روایتی از قحطی در نجف آباد
روایتی از قحطی در نجف آباد
گراني و کمبود در نجف آباد، در اوائل زمستان آغاز شد. من با سه فرزند يتيمم سعي می کردم هر چه که ممکن است در خوردن آذوقه ذخيره شده، صرفه جویي کنيم چون یک بار دیگر نيز دچار اين بليه شده بودم.

روایتی از قحطی در نجف آباد

گرانی و کمبود در نجف آباد، در اوائل زمستان آغاز شد. من با سه فرزند یتیمم سعی می کردم هر چه که ممکن است در خوردن آذوقه ذخیره شده، صرفه جویی کنیم چون یک بار دیگر نیز دچار این بلیه شده بودم. اما این بار نا امنی، دزدی و غارت هم اضافه شده بود و همه روزه اخباری از غارت و دزدی خانه ها به گوش می رسید.

اهل محل با یکدیگر قرار گذاشته بودیم که برای مقابله با دزدان، شب هنگام به کمک یکدیگر بشتابیم و این تنها راه حفظ جان و مال مان بود. عناصر حکومتی توجهی به این گونه شکایات نداشتند و گفته می شد با دزدان شریکند، لذا به آنان امیدی نبود.

دو راس بُز و دو بُزغاله داشتم که سه بار دزدان، برای ربودن آن ها به خانه مان ریختند ولی هر سه بار با شور و شیون و مساعدت همسایگان موفق نشدند. سرانجام بزغاله ها را یکی پس از دیگری کشته و با همسایگان تقسیم کردم و در ازاء گوشت آن ها، مقداری جو و هُلر گرفتم.

اما بزها را هر روز عصر بر دوش کشیده، از پله ها بالا رفته، در بالاخانه ای که پشت اتاق نشیمن و روی سقف صندوق خانه بود، جای می دادم. به همراه بچه ها در اتاق خوابیده و تا صبح در اضطراب آمدن دزد بودم. صبح روز بعد مجدداً بُز ها را بر دوش گرفته، از بالاخانه به زیر می آوردم. این کار را تمام طول زمستان ادامه دادم تا بهارآغاز و رفته رفته اوضاع رو به بهبودی گذاشت.

«مقدمه ای بر تاریخ و فرهنگ مردم نجف آباد» به قلم «فضل الله خلیلی»؛ کاری از انتشارات مهر زهرا

مقدمه ای بر تاریخ و فرهنگ مردم نجف آباد

مقدمه ای بر تاریخ و فرهنگ مردم نجف آباد

روایتی از قحطی در نجف آباد