زن و بچه داشت ولی در شدیدترین حالت ممکن، «زنباره» و «شهوتپرست» بود و چندین بار زن هایی را در روزِ روشن از وسط خیابان دزدید و بهشان تجاوز کرد.
نهادهای آموزشی مراحل نخستین، در اختیار مکتبدارانی بود که به شیوه سنتی مرسوم، وظیفهی تعلیم و تربیت را بهعهده داشتند. یادگیری در این مکتبها به زور رونویسی بسیار، تمرین بیاندازه و حفظ نقش کلمات همراه با تنبیهات بدنی میسر میشد.
از حجم و قدرت زیاد آبهای جاری شهر، استفادههای دیگری نیز میشد. در چند نقطه آسیابهای آبی داشتیم که یکیاش در محلۀ خودمان بود. جوی خارون در نزدیکی چهارراه و مسجد امیرالمومنین، طوری کاهش ارتفاع پیدا میکرد که فشار آب، آسیاب آبی «شیرخونه» را میچرخاند.
مهمترین و تاثیرگذارترین مسجد نجفآباد نیز در میدان مرکزی شهر قرار دارد. مسجدی که به نام جامع یا میدان شناخته شده و قبل انقلاب نقطۀ آغاز بیشتر راهپیماییها و مراسمها بود و بیشتر دو هزار و پانصد شهید نجفآباد را از همین نقطه به سمت گلزار شهدا تشییع کردند.
یاغیان در سالهای قحطی، پناه مردم گرسنه بودند. درب انبارها را میشکستند و ذخایر اربابان و محتکرین را در اختیار مردم میگذاشتند و حتی به صورت غذای گرم و پخته از آنان پذیرایی میکردند.
اوایل سال58، دهها نفر از دختر و پسرهای دیپلمه که به دلایل مختلف شغلی پیدا نکرده بودند، تصمیم به برگزاری تجمع اعتراضی گرفتند. یک روز صبح تحصن کردند در حیاط آموزش و پرورش نجف آباد و اعلام کردند تا تعیین تکلیفشان، همانجا خواهند ماند.
بین پاسبانهای شهربانی نجفآباد، یکی داشتیم در مایۀ «گروهبان گارسیا»؛ چاق، فوقالعاده بد دهن و فضول در امورات مردم. با وجود تمام خوشخدمتیهایی که به رژیم میکرد، درجه و جایگاه چندانی نداشت و حقوق بخور و نمیری میگرفت.
برای آموزشهای قبل از اعزام به جبهه، محل فعلی شهربازی نجفآباد به عنوان پادگانآموزشی فعال شد. چند ساختمان در ضلع غربی آن وجود داشت که به عنوان محل برگزاری کلاسها، امور اداری و آشپرخانه استفاده شد. دریاچۀ فعلی شهربازی، آن موقع گودبرداری شده بود ولی آبی نداشت.
مردم وقتی متوجه قصد ساواک شدند، به سرعت واکنش نشان دادند. یک شب «حاجآقاحسن رضوی» در مسجد جامع اعلام کرد: «میخواهیم قبرستان ششجوبه رو خراب کنیم و به جاش مسجد بسازیم. فردا صبح هر کی بیل داره، با بیل؛ هر کی کلنگ داره، با کلنگ و هر کی اره داره، با اره بیاد فلکه قبرآقا!»
با تجربه و توانایی که از نوجوانی در حوزۀ ساخت و ساز پیدا کرده بودم، همزمان با فعالیت به عنوان کارمند، در امور ساخت و ساز شبکۀ بهداشت نیز به عنوان ناظر و مجری طرح همکاری داشتم. یکی از اولینشان، اتمام ساختمان نیمهکاره بیمارستان «شیر و خورشید» بود.
از وقتی سر و کلۀ دوچرخه در نجفآباد پیدا شد تا اوایل دهه50، دوچرخهسواری قوانین خاص خود را داشت. هر دوچرخه باید دارای سند مالکیت و پلاک بوده و مشخصات سند، روی تنۀ دوچرخه نیز حک شود.
تا اواسط دهۀ40 در ورودیهای اصلی شهر، اتاقکهایی با کارکرد عوارضیهای فعلی وجود داشت. اتاقکی که به اندازۀ استراحت شبانهروزی مامور شهرداری جا داشت و تیر چوبی به طول هشت تا ده متر در کنار آن به کمک زنجیری بالا و پایین میرفت.