تشریح خصوصی جسد
از دیگر خاطرات اینکه سالن تشریح دانشکده در دو اتاق قدیمی که در ضلع شمالی حیاط بزرگ دبیرستان واقع شده بود و در آن آنجا ده جسد برای تشریح روی تختهای فلزی نسبتاً بلند خوابانده بودند و هر چهار نفر دانشجو یک جسد را باید تشریح کنند.
من علاقه شدیدی به تشریح داشتم لذا با دادن سوغات و رشوه کلید سالن تشریح را از مشهدی عباس مسئول سالن گرفتم و در مواقع فراغت و تعطیلی سالن تشریح سرکی به آنجا میزدم و جسد متعلق به دیگران را تشریح و دست کاری میکردم.
یکی از همکلاسان بنام «ماه گرفته» که یهودی بود از این کار من مطلع شد و از من خواست آن را نیز در این کار شریک کنم. با قرار قبلی یک روز صبح رأس ساعت معینی در سالن تشریح وعده کردیم. من تقریباً نیم ساعت زودتر درب سالن را باز کردم و جسدی که روبروی درب بود و قبلاً به صورت خوابیده بود با قرار دادن دو قطعه چوب زیر بغل مرده او را به صورت نیمه نشسته قرار دادم و خود مخفی شدم.
ماه گرفته سرساعت آمد و چون قفل درب باز بود مطمئن شد که من در سالن هستم ناگهان درب را باز کرد و با مشاهده مرده نشسته که قبلاً خوابیده بود جیغی زد و بر زمین خورد و بیهوش شد. من از این وضع فوقالعاده ترسیدم و بالاخره او را به هوش آوردم و این مسئله سبب شد که کلید را به مشهدی عباس پس داده و عطایش را به لقایش ببخشم.
بخشی از کتاب «خاطرات هشتاد ساله (مرحوم) دکتر سید مصطفی مرتضوی» به قلم فضل الله خلیلی؛ کاری از انتشارات مهر زهرا(س)