جبر و اختيار
بررسى مكاتب جبر و اختيار از ديدگاه قرآن و اصول فلسفى

بحثهاى: آية اللّه جعفر سبحانى
تنظيم و نگارش : على ربّانى گلپايگانى

- ۸ -


انگيزه هاى جبر در مكتب اشاعره

            5

فصل هفتم

1. هدايت يافتگان و عوامل هدايت آنان

2. گمراهان و عوامل گمراهى آنان


صفحه 220

صفحه 221

2

عوامل هدايت و ضلالت

هدايت و ضلالت دو فعل الهى است كه شامل حال دو گروه از بندگان مى گردد، ولى شمول اين دو فعل بر هر يك از دو گروه، به آن معنى نيست كه بى علت و ملاك، گروهى در پوشش هدايت و گروهى ديگر در پوشش ضلالت قرار گيرند، بلكه قرآن در ضمن تقسيم بندگان خدا به هدايت يافته و گمراه، عواملى را يادآور مى شود كه ملاك شمول يكى از اين دو فعل، بر آنها مى گردد، يعنى بندگان خدا قبلاً فعلى را انجام مى دهند يا خود را به صفتى مى آرايند كه مشمول هدايت يا ضلالت از جانب خدا مى شود.

شناخت عوامل هدايت و ضلالت كه همگى در اختيار انسان است راه را براى حل مشكل جبر در مسأله هدايت و ضلالت هموار مى سازد، ما در اين بخش، نخست عوامل هدايت و انگيزه هاى شمول لطف الهى و سپس به علل ضلالت كه سبب نزول نقمت و خذلان از جانب خدا مى شوند، اشاره مى كنيم تا روشن شود اين خود انسان است كه كه در سايه يك رشته عوامل اختيارى، خود را در پوشش يكى از اين دو فعل قرار مى دهد. اينك نخست به عوامل هدايت سپس به عوامل ضلالت اشاره مى كنيم:


صفحه 222

عوامل هدايت

از قرآن كريم به روشنى استفاده مى شود كه يك سلسله كارها و يا صفات، برانگيزنده هدايت و راه يابى انسان به مقصد سعادت مى گردد و ما اين عوامل را به صورت فشرده بيان مى كنيم:

1. ايمان و اعتصام به خدا

يكى از عوامل مؤثر در آمادگى انسان براى دريافت هدايت ويژه الهى از ديدگاه قرآن، ايمان به خدا و اعتصام به او است. قرآن در اين باره مى گويد:

(فَأَمّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِى رَحْمَةَ مِنْهُ وَفَضْل وَيَهْدِيهِمْ إِليهِ صِراطاً مُسْتَقيماً).(1)

«خداوند كسانى را كه به او ايمان آورده و اعتصام ورزند (به كتاب و سنت پيامبر او عمل كنند) مشمول فضل و رحمت خود قرار داده و به صراط مستقيم هدايت مى نمايد».

قرآن كريم اين عامل را در آيه ديگر نيز بيان كرده و مى فرمايد:

(وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلى صِراط مُسْتَقيم).(2)

«آن كسى كه به خدا اعتصام ورزد، به صراط مستقيم هدايت شده است».

مقصود از اعتصام به خدا در اين آيه پيروى از قرآن و پيامبر گرامى است زيرا در آغاز آيه چنين آمده است:

(وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللّهِ وَفيكُمْ رَسُولُهُ).


1 . نساء/175. 2 . آل عمران/101.

صفحه 223

«چگونه كفر مىورزيد در حالى كه آيات الهى (قرآن) بر شما تلاوت مى شود و پيامبر خدا در ميان شما است».

و خطاب در اين آيه متوجه مؤمنان است كه در آيه قبل نسبت به آنان از جهت پيروى از سخنان وسوسه انگيز و گمراه كننده يهود، هشدار داده شده است و سرانجام مى رساند كه با وجود آيات خدا و پيامبر گرامى، نبايد در فردى از مؤمنان، لغزش رخ دهد و در هر حال از اين آيات استفاده مى شود كه دو نوع هدايت داريم:

1. هدايتى كه سبب اعتصام به خدا مى شود.

2. هدايتى كه پس از تحقق اعتصام، انسان در پوشش آن قرا رمى گرد. سخن در هدايت نخست نيست، سخن در هدايت دوم است كه معلول فعلى از افعال اختيارى انسان است و اگر بشر جستجوگر آن را به دست آورد، قهراً در پوشش چنين هدايتى قرار مى گيرد.(1)

2. ايمان و عمل صالح

(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ يَهْديهِمْ رَبُّهُمْ بإِيمانِهِمْ تَجْرى مِنْ تَحْتِهِمُ الأَنْهارُ فى جَنّاتِ النَّعيمِ).(2)

«خداوند كسانى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند، به وسيله ايمانشان هدايت مى كند و در بهشت، نهرها در زير قدمهايشان جارى مى گردد».


1 . تفسير الميزان، ج4، ص 365. 2 . يونس/9.

صفحه 224

قرآن درباره اصحاب كهف مى گويد:

(إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْناهُمْ هُدىً وَرَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ...).(1)

«آنان جوانانى بودند كه به خداى خود ايمان آوردند پس بر هدايتشان افزوديم و دلهاى آنان را قوى و محكم نموديم».

در اين آيات نيز از دو هدايت به صورت ضمنى سخن به ميان آمده است:

1. هدايتى كه مايه ايمان و گرايش به خدا شده است.

2. هدايتى كه در پرتو اين ايمان، نصيب انسان مى گردد و عامل آن همان ايمان و كارهاى شايسته است كه در اختيار همگان قرار دارد.

3. پيروى از رضاى خدا

(قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتابٌ مُبينٌ يَهْدى بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلى صِراط مُسْتَقيم).(2)

«از جانب خداوند براى شما نور (پيامبر) و كتابى (قرآن) آشكار آمد، خداوند به وسيله آن، كسانى را كه رضاى او را برگزينند به راه هاى سلامت بخش و سعادت آفرين هدايت مى كند، و آنان را از تاريكى ها بيرون آورده و به وادى نور رهنمون مى گردد و به راه راست هدايت مى كند».

در اين آيه كريمه، عامل برخوردارى از هدايت ويژه الهى، اصل رضايت


1 . كهف/13. 2 . مائده/16ـ 15.

صفحه 225

خدا و رعايت آن در همه ابعاد زندگى فردى و اجتماعى، فكرى و عملى، قلمداد گرديده است.

و به ديگر سخن: از دو هدايت به طور ضمنى سخن به ميان آمده است:

1. هدايتى كه مايه گزينش رضاى خدا در ابعاد زندگى مى گردد.

2. هدايتى كه پس از پيروى از رضاى خدا، شامل حال انسان مى گردد و علت هدايت دوم كاملاً يك فعل اختيارى است.

4. مجاهده در راه خدا

(وَالَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَإِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحسِنينَ).(1)

«كسانى را كه در راه ما جهاد نمودند به راههاى خود هدايت مى كنيم و خداوند با نيكوكاران است».

عامل هدايت در اين آيه، جهاد در راه خدا معرفى شده است و چون جهاد به طور مطلق ذكر شده است، هرگونه جهادى را شامل مى شود جهاد با دشمن درونى و يا جهاد با دشمن برونى (جهاد اكبر و جهاد اصغر) يك چنين جهاد همه جانبه اى انسان را شايسته دريافت هدايت ويژه الهى مى نمايد.

و در اين آيه بسان آيات پيشين از دو هدايت سخن به ميان آمده است هدايت برانگيزنده جهاد، و هدايتى كه پس از جهاد به انسان دست مى دهد.

5. انابه و تضرع به سوى خدا

(اللّهُ يَجْتَبى إِليهِ مَنْ يَشاءُ وَيَهْدِى إِليهِ مَنْ يُنيبُ).(2)


1 . عنكبوت/69. 2 . شورى/13.

صفحه 226

«خداوند هر كس را بخواهد براى خود برمى گزيند و كسانى را كه به درگاه او انابه و تضرع مى نمايند به سوى خدا هدايت مى كند».

و در آيه ديگر چنين مى فرمايد:

(وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَولا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَيَهْدى إِليهِ مَنْ أَنابَ).(1)

«كافران مى گويند چرا از سوى پروردگار آيه اى بر پيامبر نازل نگرديد(تا ما ايمان آورده، هدايت شويم) به آنان بگو خداوند هر كس را مى خواهد گمراه مى كند و ه ركس را كه به سوى او توجه و تضرع نمايد، هدايت مى كند».

اين آيه را مى توان از گوياترين آيات قرآن در مسأله هدايت و ضلالت بشمار آورد، كه نظر واقعى قرآن درباره اين مسئله به روشنى بيان مى كند و يادآور مى شود كه هرگز خداوند حكيم بدون ملاك و آمادگى قبلى انسان، از طريق به كار بستن يك سلسله عواملى كه كاملاً در اختيار او است، خواهان گمراهى يا هدايت كسى نمى شود.

براى روشن شدن اين مطلب به توضيح بيشترى پيرامون آيه مى پردازيم:

گويا كافران، قرآن مجيد را معجزه و دليل كافى بر درستى مدّعاى پيامبر نمى دانستند و چنين وانمود مى كردند كه خواستار هدايت به سوى پروردگار مى باشند ولى مشروط بر اين كه آيت و معجزه اى غير از قرآن از جانب خدا بر پيامبر نازل گردد.


1 . رعد/27.

صفحه 227

از آنجا كه اين سخن بى مايه، جز يك بهانه جويى مغرضانه بيش نبود، خداوند پيامبر را به پاسخگويى قاطع در برابر آنان دستور داد، تا به آنان بگويد: گمراهى و هدايت انسان وابسته به خواست و مشيت آفريدگار هستى است و اگر او هدايت كسى را اراده نكند، هيچ معجزه اى موجب هدايت او نمى گردد ولى از آنجا كه اين پاسخ برانگيزنده پرسش ديگرى است و آن اين كه آيا مشيت و خواست خدا گزاف و بى ملاك است؟ مى فرمايد:

(وَيَهْدِى إِليهِ مَنْ أَنابَ) يعنى كسانى كه خودخواهى و غرور را كنار بگذارند و حالت توجه و تضرع به سوى خدا در آنان پديد آيد و بدين وسيله آماده دريافت هدايت الهى گردند، مشمول لطف و رحمت او شده و به وادى نور و هدايت قدم مى گذارند، در غير اين صورت معجزات پيامبران و پند واندرزهاى آنان هيچ سودى براى آنان ندارد و موجب هدايت آنها نمى شود زيرا دل آنان از ياد خدا برتافته و خودخواهى و فرورفتگى در تمايلات مادى، گوش و چشم آنان را پوشانده است.(1)

و در هر حال باز در اين آيه به طور ضمنى از دو هدايت سخن به ميان آمده است هدايتى كه آفريننده توجه و انابه و تضرع به درگاه الهى است و هدايتى كه در پرتو اين حالت، به انسان دست مى دهد. عامل هدايت دوم كاملاً در اختيار انسان است.

اينها نمونه هاى روشنى از عوامل برخوردارى انسان از هدايت ويژه الهى و كمال انسانى است كه قرآن بيان كرده است و از نظر برخى صاحب نظران، عوامل ديگرى نيز وجود دارد كه ما به خاطر رعايت اختصار و هم به خاطر


1 . به الميزان، ج11، ص 52رجوع شود.

صفحه 228

ابهاماتى كه از نظر ما در آن موارد به چشم مى خورد، از ذكر آنها خوددارى نموديم.(1)

گمراهان و عوامل گمراهى آنان

آشنايى با هدايت يافتگان و عوامل هدايت آنان، روشنگر مسئله گمراهان و عوامل گمراهى آنان نيز مى باشد زيرا ضلالت، نقطه مقابل هدايت مى باشد بنابراين هر انديشه و اخلاق و رفتارى كه بر خلاف انديشه و اخلاق و رفتار هدايت يافتگان باشد، عامل ضلالت و گمراهى انسان خواهد بود ولى از آنجا كه در بسيارى از آيات قرآن به طور صريح گمراهان و عوامل گمراهى آنان يادآورى شده است، نمونه هايى از اين آيات را در اين جا يادآور مى شويم:

1. پيوند دوستى با دشمنان خدا

پيوند دوستى با دشمنان خدا و پيامبر، يكى از عوامل گمراهى از راه راست و نوميدى از هدايت خاص الهى مى باشد. قرآن مجيد در اين باره چنين مى گويد:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّى وَعَدُوَّكُمْ أَوْلياءَ تُلْقُونَ إِلَيهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنوا بِاللّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِى سَبيلى وَابْتِغاءَ مَرْضاتِى تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَما أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ يَفْعَلْهُ


1 . به آيات 3 تا 5 و 155 بقره، 2تا 5 لقمن، 83 انعام، 17 زمر و تفسير الميزان بيرامون اين آيات رجوع شود.

صفحه 229

مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ).(1)

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد دشمنان من و خود را دوست خود قرار ندهيد، چگونه با آنان پيوند دوستى و مودّت برقرار مى كنيد در حالى كه به قوانين الهى كه براى شما آمده است كفر ورزيده اند؟ پيامبر و شما را به خاطر اين كه به خدا ايمان آورده ايد از مكّه بيرون مى كنند، اگر براى جهاد در راه خدا و به دست آوردن رضايت او بيرون آمده ايد( از اين كار اجتناب نماييد). شما پنهانى با آنان طرح دوستى مى ريزيد در حالى كه من به آنچه به طور پنهانى يا آشكار از شما سر مى زند; آگاهم.(بايد بدانيد كه) هر كس با دشمنان خدا(پنهان يا آشكار) رابطه دوستى برقرار نمايد از راه راست منحرف و گمراه گرديده است».

نكته قابل توجه اين است كه مخاطب در اين آيه، كسانى هستند كه به خدا ايمان آورده اند، و از هدايت فطرى و تشريعى بهره مند گرديده اند. ولى چون از تقوا و توكل لازم برخوردار نيستند به خاطر پاره اى از ملاحظات ظاهرى، به طور پنهان با دشمنان خدا (كفار و مشركان قريش) رابطه دوستى برقرار نموده اند و به اين جهت از هدايت ويژه الهى محروم مى باشند.

در اين آيه، ضلالت و گمراهى در مقابل هدايت فطرى و تشريعى نيست، بلكه در مقابل هدايت دوم است كه پس از هدايت نخست، به خاطر يك رشته افعال و اوصاف، نصيب مؤمنان مى گردد ولى گروه ياد شده در آيه، به خاطر فقدان ملاك، از آن محروم شده اند.


1 . ممتحنه/1.

صفحه 230

2. شرك به خدا

در بسيارى از آيات قرآن، شرك به خدا و انكار مبانى اعتقادى مانند توحيد، نبوت و معاد، به عنوان عامل ضلالت و گمراهى قلمداد گرديده است و اينك نمونه هايى از اين آيات:

(وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً).(1)

«هركس به خدا شرك ورزد هر آينه به گمراهى سختى مبتلا گرديده است».

(وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالإِيمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ).(2)

«آن كس كه كفر را با ايمان مبادله نمايد و آن را بر ايمان برگزيند; از راه راست گمراه گرديده است».

(وَمَنْ يَكْفُرُ بِاللّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعيداً).(3)

«هر كس خدا و فرشتگان و كتابهاى آسمانى و پيامبران الهى و روز قيامت را انكار نمايد به ضلالت و گمراهى دورى دچار شده است».

3. عصيان و نافرمانى خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)

(وَمَنْ يَعْضِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً).(4)

«آن كس كه خدا و پيامبر او را نافرمانى نمايد به ضلالت و گمراهى آشكار گرفتار شده است».


1 . نساء/116. 2 . بقره/108. 3 . نساء/136. 4 . احزاب/36.

صفحه 231

4. بدعت گذارى در دين

(قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْم وَحَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللّهُ افْتِراءً عَلى اللّهِ قَدْ ضَلُّوا وَما كانُوا مُهْتَدينَ).(1)

«آنان كه فرزندان خود را از روى نادانى به قتل رساندند و آنچه را خدا براى تأمين نيازهاى زندگى آنها آفريده است بر خود حرام كردند، و حرمت آن را به خدا نسبت دادند زيان كار بوده و از طريق هدايت گمراه گرديدند».

اين آيه ناظر به گروههايى از مشركان است كه دست به عمل بسيار زشت فرزند كشى مى زدند و درباره نعمت هاى الهى و بخصوص برخى از حيوانات نظر خاصى داشتند، استفاده از برخى از آنها را حرام مى دانستند و درباره برخى ديگر ميان مردان و زنان تبعيض قائل مى شدند، و اين برنامه هاى خودساخته را به خدا نسبت مى دادند.(2)

به هر حال بدعت گذارى در دين از جمله عوامل گمراهى و ضلالت بشمار آمده است.

5. پيروى از سردمداران تباهى و استكبار

دوزخيان در روز قيامت مى گويند: اى كاش از خدا و پيامبر او پيروى كرده بوديم آنگاه عامل گمراهى خود را چنين بازگو مى كنند:

(رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَكُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلا).(3)


1 . انعام/140. 2 . صافات/149ـ 158. 3 . احزاب/67.

صفحه 232

«پروردگارا ما از بزرگان و سران (قوم و گروه) خود پيروى كرديم و آنان ما را از راه راست گمراه ساختند».

6. محاسبات و معادلات بى اساس

يكى از عوامل ضلالت و گمراهى آنانى كه از راه راست منحرف مى گردند و از قبول حق امتناع مىورزند، محاسبات و معادلات پندارى و موهوم آنان است كه براى ارزيابى حق و باطل، يك سلسله معيارها و معادلات پندارى را در نظر گرفته و در نتيجه به ورطه هولناك ضلالت و سقوط مى نمايند. قرآن كريم طرز فكر و ارزيابى هاى نادرست مشركان و منكران نبوت و معاد را در آيات بسيارى بازگو كرده است آنان براى خدا صفاتى مانند آنچه در مورد انسان صادق است قائل بودند، خدا را داراى فرزند، و ملائكه را دختران خدا مى دانستند. خداوند به طور كلى در ردّ اين نوع انديشه هاى غلط و ناروا مى فرمايد:

(فَلا تَضْرِبُوا للّهِ الأَمْثالَ إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).(1)

«خداوند را ندانسته توصيف نكنيد، خدا دانا است و شماها نمى دانيد».

يك چنين ارزيابى، مخصوص مقام ربوبى نبوده بلكه مقام نبوت و رسالت را نيز با معيارهاى نادرست خود ارزيابى كرده و مى گفتند:

چرا اين پيامبر غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ چرا فرشته براى ترساندن مردم همراه با او فرستاده نشده است؟ چرا خداوند براى او گنجى و يا باغى (از انواع ميوه ها) نيافريده است تا بدون زحمت از


1 . نحل/74.

صفحه 233

آن بخورد؟ و به پيروان پيامبر مى گفتند: شما از مردى كه جادو شده است; پيروى مى كنيد.(1)

و درباره معاد مى گفتند:

آيا پس از آن كه بدان هاى ما در درون خاك به صورت استخوانهاى پوسيده اى در آمد دوباره خلقت جديد خواهيم داشت؟».(2)

قرآن كريم در همه اين موارد به آنان پاسخ داده و يكى از پاسخ هاى قرآن در تمام اين موارد اين است كه اين سخنان بى مايه و صفات پندارى كه براى خدا و پيامبر در نظر گرفته اند، فاقد ارزش منطقى، و عامل ضلالت و گمراهى آنان گشته است.

(انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الأَمْثال فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطيعُونَ سَبيلاً).(3)

«بنگر چگونه تو را توصيف مى كند، گمراه شدند و راه نمى يابند».

7. دلبستگى به زندگى مادى

(الَّذِينَ يَسْتَحِبونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الآخِرَةِ وَيَصدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِكَ في ضَلال بَعيد).(4)

«كسانى كه زندگى دنيا را بر حيات اخروى برگزيده اند و راه خدا را بر خود و ديگران مسدود مى كنند، و در آن ايجاد اعوجاج و انحراف مى نمايند، در گمراهى و ضلالت دورى مى باشند».


1 . فرقان/7ـ9. 2 . اسراء/49. 3 . اسراء/48. 4 . ابراهيم/3.

صفحه 234

8. كتمان حقايق

(إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ ما يَأَكُلُونَ فى بُطُونِهِْ إِلاّ النّارُ وَلا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَلا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ * أُولئِكَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالهُدى وَالعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلى النّارِ).(1)

«آنان كه براى رسيدن به منافعى اندك، حقايق الهى را كتمان مى كنند در حقيقت چيزى غير از آتش نمى خورند، و روز قيامت خداوند با آنان سخن نمى گويد و آنها را تزكيه نمى نمايد و براى آنان عذابى دردناك است، آنان كسانى هست كه گمراهى و عذاب الهى را خريده اند و از هدايت و مغفرت خداوند محروم گرديده اند پس چه چيز آنان را به تحمل آتش (خشم خداوند) وادار كرده است؟».

اين آيات ناظر به دانشمندان يهود است كه با اين كه از اوصاف پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) و يا قوانين الهى كاملاً آگاه بودند و حلال و حرام آن را مى دانستند لكن براى تمايلات پست مادّى از بيان آن خوددارى مى كردند و بدين طريق راه ضلالت و گمراهى را برگزيده، خود را از هدايت خاص الهى محروم مى ساختند.

نكته جالب توجه اين كه از گمراهى اين گروه با كلمه اشتراء (خريدن و مبادله كردن) تعبير مى كند كه خود بيانگر آزادى و اختيار آنها در هدايت و يا گمراهى خود مى باشد.


1 . بقره/174ـ175.

صفحه 235

9. نفاق و دورويى

خدا در آغاز سوره بقره منافقان را با اوصاف گوناگونى معرفى كرده است مانند:

1. دروغگويى.

2. خدعه و حيله.

3. سفاهت و بى خردى.

4. افساد و تبهكارى.

5. نفاق و دورويى.

آنگاه مى فرمايد:

(أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرُوا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَما كانُوا مُهْتَدينَ).(1)

«آنان گمراهى را خريدند و هدايت را از دست دادند و تجارت آنها سود نكرد و از دريافت هدايت خاص الهى محروم شدند».

منافقان براى نيل به مقاصد پست دنيوى بجاى آن كه براى آماده ساختن خود براى دريافت هدايت خاص الهى، صداقت و خيرخواهى، اصلاح و سازندگى و اخلاص و خردمندى را شيوه خود سازند، به كارهاى نادرست و صفات ناپسند روى آورند و در نتيجه به جاى آن كه در مقابل سرمايه گرانبهاى عمر خويش، هدايت را خريدارى كنند، گمراهى و ضلالت را خريدند.


1 . بقره/16.

صفحه 236

10. هم نشينى و رفاقت با افراد ناشايسته

از آنجا كه روز قيامت پرده ها كنار زده مى شود و هر چيزى، چهره واقعى خود را نمايان مى سازد (يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر)و گمراهان از هدايت يافتگان، و ظالمان از صالحان و عدالت خواهان باز شناخته مى شوند و هر كس نتايج اعمال خود را مشاهده مى كند، ظالمان و ستمگران از مشاهده سرانجام تلخ و نكبت بار خود به شدّت نگران شده و از شدّت ناراحتى دست خود را به دندان مى گزند و مى گويند:

(يا لَيْتَنى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً * يا وَيْلَتى لَيْتَنى لَمْ أَتَّخِذْ فلاناً خَليلاً * لَقَدْ أَضَلَّنى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنى وَكانَ الشَّيْطانُ لِلإِنْسانِ خَذُولاً).(1)

«اى كاش با پيامبر خدا همراه مى شدم، واى بر من اى كاش با فلان فرد ناشايسته رفاقت و دوستى نمى كردم، او مرا از راه قرآن كه براى هدايت من نازل شده بود، گمراه ساخت و شيطان خوار و رها كننده انسان مى باشد».

از آيات ياد شده به روشنى به دست مى آيد كه گمراهى انسان نيز مانند هدايت او معلول عوامل خاصى است و از طرز تفكر و نوع برخورد او با حق، و آرمانهاى بلند الهى انسانى سرچشمه مى گيرد، و قدرت و اراده او در تحقّق اين عوامل نقش مهم و كارسازى دارد.


1 . فرقان/27ـ29.

صفحه 237

انگيزه هاى جبر در مكتب اشاعره

      5

فصل هشتم

هدايت و ضلالت هاى الهى

مايه سلب آزادى از انسان نيست


صفحه 238

صفحه 239

هدايت ها و ضلالتهاى الهى و آزادى انسان

با عوامل هدايتِ هدايت يافتگان، و گمراهى گمراهان از ديدگاه قرآن آشنا شديم و دانستيم كه گمراهى و هدايت انسان معلول عوامل خاصى است كه خود انسان، در تحقق آنها نقش مستقيم و كارساز دارد، و اين بحث به خوبى مى تواند ديدگاه واقعى قرآن را در مسأله هدايت و ضلالت انسان روشن سازد و با توجه به آن، نياز به بحث ديگر نيست ولى در قرآن يك دسته آياتى است كه در نظر سطحى و ابتدايى با آنچه در گذشته بيان گرديد، ناهماهنگ است و گويا هدايت و ضلالت را از قلمرو قدرت و اختيار انسان به كلى بيرون دانسته، و آن را صد در صد وابسته به اراده و خواست خداوند مى داند. و طرفداران نظريه «جبر» به همين آيات استناد مى نمايند. براى اين كه بهتر بتوانيم اين آيات را مورد مطالعه و بررسى قرار دهيم، آنها را تحت عناوين ياد شده در زير دسته بندى مى كنيم:

1. خداوند هر كس را بخواهد هدايت يا گمراه مى كند.

2. هماهنگى آغاز و سرانجام آفرينش انسان، از نظر هدايت و ضلالت.

3. ايمان و پاكدامنى جز با خواست خدا تحقق نمى يابد.

4. خداوند هدايت همه انسانها را اراده نكرده است.


صفحه 240

واينك نمونه هايى از آيات مربوط به نخستين عنوان:

الف: (فَما لَكُمْ فِى الْمُنافِقينَ فِئَتَيْنِ وَاللّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا أَتُريدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَمَنْ يَضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلاً)(نساء/88).

«چه چيز باعث شده است كه درباره منافقان دو دسته شده ايد؟ خداوند به خاطر كارهايشان، آنان را به گمراهى برگردانده است آيا مى خواهيد كسى را كه خدا گمراه كرده است، هدايت نماييد؟ در حالى كه اگر خدا كسى را گمراه سازد راهى براى هدايت او يافت نمى شود».

ب:(مَنْ يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلياءَ مِنْ دُونِهِ)(اسراء/97).

«هر كه را خدا هدايت (1)كند; او واقعاً هدايت يافته است و هر كه را گمراه نمايد سرپرست و راهنمايى جز خدا براى او نخواهى يافت».

ج:(وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلّ اللّهُ مَنْ يَشاءُ وَيَهْدِى مَنْ يَشاءُ وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ)(ابراهيم/4).

«ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آن كه او به زبان قوم خود سخن مى گفت تا دستورهاى الهى را براى آنان بيان كند پس خدا هر كس را بخواهد هدايت مى كند و هر كس را بخواهد گمراه مى سازد و او خداى توانا و حكيم است».

د: (أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَيَهْدى مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نفسكَ عَلَيْهِمْ حَسَرات إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِما


1 . نظير اين آيه در سوره هاى ديگر قرآن نيز آمده است از جمله به: اعراف/178; زمر/36ـ 37 رجوع نماييد.

صفحه 241

يَصْنَعُونَ)(فاطر/8).

«آيا كسى كه كارهاى زشت خود را زيبا مى بيند(مانند كسى است كه به زشتى كارهاى خود اعتراف دارد و آنها را زشت مى بيند؟!) خدا هر كه را مى خواهد گمراه مى كند و هر كه را مى خواهد هدايت مى نمايد پس تو (اى پيامبر) بر گمراهى آنان حسرت مخور زيرا خدا از آنچه آنان انجام مى دهند آگاه است».

هـ: (وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِ آياتِنا صُمٌّ بُكُمٌ فِى الظُّلُماتِ * مَنْ يَشأ اللّه يُضْلِلْهُ وَمَنْ يَشأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراط مُسْتَقيم)(انعام/39).

«كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند كر و لالند و در تاريكى هاى (جهل و الحاد) قرار دارند خدا هر كس را مى خواهد گمراه مى سازد و هر كس را مى خواهد در راه راست قرار مى دهد».

و:(وَلَوْ شاءَ اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَلكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَيَهْدى مَنْ يَشاءُ وَلَتُسْئَلُنَّ عَمّا كُنْتُمْ تَعْمَلُون)(نحل/93).

«اگر خدا اراده مى كرد شما را يك امت قرار مى داد(كه همگى مؤمن باشيد) ولى هر كس را بخواهد گمراه مى كند و هر كس را بخواهد هدايت مى نمايد و بدون شك شما نسبت به كارهايتان بازخواست مى شويد».

تحليل و تفسير آيات ياد شده

نمونه هاى فوق از جمله آياتى است كه در نظر سطحى بر نظريه جبر گواهى مى دهند و دست آويز خوبى براى قائلان به جبر به شما مى آيند، حال به تحليل و تفسير آنها مى پردازيم تا از درستى يا نادرستى اين انديشه آگاه شويم:


صفحه 242

تحليل آيه نخست(نساء/88)

نخستين آيه مربوط به منافقان است و اگر تمام آيه به دقت مورد مطالعه قرار گيرد پاسخ شبهه جبر در خود آيه آمده است زيرا حاصل مفاد آيه اين است كه چرا مؤمنان درباره منافقان اختلاف نظر پيدا كرده و به دو گروه تقسيم شده اند گروهى به جنگ با آنان رأى مى دهند و گروه ديگر به خوددارى از جنگ با آنان توصيه مى نمايند و از آنان شفاعت مى كنند. در حالى كه خداوند آنان را به خاطر كارهاى ناروايى كه انجام داده اند به ضلالت و گمراهى برگردانده است در اين صورت آيا كسانى كه از آنان شفاعت مى كنند مى خواهند آنان را هدايت نمايند؟در حالى كه كسانى را كه خدا گمراه ساخته است راهى براى نجات آنان از گمراهى نيست. بنابراين گمراه نمودن آنها به خاطر اعمال زشتى است كه انجام داده اند نه اين كه بدون جهت خدا آنها را گمراه ساخته است.

جالب توجه آن كه در آيه بعد، يكى از خصلتهاى نارواى آنان را گوشزد نموده است و آن اين است كه اين منافقان نه تنها خود، از اسلام روى برگردانده اند و به آيين كفر باز گشته اند، بلكه مى خواهند مسلمانان را نيز با خود همراه سازند تا اين كه همه از نظر عقيده يكسان باشند:

(وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً).(1)

بنابراين آنچه موجب گمراهى منافقان شده است كارهاى منافقانه و نارواى آنان مى باشد آنان عناصر پست و نابخردى هستند كه به سختى با آيين پاك اسلام مخالفت مىورزند و در انديشه شوم برچيدن بساط آن از زمين مى باشند.


1 . به تفسير الميزان، ج5، ص 28 مراجعه شود.

صفحه 243

امّا اين كه خداوند اضلال و گمراه نمودن آنان را به خود نسبت داده و مى فرمايد: (وَاللّه أَركسهم) بايد يادآور شويم كه مقصود از اين اضلال كيفر دادن و مجازات آنان است كه به واسطه سنت تكوينى الهى كه بر زندگى بشر حاكم است، تحقق مى پذيرد. زيرا نسبت و قضاء حتمى خدا اين است كه هر كس از پذيرش حق سرباز زند و براى خاموش نمودن مشعل هدايت به نيرنگ هاى منافقانه مبادرت ورزد، از مسير حق منحرف مى گردد و به ورطه ضلالت و گمراهى سقوط مى نمايد و اگر چه منافقان با اختيار و آزادى خود به اين سرنوشت شوم گرفتار شده اند لكن از آنجا كه اين قانون را آفريدگار جهان مقرر نموده است، گمراه شدن آنان به خدا نسبت داده شده است.(1)

تفسير آيه دوم (اسراء/97)

براى آن كه روشن شود چه كسانى را خداوند هدايت مى نمايد يا گمراه مى سازد آيات قبل و بعد از اين آيه را مورد مطالعه قرار مى دهيم:

در آيات قبل چنين آمده است كه خداوند پيامبر خود را براى هدايت انسانها فرستاد ولى گروهى ايمان نياوردند. عامل خوددارى آنان از قبول دعوت پيامبر اين پندار نادرست بود كه مى گفتند چرا خداوند به جاى آن كه فرشتگان را براى هدايت بشر بفرستد، انسانى را مبعوث كرده است.(2)

و در آيات بعد مى فرمايد:«گمراهان را روز قيامت در حالى كه كر و لال و كور مى باشند بر چهره هايشان محشور مى نماييم، و جايگاه آنان دوزخ است


1 . در اين باره در آينده مشروحاً بحث خواهد شد. 2 . (وَما مَنَعَ النّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلاّ أَنْ قالُوا أَبْعَثَ اللّهُ بَشراً رَسُولاً)(اسراء/94و...).

صفحه 244

اين كيفر آن است كه آنان به آيات ما كفر ورزيدند و معاد و جهاد پس از مرگ را انكار نمودند.(1)

همان گونه كه اين آيات حاكى است عامل اصلى گمراهى آنان، انديشه نادرست، و خوى ناپسند خودخواهى، و استكبار آنان است، و ما در بحث گذشته روشن ساختيم كه از ديدگاه قرآن خوى كبر و خودخواهى از عوامل ضلالت و گمراهى انسان مى باشد.

تفسير آيه سوم(ابراهيم/4)

اين آيه مى گويد: خداوند پيامبران خود را برمى انگيخت تا با زبان معمولى چنان كه همگان درك كنند; حقائق الهى را براى آنان بازگو نمايند و خداوند هر كس را بخواهد هدايت كرده و هر كس را بخواهد گمراه مى سازد:

ما درباره اين آيه چند مطلب را يادآور مى شويم:

1.اگر به راستى اراده و توانايى انسان در هدايت و گمراهى او، هيچ نقش نداشته باشد، بعثت پيامبران و بازگو كردن معارف و احكام الهى به گونه اى كه همگان درك نمايند، چه اثرى دارد؟ زيرا بر فرض اين كه آنان هيچ گونه حق انتخابى ندارند، و قبول يا رد دعوت پيامبران از اراده و توانايى آنان بيرون است، بيان حقايق و عدم آن يكسان است، پس بعثت پيامبران كارى لغو و بيهوده مى باشد و اين با حكمت آفريدگار يكتا ناسازگار است.

بنابراين اگر به فرض از فهم معناى واقعى اين آيه ناتوان باشيم،


1 . (وَنَحْشُرهُمْ يَوم القِيامَة عَلى وُجُوهِهم عُمياً وَبُكْماً وَصُمّاً ماويهُمْ جَهَنَّم...)(اسراء/97). (ذلِكَ جَزاءهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِ آياتِنا...)(اسراء/98).

صفحه 245

نمى توانيم آن را طورى تفسير كنيم كه با اصل «حكمت» خداوند ناسازگار باشد.

2. آنچه در اين آيه و آيات مشابه آن درباره هدايت و ضلالت انسان آمده است اين است كه خداوند هر كس را بخواهد هدايت يا گمراه مى كند امّا اين كه مشيت او به هدايت يا گمراهى چه كسى تعلق گرفته است، بيان نشده است، در اين صورت با در نظر گرفتن آياتى كه در بحث گذشته يادآور شديم و با توجه به اين كه اراده خداوند بدون ملاك و به صورت گزاف به چيزى تعلق نمى گيرد، معلوم مى شود كه اراده خداوند به هدايت يا گمراهىِ كسانى تعلق مى گيرد كه عوامل آن را به كار بسته اند، همان عواملى كه از طرز فكر و نوع تصميم گيرى انسان در برابر آرمان هاى الهى مايه مى گيرد و در بحث قبل آنها را بازگو نموديم.

اين مطلب در مضمون پاره اى از آيات به طور صريح بازگو شده است:

الف: خداوند غير از فاسقان كسى را گمراه نمى سازد.

(وَما يُضِلُّ بِهِ إِلاّ الْفاسِقينَ)(بقره/26).

ب: خداوند مؤمنان را در زندگى دنيا و آخرت ثابت قدم مى دارد و ستمگران را گمراه مى سازد:

(يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَفِي الآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللّهُ الظّالِمينَ)(ابراهيم/27).

ج: خداوند اسراف كنندگان شكاك(در حقايق بديهى و روشن) را گمراه مى نمايد.

(كَذلِكَ يُضِلُّ اللّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ) (مؤمن/34).


صفحه 246

د: خدا كافران را گمراه مى كند.

(كَذلِكَ يُضِلُّ اللّهُ الْكافِرينَ)(غافر/74).

هـ: آنگاه كه از طريق حق منحرف گرديدند خداوند دلهايشان را از جانب سعادت بازگرداند.

(فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهم)(صف/5).

و:خداوند به دلهاى متكبران و جباران مهر(شقاوت و ضلالت) مى زند.

(كَذلِكَ يَطْبَع اللّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَّبِر جَبّار)(مؤمن/35).

با مطالعه اين آيات جاى هيچ ترديدى باقى نمى ماند كه هدايت و ضلالت انسان گر چه به عنوان دو پديده، به مشيت و اراده الهى منتهى مى گردد ولى در تحقق آن، عوامل ديگرى نيز نقش دارند كه از مهمترين آنها خواست و اراده خود انسان است.

3. آيه قبل از آيه مورد بحث، به روشنى به اين مطلب گواهى مى دهد كه اراده الهى به گمراهى چه كسانى تعلق گرفته است در اين آيه چنين آمده است:

آنان كه زندگى دنيا را بر زندگى و حيات اخروى برگزيده اند و ديگران را از راه خدا باز مى دارند; در گمراهى دورى فرو افتاده اند(ابراهيم/13).

بررسى آيات ديگر

از آنچه پيرامون آيات گذشته يادآور شديم پاسخ شبهه «جبر» نسبت به آيات ديگر نيز روشن مى گردد خواننده محترم اگر با دقت آن آيات را مورد مطالعه قرار دهد در مى يابد كه هيچ يك از آنها بر عقيده طرفداران جبر دلالت ندارد با توجه به شواهدى كه در خود آن آيات و يا در آيات ديگر قرآن آمده است


صفحه 247

و نيز با توجه به اصول مسلم عقلى كه قطعاً مورد قبول قرآن نيز هست، مى تواند نظر واقعى قرآن را در مسأله جبر و اختيار و هدايت و ضلالت به دست آورد و ما براى رعايت اختصار از بررسى تفصيلى آن خوددارى مى كنيم و دامن سخن را در مورد اين گروه كوتاه مى نماييم، و به بررسى آيات ديگر كه تحت عنوان دوم قرار مى گيرند، مى پردازيم.

هماهنگى آغاز و انجام آفرينش انسان از نظر هدايت و ضلالت(1)

دومين دسته از آيات قرآنى كه در بحث هدايت و ضلالت بايد مورد بررسى قرار گيرد; آياتى است كه انسانها را از نظر آفرينش به دو دسته تقسيم مى كند و سرانجام انسان را از نظر هدايت و ضلالت هماهنگ با سرآغاز آفرينش او مى داند و بر اين باور است كه هر كس در زندگى دنيوى خود همان راهى را مى رود كه آفرينش او اقتضاء مى نمايد.

ما تنها به يكى از روشن ترين آيات قرآن در اين باره، بسنده مى كنيم:

1. (كَما بَدأَكُمْ تَعُودُونَ * فَريقاً هدى وَفَريقاً حَقَّ عَلَيهِمُ الضَّلالَة)(اعراف/29ـ30).

«همان گونه كه خداوند شما را آفريده است; به سوى او باز مى گرديد. گروهى هدايت يافته و گروهى ديگر گمراهى آنان حق و حتمى است».


1 . عنوان دوم از آيات است كه مستمسك جبريان است و در ص 18 به عناوين كلى آنها اشاره شد.

صفحه 248

بررسى و تفسير

اين دو آيه در نخستين مطالعه، و در چشم انداز سطحى، از دلايل روشن نظريه جبر به شمار مى روند ولى اگر با واقع بينى و نگاه عميق مورد مطالعه قرار گيرند معلوم خواهد شد كه نه تنها دليل بر انديشه جبر نيستند، بلكه بر اختيار و آزادى انسان گواهى مى دهند و اينك بررسى و تفسير اين دو آيه:

براى روشن شدن اين دو آيه بايد قبل و بعد آنها را نيز مورد مطالعه قرار دهيم:

(قُلْ أَمَرَ رَبّى بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد وَادْعُوهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّين كََمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ * فَريقاً هَدى وَفَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطينَ أَوْلياءَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ)(اعراف/29ـ30).

«بگو خداوند مرا به عدالت و عبارت و اخلاص دستور داده است همان گونه كه شما را آفريده است، به سوى او باز مى گرديد، گروهى هدايت يافته و گروهى گمراهيشان حق و حتمى است آنان ولايت شياطين را بر ولايت خدا برگزيده اند و مى پندارند كه هدايت يافته اند».

با توجه به اين كه، اين آيه پس از آياتى آمده است كه آغاز آفرينش نوع انسان را بيان مى كنند مقصود اين است كه قضاء الهى بر اين استوار گرديده است كه انسانها به دو دسته تقسيم كردند گروهى هدايت يافته و بر صراط مستقيم و گروهى ديگر گمراه و منحرف از راه راست و در پايان نيز به همين صورت به سوى خدا بازگشت مى كنند و امّا اين كه چرا قضا و مشيت الهى به گمراهى عده اى تعلق گرفته است در خود آيه بيان گرديده است و آن اين كه:


صفحه 249

آنان ولايت شيطان را بر ولايت خدا ترجيح داده اند و قضاء حتمى الهى بر اين استوار است كه هر كس ولايت شيطان را برگزيند وى را گمراه مى سازد، و در آيات ديگر بر اصل تصريح شده است مانند:

(كَتَبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَولاّهُ فَإِنَّهُ يُضِلَّهُ)(حج/4).

اين اصل ثابت و قضاء قطعى الهى، در آيه ديگر با صراحت بيشترى بيان گرديده است.

(قالَ هذا صِراطٌ عَلىَّ مُسْتَقيمٌ أَنَّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الغاوين)(حجر/42).

«خداوند(خطاب به ابليس) فرمود«قضاء حتمى و صراط مستقيم من بر اين استوار است كه تو بر بندگان من استيلاء و سلطه اى ندارى مگر آنان كه از تو پيروى نمايند».

اين آيه نيز انسانها را به دو گروه تقسيم مى كند:

1. آنان كه شيطان را بر آنها سلطه و استيلايى نيست اين گروه همان هدايت يافتگانند.

2. گروهى كه از شيطان پيروى نموده اند و آنان كسانى اند كه قضاء الهى بر گمراهيشان تحقق يافته است.

بنابراين اگر چه قضاء الهى به هدايت گروهى و گمراهى گروه ديگر تعلق گرفته است لكن اين قضاء الهى با آزادى و اختيار انسان منافات ندارد، زيرا قدرت و خواست بشر نيز يكى از اجزاء اين قضاء الهى است مشيت و قضاء الهى بر گمراهى كسانى استوار گرديده كه با اراده و اختيار خود ولايت شيطان را برگزيده، از او پيروى نمايند.


صفحه 250

قرآن كريم خود اين مطلب را اين گونه يادآور شده است:

(فَإِمّا يَأْتِيَّنكُمْ مِنّى هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُداىَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقى وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرى فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى)(طه/124).

«اگر از جانب من (خدا) هدايت و راهنمايى براى شما آمد پس هر كس از آن پيروى نمايد در مسير زندگى گمراه نمى گردد، و سرانجام بدبخت نمى شود، و آن كس كه از ياد من (هدايت هاى الهى) روى برگرداند زندگى ناگوار و تنگى خواهد داشت و روز قيامت نابينا(كنايه از گمراهى است) محشور مى شود».

دستور به عدالت و پاكى در آيه، دليل بر آزادى انسان است

اگر آغاز دو آيه مورد بحث را، به دقت مطالعه كنيم معلوم مى شود كه اين دو آيه نه تنها دليل بر نظريه جبر نيستند، بلكه بر آزادى و اختيار انسان گواهى مى دهند زيرا در آغاز آن دو، خداوند به عدالت و عبادت و اخلاص دستور مى دهد و ناگفته معلوم است كه از نظر عقل، تكليف كسى به كارى كه هيچ قدرت و اراده اى در تصميم گيرى ندارد بيهوده و لغو است و با توجه به اين كه آفريدگار حكيم از هر گونه بيهودگى و لغو منزه و پيراسته مى باشد اين تكليف الهى خود دليل روشنى بر اختيار و آزادى انسان به شمار مى رود.

اينك با توجه به آنچه پيرامون اين دو آيه يادآور شديم مى توانيم تصوير روشنى از مفاد آنها به دست آوريم و آن اين كه خداوند انسان را به عدالت و اخلاص و عبادت دستور مى دهد، آنگاه اين دستور را تفسير مى نمايد كه قضاء


صفحه 251

حتمى خداوند در آفرينش انسان، بر اين استوار گرديده كه گروهى هدايت يابند و گروهى گمراه گردند و چون قوانين الهى بى ملاك و گزاف نيست و بر معيار و شيوه حكيمانه اى مبتنى است تنها آن كسانى گمراه مى گردند كه به جاى ولايت رحمان، ولايت شيطان را برگزينند ولى آنان كه جوياى هدايت و طالب سعادتند بايد از ولايت شيطان دورى گزيده و با رعايت اصل عدالت در نظام زندگى خود، وعبادت توأم با اخلاص در مقام پرستش، پيروى خود را از ولايت خداوند ابراز نمايند.

اكنون به تفسير گروه سوم مى پردازيم.

***

ايمان و نيكوكارى جز با خواست واذن خدا تحقق نمى يابد

دسته سوم آياتى است كه مى گويد ايمان به خدا و گام نهادن در راه سعادت و نيكى، جز به اذن و مشيت الهى تحقق نمى يابد، بنابراين، هدايت انسان هاى هدايت يافته، پديده اى است كه صد در صد وابسته به اراده و خواست خدا بوده، و از قلمرو خواست و اراده انسان بيرون است و از آنجا كه ضلالت نيز در نقطه مقابل هدايت قرار دارد آن نيز بيرون از قلمرو اراده و خواست انسان خواهد بود و اين همان انديشه جبرگرايان است.

و اينك نمونه هايى از اين آيات:

1.(وَلَوْ شاءَ رَبُّكَ لامَنَ مَنْ فِى الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حَتّى يَكُونُا مُؤْمِنينَ * وَما كانَ لِنَفْس أَنْ تُؤْمِنَ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ)(يونس/99ـ100).


صفحه 252

«اگر خدا مى خواست همه انسانها ايمان مى آوردند آيا تو مردم را از روى اكراه و اجبار وادار به ايمان مى كنى؟ كسى نمى تواند به خدا ايمان آورد مگر به اذن خدا و پليدى را بر آنان كه عاقلانه رفتار نمى كنند، قرار مى دهد».

2.(ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصدٌ وَمِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ)(فاطر/32).

«آنگاه كتابهاى آسمانى (يا قرآن) را به بندگان برگزيده خود عطا كرديم پس برخى از آنان (بندگان) به خود ستم نموده و گروهى راه ميانه را برگزيده و عده اى با اذن و مشيت خداوند به سوى نيكى ها سبقت گرفتند اين فضل بزرگ خداوند است».

3. (وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوتى بَلْ للّهِ الأَمْرُ جَميعاً أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءَ اللّهُ لَهَدى النّاسَ جَميعاً...)(رعد/32).

«اگر قرآنى نازل مى شد كه كوهها را به حركت در مى آورد، و زمين را قطعه قطعه مى كرد، و مردگان را به سخن مى آورد (همه انسانها هدايت نمى شدند) لكن امر هدايت و ضلالت همگى به دست خدا است آيا مؤمنان نمى دانند كه اگر خدا مى خواست همه انسانها را هدايت مى كرد؟».


صفحه 253

بررسى و تفسير آيات

در اين آيات و آيات ديگر مشابه آنها دو مطلب بيان گرديده است:

1. ايمان و گرايش به خوبى ها جز با اذن خدا تحقّق نمى يابد.

2. خداوند هدايت همه انسانها را اراده نكرده است.

اين دو مطلب كه دو اصل قرآنى در مسأله هدايت و ضلالت بشمار مى روند هر چند به ظاهر چنين مى نمايند كه انسان در هدايت و گمراهى خويش فاقد اراده و حق انتخاب است، لكن اگر آيات ياد شده و آيات ديگر مشابه آنها را با دقت مورد مطالعه قرار دهيم خواهيم ديد كه هيچ گونه ارتباطى با نظريه «جبر» ندارند.

اين كه جز با خواست و مشيت خداوند كسى را ياراى ايمان و گرايش به سوى خوبى ها نيست، يكى از اصول توحيدى قرآن است كه براى هيچ مؤثرى جز آفريدگار يكتا استقلالى در تأثير قائل نيست قرآن اگر چه قانون اسباب و مسببات را محترم مى شمارد ولى آن را در طول اراده خدا مى داند نه در عرض آن.

ايمان به خدا و گرايش به سوى خوبى ها از پديده هاى هستى است و به حكم قانون عليت در تحقق خود، به اسباب و شرايط ويژه اى نيازمند است كه انتخاب و اراده انسان از جمله عوامل و اسباب پيدايش آن مى باشد ولى با توجه به اصل قرآنى ياد شده (سلسله علل به اراده آفريدگار هستى منتهى مى گردد) اراده و خواست انسان آنگاه مؤثر واقع مى شود كه از پشتوانه اراده خداوند نيز برخوردار باشد، در غير اين صورت عقيم و بى اثر خواهد بود.


صفحه 254

از توضيحات ياد شده روشن شد كه اين اصل قرآنى هرگز، اراده و اختيار انسان را درهدايت و يا ضلالت او نفى نمى كند آنچه را نفى مى كند استقلال اراده او در تأثيرگذارى است و همان گونه كه يادآور شديم اين اصل يكى از مهمترين اصول اعتقادى قرآن و فلسفه اسلامى است.

بررسى دومين مطلب

اينك دومين مطلبى را كه در آيات ياد شده طرح گرديده است; مورد بررسى قرار مى دهيم:

«خداوند هدايت همگان را اراده نكرده است و اگر مى خواست كه همه انسانها هدايت شوند، همگى هدايت مى شدند».

طرفداران نظريه جبر اين مطلب قرآنى را با اصل آزادى و اختيار انسان در هدايت و ضلالت ناسازگار مى دانند ولى حقيقت اين است كه اين مطلب نيز هيچ گونه منافاتى با حريت و آزادى انسان ندارد.

اين كدام هدايت است كه خداوند آن را براى همگان نخواسته است و اگر مى خواست بدون شك هدايت مى شدند؟ هدايت اختيارى يا هدايت اجبارى؟

مدعاى ما اين است كه مقصود از اين هدايت، هدايت اجبارى است و منظور اين است كه خداوند هدايت اجبارى انسانها را اراده نكرده است زيرا چنين هدايتى نه با قانون آزمايش و امتحان خداوندى سازگار است، و نه با فلسفه بعثت پيامبران و قانون كيفر و پاداش اخروى.

نخستين آيه از آيات نامبرده در ايـن بخش شاهد گويايى بر اين مدعى است:


صفحه 255

زيرا در آيه ياد شده پس از آن كه مى فرمايد: «اگر خدا مى خواست همه انسانها ايمان مى آوردند چنين مى گويد: آيا تو (اى پيامبر) انسانها را به اكراه و اجبار وادار به ايمان مى كنى؟(أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حَتّى يَكُونُوا مُؤْمِنينَ)؟ اين استفهام انكارى چنين مى فهماند كه:

اوّلاً: اجبار و اكراه انسانها بر هدايت از حوزه توانايى پيامبر بيرون است زيرا خداوند آن را اراده نكرده است و بديهى است كه هيچ پديده اى بدون اراده و خواست خدا تحقق نمى يابد.

وثانياً: اگر بر فرض، چنين هدايتى تحقق يابد، فاقد ارزش بوده و معيار سعادت و كمال انسانى نخواهد بود.

به عبارت واضح تر: هدايتى كه خداوند آن را اراده نكرده است همان هدايتى است كه در فقره دوم آيه خطاب به پيامبر مطرح شده است، و چون هدايت دوم هدايت اجبارى است طبعاً مقصود از هدايت نخست نيز همان هدايت اجبارى مى باشد.

در جاى ديگر خطاب به پيامبر چنين مى فرمايد:

«اگر روى گرداندن كافران و مشركان از پذيرش آيين يكتاپرستى بر تو گران است (و مى خواهى همگان ايمان آورند) پس اگر مى توانى به درون زمين راه يابى، يا به آسمان بالا روى و آيت معجزه اى براى كافران بياورى پس چنين كن، واگر خدا مى خواست همه را هدايت مى كرد پس از جاهلان مباش، تنها كسانى به دعوت به خداپرستى و پاكدامنى پاسخ مى دهند كه گوش شنوا دارند(ولى مردگان از درك آن عاجزند). آنگاه اين حقيقت را درك مى كنند، كه برانگيخته شوند. خداوند آنان را


صفحه 256

برمى انگيزد. سپس به سوى او بازگشت مى كنند(و به درستىِ دعوت پيامبران واقف مى گردند).(1)

مقصود از هدايت در اين آيه نيز هدايت اجبارى است زيرا شكى نيست كه قرآن بزرگرين آيت و معجزه ى است كه خداوند براى اثبات حقانيت پيامبر اسلام به او عطا كرده است.

براى فراهم شدن زمينه هدايت اختيارى آيت و معجزه اى بالاتر از قرآن متصور نيست بنابراين مقصود از آيتى كه با استفهام انكارى عدم توانايى پيامبر را بر آوردن آن بيان مى نمايد آيتى است كه از طريق اجبار، مخالفان دعوت پيامبر را نيز به قبول آن وادار نمايد. از آنجا كه اين نوع از هدايت بى ارزش است از اين جهت به هيچوجه تحقق نخواهد پذيرفت.

در حقيقت اين آيه مى خواهد يپامبر را از نگرانى اعراض مشركان بيرون آورد كه با توجه به اين كه انسانها در هدايت و ضلالت و پذيرش دعوت پيامبران و يا اعراض از آن مختار و آزاد مى باشند. و كيفر و پاداش بر اختيار و آزادى انسان استوار است، در اين صورت نبايد پيامبر پس از آن كه وظيفه رسالت خويش را به طور كامل ايفا نمود از اعراض و گمراهى مخالفان نگران و اندوهگين باشد زيرا با كمال آزادى، هدايت را نپذيرفتند و چون هدايت اجبارى انسانها با اصول اعتقادى و معارف توحيدى ناسازگار است اگر كسى خواستار آن باشد از جاهلان به معارف الهى خواهد بود. در اين صورت جاى نگرانى نيست.


1 . (وَإِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِن اسْتَطعتَ أَنْ تَبْتَغى نَفَقاً فِى الأَرضِ أَو سُلَّماً فِى السَّماءِ فَتأْتيَهُمْ بِايَةوَلَوْ شاءَ اللّهُ لَجَمعهُم عَلى الهُدى فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلين...)(انعام/35ـ36).

صفحه 257

آنگاه در آيه بعد، همين مطلب را با بيانى ديگر توضيح مى دهد كه انسانها در مقابل دعوت پيامبران دو دسته اند، گروهى به آن گوش جان مى سپارند و به آن ايمان مى آورند و گروهى ديگر همانند مردگانند كه بشارت ها و اندرزهاى پيامبران در آنان هيچ تأثيرى ندارد و چون بعثت پيامبران و تكاليف دينى براى امتحان و آزمايش انسان ها است و آن نيز جز با اختيار بشر و حق انتخاب و تصميم گيرى او تحقق نمى يابد بنابراين نبايستى در فكر هدايت اجبارى گمراهان و مخالفان بود.(1)

از آنچه بيان گرديد معناى آيات ديگر قرآن كه مشابه آيات ياد شده است(2) و مفاد آنها اين است كه خداوند هدايت همه انسانها را اراده نكرده است نيز روشن گرديد و طرح و بررسى جداگانه آنها لزومى ندارد.

اسناد ضلالت انسان به خدا

اكنون كه انسان از ديدگاه قرآن خود مسئول گمراهى خويش است و انديشه جبر در مسأله هدايت و ضلالت، فكر خام و ناآزموده اى بيش نيست جاى اين سؤال باقى است كه چرا گاهى گمراهى انسان، به خدا نسبت داده مى شود و اصولاً با توجه به اين كه گمراه كردن ديگران يكى از صفات نقص به شمار مى رود چرا قرآن اين صفت را به خدا نسبت مى دهد؟

اين سؤال از ديرباز توجه مفسران و متكلمان اسلامى را به خود جلب كرده و پاسخهاى گوناگونى به آن داده شده است.


1 . براى تفسير اين آيه به تفسير الميزان: ج7، ص 64ـ 67 رجوع نماييد. 2 . سجده/13، انعام/107، انعام/149.

صفحه 258

«ضلال» در لغت به معنى عدول و انحراف از طريق مستقيم و راه سعادت بخش است خواه در قلمرو انديشه و نظر، خواه در مسير زندگى و عمل، بديهى است اگر انسان و يا هر موجود عاقل، موجبات گمراهى و انحراف ديگران را فراهم نمايد; مرتكب كار قبيح و ناپسندى شده است و با اين حال به هيچوجه نمى توان اين صفت ناپسند را به خدا نسبت داد ولى در عين حال در قرآن صفت اضلال به خدا نسبت داده شده است، بايد اين اضلال معنى ديگر داشته باشد كه مذموم و ناپسند نباشد و به همين جهت مفسران اضلال را در قرآن به دو قسم تقسيم كرده اند.

1. اضلال ناپسند و مذموم.

2. اضلال پسنديده و محمود.

قسم نخست عبارت است از اين كه با خدعه و نيرنگ كسى را از راه حق منحرف نموده، به طريق باطل سوق دهند. اين قسم از اضلال همان است كه به شيطان(1)، فرعون(2)، سامرى(3) سردمداران تباهى و استكبار(4) ، هواى نفس(5) رفيق نااهل(6) نبت داده شده است.

با توجه به اين كه اين قسم از اضلال را نمى توان به خدا نسبت داد بايد ديد آن كدام قسم از اضلال است كه قرآن به خدا نسبت داده است.


1 . (وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبلاً كَثيراً)(يس/62). 2 . (وَأَضَلّ فِرعَون قومَه وَما هَدى...)(طه/79). 3 . (وَأَضَلَّهُمُ السّامريّ)(طه/85). 4 . (إِنّا أَطَعْنا سادَتنا وَكُبرائَنا فَأَضَلُّونا السَّبيلا)(احزاب/67). 5 . (وَلا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللّه)(ص/26). 6 . (يا وَيْلتى لَيْتَنى لَمْ أَتَّخِذ فُلاناً خَليلاً لَقَدْ أَضَلَّنى عَنِ الذِّكر...)(فرقان/28).

صفحه 259

سخنى از راغب اصفهانى

راغب اصفهانى در مفردات خود در اين باره چنين مى گويد:

اضلال الهى بر دو قسم است يكى اين كه وقتى انسان خود راه باطل را برگزيند و گمراه گردد، خداوند حكم به گمراهى مى كند و راه بهشت را بر او مى بندد، و او را به دوزخ سوق مى دهد. اين اضلال عين حق و عدل است، ديگرى اين است كه خداوند انسان را به گونه اى آفريده است كه هرگاه به سوى خوبى ها يا بدى ها تمايل پيدا كرد و با آنها مأنوس گرديد، رفته رفته خوبى يا بدى جزء طبيعت و سرشت او مى گردد به گونه اى كه به آسانى نمى تواند آن را از خود جدا سازد، و چون از يك طرف اين استعداد و خصوصيت روحى و انعطاف نفسانى را خدا در او آفريده است و از طرف ديگر هر چيزى كه به نحوى در تحقّق فعلى تأثير داشته باشد، آن فعل به او نسبت داده مى شود، بنابراين نسبت ضلالت و گمراهى انسان به خدا از اين جهت اشكالى ندارد سپس اضافه مى كند مسأله تقليب افئده(1)(دگرگون كردن دلها) و مهر زدن بر قلب ها(2) و افزودن مرض هاى نفسانى(3)نيز از همين قبيل است.(4)

گفتارى از علاّمه طبرسيرحمه اللّه

علامه طبرسى، مؤلف تفسير معروف «مجمع البيان» براى اضلال الهى


1 . (وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتهُم...)(انعام/110). 2 . (خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهمْ...)(بقره/7). 3 . (فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّه مَرَضاً)(بقره/10). 4 . مفردات راغب، ص 297، ماده ضل.

صفحه 260

چهار وجه ذكر نموده و مى گويد همه آياتى كه اضلال را به خدا نسبت داده است بايد به يكى از اين وجوه چهارگانه برگرداند زيرا آن اضلالى كه به شيطان و فرعون و سامرى نسبت داده شده است به هيچ وجه به خدا نسبت داده نمى شود.

وجوه چهارگانه اى كه نامبرده بيان كرده است بدين قرار است:

الف: سخت گيرى در امتحان

شكى نيست كه در امتحان هاى سخت، گروهى به گمراهى كشيده مى شوند، و البته گروهى نيز پيروز و موفق مى گردند اگر چه اين گمراهى عوامل خاصى دارد و عمده ترين آن همان سوء استفاده از حق انتخاب و عدم تصميم گيرى درست فرد گمراه است، ولى چون شخص امتحان كننده نيز در اين پديده دخالت داشته است، گمراهى را به او نسبت مى دهند مانند اين كه اگر فردى براى امتحان، نقره اى را در آتش بيفكند و ناخالصى آن ظاهر گردد مى گويند نقره خود را تباهى نمودى در حالى كه او تباهى را در آن ايجاد نكرده و تنها سبب آشكار شدن آن گرديده است اسناد ضلال به بتها نيز از همين قبيل است قرآن گفتار إبراهيم (عليه السلام) را در اين باره چنين نقل مى كند:

(رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النّاسِ...)(ابراهيم/36).

«پروردگارا اين بتها بسيارى از مردم را گمراه كرده اند...».

شكى نيست كه عامل گمراهى آنان سبك عقلى و نا آزمودگى آنها بوده است ولى آنچه وسيله نمايان شدن گمراهى آنان گرديده، بتها بوده است.

نظير يا قريب به اين معنى است وقتى كه كسى فريفته و دلباخته جمال


صفحه 261

معشوق خود مى گردد به طورى كه مرتكب كارهاى غير معقول و ناپسند نيز مى گردد در اين صورت گفته مى شود آن معشوق عقل او را زايل نموده و اخلاقش را تباه ساخته در حالى كه چه بسا هرگز او را نمى شناسد ولى از آنجا كه به خاطر او اين گمراهى و انحراف فكرى و عملى در عاشق بوجود آمده، به او نسبت داده مى شود.

اسناد اضلال به خدا در آيه (26بقره) از همين قبيل است.

(يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَيَهْدى بِهِ كَثيراً وَما يُضِلُّ بِهِ إِلاّ الْفاسِقينَ).

«خداوند به واسطه مثالهايى كه مى زند، گروه بسيارى را گمراه نموده و گروه بسيارى را هدايت مى كند. و جز فاسقان كسى را گمراه نمى سازد».

يعنى خداوند به واسطه اين مثالها انسانها را امتحان مى كند اين آزمايش گمراهى فاسقان و هدايت مؤمنان را نمايان مى سازد همان گونه كه آزمايشگر، نقره خود را با افكندن در آتش امتحان مى نمايد.

ب: به خود واگذارى انسان و باز نداشتن او از گناه

گاهى مقصود از اضلال الهى اين است كه خداوند انسان را به خود وامى گذارد و الطاف و عنايات ويژه اى را كه به مؤمنان عطا مى نمايد از او دريغ مى كند و بالأخره او را به صورت قهرآميز از گناه باز نمى دارد.

در توضيح اين مطلب يادآور مى شويم كه بازداشتن گناهكار از گناه به صورت قهرآميز و اجبار با اصل اختيار و آزادى انسان كه مورد تأييد قرآن است ناسازگار است و امّا به خود واگذارى او، در حقيقت كيفر افكار و اعمال


صفحه 262

نادرست او است كه از آن گاهى به «استدراج» و گاهى به خذلان تعبير مى شود.

قرآن در اين باره مى گويد:

(وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا سَنَسْتِدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ)(اعراف/182).

امام صادق(عليه السلام) فرمودند هرگاه خداوند خير بنده اى را بخواهد پس اگر گناهى انجام دهد او را به نقمت و خشم خويش گرفتار مى كند، تا توبه و استغفار نمايد و اگر براى او شر و بدى بخواهد (اعمال بد او را كيفر نمايد) پس اگر مرتكب گناهى گردد او را مشمول نعمت خويش مى كند تا توبه و استغفار را فراموش نمايد آنگاه فرمود اين معنى سخن پروردگار است كه فرمود:(سَنَسْتِدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ).(1)

امام صادق(عليه السلام) درباره توفيق و خذلان فرمودند:

وقتى انسان به دستورات الهى جامه عمل پوشد و عمل او موافق با امر خدا باشد، او موفق است و اگر اراده گناه نمايد، خداوند او را مورد لطف خود قرار داده به گونه اى كه او را از انجام آن منصرف نمايد اين نيز توفيق الهى است و اگر او را به خود واگذارد تا مرتكب آن گناه شود اين «خذلان» الهى است.(2)

3. حكم به گمراهى گمراهان

گاهى اضلال به معنى حكم كردن به گمراهى افراد و نام بردن گمراهان مى باشد پس اگر بگوييد «اضلّه يا اكفره» مقصود اين است كه حكم به كفر و


1 . بحارالانوار، ج5، ص 217. 2 . بحارالأنوار، ج5، ص 200.

صفحه 263

گمراهى او نمود نه اين كه او را گمراه كرد يا كافر نمود، آنگاه براى شاهد يك بيت شعر از كميت شاعر را ذكر نموده است:

فَطائِفَةٌ قَدْ أكْفرُونى بِحُبِّكُمْ *** وَطائِفَةٌ قالُـوا مُسيىءٌ وَمَذْنِبٌ

گروهى به خاطر دوستى شما (اهل بيت پيامبر) مرا نسبت به كفر دادند و گروهى ديگر گفتند گناهكار و بدكردار است.

4. عذاب نمودن و كيفر دادن

اضلال به معنى عذاب نمودن و هلاك كردن نيز به كار مى رود قرآن در اين باره مى فرمايد:

(إِنَّ الْمُجْرِمينَ فِى ضَلال وَسُعُر * يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِى النّارِ عَلى وُجُوهِهِمْ)(قمر/47 و48).

«گناهكاران در گمراهى و آتشهاى سوزانند روزى كه بر صورتهايشان در آتش كشيده مى شوند».

بنابراين وقتى قرآن مى فرمايد خداوند گروهى را گمراه مى سازد مقصود اين است كه آنان را از رحمت خود دور مى سازد، و راه بهشت را بر آنان مى بندد و آنا را هلاك مى گردند.(1)

خدا يگانه مؤثر حقيقى است

وجوهى كه از اين دو دانشمند گرانمايه يادآور شديم هر يك مى تواند به نوبه خود پاسخ درست و مناسبى از سؤال ياد شده در عنوان بحث باشد ولى در


1 . مجمع البيان، ج1، ص 68، تفسير آيه26 بقره.

صفحه 264

اين جا پاسخ ديگرى نيز هست كه با بيان آن، بحث خود را پايان مى دهيم و آن اين كه در نظام آفرينش هيچ پديده اى در تأثيرگذارى خود، مستقل نيست مرگ و حيات، شكست و پيروزى، ضعف و قوت، گمراهى و هدايت و... هر يك معلول اسباب و علل معينى است. ولى سلسله علل در نهايت به اراده آفريدگار يكتا منتهى مى گردد «لا حولَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه الْعَليّ العَظيم» بنابراين اگر چه انسان خود مسئول گمراهى خويش است و اراده و خواست او عامل اين گمراهى به شمار مى رود. لكن اراده و توانايى او وابسته به اراده و قدرت نامحدود الهى است و از اين جهت گروهى انسان به خدا نيز نسبت داده مى شود.