شرح الاسماء الحسنى

علّامه سيدحسين همدانى دورودآبادى

- ۴ -


حرف ب‏

14: مبدى‏ء

مخالف معيد ، نامى براى خداوند متعال است، به دليل شروع كردن آفرينش توسط او؛ يعنى از غير تصويرشان بار ديگر مى‏آفريند.

6: اله الآلهة

- در دعاى ادريس عليه‏السلام آمده است:(66)

يا اله الالهة الرفيع جلاله.

اى اله الآلهه كه جلال او بلند مرتبه است.

و در دعاى عرفه از صحيفه سجاديه نقل شده:(67)

اللهم لك الحمد، بديع السماوات و الارض ذالجلال و الاكرام، رب الارباب، و اله كل مألوه... .

خداوندا! ستايش از آن توست، پديدآورنده آسمان‏ها و زمين و دارنده جلال و كرامت، پروردگار پروردگاران، و اله تمام ناتوانان از درك چيستى و چگونگى‏هايش... .

در ادعيه، لفظ اله الآلهه آمده است و معنى آن بر كلمه‏اى غير از نيرومند مطابقت نمى‏كند،(68) اله الآلهه آن نامى براى خداوند بلندمرتبه به اعتبار نامش كه به خود اختصاص دارد، چيزى كه نه فرشته مقرب و نه پيامبر فرستاده‏شده‏اى مى‏داند. چه مى‏باشد، كه از او همه روشنايى‏ها روشن مى‏شوند، ناميده شده همه نام‏ها و شروع مرجعشان مى‏باشد.

7: الله‏

امام باقر عليه‏السلام در روايت اول فرمود:(69)

الله معناه المعبود اَلّذِى اله الخلق عن درك مائيته، و الاحاطة بكيفيته.

معناى الله معبودى است كه مخلوقات از درك چيستى و احاطه به چگونگى‏اش ناتوان‏اند.

عرب مى‏گويد: هنگامى كه دانش به چيزى احاطه نداشته باشد متحير گشته، ناتوان مى‏شود. تا اين كه گفت:(70)

الله يكى است يعنى هر معبودى كه مخلوقات از درك و احاطه به كيفيتش ناتوان مى‏شوند.

نام الله مرتبه خاصى از نام اله مى‏باشد، از جهت اين كه اله نامى براى مرتبه‏اى از هستى است، و امكان درك از چگونگى‏اش، وجود ندارد، و اگر چيزى را درك كنند باطل خواهد بود؛ يعنى در حقيقت چيز ديگرى را درك كرده‏اند.

گفتيم كه انتهاى آفرينش به الله ممكن مى‏شود، آن چنان كه در قرآن مجيد، آفرينش، روزى، زنده كردن، مرگ و ديگر تصرفاتى كه در عالم امكان روى مى‏دهد، جز به الله نسبت داده نمى‏شود، نه اين كه به اله نسبت داده شود. و لذا امام آن را به معبودى كه مخلوقات از درك چيستى و ماهيت و احاطه به چگونگى‏اش ناتوان‏اند مقيد كرد.

در روايت هشام. (71) امام صادق عليه‏السلام پس از سؤالش از او عليه‏السلام در مورد اين كه الله از چه چيزى مشتق شده است، فرمود: انه مشتق من اله، و اله يقتضى مألوها.

الله از اله مشتق شده است و اله را حقيقت شايسته‏ى پرستش بايسته است.

پس مرتبه اله برتر از مرتبه الله مى‏باشد و منظور از ايجاد معبودى كه آفريده‏شدگان ناتوان‏اند... احتياج همه نام‏ها به اوست، از جهت اين كه قائم به او مى‏باشند، شروع‏شان از آن و بازگشتشان به آن است، امام صادق عليه‏السلام‏(72) تصريح كرده‏اند كه او نامى است كه از اله مشتق شده است و كسى كه تنها او را عبادت كند، به راستى كفر ورزيده است و كسى كه آن را با چيزى كه با اين نام ناميده شده، عبادت كند، به درستى كه شرك ورزيده است.

آن چه كفعمى از شهيد رحمهم الله نقل مى‏كند، جاى تعجب است او گفت:(73)

شهيد گفته است: الله نامى براى ذات مى‏باشد، براى جريان توصيفاتى كه به سوى اوست. و گفت: آن نامى براى ذات يا همه صفات الهى مى‏باشد، پس هنگامى كه الله مى‏گوييم، معنايش ذاتى است كه به صفات خاص موصوف است و آن صفات كمال و اوصاف جلال مى‏باشد، نيز گفت: اين مفهوم كسى است كه عبادتش مى‏كنيم و توحيدش مى‏گوييم و او را از شريك، نظير، مثل، مانند و ضد، برى مى‏دانيم.

در پايان سخنش كه در آن نكات دقيق است؛ اول، در عنوان هفتم دانستيم كه براى ذات نام و تصويرى وجود دارد.

دوم، اين كه فرمود: نامى براى ذات با همه صفات الهى... ذات خداوند بلندمرتبه غير از موصوف يا وصف مى‏باشد، هر موصوفى ساختگى است و چيزهايى مى‏سازد كه توصيف و معانى آن‏ها به طور دقيق با آن چه نامگذارى شده و آن‏ها، آن را وصف مى‏كنند، مطابقت نمى‏نمايد؛ آن چنان كه در عنوان دوم روايتش از امام صادق عليه‏السلام گذشت.

اميرمؤمنان عليه‏السلام فرمود:(74)

و كمال توحيده نفى الصفات عنه، لشهادة كل صفة أنها غير الموصوف، و شهادة كل موصوف أنه غير الصفة، و شهادتهما جميعا بالتثنيه الممتنع منها الأزل، فمن وصفه فقد حدّه، و من حدّه فقد عدّه، و من عدّه فقد ابطل أزله.

نهايت توحيدش نفى همه صفات از اوست، براى اين كه شهادت همه صفت‏ها غير از آن چيزى است كه آنها مى‏خواهند وصف كنند، و شهادت تمامى آن چه وصف شده، غير از صفت است، و در مجموع شهادت هر دو به دو تا كردن است كه از ابتدا از او دور بوده‏اند؛ پس كسى كه او را وصف كند، او را محدود كرده و كسى كه او را محدود كند، او را به شماره در آورده است و كسى كه او را به شماره در آورد، از ابتدا او را باطل كرده است.

سوم، فرمود: اين مفهوم اوست، كسى كه عبادتش مى‏كنيم. در كافى(75) از امام صادق عليه‏السلام در بخش معبود به استناد از ايشان فرمود:

مَنْ عَبَدَ اللّهَ بِالتّوَهّمِ فَقَدْ كَفَرَ، وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ دُونَ الْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَ مَنْ عَبَدَ الِاسْمَ وَ الْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَكَ وَ مَنْ عَبَدَ الْمَعْنَى بِإِيقَاعِ الاَْسْمَاءِ عَلَيْهِ بِصِفَاتِهِ الّتِي وَصَفَ بِهَا نَفْسَهُ فَعَقَدَ عَلَيْهِ قَلْبَهُ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُهُ فِي سَرّ أَمرِهِ وَ عَلَانِيَتِهِ، فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه‏السلام حَقّ

هر كه خدا را به صرف توهم بپرستد كافر است، هر كه نام او را بى‏مسمى بپرستد، كافر است، هر كه نام و صاحب نام را همراه هم بپرستد كافر است، هركه صرف معنى را بپرستد و به تطبيق اسماء و صفاتى كه خدا را بدان ستوده و دل بدان دهد و در نهان و آشكار ورد زبان سازد همان‏ها به راستى اصحاب اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏باشد.

نيز در حديث ديگرى فرمود: اولئك هم المومنون حقا.

ان‏ها به يقين از مؤمنين هستند.

و اين كه گفت: من عبدالله بالتوهم؛ مى‏خواهد بگويد، چگونه ممكن است آن چيزى كه با وهمش درك كرده است مفاهيم و كلماتى مى‏باشد كه آفريده اوست و با وهمش احاطه به آن دارد، عبادت كند.

مفاهيمى آفريده شده هستند. امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: اءنّ عبادة الاسماء التى هى مخلوقة له تعالى كفر بالله العظيم.

عبادت نام‏هايى كه آفريده خداوند بلندمرتبه مى‏باشند، كفر به خداوند بزرگ است، بله، وسيله قرار دادن نام‏ها براى توجه به خداوند بلندمرتبه به عنوان وسيله‏اى حرفى، واجب باشد؛ مانند اين كه تو گفته‏اى: زيد. منظور چيزى است كه نام زيد بر آن قرار گرفته و در اين حال با نگاه نكردن به صورت او با گفتن كلمه زيد، به غير از اين كه آيينه‏اى براى توجه به آن چه نام زيد بر آن قرار گرفته است، از گفتن كلمه زيد مقصود ديگرى نداشته‏اى، و منظور از گفته اميرمؤمنان و من عبَد المسمى بايقاع الاسماء عليه بصفاته التى وصف بها نفسه... مى‏باشد.

نام الله نامى براى خداوند بلند مرتبه است، نه به اعتبار چيزى از صفات و نه به اعتبار نيستى‏اش؛ آن چنان كه تفصيلش در عنوان هفتم آمد. پس صفتى براى ذات كه بيانگر چيستى آن باشد، و صفتى كه مشخص كننده ذات باشد، وجود ندارد و آن چه وصف مى‏كنيد، با شناخت امكان‏پذير است؛ پس به درستى كه در آشكارى و شناخت به جايى رسيده كه آن، هر چيز شناخته‏شده‏اى شناخته مى‏شود، و همزه‏اش به سبب استعمال زياد افتاده است، نه اين كه از وقتى كه به وجود آمده، همزه وصل نداشته باشد.

معنى لا اله الا الله اين است كه هيچ الهى نيست مگر اين كه در جايگاهى عبادت شود يا در مرتبه‏اى از مراتبش عبادت گردد، جز در مرتبه الله كه او معبود هر نام و جايگاهى است و رساندن و باز داشتن آن‏ها شروع‏شان و بازگشتشان به اوست، پس به درستى كه عبادت در غير اين مرتبه امكان ندارد.

8: ال‏

در فرهنگ لغت و الالّ - به كسر - عهد و پيمان(76) است.

پروردگار، نام خداوند بلندمرتبه، و هر نامى كه پايان آن ال يإ؛33 ايل باشد، به نام خداوند متعال اضافه مى‏شود.

در علل الشرايع در حديث يعقوب‏(77) از امام صادق عليه‏السلام آمده است:

هو اسرائيل، و معنى اسرائيل: عبدالله، لأن اءسرى هو العبد بو اءيل هو الله.

او اسرائيل است و اسرائيل، بنده خدا مى‏باشد، اسراى همان بنده، و ايل خداوند مى‏باشد.

و در روايت ديگرى آمده است: اءسرى هو القوة، و ايل هو الله.

اسرى همان نيرو، و ايل خداوند مى‏باشد.

پس اگر آن اسم، به زبان عربى و نامى براى خداوند متعال باشد به اعتبار خلق نوع خاصى از ملائكه، براى قرار گرفتن اضافه نام‏هاى ملائكه بر او مى‏باشد.

9: مؤمن‏

امان نامى براى خداوند متعال است، به اعتبار اين كه بندگانش را در آرامش خود وارد مى‏كند و يا از آمن مى‏باشد، به معنى پذيرفتن يا تصديق كردن، امن نام خداوند متعال است، به اعتبار پذيرفتن و تصديق بندگانش در روز قيامت، از اين جهت ادعا مى‏كنند كه، در مورد خداوند گمان نمى‏كرده‏اند، تا آنها را عذاب كند، يا به اعتبار اين كه شهادتشان را براى برادرانشان امضا كنند كه آنان از برادرانشان جز نيكويى نمى‏دانند؛ يعنى براى همديگر شهادت بدهند با اين كه مى‏دانند كه دروغ مى‏گويند.

10: امين‏

نام خداوند متعال است، به اعتبار اين كه خداوند به بندگانش اختيارى نمى‏دهد، امر و نهى نمى‏كند، چيزى را از آنان نمى‏گيرد و نمى‏دهد، مگر براى اين كه سودى به آنان برساند، يا ضررى را از آن‏ها دفع گرداند.

11: اوّاب‏

در فرهنگ لغت و الاوبُ...: بازگشت. و الاوب: ابر و باد. (78)

اواب نامى براى خداوند متعال است، به اعتبار اين كه خداوند، مراقبت بسيارى از بندگانش مى‏كند، يا براى اين كه او ابر و باد را بر مى‏انگيزد، كه به اين نام خوانده شده است.

12: اول‏

خداوند متعال فرمود: هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطل؛ او ابتدا و پايان و آشكار و نهان همه چيز است. (79)

به درستى كه نام الله نامى براى خداوند متعال است، نه به اين شرط كه چيزى از صفات در آن باشد يا نباشد؛ او از مقيد شدن به چيزى از حدود صفت‏ها پاك است و به مجموعه همه آن‏ها احاطه دارد، مانند احاطه دريا به قطره‏هاى بى پايان آب، كه امكان اثبات آن‏ها در او، به حدودشان وجود ندارد و نمى‏توان وجودشان را در او رد كرد، پس او به همه نام‏هايى كه پديدآورندگان همه موجودات مى‏باشند، احاطه دارد؛ يعنى همان باطنشان كه به دست خداوند بلند مرتبه مى‏باشد و خداوند متعال در قرآن به آن اشاره كرده است:

فسبحان اَلّذِى بيده ملكوت كل شى‏ء اليه ترجعون؛ پس پاك و منزه است كسى كه به دست او باطن هر چيز مى‏باشد و به سوى او باز مى‏گرديد. (80)

او ابتداى هر چيز است، به خاطر احاطه به باطن آن‏ها، كه به دست اوست؛ اول و پايان هر چيزى است، به خاطر اين كه محل بازگشت باطن تمام چيزهاست؛ ظاهر هر چيزى است، به خاطر اين كه مراتبى براى آن‏ها وجود دارد و درجه‏اى از باطن مى‏باشد كه به تدريج آشكار، و باطن و درون هر چيزى، به دليل احاطه‏اش به باطن تمام چيزها است.

13: مؤيّد

خداوند بلندمرتبه فرمود: و ايدهم بروح منه و به روح قدس الهى آنها را نيرومند كردى.

در فرهنگ لغت .... و ايدته...: او را نيرومند كرد. (81)