شرح الاسماء الحسنى

علّامه سيدحسين همدانى دورودآبادى

- ۶ -


24: بارى‏ء

خداوند مى‏فرمايد: هو الله الخالق البارى‏ء المصور؛

اوست خداى آفريننده عالم امكان و پديد آورنده جهان و جهانيان، نگارنده صورت خلق. (104)

بارى‏ء اسم فاعل از برء مانند ساخت برء، بروءا مى‏باشد. بارى‏ء اسم خداى تعالى به دليل نزول اشيا به عالم نفوس مى‏باشد؛ نيز به سبب فراوانى تعلق اشيا به عالم نفوس؛ در اخبار و روايات آمده است: يا بارء النفوس.

خداوند مى‏فرمايد: ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل أن نبرأها؛

هيچ مصيبتى در زمين و جانهايتان نمى‏رسد، مگر اين كه قبل از خلقت در لوح محفوظ موجود است. (105)

پس تفسير بارى‏ء به مطلق خلق خطاست و شاهد بر آن، تقابل با خالق، در اين آيه شريفه است. (106)

25: برهان‏

يعنى حجت، و اسم خداى تعالى است، به اعتبار اقامه حجت لحظه‏اى ربوبى خداوند، آن چنان كه امام صادق عليه‏السلام در مجادله با ابن ابى العوجا مى‏فرمايد:(107)

ويلك، و كيف احتجب عنك مَن أراك قدرتَه فى نفسك: نشؤك و لم تكن، و كبَرك بعد صغَرك، و قوتك بعد ضعفك، و ضعفك بعد قوتك و سقمك بعد صحتك و صحتك بعد سقمك، و رضاك بعد غضبك، و غضبك بعد رضاك، و حزنك بعد فرحك، و فرحك بعد حُزنك، و حبك بعد بغضك، و بغضك بعد حبك، و عزمك بعد أناتك، و أناتك بعد عزمك، و شهوتك بعد كراهيتك، و كراهيتك بعد شهودتك، و رغبتك بعد رهبتك، و رهبتك بعد رغبتك، و رجاءك بعد يأسك، و يأسك بعد رجائك، و خاطرك ما لم يكن فى وهمك و عزوب ما أنت معتقدة عن ذهنك.

و عزمت را بعد از نااميدى است، و نااميدى‏ات را بعد از عزمت، و شهوتت را بعد از بى‏ميلى‏ات، و بى‏ميلى‏ات را بعد از شهوتت، و رغبتت را بعد از بى‏رغبتى‏ات، و بى‏رغبتى‏ات را بعد از غيبتت، و آرزومندى‏ات را بعد از يأست، و يأست را بعد از آرزومندى‏ات و خاطرت را از آن چه در وهم نداشتى به خاطرت مى‏آورد و آن چه را كه در ذهنت به آن معتقدى جدا مى‏كند.

ابن ابى العوجا عرض كرد: دائما قدرت او بر من متعدد مى‏شود، آن قدرتى كه در وجود من است، قدرتى كه نمى‏توانم از خود دورش كنم، تا آن جا كه گمان مى‏كنم كه او بين من و خدا ظاهر مى‏شود.

26: باسط

اسم خداى تعالى است، به دليل اين كه خداى تعالى در مجراى همه اسم‏ها جريان دارد و اظهار مراتب و شؤون خداى تعالى است.

27: و 28: بصير، مبصر

البصر: قوت تمايز رنگ‏ها و ابعاد از لحاظ طول و عرض و عمق را گويند.

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: لم يزل الله ربنا و العلم ذاتُه و لا معلوم.

خداوندى كه پروردگار ماست، و علم، ذات اوست و معلوم نيست و زايل نمى‏شود.

در ادامه امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: البصر ذاته و لا مبصر. (108)

بينايى ذات اوست، آن گاه كه ديده نشده بود. پس براى خداى تعالى قوت نيست.

حضرت اميرمؤمنان على عليه‏السلام‏(109)

مى‏فرمايد: بصير لا بأداة.

بيناست، نه با وسايل و ابزار.

ذاتش براى او از همه چيز كافى مى‏باشد. پس بصير اسم خداى تعالى است، به دليل احاطه هميشگى خلقت اوليه بر تمامى مبصرات و آن مرحله سوم از صفات است و مبصر اسم خداى تعالى است، به دليل مرتبه چهارم از صفات، همان طور كه در امر سوم گذشت.

29 - 30: بطّاش و باطش‏

خداوند در قرآن مى‏فرمايد: اءنّ بطش ربك لشديد؛ مؤاخذه و انتقام خدا بسيار سخت است.

بطش به معنى گرفتن با درشتى و حمله غافلگيرانه است، پس بطاش اسم خداى تعالى است، به دليل مرحله سوم از صفات و باطش به دليل مرحله چهارم از صفات، اسم خداى تعالى است.

31: باطن‏

حضرت على عليه‏السلام در خطبه‏اى در كافى مى‏فرمايد: الباطن لا باجتنان. اجتنان يعنى استتار. پس باطن اسم خداى تعالى است كه بيانش در اسم اول در حروف الف گذشت. به آن رجوع كنيد.

32: باعث‏

بعث، اظهار شى‏ء به صورت اجمالى است؛ يعنى اظهار شى‏ء با جوهرش بدون عوارض آن؛ بنابراين باعث اسمى براى خداوند است، به دليل اين كه اول به حركت در آورنده باطن هر چيزى، از تمام مراتب و شئون، بعد از مرگش مى‏باشد.

بنابراين باعث اسمى غير از ناشر است به سبب اين كه تمام مراتب و شؤون آشكار مى‏باشد. و معيد فعليت به اعتبار رساندن او به آن چه كه از فعليت تمام مراتب و شئون بر او هست.

33: بعيد

حضرت اميرمؤمنان عليه‏السلام‏(110) مى‏فرمايد:

يا من قُرب من خواطر الظنون و بُعدَ عن ملاحظة العيون.

اى كسى كه به افكار پنهان دل‏ها نزديكى و اى كسى كه از ديده‏ها دور هستى.

در دعاى افتتاح‏(111) مى‏فرمايد:

اَلّذِى بَعُدَ فلا يُرى و قرُبَ فشهد النجوى.

آن چيزى كه دور است، ديده نمى‏شود و نزديك است تا آن جا كه راز نهان بر او آشكار شود.

اسم خداى تعالى است، به دليل اين كه ذات و صفت خداوند از ادراك مخلوقاتش، كه با حس ظاهرى و باطنى ادراك مى‏كنند، دور است.

34: باقى‏

اسم براى خداوند تعالى است، به دليل اين كه دچار فنا و نابودى نمى‏شود.

35: بهىّ‏

در ادعيه آمده است:(112)

اللهم انى اسئلك من بهائك بأبهاه، و كل بهائك بهىّ.

خدايا! من از تو روشنايى‏ات را كه روشن‏ترين است و از تمام درخشندگى‏ات را كه روشنى‏بخش است، در خواست مى‏كنم.

بدانيد كه بها (درخشندگى) اعلا مرتبه ظهور است؛ چون نور، مقابل ظلمت و ضياء، مقابل نور است.

پس نور نسبت به ضياء، و ضياء نسبت به بهاء، ظلمت است؛ بنابراين گفته مى‏شود: نور ماه و ضياء خورشيد ؛ بهاء فقط به خداوند تعالى نسبت داده مى‏شود. بنابراين بهاء براى خداوند است، به دليل اين كه اولين خلقتش، نور هر شى‏ء است.

همانطور كه در دعاى عرفه آمده‏(113) امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:

و باسمك السبوح القدوس البرهان، اَلّذِى هو نور على كل نور، و نور من نور يضى‏ء منه كل نور. اذا بلغ الارض انشقت، و اذا بلغ السماوات فتحت و اذا بلغ العرش اهتز.

به نام مقدس و پاكت كه برهان است، او نورى بر هر نور است و نور او نورى است كه هر نورى را روشن مى‏كند؛ چون بر زمين رسد، مى‏شكافد و چون به آسمان‏ها رسد، مى‏گشايد و چون بر عرش رسد، بلرزد.

بنابراين بهى اسم خداى تعالى مى‏باشد، به دليل اين كه مسماى همه اسم‏ها است، پس نور و ضياء، حجابى براى اسم بهى هستند؛ بنابراين نور، براى بهى از ديدن حجاب است و ضياء، براى بهى از اوهام حجاب است و بهاء حجاب خداوند است از ادراك عقول.

در دعايى آمده است:(114)

حضرت اميرمؤمنان عليه‏السلام در خطبه‏اى در كافى‏(115) مى‏فرمايد:

و حال دون غيبه المكنون حجب من الغيوب، و: تاهت فى أدنى ادانيها طامحات العقول فى لطيفات الامور....

پرده‏هايى ناديدنى برابر كه ذات نهان او آويخته است و خودهاى تيزهوش و سركش و باريك بين در پايين‏ترين مراتب حضرت او گمند.

36: مُبير

همانطور كه در فرهنگ لغت گفته شده است، بورا يعنى هلاك، امام‏(116) عليه‏السلام مى‏فرمايد: الحمدلله قاصم الجبارين.... مبير الظلمة.

سپاس خداى را كه از بين برنده جبارين - و هلاك كننده ظلمت است.

مبير اسمى براى خداوند تبارك و تعالى است، به دليل حمله كردن بر ظالمين، اگر چه قصد ذليل كردن يا كم كردن چيزهاى ثابت آن‏ها باشد. مهالك اعم از مبير است؛ چون هلاك كردن صدق مى‏كند، اگر چه به مخلوط شدن چيزى باشد تا اين كه از بين برود. مبير اعم از متبر است، همانطور كه بعد خواهد آمد.

37: بائن‏

اميرمؤمنان عليه‏السلام مى‏فرمايد:(117)

الحمدلله... اَلّذِى لا من شى‏ء كان، و لا من شى‏ء خَلقَ ما كان، قدرة باَن بها من الأشياء، و بانت الأشياء منه.

سپس خداوندى كه از هيچ چيز نمى‏باشد، حتى از چيزهايى كه در گذشته خلق كرده بود، قدرتى است كه با آن، از همه اشيا جداست، و اشياء از خدا جدا مى‏باشد.

امام عليه‏السلام مى‏فرمايد:

داخل فى الاشياء لا بالممازجة، و خارج عن الأشياء لا بالمباينة. (118)

او داخل در اشياست، نه به صورت مخلوط، و خارج از اشياست، نه به صورت دور و جدا بودن از آن‏ها. خداوند از اشيا دور و خالى است، نه به معنى اين كه خداوند، مثل حد مخلوقاتش محدود است؛ پس بين خدا و خلقش، چيز سومى حاصل مى‏شود كه به آن شى‏ء سوم بين مى‏گويند، بلكه به اين معنى است كه خداوند تعالى بائن از خلقش مى‏باشد؛ چون متصف به صفات خلقش نمى‏شود، پس خداوند به وجود الهى، همراه خلق است، نه به وجود امكانى؛ پس بيّن بودن خداوند، بينيت عزت است نه بينيت عُزلت.