ره توشه راهيان نور

- ۸ -


آية الله جوادى آملى :
مرحوم علامه طباطبايى به فردى كه چنين سؤ الى از ايشان پرسيده بود پاسخ لطيفى دادند. فرمودند: صلواتى كه ما مى فرستيم اولا از خودمان چيزى اهدا نمى كنيم بلكه به خدا عرض مى كنيم و از او مى خواهيم كه بر پيامبر و خاندانش رحمت ويژه بفرستد و ثانيا گرچه اين خاندان نسبت به ما محتاج نيستند ولى به ذات اقدس اله نيازمندند و بايد دائما فيض الهى بر آنها نازل شود. ما با اين صلوات در واقع خود را به اين خاندان نزديك كرده ايم . بعد مثال مى زدند و مى فرمودند: اگر باغبانى در باغى كه همه ى گل ها و ميوه هايش ملك صاحب باغ است كار كند و از صاحب باغ حقوق بگيرد، روز عيد، يك دسته گل از باغ تهيه كند و به حضور صاحب باغ ببرد آيا عمل او موجب تقرب به صاحب باغ هست يا نه ؟ مسلما هست . اين عمل نشانه ادب باغبان است . صلوات هم ادب ما را ثابت مى كند و الا ما كه از خودمان چيزى نداريم .
بلكه از ذات اقدس اله مسئلت مى كنيم بر مراتب و درجات اين بزرگواران بيفزاند. و همين عرض ادب براى ما تقرب است .(493)
عمر طولانى مهدى (عج )، پرسش : حيات حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء  چگونه با قوانين علمى توجيه مى شود؟
آية الله جوادى آملى :
اولا حيات طولانى امام زمان عليه السلام بر خلاف عادت است نه بر خلاف عليت . يعنى بطور عادى كسى نمى تواند هزار يا ده هزار سال زندگى كند اما بصورت غيرعادى (خرق عادت ) اين كار ممكن است . ثانيا اگر بدانيم انسان چيست و بدنش را چه كسى اداره مى كند، اين سؤ ال اصلا براى ما مطرح نيست . براى عرفا و حكماى بزرگ چنين سؤ ال هايى اصلا مطرح نيست .
بنده يك وقتى به دندانپزشك محترمى مراجعه كردم ، او مى گفت بعضى ها هستند كه دندان هايشان صدسال دوام دارد و نمى پوسد؛ ولى اگر فولاد صدسال شب و روز كار بكند فرسوده مى شود. چون فولاد و آهن اگر فرسوده شد ديگر جايگزين نمى شود اما دندان هر روز عوض مى شود، مرتب سلول هاى جديد جاى سلول هاى مرده و قديمى را مى گيرند. با اين توضيح اگر تمام ذرات بدن در حركت و تعويض هستند و روح آدمى حركات تمام اين ذرات را دقيقا تحت كنترل دارد در اين صورت اگر روح انسان كاملى ، برخلاف عادت (نظم عادى ) بهترين سلول ها را جايگزين كند، و دقيق ترين كنترل ها را روى قسمت هاى مختلف بدن داشته باشد، يك انسان كامل مى تواند حتى ميليون ها سال نيز زنده بماند (و اين مطالبى است كه علم پزشكى امروز به اثبات رسانده است ).
اين مثلى كه ملاى رومى ذكر مى كند كه اگر شما روز يا شب در كنار نهر روانى كه آب آن خيلى آرام در حركت است بنشيند و تصوير خورشيد يا ماه در اين جوى آب بيفتد و مانند آينه اى باشد كه شما تصوير خود را در آن مى بينيد صدها عكس مى آيد و مى رود و شما خيال مى كنيد ساعت ها با عكس خود روبرو بوده ايد در حالى كه آينه ها و عكس هاى متعدد در هر لحظه آمدند و رفتند.

شد مبدل آب اين جو چند بار
عكس ماه و عكس اختر برقرار
همين بزرگوار در جاى ديگر مى گويد:
اى برادر تو همان انديشه اى
ما بقى خود استخوان و ريشه اى
بنابراين اگر كسى روح و سلطه آن را بر بدن خود بشناسد، سيلان و حركات و تعويض ذرات بدن را تحت كنترل روح بداند و قدرى را حكمت و عرفان آشنا شود، اصلا اين اشكال كه چطور يك انسان مى تواند يك ميليون سال ، دوميليون سال يا بيشتر بماند برايش مطرح نيست . اگر روح پيوندش با خالق جهان هستى به حدى بود كه قدرت خاصى ، ما فوق قدرت افراد عادى پيدا كرد، مى تواند همان طورى كه بدن خود را مى گرداند، خارج از بدن خود را هم اداره كند. زيرا خارج از روح او حكم بدن او را دارد.
وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه ) در نهج البلاغه ضمن روايتى در خطبه قاصعه مى فرمايد من در حضور پيامبر اكرم عليه آلاف التحيه و الثناء ايستاده بودم ، مشركين حجاز به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله گفتند اگر تو پيغمبر هستى يك معجزه حسى بياور تا تو را بپذيريم .
فرمود چه كنم ؟ گفتند: دستور بده نيمى از درختى كه روبروى توست از نيمه ديگر جدا شود و به حضور تو بيايد. حضرت فرمود اگر اين كار را انجام دادم ايمان مى آوريد. گفتند: بلى . حضرت على عليه السلام در ادامه مى گويد: من ديدم اين درخت دو نيم شد، نيمى از آن در جاى خود ايستاد و نيم ديگر حركت كرد و جلو آمد بطورى كه شاخه هايش روى دوش ما قرار گرفت : مشركين گفتند: دستور بده نيم ديگر آن هم از جاى خود حركت كند و نزد تو بيايد پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله اين كار را هم انجام دادند، بعد گفتند: دستور بده اين دو نيمه درخت به هم متصل شود و سر جاى اول برگردد با وجود اين مشركين باز ايمان نياوردند. كرامات همه محال عادى هستند، نه محال عقلى . محال عقلى كرامت بردار نيست مثل 5:2*2 اين شدنى نيست ، اعجاز بردار هم نيست . به هر حال حيات حضرت ولى عصر (عج ) محال عادى است نه محال عقلى .(494)
6. چرايى شفاعت ، پرسش : با وجود اين كه در اسلام  ،اصل ، عمل انسان است و در آخرت بر اساس عمل هر كس به او پاداش يا جزا داده مى شود،شفاعت در آخرت چه معنايى پيدا مى كند؟ با اين كهعمل انسان ، مدار سعادت و شقاوت اوست .
علامه جعفرى :
اين مطلب ، صد در صد صحيح و درست است . اصل با عمل انسان است . اما خداى بزرگ در درون ما يك قدرت بازسازى قرار داده است كه :
من عمل منكم سوء بجهالة ثم تاب :(495) كسى كه از شما به نادانى عملى را انجام داد، پس توبه كرد.
مضمون آيه شريفه اين است كه اگر كسى اشتباه و بدى مرتكب شد و سپس ‍ توبه كرد و جبران نمود، خدا او را مى بخشد. اگر كاخ شخصيت آدمى ويران شود و حتى يك آجر آن بماند، اگر بخواهد، مى تواند با يك اتصال به خدا و با يك آجر از آن كاخ ويران شده شخصيت به وسيله گناه - العياذ بالله - باقى بماند، باز اگر توبه دقيق بكند، جبران مى شود. در اين جا عمل چه شد؟ عمل و شخصيت بازسازى شد. قبل از شفاعت ، توبه است . قبل از شفاعت ، توبه حقيقى ، انسانهاست . به شرط اين كه حق الناس نباشد، اما در گناهان صغيره و... شفاعت نصيب انسان مى شود. در يك روايت هم ذكر شده است كه ائمه فرمودند: اگر شما خودتان را به ما برسانيد، از شفاعت برخوردار خواهيد شد. اگر بين ما و شما، خداى ناخواسته ، فاصله به قدرى شد كه ما نگاه كرديم و ديديم فاصله بين ما و شما زياد است مثلا شخصى قاتل است ، ما در مقابل اين صاحب خون چه كار مى توانيم انجام بدهيم ؟(496)
7. مسافران بهشت ، پرسش : آيا امثال اديسون ، با آن همه اكتشافات به  جهننم مىروند؟ يا رونتگن كه اشعه (X) را كشف كرده است ، آيا به جهنم مى رود و فقط ما به بهشتمى رويم ؟
علامه جعفرى :
يك قانون كلى داريم كه براى درك همه موارد مى توانيد از آن قانون استفاده بفرماييد. آن قانون اين است كه هر كس براى بهشت هر قدمى برداشته ، از او سؤ ال مى شود كه با چه نيتى برداشته است ؟ اديسون لامپ و مساءله برق را در جوامع مطرح كرد. اگر دلار مى خواست ، كه بايد گفت بلى ، او به دلار رسيده است . آن طور كه به نظرم مى رسد مبلغ چهارميليون دلار در امتيازش ‍ به او رسيده است (البته كم و بيش آن را دقيقا به خاطر ندارم ).
ناگفته نماند، اديسون به مدت ده سال كه چهار سال اول آن بسيار پرمشقت بود، خيلى دقيق و منظم و مستند به عشق و علاقه ، تلاش و كوشش كرده است . او اگر شهرت جهانى مى خواست . به دست آورد اما بايد نيت او مدنظر باشد.
اگر اديسون تا اين حد كه ماديات خواسته باشد، به عالم ماوراى طبيعت قدم نگذاشته است . اگر پول و شهرت مى خواسته ، به آن رسيده است . ارزش الهى كار او از آنجا شروع مى شود كه بگويد من براى آسايش مردم اين كار را كرده ام ، خواه اين پول به من برسد يا نرسد، خواه شهرت جهانى نصيب من بشود يا نشود. چرا ارزش الهى كار از اين جا شروع مى شود؟ زيرا:
الخلق كلهم عيال الله و احبهم اليه انفعهم لهم همه مردم به منزله عائله خدا هستند، و محبوبترين انسان ها در پيش خدا، كسى است كه براى مردم سودمندتر باشد. پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله .(497)
8. زن و مرد، پرسش : آيا بين زن و مرد تفاوت اساسى هست يا نه ؟ 
آية الله جوادى آملى :
در مسائل علمى ، اعتقادى ، اخلاقى و آنچه به كمال انسانى بر مى گردد بين زن و مرد هيچ فرقى نيست ، ولى در مسائل اجرايى و تقسيم كار بين زن و مرد تفاوت هست منتها اين تفاوت نقشى در تكامل انسان ندارد.
در توضيح اين مطلب اول بايد گفت : هدف از رسالت همه ى انبياء، مخصوصا رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله تعليم كتاب و حكمت از يك سو، و تزكيه نفس از سوى ديگر است . يعنى انبياء آمدند تا مردم را با معارف الهى آشنا و عقايد و اخلاق جامعه را كامل كنند. قرآن كريم فرمود: يعلهم الكتاب و الحكمة و يزكيهم ،(498) انبيا آمدند براى تعليم و تزكيه ، و اين دو خصوصيت هم مربوط به جان انسان است و جان انسان از آن جهت كه موجودى ملكوتى است ، زن و مرد ندارد.
همه ى انبيا براى تعليم و تربيت و تزكيه آمده اند كه هم در بخش نظرى ، جامعه را به علوم الهى و صحيح آشنا كنند، هم در بخش عملى مردم را به نزاهت و طهارت روح برسانند. همه ى اين ها به جان انسان بر مى گردد، كه نه مذكر است و نه مونث ، اين بدن است كه يا مذكر است يا مونث و گرنه روح ، مجرد است . مثل اينكه شما سؤ ال كنيد كه فلان عده از فرشته ها با اين عده از فرشته ها با هم تفاوت دارند يا نه ؟ پاسخش اين است كه اصلا فرشته زن و مرد ندارد، نه زن است نه مرد چون مجرد است .
و اما توضيح مطلب دوم : در عالم طبيعت كارها برابر خصوصيات طبيعى و بدنى تقسيم شده است . يك سرى كارها مشترك بين زن و مرد و يك سرى كارها مخصوص هر جنس به طور جداگانه است ؛ آن هم از باب اجراييات و تقسيم وظيفه است . اگر مرد در انجام كارها با تقوا و با اخلاص تر بود او كامل تر مى شود و اگر زن در انجام كارهايش با اخلاص تر بود او كامل تر است .(499)
9. جوانى و شادابى ، پرسش : جوانى كه مى خواهد قدم در سلوك گذارد،  چگونه مىتواند شادابى و لذت بردن از جوانى را در وجود خود حفظ نمايد؟ يك جوان سالك چگونهمى تواند از زندگى روزمره و مادى لذت ببرد - و به اصطلاح - جوانى كند؟
علامه جعفرى :
اشخاصى كه سلوك و عرفان و حركت هاى معنوى خيلى بالا را به جوانان توصيه مى نمايند، شوخى مى كنند. درست نظير اين است انسانى را كه ساليان دراز در يك زيرزمين تاريك زندگى كرده است ، ناگهان در برابر آفتاب بگيريد. در اين جا چشم او مختل مى شود! جوانان ما - چه مرد و چه زن ، هر دو صنف - اول خلاقيات والاى اسلامى را فرا بگيرند، سپس خودشان به تدريج مى فهمند كه چه مقدار از لذايذ را بايد در پاى لذايذ مافوق اين لذايذ قربانى كنند. تا مراحل خيلى بالا، لذت مى برند، از ارتباط با خدا لذت مى برند، از خدمت به انسان ها لذت مى برند. همان گونه كه دردها، از درد يك ناخن گرفته تا درد نادانى ، درد است ، لذات هم همين طور است . در سلوك ، لذت از انسان گرفته نمى شود، بلكه مكان خود را تغيير مى دهد، يا موضوع آن عوض مى شود. ممكن است لذت هايى كه زمانى انسان را به خودش مشغول مى كند، لذايذ خور و خواب و خشم و شهوت باشد، اما اگر شخص در مسير سلوك قرار بگيرد، آن لذايذ جاى خود را به لذايذ روحانى و معنوى مى دهد.
اءلعارفون المتنزهون اذا وضع عنهم درن مقارنة البدن و انفكوا عن الشواغل خلصوا الى عالم القدس و السعادة و انتعشوا بالكمال الاعلى و حصلت لهم اللذة العليا :(500) عارفانى كه به مقام تنزه و تهذب رسيده اند. در آن هنگام كه پليدى ارتباط با بدن مادى آنان از بين رفت و از اشتغالات و علايق ماديات تاريك رها شدند؛ با كمال خلوص رو به عالم قدس و سعادت مى برند و با دريافت كمال اعلا، به اهتزاز روحانى توفيق مى يابند و براى آنان لذت عالى دست مى دهد.
منتها، هر مقطع سنى براى خودش مقتضياتى دارد. در هر سنى ، هر چيز را توصيه نكنيد. اما اگر اين مساءله در هر مقطع سنى مطرح شود، عيبى ندارد، كه مثلا وقتى فرد به بلوغ رسيد، به او بگويند كه لذت فقط همين نيست (برادر من ، خواهر من ) لذت فقط، لذت خوراك نيست / نه اين كه كارى انجام بدهند تا در درون او، مبارزه و تضاد عاطفى بين لذايذ مادى و ترقيات روحى شروع شود.
معلوم نيست كه آيا از عهده آن برآيد يا نه ؟! مى توان پيشنهاد كرد كه اين گونه توصيه شود؛ مثلا شخصى جوان مى گويد: فلانى ، ما مى خواهيم به عرفان وارد شويم . به او مى گويم ، نخير شما حالا وارد نشويد، زيرا سن شما مقتضى نيست ، بلكه مقدارى به طهارت درونى و تزكيه درونى مشغول شويد، اخلاقيات خود را تصحيح كنيد، كم كم ، خود راه بگويد كه چون بايد رفت . اما اين كه جوان از لذت هاى مادى زندگى دست بردارد، اين مساءله مطرح نيست البته استثناهايى داريم مثل شاه قاسم انوار، كه از هفت سالگى ، مراحل بالايى را طى كرده است ، يا فاضل هندى كه اصليت او اصفهانى ، ولى به هندى معروف شده است ، در هيجده سالگى مجتهد بود.
شمس تبريزى در پنج سالگى به پدرش جوابى داده ، كه هنوز آن جواب قابل استفاده است . البته موارد مذكور، استثنايى هستند اين ها ملاك نمى شوند كه ما جوانانمان را، مخصوصا آن هايى كه سنشان مقتضى نيست ، از لذايذ مشروع زندگى باز داريم ، كه نخور و نخواب و گردش نرو! من هميشه به جوانان توصيه مى كنم كه تا وقت و فرصت داريد، در دامان كوه ها، در كنار رود خانه ها برويد و حركت كنيد و از اين لذايذ مشروع لذت ببريد.
خلاصه ، آن چه در انسان وجود دارد، از او باز نگريم ، حذف بد است ، آن را تغيير دهيم و اصلاح كنيم ، بگوييم شما كه مى خواهيد روح را تقويت كنيد، كم كم اضافى ها را كنار بگذاريد. مثلا آن قدر عاشق خوردن و خوابيدن نباشيد، زيرا لذايذ ديگرى هم وجود دارد.(501)
10. تمايلات جوانى ، پرسش : جوان و دوره ى جوانى ، برهه اى  است از سيرزندگى ، خيل عظيمى از اين ملت در اين دوره قرار دارند، حضرتعالى جوانى را چگونه مىبينيد و درباره جوانان ايرانى چه ديدگاهى داريد؟
مقام معظم رهبرى :
جوان در دوره ى جوانى - بخصوص در آغاز جوانى - تمايلات و انگيزه هايى دارد:
اولا چون در حال تكوين هويت جديد خود است ، مايل است شخصيت جديد او به رسميت شناخته بشود؛ كه غالبا اين اتفاق نمى افتد و پدر و مادرها جوان را در هويت و شخصيت جديد او گويا به رسميت نمى شناسند.
ثانيا جوان احساسات و انگيزه هايى دارد؛ رشد جسمانى و روحى دارد؛ به دنياى تازه يى قدم گذاشته است كه غالبا دوروبريها، خانواده ، كسان ، افراد در جامعه ، از اين دنياى جديد بى خبر و بى اطلاع مى مانند، يا به آن بى اعتنايى مى كنند؛ لذا جوان احساس تنهايى و غربت مى كند. من مايلم اين چيزها را بزرگترها بشنوند و مورد توجه قرار بدهند و دوره ى جوانى خودشان را به ياد بياورند.
ثالثا جوان در دوره ى جوانى چه اوايل بلوغ و چه بعدها - با مجهولات زيادى روبه رو مى شود؛ مسائل جديدى براى او مطرح مى شود كه سؤ ال انگيز است ؛ در ذهن او شبهه ها و استفامهايى بوجود مى آيد كه مايل است به اين شبهه ها و سؤ ال و استفهام پاسخ داده بشود؛ كه در بسيارى از موارد، پاسخ بهنگام و دلنشين داده نمى شود؛ لذا جوان احساس خلا و ابهام مى كند.
رابعا جوان احساس مى كند در وجود او انرژيها متراكمى وجود دارد؛ تواناييهايى را در خود احساس مى كند؛ هم از لحاظ جسمانى ، هم از لحاظ فكرى و ذهنى . حقيقتا هم تواناييهايى كه در جوان هست ، مى تواند معجزه كند؛ مى تواند كوهها را جابه جا كند؛ اما جوان احساس مى كند كه از اين نيروها و از اين انرژى متراكم و از اين تواناييهاى او بهره بردارى نمى شود؛ لذا احساس بيهودگى و اهمال مى كند.
خامسا جوان براى اولين بار با دنياى بزرگى در دوره ى جوانى مواجه مى شود كه اين دنيا را تجربه نكرده و از اين دنيا چيزهاى زيادى نمى داند؛ بسيارى از حوادث زندگى براى او پيش مى آيد كه تكليف خودش را در مقابل آنها نمى داند؛ احساس مى كند كه احتياج به راهنمايى و كمك فكرى دارد؛ و از آن جا كه پدر و مادرها غالبا اشتغال دارند، به جوان نمى رسند و اين كمك فكرى به او داده نمى شود و جوان احساس بى پناهى مى كند. اين احساسات در جوان ما به طور غالب وجود دارد؛ از يك طرف احساس ‍ تنهايى ، از يك طرف احساس بى پناهى ، از يك طرف احساس تواناييهاى فراوان و احساس اين كه از اين تواناييها استفاده نمى شود.
وجود اين احساسات ، مسؤ وليت هائى را براى همه به وجود مى آورد و همه مسؤ وليت دارند؛ مخصوصا دولت ، روحانيت ، صدا و سيما، بسيج ، سازمان ورزش كشور، نهادها و مراكز فرهنگى ؛ اينها مسؤ وليتهاى بزرگى در قبال نسل جوان دارند؛ بخصوص در كشورى مثل كشور ما كه از نسل جوان از لحاظ كميت ، متراكم و گسترده ؛ از لحاظ استعداد، يك مجموعه ى بسيار با استعداد. اين كه من بارها گفته ام كه متوسط استعداد جوانان ايرانى از متوسط استعدادهاى جوان دنيا بالاتر است ، اين محصول يك كاوش علمى و يك بررسى علمى است ؛ يك چيز مسلم است . اين استعداد، اين كميت فراوان ، اين تواناييها، مى تواند كشورى مثل ايران را در راه هاى تكامل و تعالى و ترقى كمك بزرگى كند.
بعضيها نسبت به نسل جوان ايرانى ، از لحاظ اعتقادات و از لحاظ ايمان ، به طور افراطى دچار قضاوتهاى غلط و انحرافى هستند. من اعتقادم اين است ، كاوشها هم همين را نشان مى دهد كه جوان ايرانى ، جوانى است مؤ من ، پاكدامن ، پاك گوهر، داراى زمينه هاى دينى بسيار زياد، مايل به جنبه هاى معنوى . البته توقعى كه ما از يك جوان داريم ، با توقعى كه از يك آدم مسن جا افتاده ى قوا از دست داده داريم ، بكلى متفاوت است . جوان ايرانى - چه دخترانش ، چه پسرانش - هم از لحاظ روحى و معنوى و ذهنى ، هم از لحاظ امكانات ايمانى ، در حد بسيار خوبى هستند؛ اين مسؤ وليت بزرگى را بر دوش مسؤ ولان مى گذارد.(502)
11. جوان و نياز به الگو، پرسش : ما جوان ها چه الگويى را براى  خودمان در نظربگيريم و خودمان را با آن مقايسه كنيم ؟
مقام معظم رهبرى :
من نمى توانم كسى يا اشخاصى را اسم بياورم كه حتما آنها الگوى شما باشند، بالاخره هر كسى ذوقى و سليقه يى دارد؛ منتها مى شود اين طور فرض كرد كه الگويى را كه انسان انتخاب مى كند، بايد الگويى باشد كه شخصيت و منش او كاملا با آرمانهاى انسان ، همخوان و هماهنگ باشد.
فرض بفرماييد بعضيها يك هنرپيشه را الگوى خودشان قرار بدهند؛ خوب ، اين خيلى منطقى نيست . مثلا يك هنرپيشه خارجى را الگوى خودشان قرار بدهند؛ اين نمى تواند منطقى باشد. محيط او محيط ديگر و زندگى ديگرى است . يك انسان مسلمان ، يك نوجوان مسلمان و ايرانى كه برايش عزت ايران ، سربلندى و آينده ى ايران ، آينده ى كشور و آينده ى نسل خودش ، آن هم در چهارچوب معارف و احكام اسلامى مطرح است ، نمى تواند خارج از اين چهارچوبها الگو انتخاب بكند.
بنابراين الگو را بايستى در بزرگانى كه از لحاظ ديد و جهت گيرى و هدفهاى ما مى خورند، انتخاب كرد؛ در بين مسلمانهاى صدر اسلام ، اشخاص بسيار برجسته و خوبى هستند، در بين شخصيتهاى برجسته ى امروز و دوره هاى گذشته هم همين طور، واقعا شخصيتهاى برجسته يى هستند.
به زندگى ائمه كه نگاه كنيد، زندگى امام حسن و امام حسين عليهم السلام ، جوانيهاى ائمه ، بسيار چيزهاى با ارزشى در زندگى آنهاست كه هر جوان و نوجوانى را جذب مى كند؛ هم نوع دخترانه اش هست ، هم نوع پسرانه اش ‍ هست . همه ى آنها شخصيتهايى بودند كه مى توانند واقعا براى انسان جاذبه داشته ، و براى جوانها و نوجوانهاى ما الگو باشند.
12. جوان و هويت ، پرسش : مهمترين نياز جوانان  درحال حاضر چيست ؟
مقام معظم رهبرى :
راجع به نيازهاى جوانها زياد صحبت مى شود؛ من گفته ام ، قبل از من هم گفته اند؛ اما مى دانيد از نظر من مهمترين نياز جوان چيست ؟ نياز عمده ى جوان ، هويت است ؛ بايد هويت و هدف خودش را بشناسد؛ بايد بداند كيست و براى چه مى خواهد كار و تلاش كند. دشمن مى خواهد هويت جوان ايرانى را از او بگيرد؛ اهداف او را از بين ببرد؛ افقها را تيره كند؛ به او بگويد تو يك موجود حقير و محدود هستى ؛ پيش من بيا تا تو را زير بال بگيرم . معلوم است ؛ مى تواند بگذارد، همه از طريق تحقير شخصيت جوانها، در مشت دشمن مى آيد. امروز برنامه ى دشمن نسبت به شما جوانها اين است ؛ خيلى بايد بيدار باشيد. اين حرفها را به شما نمى زنم تا معنايش اين باشد كه مسؤ ولان كشور در قبال نسل جوان مسؤ وليتى ندارند؛ چرا، آن را قبلا گفتم ؛ آنها هم مسؤ ولند؛ مسؤ وليتهاى آنها به جاى خود؛ اما شما هم مسؤ وليد.(503)
13. موسيقى و مبناى فقهى آن ، پرسش : آيا مى توان نسبت به موسيقى  بى تفاوتبود و كارى به حلال و حرام و دقت در آن نداشته باشيم ، مبناى فقهى موسيقى چيست ؟
علامه جعفرى :
همانطور كه مى دانيم موسيقى با حقيقتى سروكار دارد كه در تمامى وجوديت آدمى ، سعادت و شقاوت دنيوى گذرا و اخروى جاودان خود را از آن او مى داند و آن نفس يا روح ، من يا شخصيت جاودانى اوست .
لذا هيچ صاحب نظرى و متفكرى كه خود را در اين زندگانى مسؤ ول مى داند، نبايد بدون تامل و دقت از كنار اين مسئله بگذرد و با مقدارى دلايل توجيهى ، تكليف نفس يا روح انسانى را با پديده موسيقى يكسره نمايد. حتى اگر با فرض ، معلومات و تحقيقات ما درباره موسيقى به حدى رسيد كه اثبات كرديم موسيقى بر دو نوع تقسيم مى گردد: مفيد و مشروع و غيرمفيد، و منظور از غيرمفيد همان پديده ناسالم است و لهو و لعب و ممنوع مى باشد، با اينحال ، حركت انسان ها را در مرز سهم اين دو نوع با احتياط تلقى كنيم ؛ زيرا جاذبيت خود موسيقى مقتضى تعدى و تجاوز از مرز به داخل منطقه ممنوعه در ذات خود مى باشد.
معمولا منظور محققان و فقها در اين مبحث ، پيداكردن و بيان نمودن حكم و موضوع دو چيز است :
1. غناى صوت انسانى .
2. ادوات و ابزار موسيقى ، كه با فكر و دست بشرى ساخته شده است .
دلايل حرمت غناى صوتى كه مصداقى از لهو و لعب بوده باشد به اضافه بعضى از آيات قرآنى به قدرى فراوان است كه جايى براى ترديد در حرمت آن باقيت نمى گذارد، و بديهى است كه عرف خاص مردم (آنان كه اطلاعى از هويت و فرهنگ و كيفيت تاثير غناهاى صوتى و اقسام آنها را دارند) مصاديق لهو و لعب ، آن را در جامعه خود به خوبى تشخيص مى دهند، همان طور كه شيخ الاعظم انصارى رحمة الله توجه فرموده است .
انقسام عرفى غناء صوتى به لهو و لعب و غير آن ، يكى از روشن ترين دلايل حرمت غنايى است كه عرف آن را مصداق لهو و لعب مى داند.(504)
فصل ششم : نكته ها و روش ها 
تنفسى در فضاى شهادت (همراه با اردوهاى مناطق جنگى ) گروه مبلغان تفحص سيره  شهدا
تا زمان اين آفتاب مى گسترد
باز هم اين باغ گل مى پرورد
براى دلسوختگان انقلاب ، بسيار اميدبخش و مسرت آفرين است كه بدانند در عرصه شبيخون فرهنگى و تقابل فرهنگى گسترده و همه جانبه با دشمن ، فرهنگ ايثار و شهادت ، در رويشى مجدد، دوباره دارد جان مى گيرد. استقبال اعجاب انگيز گروههاى مختلف و به ويژه تعداد قابل توجهى از نسل جوان به مبحث مقدس شهيد و شهادت ، گواه اين امر است . روند روبه رشد بازديدهاى پرشور از جنبه هاى نور،(505) مراسم پرشكوه تشييع شهداى گمنام و استقبال گسترده مردم شهرهاى مسير راه از پيكره هاى پاك شهدا همه نشانه توجه روزافزون بخش مهمى از جامعه به سوى فرهنگ ايثار و ارزش گرايى است .
نسل جوان ما با شناختن الگوهايى همچون مطهرى ها، بهشتى ها، رجايى ها، باهنرها، چمران ها، حاج همت ها، باكرى ها، محمود كاوه ها، مهدى زين الدين ها، ابوترابى ها و خرازى ها با روحيه انقلابى و حيات بخش ‍ بسيجى آشنا مى گردند و با ياد خمينى عزيز روح الله روح جديدى رادر خود مى يابد و همچون حضرت يعقوب كه پس از سالها فراق ، بوى پيراهن يوسف جان تازه اى به او مى دهد، جامعه ما و نسل جوان و آشنا به زمان ما، عليرغم همه هجمه ها و مشكلات فرهنگى و اجتماعى در انتظار شنيدن خبرى از يوسف زمان است و با پيروى از قرآن مى داند كه نوميدى از رحمت حق از جنود شيطان است .
يا بنى اذهبوا فتحسسوا من يوسف و اءخيه و لا تايئسوا من روح الله :(506)
پسرانم برويد به دنبال يوسف و برادرش بگرديد و از رحمت الهى نوميد نشويد...
مرورى بر نوشته هاى عاشقانه سرزمين نور و گوش سپردن به درد دلهاى صادقانه ، عارفان اين خاك مقدس ، ما را بر عظمت تحول فرهنگى كه در حال شكل گيرى و احياء مجدد است ، بيشتر آگاه مى كند.
پس از بازديد از جبهه هاى جنگ ايران و عراق فرزند شهيدى نوشته بود:
من در شلمچه خداى خود را وجدان كردم و با او سخن گفتم .
و فرزند شهيد ديگرى نوشته بود:
من با خون پاك پدر در كنار مقتل شهداى فتح المبين پيمان بستم كه راه او را ادامه دهم .
عزيزى نوشته بود:
يكدم گمان مبر ز خيال تو غافلم
بنشستم ار خموش خدا داند و دلم
ديگرى نوشته بود:
اى رسالت حسين بر دوش ، اكنون تو تا اوج رفته اى و ما در موج مانده ايم .
از 2700 نامه اى كه زائران دلسوخته گان ، نوشته بودند و درون ضريح شيشه اى شهداء شلمچه انداخته بودند، به نمونه اى اشاره مى شود؛ دختر يك مفقودالاثر روى دستمال كاغذى نوشته بود:
بابا اينهمه راه آمدم تو را پيدا كنم ! ولى نه تنها تو را پيدا نكردم ، بلكه خودم را هم گم كردم .
يكى قطره باران ز ابرى چكيد
خجل شد چو پهناى دريا بديد
كه جايى كه درياست من كيستم
گر او هست حقا كه من نيستم
ديگرى خطاب به سر قطع شده عبدالرسول حسنى سروده بود.
اى كه رسيده اى به او
با من خسته دل بگو
نقش خيال روى او
ياد وصال كوى او
چيست مگر سبوى تو
مستى و رنگ و بوى تو
واى كه نقش روى تو
از نظرم نمى رود
اى تو همه نگار من
بود تو اعتبار من
پاك كن اين غبار من
تيرگى تبار من
اشك من و جلاى تو
دست من و دعاى تو
درد من و دواى تو
آه من و صفاى تو
در طلائيه ، جوانى در حالى كه بشدت منقلب شده بود با حيرت و بهت در آن فضاى مقدس قدم برمى داشت ، در مقابل تصوير پاها و سر قطع شده شهيد حسنى متوقف شده بود و در پى اصرار مسئول آن قسمت ، قلم به دست گرفت و يك جمله نوشته ، بلافاصله كاغذ را برگرداند و به سرعت محل را ترك كرد، وقتى كاغذ را برگرداندند، ديدند نوشته است :
اى شهيد از اينكه زنده ام ، شرمنده ام
راستى شهدا چه كردند؟ و چگونه زيستند؟ و چقدر عارفانه جنگيدند؟ و تا چه حد عاشقانه جان دادند؟ و سرود سرخ رضا برضائك تسليما لامرك لا معبود سواك را چقدر هنرمندانه ترنم نمودند. شهدا امروز بيدارگر نسل جديد شده اند. تجديد خاطرات حماسى آنها، گم شده ها را در پيچ و خم زندگى مادى به خود مى آورند و خوگرفتگان به روز مرگى را به پرواز مى خواند.
نسل جوان ما در مواجهه با اين همه فداكارى و جانبازى ، به سرعت به زندگى الهى و پرواز الهى دل مى بندد و حماسه شهدا و ماندگارى يادشان تاءثيرگذارى اخلاصشان را تاءييد نداى فطرت خويش مى يابد كه :
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
چند روزى قفسى ساخته اند از بدنم (507)
از بزرگترين موانع رشد و تعالى اخلاقى انسان ها، عقده فرافكنى است . آن زمانى كه انسان به جاى آنكه ديگران را در شكست هاى خود مقصر قلمداد كند، به توانمندى ها و قدرت هاى نهفته خود بيانديشد، نوسازى معنوى او شروع مى شود. به همين جهت آن لحظه اى كه يك جوان به اين نتيجه مى رسد كه على رغم نابسامانى هاى فرهنگى در جامعه و شرايط غيرمساوى اجتماعى براى رشد افراد، اراده او برتر از همه اين عوامل سعادت و كمال است ، نقطه عطف حيات معنوى او تكوين مى يابد.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند(508)
وقتى انسان فداكارى هاى دكتر چمران ها، حاج همت ها و حسين فهميده ها را مى شنود و مى بيند كه آنها باور كردند اين حقيقت را كه :
هر كه از تن بگذرد جانش دهند
چونكه جان در باخت جانانش دهند
هر كه در سجن رياضت سر كند
يوسف آسا مصر عرفانش دهند
هر كه نفس بت صفت را بشكند
در دل آتش گلستان دهند
هر كه گردد مبتلاى درد هجر
از شراب وصل درمانش دهند
وقتى انسان مى فهمد كه انسان هايى در عصر ما بودند كه با ايثار در راه خداوند، مصداق بارز اين آيه قرآن شدند كه :
و من المؤ منين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينظر و ما بدلوا تبديلا :(509) و از مومنان ، مردانى (بزرگ ) هستند كه به عهدى كه با خداوند بسته بودند صادقانه عمل كردند و بعضى شهيد شدند و بعضى در انتظار شهادت به سر مى برند و هيچ عهد خود را تغيير ندارند.
ايستادگى در جزيره مجنون در زير يك ميليون و دويست هزار گلوله توپ و خمپاره و پايدارى و فداكارى و قطعه قطعه شدن در سه راهى طلائيه ، در زير يك ميليون انواع گلوله هاى دشمن و رقص خون و عشق در محضر معبود و رفيق اعلا، مصداق اين آيه منور الهى است .
ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون :(510) آنان كه گفتند پروردگار ما الله است و سپس (مردانه ) پايدارى نمودند، ملائك رحمت بر آنان نازل مى شود (در حاليكه وعده مى دهند به آنها) كه نهراسيد و غمگين مباشيد و بشارت باد بر شما بهشتى كه وعده داده مى شديد.
عاشقان را سرشوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
يكى از سرداران سپاه پاسداران ، در حسينيه حضرت ابوالفضل طلائيه ، در جمع دانشجويان راهيان نور مى گفت :
برادران تفحص ، چند شهيد پيدا كرده بودند كه يكى از آنها بوى عطر خاصى مى داد.
به جمعيت حاضر گفتم يك نفر بيايد و اين استخوان هاى خردشده را بو بكند، يك دانشجوى مشهدى آمد. شهيد را بوئيد و غش كرد، سپس يك جوان اهل كرج آمد جلو و جمجمه شهيد را گرفت و بوئيد سپس با تعجب گفت : آيا به اين عطر و گلاب زده ايد؟! گفتيم نه برادر، بقيه اعضاء اين شهيد مظلوم نيز موجود است و... اين جوان شروع كرد به گريه كردن و گفت : من آمدم شما را مسخره كنم ، اما مى بينم اين بدن 12 سال زير خاك بوده اما بوى عطرش اين فضا را پر كرده ولى من 24 سال از خداوند عمر گرفتم و هنوز بوى شك و ترديد مى دهم .
شهيدان بر شهادت خنده كردند
به عطر خود بهاران زنده كردند
به زير لب بگفتا لاله اين حرف
شهيدان لاله را شرمنده كردند
امروز سرزمين گلگون شلمچه و طلائيه ، تنگه چزابه و... پيام آور زندگى والا و ترسيم كننده جان دادن حيات بخش و نماد پيروزى معنويت گشته است .
به اين نامه از صدها نامه اى كه از زائران 80 طلائيه در درون ضريح متبرك و منور پنج تن شهيد گمنام افكنده بودند نگاه كنيد:
برادرم من آمدم ، تو نبودى ، اما طلائيه بود و آسمان ، شلمچه بود و نيزار، جزيره بود و نخلستان . اما همه رنگ خاك بودند، رنگ لبانت (لبان خشكيده ات )! نخلهاى بى سر، تجلى پيكر بى سرت بودند، نيزار در نوا بود؛ گويا با تو زمزمه كميل داشت و ساقه هايش ملتمسانه به خاك ، توسل مى جست . خورشيد همچون گذشته مى تابيد اما فانوس هاى سنگرت را نيافتم . افسوس كه مردمكهاى چشمم را وسوسه هاى زندگى ، آنقدر تنگ نموده بود كه نتوانست عكس هايت را به نظاره بنشيند! و آنقدر آثار گناه در صورت سياهم هويدا بود كه شرمم آمد به سفيدى پارچه اى كه مى گفتند تو در آن پيچيده شده اى بنگرم . مى روم و با خود مى گويم ، اين رسمش نبود... اما يك دعا از تو طلب مى كنم ، كه اگر زنده بودم و دوباره به اين بيابان هاى مقدس برگشتم از بوسه زدن بر شيشه قاب عكس تو شرم نداشته باشم . باور كن خجالت كشيدم چفيه ام را به پارچه كفنت تبرك كنم . آنرا بيرون از جايگاه در حالى كه عرق شرم داشتم بر خاك بيابان كشيدم و با خود بردم . برادرم
به راستى آيا نداى دل و درون بيشتر اين زائران چنين نيست ؟
هر آن كه نيست مايلش جفا نموده با دلش
بگو دل مريض خود، به عشق او شفا دهد
و لحظات بر خاك افتادنها و سجده ها و ناله ها در سرزمين خون و حماسه چه زيباست . تو گويى همه آمده اند به مقتل شهيدان تا بگويند.
اى جنگ ، چه شد كه قهر كردى
در كام امام زهر كردى
بستى ره آسمان و ما را
باز ما را اسير شهر كردى
اى مرز ميان مرد و نامرد
گر مرد رهى دوباره برگرد
امروز سفر به سرزمين خاطره ها و حماسه ها، موجب عزم و تصميم جديد در زندگى مى شود و مواجهه جدى با ياد و نام و عمل خالصانه شهيدان ، جوانان ما را از بى هدف زيستن بر حذر مى كند و دريچه اى جديد به سوى خدا و معراج و تعالى به رويشان مى گشايد.
طبيب نفوس و مهذب قلوب ، امام راحل قدس سره فرموده اند:
قدم اول در سلوك ، يقظه (بيدارى ) است . (511) و پس از آن عزم و اراده بر حركت به سوى محبوب . و بهترين تاءثير مناطق جنگى همين بوده كه حالت بيدارى و شرمندگى در جوانان و زائران ايجاد نموده است ؛ بيشتر مطالبى كه بر روى كفن شهيدان و يا تابوت كاروان شهدا نوشته شده است ، اين جمله است : شهدا شرمنده ايم .
در پايان بايد درباره اين ارض مقدس شهيدان چنين گفت :
اينجا ضريح عاشقان كربلايست
اينجا زيارتگاه مردان خدايست
اى زائران در اين زمين بايد وضو كرد
بايد رسيدن تا خدا را آرزو كرد
اينجا هزاران لاله خون خفته دارد
در دل هزاران قصه ناگفته دارد
اينجا تمام عاشقان را دستگيرند
حتى دعاى روسياهان ، مستجاب است .
تكنولوژى كلاس دارى ( رضا شوشترى ) 
تا اين زمان جايگاه تكنولوژى كلاس دارى براى همگان به درستى ترسيم نشده و در حوزه هاى علميه نيز تقريبا ناشناخته مانده است .
ضرورت به كارگيرى تكنولوژى كلاس دارى در امور آموزش  
به كارگيرى اين روش :
الف : بازده آموزش را از لحاظ كمى و كيفى افزايش مى دهد.
ب : دسترسى به آموزه هاى علمى را سريع تر و وسيع تر مى گرداند.
ج : آثار تربيتى و روحى عميق ترى در ارتباط مؤ ثر با دانش آموزان برقرار مى سازد.
د: موجب تسريع در رسيدن به هدف كلاس دارى مى گردد.
تعريف تكنولوژى كلاس دارى  
تكنولوژى از دو واژه لاتين TECHNE (دانش چگونگى انجام كار) وLOGY (شناخت و صحبت كردن ) تشكيل شده و معناى موردنظر آن به كارگيرى تجربيات ، ابزار و دانش هاى مختلف به منظور تسهيل در تاءثيرگذارى فكرى و اداره كلاس هاى آموزشى ، است .
هدف تكنولوژى كلاس دارى  
1- ارتقاى كيفيت يادگيرى و رسيدن به آموزش مؤ ثر.
2- پربار كردن تعليم و تربيت .
راهكارها  
در اين گفتار تجربه سال ها كلاس دارى و مطالعه ده ها كتاب در اين باره را هديه به كسانى مى نمايم كه دوست دارند كلاس هايى پربار و سرشار از خاطره و صميميت داشته باشند. به كارگيرى اين نكات بدون تمرين و تجربه عملى چندان موفقيت آميز نيست . بنابراين سعى كنيد در هر جلسه اى اين توصيه ها را بيشتر به كار بگيريد و مهارت لازم را در اداره موفق كلاس به دست آوريد.
1- قبل از ورود به كلاس ، ياءس و نااميدى از اداره موفق كلاس را از ذهن خود خارج كنيد و با اعتمادبه نفس ، باقدرت و تسلط وارد كلاس شويد و اينگونه وانمود كنيد كه براى سطوح مختلف دانش آموزان سال ها تجربه كلاسدارى داشته ايد؛ گويا دانش آموزان آن كلاس در نظر شما همچون كودكان مقطع ابتدايى اند كه شما مى خواهيد براى آنان داستان بگوييد. (البته اين بدان معنا نيست كه نسبت به دانش آموزان تحقيرآميز برخورد كنيد يا بدون معلومات و مطالعه كافى ، به اداره كلاس پرداخته باشيد.)
مولى الموحدين على عليه السلام براى رفع اضطراب و نگرانى در اين گونه از كارها مى فرمايد:
اذا هبت اءمرا فقع فيه ، فان شدة توقيه اءعظم مما تخاف منه : اگر از انجام كارى هراس دارى خود را در آن كار بيفكن . زيرا شدت پرهيز و احتراز تو از آن كار بزرگ تر و سخت تر از چيزى است كه از آن بيمناكى .(512)
2- با جرئت و شهامت در كلاس راه برويد و با تسلط بر اعصاب خود به همه دانش آموزان عميق نگاه كنيد و با لبخند فكر كنيد كه مى خواهيد يك گفتگوى دوستانه را با اعضاى كلاس شروع كنيد.
3- قبل از شروع كلاس حتما آمادگى كافى (نسبت به موضوعى كه مى خواهيد تدريس كنيد)، را كسب نماييد و نسبت به طرح درس و مطالب اصلى آن فكر كنيد و آن را به خاطر بسپاريد و در صورت لزوم با خود يادداشت كوچكى همراه داشته باشيد.
امير مؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
فكر ثم تكلم تسلم من الزلل . حضرت على عليه السلام فرمودند: اول فكر كن ، آن گاه سخن بگوى ، تا از لغزش ها سالم و محفوظ بمانى .(513)
4- توجه داشته باشيد كه 30 موفقيت يك استاد در لحن و صوت جذاب اوست . بنابراين هرگز يكنواخت سخن نگوييد و شور و حال و احساسات لازم با مطلب ، در كلام خود به كار بگيريد.
5- منشاء ترس ، ناآگاهى است . پس هميشه بيشتر از اندازه زمان كلاس ، مطالبى آماده سازيد تا اگر احتمالا بعضى از خاطر شما محو شد ذخيره علمى داشته باشيد.
امير مؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
ينبعى ان يكون علم الرجل زائدا على نطقه و عقله غالبا على لسانه . سزاوار است كه علم آدمى از گفتارش فزون تر، و عقل وى بر زبان او غالب و حاكم باشد.(514)
6- اگر مطلبى را فراموش كرديد، مضطرب نشويد، بلكه فورى مطالب قبلى را دوباره به بيانى ديگر تكرار كند تا ذهن شما نسبت به اطلاعات خود تسلط يابد.
7- سعى كنيد در ابتداى درس نكته اى جذاب و جالب و سؤ ال انگيز ارائه دهيد، يا تصويرى روى تخته رسم كنيد تا توجه همه دانش آموزان جلب شود.
8- در نظر داشته باشيد آخرين مطلب كلاس خود را با خاطره اى دلنشين يا داستانى زيبا، يا شعرى روح افزا ختم كنيد، تا طعم شيرين كلاس شما، تا جلسه بعد در ذايقه روح دانش آموزان باقى بماند.
9- هميشه با خوشرويى و لبخند سخن بگوييد و از لغزش احتمالى دانش آموزان با بزرگوارى درگذريد.
10- هرگز جمع را به خاطر يك نفر خطاكار، تنبيه نكنيد و طورى سخت گيرى نكنيد كه مجبور شويد سرانجام تخفيف دهيد.
11- از به كار بردن كلمات مبهم و دور از فهم مخاطبان بپرهيزيد و هميشه ساده و روان سخن بگوييد و اگر ناچار از به كاربردن واژه اى مبهم شديد حتما آن را توضيح دهيد.
رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرموده است :
انا معاشر الانبيا امرنا ان نكلم الناس على قدر عقولهم : ما گروه پيامبران ماءموريت داريم كه با مردم به قدر عقلشان سخن بگوييم .(515)
12- بعد از بيان هر مطلب كمى تاءمل و سپس به چهره مخاطبان نگاه كنيد تا اطمينان يابيد كه ذهن و فكر شما آن مطلب را پذيرفته است . سپس نسبت به بيان مطلب بعدى اقدام كنيد. گاه نيز به شاگردان اجازه پرسش دهيد.
13- رمز موفقيت و نفوذ معلم در دل ها اين است كه بتواند خيرخواهى ، محبت و دلسوزى و دانش خود را به شاگردان ثابت كند.
اگر شاگرد نسبت به معلم خود احساس صميميت كند، معلم ، مالك صفحات طلايى دل هاى دانش آموزان شده است .
امام على عليه السلام فرموده است :
رب كلام اءنفذ من سهام : چه بسا كلامى كه تاءثيرش در شنوندگان از تيرهاى بران و دلشكاف زيادتر است .(516)