شرح فارسى شهاب الاخبار
(كلمات قصار پيغمبر خاتم)

قاضى قضاعى‏(ره)
مصحّح‏ : مرحوم دكتر مير جلال الدين حسينى اُرمَوِى محدث

- ۹ -


274 و من نوقش‏278 فى الحساب عذب.

هر كه خرده جويد استقصا كند در حساب عذابش دهند؛ و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: رحمت خدا بر آنكس باد كه آنچه خرد و آنچه فروشد سهل خرد و فروشد.

275 من بدا جفا.279

هر كه در بيابان نشيند سخت دل و جاهل گردد.

276 و من اتبع الصيد غفل.

هر كه در پى نخچير280 شود غافل گردد از عبادت و طاعت و ذكر خداى تعالى؛ و از أخوال آخرت بى خبرد بود، و هر كه گويد پيغمبر آن كسى بود كه بشكار رفت؛ دروغ گويد.

277 و من اقترب من أبواب السلطان افتتن.

هر كه نزديكى جويد بدرگاه پادشاه ببلا و فتنه افتد يعنى هر كه گرد پادشاهان گردد بدين و دنيا زيان كند زيرا كه اگر آن گويد و آن كند كه پادشاه را خوش آيد بدين در مخاطره بود، و اگر آن گويد و آن كند كه خدا را خوش آيد بتن و مال در مخاطره بود. يكى از بزرگان گويد كه: هميشه مى‏انديشيدم تا سخنى يابم كه پادشاه را خوش آيد بى آنكه در آن خشم خدا بود نيافتم. و هر كسى كه با دين پيش پادشاهان رود چون بيايد منافق و بيدين بود و پيشينگان چنان فرزندان را علم آموختندى كه از پادشاهان دور باشند281 و حضرت مصطفى (عليه السلام) گويد كه: هر كه بپادشاه نزديك از رحمت خداى تعالى دورتر و هر چند مالش بيشتر حسابش دشوارتر.

278 من قتل دون ماله فهو شهيد.

هر كه كشته شود از بهر نگاه داشتن مالش او شهيد بود.

279 و من قتل دون أهله فهو شهيد.

و هر كه كشته شود از بهر نگاه داشتن اهلش او شهيد بود.

280 و من قتل دون دينه فهو شهيد.

هر كه كشته شود از بهر نگاهداشتن دينش او شهيد بود.

281 و من يرد الله به خيرا يصب منه.282

هر كه خداى تعالى بوى نيك خواهد مصيبتى بوى رساند بنفس يا بمال تا وى صبر كند و ثواب يابد.

282 و من يردالله به خيرا يفقهه فى الدين.

هر كه خداى تعالى بوى خير خواهد در دينش فقيه گرداند. اگر چه آموختن فقه فعل بنده است چون فهم و خاطر خداى تعالى دهد و بتوفيق اوست گوئى كه خداى تعالى او را فقيه گردانيده است و خداى تعالى خواهد كه هر كس فقيه گردد و بهيچكس بد نخواهد وليكن خداى تعالى چون داند كه آنكس همت آموختن بهتر دارد كه آن كار كند اين خصال او را ارزانى دارد، و آنكه قصد آموختن مى‏كند و بر وى دشوار است يا آنست كه مصلحت وى در آنست يا اگر نه خداى تعالى خواهد كه وى مشقت بيشتر كشد تا ثوابش بيشتر بود.

283 من اشتاق الى الجنة سارع الى‏283 الخيرات.

هر كه آرزومند بهشت باشد بايد بنيكيها شتابد.

284 و من اشفق من النار لهى عن الشهوات.

و هر كه بترسد از آتش دوزخ بايد كه باز بردارد از هواى نفس و خود را بدان ندهد.

285 و من ترقب الموت ترك اللذات.

هر كس كه گوش دارد بمرگ غافل بود از لذات.

286 و من زهد فى الدنيا هانت عليه المصيبات.

هر كه زهد كند در دنيا سهل آيد بر وى مصيبتها زيرا كه دل را تسلى دهد و گويد كه دنيا گذرانست و چنانكه بود بگذرد.

287 من مات غريبا مات شهيدا.

هر كه بغربت بميرد شهيد بود. و حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد كه: هر مومن كه بغربت بميرد و خويشى‏284 نباشد كه ايشانرا دل بر وى بسوزد يا بر وى بگريند هر زمينى كه وى در آن خدا را عبادت كرده بود بر وى بگريد و درهاى آسمان كه كرده‏ها بدان باسمان برده باشند بر وى بگريند، تا آن جامه كه در تن وى باشد هم بر وى بگريد.

288 من اعتز بالعبيد285 أذله الله.

هر كه عزيزى طلب كند ببندگان؛ خدا او را خوار گرداند.

289 من غشنا فليس منا.

هر كه ما را خيانت كند او از ما نيست.

290 من رمانا بالليل‏286 فليس منا.

هر كه شب بما اندازد او از ما نيست. اين خبر در حق كسانى گفت كه بروز با حضرت رسول صلى الله عليه و آله سخن مى‏گفتند و بشب نفاق مى‏كردند.

291 من لم يأخذ شار به فليس منا.

هر كه بنگيرد موى از لبش او از ما نيست. و مكلف را ده چيز سنت بود پنج در سر و پنج در تن؛ آنچه در سرست فرق ميان سر مردان را ستردن و فرق موى بشانه كردن و موى لب چيدن است، و آب در دهان كردن، و در بينى كردن، و مسواك كردن، و آنچه در تن است ناخن چيدن و سنت است كه آدينه با پنجشنبه ناخن چيند، و ابتدا از انگشت كوچك دست چپ كند و بسوى بالا بيايد پس بدست راست آيد و ابتدا از جانب بالا كند و بزير آيد و اين دعا بخواند: بسم الله و بالله و على ملة رسول الله صلى الله عليه و آله. و آورده‏اند كه هر كه اينچنين كند بيمارى كم يابد. و حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه پنجشنبه ناخن گيرد و يكى بگذارد تا ديگر روز آدينه بچيند درويشى را ببرد و درويشى بوى نرسد. و چيزى ديگر، و هر كه آدينه ناخن چيند بهر ناخن چنان بود كه بنده‏اى از فرزندان اسماعيل (عليه السلام) آزاد كرده باشد، و هر آن آدينه كه ناخن كوتاه بود بچيزى بمالد همچنان بود كه بگرفته باشد، و زير دست يعنى زير بغل از موى پاك كردن و ختنه كردن زنانرا و مردانرا فريضه است، و در استنجا سنگ و كلوخ بكار داشتن. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: موى شانه كردن وبا را ببرد، و شهوت بيفزايد و روزى فراخ گرداند. و حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمايد كه: هر كه هفتاد بار محاسن بشانه فرو كند چهل روز شيطان گرد وى نگردد. و حضرت صادق (عليه السلام) فرمايد كه: سرمه در چشم كردن روشنائى چشم بيفزايد و آب چشم بكاهد، و آب دهان را خوش گرداند. و حضرت مصطفى (عليه السلام) فرمايد كه: بهشت واجب شود آن جوان را كه در آينه نگرد و بر آن خدا را شكر كند.

292 من أحدث فى أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد فيه.

هر كه احداث كند درين كاروان از ما نباشد آن باز گردانيده است؛ يعنى هر كس كه چيزى با مصطفى (عليه السلام) خواند و بوى نسبت دهد كه آن با عقل و قرآن راست نيابد آن رد است نشايد كه كسى آنرا بپذيرد و بشنود.

293 من تأنى أصاب او كاد287 و من عجل أخطأ او كاد.

هر كه در چيزى آهستگى كند آن كار صواب آيد يا نزديك بود كه بصواب آيد، و هر كه در چيزى شتاب كند در آن كار خطا كند يا نزديك بود كه بخطا افتد.

294 من يزرع خيرا288 يحصد رغبة.289

كه خير كار در غبت درود؛ يعنى آنچه وى را سود دارد و بر آن پشيمان نباشد.

295 و من يزرع شر يحصد ندامة.

و هر كه شر و بدى كارد پشيمانى درود.

296 من أيقن بالخلف جاد بالعطبة.

هر كه را يقين بود بعضو سخاوت كند و خير بجا آورد، يعنى هر كس كه بداند كه خداى تعالى رنج مومنان ضايع كند در خير كردن تقصير نكند.

297 من أحب ان يكون أكرم الناس فليتق الله.

هر كه دوست دارد كه بزرگترين مردمان باشد گو پرهيزگار باش.

298 و من أحب ان يكون أقوى الناس فليتوكل على الله.

هر كه دوست دارد كه قويترين مردمان باشد گو توكل بر خداى كن؛ و توكل آنست كه كسب از وجه حلال طلب كند چنانكه عادت بود، و اگر چنانكه وقتى دشوارتر بدست آيد جزع و تنگدستى نكند و اعتقاد ببندد كه آن از قبل خداى تعالى است و مصلحت چنانست.
يكى از بزرگان گويد كه بعد از سى سال علم آموختن شش چيز را بيافتم كه خلق را برهاند من آنرا نگاهداشتم.
اول قول خداى تعالى: و ما من دابة فى الأرض الا على الله رزقها؛ چون بديدم و بدانستم كه خداى تعالى روزى همه جنبنده و پرنده بر خود واجب كرده است؛ پس من ديگر غم روزى نخوردم.
دوم - چون ديدم كه خصومت ميان خلقان از حسد بود؛ پس حسد نبردم.
سيم - چون هر كسى دوستى برگزيدند من دوست حقيقى را عبادت ديدم؛ پس بطاعت مشغول شدم، در گور و قيامت با من باشد.
چهارم - هر كسى را دشمنى ديدم بدترين دشمنان ابليس را ديدم؛ پس پيوسته خود را از مكرش باز گرفتم.
پنجم - ديدم كه هر كس بعمارت خانه و آباد كردن سرائى مشغول بودند من سراى حقيقى گور را ديدم؛ پس بعمارتش مشغول شدم.
ششم - هر كس را ديدم بطلب كارى بودند ملك الموت را بطلب جان خود ديدم؛ پس ببرگش مشغول شدم.

299 و من‏290 أحب ان يكون أغنى الناس فليكن بما فى يدالله أوثق منه بما فى يده.

هر كه دوست دارد كه توانگرترين مردم گردد بايد بانچه در خزينه خداست ايمن‏تر باشد از آنچه در دست دارد.

300 من هم يذنب ثم تركه كانت له به حسنة.

هر كه قصد كند بكردن گناهى پس دست بدارد او را بود از بهر آن نيكئى. و بدانكه نيكى هرگز گناه نگردد و فراموش نگردد و جزا دهنده فانى نگردد. و أصحاب الرقيم گويند سه مرد بودند در بيابان مى‏رفتند بادى و غبارى برخاست چنانكه رعد عظيم و برق بسيار بود و ايشان در غارى گريختند ناگاه سنگى عظيم گسسته شد و در درِ غار افتاد و ايشان طمع از زندگى برداشتند هر يك بر خويشتن مى‏گريستند پس گفتند: بيائيد تا از معصيت توبه كنيم و اگر نيكيى كرده‏ايم شفيع خود سازيم.
اول - گفت: ملكا تو عالمى كه وقتى مزدورى گرفته بودم چون مزدش مى‏دادم بگذاشت و برفت من مزد او را نگاه داشتم و بر آن معاملت مى‏كردم تا مالى عظيم حاصل شد چون مزدور را يافتم ديگر باره هوا را بشكستم و آن جمله مال كه جمع آمده بود بوى تسليم كردم اگر اين كار را براى رضاى تو كرده‏ام ما را از اين ورطه نجات ده؛ در حال آن سنگ از در غار بسه يكى باز پس شد پس روشنائى يافتند.
دوم - گفت: ملكا تو عالمى و مى‏دانى كه مادر از من آب خواست در شب؛ چون ببردم در خواب رفته بود نيارستم كه بيدارش كنم و نيارستم كه بروم ترسيدم كه بيدار شود تشنه همچنان تا روز استاده بودم اگر اين را براى رضاى تو كرده‏ام ما را از اين بليه نجات ده؛ در حال و ساعت سه يكى ديگر گشاده شد.
سيم - گفت: ملكا تو عالمترى كه در همسايه من زنى بود بمنظر و ديدن بى مثل بود و از هوسش بيقرار گشته بودم بهيچ وجهى نتوانستم كه او را بچنگ آورم زيرا اگر چه با جمال بود خدا دان و پارسا بود، تا قحطى عظيم در آمد و وى با فرزندان درماندند از من استعانت كرد و من نيز از وى طلب مقصود كردم نااميد بازگشت، روز دويم و سيم همچنين حال بود يكبار بيامد و فرياد كنان و گريان و اندوهناك مرا گفت: آنچه خواهى مى‏كن كه كار از دست بشد چون مرا كار آراسته شد بار الها از تو بترسيدم و توبه كردم؛ در حال سنگ بيكبار بگشود و ايشان بسلامت از آنجا بيرون آمدند.

301 من آتاه الله خيرا فلير عليه.291

هر كه خدا با وى نعمتى كند بايد كه خلق بر وى ببينند؛ زيرا كه اگر پنهان كند و خود را درويش نمايد همچنان باشد كه شكايت حق كرده باشد. و مردى در نزديك مصطفى (عليه السلام) گفت: يا رسول الله دوست دارم جامه نور پوشيدن و لباس نيكو داشتن مى‏ترسم كه تكبر بود رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه: تكبر نيست، ظاهر كردن نعمت خداى تعالى است و خدا دوست دارد.

302 من سره ان يسلم‏292 فليلزم الصمت.

هر كه شادش كند اينكه سالم بماند گو پيوسته خاموش باش و زبان را نگاهدار از آنچه بكار نيايد.

303 من كثر كلامه كثر سقطه، و من كثر سقطه كثرت ذنوبه، و من كثرت ذنوبه كانت النار أولى به.

هر كه را بسيار سخن بود بسيار بود سقطش، و هر كه بسيار بود سقطش گناهش بسيار بود، و هر كه گناهش بسيار بود باتش دوزخ اوليتر بود.

304 من رزق من شى‏ء فليلزمه.

هر كه را روزى كردند از چيزى بايد كه ملازم آن چيز باشد يعنى هر كه را خداى تعالى چندان وجوه داده باشد و بديد كرده كه آنچه او را كفاف است از آنجا حاصل مى‏شود بايد كه قناعت كند و طلب چيزى نكند كه بدان نرسد.

305 من أزلت اليه نعمة فليشكرها.293

هر كه را در أزل خداى تعالى با وى نعمتى دهد بايد كه شكرش كند چنانكه خداى تعالى مى‏فرمايد: ثم لتسألن يومئذ عن النعيم؛ يعنى روز قيامت از راحت و آسانى باز پرسند گفتند: يا رسول الله ما را چه راحتست كه پيوسته بعذاب مى‏باشيم و شبانگاه قوت بامدادينه نداريم و بامداد قوت شبانگاه نداريم و نان جوى سير نيابيم اين سوال آنانرا بود كه بامداد و شبانگاه كاسه‏هاى پر از طعام پيش ايشان بود و سراى ايشان آراسته باشد و فربهى در ميان ايشان بسيار بود (رسول صلى الله عليه و آله فرمود: نه چنين است)294 بقيامت خداى تعالى گويد بعضى را كه: نه شما را تندرستى دادم و بخوردن آب سرد راحت مى‏بافتيد؟!295 اميرالمومنين (عليه السلام) گويد كه: هر كه نان گندمين خورد و در سايه بياسايد آن نعمتى كه خداى تعالى از وى بپرسد آنست كه گويد: در چه بكار بردى؟ و از بهر امروز چه آوردى؟

306 من لم يشكر القليل لم يشكر الكثير.

هر كه اندك را شكر نكند بسيار را نيز شكر نكند يعنى هر كه قدر نعمت خدا نداند بهيچ حال شكرش نكند و نبايد كه كسى نعمت خدا را خوار دارد اگر چه اندك بود كه حضرت مصطفى (عليه السلام) در در خانه‏اى ريزه نان يافت برگرفت و بوسيد و بر سرش مى‏نهاد و اهلش را گفت كه: نعمت خدايرا بزرگ داريد كه نعمت چون از سرائى برمد دشوار باز آيد. و اميرالمومنين على (عليه السلام) مى‏گويد كه: زيادت نعمت با زيادت شكرست مادام تا بنده شكر بزيادت كند خداى تعالى نعمت بر وى زيادت كند و چون بنده در شكر تقصير كند خداى تعالى از نعمت باز گيرد، و .صل شكر آنست كه بنده هر خير و نيكى از قبل خداوند بيند و اعتقاد نكند كه او را بنزديك خداى تعالى قدرى و منزلتى نيك است پس نعمت بوى داده است كه آزمايش است كه حق مى‏كند بندگان را.

307 من عزى مصابا فله مثل اجره.

هر كه مصيبت زده‏اى را تعزيت كند و دلخوشى دهد (او را نيز چون مصيبت زده مزد و ثواب باشد) و روز قيامت پيش از آنكه ببهشت شود حله‏اى پوشد. و بخبرى ديگر: تعزيت كردن و دلخوشى دادن مصيبت زدگان را بهشت بميراث برساند. و باقر (عليه السلام) گويد كه: هر كه بر مصيبت صبر كند خداى عزوجل در عزتش بيفزايد، و مأواى وى بهشت است، و درجه روزه داران و شبخيزان بيابد، و درجه آنكسانى بيابد كه پيش مصطفى (عليه السلام) بر دست كافران شهيد شده باشند. و حضرت محمد مصطفى (عليه السلام) گويد كه: هر كه را سه فرزند كودك بميرد بقيامت پيش وى آيند و او را سپرى شوند از آتش دوزخ. و صادق (عليه السلام) گويد كه: هر كه را بزندگانيش فرزندى بميرد و او بر آن صبر كند فضل و ثواب او بيشتر بود از آنكه هفتاد فرزند از پس مرگ بگذارد و هر يكى چندان بزيد كه مهدى (عليه السلام) را دريابد.

308 من فطر صائما كان له مثل أجره.

هر كه بگشايد روزه دارى را مزد يابد يعنى هر كه شبانگاه طعامى بسازد و مومن روزه‏اى را بدان طعام حاضر آورد همچنان ثواب كه مومن را بود بروزه داشتن؛ اين كس را نيز بود بروزه گشادن، و هر عمل صالح كه وى بقوت آن طعام كند اين كسى را نيز نصيب بود. چون نزديك ماه رمضان بودى مصطفى (عليه السلام) در خطبه گفتى كه: بر شما سايه افكند ماهى يعنى نزديك در آمد كه هر كه در وى مومنى را روزه بگشايد همچنان بود كه بنده‏اى را آزاد كرده باشد، و گناهانش جمله آمرزيده شود گفتند: يا رسول الله آنكه درويش بود چه كند؟ - گفت: خداى تعالى كريم است اين مزد را ارزانى دارد آنرا كه بلقمه‏اى يا شيرينى. يا باب سردى روزه بگشايد ثوابش از ثواب روه داران بيشتر بود.

319 من رفق بأمتى رفق الله به.

هر كه با امت من مدارا كند خداى تعالى با او مدارا كند.

310 من عاد مريضا لم يزل فى خرفة296 الجنة.

هر كه را بيمار پرسيدم عادت بود هميشه در درجات بهشت باشد زيرا كه بيمارى همه عسرت و تعجب بود و آن عاجز درمانده بر بستر افتاده ازين پهلوى در آن پهلوى گردد چون با دوستان و عزيزان خويش پيوندد و با اهل و فرزند نگرد آب حسرت برخسار عزيز فرود آورد كه گوئى ديگر باره مرا با ايشان نشست و خاست باشد؟ گويد: فرزندان مرا بعد از من كه تيمار دارد؟ و حال ايشان بچه رسد؟ و نه سهل روزگار برآيد كه أهلم جفتى ديگر گيرد و مرا يكسره فراموش كند، و چون با سراى و خان و مال و تجمل و اسباب نگرد بادهاى سرد از سينه برآورد و گويد: دريغا كه از (بهر) كه ساختم؟ و كدام بود كه درين سراى بى رنج و شادمان بزيد؟ و ازين برخورد؟ و چون با روزگار گذشته نگرد و عمر بيند بباد برداده از آن هيچ نصيبى از بهر گور قيامت بر نگرفته بر خويشتن مى‏پيچد و گويد: از پس مرگ من چه پيش آيد مرا؟ در گور با من چه كنند؟ و بقيامت از من چه پرسند؟ و بيمار پرس چون اين حال بيند ناچار دلش نرم گردد و بر دنيا سرد شود و روى باخرت كند گويد: ديروز اين مرد چون بود اميد دراز مى‏داشت؛ تواند كه من فردا چون او باشم. و حضرت مصطفى (عليه السلام) گويد كه: هر كه بر بيمارى صبر كند و خدا را خواند چنانكه در خزان برگ از درخت فرو ريزد گناه از وى مى‏ريزد، و هيچكس از دنيا بنشود تا بدان گناه كه كرده باشد بيماريى بوى نرسد اگر زيادت سختى جان كردن گردد زيادتى بماند آسايش‏297 جان كندن گردد، و هر كه در پرسيدن بيمار شود در رحمت خدا باشد همچنان باشد كه هفده روز روزه داشته باشد و بقولى هژده روز.

311 من دعا على من ظلمه فقد انتصر منه.

هر آنكس كه نفرين كند بر آنكس كه بر وى ظلم كرده باشد مكافاتش باز كرده باشد زيرا كه نفرين بكار شود.

312 من مشى مع ظالم فقد اجرم.

هر كه با ظالمى بشود پس تعظيم گناه كرده باشد زيرا كه ظالم بنزديك خداى تعالى خوار و ذليل بود پس هر كه نشست و خاست با ظالم كند و در آن تعظيم و بزرگى ظالم بود مخالفت خدا كرده باشد، و هر كه خدايرا مخالفت كند نزديك آن بود كه ظالم گردد، و بدترين ظالمان مخالف دين حق بود و نشايد كه مومن ويرا نوازد و از بهر وى دعا و استغفار كند يا بر وى سلام كند الا تقيه بود.
قال الله تعالى: ولا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار؛ يعنى پشت وا298 ظالمان مدهيد و با ايشان ميل مكنيد كه آتش دوزخ شما را دريابد و كس بفرياد شما نرسد. عادلى را بسراى ظالمى بردند تا گواهى بنويسد سر قلم تباه بود نيكو كرد و فرو زد بمركب گواهى بنوشت، چون بيرون آمد يادش آمد كه نبايد كه آن ظالم بدان قلم چيزى بر كسى نويسد و من باو شريك باشم؛ باز گرديد و سر قلم شكست. و يكى ديگر آنكه معلمى كردى فرزندان ظالمان را چيزى از قرآن و چيزى ديگر از ادب و عربيت نياموزانيدى گفتى: نبايد299 كه ايشان بناشايست بكار برند و من يار و شريك آن باشم.
قال الله تعالى: و تعاونوا على البر و التقوى، و لا تعاونوا على الأثم و العدوان؛ يعنى يارى دهيد يكديگر را بر خير و نيكى، و يارى مدهيد يكديگر را بر آنچه وزر و وبال بود.

313 من تشبه بقوم فهو منهم.

هر كه مانند كند خويشتن را بقومى از ايشان بود.

314 من طلب العلم‏300 تكفل الله برزقه.

هر كه طلب علم كند خداى تعالى بروزى دادنش ضامن و پايندان بود، خداى تعالى اگر چه هر جانورى را روزى بر خويشتن واجب كرده است وليكن هر يكى را وجهى بود كه تا بدان مشغول نشوند روزى بوى نرسد (اما) آنكه طلب علم كند خداى تعالى بى سببى روزيش دهد. مصطفى (عليه السلام) گويد كه: ندانسته‏اى كه خير دنيا و آخرت با علم بود و شر دنيا و آخرت با جهل بود، خداى را نپرستند الا بعلم، و طاعتش را بترسند الا بعلم، و اين نشانست كه هر كس طاعت و عبادت بى حد كند چون بى علم كند همه هباء منشور301 بود. و اميرالمومنين على (عليه السلام) فرمايد: قيمة كل امرى ما يحسنه؛ قيمت هر كس بقدر دانش او بود اگر قدر بمال بودى هيچكس بهتر از قارون نبودى، و اگر خلاص از آتش بمال بودى هيچ مالدار را روى در دوزخ نشدى، و اگر بنسب بودى أبو لهب كه عم پيغمبر صلى الله عليه و آله بود ملعون نبودى.
قال الله تعالى: قل هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون؛
يعنى يكسان نبود آنكه بداند و آنكه نداند.

315 من لم ينفعه علمه ضره جهله.

هركرا علم و دانش سود نكند جهلش زيان كند.

316 من أبطأ به عمله لم يسرع به نسبه.

هركه از كردار باز ماند نسب و حسبش بفريادش نرسد.
قال الله تعالى: فاذا نفخ فى الصور فلا أنساب بينهم يومئذ و لا يتساءلون؛ يعنى چون در صور دمند و خلق از گور برخيزند آنروز از اصل و نسب نپرسند بلكه از اعمال و كردار پرسند. و مصطفى (عليه السلام) چندان نماز كرد كه پايهايش بياماهيد302 گفتند: يا رسول الله نه خداى تعالى ترا برگزيد و حكم كرد كه تو از گناه پاكى؛ اين همه رنج از بيم چيست؟ - گفت: اگر طاعت نكنم ناشُكور و ناسپاس باشم. و قومى بر سبيل زيارت در نزديك امام زين العابدين (عليه السلام) آمدند و او در نماز ايستاده بود ضعيف و نزار شده چون خوشه‏اى پر بار كه باد آنرا بجنباند مى‏لرزيد، و پيشانى و ديگر جايها كه بر سجود نهاده بود چون زانوى شتر شده بود، گفتند: يابن رسول الله خداى تعالى اگر دوزخ را الا از بهر تو نيافريده است‏303 اگر روزى بنماز بوى هر كه هزار بار نماز كردى و صد بار بيشتر مسكينان از وى روزى خوردندى و هيچ ندانستند كه از كه بديشان مى‏رسد چون حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) از دنيا برفت آن سال چيزى نيافتند بدانستند كه از بركات حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) بود. و مصطفى (عليه السلام) گويد كه: قرابت مى‏پندارند كه أوليتر بمن آن كس بود كه متقى و پارسا باشد، هر كه خواه باشد و هر كجا خواهى گير304 و چون اين آيت آمد: و انذر عشير تلك الأقربين؛ يعنى بيم كن يا محمد قرابت خود را گفت: يا فاطمه بقيامت كردارآور نه نسب كه آنجا نسب سودى ندارد. و مصطفى (عليه السلام) او را اين از بهر آن گفت كه بوى نزديكتر بود و دخترش بود بلكه پاره تنش بود چون چنين باشد ديگرى‏كه بشنود بهتر و بر سر كار باشد. فاطمه عليها السلام در شرف و نسب از خلق مانندش نبود و در عبادت و طاعت كسى بگرد وى نرسد طاعتش سود خواهد كردن جز از نسب؛ پس ديگرى بداند كه نسب بكار نمى‏آيد الا طاعت.
و نسب دواست‏
يكى - در كار آخرت تاثيرش نبود و مردم بر سبيل رسم و عادت و بر سبيل قدر ايشان را حرمت دارند چون فرزندان دهقانان و خداوندان مال و عقار305 و ضياع.306
دوم - ذريه مصطفى (عليه السلام) بل كه قراباتش و مهاجريان و أنصاريان و عالمان و عالم زادگان؛ هر كه ازين طايفه مطيع و فرمانبردار بود و حق حرمت ايشان نگاهداشته بود و طاعتش نيكوتر باشد و ثوابش بيشتر بود بر هر كسى واجب بود كه ايشان را حرمت دارد و تعظيمشان كند، و هر كه از اينان عصيان كند نسبش را خوار داشته باشد و گناهش زشتر307 بود و عقابش سختر308 بود و هر كه بسبب نسب خويشتن بزرگ نمايد و ديگرش حقير آيد زود بود كه هلاك شود، آورده‏اند كه: در قيامت ندا آيد كه: شما نسبى نهاديد كه فلان پسر فلان، و من نسبتى كردم كه: ان اكرمكم عندالله اتقاكم؛ اكنون بنگرم تا كدام بهتر آيد. روزى حضرت مصطفى (عليه السلام) نشسته بود و پشت مبارك بمحراب باز داده بود و آن روى چون ماه فراقوم كرده و آن لب چون عقيق از هم بگشاده و بلفظى شيرين و بزبان فصيح گاه از وعد و گاه از وعيد از در منثور و لؤلؤ مكنون فرا باريدن گرفت صنا ديد عرب و بزرگان قريش همه بجان و دل مستمع شده و دل و هوش گوش بر گفتار آن حضرت نهاده سلمان فارسى (عليه السلام) رضى الله عنه از در در آمد و بديشان باك نكرد و پاى بر گردن يك يك در مى‏نهاد تا بنزديك حضرت مصطفى (عليه السلام) رسيد و ايشان را خشم آمد يكى بر جوشيد و گفت: بكدام حسب و نسب اين داورى كردى؟ - سلمان بگريست گفت كه: من نطفه‏اى گنديده بودم و آخر مرده باشم روز قيامت كه داورى بود اگر سرانجام من بخير آيد از من شريفتر و كريمتر كسى نبود مصطفى (عليه السلام) سر بر آورد و گفت سلمان راست مى‏گويد.

317 من جعل قاضيا فقد ذبح بغير سكين.

هر كه را قاضى كردند بى كارد گلويش ببريدند.

318 من حمل سلعته فقد برى‏ء من الكبر.

هر كه متاع خويش بر گيرد از كبر دور بود؛ يعنى هر كه بعيب ندارد كه از بازار يا از جايى ديگر چيزى كه خريده باشد بر گيرد بعيال برد. و مصطفى (عليه السلام) ببازار شدى چيزى خريدى از بهر عيال خويش بخانه بردى، و در سراى بنشستى و بدست خود پاره بر نعل انداختى، و بز را بدوشيدى، و شتر را علف در كردى، و چون مزدورى در كار خسته شدى يارى وى كردى، و بنده را هيچ آفتى بزرگتر از آن نيست كه خويشتن را بزرگ نمايد خداى تعالى داود (عليه السلام) را گفت كه: عابدان و طاعتداران را بترسان چون طاعت بزرگ آيد و معجب شوند، و ايشان را بشارت ده چون توبه كنند از معصيت و گناه و باز آيند. و در بنى اسرائيل مردى بود هفتاد سال عبادت كرده بود وقتى از خداى تعالى حاجت خواست روا نمى‏شد خويشتن را گفت: اى نفس اگر تو چيزى ارزنده‏اى آورده بودى‏309 حاجت تو روا بودى خداى تعالى پيغمبر آن زمانه را وحى كرد كه: اى پيغمبر فلان عابد را بگوى كه: آن يك ملامت كه نفس خويش را كردى بنزديك من از هفتاد ساله عبادت تو بهتر بود.
عمر عبدالعزيز پادشاه بود و مردى لطيف بود او را خبر آوردند كه: پسرت انگشترى فرموده كه نگينش بهزار دينار خريده‏310 پس نامه‏اى بوى نوشت و سوگندش داد كه شنودم كه تو انگشترى فرمودى كه نگينش بهزار دينار خريده، آن نگين بفروش و هزار مسكين و درويش را سير كن و باز پوش از درستى‏311 نقره انگشترى فرماى و بر وى نويس: رحم الله من عرف قدره؛ رحمت كناد خدا بر آنكس كه قدر خويش بشناخت. مصطفى (عليه السلام) با جماعتى مى‏رفت زنى بر راه ايستاده بود گفت: يك سوى رو تا جماعت من بگذرند؛ گفت: راه فراخ است، مصطفى (عليه السلام) گفت: بگريزيد كه زن متكبره جبارست. آدمى را كجا رسد كه تكبر كند و در خود بغلط افتد كه اصل آدم كه پدرش بود مشتى خاك بود و اصل وى از قطره آب بود كه اگر قطره‏اى از آن بر جامه‏اى آيد با آن جامه نماز نتوان كرد، و چون بميرد جيفه‏اى گردد كه هر كه دست بوى نهد پليد گردد، و از پس آنكه در گورش نهند بگندد گنديدنى كه اگر بيرون بودى هر كس از وى نفور بودى، و حشرات زمين سر بوى نهند و آن تن عزيز جمله طعام ايشان گردد، و تا زنده بود حمال بول و غايط بود، نشانه آفات و بليات بود و هيچ ساعت از زحمت و محنت زمانه ايمن نه، و روزى بكام خويش هم نه، و مرادى چنانكه بايدش نيابد، و بر شادى و خرميش اعتمادى نباشد، و اگر زيادت بخورد درماند، و اگر كم بخورد خوابش نبرد. آورده‏اند كه دورترين كسى از رحمت خداى تعالى بقيامت جبار و متكبر بود، باقر (عليه السلام) گويد كه: در دوزخ كوهى هست كه آنرا صعر 312 خوانند در آن كوه وادييست كه او را سقر خوانند و در آن وادى چاهيست كه او را همهمه‏313 خوانند هرگاه كه سر آن چاه بر گيرند اهل دوزخ همه بفرياد آيند از رنج و بيمش. صادق (عليه السلام) گويد كه: سقر وادييست كه چون نفس بزند همه دوزخ را بسوزاند و آن چاه و آن وادى جاى متكبران است.314

319 من يشاد هذا الدين يغلبه.315

هر كه با اين دين سختى كند دين بر وى چيره‏316 شود؛ يعنى كه طاقتش نبود و بود كه اوقات ديگران بر خود بزيان آورد چون مسافرى در بيابانى كه بدان رود يا بيشتر ببايد بريدن تا سلامت يابد خواهد كه بيك روز ببرد لاجرم درماند و در ميان بيابان بماند و دير بمقصود رسد و باشد كه هلاك شود.

320 من كذب بالشفاعه‏317 لم ينلها يوم القيامة.

هر كه بدروغ دارد شفاعت را شفاعت من بوى نرسد روز قيامت.

321 من سرته حسنته و سائته خطيئته فهو مومن.

هر كه را شاد كند نيكيش و اندوهگين كند گناهش؛ وى مومن است. و چهار چيز آنست كه در دنيا دويمش از اول سخت‏تر بود، اول هر كس گناهى كند پس فخر كند بدان، پس آن فخر از گناهش هزار بار عظيم‏تر بود.318

322 من صام الأبد فلا صام و لا أفطر.

هر كه هميشه روزه دارد روزه‏اش نبود؛ چون در حال سفر و بيمارى و غيرهما كه روزه نبايد داشتن روزه دارد.

323 من خاف أدلج، و من أدلج بلغ المنزل.

هر كه او ترسد شبگير319 كند، و هر كه شبگير كند بمنزل رسد يعنى هر كه اميد بهشت دارد و از دوزخ ترسد بايد كه طاعت دارد و پرهيزگار باشد تا برهد از آنچه ترسد از وى، و مادر سليمان (عليه السلام) سليمان (عليه السلام)320 را گفت: اى پسر بسيار مخسب كه هر كه بسيار خسبد بقيامت مفلس بود و تهيدست برخيزد، و مردى بود كه در آخر شب برخاستى و أهل را خبر كردى و گفتى: برخيزيد كه تا ساز سفر كنيم كه راه سفر دراز است و قافله دور.321

324 من يشته كرامة الاخرة يدع زينة الدنيا.

هر كه آرزومند نواخت و كرامت آخرت بود زينت دنيا از دست بدارد، يعنى هر كه زينتى كند كه شبهت آن گيرد،322 يا زينتى كه بدان تفاخر كند و تكبر بيفزايد، يا زينتى كه از حق تعالى دور كند، و جز از آن را باكى نباشد چون اسرافى نكند.

325 من كثرت صلوته بالليل حسن وجهه بالنهار.

هر كه شب بسيار نماز كند خداى تعالى دوستى وى در دل مردم افكند و بچشم هر كسى شريف بود بروز و گشاده روى بود. بقولى ديگر: هر كه نماز شب كند بشب و روز كردارش همه نيكو بود زيرا كه نماز همه لطف بود.
و صادق (عليه السلام) گويد كه: نماز شب روى را و خوى را نيكو گرداند، و روزى را فراخ گرداند، و غم را ببرد، و چشم را روشن گرداند، اگر بر وى دين بود ببركات نماز گزارده شود، نماز شب دردها را ببرد و روى را سفيد گرداند، و تن را خوشبوى گرداند، و نماز شب را بپاى داريد كه از سنت رسول صلى الله عليه و آله است و عبادت پيشگان و مصلحان، و در خانه‏اى كه در وى قرآن خوانند و نماز شب كنند بر اهل آسمان چنان ظاهر و روشن بود كه ستاره باهل دنيا، و هر كه را در سجده شكر از پس نماز او را خواب وا برد خداى تعالى بفرمايد تا درهاى آسمان بگشايند فرشتگان را گويد كه: بنده مرا ببينيد كه چون مى‏گزارد آنچه بر وى فرض نكرده‏ام گواه باشيد كه ويرا بيامرزيدم و توبه‏اش را پذيرفتم و در روزيش افزودم. يكى نزد حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) آمد و شكايت و گله درويشى خود مى‏كرد تا آن حد كه فرا نمود كه در آن آن گرسنه است، حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) گفت: دوش نماز شب كردى؟ - گفت: كردم، حضرت باصحاب خود نگريد و گفت: هر كه نماز شب كند بروزى در نماند و گرسنه نباشد، چنانكه مال و فرزند زينت دنياست هشت ركعت از نماز شب زينت آخرت بود. و حضرت مصطفى (عليه السلام) گويد كه: اگر نه آنستى كه اين أمت را سخت دشوار بودى و كم بودى كه بجاى آرد خداى تعالى نماز شب فريضه گردانيدى، و در هر شبى ساعتى است كه هر كه آن ساعت را دريابد هر حاجتى كه خواهد بيابد از خداى تعاى؛ اگر دنيوى بود و اگر اخروى، و ظاهر چنانست كه آن ساعت در سَيَك‏323 واپسين است.
و آورده‏اند كه هر كه از بهر نماز شب پهلوى نازنين را از بستر گرم و نرم بردارد و خواب نوشين از چشم باز كند و قصد طهارت كند فرشتگان گويند:
طوبى لك؛ خنك ترا كه طريق صالحان دارى، و براى يقين مى‏گزارى، و موافقت صديقان مى‏كنى پس بنماز آگاه آيد و چشمهاى هر كسى در خواب رفته و آوازه‏ها نشسته چنانكه گوئى در جهان ديار324 نيست و از آسمان ندا برخاسته‏325 كه آيا كسى آمرزش نمى‏خواهد؟ و اين بنده گاه در ركوع و گاه در سجود و گاه در قيام و گاه در قعود326 و گاه در تسبيح و گاه در تهليل، و گاه در استغفار و گاه در تضرع و زارى، و گاه در تفكر و انديشه، و گاه مى‏گريد بروزگار بباد بر داده، و غم و حسرت مى‏خورد و فرشتگان چون بينند بيكديگر گويند كه: فلان شخص اين شب بر سنت مصطفى (عليه السلام) مى‏رود، و رسول صلى الله عليه و آله مى‏فرمايد كه: هر كه وقت سحر هفتاد بار استغفار كند خداى تعالى هفتصد گناه وى بيامرزد گفت: خاكسار باد آنكه هر روز هفتصد گناه بكند و در شب يك ساعت برنخيزد و همه را بشويد، و هر كه بر نيت نماز شب بخسبد و پس بيدار نشود تا صبح بر آيد و بدان اندوهگين شود خداى تعالى بفضل و كرم خويش ثواب نمازش بنويسد.
جماعتى در خدمت حضرت اميرالمومنين على (عليه السلام) رفتند و گفتند: يا اميرالمومنين خبر ده ما را از ثواب عبادت شب، گفت: هر كه ده يكى از شب نماز كند خالصا لله لثوابه خداى تعالى گويد: اى فرشتگان بنويسيد اين بنده را امشب از نيكى بعدد هر چه امشب رويد از نبات و حبوب و أرزاق و جز از آن، و هر كه نه يكى از شب عبادت كند خداى تعالى دعاى او مستجاب كند، و بقيامت نامه‏اش بدست راست دهند، و هر كه هشت يكى از شب برخيزد و نماز كند خداى تعالى ويرا مزد شهيدى بنويسد، و بقيامت دستوريش دهد تا وى اهل و فرزندان را كه خواهد شفاعت كند، و هر كه هفت يكى از شب نماز كند چون از گور برخيزد رويش چون ماه شب چهارده بود با أمتان بصراط بگذرد، و هر كه شش يكى از شب نماز بكند خداى تعالى ثوابش نويسد و گناهش جمله بيامرزد، و هر كه پنج يكى از شب نماز كند بقيامت در قبه ابراهيم خليل الله (عليه السلام) بود، و هر كه چهار يكى از شب نماز كند بقيامت از رستگاران بود و چون باد بر صراط بگذرد و بى حساب در بهشت شود، و هر كه سه يكى از شب نماز كند هر فرشته‏اى كه ويرا ببيند آرزوى حال وى كند. و بدان منزلت كه ويرا بود از خداى تعالى هشت در بهشت بر وى بگشايد و گويد: بهر درى كه خواهى در شو، و هر كه نيمى از شب نماز كند ثوابش بيشتر از آن بود كه هفتاد بنده از فرزندان اسماعيل (عليه السلام) آزاد كرده و هزار بار زمين را پر از زر سرخ بصدقه دهد ثوابش برابر وى نباشد، و هر كه دو بهرى از شب نماز كند خداى تعالى بعدد ريگ عالج‏327 و هر زمين كه آنجا ريگ بيشتر باشد حسناتش بنويسند، و كمترين حسنه آن باندازه كوه احد باشد، و هر كه شبى تمام بايستد بقرآن خواندن و ركوع و سجود و ذكر خداى تعالى كردن چندان ثوابش دهد خداى تعالى كه كمتر آن بود كه ويرا از گناه بيرون آورد و چنان گرداندش كه آن فرزند كه از مادر بزايد، و بعدد هر چه خداى تعالى آفريده است حسناتش و درجاتش بنويسد، و چون از دنيا بيرون برود در گور نوريش پيدا گردد و عذاب گورش نكنند و براتى از آتش دوزخ بوى دهند و با نيكانش برانگيزانند، و خداى تعالى فرشتگان را گويد كه: بنده مرا ببينيد كه اين شب مله بطاعت من زنده داشت و مقصودش رضاى من بوده؛ وى را بفردوس اعلاى من فرود آريد كه ويراست در آنجا صد هزار شهر، در هر شهرى وى راست آنچه خواهد، و بچشمش خوش آيد، و بر خاطر هيچ كس بنگذشته باشد، از آنچه براى وى بجاى آورده‏ام.
و اميرالمومنين على (عليه السلام) فرمايد قومى را در شبى كه فراز آمدند و قنبر را پرسيد كه اينان كيند؟ - گفت كه: شيعت تواند، اميرالمومنين على (عليه السلام) با ايشان در نگريد رويهاى ايشان ديد سرخ، و نشان تنعم و فربهى و آسودگى بر رويهاى ايشان پيدا بود گفت: ايشان بشيعت من چيزى نمانند و سيماى شيعت من ندارند، آنكه شيعت من بود از گرسنگى و تشنگى لبهاى ايشان جوشيده، و شكم ايشان بپشت وا رسيده بود از برخاستن بشب، و رويش زرد باشد، و از گريستن چشمش خلل يافته باشد يعنى شيعت من آن بود كه بر اين صفت بود. و ظاهر چنانست كه آن قوم منافق بودند.

326 من أحب دنياه أضر باخرته، و من أحب آخرته أضر بدنياه‏

هر كه دنيا را دوست دارد يعنى دست در وى زند باخرت زيان كند، و هر كه آخرت را دوست دارد بدنيا زيان كند، زيرا كه چون بكار آخرت مشغول گردد دنيا از دست بشود و آن وقت كه بكار دنيا مشغول شود آخرت از دست بشود و زيان كند.

327 من أهان سلطان الله أهانه الله، و من أكرم سلطان الله أكرمه الله.328

هر كه خوار دارد حجت خدا را خداى تعالى او را خوار دارد، و هر كه عزيز دارد حجت و خليفه خدا را خداى تعالى او را عزيز و بزرگ دارد.

328 من أحب عمل قوم خيرا كان أو شرا كان كمن عمله.

هر كه دوست دارد كردار قومى را اگر نيك باشد و اگر بد باشد همچنان باشد كه وى كرده باشد.

339 من استعاذكم بالله فأعيذوه.

هر كه بزنهار شما آيد با پناهش گيريد.

330 و من سألكم بالله فأعطوه.

هر كه چيزى خواهد از شما بدهيد.

331 و من دعاكم بالله فأجيبوه.

هر كه شما را بخواند اجابتش كنيد. يعنى اگر بهمانى يا كارى ديگر قبول كنيد.

332 من أتى اليكن معروفا فكافؤوه فان‏329 لم تجدوا فادعواله حتى تعلموا أنكم قدكا فأتموه.

هر كه با شما نيكوئى كند مكافاتش كنيد، و اگر مكافات نتوانيد كردن وى را دعا و ثنا كنيد تا آنگاه كه دانيد كه مكافات وى گرديد.

پى‏نوشتها:‌


278) در بعضى نسخ: (توقس) و در حاشيه آن ذكر شده: (توقس = سخت گرفتن.)
279) جزرى در نهايه گفته: من بدا جفا؛ اى من نزل البادية خار فيه جفاء الاعراب.
280) در برهان قاطع گفته: (نخچير با جيم فارسى بر وزن تصوير بمعنى شكار و شكارى و شكار كننده و شكار كردن و شكارگاه باشد و بهايم دشتى و هر جانور صحرائى را نيز گويند وقتى كه بگيرند عموما، و بز كوهى را خصوصا خواه بگيرند و خواه نگيرند.)
281) در اصل: (باشيد).
282) جزرى در ماده (ص و ب) از نهايه گفته: فيه: من برد الله به خيرا يصب منه؛ اى ابتلاه بالمصائب ليشيبه عليها.
283) در نسخه عتيقه بجاى (الى): (فى).
284) در برهان گفته: (خويش بمعنى اقوام و خويشاوند باشد و بمعنى خود و خويشتن هم هست.)
285) در حاشيه نسخه عتيقه: أى بعابدالله.
286) در نسخه عتيقه بجاى (بالليل): (بالله).
287) در حاشيه نسخه عتيقه: أى أو قرب الى الصواب.
288) بايد دانست كه باز در اينجا اصل نسخه بسيار مشوش است و تقديم و تأخيرهاى عجيبى بكار رفته است پس مطابق نسخه عتيقه اصلاح شد يعنى از سطر 4 صفحه هفتاد و هشت آن نسخه بسطر 4 صفحه يكصد و چهل و دو از آن برگشتيم و تفصيل آن خارج از گنجايش مقام است.
289) در نسخه قديمه: (يحصد غبطة) و در حاشيه بعبارت: (أى فرحا) ترجمه شده.
290) در نسخه عتيقه بواو عطف يعنى: (و من.)
291) در بعضى نسخ مخطوطه: (فليل عليه) و در حاشيه نوشته شده: قوله: فليل؛ الظاهر أنه من ولى يلى وليا، و الامر الغائب منه: ليل؛ والحاضر: ل؛ و انما مكن اللام لمكان الفاء.
292) كذا در نسخه عتيقه ليكن در نسخه اصلى: من سره ان يسكن بحبوحة الجنة.
293) جزرى در نهايه در ماده (ز ل ل) گفته: من أزلت اليه نعمة فليشكرها؛ أى اسديت اليه و أعطيها، و .صله من الزليل، و هو انتقال الجسم من مكان الى مكان فاستعير لانتقال النعمة من المنعم الى المنعم عليه؛ يقال: زلت منه الى فلان نعمة و أزلها اليه ليكن در بعضى نسخ بلفظ (أنزلت) نقل شده است.
294) بايد مانند عبارت ميان دو قلاب كه بنظر درست شده است در اينجا باشد.
295) يعنى صحت بدن و تندرستى بقدرى كه‏انسان از خوردن آب خنك لذت برد نعمتى است كه مشمول حكم لتسألن يومئذ عن النعيم است و در قيامت از آن سوال مى‏شود.
296) در اصل (غرفة) ليكن در نسخه عتيقه: فى مخرفة الجنة و در حاشيه معنى كرده كه: (در مرغزارهاى بهشت) جزرى در نهايه گفته: فيه: عائد المريض على مخارف الجنة حتى يرجع؛ المخارف جمع مخرف بالفتح و هو الحائط من النخل اى ان العائد فيما بحوزه من الثواب كأنه على نخل الجنة يخترف ثمارها. و قيل: المخارف جمع مخرفة و هى سكة بين صفين من نخل يخترف من أيهما شاء أى يجتنى، و قيل: المخرفة الطريق اى انه على طريق تؤديه الى طريق الجنة؛ و منه حديث عمر: تركتكم على مثل مخرفة النعم أى طرفها التى تمهدها بأخفافها، و من الاول حديث أبى طلحة ان لى مخرفا و اننى قد جعلته صدقة اى بستانا من نخل و المخرفة بالفتح يقع على النخل و على الرطب، و منه حديث ابى قتادة: فابتعت به مخرفا؛ اى حائط نخل يخرف منه الرطب. و فى حديث آخر: عائد المريض فى خرافة الجنة اى فى اجتناء ثمرها؛ يقال: خرفت النخلة أخرفها خرفا و خرافا و فى حديث آخر: عائد المريض على خرفة الجنة؛ الخرفة بالضم اسم ما يخترف من النخل حين يدرك، و فى حديث آخر: عائد المريض له خريف فى الجنة اى مخروف من ثمرها فعيل بمعنى مفعول و منه حديث أبى عمرة: النخلة خرفة الصائم أى ثمرته التى يأكلها و نسبها الى الصائم لانه يستحب الافطار عليه، و فيه انه اخذ مخرفا فأتى عذقا؛ المخرف بالكسر ما يجتنى فيه الثمر، و فيه ان الشجر أبعد من الخارف و هو الذى يخرف الثمر اى يجتنيه.
از اين بيانات بر مى‏آيد كه نسخه عتيقه درست‏ترست و اما درباره عيادت مريض اخبار بسيار وارد شده كه در كتب اخبار مذكور است و از جنبه ادبى اين دو بيت شاهكار است:

شكل عيادت ار چه بصورت عبادتست پرسيدن شكسته دلان اهل جاه را   اما بنقطه‏اى ز عبادت‏ زيادست نقصان جاه نيست كمال سعادتست

297) كذا؛ و بطور حتم عبارت درست نيست و از وسطش چيزهائى ساقط شده است.
298) در برهان قاطع گفته: (وا) گاهى بجاى با گفته مى‏شود چنانكه مى‏گويند: وا تو مى‏گويم يعنى با تو.
299) يعنى: (مبادا) و در كتب قديمه (نبايد) بجاى (مبادا) كه اكنون بكار مى‏رود زياد بكار رفته است.
300) در نسخه عتيقه: (علما).
301) مأخوذ از آخر آيه 23 سوره الفرقان است و تمام آن اين است: و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منشورا و مراد به (هباء منشور) آنست كه پوچ و بى حاصل باشد.
302) در برهان قاطع گفته: (آماه بر وزن ناگاه بمعنى آماس است كه ورم و برآمدگى اعضا باشد) پس (آماهيدن) بمعنى آماس كردن مى‏باشد.
303) كذا در نسخه اصل؛ و پيداست كه عبارتى از اينجا ساقط است.
304) عبارت حديث مشوش است.
305) در منتهى الارب گفته: (عقار كسحاب زمين و آب و مانند آن و منه: ماله دار ولا عقار أى شى‏ء، و گياه كه مواشى را خسته گرداند، و بهترين گياه و منزل و درخت خرما و رنگ سرخ و رخت و اسباب خانه؛ يقال: بيت كثير العقار؛ اى كثير المتاع؛ و برگزيده رخت و أسباب كه جز در عيد و نحو آن استعمال كنند و قد تضم و هر چيز خشك (تا آخر).)
306) در منتهى الارب گفته: ضيعه بالفتح آب و زمين و مانند آن؛ و ضياع بالكسر كرجال جمع.
307) كذا در هر دو مورد بتخفيف.
308) كذا در هر دو مورد بتخفيف.
309) در اصل: (آرزوئيدى.)
310) سعدى در بوستان (باب اول) اين قصه را بطور ديگرى بنظم آورده و آن اين است (ص 29 چاپ استاد عبدالعظيم قريب):

يكى از بزرگان اهل تميز كه بودش نگينى بر انگشترى بشب گفتى آن جرم گيتى فروز قضا را در آمد يكى خشكسال چو در مردم آرام و قوت نديد چو بيند كسى زهر در كام‏خلق بفرمود بفروختندش بسيم بيك هفته نقدش بتاراج داد فتادند در وى ملامت كنان شنيدم كه مى‏گفت و باران دمع كه زشت است پيرايه بر شهريار مرا شايد انگشترى بى نگين   حكايت كند زاين عبدالعزيز فرو مانده از قيمتش جوهرى درى بود در روشنائى چو روز كه شد بدر سيماى مردم هلال خود آسوده بودن مروت نديد كيش بگذرد آب شيرين بحلق كه رحم آمدش بر غريب و يتيم بدرويش و مسكين و محتاج داد كه ديگر بدستت نيايد چنان فرو مى‏دويدش بعارض چو شمع دل شهرى از ناتوانى فكار نشايد دل خلقى اندوهگين

311) كذا؟
312) كذا در هر دو مورد و تصحيح آن از متن عربى حديث بشود.
313) كذا در هر دو مورد و تصحيح آن از متن عربى حديث بشود.
314) در مجلد پانزدهم بحارالانوار در جزء ثالث در باب الكبر (ص 125 چاپ - امين الضرب) گفته: فى - أبى عن ابن أبى عمير عن ابن بكير عن أبى عبدالله (عليه السلام) قال: ان فى جهنم لواديا للمتكبرين يقال له سقر شكى الى الله شدة حره و سأله ان يتنفس فأذن له فتنفس فأحرق جهنم و از ثواب الاعمال و محاسن نيز آنرا بسند صدوق و برقى نقل كرده است.
315) در حاشيه نسخه عتيقه آنرا چنين ترجمه كرده: (هر كه بر آويزد با اين دين قهر كند او را دين) جزرى در نهايه گفته: من يشاد الدين يغلبه؛ أى يقاويه و يقاومه و يكلف نفسه من العبادة فيه فوق طاقته، و المشاددة المغالبة و هو مثل الحديث الاخر: ان هذا الدين متين فأوغل فيه برفق.
316) در اصل: (خيره) و قياسا تصحيح شد.
317) در بعضى نسخ: (بالشهادة.)
318) كذا در نسخه اصل يعنى از دوم و سوم و چهارم آن چهار چيز ذكرى نشده است.
319) در برهان قاطع گفته: شبگير با گاف فارسى بر وزن تكبير بمعنى صبح و سحرگاه باشد و راهى شدن پيش از سحر و بعد از نيمه شب را نيز شبگير گويند.
320) كذا.
321) مناسب مقام است اين دو بيت كه از قدماست (در وصاياى هوشنگ از تاريخ معجم):

توزان منازل دو رو دراز بيخبرى چو هيچ ياد نكردى ز خاك مبدأ خويش   از آن نساخته برگ ره ز مركب و زاد ذخيراى بنه آخر براى روز معاد

322) كذا؟
323) سيك) بكسر اول و دوم مخفف (سه يك) است بمعنى يك سوم كه بعربى ثلث گويند و در كتب قدما باين ترتيب فراوان بكار رفته است.
324) ديار بتشديد ياء بر وزن سيار و ديور بتشديد ياء بر وزن تنور بجاى (احد) در عربى بكار مى‏رود در منتهى الارب گفته: (ديار كسى؛ يقال: ما فيها ديار؛ نيست در خانه كسى؛ أصله ديوار فالوا و اذا وقعت بعد ياء ساكنة قبلها فتحة قلبت ياء و أدغمت مثل أيام و قيام، و مابه ديور كتنور؛ نيست در آن كسى) و از امثال سائره در اصطلاح اهل معقول و عرفان است: ليس فى الدار غيره ديار.
325) اشاره بمضمون اخبار كثيره است كه در ثلث اخير شب فرشتگانى از جانب خداى تعالى ندا كنند هل من مستغفر فأغفر له و هل من سائل فأعطيه (تا آخر.)
326) در اصل: (قنوت).
327) ابن الاثير در نهايه گفته: و فى حديث الدعاء: و ما تحويه عوالج الرمال؛ هى جمع عالج و هو ما تراكم من الرمل و دخل بعضه فى بعض و طريحى در مجمع البحرين گفته: فى الدعاء: و ما تحويه عوالج الرمال؛ هى جمع عالج و هو ما تراكم من الرمل و دخل بعضه فى بعض؛ و نقل أن رمل عالج جبال متواصلة يتصل أعلاها بالدهناء بقرب يمامة و أسفلها بنجد، و فى كلام البعض: رمل عالج محيط باكثر أرض العرب در منتهى الارب گفته: (عالج جائى است بباديه و در آن ريگستانى است؛ و نيز ريگ توپر تو؛ عوالج جمع) و در اقرب الموارد گفته: (عالج (بكسر لام) معروفة بالبادية.)
328) در نسخه عتيقه جزء دوم حديث را حديث مستقلى قرار داده است.
329) در نسخه عتيقه: (و ان) و از آن ببعد را نيز حديثى مستقل قرار داده.