شرح الاسماء الحسنى

علّامه سيدحسين همدانى دورودآبادى

- ۵ -


15: بدى‏ء

نام خداوند متعال است، به دليل اين كه خلقت اوليه هر چيزى با اوست‏

در حقيقت آغاز رسيدن به مقدمات هستى پس از گذشت زمان ساخت آن، مقدمات چيز ديگر مى‏باشد؛ و اين به فهميدن دو چيز بستگى دارد:

اول: نازل شدن چيزها از جهانى كه در آن چيزى نيست كه از آن آفريده شده‏اند به جهان آشكارى كه همه چيز را در آن جا مى‏بينند و اين جز گذشتن از هفت منزل امكان ندارد:

جهان مفاتيح، كه خداوند متعال در قرآن به آن اشاره مى‏كند:

و عنده مفاتح الغيب الا يعلمها الا هو؛

و نزد او كليدهاى پنهانى‏اى وجود دارد كه جز او كسى آن‏ها را نمى‏داند. (82)

جهان ام الكتاب، كه خداوند بلندمرتبه به آن اشاره كرده است:

يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب؛

خداوند هر چه را بخواهد ناپديد مى‏كند و هر چه را بخواهد استوار مى‏سازد و نزد او اهل كتاب مى‏باشد(83)

پس اولين جهان‏ها و منازل، جهان كتاب مى‏باشد.

پس از اين جهان كه حق ميباشد، ابتداى جهان آفرينش، يعنى جهان مشيت است، پس از آن جهان اراده، بعد قَدَر، قضا جهان اذن يا امضا و بعد از آن جهان اجل قرار دارد كه در فرمايش خداوند به آن اشاره شده است: لكل اجل كتاب؛

هر امرى را وقتى معين است. (84)

پس هر امرى با رسيدن، به سوى جهان اجل، تمام مى‏شود و در جهان اعيان ظاهر مى‏گردد و در اين جهان جداى از شؤون كل موجودات تمام مى‏شود؛ حتى مجارى تمام اسم‏ها تمام مى‏شود و به سمتى مى‏رود كه با تمام فعليتش در اعيان موجود، گردد.

در مورد اين مطلب، بابى در كافى از امام صادق عليه‏السلام و امام كاظم عليه‏السلام در نظر گرفته شده است. (85)

در اين جهان، اشيا قابليت بداء دارند، مگر جهان كتاب، كه به علم خداى تعالى مختص است و مى‏فرمايد:

يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب؛

خداوند هر چه بخواهد محو يا ثابت مى‏كند، و نزد او كتاب مشيت اوست. (86)

يعنى محو امور و ثبوت غير، در مكان، و آن چه او رد عالم مشيت و مادون آن نازل كرده است؛ اما جهان كتاب كه در آن بداء نيست. محو و اثبات شده است؛ به تحقيق هر دو اين‏ها - محو امور و ثبوت غير - در جهان كتاب ثابت‏اند و آن لوح محفوظى مى‏باشد كه از محو اثبات حفظ شده است، به طورى كه در آن تغيير و تبديلى نيست.

دوم،: براى انتقال امور، از جهانى به جهان ديگر شرايط و موانعى وجود دارد، اخبارى كه بر خواص اشيا دلالت مى‏كند و تبيين كننده آن است، همان طور كه صله رحم عمر را زياد و قطع آن، عمر را كم مى‏كند؛ مثالى براى اين قضيه مى‏باشد. هم چنين صدقه و دعا كه رد بلاست؛ نيز انفاق كه بر مال مى‏افزايد و امثال اين موارد كه براى منافع و ضررهاى افعال در روايات آمده است.

در روايتى آمده است‏(87) كه: پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم به مرگ يك يهودى خبر داد؛ ولى آن يهودى از صحرا سالم برگشت. يهودى از حضرت پرسيد، پس ايشان از يهودى پرسيد: امروز چه كار كردى؟ گفت: در نزد من دو گرده نان بود، يكى را خوردم و ديگرى را صدقه دادم.

صدقه دادن او در مقابل خواست خداوند، كه به مرگ او تعلق گرفته بود، جلوگيرى كردن از جهان اراده به جهان قدر نزول كرد.

علت بداء: بعد از نزول امور به جهان مشيت يا بالاتر از آن جهان‏هايى كه عينى نمى‏باشند، بداء افعال، براى بندگان، از شرايط اختيارى اجرايى امور، از عالمى به عالم ديگر است و از موانع آن امور حدوث علم جديد براى خداوند تعالى كه بلندمرتبه و بزرگ است نمى‏باشد.

جهان كتاب محفوظ است، محو و اثبات در آن نيست؛ چرا كه محو و اثبات در جهان مشيت و بالاتر از آن به جهان اجل مى‏باشد و اگر حضرت محمد و خاندان پاكش صلى الله عليه و آله و سلم باشند آن را مشيت خداوند مى‏خوانند، و آن چه در عالم مشيت بر آنان ظاهر شود، از آن خبر مى‏دهند، به آن چه مشيت اوست، نه به آن چه در اعيان واقع است.

هم چنين بعد از انتقال امور، از جهان مشيت به جهان اراده؛ پس به هر جهان كه برايشان ظاهر مى‏شود، و از آن چه در آن عالم است، خبر مى‏دهند، نه از آن چه در اعيان واقع شده است.

لذا در اخبار ائمه‏(88) آمده است:

و الله لو لا آية فى كتاب الله لحدثناكم بما يكون الى أن تقوم الساعة يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده‏ام الكتاب. (89)

به خدا قسم! اگر اين آيه در كتاب خدا نبود، خبر مى‏داديم از آن چه تا آخر زمان قرار است، واقع شود.

پس جز جهان كتاب، از جهان‏هاى هفت گانه، بداء را قبول مى‏كنند و اگر در اعيان يافت شود، بداء نيست.

آن چه از اخبار به دست مى‏آيد اين است كه بداء در آن چه به انبيا و ائمه عليهم السلام ارتباط دارد، واقع نمى‏شود، همچنين در ملائكه، چرا كه خداوند، انبيا، رسل و ملائكه‏اش را تكذيب نمى‏كند. (90)

بداء بعد از رسيدن اشيا به جهان عينى صورت مى‏پذيرد، اخبار زيادى بر اين دلالت دارد، كه برترين علوم ائمه، رفته رفته، و يكى پس از ديگرى برايشان ايجاد مى‏شود. (91)

16: بديع‏

خداوند مى‏فرمايد: بديع السماوات و الارض،

او آفريننده آسمان‏ها و زمين است. (92)

در فرهنگ لغت آمده است: البديع: المبتديع، و المبتدع. (93)

بديع صفت از بدع است هنگامى كه امر جديد مى‏آيد؛ امر به اين‏كه آسمان و زمين را خداوند پديد آورده است شكل مى‏گيرد.

بديع به مبدع تعبير شده، به سبب اين كه مبدع، اشتقاق ذاتى موصوف است.

تفصيل و جدايى امكان دارد؛ زيرا وجود ممكنات نه وجود ممتد؛ بلكه وجود انقطاعى است و اين به علت دگرگونى و تغيير در لحظات است.

براى مثال انسان را در حال جوانى و فرض كنيد پيرى‏اش؛ انسان در حال جوانى، با تمام كيفيت و مشخصات گوناگونش وجود واحدى است؛ يعنى موجودات متعدد با وجود واحد؛ در حال پيرى، مريضى، سلامتى و كل حالات هم همين‏طورند فرض اين است كه حالات گوناگون تغيير مى‏كنند و از بين مى‏روند.

اگر بگوييم كه وجود، معروض باقى بماند؛ اين غير ممكن است. او با هر كيفيت، وجود ابتدايى منقطع است؛ اما به سبب شدت اتصال، آن را وجود واحد ممتدى مى‏شماريم. خداى تعالى آفريننده آسمان‏ها و زمين، بلكه به وجود آورنده همه چيز است، ملكوت همه چيز به دست اوست، مى‏ميراند و در مرحله بعد زنده مى‏گرداند، در شأنى مى‏ميراند و در شأن ديگر زنده مى‏گرداند، همان طور كه مى‏فرمايد:

كيف تكفرون بالله و كنتم امواتا فأحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون؛

يعنى چگونه به خدا كافر مى‏شويد و حال آن كه مرده بوديد و زنده كرد و ديگر بار مى‏ميراند و باز زنده كند و عاقبت به سوى او باز خواهيد گشت. (94)

افعال با لفظ مضارع بيان شده است كه دلالت بر استمرار و تجدد دارد و مى‏فرمايد: كل يوم هو فى شأن؛ او هر روز در كارى است. (95)

بديع اسم خداى تعالى است، به دليل وجود بخشيدن براى كل موجودات، كه وجودى جديد و لحظه به لحظه است.

17: مبتدع‏

نام خداى تعالى است به دليل اين كه همه چيز را خلق كرده است، بدون اين كه در گذشته الگويى داشته باشد. همان‏طور كه حضرت امير عليه‏السلام در خطبه‏اى در كافى مى‏فرمايد:

فكان ابتداع ما خلق بلا مثال سبق. (96)

پس خلق را بدون مثال و الگويى در گذشته آفريد.

امام باقر عليه‏السلام در كافى‏(97) در تفسير اين حديث مى‏فرمايد:

ابتدع الاشياء كلها بعلمه على غير مثال كان قبله، فابتدع السماوات و الارض و لم يكن قبلهن سماوات و لا ارضون، اما تسمع لقوله تعالى: و كان عرشه على الماء.

همه اشيا را با علمش به صورتى آفريد كه الگويى، قبل از آن نداشت و زمين و آسمان را خلق كرد در حالى كه قبل از آن‏ها زمين و آسمان‏هايى نبود، همانطور كه در فرموده خدا مى‏شنوى: عرش با عظمت او، بر آب قرار يافت. (98)

يعنى قبل از اين كه كسى در ابداع اين صورت سبقت بگيرد خداوند تعالى از آن تبعيت كرد. او در آفرينش نوع، تصنيف و تشخيص آن اشياء اولين است.

18: مبدّل‏

حقيقت تبديل، تغيير شى‏ء با اعراض و كيفيت آن مى‏باشد، تعويض ايشان از لحاظ ماده و كيفيت شى‏ء را تغيير مى‏دهد. خداوند مى‏فرمايد: يبدل الله سيئاتهم حسناتٍ؛ خداوند گناهانش را تبديل به ثواب كرد. (99)

و در عيون الرضا عليه‏السلام‏(100) آمده است:

قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: اذا كان يوم القيامة لتجلّى الله لعبده المؤمن فيقفه على ذنوبه ذنبا ذنبا، ثم يغفر له، لا يطلع الله على ذلك ملكا مقربا و لا نبيا مرسلا، و يستر عليه ما يكره أن يقف عليه احد، ثم يقول للسيئات: كونى حسنات.

رسول اعظم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: اگر روز قيامت خداوند بر بنده مؤمنش تجلى كند، بر گناهانِ بدنبالِ همِ او واقف مى‏شود؛ سپس گناهانش را بر او مى‏بخشد؛ به گونه‏اى كه به غير از خدا، نه مَلك مقرب و نه نبى مرسلى بر آن اطلاع پيدا نمى‏كند. و آن چه را كراهت دارد كسى بداند، بر او مى‏پوشاند سپس به گناهان مى‏گويد كه تبديل به حسنات شويد.

پس اين طور نيست كه تبديل گناهان به خوبى‏ها، با انجام زنا و نوشيدن شراب تبديل به نماز شود؛ كه اعضاى بدن بنده كه ملك خداوند است، بدون اذن خدا مى‏باشد، همان اعضايى كه مُلك خداست؛ بنابراين هنگامى كه زنا فرض شود انگار كه به اذن او واقع شده است؛ پس معصيت نيست. در آينده تحقيق اين مسئله در اسم غفور مى‏آيد.

19: باذخ‏

در فرهنگ لغت آمده است: البذخ الكبر،... و شرف باذخ: عال. (101)

باذخ ، به دليل بزرگى، غير متناهى بودن اسم و شرف صفاتش نام خداى تعالى مى‏باشد. نيز به سبب صفات بلندمرتبه‏اش كه بر همه ذى صفت‏هاى بلندمرتبه قرار دارد.

20: باذل‏

در فرهنگ لغت آمده است: البذل بذله و يبذله و يبذله: بخشش و جديت به چيزى. و الابتذال: عكس صيانت و نگهدارى. (102)

باذل اسم خداى تعالى است، به دليل سخاوت خداوند در اشيا و كثرت آن در شهرها و روستاها، به طورى كه امكان تناول آن براى همه باشد، پس حمد و شكر شايسته اوست.

21: برّ و بارّ

البر - به فتحه - صفت مشبهه از برّ - به كسره و به معنى صله و خير و گشادى در احسان مى‏باشد.

برّ صفت خداى تعالى مى‏باشد. به دليل اين كه نياز همه موجودات را بر آورده مى‏كند و خير خداوند تعالى براى آن‏ها وسيع است، احسان خداوند، امرى ذاتى است و بين گروه‏هاى مختلف فرقى نمى‏كند.

بار اسم خداى تعالى، به اعتبار تعداد و استعدادش براى خير رساندن به خلائق و ظهورش در عالم فعل است. آن چنان كه در امر سوم دانستيد.

23: برى‏ء

خداوند تعالى مى‏فرمايد: و أذان من الله و رسوله الى الناس يوم الحج الاكبر أَن الله برى‏ء من المشركين؛

در روز بزرگترين حج خدا و رسولش، به مردم اعلام مى‏دارند كه بعد از اين، از مشركين بيزارند. (103)

برائت از خداوند تعالى عبارت است از اين كه آن‏ها به سوى طاغوت و شياطين كشيده شوند. همانطور كه در آيه ديگرى مى‏فرمايد: وَ الّذِينَ كَفَروا اوليائهم الطاغوت؛ كسانى كه كافر شدند، يارشان طاغوت است . و در آيه ديگر آمده: انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يومنون؛ ما شياطين را، دوستدار آنان كه به خدا ايمان نمى‏آورند، قرار داديم.

بنابراين برى‏ء ، به دليل مرحله چهارم از صفات، آن چنان كه در امر سوم شناختيد، اسم خداى تعالى است.