رياحين الشريعة جلد ۱

ذبيح الله محلاتى

- ۱۴ -


عليه و سلم خرج و هو اخد بيد فاطمة فقال من عرف هذه فقد عرفها و من لم يعرفها فهى فاطمه بنت محمد و هى بضعه منى و هى قلبى و هى روحى التى بين جنبى من آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذالله

و در بعضى از روايات من اغضب فاطمه فقد اغضبنى و من اغضبنى فقد اغضب الله و در بعضى ديگر قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يريبنى ما ارابها و در بعضى ديگر يسوئنى ما يسوئها و در بعض ديگر يولمنى ما يولمها و يسرنى ما يسرها و در بعضى ديگر يرضى الله لرضاها و يغضب لغضبها و در صحيح مسلم و حلية الاولياء صورت خبر اين است انما فاطمه انبتى و هى شجنة منى يريبنى ما ارابها و يؤذينى ما آذاها)

فاطمه پاره از گوشت من است مكروه مى آيد مرا چيزى كه بر وى مكروه آيد و آزرده مى سازد مرا چيزى كه او را بيازاد

و عبارت ديگر حليه و مستدرك حاكم اين است كه پيغمبر فرمود فاطمه شجنة منى يقبضنى ما يقبضها و يبسطنى ما يبسطها

و در خبر است كه سهل بن عبدالله بنزد عمر بن عبدالعزيز آمد و گفت بنى اميه مى گويند تو فرزندان فاطمه را از ايشان فاضل تر دانى و بر ايشان تفضيل مى گذارى عمر بن عبدالعزيز در جواب گفت من از اشخاص عدول ثقة استماع كردم كه از اصحاب روايت كردند كه ايشان از رسول خدا شنيدند كه فرمود فاطمه پاره ى تن من است خوشنود مى كند مرا چيزى كه فاطمه را خوشنود مى كند و خشمناك مى كند مرا چيزى كه فاطمه را خشمناك مى نمايد و بخدا قسم سزاوار است از براى من كه طلب كنم رضاى رسول خدا را و رضاى فاطمه را به خوشنود كردن فرزندان ايشان و همانا بنى اميه دانسته اند كه پيغمبر شاد مى شود از شادى فاطمه و دشمن مى دارد غمناكى او را و حاصل مجموع اين روايات چند چيز را مى رساند يكى افضليت فاطمه را چون جزأ پيغمبر است و جزأ حكم كل دارد بعضه و شجنة بمعنى قطعه از چيزى است بعلاوه كه رسول خدا از او بمهجه ى قلب و فلذه ى كبد و قرةالعين و روحى التى بين جنبى فرموده پس ايذاء و ايلام فاطمه عين ايذاء و ايلام رسول خداست و اذيت كننده رسول خدا كافر است باجماع مسلمين عبدالعزيز دهلوى در كتاب تحفه ى خود تصريح دارد كه اغضاب بنى كفر است

و نيز از اين روايت عصمت فاطمه ثابت و محقق است چه آن كه اگر معصومه نباشد تواند شد كه خطائى كند و آلوده گناهى گردد و در اين وقت باندازه گناه واجب مى شود بر پيغمبر كه حد براند و در اجراى حد خوشدل گردد كه خداى را اطاعت كرده باشد و در حق چنين كس چگونه پيغمبر مى فرمايد هر كه فاطمه را بيازارد مرا آزرده است و هر كه مرا بيازاد خدا را آزرده است در همه حال تواند شد كه از براى صدور خطائى يا گناهى فاطمه را بيازارد در اين وقت خداى و رسول را آزرده است و هر كه مرا بيازاد خدا را آزرده است در همه حال تواند شد كه از براى صدور خطائى يا گناهى فاطمه را بيازارد در اين وقت خداى و رسول را آزرده است لاجرم ثابت مى شود كه فاطمه معصومه است و بحكم عصمت در عقده ى محال است كه ابدالابدين از روى خطائى و ترك اولائى صادر گردد در اين صورت آزردن فاطمه آزردن خدا و رسول است چون ايلام كل صدق مى كند حقيقة بايلام بعض و ايلام بعض بر ايلام كل لامحاله مضافا بر اين كه از براى روح تركيبى نيست و كل جزاء اجزاء بدن است و واسطه ى در ايلام روح است و فاطمه چون از جنس طينت نبى است و از آن اصل و از آن نور است (فيكون ايذائها ايذاء رسول الله و ايلامها ايلامه لما بينهما من الاتحاد المشار اليه بلفظ البضعه والشجنة)

مؤمنان معدود ليك ايمان يكى جسمشان معدود لكن جان يكى
غير آن فهمى كه در گاو و خر است آدمى را عقل و جان ديگر است
جان شيران و سكان از هم جداست متحد جانهاى شيران خداست

و اما بودن ايذاء رسول خدا ايذاء حضرت پروردگار از اين راهست كه قلب رسول خدا آن كعبه و بيت حقيقى از براى خداست چنانچه منقولست ما و سعنى ارضى و لا سمائى ولكن و سعنى قلب عبدى المؤمن پس بسبب اذيت رسول خدا عرش الله مضطرب مى شود و هموم و غموم در او متراكم مى گردد محتشم بسيار خوب گفته است

هست از ملال گر چه برى ذات ذوالجلال او در دل است و هيچ دلى نيست بى ملال

[قال ابن طلعة الشافعى فى مطالب السؤال ان فاطمه قد خصت بفضل سجايا منصوص عليها بانفرادها و فضلت بخصائص مزايا صرح اللفظ النبوى بايرادها و مينرت قرة عين الرسول بصفات شرف يتنافس الا نفس النفيسة فى آحادها و قال فى كشف الغمة ولقد اشرق عوالم الغيب والشهود باشراق انوارها و اضاء لالائها بتشعشع ضيائها واعتلى نورها على كل موجود بعلومنا رها متعالية عن اعين النظار الكريمة الكريمة الانساب الشريفه الشريفه الاحساب السيدة الجليلة باجماع اهل السداد الخيرة من اهل الخير والرشاد ثالثه الشمس والقمر بنت خير البشر ام الائمة الغرور الصفوة على رغم من جحد او كفر الخ.

در لمعةالبيضاء بروايت حذيفه ى يمانى...

دهم در لمعة البيضاء بروايت حذيفه ى يمانى از رسول خدا حديث كند كه رسول خدا فرمود چون روز قيامت شود سواره فقط چهار نفرند من و على و دخترم فاطمه و صالح النبى و بروايت ابن عباس فرمود من بر براق سوار مى شوم و على بر دلدل و دخترم فاطمه بر ناقه ى غضبا و صالح بر ناقه خود

شدة حب النبى لفاطمة

در كتاب مذكور و غير آن از حذيفه منقولست كه رسول خدا مكرر مى فرمود فداها ابوها و آن حضرت بجامه ى خواب نمى رفت تا اين كه فاطمه را ديدار كند و صورت خود را ميان دو پستان او بگذارد و صورت او را به بوسد و ابوالسعادات در فضائل الصحابه و ديگر آن بروايت شريك و اعمش و كثير النوى وابن حجام جميعا سند بجميع بن عمير مى رسانند و او از عايشه و اسامه روايت مى كنند كه اين دو نفر گفتند ما كان احد من الرجال احب الى النبى صلى الله عليه و آله و سلم من على بن ابى طالب و لا من النساء احب اليه من فاطمه

و نيز عبدالله بن عطا از عبدالله بن بريده خبر مى دهد كه پدرش از رسول خدا خبر مى دهد مى گويد من از آن حضرت سؤال كردم كه محبوب ترين زنان در نزد تو كيست فرمود فاطمه زهراء گفتم از مردان فرمود على بن ابى طالب شوهر او و مثل همين را در جامع ترمذى و مستدرك حاكم و استيعاب ابن عبدالبر و سائرين نقل كرده اند

و نيز در كتاب قوه ى القلوب از ابوطالب مكى و ابوصالح مؤذن در اربعين و كتاب فضائل الصحابه سند بعايشه مى رسانند كه گفت على و فاطمه در كنار رسول خدا بودند على گفت يا رسول انيا احب اليك انا او فاطمه) من در نزد شما محبوب ترم يا فاطمه رسول خدا فرمود فاطمه محبوب تر است و تو عزيزترى در نزد من و بروايت جابر بن عبدالله حضرت فرمود لك حلاوة الولد و له ثمر الرجال و هو احب الى منك

يعنى تو شيرينى فرزندى دارى از براى من و على از براى خود من سود و ثمر مردان دارد لاجرم او محبوب تر است در نزد من فاطمه عرض كرد قسم بآن كسى كه ترا برگزيد و خلعت نبوت بر تو پوشانيد و امت را بتو هدايت كرد تا زنده هستم اعتراف دارم بمنزلت على عليه السلام پوشيده نماند كه امثال اين گونه سؤال و جواب از براى استدراك آيندگان است كه منزلت و مكانت ايشان را بشناسند و اگر نه هر يك عالم بما كان و ما يكون بودند حاجت بسؤال و جواب نداشته اند.

طيب رائحتها

ابومحمد جعفر بن احمد بن على القمى در كتاب جامع الاحاديث كه در سنه 1369 هجرى در تهران بطبع رسيده از رسول خدا چنين روايت مى كند قال رسول الله رائحة الانبياء رائحة السفر جل و رائحة الحور العين رائحة الاس و رائحة الملائكه رائحة الورد و رائحة ابنتى فاطمه الزهراء عليهاالسلام رائحة السفر جل والاس والورد ولا بعث الله نبيا و لاوصيا الا و جد منه رائحة السفر جل فلكوها واطعموا حبالا كم يحسن اولادكم.

رسول خدا فرمود بوى انبياء بوى به هست و بوى حوران جنت بوى گل ياس است و بوى ملائكه بوى گل سرخ است و بوى دخترم فاطمه بوى به و گل ياس و گل سرخ هر سه را دارد خداى متعال ههيچ رسولى نفرستاد مگر آن كه رائحه ى سفر جل در او بود شما زنان حامله ى خود را به بخورانيد تا فرزندان شما نيكو صورت از مادر متولد شوند.

انها حوراء انسية

خرگوشى در كتاب شرف النبوة و ابوصالح مؤذن در اربعين و ابوالسعادات در فضائل و ابوبكر و محمد بن عبدالله شافى و ديگران از علماء عامة روايتى را كه تحت انعقاد نطفه فاطمه از كتب خاصه نقل كرديم اين اعلام سنيه هم نقل كرده اند نهايت اسم عايشه را بآن تصريح نكردند مبادا از مقام او چيزى كاسته شود و صورت خبر اين است.

كان رسول الله يكثر بقبيل فاطمه فانكرت عليه بعض نسائه فقال صلى الله عليه و آله و سلم انه لما عرج بى السماء اخذ بيدى جبرئيل فادخلنى الجنة فناولنى من رطبها فاكلته.

و فى روايتة فناولنى منه تفاحة فاكلتها فتحول ذلك نطفة فى صلبى فلما هبطت الى الارض واقعت خديجة فحملت بفاطمه منى فهى حوراء انسيه لا انسية محضه فكلما اشتقت الى رائحة الجنة شممت رائحة ابنتى.

رسول خدا چون بسيار فاطمه را مى بوسيد عايشه بر او انكار كرد كه زن شوهردار را سزاوار نيست او را اين همه بوسيدن رسول خدا فرمود شبى كه مرا بآسمانها بالا بردند جبرئيل دست مرا گرفت و داخل بهشت گردانيد و از رطب بهشتى و اگر نه سيب بهشتى بمن عطا كرد من آن را تناول كردم نطفه ى فاطمه از آن ميوه بهشتى است هرگاه مشتاق بهشت مى شوم بوى آن را از فاطمه استشمام مى كنم فاطمه حوراء انسيه است نه اين كه انسيه ى محضه بوده باشد.

تفصيل اين عنوان تحت عنوان شفاعت بيايد

كرامتها على الله

ابوصالح مؤذن در كتاب اربعين از ابو حامد اسفراينى كه او سند بابو هريره مى رساند كه گفت شنيدم از رسول خدا كه فرمود اول كسى كه داخل بهشت شود فاطمه خواهد بود.

و على متقى حنفى در كنز العمال در جزأ سادس ص 18 طبع حيدر آباد هند بسندهاى بسيار از رسول خدا حديث كند كه چون روز قيامت شود منادى از بطنان عرش ندا كند كه چشمهاى خود به پوشيد و سرهاى خود فرود آريد كه اينك فاطمه دختر محمد مى خواهد از صراط عبور كند با هفتاد هزار حورالعين همانند برق جهنده.

نامه ى برات آزادى

(نا) از كتاب ابوبكر حافظ بن مردويه المتوفى سنه 352 كه از مشاهير اهل سنت است سند بسنان بن اوسى مى رساند كه گفت رسول خدا فرمود خداى تعالى چون فاطمه را با على تزويج كرد فرمان داد برضوان خازن بهشت كه شجره ى طوبى را حمل رقاع از براى محبين آل محمد بنمايد سپس همانند باران آن نامهاى برات بيزارى از آتش جهنم از او فرو ريخت ملائكه آن رقاع را ضبط كردند چون روز قيامت شد آن ملائكه هر يك از محبين آل محمد را يك نامه براى آزادى از آتش جهنم باو داده خواهد شد.

تابش نور از ثناياى فاطمه

ابوالسعادات در كتاب فضائل و ثعلبى در تفسير خود بنابر نقل صاحب ناسخ در تفسر قوله تعالى (لا يرون فيها شما و لا زمهريرا) از ابن عباس حديث كنند كه چون اهل بهشت ساكن شوند تابش نورى را بنگرند عرض كنند پروردگارا در كتاب خود خبر دادى كه در بهشت آفتاب و ماه نيست پس اين روشنائى چيست اين وقت منادى ندا كند اين نور شمس و قمر نيست فاطمه از چيزى تعجب نمود خنديد اين نور از ثناياى اوست كه بهشت را روشن كرده است.

صفة قصر فاطمه

(نا) ابوصالح مؤذن در اربعين خود سند باين مسعود مى رساند كه گفت از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود گاهى كه خداوند فرمان داد كه فاطمه را با على كابين بندم پس از امتثال فرمان جبرئيل مرا آگهى داد كه خداوند بهشتى از مرواريد بنيان كرده كه بين جزر هر ديوارى را از مرواريد و طلا و ياقوت بهم پيوسته و ياقوت سرخ مرصع فرموده و با زبرجد سبز سقف آن را بنا كرده و با قطعات مروايد مرصع بياقوت سرخ آن را مزين نموده و غرفه ى اى بنيان نهاده كه از آستانه تا آستانه خشتى از زر سرخ و خشتى از مرواريد سفيد و خشتى از ياقوت رمانى و خشتى از زبرجد سبز است و چشمه سار هاروان داشته و آن غرفها را بآنهار جاريه محفوف فرموده و بر لب انها رقبها پديدار است كه بسته مى شود بزنجيرهاى طلا و پوشيده مى شود بگوناگون شجر و بر هر شاخ شجر قبه ايست و در هر قبه تختى است از مرواريد سفيد و شاذروان آن از سندس و استبرق است و زمين آن را بزعفران و مشك و عنبر فرش گسترده اند و در هر حقبه حوريه اى است و آن قبه را صدباب است و در هر بابى دو جاريه جاى دارد و دو شجر افراخته برپاست و مفرشى و كتابى نگاشته حاضر است و گرداگرد قباب نوشته است.

بآية الكرسى گفتم اى جبرئيل خداوند اين بنا را از براى كه نهاده و اين بهشت از براى كدام كس آفريده گفت از براى على بن ابيطالب و دختر تو فاطمه زهرا بيرون يك بهشت ديگر كه خداوند تحفه فرموده براى على و فاطمه تا چشم تو بدان روشن گردد.

اقول آنچه ذكر شد از وصف اين قصر منيف هرانيه براى تقريب اذهان است والا وصف آن دار كما هو حقه در عقده ى محال است و حقيقت آنها را بهشت آفرين مى داند.

تفسير حى على خيرالعمل

ابن شهر آشوب در مناقب از امام صادق عليه السلام حديث كند كه چون از آن حضرت سؤال كردند از معنى حى على خيرالعمل فرمودند بر فاطمه و نيكوئى بفرزندان او و بروايتى خيرالعمل ولايت اهل بيت است و منافات ندارد و خيرالعمل جزأ اذان بود و عمر او را اسقاط كرد و بجاى او الصلوة خير من النوم قرار داد و اين بكى از مطاعن او است.

در صحيح ترمذى است كه...

19 در صحيح ترمذى است كه رسول خدا فرمود من احب هذين يعنى الحسن والحسين عليه السلام و اباهما وامهما كان معى فى الجنة آن كس كه اين چهار نفر دوست بدارد در بهشت با من خواهد بود).

در تفسير ثعلبى از ابن عمر حديث كند كه...

20- در تفسير ثعلبى از ابن عمر حديث كند كه او مى گفت على را سه خصلت است كه اگر يكى از آنها نصيب من مى شد دوستر داشتم از اين كه مرا شتران سرخ مو بوده باشد و آن تزويج فاطمه است و اعطاء رايت يوم خبير و آيه ى النجوى.

نسفى كه از معروفين سنيه ى است در تفسير خود نقل مى كند كه...

21- نسفى كه از معروفين سنيه ى است در تفسير خود نقل مى كند كه فاطمه درخواست كرد كه صداق او شفاعت امت بوده باشد و اين درخواست قبول گرديد كه در باب شفاعت بيايد.

در نزهة المجالس از رسول خدا حديث كند كه...

22- در نزهة المجالس از رسول خدا حديث كند كه فرمود شمس من هستم و قمر على است و زهره دخترم فاطمه و فرقدان حسن و حسين مى باشد

اقول از اين قسم كنايات در قرآن بسيار است بعض از آن سبق ذكر يافت

دوازده زن را خداى تعالى در قرآن بكنايت نام برده

يكى حواء يا آدم اسكن انت و زوجك الجنة

دوم و سوم زوجه ى نوح و لوط چنان چه مى فرمايد (ضرب الله مثلا للذين كفروا امراة نوح و امراة لوط الاية)

4- آسيه زوجه ى فرعون (و ما ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأة فرعون اذ قالت. الايه

5- سارة زوجه ى ابراهيم خليل چنان چه مى فرمايد (و امرأته قائمة فضحكت فبشرناها) باسحق

6- زوجه ى حضرت ذكريا است (و وهبنا له يحيى و اصلحنا له زوجه الخ)

7- زليخا زوجه ى عزيز مصر (قالت امرأة العزيز الآن حصحص الحق انا راودته

8- زوجه ى ايوب فاستجبنا له و كشفنا ما به من ضر و آيتناه اهله

9- بلقيس است انى وجدت امرأة تملكهم

10- عايشه و حفصه است و اذا سرا لبنى الى بعض ازواجه حديثا فلما نبأت الاية)

11- خديجه كبرى (و وجدك عائلا فاغنى) اى بمال خديجة

12- فاطمه ى زهرا عليهاالسلام (مرج البحرين يلتقيان) و از اين پيش ذكر شد كه آن مخدره در آيات بسيار بكنايات نام مباركش ذكر شده است و بخصال خاصه او را ستوده

ده تن زنان را بعطاى ده چيز برگزيد

حوا را بقول توبه ساره را بكمال حسن و جمال رحمه زوجه ى ايوب را بحفاظ فطرى و حجاب جبلى آسيه را بحشمت و حرمت زليخا را بحكمت و عنايت بلقيس را باصابت راى مادر موسى را بشكيبائى و صبر مريم را بزلال صفوت ام المؤمنين خديجه را بمقام رضا فاطمه زهرا را بعلم ما كان و ما يكون

هر چه خوبان همه دارند تو تنها دارى

پاره اى از سيره و اخلاق فاطمه

مضافا بر آن چه سبق ذكر يافت علامه ى مجلسى در عاشر بحار سند بابى سعيد خدرى مى رساند كه مى گفت فاطمه اعز ناس بود در نزد رسول خدا اتفاقا روزى رسول خدا بر فاطمه وارد شد و او در محراب عبادت مشغول بنماز بود چون صداى پدر شنيد باستقبال پدر دويد و سلام داد رسول خدا دست مرحمت بر سر فاطمه مى كشيد و مى فرمود چگونه شام كردى اى نور ديده من خداى ترا رحمت كند اگر شامى دارى براى من بياور.

(نا) از كتاب اخبار فاطمه ابوالصوفى از عبدالله بن الحسينى حديث كند كه رسول خدا بر فاطمه وارد گرديد آن مخدره پاره ى نان جوين خشكيده خدمت رسول خدا آورد آن حضرت بآن نان جو افطار كرد و فرمود اى دختر جان من اين اول نانى است

كه بعد از سه روز بدست من آمده فاطمه زار بگريست و رسول خدا با دست مبارك صورت او را مسخ مى نمود و اشك او را پاك مى فرمود

حديث اى شي ء خير للنساء

منقول از كتاب مولد فاطمه تاليف ابن بابويه از اميرالمؤمنين روايت مى كند كه ما در خدمت رسول خدا نشسته بوديم آن حضرت فرمود مرا خبر دهيد كه چه چيز براى زنها بهترين چيزهاست ما همگان خاموش بوديم و جوابى نداشتيم چون مجلس پراكنده شد و من بخانه مراجعت كردم و فاطمه را از مقاله رسول خدا خبر دادم آن مخدره فرمود چرا نگفتى بهترين چيزها از براى زنان اين است كه مردى او را نه بيند و او مردى را نه بيند اميرالمؤمنين مى فرمايد من مراجعت بمسجد كردم و رسول خدا را آگهى دادم از مقاله ى فاطمه حضرت فرمود يا على تو كه در نزد ما بودى و سخن نكردى اميرالمؤمنين عرض كرد يا رسول الله از فاطمه چنين شنيدم رسول خدا فرمود فاطمه بضعة معنى

حديث كربة النخل

ثقه الاسلام محمد بن يعقوب كلينى در كافى سند بامام صادق عليه السلام مى رساند كه آن حضرت فرمود روزى فاطمه بخدمت رسول خدا مشرف شد و شكايت از بعضى امور نمود رسول خدا بيخ شاخه ى نخل خرمائى را گرفت كه آن را كرب مى گويند و بفاطمه مرحمت نمود و در او كلماتى مسطور بود فرمود اى فاطمه برو و در او نظر كن و هر چه در او هست بياموز چون فاطمه در او نظر كرد ديد نوشته است من كان يؤمن بالله واليوم الاخر فلا يؤذى جاره و من كان يؤمن بالله واليوم الاخر فليكرم ضيفه و من كان يؤمن بالله واليوم الاخر فليقل خيرا او يسكت.

و در كتاب دلائل شيخ جليل ابوجعفر طبرى سند باين مسعود مى رساند كه مردى بنزد فاطمه آمد عرض كرد اى دختر رسول خدا آيا پيغمبر اكرم براى شما چيزى باقى گذارده كه مرا بدان وسعت بخشى فاطمه جاريه ى خود را فرمود كه آن جريده را كه بتو دادم بياور كنيزك بسيار گشت و و او را نيافت فاطمه فرمود اى واى آن را جستجو كن كه بيايى چه آن كه آن جريده در نزد من معادل در فرزندم حسن و حسين است كنيزك پس از تفحص بسيار آن جريده را در ميان خاكروبها پيدا كرد كه در موقع جاروب كردن مفقود شده بود چون آن جريده را نظر كردند در آن نوشته بود

بسم الله الرحمن الرحيم قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم ليس من المؤمنين من لم يؤمن جاره بائقة و من كان يؤمن بالله واليوم الاخر فلايؤذى جاره و من كان يؤمن بالله واليوم الاخر فليقل خيرا او يسكت ان الله تعالى يحب الخير الحليم المتعفف و يبغض الفاحش البذاء السئال الملحف ان الحياء من الايمان والايمان فى الجنته و ان الفحش من البذاء و البذاء فى النار.

يعنى محمد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود از مؤمنين نيست كسى كه همسايه اش از اذيت او درامان نباشد و هر كه ايمان بخدا و روز جزا داشته باشد پس همسايه ى خود را اذيت نكند و هر كه ايمان بخدا و روز واپسين دارد پس كلام خوب بگويد و اگر نه ساكت باشد همانا كه خداوند دوست دارد هر كسى را كه خيرخواه مردم و بردبار و پارسا باشد و دشمن مى دارد هر كه را كه فحاش و بد زبانى و بى شرم و بسيار سؤال كنند و مصر در سؤال باشد زيرا كه حيا از ايمان است و ايمان در بهشت خواهد بود و بد زبانى از بى شرمى است و بى شرمى در آتش است.

ساعت دعا

محدث قمى در بيت الاحزان از صدوق روايت مى كند كه فاطمه ى زهراء سلام الله عليها كه آن مخدره فرمود شنيدم از پدر بزرگوارم كه فرمود در روز جمعه ساعتى است كه هر كه در آن ساعت از مسلمانان دعا كند و از خدا حاجت خود را در امر خير بخواهد حاجت او برآورده است من عرض كردم آن ساعت كدام است اى پدر بزرگوار فرمود آن گاه كه نصف خورشيد در افق پنهان شود در موقع غروب پس بعد از آن فاطمه غلام خود را امر فرمود كه بر بالاى بام برايد و چون موقع غروب آفتاب شود و نصف خورشيد در مغرب فرو رود مرا آگهى ده كه دعا كنم

احتجاب فاطمه از اعمى

منقول از نوادر رواندى كه بسند معتبر حديث كند كه مردى نابينا بر اميرالمؤمنين وارد شد و فاطمه و رسول خدا در آن مجلس بودند فاطمه برخواست و عقب پرده رفت رسول خدا فرمودند اين مرد نابيناست فاطمه عرض كرد اگر او مرا نه بيند من او را مى بينم و او قوه ى سامعه اش باكى ندارم استشمام رائحه مى نمايد رسول خدا فرمود اشهد انك بعضة منى

و بهمين سند منقول از اميرالمؤمنين است كه مى فرمايد كه رسول خدا از اصحاب خود پرسش كردند كه جنس زن چيست عرض كردند انما هى عورة فرمودند چه وقت بخداى خود نزديك مى شود صحابه جوابى نتوانسته اند بگويند چون اين مطلب بگوش فاطمه رسيد فرمودند هنگامى كه در قعر خانه خود بنشيند رسول خدا فرمودند ان فاطمه بضعة منى

و تبسم فاطمه هنگام ساختن اسماء براى او عمارى را كه حجم بدن ميت را مى پوشاند بعد ازين بيايد

[چگونه چنين نباشد لانها سليلة النبوة و رضيعة در الكرم والفتوه و دره صدف الفخار و عزه شمس النهار و ضياء مشكوه الانوار و صفوه الشرف الجود و واسطته قلاده الوجود و نقطه و دائره المفاخر و قمر هاله المآثر الزهرة الزهراء والغره الغراء العاليه فى المحل الاعلى الحالته فى المرتبه العليا السامية بالمكاته المكينه فى عالم السماوات المضيئه بالانوار المنيرة جمال الاباء و شرف الابناء يفتخر آدم بمكانها و يفرح نوح بعلو شانها و يسمو ابراهيم يكونها من نسله و يتهيج اسماعيل بها على ابوته و ريحانه النبى من بين اهله بل روحه و قلبه).]

غلبه نور وجه فاطمه بر هلال

(نا) از صدوق نقل كرده كه ايشان بسند خود از حضرت رضا عليه السلام روايت نموده كه هرگاه هلال طالع مى گرديد در شهر رمضان نور فاطمه غلبه پيدا مى كرد بر نور هلال و چون آن مخدره غائب مى شد نور هلال ظاهر مى گرديد

و تابيدن نور از ثناياى فاطمه از اين پيش گذشت

الوان انوار از صورت فاطمه

صدوق در علل الشرايع باسناد خود از ابان ابن تغلب از امام صادق عليه السلام حديث مى كند كه تفصيل آن در وجه تسميه ى فاطمه (ع) بزهراء سبق ذكر يافت كه در آخر حديث حضرت مى فرمايد:

و هو ينقلب فى وجوهنا الى يوم القيمه فى الائمه ما اهل البيت امام بعد امام

بسجده افتادن ملائكه از نور فاطمه

و نيز در علل الشرايع سند بجابر بن عبدالله مى رساند و او از رسول خدا حديث كند كه فرمودند خداى متعال نور فاطمه را از نور عظمت خود خلق كرد چون آن نور بآسمانها و زمينها تابش كرد چمشهاى ملائكه از آن نور خيره گرديد يكباره بسجده افتادند عرض كردند پروردگارا اين چه نورى است كه ديده هاى مرا خيره كرده خطاب از مصدر جلال برسد كه اين نور از نور عظمت من مى باشد كه او را در آسمان ساكن گردانيده ام و او را از صلب بهترين انبياى خود بيرون مى آورم و از آن امامان و خلفاى خود را كه بامر من قيام مى نمايند بوجود مى آورم كه در روى زمين بعد از انقضاء وحى مردم را بسوى من دلالت كنند و طريق را بآنها بياموزند.

حديث ان الله

يغضب لغضبك و يرضى لرضاك امام صادق هنگامى كه اين حديث را از رسول خدا روايت كرد اين حديث بگوش ابن جريح رسيد حاضر حضرت گرديد عرض كرد يا ابا عبدالله حديثى عجيب شنيدم حضرت فرمود آن كدام است گفت حديثى كه از رسول خدا نقل كرديد حضرت فرمود شما روايت مى كنيد كه خداوند براى بنده ى مؤمن غضب مى كند و برضاى او راضى مى شود پس چه جاى تعجب است كه فاطمه ى مؤمنه را خدا براى او غضب كند و برضاى او راضى شود ابن جريح گفت راست فرمودى الله اعلم حيث يجعل رسالته

پرسش فاطمه از مكان ملاقات

صدوق در امالى بسند خود از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت مى كند كه فاطمه ى زهرا از رسول خدا پرسش نمود كه يا ابتاه فرداى قيامت من شما را كجا زيارت خواهم كرد حضرت فرمود من بر در بهشت بالواء حمد شفاعت امت مى كنم و اگر نه بر كنار حوض امت خود را از آب كوثر سراى مى نمايم عرض كرد اگر آنجا بخدمت شما نرسم فرمود در پاى ميزان كه من در آن جا مى گويم خدايا امت مرا از آتش جهم بسلامت بدار و اگر نه در شفير جهنم كه شراره ى آتش را از امت خود دور مى كنم فاطمه مستبشر و فرحناك گرديد از اين اخبار.

نام فاطمه در انجيل

صدوق در امالى سند بعبدالله بن سليمان مى رساند مى گويد در صفت پيغمبر قرائت انجيل مى نمودم در نكاح نساء ديدم نوشته است كه آن حضرت قليل النسل است و نسل او از مباركه است يعنى فاطمه و از براى او خانه اى است در بهشت كه در آن خانه رنجى و سختى و غمى و المى نيست و پيغمبر كفيل اوست چنان چه كفيل شد ذكريا مادر ترا يعنى مريم مادر عيسى را و اين مباركه را دو فرزند خواهد بود و هر دو تن شهيد خواهند شد

سفارشات رسول خدا در حق فاطمه

صدوق در امالى سند بابن عباس مى رساند كه گفت روزى رسول خدا نشسته بود و على و فاطمه و حسن و حسين در نزد او نشسته بودند اين وقت رسول خدا سر بجانب آسمان كرد عرض كرد پروردگارا تو مى دانى كه اين جماعت اهل بيت منند و گرامى ترين خلق اند در نزد من پروردگارا دوست بدار كسى كه اينها را دوست دارد و غضب كن بر كسى كه بر اينها غضب مى كنند و دوستى كن با كسى كه با اينها دوستى مى نمايد و دشمنى بنما با كسى كه با اينها دشمنى بنمايد و اعانت كن كسى را كه با اينها اعانت كند و قرار بده