تاریخ علم اصول از نگاه شهید صدر
بر اساس درس های استاد مهدی هادوی

سید محمد کاظم روحانی

- ۴ -


درس سوم - دوره‏ى اوّل : دوره‏ى تأسيس

مهم‏ترين مباحث اين درس:

1. نگاهى به تعريف دوره و بررسى معيارهاى دوره‏بندى يك علم
2. بررسى دوره‏ى تأسيس و تحليل كيفيّت و علل پيدايش اصول فقه در شيعه
3. شناخت شخصيت‏هاى اصلى دوره‏ى نخست
4. نگاهى به انديشه‏هاى اصولى دوره‏ى نخست
5. بيان ويژگى‏هاى مهمّ دوره

ادوار و تطوّرات اصول فقه

مراد از دوره چيست؟

دوره، برهه يا بخشى از زمان را شامل مى‏شود كه ويژگى‏هاى خاصّى دارد، به اين معنا كه يا نشان دهنده‏ى تحوّل و پيشرفت علم و طرح نظريه‏هاى بديع است يا به عكس حاكى از ركود و ايستايى علم مى‏باشد.

ملاك و معيار در دوره بندى علم چيست؟

براى بررسى ادوار يك علم معيارهاى مختلفى وجود دارد كه بايد آنها را در شناخت دوره‏ها و انجام دوره بندى علم لحاظ كرد. بخشى از معيارها به شرح زيرند:
1 ـ يكى از معيارهاى بسيار مهم در دوره بندى يك علم، تحوّلات آن علم، طرح مباحث نو و ابداعى، تكامل استدلال‏ها، به وجود آمدن روش‏هايى نو در تحليل و اثبات مسايل علم، ارايه‏ى نظريه‏هاى جديد در بخش‏هايى از علم كه موجب تغييراتى در آن علم و پاره‏اى نتايج مترتّب بر آن مى‏شود، تغييراتى در تبويب و نظام‏مندى علم و مسايلى از اين دست كه در بررسى و شناخت ادوار علم بسيار مفيد و اساسى‏اند.
2 ـ ملاك ديگر در دوره بندى، توجّه داشتن به دوران اوج و عظمت علم و دوران فرود و ضعف علم هر دو است. بالطبع دوران ضعف علم نيز در دوره‏بندى و بررسى سير تاريخى آن مؤثّر است.
3 ـ يكى از نكات مهم در دوره بندى يك علم، توجّه به بسترهاى مختلف رشد و تكامل علم و تمايز آنها از همديگر است؛ مثلاً علم اصول دو بستر متفاوت براى رشد و تكامل داشته است، يك بستر آن اصول عامّه است و بستر ديگر آن اصول شيعه، از اين رو بايسته است كه در بررسى سير تاريخى و ادوار اين علم در آغاز به صورت مستقل به آنها پرداخت و ادوار اصول اهل سنّت را مستقل از ادوار اصول شيعه بررسى و تحقيق كرد، آن گاه به تطبيق و مقايسه و تأثيراتى كه بر يكديگر داشته‏اند پرداخت.(1)

ادوار اصول فقه از نظر محققان

اين كه اصول فقه شيعه در طول تاريخ به چند دوره قابل تقسيم است، بر اساس توجّه محقّقان به معيارهاى گوناگون محلّ اختلاف و نزاع قرار گرفته است:
برخى ادوار اصول فقه را سه دوره مى‏دانند.(2) عده‏اى هشت دوره مى‏شمارند.(3)

1. در اين نوشتار ما تنها به ادوار و تاريخ اصول شيعه مى‏پردازيم و به تاريخ اصول اهل سنّت صرفا اشاره مى‏كنيم. بررسى و تحقيق در تاريخ اصول اهل سنّت خود نوشته‏ى مستقلّى مى‏طلبد.
2. نظير: شهيد صدر، المعالم الجديدة، صص 112 ـ 110 ؛ و محقّق سيستانى در الرافد، صص 30 ـ 15 ؛ البته بايد توجّه داشت كه دوره‏بندى سه‏گانه‏ى شهيد صدر با دوره‏بندى سه‏گانه‏ى محقّق سيستانى متفاوت است.
3. نظير دكتر گرجى و آقاى جنّاتى با تفاوت در چگونگى دوره‏هاى هشت گانه.

گروه ديگرى نيز ادوار اصول فقه را به چهار دوره يا چهار مدرسه تقسيم مى‏كنند.(1) تفصيل ديدگاه‏ها را مى‏توانيد در منابع مذكور در پا نوشت ببينيد. ما در اين نگاشته، ادوار اصول فقه شيعه را بر اساس معيارهاى پيش گفته به شش دوره تقسيم كرده و در ادامه به بررسى تفصيلى اين دوره‏ها مى‏پردازيم. اين شش دوره عبارتند از:
1. دوره‏ى تأسيس (تا اواخر غيبت صغرا)
2. دوره‏ى توسعه (اوايل غيبت كبرا تا ابن ادريس)
3. دوره‏ى تكامل (ابن ادريس تا اوايل قرن يازدهم)
4. دوره‏ى اوج اخبارى‏گرى و مقابله با آن (از اوايل قرن يازدهم تا زمان وحيد بهبهانى)
5. دوره‏ى تجديد حيات [از وحيد بهبهانى (م1206) تا شيخ انصارى (1281)]
6. دوره‏ى ژرف نگرى
و در خاتمه هم نگاهى به عصر حاضر خواهيم داشت.(2)

1. نك: قائينى، علم الاصول، تاريخا و تطوّرا، صص 72 ـ 69.
2. البتّه از ادوار اصول فقه، تقسيم بندى دقيق‏ترى در ديدگاه نگارنده وجود دارد كه طبق آن اصول فقه شيعه در نه دوره بررسى مى‏شود. اميد آن كه در آينده‏اى نزديك بتوان مطابق با اين دوره‏بندى يك دوره‏ى كامل تاريخ اصول با تحليل‏ها و ژرف كاوى‏هاى بسيار به همراه بررسى ادوار اصول فقه اهل سنّت نگاشت كه مرجع كامل‏تر و دقيق‏ترى در تاريخ اصول و ادوار آن باشد.

دوره‏ى تأسيس

در درس پيش در مورد تأسيس و پيدايش اصول فقه مطالبى آورده شد. در آنجا به تفصيل بيان شد كه قواعد اصولى از همان آغاز از سوى فقيهان و مجتهدان به كار بسته مى‏شد و به تدريج با رشد و نموّ فقه، اين قواعد نيز پيچيده‏تر و گسترده‏تر گشت و ضرورت تدوين آن احساس شد. از اين رو، اندكى پس از گذشت قرن نخست هجرى محقّقان اسلامى به نگاشتن و تأليف قواعد كلى استنباط پرداختند.
بنابر اين، دوره‏ى نخست يا دوره‏ى تأسيس، در واقع نقطه‏ى آغازين تدوين تك رساله هايى در اصول فقه است كه در شيعه غالبا از امالى ائمّه عليهم‏السلام بود. در اين دوره اصول فقه به معناى واقعى و اصطلاحى آن پديد نمى‏آيد و تنها تك مسأله هايى كه بعدها در اصول فقه يك نظام و تبويب منطقى يافتند، به صورت مستقل يا در ضمن مباحث ديگرى، چون مسايل كلامى، فقهى و تفسيرى مورد بحث قرار مى‏گرفتند.
اين دوره در شيعه به صورت برجسته از زمان صادقين عليهماالسلام آغاز شد، البته مى‏توانيم رگه‏هاى بسيار ضعيفى از آن را اندكى پيش از آن نيز بيابيم.
در اين زمان، ائمّه عليهم‏السلام مسايل بسيارى از مباحث فقهى گرفته تا مباحث كلامى، اخلاقى، طبيعيّات و قواعد اصولى را به اصحاب خويش تعليم مى‏دادند و اصحاب نيز اين آموزه‏هاى گرانبها را مى‏نگاشتند كه اصول اربعمأة حاصل همين نگاشته‏ها بود.
در اهل سنّت نيز مقارن با همين ايام، و البته اندكى پس از آن پاره‏اى از قواعد اصولى كه از مدّت‏ها پيش مورد عمل اصحاب عامّه بود، به صورت مكتوب نگاشته شد. شايد بتوان ادّعا كرد كه اهل سنّت تنها زمانى به فكر تدوين قواعد اصولى افتادند كه متوجّه شدند شيعيان در پرتو تعاليم پيشوايان معصوم خود به نگاشتن قواعد اصولى از يك سو، و نقد و ابرام روش‏هاى عامّه در استنباط احكام از سوى ديگر، پرداختند و رساله هايى در نقد و ابطال قياس، اجتهاد به رأى و استحسان نوشتند؛ لذا رساله‏هاى اصولى نخستين در اهل سنّت متأخّرتر از رساله‏هاى اصولى شيعه مى‏باشد كه در اين رساله‏ها اينان به دفاع از روش‏هاى استنباطى خويش و استحكام و استدلال آن پرداختند.

نقش ائمّه عليهم‏السلام در تأسيس اصول فقه

همان طور كه پيشتر گفته شد، ائمّه عليهم‏السلام در تأسيس اصول فقه نقش اساسى و بنيادينى داشتند. از اين رو به نظر مى‏رسد كه صحيح باشد اين دوره را دوره‏ى تأسيس و تعليم قواعد اصولى از سوى ائمّه عليهم‏السلام بخوانيم. در اين دوره ائمّه؛ به ويژه صادقين عليهماالسلام چگونگى استنباط و فهم از كتاب، سنّت و نحوه‏ى ارجاع فروع به اصول، و در يك معنا نحوه‏ى اجتهاد صحيح و مقبول را به دو شيوه به اصحاب خويش مى‏آموزاندند: نخست، از طريق املاى قواعد كلى استنباط بر آنها و نگاشتن آن قواعد از سوى اصحاب. اصول چهارصدگانه ـ كه خامه‏ها و منابع اصول اربعه شيعه بودند ـ در واقع حاصل همين امالى ائمّه عليهم‏السلام است كه بخشى از اين اصل‏ها مربوط به قواعد كلّى استنباط بود.(1)
و دوم، از طريق آموزش عملى روش‏هاى اجتهاد صحيح به اصحاب شايسته خويش. براى روشن شدن مطلب به دو روايت زير توجّه كنيد:
1 ـ عبد الاعلى از امام صادق عليه‏السلام پرسيد: پايم به جايى برخورد كرد. ناخن پايم كنده و زخم شد، بر انگشتان پا پارچه‏اى بستم، حال براى وضو چه كنم؟ امام عليه‏السلام پاسخ فرمود: اين مسأله و نظاير آن از كتاب خداوند قابل فهم و استنباط است. خداوند فرمود: «ما جعل عليكم فى‏الدّين من حرج»، از روى پارچه مسح كن.(2)

1. بعدها عدّه‏اى از محقّقان اين روايات را جمع آورى و تأليف كردند. به پا نوشت شماره‏ى 4، ص 51، از درس پيش نگاه كنيد.
2. وسائل الشيعه، ج 1، ص 464، باب 39 از ابواب وضوء، ح 5.

2 ـ زرارة از امام صادق عليه‏السلام مى‏پرسد: آيا به ما تعليم نمى‏دهيد كه از كجا حكم كرديد مسح بخشى از سر و پا در وضو كفايت مى‏كند؟ امام عليه‏السلام خنديد و فرمود: اى زرارة! خداوند فرمود: ... «وامسحوا برؤسكم» از «باء» «برؤسكم» [كه باء تبعيض است[ حكم كرديم كه مسح به بعضى از سر كفايت مى‏كند. و مسح پا نيز عطف به مسح سر شده است [پس روشن مى‏شود كه مسح بر بخشى از پا كفايت مى‏كند].(1)
از اين دو حديث و مانند آن به آسانى فهميده مى‏شود كه امام عليه‏السلام در مقام آموزش اصحاب است تا بتوانند از قواعد كلى؛ چون قاعده‏ى لاحرج، حجّيت ظهور، كيفيت استفاده از ظهور كتاب و ... استفاده كنند و خود به اجتهاد در احكام الهى بپردازند.(2)
با اين بيان روشن مى‏شود كه نقش اصلى در ايجاد اين دوره از آنِ ائمّه عليهم‏السلام بوده كه زمينه و منشأ پيدايش و تدوين علم اصول فقه را به عنوان يك ضرورت به وجود آورده و آن را به مسلمانان و عالمان اسلامى هديه كرده‏اند.

شخصيت‏هاى اصلى دوره و آثار مهمّ آنها

در كتب تراجم و فهرست‏ها نام تعداد بسيارى از اصحاب ائمّه عليهم‏السلام يافت مى‏شود كه داراى رساله‏ى اصولى بوده‏اند. از اين ميان به مهم‏ترين آنها اشاره مى‏كنيم:

1. هشام بن حَكَم

ابو محمّد هشام بن حكم، مولى بنى شيبان(3)، از اهالى كوفه بود. وى از اصحاب امام صادق عليه‏السلام و از مهم‏ترين متكلّمان شيعه در ميان اصحاب به شمار مى‏رفت كه علم كلام اماميّه را گشود و بنياد نهاد. عدّه‏ى بسيارى از اصحاب، از او حديث و روايت نقل مى‏كنند. نجاشى وى را توثيق كرده و محقّق توانمندى شمرده است.

1. همان، ص 411، باب 23 از ابواب وضوء، ح 1.
2. در همين ارتباط روايات بسيار ديگرى نيز وجود دارد كه بخشى از آن را مرحوم شيخ انصارى در كتاب فرائد الاصول ـ رسائل ـ، بحث حجيّت ظهورِ كتاب، آورده است.
3. در فهرست ابن نديم چنين آمده است. اما نجاشى هشام را «مولى كندة» دانسته كه در كوفه به بنى شيبان پيوسته است.

هشام بن حكم داراى كتاب‏هاى بسيارى بود كه در فهرست ابن نديم ورجال نجاشى نام آنها ذكر شده است. غالب كتاب‏هاى او در موضوع كلام و اصول عقايد است. از اين رو، متكلّم بودن وى ثابت است. اما در عين حال او دغدغه‏هاى اصولى نيز داشته است و اين مطلب از دو رساله‏اى كه در اين مورد نگاشته آشكار مى‏شود.
دو كتاب اصولى هشام عبارتند از: كتاب «الالفاظ و مباحثها» و «كتاب الاخبار»، كه به دو بحث مهم الفاظ و بحث خبر و حجيّت آن مى‏پردازد. متأسفانه به دليل در دست نبودن اين دو رساله نمى‏توانيم پى ببريم كه هشام در اين دو باب به چه نظريه و ديدگاهى رسيده بود!(1)

2. يونس بن عبد الرحمن

يونس بن عبد الرحمن (متوفاى 208 هجرى) از موالى على بن يقطين بود. وى از اصحاب امام كاظم و امام رضا عليهماالسلام بوده و با اين كه امام صادق عليه‏السلام را ديده است، امّا از او روايت نمى‏كند.

1. منابع ترجمه: ابن نديم، الفهرست، صص 224 ـ 223 ؛ رجال نجاشى، صص 434 ـ 433 ؛ فهرست شيخ، صص 259 ـ 258 ؛ معالم العلماء، ابن شهرآشوب، ص 128.

نجاشى در حق او مى‏گويد: يونس از بزرگان اصحاب و از متقدمان بود و داراى منزلتى بسيار است. امامين عليهماالسلام عظمت علمى او را قبول داشته و اصحاب را به او ارجاع مى‏داده‏اند.(1) وى داراى تصانيف زيادى است كه در كتب تراجم ذكر شده‏اند.
يونس بن عبد الرحمن رساله‏اى در «اختلاف الحديث» نگاشته كه از مباحث مهمّ اصول فقه است.(2) اين كتاب از نخستين كتاب‏هايى است كه در بحث «حديثين مختلفين» و چگونگى رفع تعارض آنها نوشته شد.(3)

3. دارِم بن قَبِيْصه:

اين شخص از اصحاب امام رضا عليه‏السلام بود و از آن حضرت روايت مى‏كند. وى داراى كتاب هايى است كه از آن جمله، كتاب «الوجوه و النظائر» و كتاب «الناسخ و المنسوخ» است.(4) ظاهرا كتاب ناسخ و منسوخ، روايت او از امام رضا عليه‏السلام باشد.

4. ابوسهل نوبختى:

اسماعيل بن على بن اسحاق بن ابى سهل بن نوبخت، از بزرگ‏ترين عالمان شيعه و شيخ و بزرگ متكلّمان زمان خويش بوده است. وى مجلس درس معروفى داشته و دوران غيبت صغرى را درك كرده است.(5) كتاب‏هاى بسيارى تأليف كرده كه ذكرشان در كتب فهرست و تراجم آمده است.

1. نك: نجاشى، ص 447.
2. فهرست شيخ، ص 266.
3. منابع ترجمه: نجاشى، صص 448 ـ 446 ؛ و شيخ، همان، ص 266.
4. نجاشى، ص 162.
5. نك: معجم رجال الحديث، ج 3، ص 165.

چندين رساله اصولى به وى نسبت داده شده است:
1. كتاب الخصوص و العموم و الاسماء و الاحكام

2. النقض على عيسى بن أبان فى الاجتهاد
3. ابطال القياس(1)
4. نقض رسالة الشافعى(2)
5. نقض اجتهاد الرأى على بن راوندى(3)
آنچه از نام كتاب‏هاى وى به دست مى‏آيد، دو نكته قابل توجّه است: نخست اين كه، مسأله‏ى قياس و اجتهاد به رأى براى او بسيار مهم بود؛ زيرا سه كتاب از پنج كتاب اصولى وى در نقد قياس و اجتهاد به رأى مى‏باشد. دوم اين كه، وى از نخستين محقّقان شيعى است كه به نقد و بررسى كتاب «الرساله» شافعى پرداخته است، از اين رو كار وى قابل تحسين و ستايش است.
متأسّفانه به دليل از بين رفتن نوشته‏هاى اين شخص نمى‏توانيم دريابيم كه وى در مسايل اصوليى كه طرح كرده؛ به ويژه در بحث عموم و خصوص و نقد ديدگاه‏هاى شافعى در اصول، به چه نتايج و نظريه‏هايى دست يافته بود.(4)

1. ابن نديم نام اين كتاب را ذكر كرده است. امّا نجاشى و شيخ ذكر نكرده‏اند.
2. ابن نديم، شيخ و ابن شهرآشوب اين كتاب را ذكر كرده‏اند، با اين تفاوت كه شيخ و ابن شهرآشوب، «نقض مسألة الشافعى» ذكر كرده‏اند كه خطاست.
3. در فهرست ابن نديم و فهرست شيخ نام اين كتاب آمده است.
4. منابع ترجمه: فهرست ابن نديم، ص 225 ؛ فهرست نجاشى، ص 32 ـ 31 ؛ فهرست شيخ، صص 50 ـ 49 ؛ معالم العلماء، صص 9 ـ 8 ؛ معجم رجال الحديث، صص 156 ـ 154.

5. محمّد بن احمد بن جنيد (حدود قرن سوم و چهارم هجرى)

نجاشى در مورد او مى‏گويد: «ابوعلى كاتب اسكافى، از موجّهان اصحاب، ثقه و پر منزلت، بود»(1). و شيخ وى را صاحب تصانيف نيكو و ارزشمند مى‏شمارد.(2)
ابن جنيد كتاب‏هاى بسيارى در فقه، كلام و اصول تصنيف كرده است. كتاب فقهى معروف او «تهذيب الشيعة لأحكام الشريعة» قريب بيست جلد است و تمامى ابواب فقه را داراست.(3) ابن جنيد را به همراه ابن ابى عقيل عمّانى از آغاز كنندگان فقه متكامل شيعه بر مى‏شمرند و از اين دو به «قديمين» ياد مى‏كنند. شيخ مفيد از شاگردان ابن جنيد بود. ابن جنيد داراى كتاب‏ها و رساله‏هاى اصولى متعددى است كه متأسفانه در دسترس نيست. بخشى از كتاب‏هاى اصولى وى به شرح زير است:
1. الافهام لاصول الاحكام، كه احتمالاً يك دوره‏ى كامل اصول فقه باشد.(4)
2. استخراج المراد من مختلف الخطاب(5)
3. الفسخ على من أجاز النسخ(6)
4. كشف التنبيه و الإلباس على أغمار الشيعه فى امر القياس(7)
معروف است كه ابن جنيد به «قياس» عمل مى‏كرد. شيخ مفيد در نقد استاد خويش رساله‏اى نگاشته است. ظاهرا ابن جنيد نسخ را نيز در احكام شريعت جايز نمى‏دانست و اين مطلب از نام كتابى كه وى در همين ارتباط نوشته به دست مى‏آيد.

1. نجاشى، همان، ص 385.
2. فهرست شيخ، همان، ص 209.
3. همان.
4. فهرست شيخ، همان؛ معالم العلماء، همان، ص 98.
5. همان.
6. نجاشى، همان، ص 388 ؛ شيخ، همان، ص 210.
7. نجاشى، همان، ص 387.

عده‏ى زياد ديگرى از محقّقان نيز در اين دوره رساله‏هاى اصولى نگاشته‏اند كه شرح و ترجمه همه‏ى آنها به طول مى‏انجامد.(1) موضوعاتى كه در اين دوره در مورد آنها كتاب يا رساله‏اى تأليف گرديد به شرح زيرند:

1 ـ مباحث الفاظ؛
2 ـ بحث ناسخ و منسوخ؛
3 ـ بحث قياس و ابطال آن؛
4 ـ بحث اجتهاد به رأى و استحسان و نقد آن دو؛
5 ـ بحث تعارض اخبار و كيفيّت علاج آن؛
6 ـ بحث أخبار.

1. براى اطلاع دقيق‏تر از كتاب‏هايى كه در اين دوره نوشته شد و نويسندگان آنها به مقاله‏ى «پيدايش اصول فقه و ادوار نخستين آن» چاپ كنگره‏ى بين المللى شيخ انصارى، نوشته‏ى سيّد محمّد جواد شبيرى مراجعه كنيد.

اشاره به پاره‏اى از انديشه‏هاى اصولى اين دوره

در بررسى آرا و انديشه‏هاى اصولى رايج در دوره‏هاى نخستين، ما با يك مشكل جدّى رو به رو هستيم. و آن مشكل اين است كه تمامى كتاب‏ها، رساله‏ها و امالى نگاشته شده در اصول كه مختص اين دوره است، از بين رفته و در دسترس نيست؛ لذا بررسى دقيق آراى اين انديشمندان بدون دسترسى به كتب آنها ناممكن است، يا دست كم كارى بسيار دشوار بوده و نتيجه‏ى نهايى آن كاملاً احتمالى و غير اطمينان بخش است. در عين حال از چند طريق مى‏توانيم اجمالاً به اين انديشه‏ها دست يابيم كه به چند راه در اين جا اشاره مى‏كنيم:
1 ـ پاره‏اى از انديشه‏هاى اين انديشمندان در كتب اصولى آن قدر مشهور شده و رواج يافته است كه هم اينك نيز در كتاب‏هاى اصولى متأخّر به آنها اشاره مى‏شود؛ مانند «محال بودن تعبّد به خبر واحد» كه به «ابن قبه» منسوب است. يا «بطلان قياس و اجتهاد به رأى» كه اجماع علماى شيعه بر آن قرار گرفته است.
2 ـ راه ديگر براى يافتن انديشه‏هاى اصولى اين دوره، مراجعه به كتاب‏هاى اصولى يا فقهى دوره‏هاى بعد تا زمان صاحب معالم، و به ويژه كتاب‏هاى بر جا مانده از دو قرن چهارم و پنجم مى‏باشد. چنين كارى، البته بسيار گسترده بوده، نيازمند طرحى جامع براى تحقيق در منابع مذكور است.
3 ـ از طريق توجّه و تحقيق در عناوين و نام‏هاى كتاب‏ها و رساله‏هاى اصولى نيز مى‏توان تا حدّى به دغدغه‏هاى اصولى رايج در اين دوره پى برد. درست است كه كتاب‏هاى نوشته شده در اين دوره از بين رفته است و ما نمى‏توانيم دقيقا پى ببريم كه محقّقان مذكور در مورد مسايل طرح شده به چه ديدگاهى رسيده و دلايل و تحليل‏هاى آنها چه بوده است، و باز اگر چه در پاره‏اى از موارد عنوان كتاب مجمل است و چند احتمال در باره‏اش مى‏رود، امّا در عين حال در بسيارى از اوقات از بررسى عناوين و فضايى كه در آن اين بحث‏ها طرح مى‏شده، اجمالاً مى‏توانيم به موضوع مورد توجّه و دل مشغولى اصولى اين محقّقان پى ببريم و حتّى نظر گاه كلّى آنها را نسبت به آن مسأله بفهميم؛ مثلاً از نام كتاب «نقض اجتهاد الرأى راوندى» نگاشته‏ى ابوسهل نوبختى و نظاير اين كتاب، در ردّ و ابطال اجتهاد به رأى، قياس و استحسان دقيقا مى‏توانيم پى ببريم كه نگارندگان كتاب‏هاى مذكور ديدگاهشان در مورد قياس و اجتهاد به رأى منفى است و اجتهاد صحيح را امر ديگرى مى‏دانستند كه ائمّه عليهم‏السلام تعليم مى‏فرمودند. از سوى ديگر اين نكته نيز به وضوح دريافت مى‏شود كه در آن ظرف زمانى، انديشه‏ى قياس و اجتهاد به رأى به جدّ مطرح بوده، عده‏اى از محقّقان ـ و مشخصا مجتهدان عامّه ـ به آن باور داشتند و به آن عمل مى‏كردند. و در مقابل اصحاب اماميّه در پرتو تعاليم ائمّه عليهم‏السلام آن را قبول نداشتند و به آن عمل نمى‏كردند.

با توجّه به مطالب فوق، اجمالاً به چند بحث رايج در اين دوره اشاره مى‏كنيم:

1. بحث اجتهاد به رأى و قياس: از مهم‏ترين مباحثى كه در اين دوره به آن پرداخته مى‏شد بحث اجتهاد به رأى است و اين مطلب از تعداد زياد رساله هايى كه در اين مورد ـ اعم از اثبات يا ابطال آن ـ نوشته شد آشكار مى‏شود.
اصحاب اماميّه اجماع، قياس و اجتهاد به رأى را نفى مى‏كرده‏اند و تنها از ابن جنيد نقل شده كه به قياس عمل مى‏كرده است كه همين امر نيز موجب طعن بسيار اصحاب بر او شده است.

2. بحث اخبار: بحث از حجّيت خبر، چه خبر متواتر و چه خبر واحد و نيز بحث تعارض اخبار و چگونگى علاج آنها از بحث‏هاى مهم اين دوره است. اصحاب اماميّه كه اخبار منقول از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ديگر پيشوايان معصوم عليهم‏السلام را حجّت مى‏دانستند رساله هايى در اثبات آن نگاشتند و تلاش كردند تعارض‏هاى ميان اخبار و معضل چگونگى بازشناسى حديث صحيح از مجعول را حل كنند.

3. بحث ناسخ و منسوخ: اين بحث نيز در ميان اصحاب مطرح بود و رساله‏هاى بسيارى پيرامون آن نوشته شد. عدّه‏اى نسخ را قبول داشتند و جايز مى‏شمردند، امّا در مقابل عدّه‏اى اين امر را نمى‏پذيرفتند. احتمالاً ابن جنيد نيز، چنانچه از رساله‏اش «الفسخ على من أجاز النسخ» بر مى‏آيد در زمره‏ى كسانى بود كه نسخ احكام الهى را جايز نمى‏شمرد.
4 و 5 . دو بحث الفاظ و عام و خاص نيز در انديشه‏هاى اصولى رايج در اين دوره وجود داشته، رساله‏هاى متعدّدى در آنها نوشته شده است.

ويژگى‏هاى مهمّ دوره

از آنجا كه اين دوره نخستين دوره‏ى اصولى شيعه شمرده مى‏شود، داراى ويژگى‏ها و مزاياى خاصّى است كه در دوره‏هاى بعد آنها را نمى‏بينيم. پاره‏اى از اين ويژگى‏ها به شرح زيرند:

1. بساطت و سادگى مسايل

از آنجا كه اصول فقه مراحل آغازين خويش را طى مى‏كرد و چون هنوز مسايل فقهى پيچيده مطرح نشده بود؛ لذا مباحث اصولى از سادگى و بساطت خاصّى برخوردار بود و هنوز به شكل فنّى و پيچيده مطرح نمى‏شد.(1)

1. گرجى، همان، ص 312.

2. موردى بودن مسايل (يا تك رساله‏ها)

عموما رساله‏هاى نگاشته شده در اين دوره به موضوع خاصّى مربوط است و تنها به يك مسأله مى‏پردازد و تلاش مى‏كند تا همان مسأله را به درستى تحليل، تبيين و حل نمايد. غالب رساله هايى كه پيشتر ذكرشان رفت از همين سنخ بودند.

3. دسترسى به ائمّه عليهم‏السلام (يا دوره‏ى أمالى):

غالب رساله‏هايى كه در اين دوره، از سوى عالمان شيعه نوشته شد از امالى ائمّه عليهم‏السلام  بود؛ به ويژه رساله هايى كه در بحث‏هاى اخبار متعارض و اختلاف حديث، ابطال قياس و اجتهاد به رأى تأليف گرديد. در هر حال مى‏توان ادعّا كرد كه بسيارى از اين رساله‏ها يا مستقيما از امالى پيشوايان معصوم عليهم‏السلام بودند و يا تحت نظارت آن بزرگواران و به امر آنان توسط اصحاب شايسته و عالم نگاشته شدند.

4. نگاشته شدن رسايل اصولى در دو راستا

رساله‏هاى اصولى اين دوره در دو راستا نوشته مى‏شد: نخست، رساله هايى كه جنبه اثباتى داشته و جهت آموزش قواعد استنباطى تأليف مى‏گرديد و ائمّه عليهم‏السلام اصرار بر تعليم آنها به اصحاب داشتند؛ مانند رساله‏هايى كه در موضوع اخبار و تعارض آنها، بحث الفاظ و عام و خاص تأليف مى‏شد.
دوم، رساله‏هايى كه جنبه سلبى داشته و در جهت نقد و ابطال بخشى از قواعد كلّى ناصواب و باطل كه در بين اهل سنّت رايج بود نوشته مى‏شد؛ مانند رساله‏هايى كه در ابطال قياس، ابطال اجتهاد به رأى و استحسان نوشته مى‏شد.

5. پيدايش مسايل جديد اصولى

در اواخر اين دوره، به دليل پيشرفت جامعه اسلامى و طرح مسايل جديد فقهى، مباحث اصولى جديد نيز مطرح شد كه زمينه ساز تكامل اصول و رشد نسبى آن در دوره‏ى بعدى گشت. ابن جنيد و ابو عقيل عمّانى از جمله كسانى بودند كه اين بستر مناسب را با طرح و بررسى مسايل نوين ايجاد كردند.

چكيده‏ى درس

1. دوره، برهه يا بخشى از زمان راشامل مى‏شود كه ويژگى‏هاى خاصّى دارد، به اين معنا كه يا نشان دهنده‏ى تحوّل و پيشرفت علم، يا به عكس حاكى از ركود و ايستايى علم است.
2. در ادوار يك علم بايد به امورى؛ مانند تحوّلات علم و طرح مباحث نو و ابداعى، تكامل استدلال‏ها در اثبات مسايل، ارايه‏ى نظريه‏هاى جديد در بخشى‏هايى از علم، اوج و فرود علم، دوره‏هاى نخستين تدوين علم و بسترهاى گوناگون سير و تكامل علم و تمايز آنها از همديگر توجّه داشت.
3. محقّقان تاريخ اصول، ادوار اين علم را به صورت‏هاى مختلفى تقسيم كرده‏اند: عدّه‏اى به هشت دوره، برخى ديگر به چهار دوره و گروه سوّمى به سه دوره تقسيم كرده‏اند. اما در اين كتاب ادوار اصول فقه در شش دوره بررسى مى‏شود.
4. نخستين دوره از ادوار اصول فقه، دوره‏ى تأسيس نام دارد كه از زمان ائمّه عليهم‏السلام و با ترغيب آنان آغاز شد و تا اواخر غيبت صغرى ادامه يافت.
5. ائمّه عليهم‏السلام در تأسيس علم اصول نقش اساسى داشتند و بسيارى از نوشته‏هاى اوليه اصحاب و محقّقان شيعه در اصول از امالى امامان معصوم عليهم‏السلام است.
6. از مهم‏ترين شخصيت‏هاى اين دوره مى‏تون به هشام بن حكم، يونس بن عبدالرحمن، دارم بن قبيصه، ابو سهل نوبختى و محمّد بن احمد بن جنيد اشاره كرد.
7 ـ مباحثى مانند: «اجتهاد به رأى و قياس»، «اخبار»، «ناسخ و منسوخ»، «الفاظ» و «عام و خاص» مورد توجّه اصوليان اين دوره بوده است.
8 ـ از ويژگى‏هاى اين دوره مى‏توان به: «بساطت و سادگى مسايل»، «موردى بودن مسايل» و «دسترسى به ائمّه عليهم‏السلام » اشاره كرد.

پرسش‏هايى براى انديشه‏ورزى:

1. به نظر شما براى دوره‏بندى يك علم چه معيارهايى مورد نياز است؟
2. آيا تقسيم ادوار اصول به شش دوره مناسب است؟ (اين مسأله را به بحث بگذاريد)
3. دوره‏ى تأسيس را تحليل كنيد و در مورد علل و عوامل پيدايش آن تأمّل نماييد.
4. نقش ائمّه عليهم‏السلام را در پيدايش و تأسيس علم اصول چگونه ارزيابى مى‏كنيد؟
5. اگر ويژگى‏هاى ديگرى در مورد اين دوره به ذهنتان مى‏رسد ذكر كنيد.

تحقيق و پژوهش

1. با توجّه به اين كه تمام رساله‏ها و كتاب‏هاى اصولى اين دوره از بين رفته است، از كجا مى‏توان مطمئن شد كه محتواى رساله‏هاى نخستين دربر دارنده‏ى مسايل اصولى است؟ در اين‏باره تحقيق كنيد.
2. در مورد شخصيتهاى اصولى اهل سنّت در اين دوره تحقيق كنيد.
3. كتاب «الرسالة» شافعى را مورد مطالعه اجمالى قرار داده و ميزان اصولى بودن مباحث آن را بررسى كنيد.

تعدادى از منابع تحقيق

1. كتاب‏هاى رجالى و فهارس؛ مانند: فهرست ابن نديم، فهرست شيخ طوسى، رجال نجاشى و... .
2. پيدايش اصول فقه و ادوار نخستين آن، سيّد محمّد جواد شبيرى.