حجاز در صدر اسلام

صالح احمد العلى
ترجمه: محمد آيتى

- ۱۲ -


هر نماز مقررى عطر و ديگر بويهاى خوش معين كرد و هر سال به هنگام حج و نيز در ماه رجب مجمرها و بخورها مى فرستاد همراه با بندگان و خادمان. واليان ديگر بعد از او نيز اين رسم را مجرى داشتند.

يزيد بن معاويه و سپس حجاج هم بر كعبه كسوت ديبا پوشيدند.

درون كعبه از زمان عبدالله بن زبير به عطر خوشبو مى شد و عبدالله نخستين كسى بود كه كعبه را معطر ساخت.

معاويه نيز كعبه را خوشبو مى ساخت و مجمر مى گذاشت و براى قنديلهاى مسجد از بيت المال وجه روغن معين كرد. او هر سال دو كسوت بر كعبه مى پوشيد; يكى در روز ترويه از ديبا و يكى در روز عاشورا از كتان مصرى.

مأمون فرمان داد بر كعبه از ديباى سفيد جامه افكنند و سه بار اين كار تكرار شد.

بعضى از مردم بر كعبه نطع و تكه هاى چرم و لباس مى پوشيدند.

عمر فرمان داد هر سال كسوت كعبه را بردارند و به ميان حاجيان تقسيم كنند.

اما كليدهاى كعبه بعد از اسلام به دست عثمان بن طلحه شيبى و نسل او بعد از او قرار گرفت.

مقام ابراهيم

از بارزترين مكانها در مسجدالحرام جايى است موسوم به مقام ابراهيم. در قرآن دوبار از آن ياد شده است، يكى در اين آيه «فيه آياتٌ بيّناتٌ مقامُ ابراهيم و مَن دَخَله كان آمناً» (آل عمران: 97) و يكى هم در اين آيه «واتّخذوا من مقامِ ابراهيمَ مُصَلّى» (بقره: 125).

ابن اسحاق گويد كه ابراهيم آهنگ درختى نمود كه بالاى زمزم بود بين چاه و صُفه. اسماعيل و مادرش را زير آن درخت نشاند و نيز روايت شده كه جاى پاى ابراهيم تا به امروز در آن مقام باقى است.

از ابن عباس روايت شده كه در مقام نامه اى پيدا شد. در آن نامه از موقع و مكان خانه سخن رفته بود. عبدالله بن حمزة السلولى گويد: ميان ركن و مقام قبر نود و نه پيامبر است كه به حج آمده بودند و در آنجا دفن شده اند.

ابن اسحاق روايت كرده كه ابراهيم فرمان داد كه مقام قبله قرار گيرد پس بدان سو نماز مى گزارد و رو به در. پس تا خدا خواهد آنجا قبله است.

مقام سنگ سستى است شبيه سنان (؟) مربع شكل از بالا تا پايين آن 14×14 انگشت است. در دوره اسلامى به سبب زيارت زايران بيم آن بود كه از هم گسيخته شود. مهدى عباسى از اين امر آگاه شد و هزار دينار فرستاد تا مقام را از بالا و پايين آن در آهن و صاروج گرفتند و متوكل نيز بر آن قاب كه مهدى ساخته بود قاب ديگر درافزود.

مقام از حجرالاسود 29 ذراع و نه انگشت فاصله دارد. و از ديوار كعبه ـ از وسط آن، 27 ذراع و از شادروان كعبه 5/26 ذراع. و از ركن شامى 28 ذراع و 19 انگشت.

از مقام تا حد مسجد كه پهلوى مَسْعى است 188 ذراع است.

و از ديوارى كه پهلوى باب جُمَح است 218 ذراع.

و از ديوارى كه پهلوى باب صفاست 5/164 ذراع. دورى آن از زمزم 24 ذراع است و دورى آن از صفا 277 ذراع است. هنگامى كه مضاض بن عمرو سيطره يافت حوزه او از كعبه و حجرالاسود و مقام و موضع زمزم بود به طرف راست و چپ وقعيقِعان تا بالاى وادى. هنگامى كه قريشيان ـ كمى پيش از ظهور اسلام ـ خواستند كعبه را بسازند و مارى ظاهر شد و آنان را از كار منع كرد قريشيان نزد مقام گرد آمدند ولى هنگامى كه آن را خراب كردند تا بنايش را تجديد كنند هبل را از درون كعبه بيرون آوردند و در نزد مقام جاى دادند.

مقام همواره در معرض سيلهايى بوده است و چه بسا اين سيلها به طرف كعبه رانده شده اند ولى كعبه همچنان بر جاى ثابت بوده، هم در زمان جاهليت و هم در عصر اسلامى.

نيرومندترين سيلها سيلى بود موسوم به ام نهشل كه در زمان خلافت عمر بن خطاببه راه افتاد. اين سيل به مسجدالحرام داخل شد. و مقام را تا پايين مكه راند و موضع آن را محو كرد ولى آن را باز گردانيدند. عمر آن را در جايش قرار داد.

در قرآن آمده است كه مقام مصلى بود «واتّخذوا مِن مقامِ ابراهيمُ مصلّى».

هنگامى كه رسول الله به مكه آمد رو به مقام نماز مى گزارد، مانند همان زمانها كه در مكه بود و در زمان اسلام نماز معمولاً پشت مقام بود.

مردم در ماه رمضان در بالاى مسجدالحرام نماز مى خواندند محراب را پشت مقام قرار مى دادند و مردم پشت سر امام مى ايستادند تا هر كس بخواهد به امام اقتدا كند و هر كه خواهد بر خانه طواف نمايد.

زمــزم

چاه زمزم از مكانهاى مشهور حرم است. حفر آن به زمان ابراهيم خليل باز مى گردد، هنگامى كه زوجه خود هاجر و پسرش اسماعيل را در مسجدالحرام گذاشت. درختى يافتند زمين را كه نزد درخت بود كندند و آب جارى شد.

هنگامى كه جُرْهم بر مكه غلبه يافت آب آن خشك شد و مكان چاه محو گرديد. مضاء بن عمرو مكان چاه زمزم را حفر كرد و عميق نمود سپس شمشيرها و دو غزال زرين را در آن دفن نمود. از اين بر مى آيد كه قصد مضاء بيرون آوردن آب نبوده بلكه مى خواسته آن ودايع را پنهان سازد.

زمانى كه خُزاعه بر مكه مسلط شد در اثر گذشت زمان، كسى موضع زمزم را نمى دانست فقط مى دانستند كه موضع آن ميان اساف و نائله بوده است.

چون عبدالمطلب به رياست رسيد به حفر چاه اقدام كرد. تا آب جوشيدن گرفت و باز عميق تر كرد كه آب بند نيايد. سپس بر سر چاه حوضى ترتيب داد تا حاجيان از آن آب نوشند. اين چاه به سبب آن كه در حرم بود بر ديگر چاهها فضيلت داشت و آنها را به فراموشى سپرد. زمزم چاه اسماعيل بن ابراهيم بود در جايى كه جبرئيل پاى خود را بر زمين زده بود.

چون چاه زمزم آب برآورد، حسودان بر عبدالمطلب رشك بردند و شبها آن را مى شكستند و ويران مى كردند و عبدالمطلب صبح روز ديگر، آن را دوباره اصلاح مى نمود.

عبدالمطلب دو غزال و شمشيرهاى عمرو بن لُحَىّ را از آنجا برگرفت. غزالها و يك شمشير رابر در كعبه نصب كرد و شمشير ديگر را در چاهى كه درون كعبه بود گذاشت آن شمشير در همانجا بود تا قرامطه آمدند پس از پيروزى بر مكه آن را با خود بردند.

چون چاه زمزم حفر شد آب در مكه فراوان گرديد. چنانكه شهرى و بدوى را سيراب كرد. قبايل بَكر و خُزاعه نزديك آن آمدند و از آن برداشتند.

در اثر باريدن بارانها، بخصوص بارانى كه در سال 281 باريد، آب زمزم بالا آمد و شيرين شد.

فاصله زمزم تا ركن اسود چهل ذراع است و بين آن و ركنى كه حجرالاسود در آنجاست 5/36 ذراع است و ما بين ركن تا مقام تا حجر، قبور شمارى از پيامبران است. در ته چاه سه چشمه است; چشمه اى محاذى ركن اسود و چشمه اى محاذى كوه ابوقُبَيس و صفا و چشمه اى محاذى مَرْوه.

گودى آن از رأس آن تا كوه، چهل ذراع است همه ساخته .

آب آن در عصر اسلامى نقصان گرفت. در زمان مهدى و رشيد به تعميق آن پرداختند. در سال 223 آب به حداقل رسيد باز هم نه ذراع ديگر عميق كردند و از گرداگر آن نيز كندند.

فراخى دهانه آن سه ذراع و دو ثلث ذراع است و دايره آن از خارج 15 ذراع است و از داخل 11 ذراع. در آنجا مكانى است مربع از ساج كه با دوازده چرخ چاه در آن آب مى ريزند. ابوجعفر زمين آن را با مرمر فرش كرد و سپس مهدى آن سنگفرش را تجديد كرد.

زمزم را در اوايل دو حوض بود; يكى بين آن و ركن كه مردم از آن آب مى نوشيدند و دوم در پشت آن كه به وسيله راه آبى آب به باب صفا مى رسيد و مردم آنجا وضو مى گرفتند و زيادى آن در چاهى مى ريخت و پنجره اى نداشت.

موضع سقايه بين ركن و زمزم بود در كنار ناحيه صفا تا آنگاه كه ابن زبير آن را تغيير داد.

موضع مجلس ابن عباس در زاويه زمزم بود از آن سو كه صفا قرار دارد. بر دست چپ كسى كه به زمزم مى رود. سليمان بن على بر روى آن گنبدى ساخت. سپس مهدى بر صحنى كه ميان زمزم و بيت الشراب است سقفى زد و آن در موضع درختى است كه ابراهيم پسرش اسماعيل و زنش هاجر را در زير آن جاى داده. فاصله حجره زمزم تا وسط ديوار حوض 5/21 ذراع است.

سقايه عباس

در رو به روى ديوار حوض سقايه عباس بن عبدالمطلب است. قناتى سنگى به درازاى شش ذراع، آن را به حوض مى پيوندد. از آن نبيد (؟) به جانب حوضى كه بر روى آن گنبدى بود جريان داشت و اين كار در ايام تشريق و روزهاى حج انجام مى گرفت. در زمان مهدى سقايه خراب شده بود و به صورت بركه كوچكى بود كه آب از راههاى باريكى به آنجا مى رفت. پنجره اى چوبين داشت و درى كه آن را قفل مى زدند.

سقايه عباس 19 در بيست و چهار ذراع بود و داراى چهار ستون كه بين ستونها الواح ساج بود و ارتفاع هر ستون هشت ذراع بود. فاصله سقايه عباس تا ديوارى كه كنار مَسْعى بود، صد ذراع بود. و تا ديوار باب جُمَح 290 ذراع و تا ديوار دارالنَّدْوَه 200 ذراع و تا وادى 85 ذراع.

در برابر كعبه دو در داشت و در ديگرى بر ديوارى كه به طرف وادى بود. در آن شش حوض بود، سه تاى آنها هر يك 5/5 ذراع طول و 2 ذراع عرض داشت. و 5/3 ذراع عمق و عمق هر يك از سه حوض ديگر 5/1 ذراع بود و هر يك را حوضچه اى است كه براى نوشيدن حاجيان پر از آب مى شود.

عمر بن فرج در زمان معتصم بناى آن را تجديد كرد و بر آن سقفى از ساج زد و طلا كوب نمود و ديواره هاى آن به فُسَيْفَساء بياراست. قنديلها از زنجيرها بياويخت. اين قنديلها در موسم حج روشن مى شد. گنبدى كه ميان زمزم و بيت الشراب بود پوششى نداشت عمر بن فرج آن را نيز در فسيفساء گرفت.

در نزديكى زمزم حوضى است به عمق 19 انگشت و عرض 18 انگشت و طول 12 ذراع و نه انگشت. محيط آن از درون 39 ذراع است و ديوارش از مرمر است.

بر سر حوضى كه از زمزم آب مى گيرد، خانه اى است كه سقف آن از ساج است و بلندى درش سه ذراع است و عرض آن دو ذراع. آن خانه مفروش به مرمر است. ميان آن تا لبه چاه چهار ذراع است. چهار ستون دارد. و حوضچه اى كه در آن آب مى ريزند. در آن سوى كه به جانب وادى است كنيسه اى است از ساج براى تعليم.

در بيرون آنجا كه رو به روى ركن حجرالاسود است، ستونى است از ساج. بالاى آن گنبدى است از شَبَه. شبها براى كسانى كه طواف مى كنند در آنجا چراغ مى افروزند و آن را مصباح زمزم گويند.

مسجد الحرام

كعبه و مقام و زمزم در صحنى بدون سقف هستند كه آن را مسجدالحرام گويند. مسجد الحرام همواره مقدس بوده است. از حَزْوَرَه كه در جنوب آن است تا مسيل اَجياد و مسعى امتداد دارد. در اطراف آن ديوار يا نرده اى نبود بلكه كويهاى عشاير و خانه هاى برخى از متنفدين بود. معلوم است كه متنفدين از حد خود تجاوز كرده و جلوتر مى آمدند و اين امر سبب تنگى مسجد شده بود، به گونه اى كه ميان ديوار مسجد و مقام اندكى فاصله بود ديوارهايى كه خاص خودش باشد نداشت، ديوارهايش همان ديوارهاى مردم بود. البته بين خانه ها درهايى بود كه مردم از اطراف بدان داخل مى شدند.

به هنگام ظهور اسلام اين صحن تنها مسجد مكه بود. مسلماً براى نمازگزاران، فراخ جايى نبود. اين امر سبب شد كه برخى از خلفا خانه هاى اطراف را بخرند و بر مسجد بيفزايند. اولين بار در زمان عمر بن خطاب بود سپس در زمان عثمان ولى مورخان ننوشته اند چه مقدار آن را وسيعتر كردند.

مسجد به همان حال بود تا عبدالله بن زبير نهضت خويش اعلام داشت از كارهايى كه در اين سالها كرد توسعه مسجد از جانب شرقى بود. پس قسمتى از خانه ازرق را به مسجد افزود و سپس آن را از سوى وادى و صفا و ناحيه بنى مَخزُوم گسترش داد و همچنان تا پشت بيت الشراب، آن سان كه فاصله آن تا اين خانه هفت ذراع شد و تا خانه شَيْبَة بن عثمان را بر مسجد اضافه كرد.

عبدالملك ديوارهاى مسجد را بلند كرد و بر آن سقفى از ساج ساخت و به نيكوترين وجه عمارت كرد. وليد كار عبدالملك را ويران ساخت و بنايى محكم برآورد و ستونهاى مرمر به آنجا آورد و سقفها را از چوب ساج و آراسته به زر نمود و طاقها را به فُسَيْفَساء پوشيد و بر صحن مسجد صفايح مس گسترد و براى آن بالكنها ساخت ولى بر وسعت آن نيفزود.

ابوجعفر المنصور مسجد را توسعه داد و شق شمالى را كه نزد دارالعَجَله و دارالنَّدْوهاست وسعت بخشيد و بيشتر دارالنَّدوه و بخشى از خانه شَيْبه را بدان داخل كرد. اين امر در سال 140 بود.

در سال 160 مهدى عباسى فرمان داد كه مسجد را از سمت بالا گسترده تر سازند آنچه را كه از خانه ازرق مانده بود و خانه خيره دخت سباع الخُزاعى و خانه اى از آنِ خاندان جُبَيْر بن مُطْعِم و باقى خانه شيبة بن عثمان را بر مسجد افزود.

در سال 164 مهدى فرمان داد تا خانه هاى بين وادى و مسجد را خراب كنند و مَسْعى و وادى و آنچه را كه ميان صفا و وادى بود بر مسجد اضافه كردند و از طرف وادى نود ذراع بر مسجد افزودند و عرض آن پيش از اين نزديك به پنجاه ذراع بود.

در كتاب المناسك حربى چهل صفحه راجع به مكه است. در آن از انصاب حرم و مكه و صفت مسجدالحرام و درهاى آن و كعبه و مقدار مسجدالحرام و كعبه و زَمْزَم و سِقايه و راه مِنا و مسجدالخَّْف و مُزْدَلِفه و عَرَفه سخن گفته است.

او منابع خود را جز در بحث از انصاب حرم و نام مكه و امر كعبه ذكر نكرده است. در اين موارد هم بيشتر از ابن جريح روايت كرده. روايت او شامل انصاب حرم و امر كعبه و بنيان آن است.

همچنين از زبير بن بَكّار در باب انصاب حرم و بنيان كعبه روايت كرده و از چند تن ديگر از روات رواياتى نقل نموده است.

از راويان او محمد بن وليد و فاكهى است.

بيشتر معلومات او با آنچه ازرقى آورده مطابقت دارد. البته او اين روايات را از فاكهى گرفته و فاكهى نيز به نوبه خود از ازرقى نقل كرده است بنا به نقل ازرقى پس از توسعه هاى مهدى عباسى مسجدالحرام داراى بيست و سه در شد.

الف ـ در شِقّى كه به طرف مسعى است; يعنى سمت شرقى، پنج در دارد:

1 ـ باب بنى شَيبه كه باب بنى عبد شمس است.

2 ـ باب بنى سُفيان بن عبدالاسد.

3 ـ باب النبى.

4 ـ باب عباس بن عبدالمطلب و در آنجا علمِ مسعى است.

5 ـ باب بنى هاشم.

ب ـ شِقّ يمانى كه به طرف وادى است داراى هفت در است:

1 ـ باب بنى عائذ.

2 ـ باب بنى سفيان بن عبدالاسد.

3 ـ باب الصّفا و آن باب بنى عَدِىّ بن كعب است.

4 ـ باب بنى مَخْزوم.

5 ـ ابواب بنى مَخْزوم.

6 ـ باب بنى تَيْم (خانه عبدالله بن جُدْعان و عبدالله بن مَعْمَر).

7 ـ باب اُمّ هانى.

ج ـ شِقّ پهلوى بنى جُمَح داراى شش در است:

1 ـ باب بنى حكيم بن حِزام.

2 ـ باب بنى زبير بن العَوّام يا باب الحزاميه يا باب الخياطين.

3 ـ باب بنى جُمَح (خياطين).

4 ـ باب ابوالبَخْتَرى (نزد خانه زبيده).

5 ـ بابى كه به كوى خانه زبيده باز مى شود.

6 ـ باب بنى سَهم.

د ـ شق شامى كه نزد دارالنَّدْوه است و دارالعَجَله داراى شش در است:

1 ـ باب عمرو بن عاص.

2 ـ باب مسدود در دارالعَجَله.

3 ـ باب دارالعجله.

4 ـ باب قُعَيْقِعان (باب حُجَيْر بن ابى اِهاب).

5 ـ باب دارالنَّدْوه.

6 ـ باب دار شَيْبة بن عثمان.

فاكهى خانه هايى را كه مقابل مسجدالحرام از سمت شام است، نام مى برد سپس سمت غربى را و سپس سمت يمانى را و سپس سمت شرقى را. اكنون خانه ها را به ترتيب قرار گرفتن درهايشان بدان گونه كه ازرقى ذكر كرده مى آوريم:

الف ـ جانب شرقى:

1 ـ خانه عيسى بن موسى. سفيان بن عُيَيْنَه درآن مسكن داشت سپس وضوگاه زبيده شد.

2 ـ خانه برخى از فرزندان محمد بن عبدالرحمان، نزد اصحاب صابون.

3 ـ خانه ابو عزاره و احمد بن ابراهيم المليكى و آن باقى خانه اى است كه در آن حِلْف الفُضول انجام گرفت و در آن روز از آنِ صاعد بن مخلّد بود.

4 ـ خانه عباس بن محمد مشرف بر باب اجياد الصغير.

5 ـ خانه يحيى بن خالد بن برمك. امروز معروف به ابو احمد بن الرشيد است.

6 ـ خانه شفيقه كه بزازان در آن هستند و مقابلش صرافان.

7 ـ خانه مطلّب بن حنطب كه آن را ام عيسى دخت سهل بن عبدالعُزّى بن مطّلب مخزومى ازمحمدبن داود خريدوازنو بنانمود. سپس به پسرش عبدالله بن محمد بن داود رسيد.

8 ـ خانه اَرْقَم بن ابى الاَرْقَم مَخْزُومى، برادر احمد بن اسماعيل بن على.

9 ـ خانه صَبِيّه كنيز آزاد شده عباس.

10 ـ خانه خيزران اُمّ موسى اميرالمؤمنين امروز همه آن، يا بخشى از آن به ابو عمارة بن ميسره تعلق دارد.

11 ـ خانه قاضى محمد بن عبدالرحمان السفيانى.

12 ـ خانه عباد بن جعفر، نزد علم اخضر.

13 ـ خانه يحيى بن خالد بن برمك، مشرف بر سوق الليل و وادى. گويند آن را به نود هزاردينار خريد وگويند صد و بيست هزار دينار خرج آن كرد. امروز در دست ورثه وَصيف است.

14 ـ خانه موسى بن عيسى در كنار آن ميل اخضر است كه علم مسْعى است.

15 ـ خانه جعفر بن سليمان نزد كوچه عطاران.

16 ـ دار الاَزْهَريين.

17 ـ خانه اميرالمؤمنين كه بربرى بنا كرد در نزديكى داروفروشان و آتش گرفت. امروز از آنِ ابو عيسى بن متوكل است.

18 ـ خانه فضل بن ربيع كه آن را بنا كرد و مى خواست هم سطح خانه ابن عَلقَمه باشد ولى او را از اين كار منع كردند.

19 ـ خانه نافع بن عَلْقَمه كِنانى. اميرالمؤمنين آن را گرفت و سپس به ايشان باز پس داد. بعضى از مكيان گويند كه از آنِ خاندان طلحة بن عبيدالله بود و نافع بن علقمه آن را به هنگام حكومتش بر مكه، از آنان گرفته بود.

20 ـ رو به روى آن خانه عيسى بن على بود.

21 ـ در جنب خانه عيسى بن على منزل ابو غبشان خُزاعى بود، ميان خانه عيسى بن على و خانه عيسى بن جعفر كه كفاشان در آن بودند. و امروز به دست ورثه احمد المولد است.

22 ـ خانه احمد بن سهل، جنب خانه ابن عَلْقَمه. آن از خانه هايى است كه رسول الله  ـ ص ـ فرمود: هر كس به خانه ابوسفيان داخل شود در امان است.

ب ـ خانه هايى كه در شق يمانى است

1 ـ خانه عمرو بن عثمان كه مقابل باب الحناطين (گندم فروشان) است.

2 ـ در جنب آن خانه ابن بزيع.

3 ـ خانه سعيد بن مسلم الباهلى.

4 ـ خانه بنت اشعث نزد تمّاران.

5 ـ خانه ابراهيم بن مدبّر الكاتب.

6 ـ خانه عيسى بن محمد مَخْزوُمى. اين خانه را ابن ابى السّاج ويران كرد و تا امروز ويران است.

7 ـ خانه معبدى. به دست محمد بن احمد بن ابى سهل افتاد ولى گندمفروشان و قصابان او را در ايام فتنه بيرون كردند، پيش از او، از آن جعفر بن خالد بن برمك بود.

ج ـ خانه هايى كه در شق غربى است نزد بنى جُمَح:

1 ـ خانه اسحاق بن ابراهيم، از آن عبيدالله بن حسن بود سپس به دست اسحاق بن ابراهيم افتاد و امروز از آن على بن جعفر برمكى است.

2 ـ خانه عمرو بن عاص.

3 ـ خانه عبدالرزّاق جُمَحى.

د ـ خانه هايى كه در شق شمالى است:

1 ـ خانه شَيبة بن عثمان و خزانه كعبه در زير آن. جنب دارالاماره.

2 ـ خانه فضل بن ربيع، امروز جزء صوافى است، نزد خانه حُجَيْر بن ابى اهاب.

3 ـ خانه صاحب البريد كه صاحبان بريد مكه در آنجا زندگى مى كنند.

4 ـ خانه مسرور، خادم زبيده.

همه اينها در جانب شامى است.

بيشتر آنها متعلق به قرن سوم هجرى است و به خانه هاى كهن تر، كه پيش از آنها بوده، اشارت نكرده است. همچنين شمار خانه ها نيز در يك سمت بيشتر و در سمت ديگر كمتر است. آيا خانه ها وسيعتر بوده كه تعدادشان كمتر شده يا از ذكر بعضى غفلت شده و يا به ذكر مهمترين آنها پرداخته است؟

در كتاب «المناسك» آمده است كه مسجد را 23 در است. و از درها نام برده، بدون آن كه محل دقيق آنها را معين كند و نيز برخى نامها كه آورده با ازرقى اختلاف دارد. ذيلاً نامهايى را كه فاكهى آورده ذكر مى كنيم و با اين علامت × آنچه را ازرقى ذكر كرده مشخص مى كنيم:

الف ـ در سمت شرقى:

1 ـ باب القاضى.

2 ـ باب آل عبّاد.

3 ـ باب بنى هاشم.

4 ـ باب بنى هاشم مقابل سوق الليل.

5 ـ باب النّبى.

6 ـ باب دارالقوارير.

7 ـ درى كه به بازار آهنگران باز مى شود.

ب ـ شق يمانى:

1 ـ باب اصحاب الزّيت.

2 ـ باب قيس بن سائب.

3 ـ باب خالد بن عاص.

4 ـ باب ابن جُدْعان (تيم ×).

5 ـ باب مُغَيرة بن مَخْزوم (مخروم ×).

6 ـ باب الصّفا ×.

7 ـ باب الاَرْقَم.

 


472


ج ـ پشت كعبه:1 ـ باب بنى سَهم الكبير.

2 ـ باب زبيده ×.

3 ـ باب بنى جُمَح ×.

4 ـ باب الحَنّاطين.

5 ـ باب البَقّالين.

د ـ شق شامى

1 ـ باب بنى شَيْبه ×.

2 ـ باب دارالاَماره.

3 ـ باب بنى شَيْبه الصّغير.

4 ـ باب دارالنّدوه ×.

5 ـ باب ابن الزبير.

6 ـ باب العجله ×.

7 ـ باب عمرو بن عاص ×.

8 ـ باب بنى سَهم الصغير.

آثـار جنوبى

اَجْياد الكبير

اَجْياد الكبير دره اى است كه به سمت جنوب تا پايين دست مسجدالحرام كشيده شده. مناره اى كه نزد درِ اول از شق بنى جُمَح است بر آن مشرف است.

اَجْياد كبير و اَجْياد صغير به هم متصل است. در محل اجتماع آن دو، خانه عبدالله بن جُدْعان است. حِلف الفُضول در آنجا منعقد شد. سپس در آن زمان كه مهدى عباسى مسجد را وسعت داد داخل در مسجد شد.

در مجمع اَجْيادين دارالعُلوج واقع شده. از آنِ خالد بن عاص بن هشام است. همچنين ميان دو اَجْياد شِعب الخاتَم قرار دارد.

ميان اجياد كبير و ابوقبيس كوه رأس الانسان واقع شده.

اجياد الكبير را در زمان جاهليت «كَيْد» مى گفتند. جبل خليفه مشرف بر آن است. سيل اين كوه به خانه حكيم بن حِزام مى رود. مردم در آنجا استخرى ساخته اند. در كنار اين
استخر قرن القَرْط است، ميان آل مُرّة بن عمرو و راهى كه به جانب آل وابصه مى رود.(1)

بر دهانه اَجْياد خانه ابوالعاص است كه شوهر زينب دختر حضرت رسول  ـ ص ـ بود. اين خانه به امّ السائب دختر جميع اموى رسيد. سپس جعفر بن يحياى برمكى آن را به هشتاد هزار دينار خريد و به سنگ منقش و چوب ساج، آبادش ساخت.

در سمت اجياد، بعد از توسعه مسجد پيامبر به وسيله مهدى، قطعه اى نزديك خانه ابن عزاره ملكى و محمد بن ابراهيم ملكى كه نزديك غزالان است باقى ماند.

اجياد از آن بنى مخزوم است. بنى جُدْعان و آل عثمان را كه از تيميان هستند، در آن حقى است. خانه عبله و خانه خالد بن عاص موسوم به دارالدّومه در آنجاست. همچنين خانه ابوجهل كه بعدها به هِشام بن سليمان رسيد.

در طرف اجياد الكبير خانه بنى عبدالله بن عِكرمه مخزومى است كه ياسر در نزديكى آن بئرالجفر را خريد.

در اجياد، خانه عُتْبَة بن ربيعه است، در پشت خانه خالد بن عاص بن هاشم مخزومى. سپس به دست موسى بن عيسى افتاد. در آنجا وضوگاهها پديد آورد.(2)

در آنجادر زمان جاهليت بازارى بود به نام كَثيب كه از خانه حارث به موقف البَقَر امتداد داشت.(3)

در نزديكى اجياد، حَزْوَره بود، مشرف بر آن مناره اى بود. حَزْوَره رو به روى خانه ام هانى دخت ابوطالب كه در نزد سوق الحَنّاطين بود.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ تاريخ مكه، ج 2، ص 158.

2 ـ ازرقى ج 2، ص 193.

3 ـ ازرقى ج 2، ص 235.


474


و سپس داخل در مسجدالحرام گرديد. در اين خانه بود بئرالعجوز. حَزْوَره در آغاز اسلام همه اش بازار بوده است.

نزد دَرِ اجياد الكبير بر كنار وادى، حِزاميّه است. در آنجا مجرايى كه مهدى حفر كرده با مجراى قديم برخورد مى كند. خط حزاميه مقابل باب الحزاميه است از ابواب مسجدالحرام.(1)

حِزاميّه

آنجا را امروز بيشتر حِزاميّه مى گويند. اگر چه گاه آن را باب بنى الزبير بن العَوّام يا باب البَقّالين مى گفتند.(2) در دهانه حِزاميّه سيل بندى است كه عبدالملك بن مروان ساخته است.

در دهانه حِزاميّه خانه اى است خراب كه از آن بنى مَخْزوم بوده است. سپس قسمتى از آن به عيسى بن محمد بن اسماعيل مخزومى رسيد و قسمتى سهم ابن غزوان الجَنَد شد.(3)

در خط حِزاميّه دارالبُخاتى است. روزگارى در آنجا بُخْتيهاى معاويه را نگهدارى مى كردند، هنگامى كه به حَجّ مى رفت. در آنجا چاهى است سپس به فرزندان ابوعبدالله الكاتب رسيد و اين غير از دارالبُخاتى است كه بين دارالنَّدْوَه و دارالعَجَله است و عبدالله بن زبير آن را تصرف كرد. در سكّة الحِزاميه خانه عبدالله بن الزّبير بن العَوّام است و در پهلوى آن باب خير و در روبه روى خانه ابن زبير بئر سُنْبله كه از آن خَلَف بن وهب الجُمَحى بود. سپس آن را بئراُبَىّ ناميدند.(4) سپس در كوى ربيعه خانه حارث بن عبدالله است.(5)

در حِزاميّه خانه حكيم بن حِزام است كه در آنجا پيامبر با خديجه ازدواج كرد.(6)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى ج 2، ص 34.

2 ـ ازرقى ج 2، ص 64.

3 ـ ازرقى ج 2، ص 210.

4 ـ ازرقى ج 2، ص 203.

5 ـ ازرقى ج 2، ص 177.

6 ـ ازرقى ج 3، ص 210.


475


جانب شمالى مسجدالحرام

سُوَيقه و قُعَيْقِعان

ازرقى گويد در جانب شمالى مسجدالحرام، شش خانه است به حسب ترتيب:

در اول پهلوى مناره اى است كه در كنار در سهم است و آن درِ عمرو بن عاص است.

دوم در دارالعجله مسدود شده و براى كسى كه رو به روى آن بايستد موضع آن معلوم است.

سوم، درِ دارالعَجَله است.

چهارم درِ قُعَيْقِعان است و آن درِ حُجَيْر بن اِهاب است.

پنجم باب النّدْوه است.

ششم درِ خانه شَيبة بن عثمان است كه از آنجا به سُوَيقه روند.(1)

همچنين ازرقى گويد: در اول، در جانب شرقى در بنى شَيْبَه است كه در جاهليت و اسلام به نام در بنى عبد شمس بن عبد مناف معروف بوده است. و نيز گويند كه در بنى سَهمدر كنار در بنى جُمَح است. معلوم مى شود كه محلات بنى سَهم در جانب شمال شرقى مسجد بوده است. در جانب شمالى مسجد به هنگام توسعه مسجد، در زمان عبدالله بن زبير سپس ابوجعفر المنصور و مهدى عباسى تغييراتى صورت گرفته است.

و مى گويد كه ضلال كه پهلوى دارالنّدْوه است 242 ذراع است(2) و عرض مسجد از مناره باب اجياد تا مناره باب سهم 278 ذراع است(3) و اين ابعاد بعد از توسعه مسجد به وسيله مهدى است.

باب بنى سهم در جهت غربى از شق شمالى است. نزد اوست خانه عمرو بن عاص و يكى از مناره هاى مسجد مشرف بر آنهاست. رسول خدا ـ ص ـ در آنجا نماز مى گزارد.

در اين منطقه محله بنى سهم بود كه از سيل قعيقعان از خانه عمرو بن عاص تا خانه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى 2، ص74.

2 ـ ازرقى 2، ص68.

3 ـ ازرقى 2، ص65.


476


عباءَة السّهمى امتداد داشت.

از پى در پى قرار گرفتن درها در جانب شمالى مسجدالحرام برمى آيد كه دارالعَجَلهپهلوى خانه عمرو بن عاص بوده است و دارالعَجَله از خانه هاى بنى سهم است و از آنِ خاندان سمير بن مرهب السهمى است كه آن را عبدالله بن زبير خريده بود. در باب وجه تسميه آن، دو روايت است; يكى آن كه آن را دارالعَجَله گفتند زيرا در بناى آن عَجَله مى كردند و كارگران شب و روز به كار مشغول بودند، ديگر آن كه سنگهايش را بر عَجَله (گردونه) اى كه شتران بختى مى كشيدند آورده بودند. مسلماً پس از شكست جنبش ابن زبير مصادره شد و بخشى از آن داخل در مسجدالحرام گرديد، هنگامى كه ابوجعفر آن را وسعت داد. يَقْطِين بن موسى آن را براى مهدى عباسى از نو تعمير كرد. سپس بخشى از آن به دست ربيع افتاد و سپس جزء اموال صوافى شد محل سكونت بريد گرديد. حسين بن حسن علوى در قيام خود آن را ويران ساخت و سپس معتصم آن را از نو بساخت و براى آن درهايى قرار داد كه پيچيده مى شدند و باز مى شدند.(1)

در جنب دار العَجَله خانه خَطّاب بن نُفَيل العدوى بود سپس به دست مُصْعَب بن زبيرافتاد.(2)

نزد دارالعَجَله منزلى بود كه مهدى عباسى چهار هزار دينار داد ولى صاحبش آن را نفروخت.(3)

در جنب دارالعَجَله ميان آن و دارالنّدْوه، دارالبُخاتى است كه در كنار آن خانه اى است كه بيت المال مكه آنجاست. اين خانه در اصل از خانه هاى بنى سَهم بوده سپس به دست ابن زبير افتاده است، آنگاه عبدالملك بن مروان آن را گرفت و بعدها يَقْطِين بن موسى به هنگام بناى دارالعَجَله آن را داخل در آن نمود.(4)

ميان در دارالعَجَله و درِ حُجَيْر، درِ قُعَيْقعان واقع شده است.(5)

سراى حُجَيْر را دو در بود; يكى به دهانه كوچه قُعَيْقِعان باز مى شد و ديگرى به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى ج 2، ص 203.

2 ـ ازرقى ج 2، ص 203.

3 ـ الموفقيات از زبير بن بكار 286.

4 ـ ازرقى 2، ص203.

5 ـ ازرقى 2، ص74 ، 14.


477


كوچه اى كه به مسجد مى رفت. اين خانه از آن خاندان مَعْمر بن خطل جُمَحى بود سپس به حُجَيْر بن ابى اِهاب سَهمى رسيد آنگاه يحيى بن خالد برمكى آن را به سى و شش هزار دينار خريد. سپس به عمرو بن ليث صَفّار تعلق گرفت و سپس اصطبل سلطان شد و بخشى از آن هم مسكن مردم گرديد. پيوسته به دارالعروس و خانه جعفر بن محمد بود.(1)

اما دار النّدوه، خُزاعى در باب دست به دست گشتن آن به تفصيل سخن گفته است. گويد كه دارالنّدوه پيوسته به مسجدالحرام بود. ابتدا سراى قُصَىّ بود و بعد به عبدالدّار رسيد، آنگاه به عبد مناف و سپس به پسرش هاشم منتقل گرديد، بعداً به عمرو و عامر پسران هاشمرسيد و آنگاه به ابن الرّهين العبدى او از فرزندان عامر بن هاشم بود. معاويه دارالنّدوه را از او خريد و آباد ساخت و هر وقت كه به حج مى آمد در آنجا منزل مى كرد. خلفاى ديگر اموى هم بعد از او چنين مى كردند. در زمان عبدالملك بن مروان و ليد و سليمان و ابوجعفر المنصور كه مسجدالحرام را توسعه دادند، دارالنّدوه داخل در مسجد شد.

خلفاى بنى عباس هم چون پيشينيان به هنگامى كه به حج مى رفتند در آنجا فرود مى آمدند تا آنگاه كه هارون الرشيد دارالاماره را از بنى خلف خُزاعى خريد و دارالنّدوه روى به ويرانى نهاد و اتاقهاى زنان را به غربا و مجاورين اجاره دادند و اتاقهاى مردان هم محل بستن ستوران عمال مكه شد. پس بندگان سياه پوست و ديگران در آنها زيستن گرفتند. اينان به خانه هاى همسايه آزار مى رسانيدند. مدتى جاى انداختن زباله ها شد و آب باران از آنجا به مسجدالحرام سرازير مى شد. خليفه معتضد از اين امر آگاه شد و فرمان داد تا از دارالنّدوه مسجدى بسازند پيوسته به مسجد بزرگ. پس بناى آن تجديد شد و از آن دوازده در ديوار مسجد بزرگ در گشودند و بدين گونه به مسجد كبير پيوست و هر كه در آنجا به نماز مى ايستاد كعبه رويا رويش بود.(2)

درِ شَيْبه آخرين درى است در طرف شرقى از ديوار شمالى. آنجا آغاز دوازده ميلى است كه ميان مكه و عرفه است. آن را باب السيل هم مى گويند; زيرا پيش از آن كه عمر بن خطابسد بالايى را ببندد سيلابها از آنجا به مسجدالحرام داخل مى شد. آنجا درِ بزرگى است كه خلفا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى 2، ص202.

2 ـ ازرقى 2، ص87 ـ 90 و بنگريد به 254.


478


از آن داخل مى شدند. آن را باب بنى عبد شمس هم مى گفتند.(1)

نزديك اين در، خانه شَيْبَة بن عثمان است. پيوسته به مسجدالحرام. آنگاه كه ابوجعفر منصور و مهدى مسجد را توسعه دادند، خانه شَيْبه در مسجدالحرام داخل شد. اين در جنب دارالندوه است و محله آل نافع خُزاعى پيوسته به آن است.(2)

در طرف راست كسى كه از باب شيبه خارج مى شد خانه اَزْرَق بود. پيوسته به مسجد. ابن زبير آن را خريد و نصف آن را به مسجد داخل كرد، سپس مهدى عباسى به هنگام توسعه مسجد، باقى را; همانگونه كه خانه خيره را كه نزد خانه ازرق و خانه شيبه بود داخل در مسجد نمود.(3)

از جاهايى كه مهدى عباسى در گسترش دادن مسجدالحرام، داخل در آن گرديد، خانه شَوْذَب غلام معاويه بود كه جنب سراى بنى شَيْبَه بود. خانه عُتْبَة بن غَزْوان كه بعدها به ليلى بن مُنَبِّه تعلق گرفت نيز به مسجد داخل گرديد.

نزد باب بنى شيبه خانه غَزْوان بن جابر بود.(4)

در سمت شمالى سراى شَيْبَه و دارالنَّدوه، محله آل نافع بن عبدالحارث خُزاعى بود. پيوسته به اين خانه ها و خانه عبدالله بن مالك تا كوچه اى كه نزد سراى ام ابراهيم بود و مُلَيْحِيان ساكنان خانه ابن ماهان با آنان شريك بودند.

سراى ام ابراهيم را سراى اَوس مى گفتند و نيز سراى سَلْسَبيل. اين خانه در زقاق الحذّائين (= كوچه كفشگران) بود، ميان سُوَيْقَه و مروه.

خَذّائين مشرف بر مناره چهارم بين مشرق و شمال است. همچنين مشرف است بر دارالاماره.(5)

نزد حذّائين دارالاماره است. آنجا در اصل سراى اسود بن خلف خُزاعى بود سپس به طلحة الطَلَحات رسيد. آنگاه عبدالله بن قاسم بن عُبَيْدة بن خَلَف خُزاعى آن را به جعفر بن يحياى برمكى به صد هزار دينار فروخت و حمّاد بربرى آن را براى هارون الرشيد بساخت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى 2، ص62.

2 ـ ازرقى 2، ص205 ـ 229.

3 ـ ازرقى 2، ص55.

4 ـ ازرقى 2، ص198.

5 ـ ازرقى 2، ص78.


479


آنجا را دارالسلام مى گفتند از پله هايى كه در شق شمالى بود به آنجا مى رفتند.(1)

محله آل نافع بن حارث، تا سراى حمزه امتداد داشت. اين خانه از آنِ آلِ نافع بود. سپس ابوالاعوَر سُلَمى آن را خريد و عبدالله بن زبير آن را گرفت و به پسرش حمزه بخشيد. بعد از او جزء صوافى (خالصجات) شد و در سُوَيْقه واقع است.

در سُوَيْقه سراى يزيد بن منصور است. آن را دارالعروس مى گويند. رو به روى آن، خانه عبدالصّمد است و نزد آن زقاق البَقَر و طاحونه و اين حدِّ مَعْلاة است.

مشرف بر سراى يزيد بن منصور كوهى است كه در جاهليت آن را قائم مى گفتند و در اسلام به زُرْ زُر موسوم شد به نام جولاهى كه نخست در آنجا خانه ساخت. پهلوى جبل زرزر جبل النار است و پهلوى آن جبل ابويزيد. اين جبل آخرى موسوم به نام مردى است كه رئيس جولاهان مكه بود. او سر پرست حقوق آل عمرو بن عثمان بود كه در زقاق مهر بودند.(2)

سُوَيْقه در دهانه قُعَيقِعان است.(3)

شِعب قُعَيْقِعان بين سراى يزيد بن منصور است تا خانه هاى ابن زبير تا شِعبى كه منتهاى آن كوه احمر است تا فِلْق ابن زبير كه از آنجا به اَبْطَح روند.

احمر كوهى است كه در زمان جاهليت اعرف خوانده مى شد. مشرف است بر قعيقعان و بر خانه هاى عبدالله بن زبير در آنجا موضعى است كه جرّ والميزاب گفته مى شود.(4)

در پشت جبل الاحمر قرن ابوريش است، آن جزو جبل احمر است. مشرف بر كدا. و بر سر آن صخره هايى است موسوم به كَبْش، نزد آن بر سر كوه احمر موضعى است به نام قرارة المَدْحى. و راههايى از آنجاست به خانه اى كه از آنِ سياهان است.

محله بنى سهم كه صاحبان خانه هاى آلِ عَفيف بودند تا سُوَيْقه امتداد مى يابد و تا قُعَيْقِعان. ميان سراى آل عفيف و محله آل مرتفع، سدى است كه سيلاب را از سُوَيْقه و محله خُزاعيان و دارالنّدوه و خانه شَيْبه باز مى دارد.(5)

اما خانه عَفيف سهمى، در پهلوى آن خانه ضحاك بن قيس فِهرى است.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى 2، ص75.

2 ـ ازرقى 2، ص189.

3 ـ ازرقى 2، ص249.

4 ـ ازرقى 2، ص206.

5 ـ ازرقى 2، ص249. اين خانه را معاويه خريد 2، ص192.


480


عبدالله بن زبير را سه خانه بود در يك صف، در قُعَيْقِعان آنها را سراهاى زبير مى گفتند. عبدالله بن زبير آنها را از آل عَفيف بن نَبيه سَهمى از فرزندان مُنَبِّه خريد. در آنجا خانه اى بود كه آن را دارالزّنج مى گفتند. زيرا ابن زبير را بردگان سياه بود كه در آنجا مى زيستند. در بزرگترين خانه ها چاهى بود كه عبدالله بن زبير حفر كرده بود. و در آن راهى بود به جبل احمرو قرارة المَدْحى. پايين ترين خانه در قُعَيْقِعان از خانه هاى ابن زبير خانه اى بود كه محله بنى مرتَفع كه از سُوَيقه كشيده شده بود به آن پايان مى يافت. گويند كه آن محله از آل نباش بن زُراره تميمى شوى خديجه بود. بعضى از اهل علم گويند كه اين محله از آن ابوالحجاج بن علاط سلمى بود. نزد او زنى بود به نام فاطمه دخت حارث بن عَلْقَمه بن كلدة بن عبدالدار كه او را جبراً از آنجا بيرون كردند و خانه اش را گرفتند.(1)

در سُوَيقه سراى الحبشى بود كه به عبدالله بن زبير تعلق داشت.(2)

در نزد سُوَيْقه سدى بود كه عبدالله بن زبير ساخته بود، هنگامى كه خانه هاى خود را در قُعَيْقِعان بنا مى كرد تا سيل را از خانه حُجَيْر بن ابى اِهاب و غير آن باز دارد. اين سيلبند پايين تر از سيلبندى بود كه بين خانه عفيف و محله آل مرتفع بسته شده بود. در سمت شمال مسجدالحرام، خانه جَحْش بن رِئاب بود. ابوسفيان هنگامى كه بنى جَحْش با رسول خدا ـ ص ـ به مدينه مهاجرت كردند آن را مصادره كرد. اين خانه سپس به يَعْلى بن منَبّه تعلق گرفت. و هنگامى كه يَعْلِى خانه هاى خود را تقسيم مى كرد، عثمان بن عَفّان آن را گرفت و به پسر خود ابان داد. از آن پس آن را سراى ابان بن عثمان گفتند. ابان هنگامى كه به حج يا عمره مى آمد در آنجا زيستن مى گرفت.

پشت خانه ابان بئر جُبَيْر بود و نزد آن بئر عَلُوق و مسجدى كه آن را عبدالله بن عبيد الله بن عباس بن محمد بنا كرده بود.

پيوسته به خانه جَحْش بن رِئاب، خانه قومى از اَزْد بود كه قَسْرى آن را خريده بود و به دارقَسْرى معروف بود. سپس جزء صوافى شد.

در اين منطقه خانه بَبَّه است و او عبدالله بن مُطيع است و در جنب آن خانه مَراجِل و خانه سَلَمه.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى 2، ص205.

2 ـ ازرقى 2، ص205.


481


عمر بن خطاب سيلبندى بين خانه اَبان و خانه بَبّه برآورد تا راه سيل را بر مسجد الحرام بربندد ـ و آن را ردم اَعْلى ناميدند يا ردم عمر. عبدالملك بن مروان اين سيلبند را تكميل كرد و آن را از خانه ابان تا خانه ابن الحوار گسترش داد تا به مقابل حِقّ الاَخْنَس در بازار آهنگران رسيد.

بالاى سيل بند عمر، زقاق النّار بود. ميان دارالحمّام و دارالسَّلَمه.(1)

جانب شرقى مسجدالحرام

كوه ابوقبيس

در سمت جنوب غربى خَنْدمه كوه ابو قُبَيس است در مشرق صفا و مشرف بر آن. در جاهليت آن را «امين» مى گفتند.(2) ابو قبيس يكى از دو كوه (اخشبين) بزرگ مكه است، (كوه ديگر احمر ناميده مى شود)، پيوسته به وادى مكه. يكى از سه چشمه اى كه آب زمزم را تأمين مى كند از اين كوه است. حُصَيْن بن نُمَيْر هنگام محاصره ابن زبير منجنيقها را بر اين كوه نهاد.(3)

براى بالا رفتن از اين كوه بايد از صفا، از راه باريكى كه در وادى مى گذرد، عبور كرد. آغاز اين راه باريك خانه اَرْقَم است و آن ابتداى مَعْلاة است.

فاضح در پاى كوه ابوقبيس است و در آنجا مسجد ابراهيم قبيسى است نزد فاضح قرارة المَداحى است. قرارة المَدْحى جايى بوده كه مردم مكه در آنجا به گونه اى بازى با «مدحاة» مى پرداختند «مَدْحى» سنگى مدور بوده كه آن را به سوى چاله كوچكى كه كنده بودند بر روى زمين مى غلتانيدند، سنگ هر كس به آن چاله مى افتاد برنده بود.(4)

در راه قرارة المَدْحى دارالزّنج قرار داشت.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى 2، ص191.

2 ـ ازرقى 2، ص215 ، 1، ص27 ، 116.

3 ـ ازرقى 1، ص130 ، 322.

4 ـ ازرقى 2، ص213.


482


بر دامنه ابوقبيس سعد واقع شده و آن آبى است كه از كوه جارى است و گازران آنجا جامه مى شويند.

چسبيده به كوه ابوقبيس در وادى، خانه عباد بن جعفر بود. در وادى مهدى همه خانه را، جز آنچه چسبيده به كوه بود، در مسجد داخل نمود.

شق وادى مكه چسبيده به كوه ابوقبيس در سوق الليل از آن بنى عامر است.(1)

اَجياد الصغير

اَجياد الصغير شِعب كوچكى است ملصق به كوه ابوقبيس. در دهانه آن خانه هِشام ابن عاص بن مُغَيْره و خانه زُهَيْر بن ابى اُميّة بن مُغَيْره است. در خانه زهير چاهى است و نزد آن چاه خانه اَوْقَص است.

نزديك به خانه زُهَيْر خانه آل هبار است از اَزْديان در پهلوى آن محله خالد بن عاص بن هِشام است. در اجيادالصغير دارالسّاج است و آنِ از آن خاندان هِشام بن سليمان است. در آخر شعب اَجياد، متكا واقع شده و در پايان اجياد الصغير خَنْدَمه است. و آن كوهى است بين حرف السُوَيدا تا ثَنِيّه اى كه نزد آن چاه ابن ابى سمير قرار دارد.

در خَندَمه انصاب اسد است و در آنجا مسجدى است كه بر در آن چاهى است كه آن را زينب بنت سليمان بن على حفر كرده. و چاه ديگرى كه آن را محمد بن سليمان كنده است. چاه محمد بن سليمان در شعب دست چپ است. در دامنه خَنْدمه چاه عِكرمه است.

صفا

صفا مكان مرتفعى است از كوه ابوقُبَيس كه مشرف بر وادى است. سيلابهاى اين وادى در اوايل اسلام به سمت مسجد جريان داشت. در زمان جاهليت بر سر كوه صفا بتى بود به نام نهيك مجاودالريح. آن را عمرو بن لُحَىّ در آنجا گذاشته بود(2) و همچنين بت اِساف نيز در صفا بود. ولى قُصّىّ آن را به زَمْزَم برد. در زمان اسلام، اول كسى كه بر صفا چراغ افروخت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى 2، ص214.

2 ـ ازرقى 1، ص73.


483


تا در شبهاى حج اطراف را روشن نگاه دارد خالد بن عبدالله قَسرى بود، در زمانى كه حكومت مكه را داشت.

صفا مرز مَعْلاة است از مكه و نزد او اولين ميل است بين مسجد و عرفات.

از مشهورترين اماكن صفا سراى اَرْقَم بن ابى اَرْقَم است. كه در آغاز دعوت، اسلام در آنجا پا گرفت و در آن ايام دعوت سرّى بود. اين سراى بعدها به ابوجعفر المنصور رسيد و سپس مهدى آن را به خيزران واگذاشت. خيزران مادر موسى الهادى بود. سپس به جعفر پسر موسى الهادى رسيد. آنگاه همه آن را يا بخش بزرگى از آن را غشان بن عبدا خريد. بر درگاه آن آبشخورى بود كه خيزران ساخته بود و مسجدى.

سراى اَرْقَم مرز مَعْلاة است و در نزديكى آن كوچه اى است كه به صفا مى رود و از آنجا به كوه ابوقُبَيس بالا رود.

نزديك سراى اَرْقَم خانه هاى سفيانيان است، پيوسته به كوه ابوقُبَيس. از اين رو هنگامى كه خانه هاى اطراف مسجد را به مسجد داخل مى كردند، سراى اَرْقَم بر جاى ماند. در نزديكى صفا سراى سائب بن ابى السّائب عائذى جاى دارد. در اين خانه اتاقى است كه بمنزله تجارتخانه پيامبر بود.(1) بعضى از سراى سائب جزء وادى شد و قسمتى از آن باقى ماند كه آن را دارسقيفه مى خواندند. بزّازان و صرّافان در آنجا بودند. اين خانه به عبدالعزيز بن مُغَيْرة بن عطاء بن ابى سائب رسيد و بخش رو به روى آن، از آنِ محمدبن يحيى بن خالد شد.

در نزد صفا است صيدليان (داروفروشان) كه در نزد دارالخلد هستند. اين خانه از آنِ نافع بن اَزْرق قارظى بود كه هارون الرشيد آن را خريد و بناى آن را حمّاد بربرى تجديد كرد و دارالخلدش ناميد. دارالخلد ميان سراى ازهر و سراى فضل است. شايد اين خانه همان باشد كه ازرقى گويد فضل آن را از خاندانِ نافع بن جُبَيْر خريد. در كنار خانه نافع، خانه ابن عَلْقَمهاست.(2)

نزديك صفا چاه سَجْله است كه از آنِ جبير بن مطعم بن عدى بن نَوْفَل بود. شايد اين چاه كه نزد خانه آلِ جبير بن مطعم بوده، همان است كه به هنگام توسعه مسجد، به وسيله مهدى داخل در مسجد شده است. آنچه از خانه باقى مانده بود به جعفر بن يحيى داده شد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى 2، ص209.

2 ـ ازرقى 2، ص206.


484


رشيد آن را بستد و حَمّاد بربرى آن را از نو بنا كرد و دارالقَوارير نام گرفت، زيرا روى كار آن از بيرون مرمر و فُسَيْفَساء و شيشه و ميناى زرد و سرخ بود.

دارالقَوارير، نزد در دوم درِ پهلوى مسعى بود وسقايه در نزد آن بود. نزديك به خانه جبير، خانه خيره دخت سباع بن عبدالعُزّى بود اين خانه در جوار مسجدالحرام بود كه بعداً داخل در مسجد شد. مهدى در بهاى آن چهل و سه هزار دينار به خيره داد.

جنب خانه خيره سراى اَزْرَق بن عمرو الغَسّانى بود و در كنار آن خانه حَفْصه بود كه آن را دارالزَوْراء مى گفتند و جنب آن خانه عُتْبَة بن فَرْقَد السُّلَمى بود.

مساكن بنى عَدِىّ در جاهليت بين صفا و كعبه بود. سپس بيشترشان پيش از اسلام، پس از منازعاتى كه ميان ايشان و بنى عبد شمس پديد آمد، به نواحى شمال مسجد كوچ كردند و همه جز آل اصداء و آل مؤمل منازل خود را فروختند. ازرقى از منازل ديگران سخنى نمى گويد.

مَسْعى

زمينى كه ميان صفا و مروه است در بين اراضى مكه مكانتى خاص دارد; زيرا سعى بين صفا و مروه كه عملى واجب از مراسم حج است، در آنجا صورت مى گيرد و در آيه كريمه آمده است كه: «اِنّ الصّفا و المَروةَ من شعائِر الله فمن حَجّ البيتَ اَو اعْتَمَر فلا جُناح عليه آن يطّوف بهما» (بقره: 185) اين زمين را «مسعى» گويند; يعنى محل سعى. و از صفا تا مروه امتداد دارد. پيش از اين وادى از پايين آن پيوسته به مسجد مى گذشت ولى بعدها در اثر توسعه مسجد از سمت شمالى و اقداماتى كه براى جلوگيرى از سيل صورت گرفت در مجراى وادى تغييراتى پديد آمد. مجراى وادى را تغيير دادند تا مسجدالحرام از آسيب سيلهاى بنيان كن در امان بماند.

ازرقى مسعى را با تغييراتى كه در آن داده شده وصف مى كند و از برخى آثار و بناهاى نزديك و اطراف آن سخن مى گويد. در كتب فقهى هم مسعى كه جايگاه سعى بين صفا و مروه است مورد توجه قرار گرفته; زيرا سعى بر يك روش نيست، گاه به راه رفتن است گاه به دويدن يا سواره و يا پياده.

 


485


بارزترين اماكن در مسعى وادى است. وادى قبل از آن كه مسجد را توسعه دهند ملاصق به مسجد بود و چون توسعه دادند وادى در بطن آن قرار گرفت.(1)

مَسْعى در جهت شرقى مسجد است. زاويه مسجد كه جنب مسعى است با زاويه شرقى بيت الشراب تنها هفت ذراع فاصله دارد. و ديوار مسجد كه پهلوى وادى است چسبيده به بيت الشراب است.(2)

در اين منطقه تغييراتى داده شده. يكى در زمان ابن زبير بود و يكى در زمان مهدىخليفه عباسى.

ابن زبير مسجد را تا وادى، در نزديكى صفا و تا ناحيه بنى مخزوم ادامه داد. وادى در آن زمان در موضع امروزى مسجد بود... ابن زبير براى توسعه مسجد خانه هاى مردم را خريد و در مسجد داخل كرد. از جمله خانه هايى كه خريد خانه ازرق بود كه پيوسته بود به مسجدالحرام. ابن زبير نيمى از آن را خريد و در مسجدالحرام داخل نمود.

توسعه دادن مهدى در دو مرحله صورت گرفت يكى در سال 160 و يكى در سال 167. در سال 160 فرمان داد كه در سمت بالا توسعه يابد و در آنجا هرچه خانه بود خريد. از جمله خانه هايى كه خراب شد خانه ازرق بود كه در آن روزگار چسبيده به مسجدالحرام و در طرف راست كسى بود كه از باب بنى شَيْبَة بن عثمان خارج مى شود. خانه خيره دخت سباع خُزاعى نيز داخل در مسجد شد. همچنين سراى شَيْبَة بن عثمان هم خراب گرديد. مهدى همه خانه هايى را كه بين مسجد و مسعى بود خريد و خراب كرد و مسجد را بدين صورت كه اكنون هست درآورد.(3) در سال 167 بار ديگر مهدى به توسعه مسجدالحرام پرداخت، اين بار بيشتر خانه عباد بن جعفر عائذى خراب شد و مسعى و وادى را در آن قرار دادند پس همه خانه هايى را كه بين صفا و وادى بود خراب كردند.

در اين توسعه 90 ذراع از سمت وادى به مسجد درافزودند.(4)

از آنچه گذشت معلوم مى شود كه قديمترين توسعه مسجد در زمان عبدالله بن زبيرانجام گرفت و در آن بار نيمى از سراى ازرق كه در طرف راست كسى بود كه از باب شَيْبه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى 2، ص56 ، 63.

2 ـ ازرقى 2، ص60.

3 ـ ازرقى 2، ص209.

4 ـ ازرقى 2، ص65.


486


بيرون آيد خراب شد. اما در توسعه دادن دوم; يعنى آنچه مهدى بار اول انجام داد باقيمانده سراى ازرق و خانه خيره دخت سباع خُزاعى ويران گرديد.

اما توسعه اخير شامل سراى محمد بن عباد شد. اين خانه نزد ديوار مسجدالحرام بود آنجا كه مناره مشرف بر وادى بود و عَلَم مسعى قرار داشت، وادى از پايين آن مى گذشت. پس از ويرانى باز نامش بر جاى مانده بود. ازرقى گويد از علمى كه نزد خانه عباس بود تا علمى كه نزد خانه عبّاد بود 121 ذراع بود.

در توسعه مهدى خانه عباس داخل مسجد شد. اين خانه برابر باب بنى هاشم بود كه عَلَم سبزى كه آغاز حركت كسانى بود كه از مروه مى آمدند تا به صفا روند در آنجا بود. به سبب اين نزديكى غالباً مى گفتند كه علم سبز نزد خانه عباس است.

خانه عباس در اصل از آن هاشم بن عبد مناف بود و در آن دو سنگ بزرگ بود كه آنها را اساف و نائله مى گفتند در زمان جاهليت در ركن خانه مورد پرستش بودند.

ازرقى فواصل بناهايى را كه در حوالى مسعى هستند ذكر كرده است:

فاصله بين مسجدى كه از آنجا به صفا مى روند تا وسط صفا 1121 ذراع است و از وسط صفا تا عَلَم مسعى كه حد مناره است 1421 ذراع.

فاصله ميان عَلَمى كه در حد مناره است تا عَلَم اخضر كه بر در مسجد است 112 ذراع است.

فاصله ميان عَلَمى كه بر در مسجد است تا مَرْوه 5001 ذراع است. فاصله ميان صفا و مروه 766 ذراع است.

فاصله ميان عَلَمى كه بر در مسجد است تا عَلَمى كه محاذى آن بر در سراى عباس بن عبدالمطّلب است; يعنى عرض مسعى 351 ذراع است.

از علمى كه بين خانه ابن عباد و محاذى علمى است كه در حد مناره است و ميان آنها و وادى قرار گرفته 121 ذراع است.(1)

تغييراتى كه ابن زبير و مهدى عباسى به وجود آورده اند، منحصر به جانب وادى است نزد مسجد. اما بقيه مناطق در آن تغييراتى داده نشده است و اشاراتى كه به اوضاع مسعى ميان صفا و مروه شده است حاكى از آن است كه وادى همچنان بر جاى خود بوده.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرق 2، ص95.


487


ازرقى گويد كه عبدالله بن عمر در سعى بين صفا و مروه چنين مى كرد كه چون از صفا پايين مى آمد راه مى رفت تا به خانه ابن عباد مى رسيد از آنجا مى دويد تا به كوچه اى كه به مسجد مى رود مى رسيد. مسجد بين خانه ابوحسين و خانه ابن قرظه بود. البته تند نمى دويد. سپس راه مى رفت تا از مروه بالا مى رفت.

ابن مسيّب گويد: سنت در سعى بين صفا و مروه اين است كه از صفا فرود آيد سپس راه برود تا به درون مسيل رسد آن قسمت را بدود، سپس راه رود تا به مروه آيد.

ازرقى از خانه ايى كه بر وادى و در شمال خانه عباس در مسعى است ياد كرده، اين خانه ها از آن بنى عامر است. آنجا كه مى گويد كه بنى عامر بن لؤى را در جانب چپ خانه عباس بن عبدالمطلب خانه هايى بود، چون خانه جعفر بن سليمان و خانه ابن حوار كه اگر از آن بالا روى به خانه ابواُحَيْحَه سعيد بن العاص مى رسى و خاندان طرقه را كه از هذليان است در آنجا خانه اى است. چون خانه ربيع و خانه طليحيان و حمام و خانه ابوطَرَقه. اولين خانه در قسمت بالاى وادى خانه هند دخت سُهَيل است. آنجا محله سُهَيل بن عمرو است. و اين نخستين خانه در مكه است كه آن را دو در بود.

پايين آن دو در است يكى در خانه غِطْريف بن عطا و رحبه كه در پشت آن خانه حكمبود و پيش از آن از آنِ عمرو بن عبدوَدّ و بعداً به آل حُوَيْطِب رسيد. پايينتر از اين خانه، خانه حُوَيطب بن عبدالعُزّى است.

پايينتر از آن، سراى آهنگران است. از آنِ يكى از بنى عامر بود و معاويه آن را خريد و ساخت.

پايين تر از آن سرايى است كه در آنجا حمام است.

خانه سلمانى بالاى خانه ربيع است. اين خانه از آنِ مردى از بنى عامر بن لُؤَىّ بود كه او را عباس بن عَلْقَمه مى گفتند.

پايينتر از آن، خانه ربيع است و حمام العابدين و خانه ابو طَرَفه و خانه اى از آنِ خاندان طلحه.

پايينتر از اين خانه، خانه محمد بن سليمان بود كه پيش از آن، از آنِ مُخْرَمة بن عبدالعُزّى بود و خانه ابن الحوار از رباع بنى عامر و اين محله پيش از اين از آن فرزندان عبدالرحمان بن زَمْعه بود.

 


488


پايين تر از دارالحوار سراى جعفر بن سليمان بود، قبلاً از محلات بنى عامر بن لُؤَىّ بود.

معلوم مى شود كه ازرقى اين خانه ها را از شمال به جنوب نام برده دليل اين قول اين است كه مى گويد: سراى جعفر بن سليمان در پهلوى سراى عباس بود.(1)

مروه و اطراف آن

مروه كه سعى بين آن و صفا از ضروريات حج است، تپه اى است در وسط مكه مايل به طرف غرب به سمت قُعَيْقِعان. خانه هاى مكه محيط بر آن است.(2) فاصله ميان صفا و مروه 7661 ذراع است و از عَلَمى كه بر در مسجدالحرام است 500 ذراع فاصله دارد. در زمانهاى كهن، اِساف و نائله در مروه بود و حُجاج عصر جاهلى به گرد آنها طواف مى كردند سپس قُصَىّآنها را از آنجا برداشت يكى را در كعبه نهاد و يكى را نزد زَمْزَم قرار داد. عربها بر ايشان قربانى مى كردند. نيز بر مروه بتى به نام مُطْعِم الطير قرار داشت اين بت را عمرو بن لُحَىّ در آنجا نهاده بود.

مروه پلكان نداشت تا زمانى كه عباسيان بر سر كار آمدند. عبدالصمد بن على در خلافت ابوجعفر المنصور براى بالا رفتن از مروه پلكانى كه پانزده پله داشت بساخت. سپس مبارك ترك در زمان خلافت مأمون پله ها را با صاروج و آهك پوشانيد.(3)

در زمان خلافت سليمان بن عبدالملك، والى او بر مكه، خالد بن عبدالله قَسْرى، بين صفا و مروه چراغ نصب كرد و اين امر تا زمان معتصم بود. معتصم مشعلها روشن كرد. جبل ديلمى مشرف بر مكه است. اين كوه را در جاهليت سميراء مى گفتند سپس نام جديد خود را از يكى از موالى معاويه گرفت كه بر سر آن خانه اى بنا كرد. اين خانه بعدها به خزيمة بن خازم سُلَمى تعلق گرفت.

بر جبل ديلمى، جبل شَيْبَه مشرف است. اين كوه ابتدا از آن نَبّاش بن زُراره تميمى شوى اول خديجه بود. بعد از او به شيبه رسيد. سيلى كه از كوه شيبه فرود مى آمد بر كوچه اى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى 2، ص281.

2 ـ ازرقى 3، ص513.

3 ـ ازرقى 2، ص95.


489


ميان دارالعَجَله و ديوار مسجد مى گذشت. دو كوه ديلمى و شيبه را در عصر جاهلى واسطمى ناميدند.(1)

بنى عبدالدار را كويى بود بر جبل شيبه در پشت خانه عبدالله بن مالك و تا سراى اَزْرَق بن عمرو امتداد داشت.

سراى اَزْرَق جنب سراى طلحة بن ابى داود حَضْرَمى بود. كه در جنب آن خانه حفصهبه نام دارالزَّوراء قرار داشت و آن نزد در خانه ازرق بود. از پيش از اسلام آن كوى متعلق به آنها بوده است.(2)

در جانب ديگر سراى طلحه، سراى عُتْبَة بن فَرْقَد سُلَمى است. از بناهاى مروه خانه خطاب بن نُفَيْل بود كه بعداً از آنِ عمر بن خطّاب شد. عمر آن را خراب كرد تا براى فرود آمدن حاجيان و خوابانيدن اشترانشان، ميدانگاهى ترتيب دهد. اين خانه ميان خانه مَخْرَمه و خانه وليد بن عُتْبَه بود. خانه مَخْرَمة بن نَوْفَل به عيسى بن على بن عبدالله بن عباس رسيد. ابو بحرمجوسى در سال 161 بناى آن را تجديد كرد و سقفى نيكو زد و درهايى نيكو نهاد.(3)

در مروه بود خانه عمر بن عبدالعزيز. اين خانه را رَمْله دخت عبدالله بن عبدالملك بن مروان، زوجه عبدالواحد بن سليمان بن عبدالملك بن مروان خريد و وقف كرد كه حاجيان در آن سكونت كنند يا آنان كه به قصد عمره به مكه مى آيند. در دهليز اين خانه، براى مسافران همواره نوشيدنيهاى گوارا وجود داشت تا مسافران در موسم حج بنوشند.

ازرقى گويد:(4) معاوية بن ابى سفيان در مكه خانه هايى ساخت; از جمله شش خانه در كنار هم بود بدون فاصله. و آنها عبارت بودند از:

1 ـ دارالبيضاء در مروه كه از گچ ساخته شده بود و از اين رو سراسر سفيد بود.

2 ـ جُدُر الرَّقْطاء، كه ديوارهاى آن با آجر سرخ و گچ بنا شده بود. و رَقْطاء به معناى خال خالى است.

3 ـ دارالمَراجِل در كنار رَقْطاء. از آن جهت آن را بدين نام مى خواندند كه معاويه در آنجا ديگهاى مسين نهاده بود تا در زمان حج براى حاجيان و در ماه رمضان طعام پزند. مَراجل به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى 2، ص230.

2 ـ ازرقى 2، ص201.

3 ـ ازرقى 2، ص48 ، 82 ، 213.

4 ـ ازرقى 6، ص191.


490


معناى ديگهاست.

4 ـ دار بَبَّه در جنب دارالمَراجِل در نزد سيلبند عمر بن خطّاب. بَبَّه نام عبدالله بن حارث بن نَوْفَل بن حارث بن عبدالمطلّب است.

5 ـ دار سَلَمه دخت زياد و آن در كنار دار بَبَّه بود و سلم بن زياد قيم و ساكن آن بود.

6 ـ دارالحمّام در جنب سراى سَلَمه ميان آن دو زقاق النار فاصله بود.

دار رابعه مقابل دارالحمام بود و رو به روى آن خانه هاى بنى غزوان بود.

ازرقى از اماكن ديگر در نزديكى اين خانه ها ياد نكرده است، جز اين كه گويد: كوه تُفّاحه (يا تفاجه) مشرف بود بر دارالحمّام. تُفّاحه كه اين كوه بدو نسبت دارد از موالى معاويه بود و او نخستين كسى بود كه در اين كوه خانه بنا كرد.

خَنْدَمَه

كويهاى اطراف آنخَنْدَمَه كوهى است كه ميان حُرْف السُوَيدا تا ثَنِيّه اى كه بئر ابن ابى سمير در آنجاست كشيده شده است. مشرف است بر اَجيادالصّغير و شِعب ابن عامر. در دامنه خَنْدَمَه دره اى است به نام اَيْسر در آخر اجيادالصّغير و در آن بئر عِكْرمه است و مسجد مُتّكأ.(1)

مُسْتَنْذَر در دماغه خَنْدَمه است در دهانه شِعب ابى طالب. و بَذَّر در آنجاست و آن چاهى است كه هاشم بن عبد مناف حفر كرده و سپس مُطْعِم بن عَدِىّ آن را خريد. بعضى گويند قُصَىّ آن را حفر كرد و ابولهب در آنجا فرود آمد.(2)

كويهاى بنى عبدالمطلب

در جنوب مُستَنْذَر هستند و نيز كويهاى خاندان ابوسفيان ابن عبد شمس و كويهاى بنى عامر بن لُؤَىّ. همه اين كويها به سبب ارتباطى كه با پيامبر  ـ ص ـ و خاندان او دارند در خور امتياز و اهميت اند.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى 2، ص135 ، 163.

2 ـ ازرقى 2، ص175.


491


كويهاى بنى عبدالمطلبازرقى گويد:

از معروفترين خانه هاى آن، خانه ابن يوسف است كه تولد پيامبر ـ ص ـ در آنجا واقع شد. در اطراف آن خانه هايى است از آن عبدالله بن عبدالمطلب. ديگر سراهاى آن سراى حارث بن عبدالمطلب و شِعْب ابن يوسف كه قسمتى از آن متعلق به ابوطالب بود. همچنين سراى عباس بن عبدالمطلب و خانه ابولهب.(1)

ديگر از اماكن خَنْدَمَه سوق اللّيل بود. مناره مكيان بر آن مشرف است. در سوق اللّيل راسته آهنگران و ميوه فروشان و خرمافروشان بود.(2)

زادگاه پيامبر ـ ص ـ

بدون ترديد بارزترين خانه در كوى بنى عبدالمطّلب، شعب ابن يوسف است. در آنجا خانه هاى حارث بن عبدالمطّلب و ابوطالب و عبدالله بن عبدالمطّلب است. و از معروفترين خانه هاى اين محله خانه اى است كه رسول خدا ـ ص ـ در آن متولد شده است و نيز خانه خديجه.

زادگاه پيامبر در شِعب ابن يوسف است(3) در كوچه اى به نام زُقاق المولد در زمانى كه پيامبر ـ ص ـ به مدينه مهاجرت كرد، عقيل بن ابيطالب آن را مصادره كرد و پس از فتح مكهپيامبر آن را بازپس نگرفت. عقيل در آنجا چاهى به نام طَرِىّ حفر كرده بود.(4) اين خانه را محمد بن يوسف برادر حجاج خريد و آن را در خانه خود كه البيضاء نام داشت داخل كرد. و آن شِعب نام خود را از محمد بن يوسف گرفته است.

زادگاه پيامبر جزء سراى محمد بن يوسف بود تا آنگاه كه خيزران مادر موسى و هارونبه حج رفت و آنجا را مسجد كرد(5) و از خانه ابن يوسف جدا كرد. پيش از آنكه خيزران آن را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى 2، ص188.

2 ـ ازرقى 2، ص192.

3 ـ ازرقى، ج 2، ص 188.

4 ـ ازرقى، ج 2، ص 160، ص 417.

5 ـ ازرقى، ج 2، ص 161.


492


جدا كند مردمى در آنجا سكونت داشتند و چون مسجد شد از آنجا رفتند.

سراى محمد بن يوسف، البَيضاء نام داشت.(1) در نزد شِعْب ابن يوسف روبه روى خانه او بركه البَطحاء بوده كه از بركه ام جعفر آب در آن مى ريخت.

خانه خديجه

از اماكن معروف اين منطقه يكى هم سراى خديجه است كه پيامبر ـ ص ـ از آن وقت كه با خديجه ازدواج كرده بود در آن زندگى مى كرد. خديجه در آن خانه همه فرزندان خود را به دنيا آورده بود و در آنجا از دنيا رفته بود. چون رسول ـ ص ـ از مكه مهاجرت كرد عقيل بن ابى طالب آن خانه را تصرف كرد. پيامبر نيز پس از فتح آن را پس نگرفت. هنگامى كه معاويه به خلافت رسيد آن را خريد و آنجا را مسجد كرد و در آن نماز مى خواندو بار ديگر آن را به همانگونه كه در زمان خديجه بود بنا كرد.(2)

خانه خديجه به خانه ابولهب و خانه عَدِىّ بن ابن ابى الحمراء الثقفى پيوسته بود. از اين خانه براى پيامبر ـ ص ـ سنگ پرتاب مى كردند.(3)

خانه ابولهب در همسايگى منزل خديجه بود و پايين تر از آن خانه ابن ابى ذئب.(4)خانه هاى ابولهب و ابوسَبْرة بن ابى رُهْم و خانه حُوَيْطِب در كنار هم بودند.

خانه عَدِىّ بن ابى الحَمراء را دار العاصِميّين مى گفتند و آن پشت خانه ابن عَلْقَمه بود. بين خانه خديجه و دارالقِدْر.

دار القِدْر از آنِ عبدالرحمان بن قاسم خُزاعى بود.(5) فضل بن ربيع آن را به مبلغ بيست هزار دينار خريد، در بازار شيره فروشان.(6)

به منزل خديجه از كوچه عطّاران مى رفتند.(7)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى، ج 2، ص 160، ص 179 و 180.

2 ـ ازرقى، ج 2، ص 161.

3 ـ ازرقى، ج 2، ص 162.

4 ـ ازرقى، ج 2، ص 167.

5 ـ ازرقى، ج 2، ص 207.

6 ـ ازرقى، ج 2، ص 188.

7 ـ ازرقى، ج 2، ص 62، 70.


493


سرِ اين كوچه ملك اَزْهَربن عَوْن بود. خانه هاى عَوفْ بن ابى عَوفْ و ابو عبدالرحمانبن عَوْف نيز در اين كوچه بود. اين خانه سپس به جعفر بن سليمان تعلق گرفت.(1)

كوى آل ابى سفيان

خانه ابوسفيان بن حَرْب در همسايگى خانه خديجه بود. معاويه ميان آن دو درى باز كرد. اين خانه همان است كه پيامبر ـ ص ـ در روز فتح مكه گفت كه هركس به خانه ابوسفيان رود در امان است. خانه ابوسفيان بعداً به رَيْطَه دخت ابوالعباس تعلق گرفت و از آن پس آن را سراى رَيْطَه ناميدند.(2)

بين خانه ابوسفيان و خانه حَنظلة بن ابى سُفيان فضاى بازى بود كه اشترانى را كه از سَراة و طائف كالا مى آوردند در آنجا مى خوابانيدند و كالاهاى بازرگانى را مى فروختند. اين ميدانگاه را «بين الدّارين» مى گفتند. معاويه آن را به زياد والى عراق بخشيد. زياد در آنجا خانه اى ساخت كه به «الصّراره» موسوم شد.(3)

در آن ميدانگاه «بين الدارين» خانه سعيد بن عاص بود و خانه حكم بن ابى العاص كه هر دو همسايه بودند. وقتى كه زياد خانه خود را ساخت جلو اين دو خانه را سد كرد.(4)

در پشت خانه حَكَم فضاى بازى بود از آن عمرو بن عبدوَدّ كه بعدها به خاندان حُوَيْطب رسيد و سپس به غِطْريف بن عطا. نزد خانه سعيد بن عاص كوى بنى عامر بود كه تا خانه جعفر و خانه ابن الحوار امتداد داشت. نزد خانه ابوسفيان، خانه عُتْبَه بن ربيعة بن عبدشمس بود كه به وليد بن عُتْبَة بن ابى سفيان رسيد كه در آنجا بنايى استوار ساخت. جنب خانه عُتْبَه خانه ابن عَلْقمه بود.(5)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى، ج 2، ص 205.

2 ـ ازرقى، ج 2، ص 161، ص 190.

3 ـ ازرقى، ج 2، ص 193.

4 ـ ازرقى، ج 2، ص 193، 194.

5 ـ ازرقى، ج 2، ص 215.


494


كوى بنى عامر بن لُؤَى

ازرقى اماكن كوى بنى عامر بن لؤى را چنين مى شمارد:

خانه هند بنت سُهَيل، خانه غِطْريف، خانه عمرو بن عبدوَدّ، خانه حَويْطب بن عبد العُزّى، خانه عباس بن عَلْقَمه، خانه ربيع. خانه محمد بن سليمان، خانه ابن الحَوّار. بدين شرح:

1 ـ نخست در بالاى وادى خانه هند بنت سهل بود و آنجا محله سهيل بن عمرو بود.

2 ـ پايين تر از آن خانه غطريف بود.

3 ـ پايين تر از آن در ميدانگاهى خانه عمرو بن عبدودّ بود كه بعداً به آل حنطب رسيد.

4 ـ پايين تر از آن خانه حويطب بن عبدالعزّى بود.

5 ـ پايين تر از آن سراى آهنگران بود، از آنِ يكى از بنى عامر كه معاويه آن را خريد و ساخت.

6 ـ پايين تر از آن حمام بود.

7 ـ و دارالسلمانى بالاتر از خانه ربيع بود. از آنِ مردى از بنى عامر بن لُؤى كه او را عباس بن علقمه مى گفتند.

8 ـ پايين تر از آن خانه ربيع بود و حمام العائذين و خانه ابوطَرَفه و خانه طليحيان از آن آل ابى ابوطَرَفه هذلى.

9 ـ پايين تر از آن خانه محمد بن سليمان بود از آن مخرمة بن عبدالعُرّى برادر حويطب بن عبدالعزى.

10 ـ خانه حوار از كوى بنى عامر بود و ابن الحوار در زمان جاهليت از موالى ابن عار بود. امروز خانه ابن الحوار به عبدالرحمان بن زمعه تعلق دارد.

11 ـ پايين تر از خانه ابن الحوار خانه جعفر بن سليمان است، از محله بنى عار.

حَجُون

حجون كوهى است در قسمت علياى مكه. نزديك به يك ميل و نيم از مسجدالحرام


495


دور است.(1) مشرف است بر مسجد الحَرَس كه در جانب راست راه مدينه به مكه واقع است. اين مسجد را پيش از اين مسجد الجن مى گفتند. سپس مسجد الحَرَس نام گرفت، زيرا صاحب حَرَس، به گرد مكه مى گرديد تا به اين مسجد مى رسيد، در آنجا مى ايستاد تا افرادش از شِعب بنى عامر و از ثَنِيّة المَدَنيّين نزد او مى آمدند، آنگاه به مكه بازمى گشت. چنانكه مى گويند آنجا موضعى بود كه جنها قرآن را شنيدند.(2) نيز آنجا را مسجد البَيْعَه هم مى گويند.

محاذى مسجد البَيْعه در قسمت علياى مكه، مسجد شَجَره است. نزد حَجُون ثنيّة المدنيين است كه بعد از اسلام قبرستان اهل مكه شد. مردم مكه در زمان جاهليت مردگانِ خود را در دو طرف وادى دفن مى كردند. در صدر اسلام هم تا چندى چنين بود. سپس شعب الاَيْسَر را قبرستان كردند.(3)

شعب المقبره

شعب المقبره تنها شِعْبى است كه رو به روى كعبه است. پشت مقبره، كوه ابودُجانهاست. ارتفاعات پشت آن را اَعاصير نامند.(4)

شعب ابودُبّ، منسوب به مردى است از بنى سواءَة بن عامر كه در آنجا مى زيست و شعب به نام او معروف شد. بر دهانه شعب، سقيفه (مكان سرپوشيده)اى است از سنگ كه ابوموسى اشعرى زمانى كه از واقعه حكمين آمد، آن را بنا كرد و در آن سكونت گزيد. نزد اين سقيفه بئر ابوموسى است.(5)

قصّابان در شعب ابو دُب بودند.

بستان عَوف نزديك كوه بود و در آنجا نخلستانى بود و چشمه اى كه نخلستان را آب مى داد مردم نيز از آنجا آب برمى داشتند.(6)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى، ج 2، ص 215.

2 ـ ازرقى، ج 2، ص 162.

3 ـ ازرقى، ج 2، ص 170.

4 ـ ازرقى، ج 2، ص 2، 231.

5 ـ ازرقى، ج 2، ص 182.

6 ـ ازرقى، ج 2، ص 184.


496


اما ماجلَيْن، ازرقى گويد: رشيد فرمان داد كه چشمه هايى از چشمه هاى معاويه را از نو به آب اندازند و همه را به يك چشمه انداخت و آن را رَشا مى گفتند. اين آب در ماجلَين مى ريخت كه از آندو آن كه مَعْلاة بود به رشيد تعلق داشت. سپس به بركه اى كه نزد مسجدالحرام بود مى ريخت.(1)

بستان عَوْف بن مالك در سمت محله كُرَيْزيان بود، معاويه آن را از ايشان خريد.(2)

ثَنِيّة المقبره را كَداء مى گفتند و آن عَقَبه صغرى است در علياى مكه. از آنجا به گورستان مكه و ابطح سرازير شوند. مردم مكه آنجا را هم حَجُون مى گويند و اين حَجونِ دوم است.

از ثَنِيّة كَداء به ذوطُوى فرود مى آيند. و اين همان جايى است كه در روز فتح مكه قيس بن سعد بن عُباده از آنجا وارد مكه شد و از همين جا پيامبر ـ ص ـ به مدينه مهاجرت كرد.(3)

در كَداء شعب اَرْنى است. و اين ثنيّه در حق آل اسود است. مشرف بر شعب اَرْنى و كَداء جبل الاَبْيَض است كه آن هم بر فِلْق ابن زبير و ملك ابولهب و ملك ابراهيم بن محمد بن خلف مشرف است.(4)

در ثَنِيّة كَداء زمين بنى عَدِىّ است در جانب راست كسى كه از مكه به ملك شافعيان مى رود، كه در رأس كَداء است. و در طرف چپ حقى است از آنِ آل ابى طَرَفه كه از هُذيْليانهستند. اين اراضى در رأس كَداء است و دار الاَراكه آنجاست.

در همين طرف چپ زمينهايى است كه چندان معروف نيستند از آنِ كثير بن صَلْت كِندى كه سابقاً از آنِ آل جَحْش بن رِئاب اسدى بوده است.(5)

قرن ابوالاَشْعَث نيز مشرف بر كَداء است در طرف راست كسى كه از مكه خارج مى شود. و آن از جبل الاحمر است. آن را به نام مردى از بنى اسد بن خُزَيمه موسوم به كثير بن عبدالله بن بشر مى خوانند.(6)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى، ج 2، ص 182.

2 ـ ازرقى، ج 2، ص 196.

3 ـ ازرقى، ج 2، ص 240.

4 ـ ازرقى، ج 2، ص 218.

5 ـ ازرقى، ج 2، ص 212 و بنگريد به ج 2، ص 240.

6 ـ ازرقى، ج 2، ص 72، 65.


497


بين ثَنِيّة المقبره و دار السَّرِىّ تپه هايى است كه آنها را آلات يحاميم گويند. در دامنه آنها گور ابو جعفر منصور نهاده شده. ناحيه اى را كه بين ثَنِيّة المَدَنيّين و فِلْق ابن زبير است، معاوية ابن سفيان هموار كرد و عبدالملك آن را ساخت و مهدى براى آن پله هايى ترتيب داد.

ذى طُوى

بطن ذى طُوى بين ثَنِيّة المقبره و ثَنِية الخضراء است.(1) ياقوت گويد كه ذى طُوى وادى مكه است. بعضى گويند كه آن اَبْطَح است و اين درست نيست. بلكه ذى طُوى جزئى از بطن وادى است نه همه وادى. در ذى طوى سقايه سِراج است و نزد آن بئر وَرْدان. كلوخ زار بكّار و بئر بكّار در آنجاست. مكيان از اين كلوخزار براى ساختن بناهاى خود گِل مى برند. شِعْب اَشْرس به خانه هاى ابن وَرْدان به پايان مى رسد.(2)

همچنين در ذى طُوى است خانه حمران كه جبل مسلم در راه جُدّه بر آن مشرف است و نيز قصر ابن ابى محمود، ثنيّه كَدا بدانجا پايان مى يابد. بر ذى طُوى مشرف است جبل الحَصْحاص. حَصْحاص بر بطن مكه از آن سو كه خانه هاى احمد مخزومى است نيز مشرف است. در نزد حَصْحاص ثَنِيّه امّ حارث است. هنگامى كه از ذى طُوى فرود آيى و خواهى كه به فخّ

بين حَصْحاص و راه مكه بروى ثَنيّه ام حارث در آنجاست.

در نزديكى آن مُدَوَّر واقع شده. ميان حَصْحاص و وذى طُوى ثَنِيّه اى است كه در آن درخت مغيلانى است كه رسول خدا ـ ص ـ به هنگامى كه عمره به جاى آورد و زمانى كه به حج مى رفت در زير آن فرود آمد. زبيده در مكان آن مغيلان، مسجدى ساخت.(3)

در راه حَصْحاص قبرستان مهاجران است در نزديكى فخّ.(4)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى، ج 2، ص 241.

2 ـ ازرقى، ج 2، ص 241.

3 ـ ازرقى، ج 2، ص 164، 240.

4 ـ ازرقى، ج 2، ص 172، 142.


498


فَــخّفخ واديى است بر دامنه ثَنِيّة البَيضاء تا بَلْدَح. در راه جُدّه است در جانب چپ ذى طُوى.(1) فخ بين شِعب بنى عبدالله بن خالد بن اُسَيْد و ثَنِيّة البيضاء محدود است. ثَنِيّة البيضاء مكان مرتفعى است نزديك مكه كه تو را به فَخّ، كه در دامنه آن است، راه مى نمايد.

در فخّ بستانى است كه در زمان ازرقى آباد بوده و نيز در آنجاست بستان ابن شهيد كه در جبل لقيط واقع شده و فَخّ دامنه اين كوه است.(2)

و نيز بئر البَرود در آنجاست. اين چاه را خِراش بن اُمَيّه كعبى حفر كرده. بئر البَرور نزد كوهى است به نام جبل الحسين. حسين صاحب الفَخّ در آنجا به شهادت رسيده است.(3)

سقايه سِراج نيز در فَخّ است. اين سقايه نام يكى از موالى بنى هاشم است و در نزد آن قرار دارد بئر وَرْدان. وَرْدان از موالى مطّلب بن ابى وداعه است. ميان فَخّ و ذى طوى ثَنيّه ام حارث است در جانب چپ راه.(4)

از اماكنى كه در فَخّ است يكى لِيط است و نزديك به آن ظهر الممدره(5) و در نزد آن اُقْحُوانه است. و نيز حَزَنه، همچنين بئر بَكّار كه يحيى بن خالد برمكى آن را مسطح كرده است.

در نزديكى لِيط است مغشى كه تا خَيْف الشبرق در عُرَنه امتداد دارد. از معشى براى ساختن بناها سنگ مى برند. سنگهاى سفيد منقش در مكه از آنجاست. خانه عباس بن محمددر راسته صرافان از اين سنگها بنا شده.

حَزَنه در مَغشى و لِيط است. يحيى بن خالد بن برمك چشمه اى در آنجا جارى ساخت و با آب آن بستانى احداث كرد.

در طرف لِيط آنجا كه مغشى است، خُزْرُوع واقع شده و در طرف مغشى جبل كتد است.

و ميان لِيط و ذى طُوى عَبْلاء است.(6)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ أزِق ى، ج 2، ص 241.

2 ـ ازرقى، ج 2، ص 242.

3 ـ ازرقى، ج 2، ص 244.

4 ـ ازرقى، ج 2، ص 242.

5 ـ ازرقى، ج 2، ص 241.

6 ـ ازرقى، ج 2، ص 244.


499


نزديك به فَخّ، حَدَث واقع شده. ميان آن و مكه سدر است. ذات الجَبَلين ميان مكه و سدر و فَخّ است. و نزد آن جبل اسود است و مشرف بر فخّ جبل استار. آنجا زمينى است از آنِ يوسف بن حكم ثقفى.(1)

نزديك به فخ، اَذاخِر است و ميان آنها شعب اَخْنَس. از آنجا در روز فتح مكه رسول خدا به مكه نزول كرد.

در آخر وادى فخ، وادى بَلْدَح است. و راه جُدّه آن را قطع مى كند.

بين وادى فخ و بَلْدَح ثَنيّة البيضاء است و حسين صاحب فَخّ در آنجا به شهادت رسيد.(2)

شعب ابن عامر

شعب ابن عامر را در زمان جاهليت مَطابِخ مى گفتند.(3) در اسلام آن را شِعب ابن عامر خواندند زيرا خانه ابن عامر در اين شعب بود و همه شعب محله او بود، از خانه قيس بن مَخْرمه تا سراى حُجَيْر. و آن سوى سراى حُجَير تا ثنيّه ابو مَرْحَب.

در نزد شعب ابن عامر جبل نَبْهان است، مشرف بر شعب ابوزياد، نبهان و زياد دو تن ازغلامان ابن عامربودند و پيوسته به جبل نَبْهان، جبل زيقيا است كه تا بستان عَوف كشيده شده.

جبل اَعْرَج بر شعب ابوزياد و شعب ابن عامر مشرف است. منسوب است به اَعْرَج غلام ابوبكر.(4)

بين شعب ابن عامر و حُرْف سراى رَيْطه است. در نزديكى آن بازار قديم سوق الغَنَماست. رسول خدا ـ ص ـ به هنگامى كه مكه را فتح كرد آنجا ايستاد و مردم با او بيعت كردند.(5) پشت قرن مسقله، خانه سمره است و نزد آن خانه صفوان است.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى، ج 2، ص 241.

2 ـ ازرقى، ج 2، ص 242.

3 ـ ازرقى، ج 2، ص 209.

4 ـ ازرقى، ج 2، ص 218، 219.

5 ـ ازرقى، ج 2، ص 189.


500


شِعب عبدالله بن خالد بن اُسَيْد

مشرف بر ملك ابن عامر جبل مرازم است كه به ملك خاندان عبدالله بن خالد بن اُسَيْد پيوسته است و نيز به ملك خاندان سعيد بن عاص و پايان ملك ابولهب و خانه عبدالله بن خالد نزديك خانه سعيد بن عاص بود.

شِعب بنى عبدالله بن خالد بن اُسَيد را قنه مى گفتند. سيلاب اين دره به سوى خانه هاى مكتومه كنيز محمد بن سليمان جريان داشت.

حَضْر بر جانب راست شعب آل عبدالله بن خالد بود رو به روى سراى ابن هربذ.

قِمْعَه پايين دست شعب بنى عبدالله بن خالد است در طرف راست راه، از آن رو آنجا را قِمْعَه گويند كه در پايين آن سنگ بزرگى است شبيه قِمْع (قيف).

بركة القَسْرى در دهانه ثَقَبه است. آب آن از ثَبيِر غَيْناء به بركه مى ريزد. ميان ثَبِير و حِراء است. در اين مكان قصر فضل بن ربيع است. در آنجا سدى بود. در سال 208، سد پر از آب شد و بشكست. سيلى كه در آن جمع شده بود با سيل سدره و سيلى كه از منا مى آمد جمع شدند و مسجدالحرام را فرو كوبيدند.(1)

نزديك بئر القَسْرى واسط است، تپه اى بر راه منا كه گدايان آنجا مى نشستند.

از بئر خالد به ثَنِيّه اى در شعب رَخَم مى رسى. پيامبر به هنگام حركت از حِراء به ثور، از آنجا مى گذشت. اين تپه در طرف چپ كسى بود كه از مكه به منا مى رفت. ابن عَلْقمه والى مكه، آن را مسطح كرد و بر آن بنايى ساخت.(2)

ثَبِيـر

ثبير غَيْناء كه شعب رَخَم در نزديكى آن است; يكى از ثبيرهاست. ياقوت از محمود بن عُمَير روايت كند كه ثَبِيرها دو كوه اند، جدا از هم، ميانشان افاعيه واقع شده و آن واديى است كه از منا مى آيد. يكى از آن دو ثَبير را ثَبِير غَيْناء گويند و ديگرى را ثَبِير اَعْرَج.(3)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

1 ـ ازرقى، ج 2، ص 237.

2 ـ ازرقى، ج 2، ص 166.

3 ـ ازرقى، ج 2، ص 277.