امداد غیبی در عملیات رمضان (خاطره جنگی)
خاطره ی جنگی (حمید رضا زمانیان ) مرحله سوم یا چهارم عملیات رمضان بود. بنده به همراه دو نفر از برادران واحد دیدهبانی از جبههی سر پل ذهاب به قرارگاه کربلا مأمور شده بودیم. از آنجا ما را فرستادند به لشکر عاشورا چون آن زمان هنوز دیدهبانی لشکر عاشورا راهاندازی نشده بود.[۱] بنده به اتفاق […]
خاطره ی جنگی (حمید رضا زمانیان )
مرحله سوم یا چهارم عملیات رمضان بود. بنده به همراه دو نفر از برادران واحد دیدهبانی از جبههی سر پل ذهاب به قرارگاه کربلا مأمور شده بودیم. از آنجا ما را فرستادند به لشکر عاشورا چون آن زمان هنوز دیدهبانی لشکر عاشورا راهاندازی نشده بود.[۱]
بنده به اتفاق آقای مقدم ـ که از تهران اعزام شده بود ـ قرار شد به عنوان دیدهبان نفوذی همراه گردان شهید مصطفی خمینی در این مرحله عملیات شرکت کنیم. عصر بود، با (سردار شهید) نجفی که مسئول ما بود به مقر گردان رفتیم و پس از آشنایی با فرمانده گردان فرصتی پیش آمد که سه نفری یک گوشهی خاکریز دعای توسل بخوانیم که من فکر میکنم این دعای توسل با همهی دعاهایی که تا به حال خواندهام فرق میکرد، اولاً توجهمان فقط به خدا بود، دوم اینکه از همهی عواملی که در پیروزی نقش داشتند، ناامید شده بودیم و هیچ چیز را غیر از خدا عامل موفقیت نمیدانستیم.
حوالی ساعت ده شب، گردان، عملیات خودش را شروع کرد، چون انجام عملیات در مراحل قبل موفقیتآمیز نبود دشمن با آمادگی کامل منتظر حملهی رزمندگان اسلام بود. لذا وقتی درگیری شروع شد با آتش شدید انواع سلاحهای خود با نیروهای ما میجنگید، پس از درگیری شدید با یاری خدا خط عراقیها شکست و ما دو نفر دیدهبان همراه فرماندهی گردان به سمت اهداف حرکت کردیم. با توجه به تلفات زیاد حدود یک گروهان از گردان باقی مانده بود. پس از دو ساعت راهپیمایی، گردان سمت راست را پیدا کردیم که قرار شد همانجا یک خط پدافندی تشکیل بدهیم. با فاصله روی زمین مستقر شدیم. بعد از اذان صبح بود که مسئول عملیات لشکر، (شهید) یاخچیان[۲] به وسیلهی یک دستگاه جیب پیش ما آمد و قرار شد مقداری برگردیم عقب و پشت خاکریزی که همان شب احداث شده بود، مستقر شویم. به صورت نیم خیز و بدو رفتیم سمت خاکریز، آسمان کمی روشن شده بود، نیروهای دشمن که متوجه حضور ما شده بودند، با تیربار ما را زیر آتش گرفتند. صدای وز وز تیرها به خوبی شنیده میشد. ولی شکر خدا گلوله به کسی اصابت نکرد، پشت خاکریز مستقر شدیم و شروع کردیم به حفر سنگر انفرادی.
با روشن شدن هوا، عراقیها که متوجه حضور ما شدند با تانکهای خود به سمت خاکریز حرکت کردند زمین منطقه به صورتی بود که سمت دشمن، زمین بالاتر از ما بود که همین امر موجب میشد تانکهای عراقی به جاده تدارکاتی ما مسلط باشند. نیروهایی که مقابل ما مستقر شده بودند از تیپ ۱۰ زرهی عراق بودند، آنها از یگانهای متخصص و ورزیده عراق بودند که توان و مهارتشان در صحنه کاملاً مشهود بود، چون تعدادی از تانکها و لودرهای ما را با یک گلوله زدند.
با یک شناسایی که سراسر خاکریز انجام دادم، متوجه شدم الحاق بین گردانهای چپ و راست صورت نگرفته و این خاکریز که طول آن حدود دو کیلومتر بود، چپ و راست آن خالی است نیروهای عراقی حداکثر توان خود را بهکار برده بودند تا خاکریز را محاصره کنند، ساعت ده صبح بود که متوجه شدم از سمت راست به طرف ما تیراندازی میشود. همان موقع بادهای شنی شروع شد. وزش باد اینقدر شدید شد که دید هر دو طرف محدود شد بهطوری که حوالی ساعت دوازده که عراقیها خیلی به ما نزدیک شده بودند، اینقدر بادهای شنی زیاد شده بود که تا فاصلهی دو متری را هم نمیشد تشخیص داد. این از امدادهای غیبی بود که آنها نتوانند به ما آسیب برسانند. به نیروهای خودی دستور عقبنشینی دادند که به سمت عقب حرکت کردیم. یقین دارم این از ثمرات خواندن دعای توسل بود که هم شب عملیات مشکلی پیش نیامد و هم خداوند در روز به رزمندگان اسلام لطف کرد و با وزش بادهای شنی، چشمشان را کور و آنها را زمینگیر کرد.
حمیدرضا زمانیان
۲. راه اندازی دیدهبانی لشکر عاشورا: بعد از عملیات رمضان سه نفر از برادران ( مقدم، عباسی، یارمحمدی) جهت آموزش دیدهبانی در منطقهی پاسگاه زید در کنار نیروهای ما آموزش دیدهبنی را فرا گرفتند که مبنای راهاندازی واحد دیدهبانی لشکر عاشورا شدند.
۱.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰