حجاز در صدر اسلام

صالح احمد العلى
ترجمه: محمد آيتى

- ۵ -


است، سپس تا خليص وامج يك منزل است، سپس تا خَيْم يك منزل است، سپس تا جُحْفَه يك منزل است، سپس تا اَبواء يك منزل است، سپس تا سُقيا بنى غِفار يك منزل است، سپس تا عَرْج يك منزل است، سپس تا رَوحاء يك منزل است سپس تا رُوَيْثه يك منزل است سپس تا يثرب يك منزل است.(1) ملاحظه مى شود كه مَقْدِسى همه منازل ميان رُوَيثه و مدينه را حذف كرده و خَيْم را افزوده است.

از آنچه گفتيم معلوم شد كه مؤلفان كتب مسالك كه از آنان ياد كرديم از ساكنان عراق اند و ابن خردادبه مأخذى است كه قدامه و ابن رُسته از او برگرفته اند. او در ذكر مواضع بين راه، فواصل آنها را برحسب ميل معين كرده ولى يعقوبى و مقدسى فقط مواضع را برحسب ترتيبى كه هستند بيان نموده و نيز فواصل را برحسب منازل.

در طى سه قرن اوليه اسلامى، شمارى از مؤلفان در حجاز و منطقه مدينه ظهور كردند كه معروفترين آنها زبير بن بَكّار و ابن شَبه و ابن زَباله و يحيى بن الحسن و عَرّام بن اَصْبَغ و محمد بن عبدالله اسدى بودند. از آثار آنان جز كتب عَرّام و برخى از كتاب ابن شَبه به دست ما نرسيده است. بقيه كتابها خود مفقود شده اند و قطعاتى از آنها در مطاوى كتب ديگر باقى مانده است. مانند آنچه سَمْهودى در كتاب «وفاءالوفا» آورده يا بكرى در كتاب «معجم ما استعجم» و يا كتاب مناسك منسوب به حربى آمده است. البته ما نمى توانيم يقين كنيم كه آنچه در اين كتابها آمده در اصل چگونه بوده است. و آيا براى منازل بين راه مكه و مدينه فصل خاصى داشته اند؟ ولى از مطالب بسيارى كه در اين زمينه سمهودى و يا محمد بن عبدالله اسدى نقل كرده اند، مى توان يقين كرد كه آنان در ذكر مواضع بين راه و فواصل آنها از يكديگر بحث مستوفى كرده اند.

اما ابن شَبه، بخشى كه از كتاب او باقى مانده، از خلفا و از مهاجرين در مدينه بحث مى كند. و عَرّام در كتاب «جبال تِهامه و اوديتها» شمار كثيرى از اماكن و آبشخورهاى مردم و مزارع ميان مكه و مدينه را برشمرده، ولى به دقت فواصل و ابعاد آنها را مشخص نكرده است و نيز بر حسب تتابع جغرافيايى مكان آنها را معين ننموده.

در كتاب «المناسك» صفحات بسيارى است از اماكن بين مدينه و مكه. مؤلف آنها را به ترتيب برشمرده و فواصل آنها را نسبت به يكديگر معين كرده و معلومات ارزشمندى به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احسن التقاسيم، ص 106.


182


دست داده است.

در كتاب «معجم ما استعجم» در سه صفحه اماكن و منازل بين مكه و مدينه را ضبط كرده و از فواصل و ابعاد بين آنها سخن گفته است. آنچه بكرى در اين فصل آورده تقريباً با آنچه در كتاب «المناسك» آمده، تطبيق مى كند و اين دليل اين است كه بكرى بر كتاب المناسك اعتماد داشته و آن را خلاصه كرده است.

چون معلوماتى را كه در اين منابع آمده، با هم مقايسه كنيم، از تشابهى كه ميان آنهاست پى مى بريم كه قُدامه و ابن رُسْته از كتاب ابن خردادبه استفاده كرده اند و اگر اختلافى مشاهده مى شود در اثر خطاى نساخ است. و اين اختلافات از اين قرار است:

   ابن خردادبهقدامهابن رسته

   از جُحْفَه تا قُدَيْد27   26   29

   عُسْفان تا بطن مَرّ   33   16   24

   بطن مرّ تا مكه16   16   18

در جدول زير (كه چندان هم گويا نيست.م) اختلاف ميان جغرافيانويسان در تعيين فواصل ميان منازل بدين گونه نموده شده است:

خردادبهقدامهابن رستهيعقوبىمقدسىبكرىاسدىمناسكابن فقيهمدينهمرحله

حُلَيفه655

شَجَره666مرحله866

مَلَل1212مرحله86624

سَياله191931مرحله777رَوحاءمرحله11111124

رُوَيْثه343434مرحله24132313

عَرْجمرحلهمرحله12421024

363636مرحلهمرحله17103124

اَبواء191919مرحلهمرحله197+71919

جُحْفَه272727مرحلهمرحله232323

قُدَيْه272629مرحله24

عُسْفان242424مرحلهمرحله23232323

بطن مَرّ331634مرحله1923

مكه161618مرحله1313

 


183


چنانكه ملاحظه مى شود مقدسى اماكن ميان مدينه و رُوَيثه را حذف كرده و ابن رسته ترتيب ديگرى آورده و از شجره تا سياله 31 منزل و بين جُحْفَه و قُدَيد 29 منزل و بين عُسْفان و بطن مَرّ 34 منزل و بين بطن مَرّ و مكه 18 منزل قيد كرده است.

اما فواصلى كه بكرى و اسدى و مؤلف «المناسك» آورده اند، مشابه هستند مگر در موارد زير:

   بكرىاسدىالمناسك

   مدينه تا حُلَيفه652/51

   حُلَيفه تا شجره866

   شَجَره تا مَلَل866

   رَوحاء تا رُوَيثه241323

   قُبا تا اَبْواء191914

از آنچه تاكنون گفته ايم معلوم شد كه در منابع عربى چند گونه مقياس براى سنجش فواصل ميان مكانها به كار مى رود: يكى «روز» و يكى «مرحله» و يكى «بريد» و يكى «ميل» و يكى «فرسخ». فرسخ فقط در نوشته بكرى در باب فاصله ميان رُوَيثه و مدينه آمده است كه گويد 21 فرسخ است. و اين اشارت اندك به فرسخ، دليل بر آن است كه در حجاز چندان شايع نبوده است. اما مرحله (يا منزل) استعمالى قديم دارد و گويا براى سير قافله ها به كار مى رفته; زيرا قوافل در حركت خود نظام خاصى داشته اند. و در واقع «مراحل» جاهايى بوده كه كاروان مى توانسته با فرود آمدن در آنجا نيازهاى خود را از باب آب و علوفه برآورد و بطور دقيق بر مسافتى معين دلالت نداشته است.

در كتب سيره براى بيان مسافات بين اماكن، كمتر از «مرحله» سود مى برند. ولى در بعضى كتب آمده است; مثلاً بخارى مى گويد: «قاحه در سه مرحله اى مدينه است».

و سَمْهودى گويد فُرْع در يك مرحلگى مدينه است و آرَه در سه مرحلگى سُقيا و سَيالهاولين مرحله مردم مدينه است.(1) و خُم در چهار مرحلگى مكه است.

اما «روز» را ابن سعد به مثابه مقياسى براى سنجش مسافات به كار برده و مثلاً گفته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن سعد، ج 2، ص 84.


184


است كه غَمْر مرزوق آبى است از بنى اسد به فاصله دو روز از فَيْد.(1) و ميان مُرَيْسيع و فُرْعحدود يك روز راه است و ميان ضَرِيَّه و مدينه هشت روز راه است. و ميان عِيص و مدينه چهار شب و ميان آن و ذوالمَرْوَه يك شب و ميان فَدَك و مدينه شش شب.(2)

تُرَبَه ناحيه اى در عَبْلاء چهار شب با مكه فاصله دارد در راه صَنْعاء.

سِىّ ناحيه رُكبه است آن سوى معدن و با مدينه پنج شب فاصله دارد. و ميان قَبَلِيّه و مدينه پنج شب است.

شافعى مسير يك شب را 23 ميل هاشمى حساب كرده است.(3)

ديگر از مقياسهايى كه در حجاز رايج بوده، بريد است; مثلاً مى گويند كه فُرْع تا مدينه هشت بريد است يا خاخ را تا مدينه يك بريد فاصله است ولى در مآخذ، مقدار يك بريد دقيقاً معلوم نشده است. گويا اين مقياس در همه جا به كار نمى رفته، فقط فاصله مدينه تا بدر يا مدينه تا فُرْع را به بريد سنجيده اند نه ديگر اماكن را. گويا به اين علت بوده كه راه ميان مدينه و بدر و فرع تا مدينه بويژه در اوايل عصر عباسى، راهى نا امن بوده است.

ابن منظور گويد: بريد دو فرسخ است و گويند ميان هر دو منزل يك بريد است; يعنى مسافتى كه اسبان بريد در يك بار تاخت مى پيمايند. همچنين سكه بريد كه هر سكه دوازده ميل است. در حديث آمده است كه در كمتر از چهار بريد نماز قصر نمى شود. و آن شش فرسخ است و هر فرسخ سه ميل است و ميل چهار هزار ذراع است و سفرى كه جايز است در آن نماز را به قصر بخوانند، چهار بريد; يعنى چهل و هشت ميل هاشمى است كه در راه مكه متداول است. ابن اعرابى گويد: فاصله ميان هر دو منزل يك بريد است. سكه موضعى است كه پيكها در آنجا سكونت مى كنند، اعم از خانه يا خيمه يا رباط. در هر سكه استرهاى بريد آماده بودند. ميان دو سكه دو فرسخ و به قولى چهار فرسخ بوده است.(4)

اما ميل، مقدارش معروف است. ميل اسلامى به حدود دو هزار متر مى رسد ولى باز هم در منابع، در فاصله ميان دو مكان تعداد ميلها متفاوت است. علت اين اختلاف يكى اين است كه ميلها را به ذراع مى سنجند و مقدار ذراعها متفاوت است. ديگر آن كه فاصله ميان دو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن سعد، ج 2، ص 84.

2 ـ ياقوت ج 2، ص 132.

3 ـ الام، ج 1، ص 162.

4 ـ لسان العرب، ج 4، ص 53.


185


مكان بسته به اين است كه آغاز و انجام آن را از كجا تا كجا حساب كنند; مثلاً زبير بن بكّارمى گويد: جَثْجاثَه باديه اى است از باديه هاى مدينه، از دورترين نقطه اش هفده ميل است و از نزديكترين شانزده ميل به ميل صغير.(1)

در اين عبارت از ميل صغير نيز سخن رفته است.

اما در عصر عباسى ميل متداول ميل هاشمى بوده; يعنى همان ميلى كه در راه مكه است. هنگام نصب علامات اميال، عدد ميل را بر آن مى نوشته اند.

فيروزآبادى گويد: فرسخ سه ميل هاشمى است يا دوازده هزار يا ده هزار ذراع. و نيز گويد: ميل مسافتى است از زمين گسترده به قدر يك مد بصر. يا صد هزار انگشت چهار هزار كم. يا سه يا چهار هزار ذراع، به حسب اختلافشان.

در فرسخ كه آيا نُه هزار ذراع است به ذراع قدما يا دوازده هزار ذراع است به ذراع جديد، مسعودى گويد:

ميل چهار هزار ذراع است در سواد و آن ذراعى است كه مأمون معين كرده براى پيمودن پارچه يا زمين و يا بناها و منازل.

ذراع بيست و چهار انگشت است و انگشت شش جو است كه پهلوى هم چيده شده باشند. فرسخ به اين ميل سه ميل است. بعضى ميل را سه هزار ذراع گرفته اند و فرسخ را چهار ميل كه نتيجه هر دو يكى است.

فاسى گويد: ذراعى كه ما مى نويسيم ذراع جديد است كه در پيمودن قماش در مصر و حجاز به كار مى رود و ذراعى كه ازرقى به كار برده ذراع هندى است.

در كتب جغرافيا براى راههاى اصلى يا شاهراهها تعبيراتى چند است: طريق المعتدل، طريق الجاده يا طريق الاعظم و مَحَجّه. و چنان نبود كه شاهراه همه اش پيموده شود; مثلاً اسدى مى گويد:

ودّان ناحيه اى است از راه، به قدر هشت ميل. كسى كه نخواهد در اَبْواء منزل كند به آنجا منزل مى كند. كسى كه بخواهد به آنجا رود از سُقيا به راه مى افتد. در آنجا چشمه هاى جارى هست و آبشخورها و بركه هاى قديمى. سپس از آنجا به راه مى افتد تا به ثَنِيّه هَرشى رسد. ميان آن و ودّان پنج ميل است. در اين راه نشانه ها و ميلها به فرمان متوكل عباسى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نسب قريش، ج 1، ص 68.


186


برآورده اند.(1)

آنگاه در شاهراهها تغييراتى پديد آمد; مثلاً سمهودى بر عبارت اسدى تعليقى مى آورد كه آن دو راه، امروزه در جانب چپ راه مردم است در پايين ودّان. راهى است بى آب هر كه بخواهد از آن راه بگذرد بايد با خود آب بردارد.

در باب هَرشى كه محل برخورد راه شام به راه مكه به مدينه است سَمْهودى گويد: هَرْشا امروزه راه حاجيان مدينه است ولى پيش از اين هَرْشى در جانب چپ آنها قرار مى گرفت. زيرا آنان در صحراى خَبْت حركت مى كردند و ودّان پايين آن است بر سر راه رابغ. در قديم آنجا محل برخورد هر دو راه بود. هركس يكى از آن راه ها را بپيمايد، به آنجا مى رسد كه آن ديگر رسيده است.

و نيز سَمْهودى از مطرى نقل مى كند كه چون كسى در كنار مسجد معروف به مسجد غزاله باشد، راه پيامبر ـ ص ـ به مكه در جانب چپ اوست رو به قبله. و اين راهى است از قديم شناخته شده، سپس به سُقْيا رود و از سُقْيا به ثَنِيَّة هَرْشى و آن راه پيامبران است (طريق الانبياء) و گويد كه امروز در اين راه مسجدى نيست جز مسجد ذوالحُلَيفه. سبب اين است كه حجاج راه قديم را ترك گفته اند. كسانى كه از آن راه رفته اند مى گويند: بسيارى از مساجد هنوز موجود است.(2)

مؤلف دُرَر الفوائد المضيئه گويد: اين راه ميان مدينه و مكه است. راه حاجيان، به مقدار ده روز يا بيشتر. ولى راه ديگرى هم هست به نام درب الماشى كه مسافت آن پنج روز راه است; به عبارت ديگر نصف آن راه. همچنين راه ديگرى هم هست غير از راه درب كه معمول و متعارف است. عربها و قافله ها از آن راه هم به مكه روند. آن را درب الظّهر گويند كه اگر حاجيان از آن راه بتوانند بروند راهشان بسى نزديكتر شود. البته آن راه صعب و در بسيارى از جاها باريك است كه مردم از خطرات آن مى ترسند و بر همان راه معمول مى روند.(3)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 172.

2 ـ سمهودى ج 2، ص 172.

3 ـ درر الفوائد المضيئه، ص 440.


187


 

 

فصل نهم

منزلهاى بين راه مدينه و مكه

 ذوالحُلَيْفهذوالحُلَيفه اولين منزل ميان راه مكه و مدينه است.(1) ميقات اهل مدينه آنجاست(2) و نيز منزل رسول خدا ـ ص ـ است پيامبر هرگاه براى حج يا عمره بيرون مى آمد، در زير درختى كه در موضع مسجد ذوالحُلَيْفه است مى آرميد.(3)

مسجد بزرگترى كه مردم در آنجا محرم مى شوند، مسجد شجره است. پيامبر نيز در مسجد شَجَره محرم مى شد. در اين جا اسماء بنت عُمَيْس، محمد بن ابى بكر را به دنيا آورد.(4)از طريق ابن عمر و ابن عباس و انس و جابر و عايشه روايت شده كه پيامبر ـ ص ـ ذوالحُلَيفه را ميقات اهل مدينه معين كرد. ذوالحُلَيْفه در اصل واديى بوده كه به مَلْحاء مى پيوسته و در آنجا قصرى بوده از آنِ عمر بن حفص بن عاصم بن عمر بن الخطاب.(5)

مَقْدِسى گويد: ذوالحُلَيْفه قريه اى است نزديك يثرب. در آنجا مسجدى است آباد و در نزد آن مسجد چاههاى آب است. و در آنجا هيچ خانه اى به چشم نمى خورد.(6)

سَمْهودى گويد: در آنجاست مسجد مُعَرَّس و چنانكه خواهيم گفت، در پايان ذُوالحُلَيْفه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بكرى، ص 954.

2 ـ بكرى، ص 368 و ياقوت ج 2، ص 25.

3 ـ ياقوت، ج 3، ص 260.

4 ـ سمهودى، ج 2، ص 189.

5 ـ بكرى، ص 1254.

6 ـ احسن التقاسيم، ص 77.


188


است. در ذوالحُلَيْفه چاهى است كه مردم آن را بئر على مى خوانند و به على بن ابى طالب ـ ع ـ نسبتش مى دهند.(1) مسجد ذوالحُلَيْفه در كنار وادى عقيق است.

در باب فاصله آن از مدينه چند قول است. بعضى گويند شش ميل و بعضى گويند هفت ميل. سَمْهودى اختلاف اقوال را در اين باب آورده است. صاحب «المناسك» گويد: فاصله ميان مدينه و ذوالحُلَيْفه پنج ميل و نصف ميل است. احمد و طبرانى و بزاز گويند كه دورى آن از مدينه دو فرسخ است; يعنى شش ميل. اِسنوى و ابن حزم گويند يك فرسخ; يعنى سه ميل.

ابوعبدالله الاسدى گويد: شجره جايى كه مردم مدينه در آنجا محرم مى شوند، پنج ميل و نصف ميل از مدينه دور است. از آنجا رسول خدا ـ ص ـ محرم شد. اول ذوالحُلَيْفه نصف ميل پيش از آن بود. سَمْهودى گويد: من مساحت كردم، از درگاه مسجد پيامبر معروف به باب السلام تا درگاه مسجد شجره در ذوالحُلَيْفه هزار و نهصد و هفتاد و سه ذراع و نصف ذراع بود به ذراع دست و اين پنج ميل و دو ثلث ميل مى شود. صد ذراع كمتر، مسجد در ابتداى ذوالحُلَيْفه بود و اول ذوالحليفه نصف ميل پيش از آن است.(2)

بَيْـداءروبه روى ذُوالحُلَيْفه بَيْداء است. بَيْداء زمين مسطحى است كه از آنجا مدينه را توان ديد. و آن بالاى دو نشانه حُلَيْفه است; هنگامى كه از وادى به طرف بالا روى. در آغاز آن چاهى است. مطرى در ضمن تحقيق خود گفته است كه بَيْداء آنجاست كه چون حاجيان از ذوالحُلَيْفه به راه افتند و به طرف مغرب فرا روند به آنجا مى رسند. و مدينه از بيداء پيداست.(3)

سَمْهودى گويد: بَيْداء در پايان ذوالحُلَيْفه است در آنجا دو نشانه است كه مرز آن دو را مشخص مى كند. از اين رو اسدى در شماره كردن نشانه هاى ميان راه مى گويد كه در آنجا كه از مدينه بيرون آيند دو نشانه است و در مدخل ذوالحُلَيْفه دو نشانه و در آنجا كه از ذوالحليفه بيرون آيند دو نشانه. و در جاى ديگر گويد كه بَيْداء بالاتر از دو نشانه ذوالحُلَيْفه است، هنگامى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 294.

2 ـ بكرى، ص 464.

3 ـ سمهودى، ص 294، ص 268.


189


كه از وادى بالا روى و در ابتداى بَيْداء چاهى است و بَيْداء ميان حُلَيْفه و ذات الجَيْش است و در جاى ديگر گويد: چون از حُلَيْفه بيرون آيى دو نشانه است و بَيْداء بالاى آن دو نشانه است. هنگامى كه از وادى بالا روى. بيداء موضعى است مشرف بر ذوالحُلَيْفه به اندازه يك تير پرتاب از مسجد آن. و آن نشانه ها كه گفتيم هنوز موجوداند.(1)

پايين سربالايى بَيْداء در اواخر حُلَيفه مسجد مُعَرَّس است. سَمْهودى گويد: جز همان مسجد كه ذكر آن گذشت ديگر مسجدى در آن حدود نيست. و آن مسجد هم قريب يك تير پرتاب آن سوى ذوالحُلَيْفه است. مسجدى است كهن برآورده شده از گچ و سنگ.(2)

ياقوت گويد: مَعَرَّس مسجدى است در ذوالحُلَيْفه در شش ميلى مدينه پيامبر ـ ص ـ در آنجا استراحت مى كرد سپس به سوى غزا يا كار ديگر مى رفت.

ابن شَبّه گويد: بالاى ذوالحُلَيْفه كه محل احرام است و پيش از حَمراءالاسد، جايى است بالاتر از عقيق به نام حُلَيْفه عليا. محل احرام حُلَيْفه سفلى است. سَمْهودى در تعليق بر عبارت او گويد: جز در كلام اسدى چنين جايى را نديده است.

اما ذوالحُلَيْفه اى كه محل احرام است نيز از وادى عقيق است. از اين رو ابوحنيفه از ابن عمر، روايت كرده كه مردى برخاست و گفت يا رسول الله، محل احرام كجاست؟ حضرت فرمود محل احرام اهل مدينه از عقيق است.(3)

حَمراء الاسد

حمراء الاسد موضعى است در هشت ميلى مدينه.(4) و در روايت ابن سعد، حَمْراءالاسد ده ميل از مدينه دور است، در راه عَقيق در سمت چپ ذوالحُلَيْفه.(5) زبير بن بَكّار گويد كه سعد بن ابى وقاص در حَمراءُ الاسد اعتزال جست. در آنجا قصرى بنا كرد و تا پايان عمر در آنجا بود. چون بمرد در مدينه به خاكش سپردند. و عَقيق از حمراءالاسد مى گذرد. در حمراء

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن جبير، ص 164.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص 164.

3 ـ سمهودى، ج 2، ص 294.

4 ـ بكرى، ص 1330 و ياقوت، ج 2، ص 333.

5 ـ ابن سعد، ج 2، ص 35.


190


قصرهايى است از آنِ رجال قريش. در جانب چپ آن مُنْشِد است و نيز در طرف چپ آن خاخ. سپس به ثَنِيَّة الشَريد مى رسد. بكرى گويد: مُنْشِد واديى است در بلاد مُزَيْنه و در جايى ديگر گويد مُنْشِد كوهى است در مدينه نزد آن چشمه اى است و اَصافر كوهى است مجاور آن.(1)

خـــاخهَجَرى گويد: در جانب راست حَمراء الاسد خاخ واقع شده. مكانى است كه در آنجاست منازلى از آنِ محمد بن جعفر و على بن موسى الرضا ـ ع ـ و غير آن دو و چاهى است از آنِ محمد بن جعفر و على بن موسى ـ ع ـ . و مزارعشان معروف است به حضر و خاخ.

ابن فقيه در حدود آن گفته است كه خاخ بين شوظا و ناصفه است. واقدى گويد: روضه خاخ نزديك ذوالحُلَيْفه است. در فاصله يك بريد از مدينه. ديگران كه اين روايت را نقل كرده اند گفته اند فاصله خاخ از مدينه دوازده ميل است. و نزديك خاخ خليقه عبدالله بن ابو احمد است. و آن از مراتعى است كه پيامبر و خلفاى بعد از او آن را قرق كرده بودند.(2)

پيوسته به خاخ است اسقق و ذوالمسن اما شواطى كه در عبارت هَجَرى آمده بود از خشكرودهايى است كه از حَرّه در عَقيق مى ريزد و ناصفه از واديهاى عقيق است. زمخشرىآن را از واديهاى قَبَلِيَّه شمرده و آن در راه مصدق هوازن است، نزديك خاخ و ثَنِيّة الشَريد، كوه غَرّاء واقع شده است.(3)

ذات الجَيْش و حُفَيْره

در ذات الجَيش يكى از نشانه هاى حَرم مدينه است. بعضى گويند كه ذات الجَيْش موضعى است نزديك به مدينه. و واديى است ميان ذوالحُلَيْفه و بَرْثان و آن يكى از منازل رسول الله بوده است در رفتن به بَدْر و يكى از منازل آن حضرت هنگام بازگشت از نبرد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بكرى، ص 1260.

2 ـ ياقوت، ج 4، ص 384.

3 ـ ياقوت، ج 3، ص 860.


191


بنى المُصْطَلِق و رسول خدا ـ ص ـ به سبب عقد عايشه، در آنجا لشكرگاه زد.(1)

قَتَبى گويد: دورى ذات الجَيْش از مدينه يك بريد است. يحيى بن يحيى گويد: ميان ذات الجَيْش و عَقيق دو ميل است. در تفسير ابن المواز آمده است كه وهب گويد كه بين ذات الجَيْش و عَقيق پنج ميل است. عيسى بن قاسم گويد كه فاصله ميان آن دو ده ميل است. مطرف گويد: عقيق در سه ميلى مدينه است. عبدالله بن ابراهيم در كتاب خود آورده كه ميان ذات الجَيْش و عَقيق هفت ميل است. سَمْهودى از ابن وهب روايت كرده كه ذات الجَيْش در شش ميلى عَقيق است. شايد مراد او از جانبى است كه به طرف ذوالحُلَيْفه است و نزديك به آن قول ابن وَضّاح است كه ذات الجَيْش در هفت ميلى عَقيق است. و ابن قاسم گويد: ميان ذات الجيش و عقيق ده ميل است و ثعلبى گويد دوازده ميل و بعضى گويند دو ميل. ذات الجَيْش سه ميل آن سوتر از حُفَيره است.

سَمْهودى گويد: ابن زَباله گفته است كه ذات الجَيْش نزديك حُفَيره است در راه مكه و مدينه هرگاه به جانب غرب روى. و آن بر سر جاده است. مى گويم كه اين معنا را سخن ياقوتهم تأييد مى كند كه مى گويد: ذات الجَيْش موضعى است در عَقيق مدينه. مرادش نزديكى آن به مدينه است. يا آن كه سيلابهاى آن در عقيق مى ريزد، هر چند نزديك به آن هم نباشد. ابوعبدالله محمد بن احمد الاسدى در توصيف راه مكه و مدينه گويد كه از ذوالحُلَيْفه تا حُفَيره شش ميل است و آن بيابانى تشنه و بى آب است. تنها يك چاه و يك حوض در آنجاست. چاه را عمر بن عبدالعزيز كنده و در آنجا چند خانه و يك مسجد ساخته است. بايد گردنه حُفَيره بعد از چاه باشد. شايد هم مراد گردنه اى است كه امروزه آن را مَفرج گويند. در آنجا واديى است پيش از تُرْبان موسوم به سَهمان كه اين توصيف بر آن تطبيق مى كند. و اين سخن همان كسانى است كه مى گويند ذات الجَيْش وادى ذوالحُلَيْفه و تُرْبان است كه نام آن بر وادى اطلاق شده است; زيرا وادى در آنجاست. و با قول عياض كه گويد ذات الجَيْش در فاصله يك بريد از مدينه است و اين ظاهر روايت طبرانى است كه قبل از اين آورديم ولى با آنچه بعداً خواهد آمد در معناى اندازه گيرى با بريد، مخالف است.

ابوعلى هَجَرى گويد: ذات الجَيْش دره اى است در طرف راستِ كسى به مكه مى آيد و محاذى حُفَيره ياقوت گويد حُفَيْره منزلى است ميان ذوالحُلَيفه و ملل كه حجاج از آن گذرند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ياقوت ج 2، ص 178 و سمهودى ج 1، ص 96، ج 2، ص 283 و 284.


192


بالاى حُفَيره پيش از صلصين به بئر ابو عاصمه مى پيوندد و پايين آن به سمت بطحاء مى رود و از آنجا به ميان آن دو كوه در وادى عتيق مى رسد. و ذات الجيش در وادى ابوكبير كه بالاى مسجدالحرام و معرّس است مى ريزد و آن جانب غربى اعظم به ذات الجيش مى رسد و طرف ديگر آن به بطحاء.(1)

اَعْــظَماما اَعْظَم، بكرى گويد: اَعْظام مكانى است نزديك ذات الجَيْش، در هشت ميلى مدينه.(2) و در جاى ديگر گويد: اَعْظام كوهستانى است معروف در صدر ذات الجَيْش. سَمْهودىگويد: اَعْظَم كوهى است بزرگ در شمال ذات الجَيْش. از مجد روايت مى كند. و در كتاب هَجْرى از محمد بن قليع از مشايخ او روايت مى كند كه بر سر كوه اَعْظَم قبر پيامبرى است يا مردى صالح. و مطرى گويد كه اَعْظَم در جانب شمالى ذات الجَيْش است.(3)

اما مُشَيْرِب، مكانى است ميان كوهها در شمال ذات الجَيْش ميان آن و خلائق ضَبُوعه واقع شده و ضَبُوعه منزلى است نزديك يَلْيَل.(4)

اما وادى ابوكبير، وادى معروفى است. وادى ذات الجَيْش بدان مى ريزد. منسوب است به ابوكبير بن وهب بن عبد بنِ قُصَىّ. نسل عبد بن قُصَىّ بر افتاده است.

نزديك ذات الجيش كوه ارنم است در هشت ميلى مدينه.(5)

تُــربانابن سعد گويد: تُرْبان بين مَلَل و سَياله است بر سر راه مكه. و ابوزياد الكِلابى گويد: واديى است ميان ذات الجَيْش و مَلَل و سَياله بر سر راه مكه، در آنجا آبهاى بسيار و گوارا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ياقوت، ج 2، ص 297.

2 ـ بكرى، ص 171.

3 ـ سمهودى، ج 1، ص 69.

4 ـ سمهودى، ج 1، ص 69.

5 ـ بكرى، ص 1113.


193


است. پيامبر ـ ص ـ در غزوه بدر در آنجا فرود آمد و منزل عروة بن اُذَينه شاعر كِلابى آنجاست. اَصْمَعى گويد: تُربان هجده ميل از مدينه دور است بر راه مكه. بكرى گويد: تُربان و طُنُب نام دو كوه اند.(1)

سَمْهودى گويد: ـ از قول اسدى ـ بين حُفَيْر، يعنى آن كه ثَنِيّه به آن منسوب است و بين مَلَل شش ميل است. و تُربان ميان آن و ثَنِيّه مفرح، موضعى است كه آن را سهمانگويند. ياقوت گويد: تُرْبان واديى است بين مَلَل و اولات الجَيْش. پيامبر در راه بدر از آنجا گذشت و آنجا يكى از منازل او بود. ياقوت در جاى ديگر گويد: ذات الجَيْش موضعى است نزديك مدينه و آن واديى است ميان تُرْبان ذوالحُلَيْفه و بَرْثان.(2)

مَـلَـلمَلَل واديى است كه از وَرِقان كوه مُزَيْنه سرازير مى شود تا ميان فَرْش سُوَيقه مى ريزد. مَلَل از آنِ فرزندانِ حسن بن على بن ابيطالب ـ ع ـ و فرزندان جعفر بن ابيطالب است. آنگاه از فَرْش سرازير مى شود تا در اِضَم بريزد. اِضَم با مَلَل در ذوخُشُب به هم مى پيوندند.(3)

مَلَل در جانب چپ راه مكه است و آن راهى است كه به سَياله مى رسد و نزديك ترين راه به اَعْظم است. ياقوت گويد: منزلى است در راه مدينه به مكه.(4)

مَلَل بيست و دو ميل از مدينه فاصله دارد يا بيست و يك ميل. ابن وَضّاح مى گويد بيست و دو ميل و بعضى گويند هيجده ميل و بعضى گويند دورى آن از مدينه مقدار دو شب راه است. ياقوت مى گويد بيست و هشت ميل از مدينه دور است. و از سياله هفت ميل و از حفير هشت ميل. كُثَيّر عَزَّه گويد: آنجا را ملل گويند زيرا كه مردم در آنجا از وضعى به وضع ديگر مى گرايند (تملَّل: تَقَلَّبَ من مرض او نحوه) و مردم چون به مَلَل رسند از احرام بيرون مى آيند.(5)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بكرى، ص 556.

2 ـ ياقوت، ج 2، ص 178.

3 ـ سمهودى، ج 2، ص 377.

4 ـ ياقوت، ج 1، ص 364، ج 4، ص 637.

5 ـ بكرى، ص 1256 و ياقوت ج 4، ص 637 و سمهودى ج 2، ص 377.


194


در ملل چند چاه است; چون چاه عثمان و چاه مروان و چاه مهدى و چاه مخلوع (يعنى امين) و چاه واثق و چاه سدره و در سه ميلى قريه دَه قنات است كه از چشمه اى به نام ابوهشامآب مى گيرند. بكرى گويد: «ابراهيم بن هشام والى مدينه بر سرچشمه خود در ملل رفت» مراد همين چشمه است. بكرى از چاه حواتكه نيز نام مى برد و آن در زقب الشطان است ميانه راه عين بنى هاشم و عين اِضَم.(1)

در باب كشاورزى مَلَل به نقل قول دينورى مى پردازيم كه گويد: مَلَل مكانى است مسطح در آن عُرْفُط (نوعى درخت خاردار) و سَيّال (نوعى انگور با خار) و مُغَيْلان مى رويد. مقدار آن يك ميل يا يك فرسخ است كه چون فقط عُرْفُط رويد آن را وَهْط گويند و چون مُغَيلان رويد آن را غَوْل گويند كه جمع آن غيلان است.(2)

پيش از اين آورديم كه مَلَل واديى است در فَرْش، فرش به سُوَيْقه مى ريزد و آن ملك فرزندان حسن بن على بن ابيطالب ـ ع ـ و فرزندان جعفر بن ابيطالب است ولى درست اين است كه آنچه ملك اينان است مَلَل است نه فَرْش سُوَيْقه. زيرا يعقوبى مى گويد: مَلَل در اين زمان منازل قومى از فرزندان جعفر بن ابيطالب است.

درنزديكى مَلَل، ذوالسَّرح واقع شده و آن واديى است ميان مكه و مدينه. و اَخْزَم كوهى است از ناحيه مَلَل و رَوحاء. اَخْزَم در زمان سَمْهودى به خُزَيْمه شهرت داشت. ابن حبيب گويد خَوِىّ موضعى است در ملل.

ميان فَرْش و مَلل وادى غَمِيس است. شايد آن همان غَميس الحمام كه از مريينميان مَلَل و صخيرات الثُمام (يا اليمام) مى گذرد. در روز بدر رسول خدا ـ ص ـ از آنجا گذشت و بكرى گويد كه مريين موضعى است ميان تُربان و غَمِيس الحُمام.(3)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بكرى، ص 113.

2 ـ ياقوت، ج 4، ص 637.

3 ـ بكرى، ص 1219.


195


فَــرْشياقوت گويد: فَرْش واديى است ميان غَمِيس الحُمام و مَلَل. فَرْش و صُخَيْرات الثُمامهمه از منازل رسول خدا ـ ص ـ بوده اند، هنگامى كه به بدر مى رفت. و مَلَل واديى است كه از كوه مُزَيْنه; يعنى وَرِقان سرازير مى شود و در فَرْش، فَرْش سُوَيْقَه مى ريزد سپس از فَرْش سرازير مى گردد تا به اِضَم مى پيوندد سپس به دريا مى ريزد.(1)

در فَرْش كوهى است كه آن را صَفَر احمر گويند. براى روييدن درخت مناسب. در آنجا بنايى است از آن زيدبن حسن. صَفَر منزل ابوعبيدة بن عبدالله بن زَمْعة بن اسود بن مطلببود. در آنجا صخره هايى است كه به صُخَيْرات ابوعبيده معروف است. برابر عَبّود است. ميانشان راهى است. در آنجا بنايى است از آنِ حسن بن زيد و در آنجاست رَدْهة العجوزَين.

بكرى گويد عجوزان در فَرْش دو تپه هستند در پشت صَفَر، وردهه آنجاست. ابوعبيدهدر ردهة العجوزَين زندگى مى كرد.

در نزديكى حَفَر العَواقِر كه كوههايى است در پايين فَرْش و در سمت چپ آن، كوهى است كه آن را حَفَر گويند، در سرزمين حجاز.(2)

اما عَبّود، بكرى گويد كه عَبّود كوهى است و نصر گويد عَبّود كوهى است در دو مرحلگى مدينه، ميان سياله و ملل. زمخشرى گويد: عبود و صَفَر دو كوه اند ميان مدينه و سياله. مشرف بر يكديگر. راه مدينه از بين آنها مى گذرد و گويند كه عَبّود بريد دوم از مكه به سوى بدر است. ابوبكر بن موسى گويد: عَبّود كوهى است ميان سَياله و مَلَل. در غزوات پيامبر ـ ص ـ نام آن آمده است.(3)

سَمْهودى گويد: هَجَرى گفته است كه ابوالحسين مى گويد: عَبّود كوهى است ميان مدفع و ملل و مريين راهى است كه از آنجا مى گذرد و به طرف عَبّود مى رود.(4)

هَجَرى آنجاكه فَرْش مَلَل راوصف مى كند،مى گويدفَرْش مَلْل و عابد و عَبّود نام سه كوه هستند. عَبّودكه بزرگتراست دروسط است. وآن بينِ سرچشمه يين است و ملل به طرف سياله.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ياقوت، ج 3، ص 874، 875.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص 335.

3 ـ ياقوت، ج 3، ص 608.

4 ـ سمهودى، ج 2، ص 394.


196


در فاصله دوبريداز مدينه. در كنارآن چشمه حسن بن زيد است بر سر راه و اكنون خشك است.

نزديك به فَرْش، فُرَيْش است. وادى مَثْعَر ميان آن دو است در آنجا منازل و آباديهايى است.(1)

در فَرْش تپه عُدْنه است. منزل داود بن عبدالله بن ابى كرام و فرزندان جعفر بن ابراهيم در آنجاست.

ياقوت گويد: عُدْنه نزديك مَلَل است در كتب مغازى نام آن آمده است.

در پايين فَرْش دو كوه ضاحك و ضُوَيْحِك است. ميان آنها وادى يَيْن است. اما يَيْن چشمه اى است در واديى به نام حَوْرتان، سيلابهاى آن در وادى مى ريزد. در قديم منازل اَسْلَمبوده سپس قريه يَيْن شد.

اما يَيْن نزديك ملل است بر جانب راست مكه و آن غير از يينى است كه ابن سعدگويد كه بلاد اَسْلَم است و در فاصله يك بريد از مدينه است.

بكرى گويد: قريه اى است از قراء مدينه نزديك به سياله از آنِ عبدالرحمان بن مُغَيْرهبود. سَمْهودى گويد: زمخشرى گفته است كه يَيْن چشمه اى است در واديى به نام حَوْرَتان كه امروز از آنِ فرزندان زيدالموسوى از بنى الحسين است. گويم كه نشان چشمه و قريه امروز هم موجود است. در آنجا درختان ميوه بسيار است. تا آنجا كه هَجَرى گويد كه يَيْن سرزمين ميوه مدينه است. آنجا را امروز قريه بنى زيد گويند. ميان ايشان و بنى يزيد زد و خوردهايى بود. بنى زيد از آنجا به صَفْراء مهاجرت كردند و بنى يزيد به فُرْع. منازل اَسْلَم در قديم آنجا بود.

در ناحيه فرش مَلَل مَثْعَر واقع شده.(2)

ميان سياله و فَرْش صُخَيْرات الثُّمام واقع شده و آن بر راه مكه است. در كتب مغازى در راه حركت پيامبر به بدر و ذات عُشَيْره از آن ياد شده. ابن اسحاق گويد كه: بر تُربان گذشتند سپس بر مَلَل سپس بر غَمِيس الحُمام آنگاه از مريين و سپس صُخَيرات الثُمام. آنگاه بر سَياله.(3)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 355.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص 393.

3 ـ ياقوت، ج 2، ص 273، ج 1، ص 144.


197


سَيـالهسَياله قريه اى است جامع.(1) در آنجا چاههاى بزرگ است. بزرگترين آنها چاه هارون الرشيد است كه دهانه آن نه ذراع است. حجاج از آنجا مى گذرند. گويند كه اولين مرحله مردم مدينه است; هنگامى كه بخواهند به مكه روند.

ميان مدينه و سياله بيست و نه ميل است و ميان سياله و ملل هفت ميل. مَلَل به مدينه نزديكتر است و از آنجا تا روحا دوازده ميل است.(2)

سَياله ملك فرزندان حسن بن على بن ابى طالب ـ ع ـ است. پيش از آنكه به سَياله برسى در دو ميلى آن مسجدى است از آنِ رسول خدا ـ ص ـ سه مسجد است از آنِ پيامبر در طريق مكه. نخست مسجد حَرّه است و ديگر مسجد شَجَره و سه ديگر مسجد سَياله نزديك درخت مغيلان.(3)

اسدى روايت كند كه: در يك ميلى آن چشمه اى است معروف به سُوَيْقه از آنِ فرزندانِ عبدالله بن حسن، با آب بسيار و شيرين ولى منحرف از راه. كوه سرخ رنگى كه در جانب چپ راه كسى است كه از سَياله بيرون مى آيد وَرِقان ناميده مى شود. قومى از جُهَيْنه همواره در آنجا ساكنند. در سَياله چاههاى بسيارى است. سَمْهودى در تعليق بر اين مطلب گويد: اين كه مى گويد در دو ميلى سَياله است، مرادش از ابتداى آن است. از اين رو مطرى گويد: شرف الرَّوحاء پايان سياله است هنگامى كه به مكه مى روى. آغاز سَياله زمانى است كه شرف ملل را پشت سر بگذارى و صُخَيْرات يعنى صُخَيْرات الثُمام در طرف راست تو باشد و تو از مَلَل رو به نشيب رفته باشى، سپس به طرف راست بگردى و به سوى قبله پيش بروى. آنجا سَياله است. بعد از پيامبر ـ ص ـ چشمه ها و سكان آن تجديد شد. آن را واديى است از طرف مدينه. مردمش را اخبار و اشعار بسيار است. در آنجا آثارى از بناها و بازارها هست. آخرش همان شَرَف است كه از آن ياد كرديم و مسجد نزد آن است. و همچنين گورهايى كهن كه مدفن اهل سَياله است. سپس به وادى رَوحاء روى در نشيب مى نهى و به سوى قبله پيش مى روى آنجا را امروز وادى بنى سالم گويند كه بطنى از حَرْب حجازاند.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 326.

2 ـ ياقوت، ج 3، ص 208 و سمهودى، ج 2، ص 236.

3 ـ سمهودى، ج 2، ص 166; البلدان، ص 314.


198


اين گورها كه در نزديكى مسجد است و به قبور شهدا معروف اند. شايد بعضى از آنها به دست اشراف ساكن سياله كشته شده باشند. عُفاريه كه كوهى سرخ رنگ است در سَياله واقع است.(1)

در دو ميلى سَياله چشمه اى است معروف به سُوَيْقه از آن فرزندان عبدالله بن حسن و آن از جمله صدقات على بن ابى طالب ـ ع ـ بوده است.(2) در آنجا آب بسيار است و هم شيرين از راه بركنار است. محمد بن صالح بن موسى بن حسن بر متوكل خروج كرد. متوكل ابوالسّاج را با سپاهى عظيم بر سر او فرستاد. ابوالسّاج بر او و بر مردان خاندانش غلبه يافت. همه را بگرفت و بر بند نهاد و بعضى را هم كشت. و سُوَيْقه را خراب كرد و نخلهاى بسيارى را بريد و منازلى را ويران ساخت. از آن پس سُوَيْقه ديگر به رونق نيامد.(3)

در نزديكى سُوَيْقه حَزره است و آن امروز آنِ خاندانِ حسن بن حسن بن على است. حزره از واديهاى اَشْعَر است كه سيلابش به بيابان مى ريزد. ساكنان آن بنى عبدالله بن الحُصَيناند از اَسْلَميان. در آنجاست مُلَيْحه و در پايين آن چشمه اى است به نام سُوَيقه و روبه روى سُوَيْقه بُثْنَه است. زمينى است كه عبدالله بن حسن بن حسن آن را آبادان ساخته است.(4)

رَوحــاءسَمْهودى به نقل از اسدى گويد: بين سَياله و رَوحاء يازده ميل است و بين آن و مَلَلهفت ميل. مطرى گويد: شَرَف الرَّوحاء پايان سياله است در حالى كه به مكه مى روى.

و اول سَياله زمانى است كه شَرَف مَلَل را قطع كنى و صُخَيْرات الثُمام در جانب راست تو باشد. در اين حال از مَلَل به نشيب مى روى سپس به جانب راست مى گردى و به طرف قبله رهسپار مى شوى. اين جا است رَوحاء.(5)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 166.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص 166، 167، 326.

3 ـ سمهودى، ج 2، ص 166، 326.

4 ـ اغانى، ج 15، ص 85.

5 ـ بكرى، ص 226.


199


و در جاى ديگر گويد: مجد گفته: روحاء موضعى است از توابع فُرْع در حدود چهل ميلى مدينه. در صحيح مسلم آمده است كه در سى و شش ميلى آن و در كتاب ابن شَبّه سى ميلى آن. ابوغسّان گويد كه وَرِقان در رَوحاء از مدينه چهار بريد فاصله دارد. و ابوعبيده بكرى گويد: گور مُضَربن نزار در رَوحاء است در فاصله دو شب راه از مدينه. ميانشان چهل و يك ميل است. اسدى در جاى ديگر گويد كه در سى و پنج يا سى و شش ميلى است. و گويد كه رَوحاء نام واديى است در ميان آن جايگاه فرود آمدن حجاج. پيش از اين در باب مسجد رَوحاء گفتيم كه از شَرَف در وادى رَوحاء روى در نشيب نهند. و پيامبر ـ ص ـ گفته است كه اين وادى از واديهاى بهشت است.(1)

يعقوبى گويد: رَوحاء از منازل مُزَيْنه است و بكرى در وصف آن گفته است كه رَوحاء قريه اى است جامع و با خانه هاى به هم پيوسته.(2)

ابن رُسْته گويد: در روحا مردم هستند و بازارى كوچك دارد. آبش از چاههاست. در آنجا باز و شاهين فروشند.(3)

اسدى گويد: در روحاء آثارى است از رسول خدا ـ ص ـ و در آنجا دو قصر است و چاههاى بسيار. معروف به مروان. در نزديكى آن بركه اى است از هارون الرشيد و چاهى از عثمان بن عَفّان. و بر سر آن چاه دولاب. سيلابهايش به بركه آن مى رود و چاهى دارد معروف به چاه عمر بن عبدالعزيز در وسط بازار. و چاهى دارد معروف به چاه واثق كه بدترين چاههاى آنجاست. عمق آن تا به آب برسد شصت ذراع است.(4)

سَمْهودى گويد: چاههاى آنجا متعدد بوده است ولى امروز جز يك چاه باقى نمانده است. و در جاى ديگر گويد: در آنجا بركه اى است كه براى حاجيان پرآب مى شود، معروف به بركه طار. شايد او آن بركه را كنده و برايش موقوفات ترتيب داده است. بكرى گويد: سَجْسَجچاهى است در روحاء.(5)

روحاء محاذى اَشْعَر است و اَشْعَر در جانب ديگر است و در سمت راست وَرِقان سَياله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 166.

2 ـ البلدان، ص 324.

3 ـ اعلاق النفيسه، ص 178.

4 ـ سمهودى، ج 2، ص 314.

5 ـ بكرى، ص 958، ص 427 و سمهودى ج 2، ص 314 و ج 2، ص 168.


200


است و رَوحاء و رُوَيثه و مرج در سمت چپ آن. بين مُنْصَرَف و رَوحاء كوه قُتائد است.

در رَوحاء قبرى است كه پندارند قبر مُضر بن نِزار است. بكرى گويد: كه روايت شده كه رسول خدا ـ ص ـ در مسجدى كه در بطن رَوحاست و آن را قَرْن الظَّبْيَه گويند نماز گزارد و فرمود: «و اين واديى است از واديهاى بهشت.» نافع از ابن عمر روايت كرده كه اين موضع همان مسجد الصغير است و غير از موضعى است كه مشرف بر رَوحاء است. بخارى روايت كند كه ابن عمر در مسجد الصغير نماز نمى خواند. آن را در جانب چپ خود رها مى كرد و مقابل آن به سوى عِرق نماز مى گزارد. مرادش از عِرق، عِرق الظَّبْيه است. و گويد كه عِرق كوه كوچكى است نزد مُنْصَرَف الروحاء و طرفى از آن تا سر جاده پايين مسجد بين آن و بين مُنْصَرَف كشيده شده و اين وقتى است كه تو رهسپار مكه باشى.(1)

در دو ميلى رَوحاء بر سر راه، ميان آن و سَياله مسجد الظَّبْيه واقع شده. در آنجا پيامبر با اصحاب در باب قتال با اهل بدر به مشورت نشست. و در اين موضع عُقْبَة بن ابى مُعَيْطكشته شد. مطرى جايگاه اين مسجد را وصف كرده، آنجا كه گويد: «سپس در وادى رَوحاء پايين مى روى و به سمت قبله راه مى پيمايى و دره در سمت چپ تو است تا به طرف مغرب بگردى و تو همچنان در دامنه كوهى كه در سمت راست تو است هستى. اولين چيزى كه بر سر راهت مى آيد مسجدى است در طرف راست تو. در آنجا قبر بزرگى بوده كه در طول زمان ويران شده. رسول ـ ص ـ در آنجا نماز گزارده. آنجا را عِرْق الظَّبْيَه گويند. كوه وَرِقان در سمت چپ تو است. امروز در مسجد سنگى است كه به خط كوفى بر روى آن به هنگام عمارت مسجد نوشته شده كه ميل فلان از بريد فلان. سَمْهودى مى افزايد: امروز ويرانه هاى اين مسجد در آنجا بر جاى است.(2)

در سه ميلى اين مسجد و پيش از آنكه به آن برسى كوه شَنُوكه واقع شده; زيرا ابن اسحاق مى گويد كه رسول خدا در راه خود به بدر بر فَجّ الرَّوحاء گذشت، سپس به شَنُوكه رسيد و آن راهى هموار است و تا عِرْق الظَّبْيه ادامه مى يابد. اسدى در توصيف آن گويد: شَنُوكه كوهى است اندكى بعد از شَرَف الرَّوحاء در مقابل شِعْبى معروف به شِعب على و آن شعب شَنُوكه است در سه ميلى مسجد شَرَف الرَوحاء. بكرى گويد: شَنُوكه ميان عُذَيْب و جار در شش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بكرى، ص 638 و نيز بنگريد به بخارى كتاب الصلاة باب 84.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص 167.


201


ميلى جار و سى و دو ميلى يَنْبُع.(1)

در سه ميلى رَوحاء و در آخر وادى آن از طرف جنوب و به طرف غربى كوه، مسجد المُنْصَرَف واقع شده و آن از مساجد پيامبر ـ ص ـ است. پيامبر در اين مساجد نماز گزارده. اين مسجد بعدها مسجد الغزاله نام گرفت. اين مسجد بعداً ويران شد. چنانكه در زمان مطرى; يعنى در قرن ششم جز طاق و زنجيره، از آن باقى نمانده بود. ولى خرابى رو به فزونى نهاد به گونه اى كه در زمان سَمْهودى جايى باقى نمانده بود.(2)

مطرى گويد: چون كسى نزد مسجد معروف به مسجد الغزاله باشد راه مكه در جانب چپ اوست، اگر رو به قبله ايستاده باشد. اين راه در قديم معمور بوده است. پس به سُقْيامى رسند، آنگاه ثنيه هَرْشى و آن راه انبياء است. امروز در آنجا مسجدى كه معروف باشد وجود ندارد غير از مسجد ذوالحُلَيفه. سَمهودى مى افزايد كه سبب ويران شدن اين مساجد اين بود كه حجاج راه خود را دگرگون كردند. بدين گونه كه از راه رَوحاء بر باديه گذشتند سپس به مَضيق الصَّفراء و از آنجا به بدر رفتند. كسانى كه از راه قديم رفته اند به من گفتند كه هنوز بسيارى از مساجد بر پاى است.(3)

رُوَيْثَه

رُوَيْثه ازمنازل مهم پيوسته به رَوحاء است و مسافت ميان آن سيزده ميل يا شانزده ميل است به قول اسدى. وبيستوچهارميل به روايت بكرى. ميان مَرْج و رَوحاء، مُتَعَشّى است.(4)

رُوَيْثه قريه اى است مجتمع كه مسكن جُهَيْنَه است.(5) در آنجا مردمى از فرزندان عثمان بن عَفّان و مردم ديگرى از اعراب زندگى مى كنند. در آنجا آبشخورى است كه در ايام حَجّاج آباد شده و چند بركه. و نيز آبى است كه آن را اَحْساء گويند. اسدى در وصف آن گويد كه در رُوَيْثه نه چاههايى است و نه حوضهايى و نيز گويد كه كوه مشرف بر آن و خانه هاى آن را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سمهودى، ج2، ص 331.

2 ـ بكرى، ص 184.

3 ـ سمهودى، ج 1، ص 168، 169.

4 ـ ياقوت، ج 1، ص 925، ج 2، ص 875 و سمهودى ج 2، ص 316.

5 ـ بكرى، ص 38.


202


حمراء گويند و كسى كه از جانب چپ آن به مشرق رود به حَسْناء مى رسد.(1)

رُوَيْثه در وادى جِىّ واقع شده، اسدى گويد كه جِىّ داراى چند منزل است و دو چاه كه آب شيرين دارند. (پايان) رُوَيْثه در دامنه كوه است. يك بار هم سيلى عظيم از كوه فرود آمد و مردمش را كه در خواب بودند با خود ببرد. وادى جِىّ را مُتَعَشّى نيز گويند. كوه وَرِقان در آنجا پايان مى گيرد.(2)

در جِىّ اماكنى است و دو دره به نام جَبا و ثَرا. آنها در پايين وادى جِىّ باشند. راه حاجيان از آنجا مى گذرد. و در نزديكى آن رَغام واقع شده.

بُرْزَه به چاه رُوَيْثَه مى ريزد. آب آن شيرين است. ابن سكّيت گويد: بُرْزَه نام دو شعبه است كه هر دو نزديك رُوَيْثه اند و در درج المَضيق از يَلْيَل مى ريزند.(3) بُرْزَه ناحيه اى است در فاصله سه روزه راه از مدينه. ميان آن و رُوَيْثَه واقع شده، در ديار بنى كِنانه. وَرِقان ميان عَرْج و رُوَيثه است. بين رُوَيْثه و رَوْحاء اَثايه و ثُعال است.(4)

عَــرْج

بكرى به هنگام وصف راه مكه و مدينه گويد: از رُوَيْثه به اَثايه دوازده ميل است و از اَثايه تا عَرْج و از آنجا تا سُقْيا هفده ميل و از آنجا تا اَبْواء نوزده ميل.(5) و نيز گويد: عَرْج قريه اى است مجتمع بر سر راه مكه و مدينه. ميان آن و رُوَيْثَه چهارده ميل است و ميان رُوَيْثه و مدينه بيست و يك فرسخ در سه ميلى آن مسجد پيامبر است. از عَرْج تا سُقيا هفده ميل است. گردنه عَرْج در يازده ميلى رُوَيْثه است. ميان آن و عَرْج سه ميل فاصله است و آن مرز ميان تِهامه و حجاز است.(6)

عَرْج قريه اى است مجتمع بر سر راه مكه از مدينه. از منابر فُرْع است. بلاد اَسْلَم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعلاق النفيسه، ص 178.

2 ـ ياقوت، ج 2، ص 182; سمهودى، ج 2، ص 384.

3 ـ بكرى، ص 662.

4 ـ الموطّأ، ج 1، ص 255 و بكرى ص 106، ص 683.

5 ـ ياقوت، ج 2، ص 925.

6 ـ بكرى، ص 686 و ياقوت ج 3، ص 637.


203


آنجاست و جُهَيْنه و مُزَينه در آنجا مى زيند. وادى عَرْج مُنْبَجِس خوانده مى شود. در آن چشمه اى است در جانب چپ راه در دره اى ميان دو كوه. در سه ميلى آن مسجد پيامبر است. موسوم به مسجد عَرْج. بخارى گويد: اين مسجد در جانب تَلْعَه است. آن سوى عَرْج منازل بنى سلمان است. سكونى گويد در پنج ميلى عَرْج كه به طرف تپه روى دو يا سه قبر است بر آن ها سنگچين. زيد بن عمرو بن عثمان بن عفان را آب و ملكى است كه آن را عَرْج گويند و در آنجا چند اشتر دارد.(1)

مدارج، گردنه عَرْج است. پيش از آن به سه ميل، در جانب مدينه و اين سخن اسدى است. و در آنجا گردنه هاى عابر و رَكوبه است. اصمعى گويد: در جانب تِهامه از سوى(2) حجازمدارج العَرْج واقع شده چون از بلنديهاى عرج فرود آيى به تِهامه روى نهى.

اما رَكوبه گردنه اى است نزديك عَرْج، در سه ميلى آن به طرف مدينه بر طرف راست ثَنِيّة العابر.(3) كه گردنه عَرْج است و عَرْج بعد از آن در فاصله سه ميلى است. ابن اسحاق در توصيف راه هجرت گويد: راهنما آنها را به عَرْج برد و آنگاه ثَنِيّة العابر را كه در طرف راست رَكوبه است طى كردند.(4)

اسدى گويد: از رُوَيْثَه تا مكه از طريق جِىّ چهار ميل است. سپس گويد گردنه عَرْج در يازده ميلى رُوَيْثَه است كه آن را مدارج گويند. ميان آن و عَرْج سه ميل است در آنجا چند خانه است و چاهى است. پيش از عَرْج و قبل از آن كه به وادى داخل شوى در فاصله دو ميلى مسجدى است از آنِ رسول خدا ـ ص ـ معروف به مسجد اَثايه و در نزد مسجد چاهى است كه آن را چاه اَثايه گويند. (پايان)

مجد گويد: اَثايه موضعى است در راه جُحْفه، ميان آن و مدينه بيست و پنج فرسخ است. در آنجا چاهى است و بر آن چاه مسجد مذكور است و نيز چند خانه و درخت اراك و آن پايان حجاز است. اسدى همچنين گويد كه پايان حد حجاز، مدارج عَرْج است.(5)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بكرى، ص 930، 931.

2 ـ اغانى، ج 14، ص 160.

3 ـ سمهودى، ج 2، ص 369; ياقوت ج 1، ص 902، ج 3، ص 593، 821، ج 4، ص 747.

4 ـ سمهودى، ج 2، ص 313.

5 ـ سمهودى، ج 2، ص 313.


204


وَرِقــان

ميان عَرْج و رُوَيْثَه، در جانب راست كسى كه از مدينه به مكه مى آيد، كوهى است به نام وَرِقان. كوهى است سياه و آبش در رَيْم مى ريزد.(1) عَرّام اين كوه را وصف كرده و گفته است: كسى كه از مدينه به طرف مكه به راه مى افتد اولين كوهى كه در طرف راست خود خواهد يافت وَرِقان است. كوهى است بزرگ و سياه از سَياله كشيده شده تا مُتَعَشّى. ميان عَرْج و رُوَيْثَه و مُتَعَشّى را جِىّ گويند در وَرِقان انواع درختان باشد با ثمر و بى ثمر. در آنجا آبچكها و چشمه هاى آب شيرين است. از درختان آنجا خزم است و آن درختى است كه برگش شبيه برگ بردى است و ساقه اى دارد چون ساقه نخل كه از الياف آن ريسمانهاى نيكو تابند. ساكنان وَرِقان بنى اَوْسَل بن مُزَيْنه هستند. اينان بيشتر در عَمُود كه كوه مُزَيْنه است زندگى مى كنند. اسدى گويد كه آن در جانب راست راه است براى كسى كه از سَياله بيرون مى آيد. و در جانب راست وَرِقان، سَياله و رَوحاء و رُوَيْثه است و عَرْج در جانب چپ آن است. وادى مَلَل از وَرِقان سرازير مى شود.(2) وَنْهبان كوهى است كه راه آن را از قُدس و آرَه جدا مى كند.

قُدْس و آرَه

عرّام گويد: در حجاز دو كوه است كه آنها را قُدْسَين گويند; قدس ابيض و قدس اسود. اين دو نزديك وَرِقان هستند. اما ابيض ميان آن و وَرِقان گردنه اى است به نام رَكوبه و آن كوهى است مرتفع كه تا مُتَعَشّى ميان عَرْج و سُقيا كشيده شده است. اما قدس اسود، ميان آن و وَرِقان گردنه اى است به نام حمت. هر دو كوه قدس از آن مُزَيْنه است. و اموالشان گوسفند و شتر است. اينان در عَمُود زندگى مى كنند در آن دو كوه آب چك هاى بسيار است. يعقوب گويد: قُدْس و آرَه دو كوه از آنِ جُهَيْنه ميان حَرَّه بنى سُلَيم و مدينه. سَمْهودى از قول هَجَرى گويد: جبال قدس در مغرب ضاف است از نَقِيع و قدس كوههايى است به هم پيوسته و بزرگ و پر از خير در آنجا عرعر و خزم مى رويد و نيز انجير و ديگر ميوه ها و در آنجا بستان ها و منازلى است از آنِ مزينه.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 169.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص 390.


205


اسدى گويد: آن كوه كه در سمت چپ است و مشرف است بر چشمه قُشَيرى، آن را قدس نامند. اول آن عرج است و آخر آن، آن سوى فِلْق. ياقوت از محمد بن هَيْصَم المرىروايت كند كه او از مشايخ مُزَيْنه شنيده است كه صدر العقيق آبى است كه در مكانى ميان قدس و پيش از حَرّه در عقيق مى ريزد.(1)

و سِرّ نزديك كوه قدس است.(2)

مُزَيْنه كوههاى رَضْوى، قُدس و آرَه و آنچه را كه پشت آنهاست در تصرف دارد.(3)

در نزديكى قُدس قَهْر واقع شده. ابوزياد گويد: قَهْر در بخشهاى پايينى حجاز است، در نزديكى نَجْد و پيش از طائف. قَهْر در كنار وادى طِلْخام و حَزْوَر و قَبْر است.

عَرّام گويد: در جانب چپ راه، مقابل قُدْس اسود كوهى است بس بلند كه آن را آرَه گويند. از اطراف آن چشمه ها جارى است و از هر چشمه اى قريه اى آب مى خورد. از آن جمله قريه اى است بس آبادان كه آن را فُرْع گويند. فُرْع از آنِ قريش و انصار و مُزَيْنه است. و نيز در آنجاست امّ العيال، قريه اى است از صدقات فاطمه دخت رسول الله ـ ص ـ و در آنجا قريه اى به نام مَضِيق و نيز قريه اى است موسوم به مَحْضَه و قريه اى به نام وَبْرَه و قريه اى به نام خضره و قريه اى به نام عَفْوَه. اين قريه ها از همه طرف آرَه را در ميان گرفته اند. در همه اين قريه ها نخلها و كشته هاست. در سه مرحله اى سُقيا واقع شده. در جانب چپ آن مشرق است و وادى آن در اَبْواء مى ريزد، سپس در وَدّان و آن قريه اى است از امهات قراء از آنِ صَخْر و كِنانهو غِفار و فِهْر و قُرَيْش. از قراء آن نيز طريفه است. طريفه قريه بزرگى نيست. بر ساحل درياست. نام وادى آرَه حَقْل است و قريه كه آن را وَلِعان گويند. وَلِعان نزديك به آرَه است.

سُقيا

منزل اصلى در جانب عَرْج سُقيا است و آن حد حجاز است از سمت تِهامه. فاصله آن از عَرْج هفده ميل است و از ابْواء نوزده ميل و از رُوَيْثه ده فرسخ و از فُرْع نوزده ميل.(4)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 395.

2 ـ ياقوت، ج 4، ص 880 و بكرى ص 323.

3 ـ ياقوت، ج 3، ص 76.

4 ـ ياقوت، ج 4، ص 940 و سمهودى ج 2، ص 390.


206


مجد و ابن قتيبه گويند كه سُقْيا در فاصله دو روز راه از مدينه است. ولى اسدى مى گويد در فاصله چهار روز راه است و ميانشان صد ميل فاصله است.(1)

سُقْيا قريه بزرگى است، نزديك به دريا در مسير يك روز و يك شب راه. قريه اى است جامع از اعمال فُرْع. منزلى است در آن بستانهاى وسيع و نخلستانهاست. سهيلى گويد: سقيا را به سبب بركه ها و چاههاى بسيارش بدين نام خوانده اند. از كسانى پرسيده اند كه سُقْيا را چرا سُقْيا ناميده اند؟ گفته اند: بدان سبب كه مردم در آنجا آب شيرين نوشند.

ابن الفقيه گويد: چون تُبّع از مدينه بازمى گشت در سُقْيا فرود آمد. تشنه شده بود. در آنجا باران فرو باريد و از اين رو آنجا را سُقْيا گفتند.(2)

اسدى گويد: در سُقْيا مسجدى است از آنِ رسول خدا ـ ص ـ به سوى كوه. و در آنجا چشمه اى است از آب شيرين. در سُقْيا بيش از ده چاه هست در كنار برخى از چاهها بركه هايى است و چشمه اى پرآب كه مصب آن در بركه است و به سوى صدقات حسن بن زيد جارى است. بر سر آن نخل و ديگر درختان است به حد وفور. اين آب مدتى قطع شده بود. پس در سال 243 بار ديگر جارى شد و در سال 253 باز هم قطع گرديد. در يك ميلى از منزل موضعى است كه در آن كشتزارها و نخلستان است و صدقات حسن بن زيد. نيز در آنجا سى چاه است كه هر يك مزرعه اى را سيراب مى كنند.

در ايام متوكل پنجاه چاه ديگر احداث شد كه همه آبشان شيرين است و به قدر قامت يك انسان يا بيشتر و يا كمتر آب در آنهاست.(3)

در سه ميلى بعد از سُقْيا به طرف مكه چاه تِعْهِن است و در تِعْهِن صخره اى است به نام امّ عقى. تِعْهن و ذوالريان و اَمَج آبهايى هستند از آنِ بنى ليث بن بكر و تِعْهِن ميان قاحه و سُقياست در راه مكه و مدينه.(4)

در يك ميلى سُقْيا، قاحه واقع شده و آن وادى عَبابيد است كه در سه مرحله اى مدينه است. نصر گويد: قاحه موضعى است ميان جُحْفه و قُديْد. عَرّام گويد: در ثافل اصغر كه نام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بكرى، ص 686.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص 322 و ياقوت ج 3، ص 103.

3 ـ سمهودى، ج 2، ص 357.

4 ـ بكرى، ص 357.


207


كوهى است، موضعى است به نام قاحه و در آن دو چاه است كه آبشان گوارا و بسيار است.(1)اسدى گويد: در يك ميلى طَلُوب مسجد رسول خدا ـ ص ـ است در موضعى به نام لَحْيا جَمْل. طَلُوب چاهى است با آب بسيار. در فاصله يازده ميلى بعد از عَرْج. و سُقْيا در شش ميلى بعد از طَلُوب است. و نيز گويد حدود يك ميل پيش از سُقْيا وادى عائد است كه آن را وادى قاحه نيز گويند. به بنى غِفار منسوب است. در باب مسجد لَحْيا جَمْل ابن زَباله گويد: رسول خدا ـ ص ـ در مكانى كه آن را لَحى جَمْل گويند حجامت كرد. آنجا ميان مكه و مدينه بود و او محرم بود. و در روايت ديگر آمده كه او در قاحه حجامت كرد در حالى كه صائم و محرم بود. سَمْهودىگويد: روايت دليل است بر اين كه جَمْل يا قاحه بعد از سُقْيا; يعنى ميان سُقْيا و اَبْواء هستند در هفت ميلى سُقْيا.(2)

ثـافـل

عَرّام گويد: در سمت چپ كسى كه از شام به مكه مى رود، دو كوه است كه آنها را ثافل اكبر و ثافل اصغر گويند. اين دو كوه ملك خاص بنى ضَمْرة بن بكر است. ضَمْره مردمى توانگرند با مواشى و اموال. ميان آن دو كوه گردنه اى است كمتر از يك پرتاب تير. ميان آنها و رَضْوى و عَزْوَر دو شب راه است. در ثافل اكبر چند چاه وجود دارد. در بطن واديى به نام يَرْثَد. چاهها را دَبّاب گويند. آبشان شيرين و فراوان است به قدر يك قامت. در ثافل اصغر آبى است به نام قاحه. درآنجا دو چاه است با آب شيرين و فراوان. ثافل اكبر و ثافل اصغر دو كوه اند بزرگ و بلند.دردامنه پست آنهادرختان غَضْوَررويد. ميان ثافل رضوى وعَزْوَرهفت مرحله است.(3)

ثافل كوه مُزَنْيه است. در پشت ثافل آبى است كه آن را مُعَيط گويند، از آنِ كِنانه كه ميان سُقْيا و اَبْواء در وادى مطعن روان است. همچنين ميان آن دو دَبا واقع شده و آن موضعى است در جاده ميان مكه و مدينه.(4)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 357.

2 ـ سمهودى ج 3، ص 171 و ج 2، ص 366.

3 ـ عرام، ص401; ياقوت، ج 1، ص 914; بكرى، ص 136.

4 ـ ياقوت، ج 2، ص 746.


208


اَبْـواء

اَبْواء منزلى است در نزديكى سُقْيا در راه مكه. كُثَيِّر شاعر درباره آن گويد: اَبواء را به سبب آن كه جايى بيمارى خيز است بدين نام خوانده اند. ولى اين در صورتى صحيح است كه اَبْواء را مقلوب بخوانيم. در وادى آن گياه رفاء(؟) به فراوانى باشد به گونه اى كه در جاى ديگرى نباشد. در پنج ميلى آن مسجد النبى است.(1) اَبْواء از اعمال فُرْع است از مدينه. منازل اَسْلَمآنجاست. بكرى در وصف آن گويد: قريه اى است جامع و ابن رُسْته گويد قريه اى است بزرگ نزديك به دريا در فاصله يك روز و يك شب راه و آب آن از چاههاست. اَبْواء از سُقْيا نوزده ميل فاصله دارد و از جُحْفه بيست و سه ميل. اسدى گويد كه دو ميل پايين تر از اَبْواء مسجد پيامبر است. نام آن مسجد الرَّماده و نيز گويد كه اَبْواء بعد از سُقْيا به طرف مكه در فاصله بيست و يك ميلى واقع شده. در وسط راه عين القُشَيْرى است. و آن چشمه اى است پر آب. كوه مشرف به آن را كه در سمت چپ آن واقع است كوه قُدس گويند. اول آن در عَرْج است و آخرش آن سوى اين چشمه. كوهى را كه در مقابل آن و در سمت راست واقع است كوه ثافِل گويند. واديى كه ميان اين دو كوه است وادى اَبْواء است.(2)

ميان اَبْواء و سُقيا رُبا واقع شده. آن بر روى جاده بين مكه و مدينه است. نام آن در شعر فراوان آمده است. همچنين وادى مطعن.(3)

و آرَه از سُقْيا سه مرحله فاصله دارد، در سمت شرقى آن است. سيلاب وادى آن، در اَبْواء مى ريزد، سپس در وَدّان، سپس در طريق. چاه ابن مُطيع، كه آن را عبدالله بن مطيع در زمان معاويه0 كنده است، در آنجاست. به آب آن زراعت كنند.

ميان اَبْواء و جُحْفه وادى شَطِين است.

در فاصله پنج ميل و خرده اى از اَبْواء، مسجدى است از آن پيامبرـ ص ـ كه آن را بَيْضَهگويند.(4)

شَبا نزديك به اَبْواء از آنِ جُهَيْنه است. ابوالحسن المهلّبى گويد: شَبا واديى است در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بكرى، ص 102.

2 ـ ياقوت، ج 4، ص 568.

3 ـ ياقوت، ج 4، ص 568.

4 ـ سمهودى، ج 2، ص 172.


209


اُميّل از توابع مدينه در آن چشمه اى است موسوم به خَيْف. شَبا از آنِ بنى جعفر از فرزندان جعفر بن ابى طالب است.(1)

حَدّاء جايى است در حدود اَبواء.

حرّة الاَفاعى، بعد از اَبواء در هشت ميلى قرار دارد، به طرف مكه، جايگاه مردمى بود كه پيدا شدن مارها سبب آوارگى آنها گرديد.(2)

كوه سرزمين اَبواء حَشا نام دارد. كوهى است مرتفع در فاصله نيم ميلى آن. در كنار كوه حَشا واديى است موسوم به بَعْق و در جانب چپ آن واديى است به نام شَمْس. سرزمينى است كه شتر را زيان رساند و سبب جنون آن گردد. حَشا از آنِ خُزاعه و صخر است.(3)

هَرْشى

در هشت ميلى اَبْواء گردنه هَرْشى واقع شده است. در آنجا كه راه شام به راه مكه و مدينه مى پيوندد.(4)

هَرْشى كوهى است از بلاد تِهامه. تپه اى است كه بر آن هيچ نمى رويد. در زمين مسطح جُحْفه است و از آنجا دريا ديده مى شود. گردنه هَرْشى را بالا رفتن آسان و فرود آمدن دشوار است. راه از كنار آن مى گذرد. در طرف مغرب آن در سمت راست، ميان آن و دريا خَبْتواقع شده. خَبْت رملى است كه در آن جز ارطى نمى رويد و آن گونه اى هيزم است. در وسط خَبْت خرد كوهى است سخت سياه به نام طَفيل.(5)

سَمْهودى از اسدى نقل مى كند: نشانه نيمه راه مكه و مدينه يك ميل پايين تر از گردنه است. در دامنه گردنه مسجدى است از آن پيامبر ـ ص ـ و شماره ميل بر آن مكتوب است: هفت ميل از بريد. بخارى از عبدالله روايت كرده كه رسول خدا ـ ص ـ در نزديكى درختان كهنى كه در جانب چپ راه بودند فرود آمد. آنجا مسيلى بود پايين تر از هَرْشى. فاصله اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ياقوت، ج 3، ص 573.

2 ـ بكرى، ص 435.

3 ـ بكرى، ص449.

4 ـ بكرى، ص 1350; ياقوت، ج 4، ص 960; سمهودى، ج 2، ص 287.

5 ـ سمهودى، ج 2، ص 172 ـ 173.


210


مسيل از راه به قدر يك پرتاب تير بود. عبدالله بن عمر در كنار يكى از آن درختان كه به راه نزديكتر و از همه بلندتر بود نماز گزارد.

سَمْهودى گويد: هَرْشى امروز راه حاجيان مدينه است. به هنگام حركت، هَرْشا در جانب چپ آنهاست. زيرا آنها در خَبْت سير مى كنند و وَدّان پايين تر از آن است و پس از آن رابغ است. آنجا در قديم محل تلاقى دو راه بود كه هركس از هر راه به همان موضع مى رسيد كه آن ديگر مى رسيد.(1)

در كنار هَرْشى شَراء است و آن كوهى است مرتفع از آن بنى ليث و بنى ظفر از بنى سُلَيم. شَراء پايين عُسْفان است و در جانب چپ آن. در آنجا گردنه اى است بسيار بلند به نام خريطه كه هر كس بخواهد از عُسْفان به حجاز رود از آن مى گذرد. از شَراء به سايه روند. سايه واديى است ميان دو حاميه; يعنى دو سنگلاخ سياه. در آنجا قريه اى است با ساكنان فراوان كه معلوم نيست از كدام قوم و قبيله اند. آبش چشمه هايى است كه در زيرزمين جارى است و از قناتها بيرون مى آيد. والى سايه از سوى فرمانرواى مدينه معيّن و نصب مى شود. در آنجا نخلها و مزارع انگور و موز بسيار است. مردمش بعضى از فرزندان على بن ابيطالب ـ ع ـ اند و بعضى از مردم ديگر كه شناخته نيستند.(2)

در دو ميلى هَرْشى ذو الاظافر واقع شده كه مجموعه اى از تپه هاست.

شَمَنْصِير

عرّام گويد: در راه مرتفعات هَرْشى به جُحْفه، سه وادى است; غَزال، ذو دَوْران و كُلَيّهكه پيوسته اند به شَمنْصِير و ذِرْوَه كه همه اش از آنِ خُزاعه است. ياقوت گويد: شَمَنْصِير كوهى است از بلاد هُذيل. به خط ابن جنّى در كتابى خواندم كه شَمَنْصِير كوهى است در سايه. سايه وادى عظيمى است. در آن بيش از هفتاد چشمه است و نام آن وادى اَمَج است سَمْهودى گويد: شَمَنْصِير كوه سايه است.(3)

عَرّام گويد: شَمَنْصِير پيوسته است به ضَرْعاء و آن قريه اى است نزديك ذروه از آره.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 387.

2 ـ بكرى، ص 954; سمهودى، ج 2، ص 247; ياقوت، ج 1، ص 291.

3 ـ ياقوت، ج 3، ص 323.


211


شَمَنْصِير و آن كوهى است مدور بلند كه كس تاكنون برفراز آن نرفته و ندانسته است بر قله آن چيست. البته آن كوه مسكن ميمونهاست و آبها از اطراف آن روان است. گويند بيشتر روييدنى هاى آن نبع و شُوحط است و نيز نخل و حمض (شور گياه) نيز يافته شود.(1)

اما غَزال، واديى است كه از ناحيه شَمَنْصِير و ذروه مى آيد. از آن خزاعه است. و ساكنان آن اهل عَموداند. بكرى گويد: غَزال از ارتفاعات عُسْفان است. حدود يك ميل پيش از آن. از اين ارتفاعات واديى است كه سيلاب آن از ناحيه سايه مى آيد و در اَمج مى ريزد. چون پيامبر و يارانش احرام بسته به مكه مى رفتند در ثَنِيّة الغَزال در عُسْفان فرود آمدند در آنجا گورخرى ديدند. سَمْهودى گويد: غَزال واديى است كه از ناحيه شَمَنْصِير مى آيد. ساكنانش خُزاعهاند.(2)

ميان ثَنِيّة الغَزال و اَمَج وادى جُمدان واقع شده.

اما ذو دُوران واديى است كه از شَمَنْصِير و ذِروه مى آيد. در آن دو چاه است كه يكى را رَحبه گويند و يكى را سكربه و آن از آنِ خُزاعه است. بكرى گويد: بر ذِروه نخل و اَراك و بيد دشتى و دوم كه همان مقل است مى رويد. ابن حبيب گويد:

ذِروان ميان قُدَيْد و جُحْفه است.(3) اصمعى و نصر گويند: بنى كعب بن عُمير ـ از خُزاعه ـ با لِحيان در دامنه ذِروان نبرد كرد.

در وادى دُوران چاه رحبه واقع است نزديك به جُحفه.(4)

اما كُلَيّه; عَرّام گويد: واديى است كه از شَمَنْصِير مى آيد. نزديك جُحْفه مجموع چند چاه است كه آنها را كُلَيّه گويند و وادى را نيز بدان نام ناميده اند. نصيب در آنجا مى زيست و يكى از ايام عرب (جنگهاى عرب) در آنجا اتفاق افتاد. بكرى گويد: بالاى كَلَيّه سه كوه كوچك و منفرد است آنها را شنابِك گويند.

و غدير خُم واديى است در آنجا كه به دريا مى ريزد. از جُحْفه تا كُلَيّه دوازده ميل است و آن آبى است از آنِ بنى ضَمْره و از كُلَيّه تا مشلك نه ميل است.(5)

در فرود كُلَيّه شَطْب است و آن واديى است محاذى مِرْجَم تا بلاد ضَمْره.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ياقوت، ج 3، ص 322.

2 ـ سمهودى، ج 2، ص 353.

3 ـ بكرى، ص 561.

4 ـ بكرى، ص 562.

5 ـ بكرى ص 956.


212


در پايين كُلَيّه غُرابات است و آن آبهايى است متعلق به خُزاعه.

در غرب شَمَنْصِير قريه اى است موسوم به حُدَيْبِيّه كه چندان بزرگ نيست. محاذى آن كوهى است خرد موسوم به ضُاضِع. در نزديكى آن استخرى است كه آب در آن گرد مى آيد. در آنجا قريه هايى است از آن دايگان پيامبر ـ ص ـ ياقوت گويند: حبس سنگهايى است كه بر هم مى نهند تا جلو آب را بگيرد.

بكرى در باب حُدَيْبِيّه و ضُعاضِع گويد: قريه هايى هستند از آنِ سعد و مسروح. رسول خدا ـ ص ـ در خردى در ميان بنى سعد پرورش يافت. و نيز از آنِ هُذَيل كه آنها هم در آنجا سهمى دارند. آبشان از آبهاى زير زمينى است كه چون زمين را مى كنند بيرون آيد.

نصر گويد: ذٌروه ناحيه اى است از شَمَنْصِير و آن ميلى است در حَرّه بنى سُلَيم. و گويند واديى است كه به وادى نخل سرازير مى شود. و از حَرَّة النّار به سمت مشرق مى آيد و به وادى نخل سرازير مى گردد. ابوزيد گويد: جَبَله دژى است در آخروادى سِتاره در تِهامه و ناحيه ذِرْوه.

شَمَنْصير به قريه ضَرعاء پيوسته است و ضَرْعاء در پايين رَخيم نزديك ذَره است. در آنجا قصرها و منبر و دژهايى است. ساكنان آن هُذَيل و عامر بن صَعْصَعه است.

عَراّم گويد: از قراء اطراف شَمَنْصير يكى قريه اى است به نام رُهاط. در نزديكى مكه از راه مدينه. و آن در واديى است موسوم به غُران و در نزديكى وادى حُدَيْبِيه. قريه چندان بزرگى نيست. اين مواضع از آنِ بنى سعد و بنى مسروح هستند كه پيامبر ـ ص ـ در ميان آنها پرورش يافت. بكرى گويد كه در رُهاط منبرى است تابع فُرْع. قريه اى است جامع در سه ميلى مكه.

بتِ سُواع در رُهاط بود.(1)

وَدّان

ودان دو ميل پايين هَرْشى است به سمت مغرب. حاجيانى كه از مدينه به مكهمى روند از آن مى گذرند و كسانى كه از مكه به مدينه مى آيند در آن مى آرمند. وَدّان قريه اى است جامع از نواحى فُرْع. ميان آن و هَرْشى شش ميل است و ميان آن و اَبْواء حدود هشت ميل به جُحْفه نزديك است. از آنِ صخر و غِفار و كِنانه است. نصيب در شعر خود فراوان از آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سمهورى، ج 2، ص 316.


213


ياد كرده است. ابوزيد گويد: وَدّان در يك مرحله اى جُحْفه است. ميان آن و اَبْواء از راه حاجيان كه در غرب آن است، شش ميل فاصله است. در آن ايام كه من (ابوزيد)در حجاز بودم در آنجا رئيسى بود از جعفريان. يعنى از فرزندان جعفر بن ابى طالب. ايشان را در فُرْع و سائره ضياع و املاك و عشيره بسيار است. ميان ايشان و حسينيان جنگ و خونريزيهاست. تا زمانى كه طايفه اى از يمن معروف به بنى حرب بر ضياع و املاك ايشان غلبه يافت زيرا آنان در اثر جنگها ناتوان شده بودند. اسدى گويد: وَدّان حدود هشت ميل بر كنار از راه است. كسى كه بخواهد در اَبْواء فرود نيايد در آنجا فرود خواهد آمد. هر كه را آهنگ وَدّان باشد از سُقْيا به آنجا رود. در آنجا چشمه هايى است جوشان. بر آن چشمه ها هفت آبشخور هست و يك بركه قديمى، چون مسافر از آنجا كوچ كند به ثَنِيّه هَرْشى رسد. ميان آن و وَدّان پنج ميل است. نشانه ها و ميلهايى به امر متوكل بر نهاده اند. من مى گويم هر دو اين راهها در سمت چپ راه امروزى مردم است و در پايين وَدّان. راهى است خُشك و بى آب و مسافران بايد از رابغ آب بردارند.(1)

نزديك به وَدّان مَرْتِج است و گويند كه مَرْتِج در صدر نَجْلاء، واديى است از آن حسن بن على بن ابى طالب ـ ع ـ .(2)

منات بت معروف در ودّان بود.

و نيز در آنجاست روضة الاجاول. ابن سكّيت گويد: اجاول سنگلاخهايى است در سمت رمل در طرف راست و شمالى كُلْفى.

بَزْواء بلده اى است سفيد. از ساحل مرتفع ميان جار و ودّان.

مَرُّود مكانى است ميان جُحْفَه و وَدّان از ديار بنى ضَمْره از كِنانه و رابغ در آنجاست.(3)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سمهودى، ج 2، ص 172.

2 ـ ياقوت، ج 4، ص 654 و نيز بنگريد به، ج 1، ص 236.

3 ـ ياقوت، ج 4، ص 505.


214


رابــغ

رابغ واديى است ميان بَزْواء و جُحْفه كه حاجيان از آن مى گذرند. ابن سكّيت گويد: رابغ ميان جُحْفه و ودّان است. و در جاى ديگر گويد: رابغ واديى است پايين جُحْفه كه راه حاجيان از آن مى گذرد. حازمى گويد: بطن رابغ واديى است از جُحْفه، در تاريخ غزوات پيامبر نام آن آمده است، همچنين در جنگهاى ميان اعراب. واقدى گويد كه رابغ در ده ميلى جُحْفه است. ميان اَبْواء و جُحْفه. و آن چند ميل بعد از گردنه هَرْشى است، به طرف مشرق. در آنجا چشمه و چاهها و نخلهاست. از منازل خُزاعه است.

كُراع الغَمِيم، ميان رابغ و جُحْفه است. و رسول خدا آنجا را به اوفى بن مواله عنبرىداد و با او شرط كرد كه هر ابن سبيلى را مهمان كند و طعام دهد. و اين سند در تكه اى چرم سرخ نوشته شد.(1)

جُحْفَه

منزل پيوسته به اَبْواء جُحْفه است. جُحْفه قريه بزرگى است و آباد. قريه اى جامع است و داراى منبر. منبر آن از توابع فُرْع است. ميان مكه و مدينه منزلى كه در تمام ايام سال به رونق باشد نيست، مگر آنجا. و نيز ميان مدينه و عراق جايى كه در تمام ايام سال به رونق باشد نيست جز فَيْد كه از ديار طى است.

بنى جعفر در آنجا سكونت دارند. بارويى با دو دروازه دارد. و نيز اندك چاههايى در دو ميلى آن و در سمت راست. در آنجا نيز بركه اى است بزرگ. چراگاههاى بسيار دارد. و نيز بازارى. آبش از چاههاست ميان آن و ساحل دريا هشت ميل راه است. قومى از بنى سُلَيم در آنجا زندگى مى كنند. در زمان ياقوت ويران بوده است. سَمْهُودى گويد: جُحْفه يكى از مواقيت است. قريه بزرگى است و داراى منبر است. اسدى پس از ذكر چاهها و بركه ها و چشمه هاى جُحْفه گويد: در ابتداى جُحْفه مسجد رسول خداست. موسوم به مسجد الائمه.(2)

كَلبى گويد: عماليق، بنى عقيل را اخراج كردند. عماليق برادران عاد بن اِرَم بودند. اينان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ياقوت، ج 3، ص 818.

2 ـ سمهودى، ص 173.


215


به جُحْفه در آمدند. نام آن در آن زمان مهيمه بود (سمهودى: سهميه). پس سيلى آمد و آنان را ببرد از اين رو آن مكان را جُحْفه گفتند. عياض گويد: جُحْفه را بدين نام ناميدند زيرا سيل آنجا را فراگرفت و مردمش را با خود برد. بعضى گويند: در سال 80 هجرى سيلى عظيم بنيان كنى آمد و حاجيان و اموال و متاعشان رابا خود برد. چون رسول خدا ـ ص ـ به مدينه آمد اصحاب دچار بيماريهاى سخت شدند به گونه اى كه تب از پايشان در انداخت و جز اندكى را توان آمدن به مسجد و شركت در نماز نماند. پيامبر دعا كرد و گفت: بار خدايا! مدينه را محبوب ما كن همچنانكه مكه را محبوب ما ساختى و اين بيمارى را به خُم ببر و در روايت ديگر آمده كه فرمود اين تب را از مدينه به جُحْفه ببر.(1)

در ابتداى جُحْفه مسجد پيامبر است، در موضعى كه آن را عَزْوَر گويند و در آخر آن، نزد دو نشانه كه بر پا كرده اند، مسجدالائمه.

ميان جُحْفه و ساحل جار سه مرحله است و ميان آن و اَقرن، كه موضعى است از دريا، شش ميل و ميان آن و مدينه شش مرحله و ميان آن و غدير خُم دو ميل. سكرى گويد: جُحْفَه در سه مرحله اى مكه است. ياقوت در باب اماكن ديگر گويد: از جُحْفَه تا ساحل جار حدود سه ميل است. و از جُدّه تا جُحْفَه پنج مرحله است. و ميان اَبواء و جُحْفَه در سمت مدينه بيست و سه ميل است و غدير خم در سه ميلى جُحْفه است. عَرّام گويد: ميان غدير خُم و جُحْفه يك ميل است. يعقوبى گويد: جُحْفه در دو ميلى است.

بكرى مى گويد: ميان جُحْفه و دريا حدود شش ميل است و غدير خُم در سه ميلى جُحْفه است. سَمْهودى گويد: جُحْفه در فاصله پنج مرحله و دو ثلث مرحله از مدينه است و در حدود چهار مرحله و نيمى از مكه.

جُحْفه ميقات اهل مصر و شام است اگر به مدينه نگذرند و اگر بر مدينه بگذرند ميقاتشان ذوالحُلَيْفه است. پيامبر ـ ص ـ فرمود ميقات مردم شام از جُحْفه است و ميقات مردم مدينه از ذوالحُلَيْفه و ميقات مردم نَجْد از قَرَن است.(2)

در توضيح آنچه گذشت ياقوت گويد: مردم مصر و فلسطين را چون از مَدْيَن بگذرند دو راه در پيش است كه از هر دو راه به مدينه مى رسند; يكى از آن دو بر شِعب بَدا مى گذرد و آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ياقوت، ج 4، ص 460; سمهودى، ج 1، ص 40.

2 ـ ياقوت، ج 4، ص 702; بكرى، ص 369; احسن التقاسيم، ص 77.


216


دو قريه اند در باديه كه بنى مروان آن دو را به زُهرىِ محدّث دادند. قبر زُهْرى نيز در آنجاست و راه ديگرى است كه بر ساحل درياست تا برسد به جُحْفَه. در آنجا مردم عِراق و فلسطين و مصر گرد مى آيند.

جُحْفه

 اول غَور است تا مكه. يا به عبارت ديگر تا ذاتِ عرْق. اول غَور از راه مدينه نيز جُحْفه است.

در نزديكى جُحْفه از چند موضع نام برده اند:

1 ـ حبلى، و آن گردنه جُحْفه است در هفت ميلى سُقْيا.

2 ـ زُبَيْب، ميقات غرب است كوهى است در دريا، روبه روى جُحْفه.

3 ـ نيل العقاب، موضعى است ميان مكه و مدينه، نزديك جحفه.

4 ـ قاحه، ميان جُحْفه و قُدَيْد.

5 ـ مَرُّود، موضعى است ميان جُحْفه و ودّان از ديار بنى ضَمره از كِنانه. رابغ در آنجاست.

6 ـ احياء، آبى است از بطن رابغ در ده ميلى جُحْفَه، هرگاه بخواهى از جانب چپِ راه، به قُدَيْد بروى.

مشهورترين مكانها در نزديكى جُحْفَه غدير خُمّ است.

خُلَيْصابن جبير در تعريف خُلَيْص گويد: و آن در زمين مسطح است با باغها و نخلهاى فراوان. كوهى دارد و دژى بلند بر قلّه آن كوه و بر زمين دژ ديگرى است كه رو به خرابى است. در آنجا چشمه اى است فواره زن. مردم از هنگام سفر از آنجا آب برمى دارند زيرا به سبب خشكساليهاى پى درپى در راه آب نمى يابند.(1)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ياقوت، ج 2، ص 471; سمهودى، ج 2، ص 301.


217


عُسْفان

از منازل مهم در راه مدينه به مكه است. در دو مرحله اى مكه; يعنى در فاصله سى و شش ميلى آن. قريه اى است جامع و داراى منبر و نخلستانها و مزارع. عُسْفان قريه اى است بزرگ و نيكو با مردم بسيار و نخلستانها و مزارع. در آنجا بركه اى است كه از كوه آب به آن مى ريزد. عُسْفان در زمين مسطحى ميان چند كوه واقع شده است. در آنجا چشمه هايى است منسوب به عثمان و درخت مُقْل در آنجا بسيار است و نيز دژى است كهن با برجهاى رفيع ولى نيمه ويران. زيرا كسى در انديشه تعمير آن نبوده است.

عُسْفان از آنِ خُزاعه است; يعنى از آنِ بنى المُصْطَلِق از خُزاعه. با چاهها و حوضهاى بسيار. مرز تِهامه است و از منابر فُرْع.(1)

نزديك به عُسْفان بطن غُران است. ميان آن و عُسْفان پنج ميل است. بنى لِحيان در آنجا سكونت دارند. رسول الله به غزاى ايشان رفت. ابن سعد راه حركت آن حضرت را بيان كرده است. مى گويد: از مدينه بيرون آمد و به سوى غُراب رفت و از آنجا به مَخيض سپس به بَتْراء و آنگاه به دست چپ گرديد و بريَيْن و صُخَيْرات الثُمام گذشت. آنگاه راه مستقيم را در پيش گرفت و به سَياله رسيد. در آنجا بر سرعت درافزود تا بر غُران فرود آمد. و آنجا منازل بنى لِحيان بود. ديد بر سر كوهها موضع گرفته اند. چون چنان ديد گفت اگر تا عُسْفان برويم مردم مكه پندارند كه به قصد آنها آمده ايم. پس با دويست سوار از اصحابش حركت كرد تا در عُسْفان فرود آمد. آنگاه دو سوار از اصحاب را فرستاد تا به كُراع الغَميم رسيدند.

رَجيع آبى است از هُذَيل از آنِ بنى لِحيان كه خود از هُذَيل اند. ميان مكه و عُسْفان در ناحيه حجاز از صدر الهَدْأه. هَدْأَه در هفت ميلى عُسْفان است چون از مكه بيرون آيى و به جانب چپ راه روى به آنجا رسى، مردمش از بنى ضمره و از خزاعه هستند.

در نزديكى عُسْفان خَيْف ذى القَبْر است. در پايين خَيْف سَلاّم. از آن رو آنجا را بدين نام خوانده اند كه قبر احمد بن الرضا در آنجاست.

اما خَيْف سَلاّم بلده اى است نزديك عُسْفان بر راه مدينه. در آنجا منبر است و مردم بسيارى از خُزاعه. آبش از قناتهاست و باديه اش اندك است ساكنان آن جمعى از جُشَم و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بكرى، ص 1161.


218


خُزاعه اند. گويند به نام يكى از انصار كه مردى توانگر بود و سلاّم نام داشت ناميده شده. خَيْف ذى القَبْر پايين تر از خَيْف سَلاّم است و در آن منبر نيست هر چند مكانى است آباد با درختان خرما و موز و انار. ساكنانش بنى مسروحاند و سعد و كِنانه و تجار الفاق(؟) آبشان از قناتها و چشمه هاست كه از دو طرف وادى مى جوشد. به سبب وجود قبر احمد بن الرضا، آنجا را خَيْف ذى القَبْر ناميده اند. و سَلاّم از اغنياى اين بلاد بود، از انصار. و اين قول ابواشعث كندى است. و گويند كه در نزد چاه خم، مِيْثَب واقع شد.

قُدَيْد و مُشَلَّل

منزل مهم بعد از جُحْفه قُدَيد است. قريه اى است جامع(1) و بزرگ. از منابر فُرْعاست. پيامبر ـ ص ـ به هنگام هجرت خود از آنجا گذشت. آب و بستانهاى فراوان دارد. ساكنانش بسيارند. بلده اى است پر نعمت. آبش از چاهها و درياست. در آنجا منازلى است از آنِ خُزاعه.

از كوه مُشَلَّل به سوى دريا كه پايين رويم به قُدَيْد مى رسيم. ميان آن دو وادى عَزْوَراست در سه ميلى قُدَيْد.

مسلم بن عُقْبَةِ المُرّى و قاسم در مُشَلَّل مدفون اند. آب غَسّان و جُبَيْل در مُشَلَّل است.

بت منات در قُدَيْد بر ساحل دريا نصب شده بود و قُراضِم ميان مُشَلَّل و خيمتين است. چاه سُمَيْحه نيز در قُدَيْد است.

ميان قُدَيْد و عُسْفان وادى اُثامِد و جُمْدان است و آن كوهى است در حجاز، از منازل بنى سُلَيْم. در جُمْدان موضعى است به نام دُفّ.

اما قاحه; شهرى است در سه مرحله اى مدينه، پيش از سُقْيا، در حدود يك ميل. نصرگويد: موضعى است ميان جُحْفَه و قُدَيْد. شنابك سه كوه است خرد و جدا از هم. ميان قُدَيْد و جُحْفه از ديار خُزاعه.

لَفْت گردنه اى است در كوه قُدَيْد.

ذهبان قريه اى است در ساحل ميان جده و قُدَيْد.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بكرى، ص 787; سمهودى ج 2، ص 360.


219


مُرَيْسيع: نام آبى است در ناحيه قُدَيْد تا ساحل. ساكنان آن بنى المُصْطَلِق هستند از خُزاعه. پيامبر ـ ص ـ به جنگ آنان رفت. ابن سعد گويد: ميان مُرَيْسيع و فُرْع حدود يك روز راه است و ميان فُرْع و مدينه مقدار هشت بريد. مجد گويد: فاصله آن از فُرْع يك ساعت راه است.

در نزديكى قُدَيْد خيمه اُمّ مَعْبَد است كه پيامبر ـ ص ـ در راه هجرت در آنجا درنگ كرد.(1) اسدى گويد كه پيش از قُديْد مسجدى است در سه ميلى آن و گويد كه خيمه اُمّ معبد خُزاعى و جايگاه منات بت معروف در جاهليت در حدود همين فاصله است.

گردنه خُلَيْص

در هشت ميلى و خرده اى از قُدَيْد، خُلَيْص واقع شده است. آن را عين ابن يزيع نيز گويند. در سه ميلى گردنه خُلَيْص واقع شده. اين گردنه حَرّه (سنگلاخ) را قطع مى كند. در نزد اين حَرّه مسجدى است از رسول خدا.(2)

غـديـر خُـمّ

آنگاه كه از جُحْفه سخن مى گفتيم درباره غدير خُمّ گفتيم كه غدير خُمّ بنابر اغلب روايات، سه ميل با جُحْفه فاصله دارد. يا بنابر قول يعقوبى دو ميل و يا بنابر قول عَرّام يك ميل. مى توان گفت سبب اين اختلاف ها تعيين آغاز اندازه گيرى است.

عَرّام گويد: پايين جُحْفَه به يك ميل، غدير خم است و سيلاب وادى آن در دريا مى ريزد. در آنجا جز درخت بادام تلخ كه از چوب آن آتش زنه كنند و گونه اى كنگر و اَراك نمى رويد.

آب باران همواره از جانب مشرق به آن مى رسد. مردمى از خُزاعه و شمار كمى از كنانهدر آنجا زندگى مى كنند.(3)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ياقوت، ج 2، ص 511.

2 ـ ياقوت، ج 3، ص 673.

3 ـ ياقوت، ج 2، ص 471.


220


بكرى گويد: غدير خُمّ در سه ميلى جُحْفه است; در جانب چپ راه. در اين غدير آب چشمه اى مى ريزد. گرداگرد آن درخت است و نيز در كنار آن نيزارى است كه آن را خممى گويند. ميان چشمه و غدير مسجد پيامبر ـ ص ـ است در آنجاست نخلستان ابن معلى و غير آن.

صاحب مشارق گويد: خُمّ نام نيزارى است در آنجا و غديرى كه در آنجاست به آن نيزار منسوب است. و گويد: خم موضعى است كه آب چشمه در آن مى ريزد. ميان غدير و چشمه مسجد پيامبر ـ ص ـ است.

خازمى گويد: خُمّ واديى است بين مكه و مدينه در نزديكى جُحْفَه و در آنجا غديرى است.

و غدير خُمّ واديى است در آنجا كه به دريا مى ريزد.

و نيز به بدى آب و هوا و معروف است.

اسدى گويد: در سه ميلى جُحْفَه، در جانب راست راه، محاذى چشمه مسجدى از آنِ رسول خداست. آنگاه نيزار است و غدير خم و غدير در چهارميلى جحفه است.

سكونى گويد: موضع غدير خُم را خَرّار گويند. و بكرى گويد كه خَرّار آبى است از آنِ بنى زُهَير و بنى بدر. زهير و بدر فرزندان ضَمرهاند. زبير گويد: واديى است در حجاز كه در نزديكى جُحْفه. سعد بن ابى وقاص در سريه اى كه پيامبر او را فرستاد به آنجا رسيد و چون كسى را نديد كه در خور باشد بازگشت. خَرّار از آن عبدالله بن عامر بود كه وليد بن عبدالملكآن را از بازماندگان او خريد.

رسول خدا ـ ص ـ در راه هجرت خود به مدينه، راهنمايش عبدالله بن اُرَيْقِط او را به طرف پايين مكه برد و در نزديكى عُسْفان به ساحل دريا رسيد آنگاه به اَمَج و از آنجا از جاده به قُدَيْد پيوست پس راهى خَرّار شد و از آنجا به ثَنِيَّة المره رفت، آنگاه رهسپار لَقْف شد.(1)

رسول الله سريّه اى به سردارى سعد بن ابى وَقّاص به سوى قريش فرستاد و با او عهد كرد كه از خَرّار نگذرد. و خَرّار در راه جُحْفَه به مكه چاههايى است در جانب چپ جُحْفَه و نزديك به خُمّ.(2)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن سعد، ج 2 و 1، ص 2.

2 ـ ياقوت، ج 3، ص 673.