شرح فارسى شهاب الاخبار
(كلمات قصار پيغمبر خاتم)

قاضى قضاعى‏(ره)
مصحّح‏ : مرحوم دكتر مير جلال الدين حسينى اُرمَوِى محدث

- ۶ -


191 التاجر الجبان محروم، و التاجر الجسور مرزوق.

بازرگان بد دل بى روزى بود و بى مقصود بماند، و بازرگان دلير روزى‏مند بود؛ زيرا كه اول بهر تجارتى از بد دلى در نياويزد؛ چون بنگرد روز كارش گذشته باشد پس بى مقصود بماند، و حال دويم يعنى جسور بخلاف اين باشد.

192 حسن الملكة نماء، و سوء الملكة شوم.

نيكو داشتن زير دستان را افزايش و زيادت است؛ و بد داشتن زير دستان را شوم بود، از حضرت مصطفى (عليه السلام) پرسيدند از زير دستان كه چندها بريم؟ - گفت: روزى هفتاد بار.

193 فضوح الدنيا أهون من فضوح الاخرة.

رسوائى دنيا آسانتر بود از رسوائى آخرت؛ زيرا كه رسوائى دنيا پيش خلق بود و رسوائى آخرت پيش حق بود، و برسوائى دنيا تواند كه صبر كند و برسوائى آخرت نتواند كه صبر كند.

194 القبر أول منزل من منازل الاخرة.

گور أول منزل است از منازل آخرت؛ هر كه را اين منزل نيك آيد هر منزل كه از پس آن بود نيك آيد، و هر كه را اين منزل سخت آيد هر منزل كه از پس آن بود سخت آيد. و آورده‏اند كه چون مومن را در گور نهند زمين ويرا دعا و ثنا گويد و بستايد و گويد: تا بر پشت من بودى ترا دوست داشتم و اكنون دوست‏تر دارم، و اگر عاصى بود زمين بر وى نفرين كند و گويدش: تا بر پشت من بودى ترا دشمن داشتم و اكنون دشمن‏تر دارم؛ پس بر وى چنان تنگ و دشوار گردد كه شيرى كه در طفلى از مادر خورده بود از درزهاى ناخن او بيرون آيد. و مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد: اگر قرابت آنكس كه مى‏ميرد ملك الموت را ديدى كه كجا ايستاده است و چه مى‏گويد همه از بالين وى برميدندى، و چون ملك الموت (عليه السلام) برگردد روى با پس كند قرابت مرده را گويد كه: چرا بانگ برآورديد؟ و موى برگشوديد؟ نه روى از شما باز گرفتم يا مرگ بشما نزديك گردانيدم فوالله كه تا يكى از شما باقى باشد هر روز مى‏آيم و يك يك را جان مى‏ستانم، و چون مرده را بگور برند با اهل و فرزند و خويشاوند و همسايه گويد: دنيا با شما آن لعب مكناد كه با من كرد، مال را از حلال و از حرام جمع كردم و فرو گذاشتم بدانكس كه خوش بخورد و وزر و وبال آن بر گردن من بماند. و مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: زيركترين مردمان آنست كه ذكر مرگ بسيار كند و برگ گور بسازد، و هر كه چنين كند اگر توانگر بود دنيا بچشمش خوار گردد، و اگر درويش يا محنت زده بود خوشدل و صابر گردد، و نبايد كه هيچ عاقل از كار خود و گور غافل باشد كه گورخانه تنهائى است و وحشت، و جايگاه حسرت است و زندان ندامت، و سراى تاريكى و ظلمت است، و معدن كرمان و مارانست. و در خبرست كه آنشب كه مرده را در گور نهاده باشند منكر و نكير عليهما السلام مى‏آيند بر روى سياه و چشمهاى أزرق مى‏نمايند، و بدندان پيشين زمين مى‏درند، و همچون رعد ميغرند، و از هر دو چشمانشان آتش ميجهد، اگر مرده مومن و طاعتكار بود عقل و هوش بجاى بماند و بجواب و حجت ايشانرا دفع كند و گور بروى روضه‏اى گردد از روضه‏هاى بهشت، و اگر عاصى و فاسق باشد درماند و گور بروى گوى‏177 گردد از گوهاى دوزخ. و مصطفى عليه السلام بر گورستانى مى‏گذشت از گورى ناله و زارى مى‏آمد گفت: اين مرده را كى دفن كرده‏اند؟ - گفتند: بأيام جاهليت وى بوده است، رسول (عليه السلام) شاد شد و گفت: اگر نه آنستى كه مردم نيز مرده را در خاك نكنند نالش و زارى مرده بوقت عذاب همه كس بشنيدى.
و يكى از ياران على (عليه السلام) گويد كه: روزى اميرالمومنين على (عليه السلام) بشتاب هميرفت مرا گفت: بيا تا بگورستان رويم و ساعتى بگرييم چون آنجا رسيديم على (عليه السلام) روى سوى گورها كرد و گفت: اى مردگان در سراهاى شما ديگران نشستند، و مالهاى شما قسمت كردند، و زنان شما بشوهر رفتند؛ اين خبريست از شما بنزديك ما؛ اكنون شما خبر دهيد ما را از آنچه بنزديك شماست، و زار زار بگريست پس گفت: اگر ايشان توانستندى جواب دادندى كه: بهترين زادى و توشته تقوى است و پرهيزگاريست. آورده‏اند كه مردى بدست خويش خواهر خود را دفن كرد و با وى كيسه‏اى بود فراموش كرد و معتمدى را با خو ببرد و سر گور باز كرد چون كيسه را برداشت آن مرد را گفت: روى بگردان تا حال خواهر را بنگرم، چون خشتى باز گرفت لحد را ديد پر از آتش گشته بود بپوشانيد چون بنزديك مادر آمد پرسيد كه خواهرم بچه مشغول بود؟ - گفت: اى فرزند آن به كه سخن كوتاه كنى و ازين سوال در گذرى؛ مرد الحاح و مبالغه كرد، مادر گفت: خواهرت در نماز كاهلى كردى و نه بوقت كردى، و بدر و بام مردم شدى و گوش كردى تا ايشان چه مى‏گويند پس بيامدى و باز گفتى و سخن چينى كردى. و در خبرست كه بيشترين عذاب گور او را بود كه خود را از رشاشه‏178 بول نگاه ندارد و سخن چينى كند. و چهار چيزست كه خداى تعال ياا نرا نپسندد و سخت دشمن دارد؛ اول - بازى كردى در نماز. دوم هرزه گفتن چون روزه دارد. سيم مزاح كردن چون قرآن خواند. چهارم خنديدن چون در گورستان بود. و چون شنود كه مومنى را وفات رسيده است بگويد: انا لله و انا اليه راجعون، و انا الى ربنا لمنقلبون، اللهم لا تحرمنا اجره و لا تفتنا بعده.

195 الصبر عند الصدمة الأولى.

صبر آن بود كه بحال اول كند؛ يعنى چون سختى بوى رسد بنفس و مال صبركند نه آنكه گرم‏179 ايستد و آنچه تواند كردن از فرياد و هرزه بكند و خداى تعالى را بيازارد و چون آتش (حدت و سورتش فرو) نشيند گويد: من صابرم.

196 دفن البنات من المكرمات.

در گور كردن دختران از كرم است؛ زيرا كه بسبب ايشان غم و اندوه و رنج و مشقت بيشتر بود وليكن صادق (عليه السلام) گويد كه: دختران حسناتند و پسران نعمات و خداى تعالى بر حسنات ثواب دهد و از نعمات بپرسد؛ اين دليلست كه چون مومن دختر دارد و ايشانرا تعاهد كند بيشك ثواب يابد و چون پسر دارد مخاطره دوزخ بود. و مصطفى (عليه السلام) با ياران نشسته بود كه يكى از در درآمد و با ديگرى سرى بگفت آنكس را گونه بگرديد حضرت رسول (عليه السلام) گفت: چه حالست؟ - مرد گفت: خيرست، ديگر باره بپرسيد، مرد گفت: چون بيامدم زنم بار مينهاد، اين ساعت اين آمده مى‏گويد دخترى آورد پس مصطفى (عليه السلام) گفت: الأرض تقلها و السماء تظلها، و الرب يرزقها و هى ريحانة تشمها زمين برگيردش‏180 و آسمان بر وى سايه افكند، و خدايش روزى دهد و او سپر غمى‏181 بود كش ميبوئى يعنى راحت دل و روشنائى چشم بود پس روى بقوم كرد و گفت: هر كه دخترى دارد ويرا آن رنج بس است، و هر كه دو دارد زنهار، و هر كه سه دارد جهاد و غزا از وى بيفتاد، و هر كه چهار دارد اى قوم بفريادش رسيد و بر وى رحمت كنيد و قرضش بدهيد. و مصطفى (عليه السلام) را دخترى آمد قومش متغير شدند رسول (عليه السلام) گفت: چه بود شما را...! خداى تعالى روزش مى‏دهد و ريحانه من بود كش مى‏بويم.

197 معترك المنايا ما بين الستين الى السبعين.182

عمرهاى أمت من ميان شصت و هفتاد بود.183

198 لكل شى‏ء حصاد184 و حصاد امتى ما بين الستين الى السبعين.185

هر چيزى را در و دنى است و در و دن امت من ميان شصت و هفتاد بود؛ آورده‏اند كه فرشته‏اى هر روز از آسمان ندا مى‏كند كه‏اى پنجاه سالگان بحساب آئيد186 و مصطفى (عليه السلام) گويد كه: پيرى نور بنده است هر كه خواهد كه بهشتى را ببيند گو جوانى را ببين كه بپيران مانندگى كند، يعنى چنانكه پير طمع از خون و فساد و خمر و زمر ببريده باشد آن جوان نيز ببريده باشد، و هر كه خواهد كه دوزخى را ببيند گو پيرى را ببين كه بجوانان مانندگى كند، يعنى چنانكه جوان با گناه و فسق و فجور و جهالت بود آن پير نيز جاهل و فاسق بود قال الله تعالى: و هم يصطر خون فيها ربنا أخرجنا نعمل صالحا غير الذى كنا نعمل؛ پيران در دركات دوزخ مينالند و فرياد مى‏خواهند كه: اى پروردگار ما را باز گردان با دنيا تا عمل صالح كنيم و ديگر آنچه كرديم نكنيم؛ ندا آيد: اولم نعمركم‏187 آيا من شما را عمر ندادم و روز قيامت ندا آيد كه: كجايند كسانى كه ايشانرا شصت و هفاد سال بود عمر ايشان، و ايشانرا زندگانى دادم تا چه عذرى آورده‏اند؟ مردى بود كه قرابات را تيمار داشتى روزى در آينه نگريست موى سفيد در محاسن خود ديد گفت: تا كى قبيله را بندگى كنم بعبادت حق تعالى مشغول شد تا آنگاه كه بمرد و حق تعالى وحى كرد مصطفى (عليه السلام) را كه من شرم دارم كه عذاب گور كنم آن مرديرا يا آن زنى را كه در اسلام پير شده باشد. و حضرت رسول (عليه السلام) زار زار بگريست و گفت: خداى تعالى از پيران پرم دارد و پير بگناه خود مشغول است و از خداى تعالى شرم نمى‏دارد.
و عيسى (عليه السلام) فرمود كه: دنيا بود و من نبودم و باشد كه من نباشم پس روزى چند كه در آنم بهرزه بگذرد...! و فردا حق سبحانه و تعالى بندگان را از روز و شب و ساعت و لحظه‏اى كه برايشان گذشته سوال كند و حساب خواهد، و بنده بود كه از حسرت گوشت از استخوان و اندام خود بدندان مى‏برد. و عالمى پند داد كه: اى بندگان بحال كودكى بازى، و بحال جوانى مستى، و در پيرى ضعف و سستى، خدايرا كى پرستى.188

199 المكر و الخديعة فى النار.

خداوند مكر و حيلت در دوزخ بود؛ يعنى مكر و حيلتى كه خواهد كه كسى را برنجاند يا چيزى از كسى ببرد اما اگر خواهد كه مال وايابد باكى نباشد و هر كه مكر بد كند با وى گردد قال الله تعالى: ولا يحيق المكر السيى‏ء الا بأهله؛ يعنى فرود نيايد مكر الا آنرا كه سزايش بود.

200 اليمين الفاجرد تدع الديار بلاقع.

سوگند بدروغ بگذارد سرايها را خالى شده، يعنى از نعمت خدا؛ زيرا كه خداى تعالى نعمت و بركت باز گيرد از آنكه سوگند بدروغ خورد البته.

201 اليمين الكاذبة منفقة للسلعة ممحقة189 للكسب.190

سوگند بدروغ رواج دهنده متاع است و كم كننده كسب است يعنى هر كه متاعى فروشد و سوگند خورد كه اين بچندين خريده‏ام و بچندين خواسته‏اند و چندين ارزد؛ بفروشد وليكن در بهايش بركتى نبود و از آن منفعتى نيابد، و بيشترين آن بود كه حرام گردد.

202 اليمين على نيد المستحلف.

سوگند بر نيت سوگند دهنده است؛ يعنى هر كه سوگند مى‏خورد و در دل تاويلى مى‏نهد و نيت چيزى ديگر كند تا سوگندش دروغ نشود سوگندش هم دروغ شود زيرا كه سوگند بر نيت كسى است كه سوگند مى‏دهد.

203 الحلف حنث أو ندم.

سوگند يا دروغ شود يا پشيمانى آورد؛ يعنى عظمت خدا بدانيد و فرمانش عظيم داريد و بهر چيزى و هر ساعتى نامش بر سبيل سوگند بر زبان مرانيد قال الله تعالى: و لا تجعلوا الله عرضة لأيمانكم يعنى خداى تعالى را نشانه سوگند مى‏كنيد و تعظيم بعضى فرشتگان اينست كه: ما أعظم شأنك يعنى پادشاهى كه پادشاهى او را سزاوارست و منزهى و دورى از وصفهاى ناسزا، چه عظيم، و بزرگ است شأن و خطر191 تو؛ خداى تعالى گويد كه: آن بنده نمى‏داند كه بهيچ حال سوگند خوردن باندك نمى‏دارد. پارسائى ابليس عليه اللعنه را ديد گفتش: ترا دوست دارم چه فرمائى و چه دوست دارى تا آن كنم؟ - گفت: بسيار خور و نماز را بوقت مگذار، مرد عهد كرد كه نماز را بوقت نگاه دارد و نيز سوگند بر دهان نگيرد.

204 السلام تحية لملتنا و أمان لذمتنا.

سلام آفرينست ملت ما را، و امانست ذمت ما را؛ يعنى چون بر ديگرى رسد و سلام كند گوئى كه بر وى آفرين كرده باشد و از شر خويشتن ايمن كرده باشد، و اگر جواب شنود همين حال يافته باشد. و حضرت مصطفى صلى الله عليه و آله و اميرالمومنين على (عليه السلام) چون مؤمنى را ديدندى بسلام پيشدستى كردندى و حضرت مصطفى (عليه السلام) كنيزكى را ديد كه سبوئى بشكسته بود و از بيم كدبانوى بخانه نمى‏توانست رفتن، مى‏گريست پس حضرت بر رسالت پناه (عليه السلام) با آن كنيزك برفت تا شفاعت كند چون بدر خانه رسيد آواز داد كه: السلام عليك يا اهلخانه، كدبانو بشنيد و جواب نداد، ديگر بار سلام كرد، همچنين بشنيد و تغافل زد چون آنحضرت سيم بار سلام بگفت زن از جاى برجست و گفت: عليك السلام يا رسول الله يا نبى الله، جواب از آن ندادم تا سلام تو بر من بسيار باشد، پس حضرت رسول (عليه السلام) از بهر كنيزك شفاعت كرد زن عفوش كرد و آزادش كرد.

205 علم لا ينفع ككنز لا ينفق منه.192

علمى كه منفعت نكند چون گنجى بود كه نفقت نكنند از آن؛ يعنى هر كه عالم بود و از بخل چيزى بكسى نياموزد مستحق عقاب شود چنانكه آنكس كه زر دارد از آن نفقت نكند و زكوتش ندهد.

206 الطاعم الشكاكر له مثل اجر الصائم الصابر.

آنكه طعام خورد و شاكر بود او را مانند آن ثواب بود كه روزه دار صابر را.
نبايد كه كسى بسبب اين خبر از روزه تطوع دست بدارد كه نعمت خداى تعالى بر بنده بسيار است و بى نهايتست و ظاهر چنانست كه اگر بنده همه عمر در گزاردن شكر يك نعمت صرف كند هنوز شكرش تمام نكرده باشد.

207 الصلوة قربان كل تقى.

نماز نزديك كننده هر پرهيزگاريست؛ يعنى بخداى تعالى. گفته‏اند كه: متقى و پرهيزگاران بود كه در دنيا از گناهان بپرهيزد چنانكه آنكس كه در ميان تنگس‏193 و خارستان پاى برهنه مى‏رود و خود را از آزار خارها باز مى‏دارد.

208 بين العبد و بين الكفر ترك الصلوة.194

ميان بنده مومن و ميان بنده كافر بنماز بديد آيد يعنى چنانكه كشتن كافران واجب بود كشتن آن نيز واجب بود كه عمدا نماز را دست بدارد چون اصل‏195 حاضر باشد يا قائم مقام وى.

209 موضع الصلوة من الدين كموضع الرأس من الجسد.

موضع نماز از دين چون موضع سر بود از تن؛ يعنى چنانكه تن بى سر بكار نيايد دين بى نماز بكار نيايد.

210 صلوة القاعد على النصف من صلوة القائم.

نماز نشسته نيمه نماز برپاى بود.

211 الزكوة قنطرة الاسلام.

زكوة پل اسلام است؛ يعنى چنانكه كسى بى پل نتواند كه بر آب بگذرد خداوند اسلام بى زكوة از اسلام منفعتى نيابد و بدان بثواب نرسد، و در خبرست كه هر روزى كه آفتاب بر آيد فرشته‏اى بر راست و فرشته‏اى بر چپ آفتاب مى‏رود و مى‏گويد: الهى هر آنكه از مال نفقه مى‏كند عوضش باز ده، و هر كه نفقه نكند بهلاكش بر؛ و نفقه دو نوع است صدقه است و نفقه بر عيالست كه بر در بهشت سه سطر نوشته است؛ اول لا اله الا الله دوم أمتى گناهكار و خداوند آمرزگار سيم يافتيم آنچه كرديم و سود كرديم آنچه از پيش بفرستاديم، و زيان كرديم بر آنچه باز گذاشتيم. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: مال را باز يابيد بزكاة دادن، و بيماران را دوا كنيد بدادن صدقه، و بلا و آفتها رد كنيد بخواندن دعا.
هر كه پنج چيز نكند خداى تعالى با وى پنج چيز نكند:
اول - چون زكوة ندهد خداى تعاليش باز نيابد.196
دويم - چون صدقه ندهد خداى تعالى بلا و آفتها از وى بنگرداند.
سيم - چون پنج يك ندهد خداى تعالى حاجتش روا نكند.
چهارم - چون نماز نكند بركت در عمر وى و مال وى نكند.
پنجم - چون مشقت و امانت گوش ندارد خداى تعالى توفيق شهادتش ندهد در وقت مرگ. زكوة دهنده را ده چيز حاصل آيد پنج در دنيا و پنج در آخرت؛ آن پنج كه در دنياست اول - مالش حلال شود، دوم - تنش از گناه پاك شود، سيم - بيمارى و آفتها از وى بگرداند. چهارم - دل درويش از وى شاد گردد. پنجم - در دنيا روزى بر وى فراخ گردد. و آن پنج كه در آخرت است: اول - بر سرش سايه گردد. دوم - حسابش سبك بود. سيم - ترازويش بطاعت سنگين گردد. چهارم - چون برق بر صراط بگذرد. پنجم - درجات وى بيفزايد.
در خبرست كه زكوة دهنده چون از پيش نگرد زكوة بيند و چون از پس نگرد همچنين، و پنج شرط بايد تا زكوة قبول افتد. اول - از مال حلال بدهد. دويم - آن دهد كه دو ستر دارد. سيم منت برگيرنده بر ننهند. چهارم - ننمايد.197 پنجم - از بهر خداى دهد و هر كه زكوة ندهد روز قيامت درويشى در وى آويزد گويد: ملكا بپرس تا چرا حق من باز گرفت و من محتاج نان بودم، و او خورشهاى گوناگون مى‏خورد و اسراف مى‏كرد و بخورد فاسق مى‏داد هرگونه مى‏گويد و شرمسارى مى‏دهد، قال الله تعالى: يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بهاجباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا اما كنزتم لأنفسكم فذو قواما كنتم تكنزون. 198
يعنى هر كه زر دارد و از آن زكوة نداده باشد فردا باتش دوزخ گرم كنند و خداوندش را بر پيشانى و پهلوهايش مى‏نهند و مى‏گويند ويرا كه: بچش آنچه پنداشتى كه از آن منفعت‏يابى و اگر خداى تعالى چنان دانستى كه چون درويش حق از توانگر بستاندى و ايشان بدادندى و دروى شانرا 199 كفايت نبودى از وجهى ديگر روزى ايشان بساختى، پس بدانستيم كه بى برگى درويشان از تقصير توانگران است.

212 طيب الرجال ما ظهر ريحه و خفى لونه، و طيب النساء ما ظهر لونه و خفى ريحه.

طيب مردان آنست كه بويش ظاهر بود و لونش پنهان بود؛ و طيب زنان آن بود كه لونش ظاهر بود و بويش پنهان بود؛ اين خبر دليلست كه بوى خوش مردان را و زنان را مباح است. و معنى ديگر آنست كه نيكوترين مرد آنست كه عطر و بوى خوش بكار دارد و بگونه نه چنان بود كه هيبتى و شكوهى از وى در آيد، و بر زن آنست كه بگونه چنان بود كه مردوى‏200 بوى بيارامد و در خانه بوى خوش و عطر بكار دارد كه خداى تعالى زنان را از مرد آفريد پس ويرا واجب كند كه اين چيزها بكار دارد تا مرد وى را از طبع دوست‏تر دارد و پيوسته بر آن مى‏باشد قال الله تعالى: و من آياته ان خلق لكم من انفسكم أزواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة 201 يعنى بيافريد از شما زنانرا تابديشان آرميده باشيد، و حضرت مصطفى عليه السلام فرمايد كه: اگر جز از خداى تعالى را روا بودى كه سجده كردندى زنان را واجب بودى كه شوهران را سجده كردندى.

213 التراب ربيع الصبيان.

خاك بهار كودكانست؛ گويند كه: حضرت رسالت پناه (عليه السلام) باأصحاب مى‏گذشت كودكان بازى مى‏كردند بخاك و غبار برخاسته بود؛ يكى خواست كه ايشان را منع كند حضرت رسول (عليه السلام) نگذاشت و اين خبر بگفت.

214 الأرواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف، و ما تناكر منها اختلف.

جانها لشكرهائيست گرد آورده؛ آنچه آشنا شود از آن با هم دوستى گيرد، و آنچه بيگانه شود از آن از هم دور شود، اين خبر اگر دروغست و اگر راست مراد بدين خداوند روح است بقيامت؛ هر كه ديگرى را باز شناسد نزديكش شود، و آنرا كه نشناسد از وى دور شود. و روح پيش اهل حق اين نفس است كه مردم هردم هوا بدهان در خويشتن مى‏كشد مى‏ملد202 چون بميرد باز ايستد نه چنانكه اهل حشو گويند كه: روح چيزى است كه در دنيا مى‏آيد و مى‏رود و درد و بيمارى او يابد و مامور و منهى و مخاطب و مكلف او بود، و چون يكى بميرد اگر بهشتى بود روحش بعليين شود و اگر دوزخى بود روحش بسجين شود، و اهل تناسخ گويند كه: روح فانى نشود چون يكى بميرد (اگر بد كردار بود با) بهايم شود، و اگر نيك كردار بود با كسى شود كه شريفتر بود و بزرگوارتر بود، و درد و بيمارى كه بطفل مى‏رسد از آنست كه روحش پيش از وى (با) كس بدكردار بوده باشد، و اين سخن سخت تلخ و ناصوابست؛ و هر كه عقل را كار فرمايد بداند پس واجب كردى كه چون تن‏203 گناه بكردى مستحق ذم و عقاب نشدى كه بر قول ايشان مكلف نه اين كالبدست و اين جمله است.204

215 الصدق طمأنينة و الكذب ريبة.

راست گفتن آرامش دهد و دروغ بشك افكند؛ يعنى هر كس كه از چيزى خبر دهد اگر راست گويد و آنكس عاقل بود در دلش ساكنى‏205 بديد آيد، و اگر دروغ گويد آنكس را در دلش شكى بديد آيد.
و بدانكه اصل و اساس هر چيز راست گفتن است و شر هر شرى دروغ گفتن است، و كژى و بدخوئى بر زيدنست، و دروغ گفتن الا كافرى و فرومايگى نبود، و اگر دروغ و كثرى در ميان خلقان نيامدى در عالم هيچ بيراهيى نبودى. و مردى بنزديك حضرت مصطفى (عليه السلام) آمد و گفت: مى‏خواهم كه مرا هيچ گناه حاصل نيايد، گفت: عهد كن با من كه هرگز دروغ نگوئى، مرد عهد كرد و از پس آن چون خواستى كه گناهى كند بينديشيدى كه اگر اين گناه بكنم نتوانم كه حضرت مصطفى (عليه السلام) را بگويم كه رسوا شوم، و نتوانم كه نگويم كه دروغ گفته باشم از دست بداشتى. و حضرت رسول (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه گواهى بدروغ دهد روز قيامت سخن نگفته باشد و پاى ننهاده باشد كه بدوزخش اندازند و بيشترين لفظ ويل در قرآن در حق دروغ زنانست، و هر كه دروغ خواهد گفتن چون بينديشد كه خدا ويرا مى‏بيند و سخنش مى‏شنود و سرش مى‏داند سزاوار بود كه شرم دارد و نگويد. و حضرت مصطفى (عليه السلام) گويد كه: از من شش چيز بپذيريد تا من شما را ببهشت بپذيرم، اول - چون سخن گوئيد راست گوئيد، دويم - وعده را خلاف مكنيد؛ سيم - امانت بجاى آريد، چهارم - دست را از خيانت باز داريد، پنجم - چشم را از حرام باز داريد، ششم - فرج را از زنا نگاه داريد.

216 القرآن غنى لا فقر بعده ولا غنى دونه.

قرآن توانگريست كه از پس آن درويشى نباشد، و بالاى آن توانگرى نباشد. و امام محمد باقر (عليه السلام) گويد كه: هر كه در نماز قرآن خواند بهر حرفى صد نيكى بيابد، و هر كه گوش بقرآن دارد خداى تعالى دعايش مستجاب گرداند، و حاجتش روا كند. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: بهترين شما آنكس است كه قرآن بياموزد و بياموزاند، و شريفترين أمت من آن بود كه قرآنخوان بود و آنكه بشب نماز كند، و هر سرائى كه در آنجا قرآن خوانند مأواى فرشتگان گردد و ديو از آنجا برمد، و خير و بركت بسيار بود، و روزى بر ايشان فراخ بود، و هر سرائى كه در آنجا قرآن نخوانند مأواى شيطان گردد، و ديو از آنجا نرمد، و خير و بركت از آنجا برود، و شر در آن سراى بسيار بود، و روزى ايشان تنگ گردد، و قرآنخوان بقيامت آن وقت كه درمانده‏تر بود صورتى بيند كه از آن زيباتر نبود پس گويدش كه: مرا مى‏شناسى؟ - گويد: نه، گويد: من آن قرآنم كه پيوسته مرا مى‏خواندى و از پيش مى‏فرستادى، پس دست وى بگيرد و ببهشت برد، و با مادر و پدر اينكس چندان نيكوئى بكند كه دنيا برابر آن نباشد، ايشان گويند: ملكا پادشاها ما كردارى نياورده‏ايم كه بدان مستحق چنين نعمتى شويم، ندا آيد كه: اين جزاى آنست كه شما فرزندان را قرآن بياموختيد، و دلهاى زنگار گرفته جز بقرآن نيك نشود كه قرآن حبل خداست كه بنده دست در آن زند، و قرآن عصمت است كه واپناهش جهد، و قرآن شفاعت است كه بنده بدان از جهل برهد، و قرآن نور است كه بنده بدان دين حق را ببيند، و قرآن نجاتست كه بنده بدان رستگار شود، و أهل قرآن أهل خدايند خاصه؛ از هر آدمى جز از پيغمبران و امامان بهترند، و هر كه ايشان را دوست دارد خدا را دوست داشته باشد، و ايشانرا خوار و حقير مداريد كه ايشان بنزديك خداى تعالى با قدر و منزلت‏اند، و حافظ قرآن چون بقرآن كار كند روز قيامت با دو فرشته بود نام يكى سفرة و نام يكى كرام بررة. و حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه از نظر قرآن خواند خداى تعالى ويرا از چشمهايش متمتع و برخوردار گرداند و حساب مادر و پدر سهل گرداند، و چيرگى شيطان بر وى نيارد. و حضرت مصطفى (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: هر كه در شبى ده آيه از قرآن بخواند از غافلانش ننويسند، و هر كه پنجاه آيه بخواند از ذاكرانش نويسند، و هر كه صد آيه بخواند از قانتانش نويسند، و هر كه دويست آيه بخواند از خاشعانش نويسند، و هر كه سيصد آيه بخواند از فائزانش نويسند، و هر كه پانصد آيه بخواند از مجاهدانش نويسند، و هر كه هزار آيه بخواند قنطارش خوانند و نويسند، و آن پنجاه هزار مثقال بود، و هر مثقال بيست و پنج قيراط بود، و هر قيراطى چند206 كوه احد باشد، و سهترينش چند 207 آسمان و زمين باشد.

سورة الفاتحة (آية التسمية)

بسم الله الرحمن الرحيم
نوزده حرفست حضرت رسول (عليه السلام) فرمايد كه: حق سبحانه و تعالى زبانيه دوزخ را نوزده آفريد هر يك چندانى است كه اگر اجازت يابد از خداى تعالى هفت آسمان و زمين را بلقمه‏اى كند و بگلو فرو برد و اين آسانتر آيد بروى كه يكى از آدميان مرجوئى‏208 بگلو فرو برد، و هر كه اين نوزده حرف را بر زبان براند حق تعالى شر آن از وى بگرداند. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: هرگاه كه خواهيد كه كارى كنيد در آن نام بسم الله الرحمن الرحيم بر زبان برانيد تا آن كار بخير بر آيد كه هر كارى كه بنام خدا نباشد آن دنبال بريده باشد و باخر نرسد، و اگر باخر رسد از آن منفعت نيابد، و هر كه وضو كند و در آن نام خدا برد همه اندامش پاك گردد، و اگر نام خدا نبرد آنجا پاك گردد كه آب بوى رسد.
امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمايد كه: بزرگترين نام خداى تعالى درين سوره فاتحة الكتاب است و أبى كعب روايت كند كه: روزى در خدمت حضرت رسول (عليه السلام) فاتحة الكتاب مى‏خواندم سيد عالم (عليه السلام) سر بر آورد و گفت: يا أبى كعب بدان خدائى كه جان من در فرمان اوست كه نفرستاده‏اند در توراة و انجيل و زبور چنين سورتى، و اندر قرآن بالاتر از آن سوره نيست و آنرا فاتحةالكتاب خوانند، و هفت آيه است و بيست و پنج كلمه است، و صد و بيست و چهار حرفست، و از اينجمله بيست و سه الف است، و سه ب است، و سه ت است: ث نيست، و ج نيست، و سه ح است، و خ نيست، و چهار دال است، و يك ذال است، و دو سين است، و شين نيست، دو صاد است، دو ضاد است، دو طاء است، و ظاء نيست، شش عين است، و دو غين، ف نيست، يك قاف است، سه كاف است، هفده لام است، و سيزده ميم است، يازده نون است، چهار واو است، و چهار هاء است، لام الف نيست، و چهار راء است، زاء نيست؛ و حرفهائى كه در الحمد نيامده سببى دارد اول ث نيست كه اشتقاق آن از ثبور است و خواننده اين سوره را با ثبور كار نيست، دوم جيم نيست كه اشتقاق آن از جهنم است و خواننده اين سوره را با جهنم كار نيست، سيم خا نيست كه اشتقاق آن از خذلانست و خواننده اين سوره را با خذلان كار نيست، چهارم ز نيست كه اشتقاق آن از زقوم است و خواننده اين سوره را با زقوم كار نيست، پنجم شين نيست كه اشتقاق آن از شراب حميم است وخواننده اين سوره را با شراب حميم كار نيست، ششم ظا نيست كه اشتقاق آن از لظى است و خواننده اين سوره را با لظى كار نيست، هفتم فا نيست كه اشتقاق آن از فراق است و خواننده اين سوره را با فراق كار نيست. ألحمد پنج حرف است؛ خداوند عزوجل پنج نماز در شبانه روزى بر ما فريضه كرده است و هر كه اين پنج حرف بر زبان براند حق سبحانه و تعالى ثواب پنج نماز بوى ارزانى دارد، لله سه حرفست سه را با پنج ضم كنى هشت بود خداوند عزوجل هشت در بهشت آفريده است و هر كه اين هشت حرف را بر زبان براند حق سبحانه و تعالى هشت در بهشت بر وى بگشايد تا بهر كدام در كه خواهد در بهشت شود. رب العالمين ده حرف است و ده با هشت ضم كنى هجده شود؛ ملك تعالى هجده هزار عالم آفريده است و هر كه اين هجده حرف را بر زبان براند ملك تعالى هجده هزار نيكى در ديوان وى بنويسد، و هجده هزار بدى از ديوان او محو كند. الرحمن شش حرف است شش را با هجده ضم كنى بيست و چهار باشد؛ ملك تعالى در شبانه روزى بيست و چهار ساعت آفريده است و هر كه اين بيست و چهار حرف را بر زبان براند ملك تعالى هر گناهى كه وى درين بيست و چهار ساعت شب و روز كرده باشد عفو كند و درگذرد. الرحيم شش حرف است شش را با بيست و چهار ضم كنى سى باشد ملك تعالى درازى صراط باريك سى هزار ساله آفريده است؛ هر كه اين سى حرف را بر زبان براند خداى عزوجل وى را بر صراط چون برق براند. مالك يوم الدين دوازده حرف است دوازده را با سى ضم كنى چهل و دو شود حضرت حق سبحانه و تعالى اوصياء حضرت عيسى را چهل و دو آفريده است هر كه اين چهل و دو حرف بر زبان براند حق سبحانه و تعالى ثواب آن اوصياء در ديوان وى بنويسد. اياك نعبد هشت حرف است هشت را با چهل و دو ضم كنى پنجاه شود ملك تعالى درازى روز قيامت پنجاه هزار سال وعده كرده است هر كه اين پنجاه حرف بر زبان براند حق سبحانه و تعالى وى را در آن روز برحمت خويش دستگير شود. و اياك نستعين يازده حرف است يازده را با پنجاه ضم كنى شصت و يك شود؛ ملك تعالى شصت و يك دريا آفريه است؛ هر كه اين شصت و يك حرف را بر زبان براند ملك تعالى بعدد هر قطره آب كه در آن درياها بود نيكى ناكرده در ديوان وى بنويسد و بدى از ديوان وى محو كند. اهدنا الصراط المستقيم نوزده حرف است نوزده را با شصت و يك ضم كنى هشتاد شود و هر كه خمر خورد يا بدروغ بر كسى گواهى دهد هشتاد تازيانه بر وى واجب شود هر كه اين هشتاد حرف بر زبان براند و توبه كند ملك تعالى عقوبت آن هشتاد تازيانه از وى درگذرد. صراط الذين انعمت عليهم نوزده حرف است نوزده را با هشتاد ضم كنى نود و نه شود و هر كه اين نود و نه حرف بر زبان براند ثواب نود و نه نام حق سبحانه و تعالى در ديوان وى بنويسند. غير المغضوب عليهم پانزده حرف است و پانزده را با نود و نه ضم كنى صدو چهارده شود ملك تعالى صد و چهارده سوره قرآن فرستاده است هر كه اين صدو چهارده حرف بر زبان براند ملك تعالى ثواب صد و چهارده سوره قرآن را در ديوان وى بنويسد و چنان بود كه ختم قرآن كرده باشد. و لا الضالين ده حرف است ده را با صد و چهارده ضم كنى صدو بيست و چهار شود ملك تعالى صد و بيست و چهار هزار نقطه عصمت و طهارت و نبوت فرستاد هر كه اين صد و بيست و چهار حرف را بر زبان براند ملك تعالى ثواب صد و بيست و چهار هزار پيغمبر در ديوان وى بنويسد و همچنان باشد كه همه پيغمبران را دريافته باشد، و با همه نماز و جهاد و غزا كرده و با ايشان بوده و بقيامت با ايشان بود؛ فى مقعد صدق عند مليك مقتدر.

البقره و آل عمران:

صادق (عليه السلام) گويد كه هر كه اين سوره‏ها بخواند روز قيامت هر دو چون پاره‏اى ابر گردند و بر سرش سايه افكنند و امام زين العابدين (عليه السلام) گويد كه: ده آيت است در سورة البقره، چهار در اول سوره، و يك آية الكرسى، و دو از پيش، و سه آيه در آخر سوره؛ هر آنكس كه اين ده آيه هر روز بخواند هرگز سختى بوى نرسد كه ويرا دشوار (آيد) بر نفس يا بر مال، و شيطان گرد وى نگردد.
آيةالكرسى حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد: هر كه از پس نمازهاى فريضه آيةالكرسى بخواند جان كندنش آسان بود و چنان بود كه پيش پيغمبر خدا جهاد كرده باشد با كافران و شهيد شده و هر كه هر بامداد بخواند تا نماز شام در نگاهداشت خدا باشد، و هر كه نماز شام بخواند تا بامداد در امان حق باشد، و هر كه بوقت خفتن بخواند از جانوران زهردار چون مار و كژدم و زنبور بيمش نبود. و اميرالمومنين على (عليه السلام) فرمايد كه: آية الكرسى پنجاه كلمه است هر كه بخواند بهر كلمه‏اى پنجاه بركت بوى رسد.

آمن الرسول:

حضرت رسول (عليه السلام) فرمايد هر كه هر شب آيت آمن الرسول بخواند هرگز شر شيطان و جبار و علت ديوانگى بوى نرسد و اگر بميرد شهيد مرده باشد و با شهيدان برخيزد و با شهيدان در بهشت شود و در بهشت بهمسايگى شهداى كربلا باشد.

شهدالله:

حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه بوقت نماز خفتن شهدالله خواند خداى تعالى خلقى بديد كند بهر كلمتى كه از بهر وى استغفار مى‏كند. و آورده‏اند كه: هر كه دالله را باخر نمازهاى فريضه بخواند و در آخرش بگويد: و نحن على ذلك من الشاهدين؛
اجر و مزد وى خدا داند كه تا چند باشد، و هر كه يكبار بخواند هزار گناهش بسترند و هزار نيكش بنويسند و هزار درجتش بيفزايند.

سورة النساء:

اميرالمومنين على (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه روز آدينه بخواند از تنگى و فشارش گور ايمن بود.

سورة المائده:

مصطفى (عليه السلام) گويد كه: هر كه اين سوره را بخواند هزار209 پذيرفته در ديوان وى بنويسند.

سورة الانعام:

عبدالله عباس گويد كه: هر كه اين سوره را بخواند روز قيامت از امينان بود و چشمش بر آتش دوزخ نيايد، و صادق (عليه السلام) گويد كه: اين سوره بيكبار فرود آمد و از تعظيم و بركتش هفتاد هزار فرشته باوى بودند، و اگر كسى دانستى كه درين سوره چه فضيلتهاست خواندنش را از دست نداشتى، و از فضيلتش يكى آنست كه در وى هشتاد جايگاه نام الله بود، هر كه را غمى است مات فرج مى‏گويد و سورة الانعام و الكهف مى‏خواند پس اين كلمات: ما شاء الله كان، و ما لم يشالم يكن، و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم؛
تا فرج يابد.

سورة الاعراف:

صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه در ماهى يكبار سورة الاعراف بخواند روز قيامت از كسانى بود كه ايشان را همى و ترسى نبود، و چيزى ايشان را اندوهگين نگرداند، و هر كه آدينه بخواند خداى تعالى از وى حساب نكشد، و خواندن اين سوره از دست مداريد كه در وى آيتهاى محكم است كه روز قيامت بر خواننده‏اش گواهى دهند.

الانفال و التوبة:

امام جعفر صادق (عليه السلام) گويد كه:210 هر كه در هر ماهى اين دو سوره بخواند هرگز در دلش نفاق نبود و از شيعيان خالص اميرالمومنين على (عليه السلام) بود، و روز قيامت با ايشان از موائد بهشت تنعم كند تا مردم از حساب برهند.

سورة يونس:

امام جعفر صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه در ماهى سه نوبت اين سوره را بخواند جاهل نگردد، و روز قيامت از مقربان حضرت‏211 بود البته.

سورة هود:

امام محمد باقر (عليه السلام) گويد كه: هر كه آدينه اين سوره بخواند خداى تعالى با پيغمبرانش برانگيزاند و در جريده كردارش هيچ خطا نماند.

سورة يوسف:

صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه هر روز يا هر شب اين سوره را بخواند خداى تعالى آنگاه كه زنده‏اش كند بجمال يوسف (عليه السلام) بود و از هول و فزع اكبر ايمن بود، و بهترين صالحان بود، و اين سوره در توراة نوشته است.

سورة الرعد:

صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه اين سوره را بسيار بخواند هيچ صاعقه در دنيا بوى نرسد و اگر چه ناصبى بود، و اگر مومن بود بيحساب ببهشت شود، و اگر اهل بيت رسول را نشناسد مومنان براى وى شفاعت كنند تا ببهشتش برند از بزرگوارى اين سوره.

سورة ابراهيم:

مصطفى (عليه السلام) گويد كه: هر كه اين سوره را بخواند برفيقى ابراهيم (عليه السلام) ببهشت رود، صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه روز آدينه دو ركعت نماز كند كه در وى سوره ابراهيم خوانده باشد و سورة الحجر درويشى بود نرسد و ديوانه نگردد.

سورة الحجر:

باقر (عليه السلام) گويد كه: هر كه اين سوره روز آدينه بخواند بتنگى و سختى گرفتار نشود و علت جزع‏212 بوى راه نيابد.

سورة النحل:

صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه اين سوره بخواند حق تعالى هفتاد گونه بلا از وى بگرداند، و اگر در شب آدينه بخواند نميرد تا قائم آل محمد را بيند تا از اصحابان‏213 وى گردد.

سورة بنى اسرائيل:

باقر (عليه السلام) گويد كه: هر كه اين سوره بخواند از هول گور و قيامت ايمن گردد.

سورة الكهف:

صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه شب آدينه اين سوره بخواند شهيد بميرد و با شهيدان برخيزد، و آورده‏اند كه هر كه اين سوره بخواند هشت روز214 در نگاهداشت اى تعالى باشد. و اميرالمومنين على (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه چون پهلو بر بستر نهد آيت آخر اين سوره بخواند: قل انما أنا بشر مثلكم‏
(تا آخر آيت) بخواند نورى در خوابگاه وى ظاهر شود چنانكه ببيت الحرام برسد، و اگر در بيت الحرام خفته باشد آن نور تا ببيت المقدس برسد.

سورة مريم:

حضرت مصطفى (عليه السلام) گويد كه: هر كه اين سوره بخواند بهر آيتى ثواب سعى بيابد. صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه اين سوره بسيار بخواند بهر آيتى ثواب سعى بيابد. صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه اين سوره بسيار خواند هر چه خواهد در نفس و مال زود بوى رسد و روز قيامت از أصحاب عيسى (عليه السلام) بود، و چندانكه خداى تعالى سليمان داود عليهما السلام را در دنيا ملك داد او را در آخرت دو چندان بدهد.

طه:

حضرت مصطفى (عليه السلام) گويد كه: هر كه اين سوره بخواند ثواب مهاجر و انصار بيابد، و صادق (عليه السلام) گويد كه: از خواندن اين سوره دست مداريد كه خداى تعالى اين سوره را دوست دارد، و خواننده‏اش را نيز دوست دارد، و هر كه اين سوره را بسيار خواند نامه‏اش بدست راست آيد و چندانش مزد دهند كه وى راضى شود.

الانبياء:

مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه اين سوره را بخواند هر چه درين جهانست بر وى آفرين كنند، و بدان جهان حسابش نباشد. و صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه اين سوره را بخواند و دوست دارد خواندنش برفيقى همه پيغمبران ببهشت شود، و در دنيا بچشم مردم گرامى و عزيز گردد.

الحج:

صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه سه روز اين سوره را بخواند سال بسر نشود الا كه ببيت الحرام رسد.
اين خبر دليل مى‏كند كه اگر اتفاق رفتن نيفتد يا خود نتواند كه برود چون اين سوره بدينوجه مى‏خواند هر سال ثواب حجى مى‏يابد.

المومنون:

حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه اين سوره را بخواند بعدد هر مومن و مومنه از خداى تعالى نيكويى بيابد. و صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه اين سوره بخواند عاقبت و سرانجام كارش بخير آيد، و هر كه آدينه بخواند جاى وى فردوس أعلى باشد با أنبياء مرسلين.

النور:

صادق (عليه السلام) گويد كه: مال را و نفس را و أهل و عيال را با خواندن اين سوره باز يابيد كه هر كه اين سوره را بخواند از بركاتش يكتن را از پيوستگان وى هرگز اتفاق زنا نيفتد، و چون بميرد هفتاد فرشته بر جنازه وى حاضر آيند و تا در خاك نهادن وى را دعا و استغفار مى‏كنند.

الفرقان:

حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه اين سوره بخواند چندان ثوابش باشد كه صد و چهار كتاب منزل خوانده باشد، و امام رضا عع فرمايد كه: هر كه هر شب اين سوره بخواند هرگز ويرا خدا عذاب نكند و حسابش نكند و مقامش فردوس أعلى باشد.

هر سه طاسين:

صادق (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه شب آدينه اين سه سوره بخواند در حمايت و نگاهداشت خداى تعالى باشد، و درويشى بوى نرسد و از بهشتش‏215 چندانى ثواب بدهند كه راضى شود و زيادت نيز بدهند و صد حورالعين بجفت وى كنند.

العنكبوت و الروم:

صادق (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه در بيست و سيم ماه رمضان اين دو سوره بخواند والله كه وى از اهل بهشت بود و برين سخن ان شاء الله نگويم‏216 از بيم آنكه بر حاصل نيايد؛ كه اين سوره را بنزديك خداى تعالى قدرى و منزلتى بزرگ است.

پى‏نوشتها:‌


177) در برهان قاطع گفته: (گو بفتح اول و سكون ثانى زمين پست و مغاك را گويند) و (گود) نيز بمعنى گو است، پس اين ترجمه معنى حفرة من حفر النيران است.
178) در منتهى الارب گفته: (رشاش كسحاب چكيده‏هاى خون و اشك و آب و جز آن.) و در أقرب الموارد گفته: الرشاش بالفتح ما ترشش من الدم و الدمع و نحوه؛ يقال: من لم يدخل الشر أصابه من رشاشه.
179) گويا بضم گاف فارسى و سكون راء بايد خواند؛ در برهان قاطع گفته: (گرم بضم اول و سكون ثانى و ميم بمعنى غم و اندوه و زحمت سخت و گرفتگى دل و دلگيرى باشد) پس در اينجا مجازا بمعنى و صفى يعنى اندوهگين و صاحب غم و غصبه بكار رفته است.
180) بر گيردش) يعنى بر مى‏دارد و حمل مى‏كند چنانكه معنى (تقلها) همانست.
181) در برهان قاطع گفته: (سپر غم بفتح غين نقطه دار و سكون ميم مطلق گلها و رياحين را گويند عموما و گلى كه آنرا ريحان خوانند خصوصا، و بر وزن (اسپرم) هم آمده است.)
182) در نسخه عتيقه: أكثر أعمار أمتى ما بين الستين الى السبعين و هوالاصح و در مكاتيب قطب نسبت باين حديث تحقيقى هست بسيار قابل توجه، و قاضى نور الله شوشترى (ره) آنرا در مجالس المومنين در ترجمه سيد فضل الله راوندى (ره) نقل كرده و ما نيز آنرا بوسيله آن كتاب در آخر تعليقات خود بر زاد السالك فيض (ره) نقل كرده و چاپ نموده‏ايم فان شئت فراج.
183) ترجمه مطابق نص كتاب همانست كه ملاحظه مى‏شود.
184) در أقرب الموارد گفته: الحصاد بالفتح و بالكسر مصدر و أوان الحصد.
185) اين روايت در نسخه عتيقه و ساير نسخ خطى كه بنظر من رسيده ياد نشده است.
186) گويا مراد اينست كه بيدار باشيد و خودتان را بپائيد و در حقيقت مطابق گفتار سعديست:

ايكه پنجاه رفت در خوابى   مگر اين پنج روزه دريابى

و گمان مى‏كنم كه مضمون مأخوذ از اين بيت عربيست كه در كتب مقدم بر سعدى هست.

و ان امرء قدسا رخمسين منزلا   الى منهل من ورده لقريب

187) ذيل آيه سابق الذكر است كه آيه 37 سورة الفاطر است و تمام آن چنين است: و هم يصطرخون فيها ربنا أخرجنا نعمل صالحا غير الذى كنا نعمل أولم نعمركم ما يتذكر فيه من تذكر وجاءكم النذير فذوقوا فما للظالمين من نصير.
188) كذا و گويا از قبيل اطلاق مفرد بر جمع است يعنى: (كى پرستيد) چنانكه در تفسير ابوالفتوح.
189) قال فى النهايد: ممحقد مفعلة من المحق اى مظنة له و محراة به و كذا الا مرفى منفقة.
190) اين روايت در ساير كتب معتبره نيز مذكور است ليكن در آنها بجاى (للكسب): (للبركة) آمده.
191) خطر بفتح خاء و طاء بمعنى قدر و منزلت است و بمعنى نزديك بودن بهلاكت نيز؛ و در اين شعر از رائيه معروفه تهامى كه در مرثيه پسرش گفته هر دو معنى جمع شده است:

الهون فى ظل الهوينا كامن   و جلالة الاخطار فى الاخطار

و شاعر فارسى نيز هر دو معنى را در اين بيت جمع كرده:

از خطر خيزد خطر زيرا كه سود ده چهل   بر نبندد گر بترسد از خطر بازارگان

192) در نسخه عتيقه: لا ينفق منه شى‏ء.
193) در برهان قاطع گفته: (تنگس بكسر ثالث بر وزن نرگس بمعنى تنگزاست كه درخت پر خار باشد و گلش بگل كاسنى مانند) و نيز گفته: (تنگز بكسر ثالث بر وزن هرگز نام درختى است كه خارهاى بسيار تيز دارد و گل آن مانند گل كاسنى باشد و آتش هيزمش بغايت تند و تيز باشد.)
194) معنى تحت اللفظى روايت اين است كه: نيست ميان بنده و ميان كفر مگر ترك نماز؛ يعنى حكم‏بنده‏اى كه كافر نيست بسبب ترك نماز حكم كافر مى‏باشد و علماى اعلام براى اين روايت و نظاير آن توجيهاتى مفصل كرده‏اند كه بايد طالب آنها بكتب مفصله رجوع كند.
195) كذا و گويا صحيح اين باشد: (امام اصل).
196) كذا؛ و شايد مراد اين باشد كه از وى تفقد نكند.
197) كذا؛ پس يعنى بديگران بعنوان خود نمائى نشان ندهد.
198) آيه 35 سورةالتوبه است.
199) در اصل: (ندادندى ايشانرا).
200) در اصل: (بمردى).
201) آيه 21 سورة الروم است.
202) كذا؟
203) در اصل: (يك) و قياسا بقرينه (كالبد) در ذيل عبارت تصحيح شد.
204) اينجا عبارت در شرح حديث بسيار مشوش است و چنانكه بود نقل شد.
205) مراد سكون نفس و اطمينان خاطر است.
206) چند) در اين دو مورد بمعنى مطلق مقدار است يعنى بقدر و باندازه‏اى.
207) چند) در اين دو مورد بمعنى مطلق مقدار است يعنى بقدر و باندازه‏اى.
208) مرجو) بمعنى عدس است كه بان مرجمك و دانجه و دانژه نيز گويند.
209) كذا در اصل؛ پس لفظ (حسنه) يا (صدقه) يا يكى ديگر از نظاير آنها از اينجا ساقط است.
210) در تصحيح اين روايت از تفاسير شيعه و كتب اخبار استفاده شد.
211) كذا در اصل.
212) كذا در اصل.
213) جمع الجمع است كه قديم در فارسى بكار مى‏رفته.
214) كذا فى الاصل.
215) در اصل: (مهبتش) و قياسا تصحيح شد.
216) ترجمه: (لاأستثنى) است كه در نص همين روايت معروف وارد در فضايل شب قدر مذكور است.