تاريخ از نگاه قرآن و نهج البلاغه

جعفر وفا

- ۴ -


اين سنت (ما، در مورد) پيامبرانى است كه پيش از تو فرستاديم .
و گاهى هم به مردمان گذشته :
(... كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فى قُلوُبِ الُْمجْرِمينََ لايُؤْمِنوُنَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الاَْوَّلينَ).(172)
مـا ايـنـچـنـيـن (و از هـر راه مـمـكـن ) قـرآن را بـه درون دلهـاى مـجـرمـان راه مـى دهـيـم (ولى با اين حال ) آنها به آن ايمان نمى آورند. روش پيشينيان نيز چنين بود.
اين آيات ناظر به نوع و تعدد سنتهاى اجتماعى و تاريخى نيست و نبايد تصور شود كه
سـنت بر سه نوع است : سنت الهى ، سنت پيامبران و سنت مردمان . زيرا خاستگاه سنتها يكى است و آن اراده و مـشـيـت خـداونـد اسـت . از ايـن رو گـاهى مى توان به مبداء اصلى و خداوند نسبت داد و گـاهـى بـه مـجـارى طـبـيـعـى و وسـائط مـادى كـه پـيـامـبـران و مـردم مـعـمـولى هـسـتـنـد. دليل بر آن تعبير (سُنَّتُنا) است كه در موارد مشابه به كار رفته است و خداوند با اين تعبير افـعـال و انـفـعـالات فـردى و اجـتـمـاعى افراد بشر را به خود نسبت داده است تا ما را با توحيد افعالى بيشتر آشنا سازد..(173)
به عنوان مثال : پيروزى و شكست قومى را كه توسط عواملى چون قدرت جنگى و... انجام يافته اسـت بـه خـود نـسـبـت مى دهد يا حتى برخى از كارهاى پيامبران را نيز كار خويش ‍ مى داند و مى فرمايد:
(وَ ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهُ رَمى ).(174)
و اين تو نبودى (اى پيامبر كه خاك و سنگ به صورت آنها) انداختى بلكه خدا انداخت .
ويژگيهاى سنتها
پـيـش از بـيـان بـرخـى از نـمـونـه هـا و انـواع سـنتهاى اجتماعى ، به ويژگيهاى سنن الهى مى پردازيم :
1 ـ فراگيرى
سـنـتـهاى جارى در جامعه و تاريخ ، عموميت دارد. محدود به زمان ، مكان و فرد نيست و تمام افراد بـشـر را در بـر مـى گـيـرد، چـه مـؤ مـن ، چـه كـافـر، چـه امـم گـذشـتـه و چـه مـلتـهـاى حـال و آيـنـده . در هـيچ شرايط زمانى و مكانى تغيير نمى پذيرد و درباره هيچ فرد و جامعه اى نقض نمى گردد و در هيچ حال استثنا نمى پذيرد و نسبت به همه جوامع جريان دارد:
(سُنَّةَ اللّهِ فِى الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ اَمْرُ اللّهِ قَدَراً مَّقْدوُرا).(175)
ايـن سـنـت الهـى در مـورد كـسانى كه پيش از اين بوده اند جارى بوده و فرمان خدا روى حساب و برنامه دقيقى است .
از آنـجـا كـه جريان و حاكميت سنتها مبتنى بر تقدير، حكمت و قدرت نامحدود الهى است زيركى ، اقـتـدارمـالى ، زيـادى جـمـعـيـت و هيچ عامل ديگرى مانع از استمرار آنها نمى گردد.همه تدبيرها، روشها و چاره جوييها مقهور اراده خداوند است :
(وَ كَمْ اَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ اَحْسَنُ اَثاثاً وَ رِاءْيا).(176)
چـه بـسـيـار اقـوامـى را پـيـش از آنـان نـابـود كـرديـم كـه هـم مال و ثروتشان از آنها بهتر بود و هم ظاهرشان آراسته تر.
2 ـ تغييرناپذيرى :
تـغـيـيـر ضـوابـط كـلى كـه اغـلب از جـهل ، ضعف و محدوديت قدرت اجرايى سرچشمه مى گيرد، درسـنن و قوانين اجتماعى خداوند وجود ندارد. زيرا علم مطلق و قدرت نامتناهى جايى براى جابه جايى و تغيير باقى نمى گذارد.
(فـَهـَلْ يـَنـْظـُروُنَ اِلاّ سـُنَّتَ الاَْوَّليـِنَ فـَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِاللّهِ تَحْويلاً).(177)
آيا آنها چيزى جز سنت پيشينيان (و عذابهاى دردناك آنان ) را انتظاردارند؟! هرگز براى سنت خدا تبديلى نخواهى يافت ، و هرگز براى سنت الهى تغييرى نمى يابى .
سـنـن خداوند علاوه بر تبديل ناپذيرى ، تحول و تغيير هم نمى پذيرند. يعنى نه بطوركلى عـوض مـى شـونـد و چـيز ديگرى جاى آنها را مى گيرد و نه از نظر كمى و كيفى دگرگون مى گـردنـد و بـه ضعف و شدت مى گرايند. سپاسگزارى ، افزون شدن نعمت و پاداش خوب را در پـى دارد، كـفـر و نـاسـپاسى در مقابل نعمت ، مجازات و عذاب دنيوى و اخروى دارد. اين سنت الهى است كه هرگز براى شكر، عذاب و دربرابر كفران ، زيادى نعمت درنظر گرفته نمى شود تا تبديل و تحويل صورت پذيرد..(178)
3 ـ بازتاب جمعى :
بافت جامعه ، تاءثير و تاءثّر متقابل و مسئوليتهاى دينى ، انسانى و اخلاقى افراد، بازتاب جـمـعـى و سـرنـوشـت مـشـتـرك در پـى دارد. اگـر جـامـعـه عـليـه جـريـانـهـاى باطل يا ظلم و ستم مبارزه نكردند و همچنان بى تفاوت نشستند و ستم پذير گشتند مجازات الهى و واكـنـش عـمـل زشـت آنـهـا، گـريبان همه را مى گيرد، چه ظالمان و همفكرانشان ، چه افرادى كه بـدون عـذر شـرعـى در بـرابـر سـتـم سـكـوت كـردند چراكه اين امر خاصيت و بازتاب حوادث اجتماعى و جريان سنت است .
(وَاتَّقوُا فِتْنَةً لاتُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَموُا مِنْكُمْ خاصَّةً).(179)
و از فتنه اى بپرهيزيد كه تنها به ستمگران شما نمى رسد. (بلكه همه را فرا خواهد گرفت چرا كه ديگران سكوت كردند.)
حضرت على (ع ) مى فرمايد:
اى مردم ! رضايت و نارضايتى (بر عملى ) موجب وحدت پادش و كيفر مردم مى گردد (كسانى كه به آن عملند در كيفر و پاداش شريكند) ناقه ثمود را يك نفر بيشتر پى نكرد، اما عذاب و كيفر آن ، هـمـه قـوم ثـمـود را فـراگـرفـت ، زيـرا هـمـه بـه عـمـل او راضـى بودند، خداوند مى فرمايد: (فَعَقَرُوها فَاصْبَحُوا نادِمينَ).(180) آن را پى كردند ولى (سرانجام پس از نزول بلا) پشيمان گشتند.سرزمين آنان همچون آهن گداخته اى كـه در زمـيـن نـرم فـرو رود، يـك بـاره فـريـادى بـرآورد و فـروكـش كرد! (و بدين طريق كيفر اعمال زشت خود را ديدند)..(181)
4 ـ قانونمندى :
واقـعگرايى و قانونمندى از ديگر ويژگيهاى سنتهاست بدين معنا كه ترقى يا انحطاط فرهنگ و تـمـدن يـا پيروزى و شكست گروهى در جنگ و سياست به صورت تصادفى ، يا يك جانبه و بـدون مـحاسبه و خارج از حوزه (عليّت ) نيست بلكه بر اساس واقع بينى و بدور از هرگونه مـحـافظه كارى است . شكست مسلمانان در جنگ (احد) نمونه بارزى است در اين باره ، پيروزى حقِ طـبـيـعـى يـك جـنـگـجـوسـت و بـه وجـود آمـدنـش شـرايـط مـسـاعـد و عـوامـل ويـژه اى مـى طـلبـد كـه بايد منطبق با همان ضوابط و سنن در تكوين و تشريع باشد. مسلمانان در جنگ احد چون نتوانستند خود را با شرايط پيروزى كه اطاعت از فرماندهى و استقامت ، از جـمـله آنـهـاسـت هـمـاهـنـگ كـنـنـد شـكـسـت خـوردنـد. زيـرا آنـهـا بـطـور كـامـل از فـرمـاندهى اطاعت نكردند و به طمع برخوردارى از غنايم جنگى ، تنگه حساس و سوق الجـيـشـى را ترك گفتند و پايين آمدند و دشمن از فرصت استفاده كرده و از همانجا غافلگيرانه بـه قـلب لشـكـر اسـلام نفوذ كردند و خاطره تلخى در تاريخ مسلمانان پديد آوردند. قرآن اين حـادثـه را بـه صـورت قـانونمندانه تحليل مى كند تا بر همگان معلوم گردد كه پيروزى حق الهى و حتمى يك مسلمان در هر شرايط نيست و شكست هم همواره مربوط به دشمن نيست . پيروزى و شـكـسـت بـر حسب علل و اسباب طبيعى از يك سو و امداد الهى از سوى ديگر (و درشرايط خاص ) است ..(182)
(اِنْ يـَمـْسـَسـْكـُمْ قـَرْحٌ فـَقـَدْ مـَسَّ الْقـَوْمَ قـَرْحٌ مـِثـْلُهُ وَ تـَلْكَ الاَْيـّامُ نـُداوِلُهـا بـَيـْنـَ النّاسِ).(183)
اگـر (در مـيـدان احـد) بـه شـما جراحتى رسيد (و ضربه اى وارد شد) به آن جمعيت نيز (درميدان بـدر) جـراحـتـى هـمـانند آن وارد گرديد. و ما اين روزها (ى پيروزى و شكست ) را در ميان مردم مى گردانيم .
دولت و سـعـادت گـاهى براى يك گروه است و گاهى براى گروه ديگر و جاى تعجب نيست كه ايـن پـيـروزى گـاهـى بـراى حـق بـاشـد، گـاهـى بـراى بـاطـل ، زيـرا گـردش ايـام ، سـنـتى از سنن الهى است و طبق مصالح عالى كه عقلها از درك تمام جـهـات آن عـاجـزند در بين مردم در گردش است بدون اينكه در يكجا متوقف شود و قوم ديگرى را مـحـروم نـمـايـد. و ايـن مـوضـوع مـنـافـاتـى بـا پـيـروزى حـتـمـى حـق بـر باطل ندارد زيرا حق در فراز و نشيبهاى مختلف قرار مى گيرد و سرانجام به پيروزى مطلق مى رسد..(184)
سنّتهاى تاريخى (2)
در قرآن و نهج البلاغه همه سنّتهاى الهى تبيين شده است كه ما به اختصار به برخى از آنها اشاره مى كنيم كه در دو محور مطلق و مشروط بيان شده است .
1 ـ سنتهاى مطلق
سنتهاى مطلق به آن دسته از سنتهايى گفته مى شود كه مفهوم و مورد آن عمومى و ابتدايى است و مـعلول رفتار و عكس العمل مردم نيست ، بلكه در هر شرايطى تحقق مى يابد كه به دو نمونه اشاره مى شود:
الف ـ هدايت عمومى
آنـچـه از قـرآن و روايـات امـامـان مـعـصـوم و شـواهـد تاريخى برمى آيد، اين است كه خداوند در طـول تـاريـخ پـيـامـبـرانى را براى هدايت جامعه ها برانگيخته است نه به سوى يكايك افراد. تعبيرات (امت قريه و قرى ) كه در ارتباط با انبيا ذكر شده است مؤ يّد اين معناست :
(وَ لَقَدْ بَعَثْنا فى كُلِّ اُمَّةٍ رَسوُلاً اَنِ اعْبُدُواللّهَ ...).(185)
و ما براى هر امتى رسولى برانگيختيم تا (خداى يكتا را) بپرستيد.
(وَ ما اَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ اِلاّ لَها مُنْذِروُنَ).(186)
و مـا (مـردم ) هـيـچ شهر و ديارى را هلاك نكرديم مگر اينكه انذار كنندگانى (از پيامبران الهى ) داشتند.
ب ـ آزمايش مردم :
آزمايش از ديگر سنتهاى تاريخى و اجتماعى است . اين موضوع كه با تعبيراتى چون (فتنه ) و (بـلاء) آمـده ، در مـوارد زيـادى مـطـرح شـده اسـت و در دو صـورت فـردى و اجـتـمـاعـى قابل بررسى است ؛ بدين معنا كه خداوند گاهى شخصى را مى آزمايد تا قدرت روحى ، ظرفيت ، سپاسگذارى يا ناسپاسى او روشن شود:
(وَ لَنـَبـْلُوَنَّكـُمْ بـِشَىْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجوُعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الاَْمْوالِ وَ الاَْنْفُسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ).(187)
بـه يقين همه شما را با چيزى از ترس ، گرسنگى و كاهش در مالها و جانها و ميوه ها آزمايش مى كنيم ، و بشارت ده به استقامت كنندگان .
گاهى امتحان الهى در سطح گسترده و براى يك قوم ، گروه و ملتى مطرح مى شود:
(قالَ فَاِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ اَضَلَّهُمُ السّامِرِىُّ).(188)
(فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت .)
و نيز مى فرمايد:
(وَ لَقَدْ فَتَنّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسوُلٌ كَريمٌ).(189)
و ما پيش از اينها قوم فرعون را آزموديم و رسول بزرگوارى به سراغشان آمد.
ج - هـدف از آزمـايـش : خـداونـد از گـذشته ، آينده ظاهر و باطن افراد و جوامع آگاه است و با امـتـحـان كـردن و يا امتحان نكردن انسانها نه بر علمش افزوده مى شود و نه مشكلى به وجود مى آيـد بـلكه هدف خداوند اين است كه با آزمايش ، استعداد، شايستگى و توانمندى افراد را براى خودشان آشكار سازد تا آنها را براى پذيرش تعليمات دينى آماده سازد.
2 ـ سنتهاى مشروط
مـوضـعـگـيـريـهـاى درسـت يـا نـادرسـت در مـقـابـل تـعـاليـم الهـى و اسـتـقـبـال از راه حق يا باطل ، زمينه را براى برخى از سنتهاى الهى آماده مى كند كه از آنها به سـنـتـهـاى (مـشـروط) و (مـقـيـّد) تـعـبـيـر مـى شـود؛ يـعـنـى سـنـتـهـايـى كـه معلول رفتار مردمند، همانند:
الف - سنت امداد
عـامـّتـريـن و كـلى تـريـن سـنـتـى كـه خـداونـد بـراى حـمـايـت از انـسـانـهـا اعـمـال مـى كند، سنت (امداد) است . بدين معنا كه خدا، هم كسانى را كه طالب دنيا و كمالات مادى و دنـيـوى بـاشـنـد و در راه بـاطـل گـام گـذارنـد يارى مى كند و هم كسانى را كه جوياى آخرت و كـمـالات مـعـنـوى بـاشـنـد و در طـريـق حـق گـام بـردارنـد، يـعـنـى وسـايـل پـيـشـرفـت و نيل به هدف را براى هر دو گروه فراهم مى سازد..(190) آيات زيادى به آن تصريح دارد از جمله :
(مـَنْ كـانَ يـُريـدُ حـَرْثَ الاْ خـِرَةِ نَزِدْ لَهُ فى حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مالَهُ فِى الاْ خِرَةِ مِنْ نَصيبٍ).(191)
كـسـى كـه زراعـت آخـرت را بـخـواهـد، بـه كـشت او بركت و افزايش مى دهيم و بر محصولش مى افـزايـيـم ؛ و كسى كه فقط كشت دنيا را بطلبد، كمى از آن را به او مى دهيم اما در آخرت بهره اى ندارد.
در جاى ديگر مى فرمايد:
(آن كـس كه (تنها) زندگى زودگذر (دنيا) را مى طلبد، آن مقدار از آن را كه بخواهيم ـ و به هر كـس اراده كـنيم ـ مى دهيم ؛ سپس دوزخ را براى او قرار خواهيم داد، كه در آتش سوزانش مى سوزد در حـالى كـه نكوهيده و رانده (درگاه خدا) است . و آن كس كه سراى آخرت را بطلبد و براى آن سـعـى و كـوشـش كند ـ درحالى كه ايمان داشته باشد ـ سعى و تلاش او، (از سوى خدا) پاداش داده خـواهـد شـد. هـر يـك از اين دو گروه را از عطاى پروردگارت بهره و كمك مى دهيم ؛ و عطاى پروردگارت هرگز (از كسى ) منع نشده است .).(192)
چند نكته
1 ـ ايـن سـنـّت امـداد از سـنـتـهـاى مـشروط شمرده شده است در حالى كه براى همه انسانهاست چه كـافـر و چه مؤ من ، و اين بدين دليل مى باشد كه مسبوق به رفتار و خواست قلبى افراد است يـعـنـى آنان دنيا يا آخرت را به صورت جدّى مى خواهند و درباره آنها دست به كوشش و تلاش مـى زنـنـد آنـگـاه امـدادهـاى الهـى بـه آنان مى رسد، برخلاف دو سنت (هدايت به توسط انبيا) و (آزمـايـش ) كه مسبوق به افعال انسانها نيستند؛ مردم چه بخواهند، چه نخواهند، هم مورد تبليغ و هدايت واقع مى شوند و هم مورد ابتلا و امتحان ..(193)
2 ـ از تحليل آيات ياد شده بر مى آيد كه امدادهاى الهى به مؤ منان به مراتب بيشتر از كمكها و امـدادهـايـى اسـت كـه بـه غـيـر مـؤ مـنـان مـى رسـد گـاهـى از اسـبـاب و عـلل عـادى هـم مـى گـذرد و مـددهـاى غـيـبـى و فـوق طـبـيـعـى را نـيـز شـامـل مـى شـود..(194) مـا ايـن حـقـيـقـت را در زنـدگى افراد و جوامع شايسته و مؤ من ، بويژه در طول هشت سال دفاع مقدس در جبهه هاى نبرد دريافتيم .
3 ـ امـداد خـداونـد نـسـبـت بـه كـافـران و غـيـر مـؤ مـنـان هـرگـز بـا حـكـمـت و عدل خداوند منافات ندارد زيرا امدادها طبق خواسته هاى خود آنها و پس از اتمام حجت است .
ب ـ سنّت استخلاف
جـايـگـزيـنـى گـروهـى بـر گـروه ديـگر از ديگر سنتهاى تاريخى است كه از آن ، گاهى به (استخلاف ) و گاهى به (استبدال ) تعبير مى شود يعنى قومى را جاى قومى نشاندن و نسلى را با نسلى تازه بدل نمودن . قرآن در اين باره مى فرمايد:
(يـا اَيُّهـَا الَّذيـنَ آمـَنـوُا مـَنْ يـَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَاءْتى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبّوُنَهُ ...).(195)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما، از آيين خود باز گردد، خداوند جمعيتى را مى آورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند.
در جاى ديگر مى فرمايد:
(وَ اِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْما غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكوُنوُا اَمْثالَكُمْ).(196)
و هـرگـاه سـرپـيـچـى كنيد، خداوند قوم ديگرى را جاى شما مى آورد پس آنها مانند شما نخواهند بود.
در ايـن آيـات خـداونـد بـه اهل ايمان هشدار مى دهد كه اگر تمام مسؤ وليتهاى هدفدار خود را به عـهـده نـگـيـرنـد و از دسـتورات الهى سرپيچى نمايند و نسبت به حقوق مالى و ... مسلمانان بى تفاوت باشند، بى شك مشمول اين سنت تاريخى مى شوند يعنى از مسير اصلى كنار مى روند و نسلى نو با صفات و شرايط خاصى جايگزين آنان مى گردد. حضرت على (ع ) مى فرمايد:
(قَدْ طَلَعَ طالِعٌ وَ لَمَعَ لامِعٌ وَ لاحَ لائِحٌ وَاعْتَدَلَ مائِلٌ وَ اسْتَبْدَلَ اللّهُ بِقَوْمٍ قَوْماً وَ بِيَوْمٍ يَوْماً وَ انْتَظَرْنَا الْغِيَرَ اِنْتِظارَ الُْمجْدِبِ الْمَطَرَ).(197)
سـتـاره اى طـلوع كـرد، شـهـابـى بـدرخـشـيـد، واقـعـه اى رخ نـمـود، انـحـراف و كـژى اعـتـدال يـافـت . خـداونـد قـومـى را بـه قـومـى و روزى را بـه روزى ديـگـر تبديل نمود، چون قحطى زده اى كه در انتظار باران باشد، در انتظار تغيير اوضاع بوديم .
ج ـ سنّت يارى مؤ منان :
پـدرى كـه بـر فرزندش ولايت دارد مراقب اوست تا اگر نتوانست از خود دفاع كند، به ياريش بـشـتـابـد و او را از دست دشمنش برهاند. سنت الهى در نظام آفرينش بر اين پايه استوار است كـه بـايد مؤ من از نظر منطق و در صحنه هاى سياسى و اجتماعى و درگيريهاى نظامى بر دشمن ديـنـى پـيـروز بـاشد و آن جز با نصرت خاصّ الهى تحقق نمى پذيرد و اين وعده حتمى و سنت ثابت خداوند است كه مى فرمايد:
(... فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذينَ اَجْرَموُا وَ كانَ حَقّاً عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنينَ).(198)
... پس ما از كسانى كه گناه كردند، انتقام گرفتيم و يارى دادن مؤ منان بر عهده ماست .
علامه طباطبايى در تفسير آيه ياد شده مى نويسد:
ايـن آيه بيانگر اين معناست كه براى مؤ منان حقى بر پروردگارشان است و آن اينكه در دنيا و آخـرت آنـان را يـارى دهـد و ايـن حـقـّى اسـت كـه از نـاحـيـه خـدا بـراى مـؤ مـنـان جعل شده است ..(199)
حـضـرت عـلى (ع ) در پـاسـخ بـه نـظـرخـواهى عمر در خصوص حضور شخصى خليفه در جبهه ايران مى فرمايد:
(ايـن جـريـان ، نه چنان است كه پيروزى و شكست آن به كمبود و افزونى نيرو وابسته باشد؛ چرا كه اسلام دين الهى است و طرفدارانش لشكريان حق ؛ كه خداوند، خود، ياريشان مى رساند تا به هدفى كه مقدر است دست يابند و فروغى كه براى بعثت معين شده است ، بر هر آن جايى كه بايد، پرتو افكن شود؛ و تكيه ما بر وعده الهى است و خداوند وعده خود را تحقق مى بخشد و به لشكريان خويش يارى مى رساند ... .
بـدانـكـه در گـذشته ، پيكار ما نه با نيروى بسيار، كه تنها با تكيه بر يارى و امداد الهى بود و بس .).(200)
و نيز در خصوص علت اصلى پيروزى خود بر دشمن مى فرمايد:
(من هرگز با جنگ تهديد نشده ام و از زخمه هاى شمشيرم هراسى نبوده است ؛ چرا كه تكيه من بر وعده هاى نصرت پروردگار است .). (201)