاز حیات جدید آدمى است، خداوند سبحان در آیات متعددى از موت انسان ها خبر داده است; مثلا مى فرماید: (و کُنْتُمْ اَمْواتاً فَاَحْیاکُمْ);[68] در حالى که شما مردگان بودید او شما را زنده کرد. (ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ);[69] سپس شما بعد از آن مرده خواهید بود. براى روشن شدن این منزل باید به مطالب ذیل توجه کرد:
1. برخى حقیقت مرگ را فنا و نیستى مى دانند; از این رو بیمناک اند; ولى خداوند حقیقت مرگ را با عنوان وفات و مشتقات آن معرفى مى کند. وفات یعنى قبض کردن و دریافت روح انسان توسط خداوند یا ملائکه; براى نمونه، خداوند مى فرماید: (اللهُ یَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حینَ مَوْتِها);[70] خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى کند. در ضمن، این قبض روح اختصاص به مرگ ندارد، هنگام خواب نیز انسان قبض روح مى شود; از این رو در ادامه ى همین آیه آمده است: (وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَل مُسَمّىً);[71] نیز (خداوند) ارواح کسانى که در خواب نمرده اند (را مى گیرد) سپس ارواح کسانى را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده است نگه مى دارد و ارواح کسانى را که نمرده اند باز مى گرداند، تا سرآمد معینى. مولا امیر مؤمنان على(علیه السلام) نیز حقیقت مرگ را بقا معرفى مى کند و مى فرماید: (یا اَیُّهَا النّاسُ أنّا و اِیّاکُمْ خُلْقِنا لِلْبَقاءِ لا لِلْفَناءِ لکِنَّکُمْ مِن دار الى دار تَنقلُونَ)[72]; اى مردم ما و شما براى بقا آفریده شده ایم، نه براى فنا و نابودى; لکن شما از سرایى به سراى دیگر منتقل مى شوید.
2. مطلب دیگرى که در این منزل باید روشن شود این است که مرگ یک سنت همگانى است، همه ى موجودات خواهند مرد و هیچ کس در این عالم جاودان نیست: (إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ)[73]; به درستى که تو خواهى مرد و ایشان هم خواهند مرد. (کُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْتِ)[74]; هر کسى مزه ى مرگ را مى چشد. (وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَر مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ)[75]; ما براى هیچ کس قبل از تو حیات جاویدان در دنیا قرار ندادیم، پس اگر تو بمیرى، آیا آنان جاودان خواهند بود.
3. نکته ى دیگر درباره ى گیرنده ى جان است. قرآن کریم این مرحله را در آیات جداگانه اى به خداوند، ملک الموت و سایر فرشتگان اسناد مى دهد: (اللّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها)[76]; خدا جان ها را هنگام مرگشان مى گیرد. (قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ)[77]; بگو: فرشته ى مرگى که بر شما گمارده شده، جانتان را مى ستاند. (حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَیُفَرِّطُونَ)[78]; تا هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد فرستادگان ما او را مى گیرند. با این که طبق این آیات قابض هاى ارواح متعددند، اما این آیات با هم چالش و تعارضى ندارند; زیرا فاعل هاى مرگ و قبض ارواح در طول هم اند، خداوند به ملک الموت و او هم به سایر ملائکه دستور این کار را مى دهند و چنین کارى به هر سه فاعل استناد پیدا مى کند. شاید برخى از نفوس به طور مستقیم توسط خداوند و برخى توسط ملک الموت و عده اى توسط سایر ملائکه قبض شوند، گر چه از نظر توحید افعالى همه ى افعال به خداوند نیز استناد دارند.
4. مطلب بسیار ارزشمند دیگرى که از قرآن استفاده مى شود این است که مأموران الهى جان همه ى مردم را به یک شکل نمى گیرند; جان پاره اى از انسان ها آسان و پاره اى سخت گرفته مى شود و این سختى و آسانى به کفر و ایمان آنها بستگى دارد; براى نمونه درباره ى مؤمنان و کافران آمده است: (الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ)[79]; کسانى که ملائکه با خوشى جانشان را مى گیرند و به ایشان سلام مى کنند و مى گویند: وارد بهشت شوید، به خاطر اعمالى که انجام مى دادید. (وَلَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلاَئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ)[80]; هنگامى که فرشتگان، روح کافران را مى گیرند به روى و پشت آنان مى زنند و (مى گویند) بچشید عذاب سوزان را.
5. عموم انسان ها از مرگ وحشت دارند و حاضر به از دست دادن زندگى دنیوى خود نیستند. این افراد یا به علت نداشتن شناخت کافى و داشتن تفسیر غلط از مرگ ـ که آن را فنا و نابودى مى دانند ـ و یا در اثر آلودگى به گناه و اعمال غیر صالح، وحشت زده و هراسناک اند; خداوند درباره ى یهودیان دنیا پرست مى فرماید: (قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ ا لاْخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ وَلَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ)[81]; به یهودیان بگو اگر در این پندار که بهشت به شما اختصاص دارد راست گو هستید، پس مرگ را آرزو کنید; ولى آنان به خاطر اعمالى که انجام داده اند، هرگز مرگ را آرزو نمى کنند و خدا به وضع ظالمان آگاه است. گروهى از مردم به خاطر دل بستگى به دنیا از مرگ هراس دارند: (وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاة)[82]; آنها را حریص ترین مردم بر زندگى پست مادى مى یابى. امام حسن مجتبى(علیه السلام) به شخصى که از او پرسید چرا ما مرگ را دوست نداریم، پاسخ داد: زیرا شما آخرت را ویران و خانه ى دنیا را آباد نمودید، پس انتقال از خانه ى آباد به خانه ى ویران براى شما ناخوش است.[83]
6. هدف خداوند از مرگ و حیات، آزمودن ما انسان هاست و آزمایش هاى الهى جملگى وسیله اى براى پرورش و هدایت انسان ها به سوى قرب پروردگارند: (تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیء قَدِیرٌ الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ)[84]; پر برکت و زوال ناپذیر است کسى که حکومت جهان هستى به دست اوست و بر همه چیز تواناست، کسى که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک بهتر عمل مى کنید و او شکست ناپذیر و بخشنده است.
7. نکته ى دیگرى که از قرآن استفاده مى شود این است که توبه و ندامت در حال مرگ سودى ندارد; زیرا توبه و ندامت زمانى مایه ى رشد آدمى و زوال معاصى است، که انسان به انجام گناه قادر باشد. (وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً)[85]; توبه ى کسانى که مدت ها اعمال بد را انجام مى دهند و آن گاه که مرگ یکى از آنان فرا رسد، گوید: الان من توبه کردم، پذیرفته نیست; آنان اند که برایشان عذابى دردناک آماده کرده ایم. (حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ)[86]; آن گاه که مرگ یکى از این بدکاران فرا رسد گوید: پروردگارا، مرا به دنیا بازگردان تا اعمال صالحى را که ترک کرده ام، انجام دهم; نه چنین است، این سخنى است که او گوینده ى آن است و پیشاپیش آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد. (حَتّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ ءَآلئنَ آنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ);[87] وقتى که غرق ما او را فرا گرفت، گفت: ایمان آوردم که خدایى جز خدایى که بنى اسراییل به آن ایمان آورده اند، نیست و من الآن مسلمان شدم; در حالى که در گذشته مخالفت مى کردى و از مفسدان بودى.
8. یکى از واجبات الهى در هنگام رسیدن علایم مرگ، نوشتن وصیت نامه است که در قرآن به آن تصریح شده است: (کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ)[88]; بر شما نوشته شده است که هنگام رسیدن مرگ وصیت نمایید، اگر مالى از شما به جا مانده است. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْل مِنکُمْ)[89]; اى افراد با ایمان، آن گاه که مرگ یکى از شما فرا رسد، به هنگام وصیت باید دو نفر عادل از شما حضور یابند و آن را گواهى کنند.
9. در قرآن کریم علاوه بر مرگ طبیعى انسان ها، به مرگ جوامع نیز اشاره شده است. مرگ جوامع به معناى مرگ فرهنگ و تمدن و نابودى کامل آنهاست: (َلِکُلِّ أُمَّة أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ)[90]; براى هر امتى پایانى است، پس آن گاه که اجلشان سر رسد، لحظه اى تقدم و تأخر پیدا نمى کند. (وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْم وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ)[91]; هرگز پروردگار تو ظالمانه ملتى را نابود نمى کند، در حالى که اهلش در راه صلاح باشند.
10. مقدمات و سکرات مرگ، آغاز و شروع مرگ است; این حالت در اثر جدایى از دنیا و علایق آن پدید مى آید. خداوند سبحان در این باره مى فرماید: (وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ)[92]; و سکرات مرگ به حق فرا مى رسد; این همان چیزى است که از آن مى گریختى. یکى از نمونه هاى سکرات موت در آیه ى ذیل بیان شده است: (کَلاَّ إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِی * وَقِیلَ مَنْ رَاق وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ * وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ * إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذ الْمَسَاقُ);[93] چنین نیست; او هرگز ایمان نمى آورد تا جان به گلوگاهش رسد و گفته شود، آیا کسى هست این را نجات دهد و یقین به فراق از دنیا پیدا مى کند و ساق پاها به هم مى پیچد، در آن روز مسیر همه به سوى پروردگارت خواهد بود.

ب) منزل قبر و برزخ

دومین منزلى که میت پا به آن مى گذارد، عالم برزخ و قبر است; و منظور از قبر، قبر خاکى مادى نیست، بلکه منظور، عالم بعد از مرگ و قبل از قیامت است; از این رو کسانى که به دلایلى قبر خاکى ندارند، از قبر برزخى برخوردارند; قرآن کریم هم به قبر خاکى و هم به برزخ و هم به قبرى که عالم ارواح و اموات مى باشد اشاره کرده است; اما آیاتى که به قبور خاکى و مادى اشاره دارند، عبارت اند از: (ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ);[94] سپس او را میراند و وارد قبر کرد. ( وَ أَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ);[95] خداوند کسانى را که در قبرها هستند، برمى انگیزد.
اما آیاتى که به عالم برزخ، یعنى عالم میان دنیا و آخرت اشاره دارند عبارت اند از: (حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیَما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ)[96]; وقتى که مرگ به سراغ یکى از آنان آمد گفت: پروردگارا مرا برگردان تا اعمال صالحى را که ترک گفته ام، انجام دهم; چنین نیست، این سخنى است که او به زبان مى گوید و پشت سر آنها برزخى است تا روزى که بر انگیخته شوند. آیاتى که آثار روحى و روانى، مانند شادى، حزن و اندوه و رزق و روزى و نعمت و نقمت الهى را که همگى حاکى از آثار حیات اند بیان مى کنند، بر وجود چنین عالمى دلالت دارند، مانند: (عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ);[97] نزد پرودگارشان روزى داده مى شوند. آنها به خاطر نعمت هاى فراوانى که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحال اند; و به خاطر کسانى که هنوز به آنها ملحق نشده اند خوش وقت اند; که نه ترسى بر آنهاست و نه غمى خواهند داشت. (قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوج مِن سَبِیل)[98]; (کافران) گفتند: پروردگارا، دو بار ما را میراندى و دو بار زنده کردى; پس ما به گناهان خود معترفیم; پس آیا راهى از آتش دوزخ وجود دارد؟ دو اِماته، یکى در همین جهان است و دیگرى اماته اى است که پس از حیات برزخى به هنگام نفخ صور تحقق مى پذیرد; و اما دو احیا عبارت است از: احیاى پس از مرگ دنیوى که حیات برزخى را به دنبال دارد و دیگرى احیایى که با دومین نفخ صور، در قیامت انجام مى پذیرد.
عالم برزخ همانند عالم دنیا و قیامت داراى ویژگى هاى خاصى است، یکى از آنها سؤال قبر است که در روایات فراوانى به آن اشاره شده است. ائمه ى اطهار در این زمینه فرموده اند: در برزخ دو فرشته به نام نکیر و منکر ظاهر مى شوند و پرسش هایى در عالم برزخ در باب پروردگار، پیامبر، دین، کتاب، امام، عمر انسان، مال و ثروت و راه کسب و مصرف آنها مطرح مى کنند.[99] در برخى روایات آمده است که این پرسش ها از دو گروه پرسیده نمى شود: نخست، کسانى که ایمان محض دارند و دوم، افرادى که کافر محض باشند.[100] دومین ویژگى عالم برزخ فشار قبر است و احادیث فراوانى در آن باب وارد شده است. در روایت آمده است که حتى برخى از مؤمنان نیز فشار قبر دارند که کفاره ى ضایع کردن نعمت ها از ناحیه ى آنها به حساب مى آید. با وجود این، فشار قبر از مؤمنان مطلق و خالص سلب شده است.[101]

ج) منزل قیامت

وقتى قیامت فرا مى رسد، نظام این جهان دگرگون مى شود و جهان دیگرى بر پا مى گردد; روز رستاخیز به تعبیر قرآن که مى فرماید: اشراطُ الساعة داراى علایم و نشانه هایى است. رخ دادهایى مانند زلزله، انشقاق، انفطار و غیره که باعث به هم خوردن نظام آفرینش مى گردد; که به برخى از آنها اشاره مى کنیم: در زمین زلزله ى عظیمى پدید مى آید و آنچه در اندرون آن است بیرون مى ریزد و اجزاى آن متلاشى مى گردند و دریاها شکافته مى شود و کوه ها به حرکت در مى آیند و در هم کوبیده مى شوند و مانند تل شنى مى گردند و سپس به صورت پشم حلاجى شده در مى آیند و آن گاه در فضا پراکنده مى شوند و از سلسله کوه هاى سر به آسمان کشیده جز سرابى باقى نمى ماند. ماه و خورشید و ستارگان عظیمى، که بعضى از آنها میلیون ها بار از خورشید ما بزرگ تر و پرفروغ ترند، به تیرگى و خاموشى مى گرایند و نظم حرکت آنها به هم مى خورد; از جمله، ماه و خورشید به هم مى پیوندند و آسمانى که هم چون سقف محفوظ و محکمى این جهان را احاطه کرده است، متزلزل مى شود و مى شکافد و از هم مى درد و طومار آن در هم مى پیچد; و اجرام آسمانى به صورت فلز مذابى در مى آید و فضاى جهان پر از دود و ابر مى شود.
در چنین اوضاع و احوالى است که شیپور مرگ نواخته مى شود و همه ى موجوداتِ زنده مى میرند و در جهان طبیعت اثرى از حیات نمى ماند و وحشت و اضطراب بر جان ها سایه مى افکند، مگر کسانى که از حقایق و اسرار هستى آگاه اند و دل هایشان غرق معرفت و محبت الهى است; سپس جهان دیگرى که قابلیت بقا و ابدیت داشته باشد، بر پا مى شود و صحنه ى گیتى با نور الهى روشن مى گردد و شیپور حیات به صدا در مى آید و همه ى انسان ها در یک لحظه زنده مى شوند و سراسیمه و هراسان، همانند ملخ ها و پروانگانى که در هوا منتشر مى شوند، با سرعت به سوى محضر الهى روانه مى گردند و همگى در صحنه ى عظیمى فراهم مى آیند و غالباً مى پندارند که توقفشان در عالم برزخ به اندازه ى یک ساعت یا یک روز و یا چند روز بوده است. در آن عالم، حقایق آشکار مى شود و حکومت و سلطنت الهى ظهور تام مى یابد و چنان هیبتى بر خلایق سایه مى افکند که هیچ کس را یاراى بلند سخن گفتن نیست و هر کسى به فکر سرنوشت خویش است و حتى فرزندان از پدر و مادر، و خویشان و نزدیکان از یکدیگر فرار مى کنند و اساساً رشته ى نسب ها و سبب ها کنده مى شود و دوستى هایى که بر پایه ى منافع و معیارهاى دنیوى و شیطانى است تبدیل به دشمنى مى گردد و حسرت و پشیمانى از تقصیرهاى گذشته دل ها را فرا مى گیرد.[102] / [103]
اینک به آیاتى در این زمینه توجه مى کنیم: (فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا);[104] آیا آنها جز این انتظارى دارند که قیامت ناگهان بر پا شود، در حالى که نشانه هاى آن آمده است. (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ)[105]; قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت. (فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخَان مُبِین)[106]; منتظر روزى باش که آسمان دود آشکارى پدید آورد. (یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ)[107]; روزى که زمین و کوه ها به لرزه در مى آیند. (وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ)[108]; آن زمان که دریاها منفجر گردد. (یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ)[109]; اى مردم از پروردگارتان بترسید و پرهیزگارى پیشه کنید که زلزله ى رستاخیز عظیم است. (إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ)[110]; در آن هنگام که طومار خورشید در هم پیچیده شود و ستارگان تاریک گردند. (وَانشَقَّتِ السَّماءُ فَهِیَ یَوْمَئِذ وَاهِیَةٌ)[111]; و آسمان از هم شکافته مى شود و سست مى گردد و فرو مى ریزد. (یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الاَْرْضِ وَالسَّماوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ)[112]; روزى که این زمین و آسمان ها به زمین و آسمان هاى دیگرى تبدیل مى شوند و انسان ها در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مى گردند. (یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعاً ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ)[113]; روزى که زمین از روى آنها شکافته مى شود و به سرعت از قبرها خارج مى شوند. این جمع کردن بر ما آسان است.

د) نفخ صور

یکى دیگر از منازل آخرت، منزل نفخ صور است که در دو مرحله انجام مى پذیرد: یکى قبل از نشانه هاى رستاخیز و اشراط الساعة، و دیگرى بعد از وقوع حوادث قیامت. نفخ صور در قرآن با تعابیر گوناگونى، مانند صیحه، صاخه، ناقور، زجره، راجفه و رادفه بیان شده است و اینک با برخى از آیات در مورد این منزل آشنا مى شویم: (وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ);[114] و در صور دمیده مى شود، پس هر که در آسمان ها و هر که در زمین است، بیهوش در مى افتد، مگر کسى که خدا بخواهد; سپس بار دیگر دمیده مى شود و به ناگاه آنان بر پاى ایستاده، مى نگرند. (مَا یَنظُرُونَ إِلاَّ صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ یَخِصِّمُونَ فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَلاَ إِلَى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ);[115] آنان تنها منتظر یک صیحه اند; و در حالى که جز یک فریاد مرگ بار را انتظار نخواهند کشید و هنگامى که سرگرم جدال اند، غافل گیرشان کند; آن گاه نه توانایى وصیتى دارند و نه مى توانند به سوى کسان خود برگردند. (فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ و َأُمِّهِ وَأَبِیهِ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ یَوْمَئِذ شَأْنٌ یُغْنِیهِ);[116] پس چون فریاد گوش خراش در رسد، روزى که آدمى از برادرش و از مادرش و از همسرش و فرزندانش مى گریزد، در آن روز هر کس از آنان را کارى است که او را به خودش مشغول مى دارد. (فَإِنَّمَا هِیَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ);[117] ولى در حقیقت باز گشت به یک فریاد است و بس و به ناگاه آنان در زمینِ هموار خواهند بود. (فَإِذَا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ فُذلِکَ یَوْمَئِذ یَوْمٌ عَسِیرٌ عَلَى الْکَافِرِینَ غَیْرُ یَسِیر);[118]پس، چون در صور دمیده مى شود، آن روز چه روز ناگوارى است و بر کافران آسان نیست. (یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ);[119] آن روز که لرزنده بلرزد و از پى آن لرزه اى دگر افتد. نکته ى قابل توجه این است که، نفخ در لغت به معناى دمیدن، و صور شاخى است که به عنوان شیپور از آن استفاده مى کنند و ظاهراً منظور قرآن از نفخ صور، همان صداى هولناکى است که قبل از بر پایى قیامت موجب مرگ همه ى جان داران و بار دیگر در محشر موجب زنده شدنشان مى شود.

هـ) حساب رسى بندگان

حساب رسى، یکى دیگر از منازلى است که آدمیان در آخرت باید از آن عبور کنند و به خاطر اهمیتش، یکى از نام هاى قیامت یوم الحساب است.[120] مولا امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: وَالیَومُ عَمَلٌ و لا حِسابٌ غداً حِسابٌ و لا عَمَلٌ; دنیا، سراى عمل است، نه حساب; و آخرت، منزلگاه حساب است، نه عمل.[121] حقیقت حساب، محکمه، محاسبه و بررسى اعمال بندگان، همان برپایى عدل و حکمت الهى براى همگان است; به گونه اى که جاى هیچ شک و تردید و اعتراضى براى کسى باقى نمى ماند، گرچه خود حق تعالى نسبت به همه ى امور عالِم و آگاه است و براى ایجاد احکام قیامت نیازى به حساب رسى ندارد. در برخى از آیات، خداوند خود را حساب رس بندگان معرفى مى کند: (فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ);[122] پس، همانا بر تو اى پیامبر، وظیفه ى ابلاغ احکام الهى، و بر ما رسیدگى حساب آنان است. (ان حسابهم الا على ربى لو تشعرون);[123] حساب آنان جز بر خدا بر عهده ى کسى نیست، اگر درک مى کردید. در آیات دیگرى نفس هر کسى را براى حساب رسى کافى مى داند: (وَکُلَّ إِنسَان أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً);[124] و کارنامه ى هر انسانى را به گردن او بسته ایم و روز قیامت براى او نامه اى که آن را گشاده مى بیند، بیرون مى آوریم. نامه ات را بخوان، کافى است که امروز خودت حساب رس خود باشى. پس چگونگى حساب رسى خدا این گونه است که او اعمال هر انسانى را در برابر دیدگانش قرار مى دهد تا خودش از اعمال ریز و درشت خود با خبر گردد.

اعمال مورد سؤال

بحث مهم در حساب رسى بندگان، بحث از اعمالى است که مورد سؤال قرار مى گیرند. آیات مربوط به این بحث دو دسته اند:
دسته ى اول، آیاتى که تمام کارها و اعمال آدمیان را متعلَق سؤال و حساب رسى معرفى مى کنند; مانند: (وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ);[125] و هر آینه شما درباره ى کارهایى که انجام داده اید، مورد سؤال قرار مى گیرید. (ثُمَّ إِلَى رَبِّکُم مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ);[126] آن گاه باز گشت شما به سوى خداست و او شما را به کارهایى که انجام داده اید آگاه مى سازد و او به سینه ها آگاه است.
دسته ى دوم، آیاتى که برخى از اعمال را متعلق سؤال و حساب رسى شمرده اند; مانند: (ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذ عَنِ النَّعِیمِ);[127] آن گاه هر آینه در روز قیامت از شما در مورد نعمت هاى الهى سؤال مى شود. (وَجَعَلُوا الْمَلاَئِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً أَشَهِدُوْا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ)[128]; و فرشتگانى را که خود، بندگان رحمان اند، مادینه ]و دختران او[ پنداشتند; آیا در خلقت آنان حضور داشتند؟ شهادت هاى آنان نوشته خواهد شد و مورد سؤال قرار مى گیرند. (وَیَجْعَلُونَ لِمَا لاَ یَعْلَمُونَ نَصِیباً مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَفْتَرُونَ)[129]; و از آنچه به ایشان روزى دادیم نصیبى براى آن ]خدایانى[ که نمى دانند ]چیست[ مى نهند; سوگند به خدا قطعاً درباره ى افتراهاى شما سؤال خواهد شد. این آیه با سه تأکید قسم، لام و نون مؤکّد، موارد افترا را متعلق سؤال قرار داده و این نشانه ى اهمیت مسائل اجتماعى است. روایات فراوانى[130] از پیشوایان دین نقل شده است که در آنها عمر انسان، دوران جوانى، کیفیت جمع آورى و مصرف ثروت، قرآن و عترت، نماز و غیره مورد سؤال قرار مى گیرند.
مطلب دیگر آن است که: آیا همه ى انسان ها مورد سؤال و حساب قرار مى گیرند یا این که برخى بدون محاسبه کیفر و پاداش مى بینند؟ آیات در این مورد به چند دسته تقسیم مى شوند:
1. همه ى کسانى که پیامبران به سوى آنان ارسال شده اند، مورد سؤال و حساب قرار مى گیرند: (فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ);[131] پس هر آینه کسانى که پیامبران به سوى آنان فرستاده شده اند و نیز از خود فرستاده شدگان سؤال خواهیم کرد.
2. ستمگران مورد سؤال قرار مى گیرند: (احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُوا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِیمِ وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ);[132] ظالمان و یارانشان و آنچه را که غیر خدا پرستش مى کردند، محشور مى شوند; پس آنها را به راه دوزخ راه نمایى و بازداشت کنید; زیرا آنان مورد سؤال واقع مى شوند.
3. صابران بدون حساب به پاداش مى رسند: (قُلْ یَاعِبَادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَاب);[133] بگو اى بندگانى که ایمان آورده اید، تقواى الهى پیشه کنید. براى کسانى که در دنیا احسان مى نمایند، نیکویى خواهد بود; و زمین خداوند گسترده است. همانا صابران بدون حساب، پاداش کافى خواهند داشت.
نکته ى دیگر آن است که به هنگام حساب رسى و برپایى محکمه ى عدل الهى، چهار عنصر مهم وجود دارد که عبارت اند از: کتاب و نامه ى اعمال; میزان; شاهدان; تجسم اعمال. نامه ى عمل در قرآن این عنصر در قرآن به صور مختلف بیان شده است. نویسندگان نامه ى اعمال و قرار گرفتن نامه ى عمل به دست راست یا چپ صاحبان آن و مطالب دیگرى از این قبیل، در این آیات مطرح شده است. به آیات ذیل توجه مى کنیم:
1. پرونده ى اعمال انسان ها (إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْء أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَام مُبِین);[134] ما مردگان را زنده مى کنیم و آنچه را از پیش فرستاده اند و تمام آثار آنها را مى نگاریم و همه چیز را در امام مبین (لوح محفوظ و کتاب) احصا کرده ایم.
2. ناطق بودن نامه ى اعمال (وَتَرَى کُلَّ أُمَّة جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّة تُدْعَى إِلَى کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ هذَا کِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْکُم بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ);[135] در آن روز هر امتى را مى بینى بر زانو نشسته، هر امتى به سوى کتابش خوانده مى شود; این کتاب ماست که به حق با شما سخن مى گوید; ما آنچه را انجام مى دادید، مى نوشتیم.
3. ثبت همه ى اعمال ریز و درشت در کتاب (وَکُلُّ شَیْء فَعَلوُهُ فِی الزُّبُرِ وَکُلُّ صَغِیر وَکَبِیر مُسْتَطَرٌ);[136] و هر کارى را که انجام دادند، در نامه هاى اعمالشان ثبت است و هر کار کوچک و بزرگى نوشته مى شود.
4. کاتبان نامه ى عمل (إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَـمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ مَا یَلْفِظُ مِن قَوْل إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ);[137] به یاد بیاورید هنگامى را که دو فرشته ى راست و چپ که ملازم انسان اند، اعمال او را دریافت مى دارند، هیچ سخنى را تلفظ نمى کند، مگر این که نزد او فرشته اى مراقب و آماده حضور دارد.
5. صاحبان نامه ى عمل (فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُا کِتَابِیَهْ... وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ * وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِیَهْ);[138] و اما کسى که نامه ى عملش به دست راست داده مى شود، مى گوید: نامه ى عمل مرا بگیرید و بخوانید; اما کسى که نامه ى عملش به دست چپ او داده مى شود، مى گوید: اى کاش هرگز نامه ى عملم به من داده نمى شد و نمى دانستم حساب من چیست.
6. سختى و آسانى حساب رسى (فَأَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ * فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً * وَ یَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً * وَ أَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ * فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً * وَ یَصْلى سَعِیراً);[139] اما کسى که نامه ى اعمالش به دست راستش داده مى شود، به زودى حساب آسانى براى او مى شود و خوشحال به اهلش باز مى گردد و اما کسى که نامه ى اعمالش پشت سرش داده مى شود، به زودى فریادش بلند مى شود، در حالى که در شعله اى سوزان مى سوزد.

میزان

در هنگام حساب رسى، اعمال انسان ها توزین مى شود، تا بر اساس آن محکمه ى عدل الهى تحقق یابد; اما چنین نیست که در روز رستاخیز ترازویى همانند ترازوهاى دنیا نصب کنند و اعمال نیک و بد را با آن بسنجند، بلکه اعمال انسان ها، هم به لحاظ کمیت و هم کیفیت، بر اساس اوامر و نواهى الهى، توزین مى گردد. به آیاتى در این زمینه توجه مى کنیم: (وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ);[140] در روز قیامت ترازوهاى عدالت را قرار مى دهیم; پس به هیچ کس ستم نمى شود و اگر به اندازه ى سنگینى دانه ى خردل کارى انجام داده باشد آن را مى آوریم و کافى است که ما حساب رس بندگانیم. (فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ);[141] کسانى که ترازوهاى اعمال آنان سنگین باشد، رستگارند و کسانى که ترازوهاى اعمال آنان سبک باشد، زیانکارند و در جهنم جاودانه خواهند بود. (فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَة رَاضِیَة وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ);[142] کسانى که میزانشان سنگین باشد، در زندگى رضایت بخش اند، اما افراد سبک میزان جایگاهشان دوزخ است. (وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ);[143] سنجش در آن روز، حق است، آنان که میزان اعمالشان سنگین است رستگارند و آنان که میزان عملشان سبک باشد، به خاطر این که آیات ما را انکار مى کردند، زیانکارند.

شاهدان دادگاه عدل الهى

همانند هر دادگاه عدل دیگرى، داراى شاهدان و گواهانى است که از اعمال انسان خبر مى دهند. قرآن روز قیامت را یَوْمَ یَقُومُ الاَشْهادُ[144] معرفى مى کند. شاهدان و گواهان روز رستاخیز به دو گروه خارجى و داخلى تقسیم مى شوند: شاهدان خارجى عبارت اند از: خداوند سبحان، پیامبران الهى، پیامبر اسلام، امت وسط، فرشتگان، زمینى که حوادث در آن انجام گرفته و نامه ى اعمال; و شاهدان داخلى عبارت اند از: اعضا و پوست بدن.
و اینک به آیات مربوط به این بحث توجه مى کنیم: (إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْء شَهِیدٌ);[145] خداوند در روز قیامت میان آنان داورى مى کند، خدا بر همه چیز گواه است. (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً);[146] شما را امت برگزیده قرار دادیم، تا بر مردم شاهد و گواه باشید و پیامبر نیز بر شما شاهد و گواه است. (و انّ علیکم لحافظین کِرَاماً کَاتِبِینَ یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ);[147] براى شما نگهبانانى گمارده شده است; نویسندگانى گران قدر، آنچه را که انجام مى دهید مى دانند. (یَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا);[148] زمین از حوادثى که در آن رخ داده است خبر مى دهد; زیرا پروردگارش به آن وحى نموده است. اگر کسى بر سخن گفتن و شهادت زمین شک دارد، بداند که خداوند مى فرماید: (وَإِن مِن شَیْء إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ);[149] و موجودى نیست جز آن که ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست و لیکن شما تسبیح آنها را نمى فهمید. (وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُـجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ);[150] و کتاب اعمال در برابر مجرمان قرار گرفته و آنان از دیدن آن ترسان مى شوند. (یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ);[151] روزى که زبان و دست و پاى آنان به کارهایى که انجام داده اند، گواهى مى دهد. (وَیَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْء وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّة وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ);[152] و روزى که دشمنان خدا به سوى آتش محشور مى شوند و مى ایستند، تا چون بدان رسند، گوششان و دیدگانشان و پوستشان، به آنچه مى کرده اند، بر ضدّشان گواهى مى دهند، و به پوست ]بدن[ خود اعتراض مى کنند که چرا به ضرر ما شهادت دادید؟ آنها جواب مى دهند: خدایى که هر موجودى را به سخن آورد ما را به سخن درآورده است و اوست که شما را بار اول در دنیا آفریده و به سوى او بازگشته اید.

تجسم اعمال

یکى از مهم ترین مسائل مربوط به قیامت که وحى الهى انسان را با آن حقیقت آشنا ساخته است، مسئله ى تجسم اعمال است. این حقیقت از زمان حساب رسى تا آخرین منزلگاه ابدى ادامه مى یابد. مقصود از تجسم اعمال این است که همه ى اعمال انسان ها در روز قیامت بر آنان ظاهر مى شود; به عبارت دیگر، پاداش و کیفر، نتیجه ى اعمالى است که در دنیا تحقق یافته و به عبارت دقیق تر، عین اعمال است که به صورت هاى حقیقى خود ظهور مى کند; زیرا هر انسانى، در اثر نیت ها و اعمال گوناگون، داراى ملکات نفسانى خاصى مى گردد; آن گاه این ملکات، اعمال انسان را به گروه هاى شیطانى، حیوانى و فرشته اى تقسیم مى کند و تا ابد همراه انسان است، این ملکات در قیامت صورت حقیقى خود را مى یابند. آیاتى که به این حقیقت مهم پرداخته اند عبارت اند از: (یَوْمَئِذ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرّاً یَرَهُ);[153] در آن روز مردم به صورت گروه هاى مختلف از قبرها خارج مى شوند، تا اعمالشان به آنان نشان داده شود; پس هر کس به اندازه ى سنگینى ذره اى کار خیر انجام داده باشد آن را مى بیند و هر کس به اندازه ى ذره اى کار بد کرده باشد آن را مى بیند. (وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَلاَ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً);[154] و همه ى اعمال خود را حاضر مى بینند و پروردگارت به احدى ظلم نمى کند. (وَإِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَت وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ);[155] و در آن هنگام که دوزخ شعله ور گردد و در آن هنگام که بهشت نزدیک شود، هر نفْسى مى داند که چه چیزى را آماده کرده است. (یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْس مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْر مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوء تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ);[156] روزى که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده است حاضر مى بیند و دوست دارد میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده است فاصله ى زمانى زیادى باشد. (ووُفِّیَتْ کُلُّ نَفْس مَا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا یَفْعَلُونَ);[157] و به هر کس آنچه انجام داده است، بدون کم و کاست، داده مى شود و خدا نسبت به آنچه انجام مى دادند، آگاه تر است. (اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لاَ تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ);[158] در آن وارد شوید و بسوزید، مى خواهید صبر کنید یا نکنید، براى شما یکسان است، چرا که تنها به اعمالتان جزا داده مى شوید.
درباره ى تجسم اعمال، احادیث فراوانى وارد شده است; از جمله حدیث معروف حارثه که رسول اکرم (ص) از او پرسیدند: ما حَقیقَةُ ایمانِکَ; حقیقت ایمان چیست؟ در پاسخ گفت: عَرَفْتُ بِنَفْسى عَنِ الدُّنیا فَاَظْمأْتُ نَهارى وَ اَشْهَرْتُ لَیْلى وَ کَأَنّى اَنْظُرُ اَلى عَرْشِ رَبّى بارِزاً وَ کَأزنّى اَنْظُرُ اَلى اَهْلِ الْجَنَّهِ یَتَزاوَرُونَ وَ اِلى اَهْلِ النّارِ یَتَعادَوُنَ; نفسم را از دنیا کنار زدم و روزها را با تشنگى و شب ها را با بیدارى گذراندم و گویا عرش پروردگارم را آشکارا مى بینم و گویا اهل بهشت را که یکدیگر را زیارت مى کنند و اهل آتش را که در ستیزند مشاهده مى کنم. پیامبر فرمود: من اَحَبَّ أَنْ یَنْظُر الى عبد نَوَّرَ اللهُ قَلْبَه فَلیَنْظُرَ اَلى حارِثَةِ; کسى که دوست دارد به بنده اى که خداوند قلبش را نورانى ساخته است نظر کند، پس به حارثه نظر نماید. در حدیث دیگرى از پیامبر (ص) آمده است: هنگامى که مؤمن از قبرش خارج مى شود، عمل او به صورت زیبایى در برابر او ظاهر مى شود و از او مى پرسد تو کیستى؟ به خدا سوگند من تو را شخصى صادق مى بینم. او در جوابش مى گوید: من عمل تو هستم و او براى مؤمن نور و راه نمایى به سوى بهشت است.
مولوى، حدیث حارثه را با عنوان زید، به شعر در آورده است که شنیدن آن بسیار سودمند و آموزنده است: گفت پیغمبر صباحى زید را *** کیف اصبحت اى رفیق با صفا گفت عبداً مؤمنا باز اوش گفت *** کو نشان از باغ ایمان گر شکفت گفت تشنه بوده ام من روزها *** شب نخفتستم ز عشق و سوزها تا ز روز و شب گذر کردم چنان *** که ز اسپر بگذرد نوک سنان که از آن سو جمله ى ملت یکى است *** صد هزاران سال و یک ساعت یکى است هست ابد را و ازل را اتحاد *** عقل را ره نیست آن سو ز افتقار گفت ازین ره، کو ره آوردى بیار *** کو نشان یک رهى زان خوش دیار گفت خلقان چون ببینند آسمان *** من ببینم عرش را با عرشیان هشت جنت، هفت دوزخ پیش من *** هست پیدا همچو شب پیش شهن یک به یک وا مى شناسم خلق را *** همچو گندم من ز جو در آسیا که بهشتى کیست و بیگانه کى است *** پیش من، پیدا چو مار و ماهى است روز زادن روم و زنگ و هر گروه *** یوم تبیض و تسوّد وجوه پیش ازین هر چند جان پر عیب بود *** در رحم بود و ز خلقان غیب بود در رحم پیدا نباشد هند و ترک *** چون که زاید بیندش زار و سترک جمله را چون روز رستاخیز من *** فاش مى بینم چو خلقان، مرد و زن هین بگویم یا فرو بندم نفس *** لب گزیدش مصطفى یعنى که بس یا رسول الله بگویم سرّ حشر *** در جهان پیدا کنم امروز نشر هِل مرا تا پرده ها را بر درم *** تا چو خورشیدى بتابد گوهرم تا کسوف آید زمن خورشید را *** تا نمایم نخل را و بید را وانمایم راز رستاخیز را *** نقد را و نقد قلب آمیز را دست ها ببریده اصحاب شمال *** وانمایم رنگ کفر و رنگ آل واگشایم هفت سوراخ نفاق *** در ضیاى ماه بى خسف و محاق وانمایم من پلاس اشقیا *** بشنوانم طبل و کوس انبیا دوزخ و جنات و برزخ در میان *** پیش چشم کافران آرم عیان وانمایم حوض کوثر را به جوش *** کآب بر روشان زند بانگش به گوش و آن که تشنه گرد کوثر مى دوند *** یک به یک را نام واگویم کى اند مى بساید دوششان بر دوش من *** نعره هاشان مى رسد در گوش من اهل جنت پیش چشمم ز اختیار *** در کشیده یکدیگر را در کنار دست همدیگر زیارت مى کنند *** و ز لبان هم بوسه غارت مى کنند این اشارت هاست گویم از نغول *** لیک مى ترسم ز آزار رسول[159]

و) صراط و گذرگاه قیامت

از آیات و روایات استفاده مى شود که یکى از ویژگى هاى قیامت گذرگاهى است به نام صراط، که همگان باید از آن عبور کنند; ظاهر آیات و روایات آن است که صراط از روى جهنم عبور مى کند. خداوند در این باره مى فرماید: (وَإِن مِّنکُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً);[160] هیچ یک از شماها نیست، مگر این که وارد (مشرف و نزدیک)[161] دوزخ مى شود و این مطلب، حکم و تقدیر حتمى خداوند است; آن گاه پرهیزگاران را نجات مى دهیم و ستمگران را فرو مى گذاریم، تا در آن آتش به زانو درافتند. در روایات آمده است: صراط راهى است که از مو باریک تر و از شمشیر تیزتراست[162]. و نیز فرموده اند: افراد، یکسان از صراط عبور نمى کنند; کسانى به سرعت برق از آن مى گذرند و آنان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)هستند; افرادى نیز به سرعت باد از آن عبور مى کنند و گروهى به سرعت اسب و دسته اى به سرعت انسان پیاده و عده اى سینه خیز و برخى با زانوها بر آن حرکت مى کنند.[163] پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) درباره ى صراط مى فرماید: ثابت قدم ترین شما بر صراط، دوست دارترین شما نسبت به اهل بیت من خواهد بود.[164]

ز) بهشت و جهنم

آخرین منزلگاه ابدى آدمیان، بهشت و جهنم است که سرانجامِ هر انسانى بدان جا ختم مى شود. بهشت مرکز نعمت هاى مادى و معنوى الهى، و دوزخ کانون رنج ها و دردها و محرومیت هاست (آن هم اعم از عذاب هاى مادى و روحى). روایت هاى فراوانى از امامان معصوم(علیهم السلام) و به تبع آنها، از بزرگان اهل علم نقل شده است که بهشت و جهنم هم اکنون نیز موجودند و آفریده ى خداوند مى باشند. عموم علماى شیعه، از جمله شیخ صدوق در کتاب اعتقادات، شیخ مفید در اوائل المقالات و علامه حلى در کشف المراد و علماى اشاعره، مانند تفتازانى در شرح مقاصد بر این عقیده اند. در مقابل، گروهى از معتزله و خوارج، آفرینش کنونى بهشت و جهنم را ممکن مى دانند، ولى در وقوع آن تردید مى نمایند. برخى دیگر از فرقه ى معتزله، مانند ابو هاشم جبائى و قاضى عبد الجبار معتزلى این ادعا را غیر ممکن مى شمارند.
بهشت و دوزخ از منظر قرآن بر دو دسته اند: بهشت و دوزخ قیامت، و بهشت و دوزخ برزخى. آیات 26 یس، 46 غافر، 133 آل عمران، 21 حدید، 100 توبه و غیره، بر بهشت و دوزخ قیامت، و آیات دیگرى بر بهشت و دوزخ برزخى دلالت دارند. درباره ى جایگاه بهشت و دوزخ کنونى روایاتى وارد شده[165] و در دو روایت جایگاه بهشت بالاى آسمان هاى هفت گانه و جایگاه دوزخ در طبقه ى هفتم زمین معرفى شده است; و شاید هم در عالمى وراى این عالم وجود داشته باشند; به هر حال، بر اهل تفکر پوشیده نیست که حقایقى درباره ى این دو کانون وجود دارد که هنوز در بوته ى ابهام است، تا این که حضرت ولى عصر (عج) ظهور نمایند و آنها را بر تمامى انسان ها آشکار سازند. براى شناخت بهتر بهشت و دوزخ، آیات مربوط به هر یک را جداگانه مطالعه مى کنیم. ابتدا آیات مربوط به جهنم و دوزخ را به بررسى مى کنیم، تا بعد از خوف، به منزلگاه رجا رهسپار گردیم.

آیات مربوط به جهنم

این آیات به چند دسته تقسیم مى شوند: گروهى درباره ى ماهیت دوزخ اند، که حقیقت و درب ها و درکات آن را بیان مى کنند; و برخى دیگر، بیانگر عذاب هاى جسمانى و روحانى اند; و گروه سوم، به معرفى عذاب شوندگان و خالدان در عذاب پرداخته اند، که ما به ترتیب به نمونه هایى از این آیات توجه مى نماییم:

1. آیات مربوط به ماهیت جهنم و درب ها و درکات آن

(وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَاب لِّکُلِّ بَاب مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ)[166]; و جهنم میعادگاه همه ى آنهاست; هفت در دارد و براى هر درى گروه معینى از آنها تقسیم شده اند. (فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیَها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرینَ)[167]; پس وارد درهاى جهنم شوید، در حالى که در آن پایدارید; پس جاى بدى است جایگاه متکبران. (إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً)[168]; منافقین در پایین ترین مرحله ى دوزخ قرار دارند و هرگز یاورى براى آنها نخواهى یافت. (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ)[169]; از آتش بترسید که هیزم آن انسان هاى گنهکار و سنگ هاست و براى کافران آماده شده است. (کَلاَّ لَیُنبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ)[170]; چنین نیست که او مى پندارد; به زودى در حُطمه پرتاب مى شود و تو چه مى دانى حطمه چیست; آتش برافروخته ى الهى است; آتشى که از دل ها سر بر مى زند. و اما آیاتى که به بیان انواع عذاب هاى جسمانى و روحانى مى پردازند عبارت اند از:

2. آیات مربوط به عذاب هاى اخروى

الف) آیات مربوط به عذاب هاى جسمانى (إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعَامُ الْأَثِیمِ کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ);[171]درخت زقوم غذاى گنهکاران است; همانند فلز گداخته، در شکم ها مى جوشد، جوششى هم چون آب سوزان. (تَصْلَى نَاراً حَامِیَةً تُسْقَى مِنْ عَیْن آنِیَة لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلاَّ مِن ضَرِیع لاَ یُسْمِنُ وَلاَ یُغْنِی مِن جُوع);[172] در آتش سوزان وارد مى گردند; از چشمه اى فوق العاده داغ به آنها مى نوشانند; طعامى جز از ضریع (خار خشک و تلخ و بدبو) ندارند، غذایى که نه آنها را فربه کند و نه گرسنگى آنها را فرو بنشاند. (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَاراً کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَزِیزاً حَکِیماً);[173] کسانى که به آیات ما کافر شدند، به زودى آنها را در آتشى وارد کنیم; هرگاه پوست هایشان کنده شود پوست هاى دیگرى به جاى آن قرار دهیم، تا کیفر را بچشند; خداوند توانا و حکیم است. (تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ);[174] شعله هاى سوزان آتش به صورت هاى آنها نواخته مى شود و در دوزخ، چهره اى در هم کشیده دارند. (اذا الاغلال فى اعناقهم و السلاسل یسحبون فى الحمیم ثم فى النار یسجرون);[175] و در آن هنگام که غل ها و زنجیرها برگردن آنهاست، آنها را مى کشند و در آبى سوزان وارد مى کنند، سپس در آتش افروخته ى دوزخ مى شوند.
ب) آیات مربوط به عذاب هاى روحانى (وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأَُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ);[176] و کسانى که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، عذاب خوار کننده اى براى آنهاست. (إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَان بَعِید سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَزَفِیراً);[177] هنگامى که آتشْ آنها را از دور مى بیند، صداى وحشتناک و خشم آلود او را که با نفس زدن شدید همراه است، مى شنوند.

3. آیات مربوط به معرفى عذاب شوندگان

یکى از مسائلى که در باب بهشت و جهنم مطرح است مسئله ى خلود است. تمام بهشتیان تا ابد در بهشت اند; اما تنها پاره اى از جهنمیان در جهنم خالد مى مانند. این بحث از نظر کلامى دامنه ى وسیعى دارد; گروهى از خوارج، مرتکب کبیره را کافر و در نتیجه، خالد در آتشْ مى دانند; دسته اى از معتزله مرتکبان کبیره را فاسق مى دانند و در عین حال آنان را خالد در آتش مى پندارند; اما علماى شیعه، مانند شیخ مفید در اوائل المقالات معتقدند که تنها کافران در آتش پایدار خواهند بود و منظور از کفر، کفر کلامى است، نه فقهى; گروه دیگرى از مسلمانان، یعنى مرجئه، جانب تفریط را طى کرده و گفته اند که مؤمنان گناهکار هیچ گاه معذب نمى شوند; ولى این ادعا با آیه ى: (فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرّاً یَرَهُ)[178] ناسازگار است.
اما آیاتى که مربوط به خلود کفّار در جهنم اند:
1. تکذیب کنندگان آیات الهى (وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ);[179] و کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و تکبّر ورزیدند، آنها اصحاب آتش اند و در آن پایدارند.
2. عداوت و دشمنى با خدا و رسول (أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَن یُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِداً فِیهَا ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ);[180] آیا نمى دانند کسى که با خدا و رسول دشمنى ورزد، براى او آتش دوزخ است; در حالتى که با خوارى بزرگ جاودان خواهد بود؟
3. عاصیان و متمردان (وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فَیهَا أَبَداً حَتّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ اَقَلُّ عدداً);[181] آن کس که به خدا و پیامبرش عصیان نماید، براى او آتش دوزخ است، در حالى که تا ابد در آن خالد است; وقتى که وعیدهاى الهى را دیدند، مى فهمند که چه کسى از نظر یار و یاور ناتوان تر و از نظر تعداد کم تر است.
4. ظالمان و ستمگران (ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُون);[182] آن گاه به افرادى که ستم کردند گفته مى شود: عذاب پیوسته را بچشید، آیا جز به آنچه عمل کردید جزا داده شده اید؟
5. اشقیا (فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ * خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُرِیدُ)[183] آنان که بدبخت شده اند در آتش اند، آنان را آه و ناله است; تا آسمان ها و زمین برقرار است در آتش پایدارند، مگر خداى تو بخواهد; به درستى که پروردگار تو آنچه را اراده کند، انجام مى دهد. منظور از شقاوت در این آیه، کفر و شرک است و این مطلب از آیه ى 109 سوره ى هود استفاده مى شود.
6. مجرمان (إِنَّ الْمُـجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ * لاَ یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ)[184]; مجرمان در عذاب جهنم خالدند; عذاب از آنها قطع نمى شود و آنها در جهنم سر افکنده اند. از آیات قبل استفاده مى شود که منظور از مجرمان، کافران و منکران پیامبران اند.
7. فرو رفتگان در خطا (بَلَى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ)[185]; کسى که بدى را کسب کند و خطاهایش بر او احاطه کند، چنین کسانى اهل آتش اند و در آن جاودان خواهند بود.
8. افراد بد کار (وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً * یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً);[186] هر کس این گناهان شرک، قتل نفس محترم و زنا را انجام دهد کیفرى را خواهد دید، در روز قیامت براى او عذاب مضاعف است و با خوارى در آن جاودانه خواهد بود.
9. روى گردانان از قرآن (من اعرض عنه فانه یحمل یوم القیامة وزرا خَالِدِینَ فِیهِ وَسَاءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حِمْلاً)[187]; هر کس از قرآن روى گرداند، روز قیامت بار سنگینى را حمل مى کند و پیوسته در مشقتِ حملِ آن بار مى باشد و چه بار بدى است که روز قیامت حمل مى نماید.
10. سبک میزانان در روز رستاخیز (وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ)[188]; آن کس که ترازوى اعمال او سبک باشد، آنان کسانى هستند که زیان کرده اند و در دوزخ جاودان اند.
11. رباخوارانِ آگاه از حرمت ربا (وَمَنْ عَادَ فَأُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ);[189] هر کس به رباخوارى باز گردد، اهل آتش است و در آن مخلّد خواهد بود. انکار حرمت رباخوارى، یعنى انکار و تکذیب وحى الهى، که از عوامل پیدایش کفر است.
12. قاتل مؤمن بى گناه (وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً)[190]; هر کس مؤمنى را متعمدانه بکشد، سزاى او دوزخ است که جاودانه در آن جا بماند و خدا بر او خشم گرفته و از رحمت خود دور نموده و براى او عذاب دردناکى را آماده کرده است. آیه ى اخیر، گر چه فقط به کافر نظر ندارد و مرتکب کبیره را نیز شامل مى شود، ولى شاید با روایاتى که از پیشوایان دین رسیده و خلود را به اهل کفر اختصاص داده است تخصیص زده شود.
شایان ذکر است که آیات فراوانى در قرآن وجود دارد که از سایر گروه ها، مانند پیروان شیطان[191]، تکیه کنندگان بر ظالمان[192]، ظالمان[193]، دنیا پرستان[194]، زراندوزان[195]، فراریان از جهاد[196]، تارکان نماز[197]، مانعان زکات[198]، خورندگان مال یتیم[199]، کافران به نعمت الهى[200]، کم فروشان[201]، اسراف کنندگان[202]، غیبت کنندگان و عیب جویان[203]، مجرمان[204] و فراموشکاران آخرت[205] که گرفتار جهنم اند، گزارش مى دهد. نکته ى پایانى این بخش این است که فلسفه ى خلود، در رابطه ى تکوینى گناهان و عقوبت هاى اخروى روشن مى شود; یعنى انسانى که بى ایمانى در جان و روح او ملکه شده است، گوهر و جوهر روحانى او به گونه اى است که تغییر و تبدیل نمى یابد، در نتیجه تا ابد گرفتار سمِّ مهلک وجودى خود خواهد شد.

آیات مربوط به بهشت

و اما بهشت کانون آرامش مؤمنان و صالحان است. آیات مربوط به آن نیز بر سه دسته تقسیم مى شود: برخى از این آیات، بیانگر ماهیت و حقیقت بهشت و برخى دیگر، بیانگر نعمت هاى جسمانى و لذات روحانى اند و دسته ى سوم، عوامل ورود به بهشت را بیان مى کند.

1. آیات مربوط به حقیقت و ماهیت بهشت

(حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ)[206]; هنگامى که به آن مى رسند، درهاى بهشت گشوده مى شود و نگهبانان به آنها گویند: سلام علیکم. (جَنَّاتِ عَدْن مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ)[207]; باغ هاى جاویدان بهشتى که درهایش به روى آنان گشوده است. (وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَاب سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ)[208]; و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى گردند و مى گویند: سلام بر شما باد به آنچه صبر ورزیدید. (سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَة مِن رَبِّکُمْ وَجَنَّة عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ)[209]; بر یکدیگر سبقت بگیرید براى رسیدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى که پهنه ى آن مانند پهنه ى آسمان و زمین است و آماده شده براى کسانى که به خدا و رسولانش ایمان آورده اند. (وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْکاً کَبِیراً)[210]; و هنگامى که آن جا را ببینى، نعمت ها و ملک عظیمى را مى بینى. شایان ذکر است که، در مواردى، واژه ى جنت در قرآن به معناى باغ به کار رفته است; مانند آیه ى زیر که مى فرماید: (وَلَوْلاَ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنکَ مَالاً وَوَلَداً);[211] چرا هنگامى که وارد باغ خود شدى نگفتى این نعمتى است که خدا خواسته است؟ قوّت (و نیرویى) جز از ناحیه خدا نیست. و اگر مى بینى من از نظر مالى و فرزند از تو کم ترم (مطلب مهمى نیست).

2. آیات مربوط به انواع نعمت هاى اخروى

آیات فراوانى در قرآن ذکر شده اند که جنبه هاى جسمانى و روحانى بهشت و نعمت ها و مواهب الهى را بیان مى کنند. در بخش نخست، یعنى نعمت هاى جسمانى و مادى آیاتى وجود دارد که از باغ هاى بهشتى، سایه هاى لذت بخش، قصرها و فرش ها، غذاها و شراب ها، لباس ها و ظرف ها، همسران و خادمان و سایر نعمت هاى مادى و جسمانىِ بهشت گزارش داده اند و در بخش دوم، یعنى نعمت هاى معنوى، آیاتى هستند که از احترام ها، صلح و صفا و صمیمیت ها، امنیت و دوستان و رفیقان باوفا، محبت ها، نشاط هاى خالى از هرگونه افسردگى، ملاقات با خدا و غیره خبر مى دهند; به برخى از این آیات توجه مى کنیم:
الف) آیات مربوط به نعمت ها و لذات مادى (وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّات تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ);[212] هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، او را وارد باغ هایى از بهشت مى کنند که نهرها از زیر درختانش جارى است. (وَأَصْحَابُ الْیَـمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَـمِینِ فِی سِدْر مَخْضُود وَطَلْح مَنضُود وَظِلٍّ مَمْدُود وَمَاء مَسْکُوب);[213] و اصحاب یمین، چه اصحاب یمینى! در سایه ى درخت سدر بى خار قرار دارند و در سایه ى درخت خوش رنگ و خوش بو و سایه ى کشیده و گسترده و در کنار آبشارها. (وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّاتِ عَدْن);[214] و مسکن هاى پاکیزه اى در باغ هاى جاویدان بهشت. (مُتَّکِئِینَ عَلى فُرُش بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَق);[215] این در حالى است که آنها بر فرش هایى تکیه کرده اند که آستر آنها از پارچه ى ابریشم ضخیم است. (وَ لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ);[216] براى بهشتیان در آن جا همسرانى پاک و پاکیزه است. (وَ حُورٌ عِینٌ * کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ);[217] آنها همسرانى از حورالعین با چشم هاى درشت و شفاف و بسیار جذاب و زیبا دارند، هم چون مروارید که در صدف پنهان است. (وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ);[218] برگرداگرد آنها نوجوانانى براى خدمت آنان گردش مى کنند، که هم چون مرواریدهاى در صدف اند. (وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُس وَ إِسْتَبْرَق);[219] آنها لباس هاى به رنگ سبز از حریر نازک و ضخیم در بر مى کنند. (وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ);[220] در بهشت آنچه دل مى خواهد و چشم از آن لذت مى برد، موجود است.
ب) آیات مربوط به نعمت ها و لذات روحانى(جَنَّاتُ عَدْن یَدْخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَاب سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ);[221]] همان[ بهشت هاى عدن که آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان که درستکارند در آن داخل مى شوند; فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مى شوند و به آنها مى گویند: سلام بر شما باد به خاطر صبرتان; چه عاقبت خوبى بعد از دنیا دارید. (وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ);[222] خداوند دعوت به سراى صلح و سلامت مى کند. (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقام أَمِین);[223] پرهیزکاران در جایگاه امن و امان اند. (وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللّهِ وَکَفَى بِاللّهِ عَلِیماً);[224] کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند در قیامت، هم نشین کسانى خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنها تمام کرده است از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان; و آنها چه رفیقان خوبى هستند! این فضل و رحمتى است از ناحیه ى خدا; و کافى است که خدا آگاه است. (لاَ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْواً وَلاَ تَأْثِیماً إِلاَّ قِیلاً سَلاَماً سَلاَماً);[225] آنها در بهشت، نه سخن لغو و بیهوده اى مى شنوند، نه گفتار گناه آلود، تنها چیزى که مى شنوند، سلام است، سلام. (وُجُوهٌ یَوْمَئِذ نَّاضِرَةٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ);[226] چهره هایى در آن روز شاداب و مسرور است و در انتظار پروردگارشان هستند. (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُن جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ);[227] هیچ کس نمى داند چه پاداش هایى که مایه ى روشنى چشم هاست، براى آنها نهفته شده است، این جزاى اعمالى است که انجام داده اند.

3. آیات مربوط به اسباب و عوامل ورود به بهشت

1. ایمان و عمل صالح (وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ);[228] کسانى که ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند، یاران بهشت اند و جاودانه در آن خواهند ماند.
2. تقوا (تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیّاً);[229] این همان بهشتى است که ما به ارث به بندگان پرهیزکار خود مى بخشیم.
3. ترک هوا پرستى (وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى);[230] و اما آن کس که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوا و هوس باز دارد، بهشت جایگاه اوست.
4. سابقان در ایمان (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ);[231] و پیش گامانِ پیش گام، آنها مقربان اند و در باغ هاى پر نعمت بهشت جاى دارند.
5. صابران (سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ);[232] درود بر شما به خاطر صبرى که داشتید.
6. ایمان و استقامت (إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ);[233] کسانى که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس استقامت به خرج دادند، پس نه ترسى بر آنهاست و نه غمى; آنها اصحاب بهشت اند و جاودانه در آن مى مانند; این پاداش اعمالى است که انجام داده اند.
7. اطاعت کنندگان از خداوند و رسول خدا (تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّات تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ);[234] این ها احکام الهى است; هر کس اطاعت خدا و رسولش را کند، او را در باغ هایى از بهشت وارد مى سازد که همواره از زیر درختانش نهرها جارى است; جاودانه در آن مى مانند و این پیروزى بزرگى است.
8. اخلاص در عمل (ومَا تُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِلاَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُـخْلَصِینَ أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ فَوَاکِهُ وَهُم مُّکْرَمُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ);[235] شما جز به همان اعمالى که انجام مى دادید، جزا داده نمى شوید، مگر بندگان مخلص خدا، که براى آنها رزقى معین است، میوه هاى گوناگون; و آنها مورد احترام اند در باغ هاى پر نعمت بهشت.
9. صدق و راستى (هذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ);[236] امروز روزى است که راست گفتن راست گویان به آنها سود مى بخشد. براى آنها باغ هایى از بهشت است که از زیر درختانش نهرها جارى است و جاودانه در آن خواهند بود، خداوند از آنان خوشنود است و آنان ]نیز[ از او خوشنودند; این است رستگارى بزرگ.
10. تولّى و تبرّى (لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ);[237] هیچ جمعیتى را که ایمان به خدا و روز قیامت دارد نمى یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند. اعراف و اصحاب آن قرآن علاوه بر اصحاب بهشت و جهنم، به معرفى اصحاب اعراف و اعرافیان نیز پرداخته است و به صورت «عَلَى الاَعْرافِ» و «اَصْحابُ الاَعْرافِ» بدان اشاره کرده است. از این آیات استفاده مى شود که اعراف مقام بلندى است که میان بهشت و دوزخ قرار گرفته است و افرادى که در آن جاى دارند، بر همه ى بهشتیان و دوزخیان مشرف اند; پس، اولا، اعراف موقعیت و جایگاهى مستقل از بهشت و دوزخ است; ثانیاً، صاحبان اعراف داراى آگاهى خاصى هستند و از سرنوشت اهل محشر مطلع اند; و این ناشى از کمالات معنوى و مراتب و درجات آنهاست; ثالثاً، صالحان، انبیا و اولیاى الهى و افراد عادى و صالح هر امت در زمره ى اعرافیان هستند. و اما آیات مربوط به اعراف عبارت اند از: (وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیَماهُمْ وَنَادَوا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ)[238]; در میان بهشتیان و دوزخیان حجابى است و بر بالاى اعراف مردانى هستند که همگان را به سیمایشان مى شناسند. آنان به بهشتیان که هنوز وارد بهشت نشده اند و امید ورود به آن را دارند، درود مى فرستند. (وَنَادَى أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالاً یَعْرِفُونَهُم بِسِیَماهُم قَالُوا مَاأَغْنَى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ)[239]; اهل اعراف به مردانى که آنان را به سیمایشان مى شناسند، مى گویند: اموالى که گرد آوردید و آنچه که به آن کبر می ورزیدید، شما را در چنین روزى بى نیاز نساخت.

پى‏نوشتها:‌


[1]. کهف: 110.
[2]. الانسان: 8 ـ10.
[3]. یس: 22.
[4]. مدثر: 40ـ46.
[5]. مطففین: 1ـ5.
[6]. ماعون: 1-2.
[7]. قیامت: 5 ـ6.
[8]. نمل: 4.
[9]. توبه: 45.
[10]. بقره: 249.
[11]. بقره: 8.
[12]. احزاب: 21.
[13]. لقمان: 4.
[14]. بقره: 4.
[15]. اسرا: 10.
[16]. فرقان: 11.
[17]. مؤمنون: 74.
[18]. اعراف 147.
[19]. واقعه: 41ـ47.
[20]. واقعه: 10ـ18.
[21]. ص: 26.
[22]. احقاف: 33.
[23]. عنکبوت: 20.
[24]. مؤمنون: 12ـ16.
[25]. یس: 78ـ79.
[26]. روم: 27.
[27]. روم: 50.
[28]. فصلت: 39.
[29]. بقره: 259.
[30]. بقره: 260.
[31]. کهف: 25.
[32]. بقره: 72ـ73.
[33]. مؤمنون: 115.
[34]. ص: 27.
[35]. دخان: 38-40.
[36]. حج: 6.
[37]. نجم: 39-42.
[38]. انشقاق: 6.
[39]. فاطر: 18.
[40]. بقره: 156.
[41]. علق: 8.
[42]. قیامت: 30.
[43]. ص: 28.
[44]. جاثیه: 21.
[45]. یونس: 4.
[46]. قلم: 35و36.
[47]. انعام: 12.
[48]. روم: 50.
[49]. آل عمران: 169.
[50]. بقره: 154.
[51]. سجده: 11.
[52]. زمر: 42.
[53]. قیامت: 3 ـ 4.
[54]. قیامت: 5 ـ 6.
[55]. مؤمنون: 33 ـ 38.
[56]. سجده: 9و10.
[57]. جاثیه: 32.
[58]. جاثیه: 25.
[59]. هود: 7.
[60]. عنکبوت: 19.
[61]. ق: 44.
[62]. تغابن: 7.
[63]. نحل: 77.
[64]. سبا: 3.
[65]. یس: 78ـ79.
[66]. نساء: 56.
[67]. بحارالانوار، ج 6.
[68]. بقره: 28.
[69]. مؤمنون: 15.
[70]. زمر: 49.
[71]. زمر: 49.
[72]. شیخ مفید، ارشاد; ص 127.
[73]. زمر: 30.
[74]. آل عمران: 185.
[75]. انبیا: 34.
[76]. زمر: 42.
[77]. سجده: 11.
[78]. انعام: 61.
[79]. نحل: 32.
[80]. انفال: 50.
[81]. بقره: 94ـ 95.
[82]. بقره: 96.
[83]. بحار الانوار، ج 2، ص 129.
[84]. ملک: 1ـ2.
[85]. نساء: 18.
[86]. مومنون: 99ـ100.
[87]. یونس: 90ـ91.
[88]. بقره: 180.
[89]. مائده: 106.
[90]. اعراف: 34.
[91]. هود: 117.
[92]. ق: 19.
[93]. قیامت: 26ـ30.
[94]. عبس: 8.
[95]. فاطر: 22.
[96]. مومنون: 99ـ100.
[97]. آل عمران: 169ـ171.
[98]. غافر: 11.
[99]. بحار الانوار، ج 6، ص 233، باب احوال برزخ حدیث 24.
[100]. همان، ص 235، حدیث 52.
[101]. همان، ص 221، احادیث 16ـ19.
[102]. آموزش عقاید، ج 3، ص 86 ـ88.
[103]. ر.ک: به زلزال: 1و2; الحاقه: 14; تکویر: 6; کهف: 47، 8 و 99; مزمل: 14; معارج: 8 و 9; طه: 105; القیامه: 8 و 9; انفطار: 2; طور: 1; الرحمن: 37; انبیا: 104; فرقان: 25; زمر: 68 و 69; انعام: 31 و 38; نمل: 87 و 89; ابراهیم: 21 و 48; ق: 20 و 44; قارعه: 4; یس: 51; روم: 56; هود: 105; عبس: 34 و 37; بقره: 166.
[104]. محمد: 18.
[105]. قمر: 1.
[106]. دخان: 10.
[107]. مزمل: 14.
[108]. انفطار: 3.
[109]. حج: 1.
[110]. تکویر: 1و2.
[111]. حاقه: 16.
[112]. ابراهیم: 48.
[113]. ق: 44.
[114]. زمر: 68.
[115]. یس: 49 ـ50.
[116]. عبس: 33ـ37.
[117]. نازعات: 13.
[118]. مدثر: 8ـ 10.
[119]. نازعات: 6ـ7.
[120]. ابراهیم: 41; ص: 16، 26 و 53 و غافر: 67.
[121]. نهج البلاغه، خطبه ى 42.
[122]. رعد: 40.
[123]. شعرا: 113.
[124]. اسرا: 13ـ14.
[125]. نحل: 93.
[126]. زمر: 7.
[127]. تکاثر: 8.
[128]. زخرف: 19.
[129]. نحل: 56.
[130]. بحار الانوار، ج 7، باب 11.
[131]. اعراف: 6.
[132]. صافات: 22ـ24.
[133]. زمر: 10.
[134]. یس: 12.
[135]. جاثیه: 28و29.
[136]. قمر: 52 ـ53.
[137]. ق: 17ـ 18.
[138]. حاقه: 19 و 25ـ26.
[139]. انشقاق: 7ـ12.
[140]. انبیاء: 47.
[141]. مومنون: 102ـ103.
[142]. قارعه: 6ـ9.
[143]. اعراف: 8 ـ9.
[144]. غافر: 51.
[145]. حج: 17.
[146]. بقره: 143.
[147]. انفطار: 10ـ12.
[148]. زلزله: 4ـ 5.
[149]. اسراء: 44.
[150]. کهف: 49.
[151]. نور: 24.
[152]. فصلت: 19ـ22.
[153]. زلزال: 6ـ 8.
[154]. کهف: 49.
[155]. تکویر: 12ـ14.
[156]. آل عمران: 30.
[157]. زمر: 70.
[158]. طور: 16.
[159]. مثنوى مولوى، دفتر اول، ابیات 3501 - 3530.
[160]. مریم: 71ـ72.
[161]. کنزالعمال، ج 14، ص 366.
[162]. بحارالانوار، ج 8، باب صراط، روایت 2.
[163]. همان، ح 1، 2 و 8.
[164]. همان، ص 69.
[165]. بحارالانوار، ج 8، ص 205.
[166]. حجر: 43و44.
[167]. نحل: 29.
[168]. نساء: 145.
[169]. بقره: 24.
[170]. همزه: 4ـ7.
[171]. دخان: 43ـ46.
[172]. غاشیه: 4ـ7.
[173]. نساء: 56.
[174]. مؤمنون: 104.
[175]. مومن: 71ـ72.
[176]. حج: 57.
[177]. فرقان: 12.
[178]. منشور جاوید، ج 9، ص 386ـ400.
[179]. اعراف: 36.
[180]. توبه 63.
[181]. جن: 23 و 24.
[182]. یونس: 52.
[183]. هود 106 و 107.
[184]. زخرف: 74ـ 75.
[185]. بقره: 81.
[186]. فرقان: 68ـ 69.
[187]. طه: 100 و 101.
[188]. مؤمنون: 103.
[189]. بقره: 275.
[190]. نساء: 93.
[191]. اعراف: 18.
[192]. هود: 113.
[193]. کهف: 29.
[194]. اسراء: 18.
[195]. توبه: 34ـ35.
[196]. انفال: 15ـ 16.
[197]. مدّثّر: 39ـ46.
[198]. فصّلت: 7.
[199]. نساء: 1.
[200]. ابراهیم: 28ـ29.
[201]. مطففین: 1ـ7.
[202]. مؤمن: 43.
[203]. همزه: 1ـ4.
[204]. مریم: 86.
[205]. جاثیه: 34.
[206]. زمر: 73.
[207]. ص: 50.
[208]. رعد: 23و24.
[209]. حدید: 21.
[210]. دهر: 20.
[211]. کهف: 39.
[212]. نساء: 13.
[213]. واقعه: 27ـ31.
[214]. صف: 12.
[215]. رحمن: 54.
[216]. بقره: 25.
[217]. واقعه: 22و23.
[218]. طور: 24.
[219]. کهف: 31.
[220]. زخرف: 71.
[221]. رعد: 23ـ24.
[222]. یونس: 25.
[223]. دخان: 51.
[224]. نساء: 69ـ70.
[225]. واقعه: 25ـ 26.
[226]. قیامت: 22ـ23.
[227]. سجده :17.
[228]. بقره: 82.
[229]. مریم: 63.
[230]. نازعات: 40ـ41.
[231]. واقعه: 10.
[232]. رعد: 24.
[233]. احقاف: 13ـ14.
[234]. نساء: 13.
[235]. صافات: 39ـ43.
[236]. مائده: 119.
[237]. مجادله: 22.
[238]. اعراف: 46.
[239]. اعراف: 48.