رياحين الشريعة جلد ۱

ذبيح الله محلاتى

- ۱۵ -


آنها را پاكيزه و مطهر از هر رجس و گناهى و از جانب خود ايشان را بروح القدس مؤيد بنما سپس روى با على آورد و فرمود يا على تو امام اين امتى و خليفه بر آنها هستى بعد از من و كشاننده مؤمنين باشى بسوى بهشت و گويا مى نگرم كه دخترم فاطمه مى آيد در روز قيامت بر ناقه اى از نور و از طرف راست او هفتاد هزار ملك و از طرف يسار او هفتاد هزار ملك و از پيش روى او و عقب سر كذلك مى كشاند زنان امت مرا بسوى بهشت پس هر زنى كه پنج وقت نماز خود بجا آورد و روزه ى ماه رمضان را بگيرد و در حال استطاعت حج خود را بجا آورد و زكوة مال خود را بدهد و شوهر خود را اطاعت بنمايد و على و اولاد او را دوست داشته باشد داخل بهشت مى شود بشفاعت دخترم فاطمه (ع) و انها لسيدة نساء العالمين فقيل يا رسول الله اهى سيدة نساء عالمها فقال صلى الله عليه و آله و سلم ذلك لمريم بنت عمران فاما ابنتى فاطمه فهى سيده نساء العالمين من الاولين والاخرين

و هرگاه در محراب عبادت بايستد هفتاد هزار ملك از ملائكه مقربين بر او سلام بنمايند و او را ندا كنند بهمان ندائى كه با مريم بنت عمران مى نمودند مى گويند يا فاطمه ان الله اصطفيك و طهرك و اصطفيك على نساء العالمين

سپس فرمود يا على بدان كه فاطمه پاره ى تن من است و نور چشم من و ميوه ى قلب من است يسوئنى ماسائها و يسرنى ما سرها و او اول كسى است كه از اهل بيت من بمن ملحق مى شود

پس با او نيكوئى كن بعد از من «ان فاطمه شجنة منى يسخطنى ما اسخطها و يرضينى ما ارضاها» فاطمه رك و ريشه من است بغضب مى آورد مرا چيزى كه او را بغضب مى آورد.

حديث من عرف فاطمه

شيعه و سنى متفق اند كه رسول خداى بيرون آمد و دست فاطمه را در دست داشت و فرمود: (من عرف هذه فقد عرفها و من لم يعرفها فهى فاطمه بنت محمد و هى بضعه منى و هى قلبى و روحى التى بين جنبى فمن آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله) بيان شد كه نظائر آن از كتب اهل سنت از حد تواتر گذشته.

تبسم فاطمه از مرگ خود

رسول خدا در مرض موت خود فاطمه بر وى درآمد آن حضرت با فاطمه آغاز سخن كرد و با او اسرارى مى گفت فاطمه سخت بگريست رسول خدا كلمه اى ديگر بگفت فاطمه بخنديد عايشه مى گويد با خود گفتم اين زن را بر ساير زنان فضيلت باشد اين خنده ميان گريه يعنى چه چون از فاطمه پرسش كردم سبب آن را در جواب فرمود من آن كس نيستم كه افشاى سر بنمايم تا گاهى كه رسول خدا از جهان برفت فرمود پدرم چون خبر مرگ خود را بمن گفت گريستم بعد فرمود تو اول كس باشى كه بمن ملحق شوى از اهل بيت من پس بخنديدم.

در لمعة البيضا ص 12 بعد از نقل اين روايت از بخارى و ترمذى مى گويد: ان مضمون هذا الخبر يدل على كونها اشرف من الانبياء والصديقين والشهداء والصالحين ما خلا خاتم النبيين و زوجها اميرالمؤمنين و اولاده المعصومين و ذلك لانه قد ضحكت بوعد لقاء ربها و تبشرت بقرب زمان موتها و لم يظهر هذا الشأن من احد من الانبياء العظام سپس شروع مى كند بذكر كراهت هريك از انبياء را از موت

[تا اين كه مى فرمايد: بالجمله لا توجد نفس من النفوس الانسانيه الا و هى كارهه للموت لامحاله اذهو هادم اللذات و مفرق الجماعات و موتم البنين والبنات مع استيناس الارواح الى الابدان العنصريه و ميل الطباع البشريه الى الحيوه الدنيويه و لومع صفه النبوه والرساله كطباع الانبياء واولياء الكرام عليهم السلام حيث انهم على شرف مقاديرهم و عظم اخطارهم و مكانتهم من الله و منازلهم من محال قدسه و علمهم بما يول اليه احوالهم و تنتهى اليه امورهم احبوا الحيوة و مالوا اليها و كرهوا الموت و نفروا منه لما اشرنا منه من الاستيناس اذا انقطاع الانس خطيب جسيم و عذاب اليم بل جميع الالام الدنيويه و الاخرويه راجعه الى انقطاع الانس اليه و فاطمه كانت فناة فى عنفوان الشباب والفتوه و لها زوج كريم و اولاد صغار اطياب و مع تعلق قلبها بهم فى الغايه و ميلها اليهم فى النهايه و مع ذلك كله فاذا بشرت بسرعته اللحاق الى دارالقرار تبشرت و من غايه السرور ضحكت فهم فى اى واد و هى فى اى واد و ان هذا والله امر عظيم الخ.]

شعر

نور احدى ظاهر از جانب بطحا شد چون عرش معلا كرد سرتاسر دنيا را
در كشور امكانى واجب به تجلى بين در عالم ناسوتى لاهوت هويدا را
خورشيد جهان آرا در پرده خجلت شد تابان درخشان ديد تا زهره ى زهرا را
در دائره ى خلقت امرى علنى بينم يا كوكبه ى حشمت صديقه ى كبرى را
شمس فلك عفت نور قمر عصمت دارد ز پى خدمت صد مريم و حوا را
دخت نبى مرسل جفت على والا زان گونه مربى بين اين گونه مر بارا
ار مقدم ميمونش عالم چه گلستان شد از نور تجلى داد نه گنبد مينا را
بر درگه او دربان جبرئيل امين ديدم مرآت خدا گفتم آن مظهر يكتا را
در عترت پاك او چون هشت و چهار آمد بر بام فلك بنهاد از عز و شرف پا را
از جود وجود او اسلام مؤيد شد قرآن به ثنا خوانى مرضيه و عذرا را
او كامله ى مطلق حق باوى وى با حق نازم بچنين رفعت انسيه ى حورا را
فرمود رسول الله الفاطمه بعضه با كوش دلت بشنو وصف در بيضا را
با طلعت مسعودش عالم چه منور كرد نور رخ او روشن سازد صف عقبا را
ما چشم باو داريم در عرصه رستاخيز شايد كه بالطافش خرسند كند ما را

اثر طبع مولانا حجة الاسلام شيخ محمد حسين معروف به كمپانى

دختر فكر بكر من غنچه لب چه وا كند از نمكين كلام خود حق نمك ادا كند
طوطى طبع شوخ من چونكه شكرشكن شود كام زمانه را پر از شكر جان فزا كند
بلبل نطق من زبك نغمه ى عاشقانئى گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا كند
خامه ى مشك ساى من گر بنگارد اين رقم صفحه روزگار را مملكت ختا كند
مطرب اگر بدين نمط ساز طرب كند گهى دائره ى وجود را جنت دلگشا كند
شمس فلك بسوزد از آتش غيرت حسد شاهد معنى من ار جلوه دلربا كند
نظم برد بدين نسق از دم عيسوى من خاصه دمى كه از مسيحا نفسى ثنا كند
و هم باوج قدس ناموس اله كى رسد فهم كه نعت بانوى خلوت كبريا كند
ناطقه ى مرا مگر روح قدس كند مدد تا كه ثناى حضرت سيده ى نسا كند
فيض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهى كند
صورت شاهد ازل معنى حسن لم يزل و هم چگونه وصف آينه حق نما كند
مطلع نور ايزدى مبداء فيض سرمدى جلوه ى او حكايت از خاتم انبيا كند
بسمله ى صحيفه ى فضل و كمال و معرفت بلكى گهى تجلى از نقطه ى تحت با كند
دائره ى شهود را نقطه ى بلتقى بود بلكه سزد كه دعوى لو كشف الغطا كند
حامل سر مستمر حافظ غيب مستتر دانش او احاطه بر دانش ماسوى كند
عين معارف و حكم بحر مكارم كرم كان سخاوى وى محيط را قطره ى بى بها كند
ليله ى قدر اوليا نور نهار اصفيا صبح جمال او طلوع از افق علا كند
بضعه ى سيد بشر ام ائمه ى غرر كيست جز او كه همسرى باشه لافتى كند
وحى نبوتش نسب جود و فتوتش حسب قصه ى از مروتش سوره ى هل اتى كند
دامن كبرياى او دست رس خيال نى پايه ى قدر او بسى پايه بزير پا كند
لوح قدر بدست او كلك قضى بشست او تا كه مشيت اللهى او چه اقتضا كند
در جبروت حكمران در ملكوت قهرمان در نشآت كن فكن حكم بماتشا كند
عمصت او حجاب او عفت او نقاب او سر قدم حديث از او سر و از آن حيا كند
نغمه ى قدس بوى او حذبه ى انس خوى او منطق او خبر زلا ينطق عن هوى كند
قبله ى خلق روى او كعبه ى عشق كوى او چشم اميد سوى او تا بكه اعتنا كند
بهر كنيزيش بود زهره كمينه مشترى چشمه ى خور شود اگر چشم سوى سها كند
مفتقرا متاب رو از در او بهيچ سو ز آن كه مس وجود را فضه ى او طلا كند

نام فاطمه بر سرادق عرش

ابوبكر شيرازى كه از معتبرين عامه ى است در تفسير خود گفته كه: مراد از اهل ذكر محمد و على و حسن و حسين عليهم السلام مى باشند اين جماعت اهل علم و فضل و بيان هستند و بخدا قسم مؤمن ناميده نشد مؤمن مگر براى كرامت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب.

(يص) ص 441 از حافظ ابوبكر شيرازى حديث كند كه او سند بابن عباس مى رساند مى گويد پيغمبر فرمود در شب معراج اين كلمات را بر سرادق عرش بديدم (لا اله الا الله محمد رسول الله على جنب الله الحسن والحسين صفوه الله فاطمه امه الله على مبغضيهم لعنه الله.

(ابن حجر هيثمى) در صواعق از رسول خدا حديث كند كه آن حضرت فرمود بعلى بن ابى طالب يا على: ان اول من يدخل الجنه يا على انا وانت و فاطمه والحسن والحسين فى مكان واحد.

على عليه السلام عرض كرد يا رسول الله دوستان ما در كجا باشند رسول خدا فرمود در پشت سرما بما ملحق مى شوند.

وصيت پيغمبر فاطمه را باتيان چهار عمل هنگام خواب

منقول از خلاصة الاذكار مرحوم ملا محسن فيض است كه مى فرمايد از حضرت زهرا صلوات الله عليها روايت است كه فرمود پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر من وارد گرديد در وقتى كه رختخواب خود را پهن كرده بودم و مى خواستم بخوابم فرمود اى فاطمه قبل از اين كه بخواب روى چهار عمل بجا بياور يك ختم قرآن بنما و پيغمبران را شفيع خود گردان و مؤمنين را از خود خوشنود بنما و حج و عمره بجا بياور اين را فرمود و داخل نماز شد من صبر كردم تا از نماز فارغ گرديدم گفتم يا ابتاه امر فرمودى بچهار چيز كه من قدرت ندارم كه در اين وقت آنها را بجا بياورم آن حضرت تبسم كرد فرمود اى فاطمه هرگاه بخوابى قل هو الله احد را سه مرتبه قرائت كنى پس گويا ختم قرآن كرده اى و هرگاه صلوات بفرستى بر من و بر پيغمبران قبل از من ما شفيعان تو خواهيم بود در روز قيامت و هرگاه استغفار كنى از براى مؤمنين پس تمامى ايشان از تو خوشنود شوند و هرگاه بگوئى سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر همانند اين است كه حج و عمره كرده باشى.

دارقطنى در صحيح خود روايت كرده كه...

(35) دارقطنى كه از مشاهير اهل سنت است در صحيح خود روايت كرده كه رسول خدا دست دزدى را فرمان داد قطع بنمايد دزد فرياد برآورد كه ديروز اين دست را بشرف بيعت اسلام مى شناختى و محترم مى داشتى امروز بقطع او فرمان مى دهى رسول خدا فرمود اگر هم فاطمه دخترم باشد چون مرتكب چنين امرى گردد حكم خدا را معطل نمى گذارم و حد بر وى جارى مى نمايم چون فاطمه اين سخن بشنيد محزون گشت تا چرا نام او بر زبان پيغمبر با دزدى توامان رفته در آن حال جبرئيل نازل گرديد و اين آيه بياورد (ان اشركت ليحبطن عملك) يعنى اگر شرك بياورى عمل تو ضايع و باطل خواهد شد رسول خدا نيز از اين كلمه محزون گشت جبرئيل بيامد و اين آيه آورد (لو كان فيهما آلهة الاالله لفسدتا) رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تعجب كرد جبرئيل نازل شد عرض كرد يا رسول الله چون فاطمه محزون گرديد از قول شما اين آيات بجهت دلخوشى و رضايت او نازل گرديد بجهت موافقت فاطمه.

در ناسخ گويد...

(36) در ناسخ گويد مردى گفت بر فاطمه زهرا وارد شدم ايشان بر من ابتدا بسلام نمودند بعد فرمود چه چيز ترا باين جا كشانيد آن مرد گفت طلب خير و بركت فاطمه فرمود خبر داد مرا پدرم و اينك حاضر است كه هر كس سه روز بر پدر من درآيد يا بر من وارد گردد و سلام كند خداوند متعال واجب مى كند از براى او بهشت را عرض كردم در حيوه شما فرمود بلى و همچنين بعد از وفاه همين ثواب را دارد.

اخبار شفاعت و تظلم فاطمه ى زهرا در قيامت

اخبار بسيار در اين باب وارد شده است و در اين جا به پاره اى از آنها اشاره مى شود ابن شهر آشوب در مناقب از كناب القواميه ى سمعانى و كتاب فضائل الصحابه ى زعفرانى و از كتاب ابانه ى عكبرى و از كتاب فضائل احمد حنبل و از كتاب اربعين ابن المؤذن كه همه ى از اكابر و مشاهير اهل سنت اند باسانيد خود از رسول خدا حديث كنند كه در روز قيامت گاهى كه خلايق در پيشگاه موقف ايستاده مى شوند از وراى حجاب منادى ندا كند ايها الناس چشمها فرو خابانيد و سرها بزير افكنيد زيرا كه فاطمه دختر محمد عبور مى دهد بر صراط و بروايت ابى ايوب چون برق لامع مى گذرد و هفتاد جاريه از حورالعين در ملازمت آن حضرت مى گذرند.

روايت فرات بن ابراهيم در شفاعت

سند بابن عباس مى رساند كه گفت اميرالمؤمنين عليه السلام براى من حديث كرد كه روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر دخترش فاطمه وارد شديد ديد سيلاب اشك از ديده هاى حق بينش جارى است فرمود اى فاطمه چه مى شود ترا و اين گريه از براى چيست عرض كرد يا ابتاه بياد روز قيامت افتادم و برهنگى اهل محشر را متذكر شدم رسول خدا فرمود همانا روز قيامت بسيار عظيم است ولى جبرئيل مرا خبر داده است كه اول كس كه زمين را بشكافد من باشم و پس از من ابراهيم خليل و بعد از او شوهر تو على بن ابى طالب عليه السلام سپس جبرئيل بفرمان خدا بر سر قبر تو بيايد با هفتاد هزار فرشته و هفت قبه از نور بر سر قبر تو بزنند و اسرافيل با سه حله از نور برفراز سر تو بايستد و ترا ندا كند كه اى دختر محمد قومى الى محشرك پس تو با قلب آرميده و مستوره از قبر بيرون مى آئى و آن حلها در بر مى نمائى آن وقت زوقائيل در مى رسد و شترى از نور حاضر مى كند كه مهار آن از مرواريد تر باشد و هودجى بر پشت او از طلاى احمر باشد پس بر آن شتر سوار شوى و زوقائيل زمام آن را مى كشد و هفتاد هزار فرشته كه همه ى ايشان رايت تسبيح بدست دارند

[و الفاظ حديث اين است (قال ابن عباس قالى لى اميرالمؤمنين دخل رسول الله صلى الله عليه و آله على فاطمه فرآها تبكى فقال لها ما حزنك يا نبة قالت يا ابه ذكرت المحشر و وقوف الناس عراة يوم القيمه قال يا بنيه انه ليوم عظيم ولكن قد اخبرنى جبرئيل من الله انه قال اول من تنشق الارض عنه يوم القيمه انا ثم ابى ابراهيم ثم بعلك على بن ابى طالب ثم يبعث الله اليك جبرئيل فى سبعين الف ملك فيضرب على قبرك سبع قباب من نور ثم يآتيك اسرافيل بثلاث حلل من نور فيقف عند راسك فيناديك يا فاطمه بنت محمد قومى الى محشرك فتقومين آمنه روعتك مستوره عورتك فيناديك اسرافيل و معه ثلاث حلل فتلبسينها و ياتيك ذو قائيل بنجيبة من نور زمامها من لولو رطب عليها محفه من ذهب فتركبينها و يقود زوقائيل بزمامها و بين يديك سبعون الف ملك بايديهم الويه التسبيح فاذا جد بك السير استقبلتك سبعين الف حوريه يستبشرون بالنظر اليك بيد كل واحده منهن مجمره من نور يسطع منها ريح العود من غير نار و عليهن اكاليل الجوهر مرصع بالزبرجد الاخضر فبسرن عن يمينك و اذا سرت مثل الذى سرت من قبرك استقبلك مريم بنت عمران فى مثل من معك من الحور فتسلم عليك فتيسر هى و من معها عن يسارك ثم تستقبلك امك خديجه بنت خويلد اول المومنات بالله و رسوله و منها سبعون الف ملك بايديهم الويه التكبير فاذا قربت من الجمع استقبلك حوافى سبعين الف حوراء و معها آسيه بنت مزاحم فتسيرهى و من معها معك فاذا توسطت الجمع و ذلك ان الله يجمع الخلائق فى صعيد واحد فتستوى بهم الاقدام ثم ينادى منادى من تحت العرض يسمع الخلائق غضوا ابصاركم حتى تجوز فاطمه الصديقه بنت محمد و من معها فلا ينظر اليك يومئذ الا ابراهيم خليل الرحمن و على بن ابى طالب و بطلب آدم حوا فراها مع امك خديجه امامك ثم ينصب لك منبر من النور فيه سبع مراقى بين المرقاه الى المرقاه صفوف الملائكه بايديهم الويه النور و يصطف الحور العين عن يمين المنبر و عن يساره و اقرب النساء معك حوا و آسيه و اذا صرت فى اعلى المنبر اتاك جبرئيل فيقول لك يا فاطمه سلى حاجتك فتقولين يا رب ارنى الحسن والحسين فباتيانك و اوداج الحسين تشنحب دما و هو يقول يا رب خذلى اليوم بحقى ممن ظلمنى فيغضب عند ذلك الجليل و يغضب لغضبه جهنم والملائكه اجمعون فنز فرجهنم عند ذلك زفره ثم يخرج فوج من النار و يلتقط قتله الحسين و ابنائهم و ابناء ابنائهم و يقولون يا رب انا لم نحضر قتل الحسين فيقول الله لزبانيه جهنم خذوهم بسيماهم بزرقة الاعين و سواد الوجوه خذى بنواصيهم فالقوهم فى الدرك الاسفل من النار فانهم كانوا اشد على اولياء الحسين من آبائهم الذين حاربوا الحسين فقتلوه ثم يقول جبرئيل يا فاطمه سلى حاجتك فتقولين يا رب شيعتى فيقول الله قد غفرت لهم و تقولين يا رب شيعة ولدى فيقول الله قد غفرت لهم فتقولين يا رب شيعه شيعتى فيقول الله انطلق فمن اعتصم بك فهو معك فى الجنه فعند ذلك يود الخلائق انهم كانوا فاطميين فتيسرين و معك شيعتك و شيعه ولدك و شيعة اميرالمؤمنين آمنة روعاتهم مستوره عوراتهم قد ذهب عنهم الشدائد و سهلت لهم الموارد يخاف الناس و هم لايخافون و يظما الناس و هم لايظمئون فاذا بلغت باب الجنه تلقتك اثنتا عشر الف حوراء لم يتلقين احد قبلك ولا يتلقين احدا بعدك بايديهم حراب من نور على نجائب من نور رحائلها من الذهب الاصفر والياقوت ازمتها من لؤلؤ رطب على كل نجيب نمرقه من سندس منضود فدخلت الجنة تباشريك اهلها و وضع لشيعتك موائد من جوهر على اعمدة من نور فياكلون منها والناس فى الحساب و هم فى ما اشتهت انفسهم خالدون و اذا استقر اولياءالله فى الجنه زارك آدم و من دونه من النبيين و ان فى بطنان الفردوس لؤلؤتان من عرق واحد لؤلؤه بيضاء و لؤلؤه صفراء فيهما قصور و دور فى كل واحده سبعون الف دار فالبيضاء منازلنا شيعتنا والسفراء منازل ابراهيم و آل ابراهيم صلوات الله عليهم اجمعين).]

از پيش روى تو روان مى شوند و استقبال مى كند ترا هفتاد هزار حوريه و چون ترا ملاقات كنند شادى بنمايند و بر تو سلام كنند و در دست هر يك مجمره ئى است از نور كه بدون آتش بوى عود از آن بالا مى گيرد هر يك از آن حوران تاجى بجواهر مرصع بر سر دارد و از جانب راست تو روان گردند و نيز مريم بنت عمران باهفتاد هزار حوريه ترا استقبال بنمايند و از جانب يسار تو روان گردند و همچنان مادر تو خديجه ى كبرى با هفتاد هزار فرشته ترا استقبال بنمايند.

و در دست هريك رايتى از تكبير باشد و چون بنزديك موقف برسى حوا مادر آدميان و آسيه بنت مزاحم با هفتاد هزار حوريه باستقبال تو بشتابند و جميعا در خدمت تو روان گردند چون بصحراى محشر وارد شوى آنجائى كه خلق اولين و آخرين مجتمع اند و بر سر پاى ايستاده اند اين وقت منادى ندا كند از زير عرش پروردگار بنحوى كه همه خلائق بشنوند اى مردم چشمهاى خود را به پوشيد اينك فاطمه صديقه دختر پيغمبر مى خواهد عبور بنمايد و در آن روز كسى را قدرت نباشد كه بسوى تو نظر اندازد مگر جد تو ابراهيم خليل و شوهر تو على بن ابى طالب اين وقت آدم ابوالبشر حوا را طلب كند مى بيند كه او با مادر تو خديجه كبرى است كه بهمراه تو مى روند اين وقت منبرى از نور نصب مى نمايند كه هفت پله داشته باشد بين هر پله صفهاى ملائكه بايستند و در دست آنها علمهاى از نور بوده باشد و صفهاى حورالعين از يمين و يسار منبر را فرو گيرند و تو بر عرشه ى آن منبر برائى و اقرب زنان بتو حوا و آسيه است اين وقت جبرئيل بنزد تو بيايد و بگويد اى فاطمه حاجت خود را بگو تو در جواب بگوئى حسن و حسين مرا بمن نشان بدهيد جبرئيل گويد نگاه كن تا چه بينى اى فاطمه نظر مى نمائى حسين خود را با سر بريده مى بينى كه خون از رگهاى گردن او مى ريزد و مى گوئى پروردگارا امروز حق مرا از كسانى كه بمن ظلم كردند بگير اين وقت غضب خداوند جليل شديد مى شود و جهنم شعله مى كشد و غضب مى كند و زفيرى از او ظاهر مى شود و شعلهائى از او بيرون مى آيد و قتله ى حسين ترا برمى چيند با فرزندان آنها و فرزند فرزندان آنها با آنان مى گويند پروردگارا ما كه حاضر در كشتن حسين نبوديم خداى تعالى زبانيه ى جهنم را خطاب كند كه بگير آنكس كه كبود چشم و سياه چهره است نواصى آنها را بگير و در درك اسفل جهنم بينداز براى اين كه ايشان عداوت با دوستان حسين بيشتر داشتند از پدرانشان كه با حسين محاربه مى كردند و او را شهيد كردند سپس جبرئيل بگويد اى فاطمه ديگر حاجت تو چيست عرض كنى پروردگارا شيعيان من خطاب رسد اى فاطمه همه آنها را آمرزيدم سپس عرض كنى شيعه فرزندانم خطاب رسد آنها را هم آمرزيدم باز عرض كنى شيعه شيعيان فرزندانم خطاب رسد اى فاطمه برو بسوى بهشت هركس كه بتو پناهنده شد او را با خود به بهشت ببر در آن وقت اهل محشر آرزو كنند و مى گويند اى كاش ما هم فاطمى بوديم پس اى فاطمه بسوى بهشت روانه گردى و با تو است شيعيان تو و شيعه فرزندان تو و شيعه اميرالمؤمنين در حالى كه در مهد امن و امان بوده باشى بدون خوف و بيم از شدائد روز قيامت مردم در شدت خوف و ترس گرفتار باشند و آنان خوفى ندارند آنها برهنه باشند و آنان پوشيده در كمال سهولت با تو سير بنمايند آنها تشنه باشند و اينان سيراب چون بدر بهشت برسى دوازده هزار حوريه ترا استقبال بنمايند كه احدى را قبل از تو استقبال نكردند و بعد از تو هم نكنند بر ناقهاى از نور سوار باشند كه رحل آنها از طلاى زرد و ياقوت سرخ بوده باشد مهار آنها از مرواريد تر باشد بر هر ناقه بساطى از سندس كه مرصع و منضود بجواهر آبدار بوده باشد و چون داخل بهشت شوى از قدوم تو اهل آن خوشحالى بنمايند و از براى شيعيان تو مائدهاى گوناگون حاضر بنمايند و از آنها تناول بنمائيد و مردم هنوز در دار و گير حساب باشند و از براى شعيان تو آنچه را كه ميل داشته باشند حاضر و مهيا است چون اولياء خدا در بهشت ساكن گردند آدم ابوالبشر و پيغمبرانى كه بعد از او بودند همه بزيارت تو بيايند و در بطنان فردوس دو دانه مرواريد است كه ريشه ى آنها يكى است و يكى از آنها دو مرواريد سفيد است و آن ديگر زرد است و در اين دو دانه مرواريد قصرهائى است كه در هر قصرى هفتاد هزار خانه مى باشد و خانهائى كه در مرواريد سفيد است منازل ما و شيعيان ما است و خانهائى كه در مرواريد زرد است منازل ابراهيم و آل ابراهيم مى باشد.

روايت جابر در شفاعت فاطمه

شيخ صدوق در امالى سند بجابر بن عبدالله انصارى مى رساند كه گفت من از امام باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود رسول خدا بيان نمود كه در روز قيامت دختر من فاطمه بر شترى از شترهاى بهشت سوار شود كه دو پهلوى آن ناقه مزين بديباج و مهارش از مرواريد تر و قوائمش از زمرد سبز است و دم او از مشك از فرو چشمهاى او از ياقوت احمر و هودجى از نور بر پشت دارد كه اندرون او از بيرون پيداست و بيرون آن از اندرون هويداست باطن او عفو خداوند غفار است و ظاهرش محفوف برحمت پروردگار است و برفراز

آن تاجى است از نور و آن تاجرا هفتاد ركن است و هر ركنى مرصع بمرواريد غلطان و ياقوت درخشان كه همانند ستاره در آسمان نور افشانى كند هفتاد هزار فرشته در ملازمت او از طرف يمين او است و هفتاد هزار در يسار او و جبرئيل امين زمام او بدست بگيرد و ندا كند باعلا صوت كه اى اهل محشر چشمهاى خود را فرو خابانيد تا فاطمه دختر محمد عبور دهد لاجرم باقى نمى ماند هيچ پيغمبر مرسلى و نبى و صديقى و شهيدى جز اين كه چشم فرو بندد تا گاهى كه فاطمه درگذرد.

پس سير مى دهد تا پاى عرش پروردگار در آن جا خود را از شتر بزير مى افكند و عرض مى كند اى خداى من اى مولاى من حكم كن ميان من و كسانى كه با من ظلم كردند اى پروردگار من حكم كن ميان من و ميان كسانى كه فرزندان مرا كشته اند اين هنگام از سترات جلال خطاب در مى رسد كه اى جبيه ى من و اى دختر حبيب من سؤال كن از من بدانچه مى خواهى كه حاجت تو برآورده است و تقديم شفاعت مى كن كه شفاعت تو قبول است بعزت و جلال خودم قسم است كه از هيچ ظلم ظالمى درنمى گذرم و از هر ستمى باز پرسى مى كنم فاطمه عرض مى كند اى مولاى من اى سيد من اندوه من همه براى فرزندان و شيعيان من است و دوستان من و دوستان فرزندان من مى باشد در آنوقت ندا رسد كجايند فرزندان فاطمه و شيعيان او و شيعه ى فرزندان او در زمان همگان حاضر مى شوند فرشتگان رحمت اطراف ايشان را فرو مى گيرند و فاطمه ى زهراء سلام الله عليها تمام آنها را با خود به بهشت مى برد.

و نيز در عيون

از رسول خدا حديث كند كه رسول خدا فرمود محشور مى شود دختر من فاطمه در روز قيامت در حالى كه جامهاى او رنگين از خون است دست در قائمه اى از قوائم عرش مى زند و عرض مى كند اى حاكم عادل حكم كن در ميان من و قاتل فرزندان من حضرت اميرالمؤمنين مى فرمايد رسول خدا فرمود سوگند بخداى كعبه كه حكم مى كند از براى دختر من.

و نيز اين روايت بسند ديگر از حضرت رضا عليه السلام منقولست و در آخر آن رسول خدا مى فرمايد ان الله يغضب لغضب فاطمه و يرضى لرضاها

و نيز در عيون اخبار الرضا عليه السلام روايت كند قال اذا كان يوم القيمه قيل يا اهل الجمع غضوا ابصاركم لتمر فاطه بنت رسول الله فتمر و عليها ريطتان حمراوان

و نيز در عيون عده روايتى متقارب المضمون نقل كرده ى غير آنچه را كه در اينجا بدان اشاره شد.

روايات ثواب الاعمال در شفاعت

از امام صادق عليه السلام از پدران خود از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حديث كند كه چون روز قيامت شود قبه اى براى فاطمه نصب مى نمايند در آنوقت حضرت حسين عليه السلام با تن بى سر نمودار مى شود كه فاطمه از ديدن او چنان صيحه بزند كه نماند در صحراى محشر ملك مقربى و نه نبى مرسلى و نه بنده ى مؤمنى مگر آن كه با فاطمه هم ناله مى شود در آنوقت خداوند متعال خلقى در نهايت خوش صورتى خلق مى فرمايد كه قتله و شركاء كشندگان حسين را بقتل مى رساند خداوند متعال دوباره آنها را زنده مى كند تا اميرالمؤمنين آنها را بكشد و همچنين امام حسن و امام حسين و سائر ائمه آنها را بقتل مى رسانند بعد از زنده شدن در آنوقت دلها شفا داده مى شود و غمها و حزنها برطرف مى شود پس از آن امام صادق عليه السلام فرمودند رحم الله شيعتنا بخدا قسم مؤمنون شيعيان ما مى باشند كه در طول مصيبت و حزن و اندوه و حسرت با ما شركت دارند

و نيز در ثواب الاعمال بسند [روى الصدوق باسانيده المعتمده فى ثواب الاعمال عن النبى (ص) قال اذا كان يوم القيمه جائت فاطمه فى لمه من نسائها فيقال لها ادخلى الجنه فتقول لاادخل حتى اعلم ما صنع بولدى من بعدى فيقال لها انظرى فى قلب القيمه فنظر الى الحسين مائما و ليس عليه راس فتصرخ صرخه و اصرخ لصراخها و تصرخ الملائكه لصراختا فيغضب الله عزوجل لنا عند ذلك فيامر نارا يقال لها هب هب قد اوقد عليها الف عام حتى اسودت لا يدخلها روح ابدا ولا يخرج منها غم ابدا فيقال لها التقطى قتله الحسين و حبله القرآن الذين نبذوا احكامها وراء ظهورهم فتلقطهم فاذا صاروا فى حوصلتها صهلت و صهلوا بها و شهقت و شهقوا بها و زفرت و زفرو بها فينطقون بالسنه ذلقه طلقه ربنا بما اوجبت لنا النار قل عبده الاوثان فباتيهم الجواب عن الله عز و جل ان من علم ليس كمن لايعلم).] هاى معتبر از رسول خدا حديث كند كه چون روز قيامت شود فاطمه مى آيد و جماعتى از زنان بهمراه او مى باشند خطاب برسد اى فاطمه داخل بهشت شو فاطمه عرض كند من داخل بهشت نمى شود تا بدانم با فرزند من حسين چه كردند بعد از آن خطاب مى شود اى فاطمه بقلب محشر نظرافكن چون نظر كند مى بيند حسين عليه السلام كه بى سر برپا ايستاده در اين وقت فاطمه فريادى چنان از دل پر درد در آورد كه من نيز از فرياد او صحيه مى زنم و فرشتگان از صحيه و ناله ى ما صيحه بزنند در اين وقت خشم خداوند قهار شديد مى شود پس فرمان مى دهد آتشى را كه هب هب نام دارد و هزار سال اعداد يافته تا نيرو گرفته و هرگز با رفق آشنا نگشته و هرگز غم از وى بيرون نرفته او را فرمان برسد كه بگيرد قاتلان حسين را و آنان كه تلاوت قرآن كردند و احكام آن را پس پشت انداخته اند و بكلى آن را ضايع گذاشته اند پس برمى چيند ايشان را و در چينه دان خود مى افكند و بانك برايشان مى زند و ايشان فرياد بر او مى زنند آن آتش برايشان نعره و زفير مى كشد و ايشان از شدت عذاب مى نالند و داد مى زنند و با طلاقت زبان آغاز سخن كنند و عرض كنند اى پروردگار ما از چه جهت ما را قبل از بت پرستان بآتش انداختى منادى در جواب ايشان ندا كند كه كيفر عالمان كه مى دانستند و بعلم خود عمل نكردند شديدتر است از جاهلان كه چنين علم نداشتند.

و نيز در ثواب الاعمال است

كه سند باميرالمؤمنين مى رساند كه آن حضرت از رسول خدا حديث كند كه فرمود در روز قيامت ممثل مى شود از براى فاطمه سر حسين در حالى كه آغشته بخون باشد فاطمه چون اين به بيند صيحه مى زند بواولداه و اثمره فؤاده و از صيحه او فرشتگان مدهوش مى شوند و اهل قيامت ندا كنند اى فاطمه خدا بكشد كشنده ى فرزندت را در آنوقت خداى تعالى بفرمايد هر آن كس كه اين ظلم بر حسين و فرزندان او كرده است او را عذابى بنمايم كه احدى را چنين عذاب نكرده باشم و در آنوقت فاطمه بر شترى سوارى بشود كه از ناقهاى بهشت بوده باشد و صفت او اين است (مدبجه الجنبين واضحه الخدين شهلاء العينين رأسها من الذهب المصفى و عنقها من المسك الازفر والعنبر خطامها