درآمدى به تاريخ علم اصول

مهدى على‏پور

- ۶ -


درس پنجم - دوره‏ى دوّم: دوره‏ى توسعه و تدوين‏هاى گسترده و كامل در اصول

(اوايل غيبت كبرا تا ابن ادريس 598 هـ (2) )

مهم‏ترين مباحث اين درس:

1. نگاهى اجمالى به پس از شيخ طوسى
2. شناخت شخصيت‏هاى اصولى بعد از شيخ طوسى
3. نگاهى به آثار و نوشته‏هاى مهم دوره‏ى دوّم
4. گذرى بر افكار و انديشه‏هاى اصولى رايج در دوره‏ى دوّم
5. نگاهى به تبويب رايج در اين دوره
6. نگاهى اجمالى به اصول اهل سنّت از آغاز تا اين دوره
7. بررسى ويژگى‏هاى مهم دوره

نگاهى اجمالى به پس از شيخ طوسى

پس از درگذشت شيخ، شاگردان جوان او ـ به دلايلى كه در آغاز دوره‏ى بعد ذكر خواهد شد ـ نتوانستند كارى را كه شيخ به اوج خود رساند به تعالى و كمال بيشتر برسانند. آنان از حركت علمى و پيشرفت باز ماندند و به يك معنا باب اجتهاد و نقد و نظرهاى استنباطى را آن گونه كه سيّد مرتضى و شيخ طوسى آغاز كرده بودند، هنوز به بلوغ نرسيده خاتمه دادند. و حتّى وجود محقّقانى، مانند شيخ سديد الدّين حِمّصى، ابوالصلاح حلبى و ابن زهره گرهى از اين مشكل فرو بسته نگشود. چه غالب اشخاص اين دوره مقلّدان شيخ رحمه‏الله بودند و نقد و اشكال بر او را مساوى با توهين و جسارت به مقام علمى‏اش به شمار مى‏آوردند!
سرانجام اين دوره‏ى فَترت و ركود با زمينه سازى‏هاى ابن زهره و حِمّصى به دست توانمند ابن ادريس حلّى پايان يافت و دوره‏ى نوينى از رشد اصول فقه شيعه آغاز شد.
توصيف و تبيين تفصيلى اين واقعه و علل و دلايل آن را در بررسى علل پيدايش دوره‏ى سوم اصول فقه شيعه بيان خواهيم كرد. و اينك براى نزديك شدن به دوره‏ى سوم به كار دو تن از زمينه سازان اين دوره اشاره مى‏كنيم:

5. سديدالدّين حِمَّصى رازى (متوفّاى اوايل قرن سابع)

شيخ سديدالدّين محمود بن على حمّصى از علماى قرن ششم، اهل حمّص از بلاد «شام» يا روستايى در «رى» بود. مدّتى به دعوت مردم حلّه در آنجا ساكن بود. و در اواخر عمر در سال 600 هجرى به همدان وارد شد كه حاجب جمال‏الدّين، حاكم همدان، مدرسه‏اى براى وى ساخت. بنابراين قول كه منقول از سيّد بن طاووس در البهجة است، حمّصى بايد تا اوايل قرن هفتم زيسته باشد.(1) وى حدود صد سال عمر كرد و از پنجاه سالگى به تحصيل علم روى آورد.(2)
غالب ترجمه نويسان از او به بزرگى ياد كرده‏اند. شيخ منتجب‏الدّين صاحب كتاب الفهرست، كه شاگرد حمّصى بود، در مورد او مى‏گويد: «شيخ سديدالدّين... در اصول فقه و كلام، علاّمه‏ى دوران بود. وى انسانى با ورع و موثّق و داراى تصانيف بسيارى است».(3)
صاحب سرائر كه معاصر وى، و البته كمى كهتر از او بود، او را ستايش كرده و از انصاف و اخلاق والايش سخن گفته و ادّعا كرده است نظير او در انقياد نسبت به حق بسيار كمند.(4)

1. نك: طبقات اعلام الشيعه، مجلد دوم از اعلام قرن پنجم و ششم، ص 295.
2. نك: ابن حجر عسقلانى، لسان الميزان، ج 2، صص 408 ـ 407.
3. منتجب‏الدّين، الفهرست، تصحيح عبدالعزيز طباطبايى، ص 164، شماره‏ى 389.
4. ابن ادريس حلّى، السّرائر، ج 2، صص 192 ـ 191.

حمّصى كتاب «المنقذ من التقليد» را به سال 581 هجرى به انجام رساند. و در سال 583 به سيّد ابو مظفّر محمّد بن على اجازه‏ى روايت داد و در همين سال شيخ منتجب‏الدّين كتاب «المنقذ» را نزد وى قرائت كرد.
مهم‏ترين استادان او عبارتنداز:
ـ شيخ ابو على طوسى، كه حمّصى نزد او فقه خوانده است.
ـ امام موفق‏الدّين حسين بن فتح اللّه واعظ بكرآبادى جرجانى.
برخى از مهم‏ترين شاگردان او نيز به شرح زيرند:
ـ منتجب‏الدّين بن بابويه رازى، صاحب فهرست مشهور.
ـ شيخ ابوالحسين ورّام بن ابى فراس حلّى رحمه‏الله صاحب مجموعه‏ى ورّام كه «تنبيه الخواطر و نزهة الناظر» نام دارد.
فخرالدّين رازى، آغابزرگ طهرانى در الذريعة و طبقات الاعلام و محقّق دزفولى در مقابس به آن اشاره كرده‏اند، امّا خود فخر به اين مطلب اعتراف نكرده است.
ـ سيّد علاءالدّين ابو مظفّر محمّد بن على خجندى.
آثار و تأليفات حمّصى
شيخ سديدالدّين تأليفات بسيارى داشته است كه برخى از آنها به شرح زيرند:
1 ـ بداية الهداية
2ـ التبيين و التنقيح فى التحسين و التقبيح، كه در كلام نگاشته شد.
3 ـ المنقذ من التقليد و المرشد الى التوحيد.(1)

1. اين كتاب در سال 1412 هجرى در قم و در دو جلد از سوى انتشارات اسلامى چاپ شده است. و تنها كتابى است كه از حمصى موجود و چاپ شده است.

4 ـ التعليق الكبير
5 ـ التعليق الصغير
6 - المصادر(1).

آثار و انديشه‏هاى اصولى حمّصى

تنها كتاب اصولى حمّصى «المصادر» است كه متأسفانه از آن، چون اغلب كتاب‏هاى ديگر او، خبرى در دست نيست. زركشى در «البحر المحيط» ديدگاه‏هاى اصول فقه شيعه را از كتاب «الذريعة» سيّد مرتضى و «المصادر» حمّصى نقل مى‏كند و اين نكته هم نشان دهنده‏ى اين است كه اين كتاب در آن زمان مشهور و داراى ارزش بالاى علمى بوده و هم حكايت از اين مى‏كند كه مصادر، كتاب كاملى در اصول فقه بوده است. ابن ادريس نيز گاه در «سرائر» ديدگاه‏هاى اصولى حمّصى را از «المصادر» نقل مى‏كند.(2)
در هر حال نه كتاب المصادر در دست است و نه كتاب فقهى از او موجود است تا بتوان با غور در آنها انديشه‏هاى اصولى حمّصى را بازيافت. تنها راهى كه باقى مى‏ماند، جست و جو و كاوش در كتاب‏هاى اصولى يا فقهى محقّقان ديگرى است كه ديدگاه‏هاى حمّصى را نقل كرده‏اند، نظير «البحر المحيط» زركشى و «السرائر» ابن ادريس. با اين كار مى‏توان اجمالاً به بخش اندكى از نظرگاه‏هاى شيخ سديد الدّين آگاهى يافت.

1. منابع ترجمه حمّصى: ـ فهرست منتجب‏الدّين، ص 164؛ مقابس الانوار، شيخ اسداللّه دزفولى، ص 11؛ رياض العلماء، ج 2، صص 203 ـ 202؛ ـ طبقات اعلام الشيعة، ص 295؛ ـ ريحانة الادب، ج 2، ص 75 ـ 74؛ ابن حجر عسقلانى، صص 408 ـ 407 ؛ و ـ مقدّمه‏ى كتاب المنقذ، به قلم محمّد هادى يوسفى، صص 12 ـ 5.
2. نظير بحث خبر واحد و اختلافى كه حمّصى با شيخ در آن بحث دارد. نك: سرائر، ج 3، صص 291 ـ 290.

خوشبختانه برخى از محقّقان چنين تفحّصى را در كتب مختلف انجام داده، آراى اصولى حمّصى را استخراج كرده‏اند.(1) ما به چند مورد از آنها اشاره مى‏كنيم:
1. در مورد حكم اعيان قبل از ورود شرع، حمّصى معتقد به «اباحة» است و اين همان نظر سيّد مرتضى است.(2)
2. حمّصى در مورد لفظ مجملى كه هم موضوع شرعى و هم موضوع لغوى دارد، بر اين باور است كه بايد لفظ را بر معناى متعارف آن حمل كرد. و اين را مجاز نمى‏داند بلكه به نظر او حقيقت عرفيّه نام دارد؛ مثل لفظ غائط و حمل آن بر معناى متعارف.(3)
3. در بحث دلالت امر بر مرّة يا تكرار، حمّصى رأى سيّد مرتضى را كه دلالتش بر مرّة باشد مى‏پذيرد.(4)
4. در بحث اجماع، صاحب مصادر معتقد است كه دليل عامّه بر حجّيت اجماع مخدوش است؛ زيرا اجتماع همه بر خطا محال نيست، اگر چه عقلاً بعيد است. امّا وى در اجماع سكوتى نيز نظريه‏ى سيّد مرتضى را مى‏پذيرد كه اجماع سكوتى اوّلاً، اجماع نيست و ثانيا، حجّت نيست.(5)
دقّت در آراى حمّصى نشان مى‏دهدكه وى واقعا صاحب نظر بوده، تحت تأثير شيخ طوسى نبود، امّا در عين حال در موارد بسيارى با آراى سيّد مرتضى رحمه‏الله موافقت دارد.

1. نك: حسين واثقى، «المتبقّى من كتاب المصادر»، فقه اهل بيت، بهار 1380، شماره‏ى 25، صص 141 ـ 119.
2. بدرالدّين زركشى، البحر المحيط، ج 1، ص 203، به نقل از مقاله «المتبقّى من المصادر»، ص 122.
3. به نقل از المتبقّى، همان، 125.
4. همان، ص 127.
5. همان، ص 134.

6. ابن زهره (511 ـ 585 ه)

سيّد حمزة بن على بن زهرة حلبى (ابوالمكارم) از نوادگان امام صادق عليه‏السلام است و در رمضان سال 511 هجرى متولّد شد. پدر وى على بن زهرة از علماى بزرگ حلب بود و برادران او نيز همگى از علماى بزرگ بوده‏اند. همان طور كه زبيدى در تاج العروس گفته است، خاندان ابن زهره همه شيعه و از سادات جليل القدر، عالم، فقيه و محدّث بوده‏اند.(1)
ابن زهره عالمى متبحّر، متكلّمى توانا، فقيه و اصولى ارزنده‏اى بود و در قدرت و تبحّر علمى گوى سبقت از ديگران ربوده بود. او از پدرش و نيز با يك واسطه از ابوعلى پسر شيخ طوسى روايت مى‏كند. برادرش و ابن ادريس هم از او روايت مى‏كنند. ابن زهره به سال 588 هجرى درگذشت.

1 ـ زبيدى، تاج العروس: ج 3، ص 248، ذيل ماده‏ى «زهرة».

برخى از استادان ابن زهره عبارتنداز:
ـ على بن زهرة (پدرش)
ـ سيّد ابوالمحاسن زهرة حلبى (جدّش)
ـ ابومنصور محمّدبن حسن‏بن منصور نقّاش موصلى، كه شاگرد ابوعلى فرزند شيخ طوسى بود.
ـ ابوعبداللّه‏ حسين‏بن طاهربن حسين، كه اين شيخ نيز از ابوالفتوح رازى روايت مى‏كند.
برخى از شاگردان مشهور ابن زهره نيز عبارتند از:
ـ شيخ معين‏الدّين مصرى
ـ شاذان بن جبرئيل قمى كه در سال 584 زنده بود.
ـ محمّد بن جعفر مشهدى، صاحب «المزار» مشهور.
ـ سيّد محيى‏الدّين محمّد، پسر برادرش.
ـ ابن ادريس حلّى، كه به نظر مى‏رسد وى شاگرد ابن زهره نباشد و ابن زهره تنها از مشايخ روايتش باشد.
تأليفات ابن زهره بسيار است كه تاكنون پاره‏اى از آنها و از جمله مهم‏ترين آن، يعنى «غنية النزوع إلى علمى الاصول و الفروع» با تحقيق و تصحيح چاپ شده‏اند. نام پاره‏اى از آثار ابن زهره به شرح زير است:
ـ الاعتراض على الكلام الوارد من حمص؛
ـ قبس الانوار في نصرة العترة الأخيار؛
ـ نقض شُبه الفلاسفة؛
ـ مسألة فى الرد على من ذهب إلى انّ الحسن و القبح لا يعلمان إلاّ سمعا.
ـ غنية النزوع إلى علمى الاصول و الفروع ؛
ـ مسألة في تحريم الفقاع ؛
ـ مسألة في اباحة نكاح المتعة.(1) (2)

1. همان، ص 478.
2. منابع ترجمه‏ى ابن زهرة: معالم العلماء، ص 46؛ رياض العلماء، ج 2، صص 209 ـ 202 ؛ روضات الجنّات، ج 2، صص 377 ـ 374 ؛ اعيان الشيعه، ج 6، ص 249 ؛ ريحانة الادب، ج 7، ص 550 ؛ طبقات الاعلام، ج 2، ص87.

آثار و انديشه‏هاى اصولى ابن زهرة

ابن زهره كتاب اصولى مستقل ندارد. وى اصول خود را در كتابى كه شامل سه بخش كلام، اصول فقه و فقه است مطرح كرد و آن را «غنية النزوع إلى علمى الاصول و الفروع» نام گذاشت. كتاب «غنية» در دوره‏اى كه ركود اصول و فقه در آن محسوس بود، شاهكارى شمرده مى‏شود كه قابل ستايش است. اگر چه ابن زهره نتوانست مكتب جديدى تأسيس كند و در رأس دوره‏اى قرار گيرد، امّا در عين حال با نقّادى‏ها و مخالفت‏هايى كه با شيخ كرده، زمينه‏ى نقد آراى قدما و به ويژه شيخ طوسى را فراهم كرده است. از اين رو، وى را مى‏توان در خاتمه‏ى دوره‏ى ركود و آغاز دوره‏ى جديد قرار داد. ابن زهره به همراه سديدالدّين حمصى از زمينه‏سازان دوره‏ى سوّم به شمار مى‏روند.
بخش اصولى كتاب «غنية النزوع» با همان تنظيم و تبويب كتاب‏هاى پيشين تأليف شد. روح كلّى حاكم بر كتاب مقتبس از اصول دوره‏ى دوم ـ به ويژه اصول سيّد مرتضى و شيخ طوسى ـ است. امّا در لابه‏لاى پاره‏اى از مباحث به نقد ديدگاه‏هاى محقّقان پيشين؛ به ويژه شيخ پرداخته مى‏شود. كارى كه در آثار شيخ سديدالدّين نيز كم و بيش ديده مى‏شد.
كيفيّت بحث‏ها در «غنية» نشان دهنده‏ى وسعت اطّلاع ابن زهره بر اصول عامّه و خاصّه و دقّت نظرهاى او است.
فهرست مباحثى كه در بخش اصول فقه غنية مورد بحث قرار گرفته به شرح زير است:(1)

1. بخش اصول فقه و فقه كتاب غنية در مجموعه «الجوامع الفقهية»، قم، انتشارات كتابخانه آية‏اللّه‏ نجفى، رضى‏الله‏عنه 1404 هجرى، چاپ شده است. به تازگى كلّ اين كتاب با تحقيق آقاى ابراهيم بهادرى، از سوى انتشارات مؤسسه امام صادق عليه‏السلام در قم چاپ حروفى شده است.

كليات، امر، ضد، نهى، دلالت نهى بر فساد، خصوص و عموم، مفاهيم، نسخ، اخبار، افعال، اجماع، قياس، استصحاب.
در خاتمه به پاره‏اى از انديشه‏هاى اصولى ابن زهره به صورت فهرست وار اشاره مى‏كنيم:
1. ابن زهره در بحث امر معتقد است كه مطلق امر به لحاظ لغوى نه مقتضى وجوب است و نه مقتضى استحباب، امّا شرعا بر وجوب دلالت مى‏كند. همچنين از ديد ابن زهره امر شرعا بر فور دلالت دارد، امّا بالوضع نه بر فور دلالت مى‏كند و نه بر تراخى، خلافا للشيخ.(1)
2. از ديدگاه ابن زهره نهى نيز شرعا دلالت بر حرمت دارد، امّا نهى از شى‏ء دلالت بر فساد منهىٌ عنه نمى‏كند، خلافا للشيخ.(2)
3. از نظرگاه ابن زهره ادات عموم براى رساندن معناى عموم وضع نشده‏اند؛ زيرا اين الفاظ هم براى رساندن معناى عموم كاربرد دارند و هم براى بيان معناى خاص. اين ديدگاه ابن زهره مخالف نظر شيخ طوسى در اين باب است.(3)
4. از ديدگاه ابن زهره مفهوم وصف حجّت نيست.(4)

1. الجوامع الفقهيّه، همان، ص 463.
2. همان، ص 463 ـ و 468.
3. همان، ص 468.
4. همان، ص 472.

5. در حجّيت خبر متواتر ابن زهره سه شرط بيان مى‏كند:
ـ اوّلاً، عدد راويان به حدّى از كثرت باشد كه عادتا اتفاقشان بر كذب محال باشد.
ـ ثانيا، دانسته شود كه مخبران انگيزه‏ى مشتركى براى بيان دروغ ندارند.
ـ ثالثا، مخبران نسبت به آن چه خبر مى‏دهند، شبهه و ترديدى نداشته باشند.(1)
6 ـ خبر واحد از ديدگاه ابن زهره علم آور نيست و تنها در صورتى كه مخبر عادل باشد ظنّ آور است. همچنين از ديد ابن زهره عقلاً تعبّد به خبر واحد جايز است، امّا شرعا بر تعبّد به خبر واحد دليلى وجود ندارد. وى در اين نظر موافق با سيّد مرتضى و مخالف ديدگاه شيخ طوسى است.(2)
7 ـ در مورد قياس و اجماع نيز، وى نظر مشهور اماميّه در آن زمان را قبول دارد.(3)

1. همان، ص 475.
2. همان.
3. همان، ص 478.

آثار مهم دوره‏ى دوّم

بى شك دو كتاب ارزشمند «الذريعة الى اصول الشريعة» تأليف سيّد مرتضى، و «العدّة فى اصول الفقه» تأليف شيخ طوسى، از مهم‏ترين آثار اين دوره مى‏باشند. به يك معنا، اين دو كتاب در واقع موجِد دوره‏ى دوم و تحوّلات به وجود آمده در آن هستند. تحوّلى كه با تأليف اين دو كتاب در اصول فقه شيعه پديد آمد و حتى محقّقان قرون بعدى شيعه را وامدار مؤلّفان اين دو اثر گرانسنگ كرد، به قدرى آشكار و غير قابل ترديد است كه نيازى به استدلال و تحليل ندارد. زمانى كه به تك رساله‏هاى اصولى شيعه يا بحث‏هاى اصولى بسيط محقّقان پيشين، حتّى شيخ مفيد، مى‏نگريم و آنگاه به ژرف كاوى‏هاى سيّد مرتضى و موشكافى‏ها و تحليل‏هاى قوى شيخ طوسى نظر مى‏اندازيم، عمق اين تحوّل و گذر از دوره‏اى بسيط به دوره‏اى ژرف و پيچيده را با تمام وجود احساس مى‏كنيم. به حق مى‏توان گفت كه اگر اين دو كتاب ارزشمند در اصول فقه شيعه نگاشته نمى‏شد، ديگر هيچ كتاب كامل و عميقى تا اواخر قرن پنجم و حتى تا دو قرن بعد وجود نداشت و نوشته نشد تا بتوان آنها را ارايه كرد كه با اصول قوى و پيشرفته‏ى اهل سنّت در آن زمان برابرى كند؛ به ويژه اين كه پس از شيخ، عدّه‏ى بسيارى در تحقيق را به روى خويش بستند و از مقلّدان او شدند و اگر معدود افرادى چون سديدالدّين حمّصى و ابن زهره نبودند ديگر به يقين هيچ اثر قابل ملاحظه‏اى در اصول نوشته نمى‏شد!
جز اين دو كتاب، مى‏توان از دو اثر ارزشمند ديگر نيز سخن گفت: يكى «المصادر» حمّصى و ديگرى بخش اصول فقه «غنية النزوع» ابن زهره. غنية النزوع، البته مهم‏تر و مشهورتر است؛ به ويژه اين كه كتاب «المصادر» اصلاً در دسترس نيست تا بتوان در مورد آن به درستى قضاوت كرد. اين دو كتاب اصولى در واقع زمينه ساز ايجاد دوره‏ى سوم اصول فقه شيعه به دست محقّقان توانمند آن دوره بودند.

افكار و انديشه‏هاى اصولى رايج در اين دوره

با توجّه به كتاب‏هاى باقى مانده از اين دوره مى‏توان بحث‏هاى فراگير و رايج در  اين دوره را اين گونه بر شمرد:
1. از آنجا كه اين دوره از ادوار اصول فقه شيعه، مقارن با دوره‏ى سوم و چهارم اصول عامّه است. و اهل سنّت نيز در اين دوران مباحث كلامى را وارد اصول فقه كرده و به آن مى‏پرداخته‏اند. و چون اصول فقه شيعه در اين زمان به طور جدّى ناظر به اصول عامّه بود. از اين رو يكى از دغدغه‏هاى مهمّ نخستين سال‏هاى اين دوره بحث‏هاى كلامى بود.(1) برخى از مباحث كلامى مطرح در اين دوره عبارت بودند از:
ـ آيا كفّار مخاطب به شرايع و فروع هستند، همان گونه كه به اصول مخاطب‏اند.(2)
ـ حقيقت علم و اقسام آن(3)
ـ حسن و قبح(4)
ـ فى ذكر مايجب معرفته من صفات اللّه‏ و النبي و الائمّة.(5)
- آيا پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به شرايع انبياء پيشين متعبّد بود؟(6)
ـ آيا جايز است كه خداوند احكام شرعى را به پيامبر يا علما، ولو آن كه بداند همواره به صواب حكم مى‏كنند، تفويض كند؟(7)

1. البته بعدها سيّد مرتضى و شيخ طوسى تلاش كردند تا اين مباحث كلامى را از اصول فقه حذف كنند. امّا اينان نيز نتواستند در اين كار توفيق كامل بيابند و خود نيز بسيارى از اين مباحث كلامى را در كتاب‏هاى خويش مطرح كرده‏اند.
2. الذريعة، صص 81 - 75.
3. الذريعة، صص 22 ـ 20 ؛ العدّة، صص 24 ـ 12.
4. العدّة، صص 26 ـ 25.
5. العدّة، ص 17.
6. الذريعة، ص 595 ؛ العدّة، ص 227.
7. الذريعة، ص 658.

2 ـ يكى از مهم‏ترين دغدغه‏هاى اصولى اين دوره، بحث خبر واحد بود كه همه‏ى محقّقان اصولى اين دوره به تفصيل به آن پرداختند. شيخ مفيد رحمه‏الله خبر واحدى را كه دلالت قطعى بر صدق مخبرش وجود ندارد، حجّت ندانسته، آن را موجب علم و عمل نمى‏داند. و تنها خبر واحدى را كه قاطع عذر بوده، محفوف به قراين قطعى از عقل، عرف يا اجماع باشد، حجّت مى‏داند.(1) سيّد مرتضى معتقد است: جواز تعبّد به خبر واحد عقلاً وجود دارد، امّا شرعا تعبّد به آن جايز نيست.(2) شيخ طوسى مى‏گويد: خبر واحد علم آور نيست، امّا تعبّد به آن در صورتى كه داراى شرايط لازم باشد عقلاً و شرعا جايز است.(3) ابن زهرة در خبر واحد همان نظريه‏ى سيّد مرتضى را قبول دارد و با شيخ مخالف است.(4)
3 ـ بحث اجماع در اين دوره وارد اصول فقه شيعه شد. اين بحث اگرچه ظاهرا از اصول اهل سنّت بر گرفته شد، امّا در تحليل حجّيت آن راهى كه محقّقان اصولى شيعه رفته‏اند كاملاً متفاوت از ديدگاه و تحليل اهل سنّت است و به يك معنا اجماعى كه علماى شيعه حجّت مى‏دانند، ديگر اجماع نيست بلكه قول معصوم است.

1. مختصر التذكرة، صص 34 ـ 33.
2. الذريعة، صص 554 ـ 519.
3. العدّة، صص 126 و 100.
4. غنية النزوع، ص 475.

4 ـ بحث قياس و ابطال آن، همان گونه كه در دوره‏ى پيشين مطرح بود، در اين دوره نيز همچنان مورد توجّه جدّى محقّقان اصولى بود. حجم بسيار زياد اين بحث در الذريعة و العدّة نشان دهنده‏ى اهمّيت آن در اين دوره است. شايد يكى از دلايل آن اعتقاد ابن جنيد به حجّيت قياس بود كه شيخ مفيد در نقد او رساله‏اى نگاشت و از اين رو شاگردان وى نيز در نقد و ابطال قياس تفصيل داده‏اند.
5 ـ بحث‏هاى الفاظ، عام و خاص، مفاهيم، ناسخ و منسوخ و افعال نيز به طور گسترده در كتاب‏هاى اصولى اين دوره مطرح بوده است.
6 ـ يكى از مهم‏ترين مباحثى كه در اين دوره مطرح مى‏شد، بحث «حظر و اباحة» بود كه بعدها نيز تا مدّت‏ها در كتاب‏هاى اصولى مطرح مى‏شد. امّا متأسفانه امروزه اين بحث ارزشمند به آن صورت در اصول مطرح نمى‏شود. اجمالاً در اين بحث مى‏خواستند بررسى كنند كه «حكم اشيا، اعيان و حوادث، پيش از ورود شرع چيست؟ آيا اصل در اشيا حظر است يا اباحة؟». اين بحث اندكى شبيه بحث برائت و احتياط عقلى است كه امروزه در اصول مطرح مى‏شود، امّا در حقيقت بسيار متفاوت از آن است.(1)

تبويب رايج در دوره‏ى دوّم

كليّت تبويب رايج در اين دوره كه مباحث اصول فقه بر آن اساس تنظيم مى‏شده از تبويب اصول در اهل سنّت اقتباس شده است، و تنها در پاره‏اى موارد اضافاتى صورت گرفته و سعى شده است مباحث كلامى و منطقى از اصول فقه حذف شوند.
تبويب رايج در اين دوره را با توجّه به كتاب‏هاى اصولى بر جا مانده از آن اين‏گونه مى‏توان بيان كرد:(2)

1. محقّق اصفهانى در نهاية الدراية تبيين مى‏كند كه دو بحث حظر و اباحه و برائت و احتياط موضوعا، ملاكا، و اثرا با يكديگر تفاوت دارند. نك: نهاية الدراية، ج 2، صص 497 ـ 494.
2. اين تبويب بر آيند تبويب‏هاى كتاب‏هاى اصولى؛ مانند مختصر التذكرة مفيد ـ الذريعة سيّد مرتضى ـ العدّة شيخ طوسى و غنية النزوع ابن زهره است.

خطاب و احكام آن، مباحث علم و ظن، امر، مقدّمه‏ى واجب، نهى، نهى از ضدّ، اِجزاء، عام و خاص، مفاهيم، مجمل و مبيّن، ناسخ و منسوخ، خبر و نقل آن (بحث اخبار)، افعال، اجماع، قياس، اجتهاد، حظر و اباحة، استصحاب حال.

ويژگى‏هاى مهم دوره‏ى دوّم

1. تأليف دوره‏هاى كاملى از اصول فقه ـ اعم از دوره‏هاى مختصر و مفصّل ـ نظير مختصر التذكرة مفيد و الذريعة سيّد مرتضى و العدّة شيخ طوسى.
2. تلاش براى جداسازى علم اصول فقه از مباحث كلامى كه از طريق متكلّمان معتزلى و كتاب‏هاى آنها وارد اصول شد و نيز استقلال نسبى علم اصول از فقه و منطق.
3. دقيق‏تر شدن تحليل‏ها و استدلال‏ها و تسلّط محقّقان اين دوره بر اقوال مختلف محقّقان عامّه و خاصّه و نقل و بررسى آنها.
4. يكى از مهم‏ترين ويژگى‏هاى اين دوره، كه از مزاياى محقّقان اصول فقه شيعه بر محقّقان اصولى اهل سنّت نيز هست، اين است كه محقّقان اصولى اين دوره فقيهانى زبردست‏اند و اصول فقه شيعه را همگام با فقه آن به پيش مى‏برند. سيّد مرتضى در كنار تأليف الذريعة در اصول فقه، «الانتصار» و «ناصريات» را در فقه نگاشت كه تحوّلى در فقه شيعه بود. و شيخ طوسى در كنار نوشتن العدّة، «المبسوط» را در فقه تأليف كرد كه كارى بى بديل و شگرف در فقه شيعه به شمار مى‏رفت. در حالى كه در همين دوران اصول عامّه از هدف اصلى‏اش منحرف شده و مختلط با مباحث كلامى و منطقى  گرديد و پيشرفت صرفا انتزاعى و علمى در آن مطلوب شمرده شد، بى آن كه اين مباحث باعث هيچ گونه تحوّلى در فقه عامّه بشود و مهم‏ترين دليلش اين بود كه غالب اين اصوليان از متكلّمان بودند و نه فقيهان!
5. در اواسط اين دوره و پس از شيخ، ركود طولانى در اصول فقه ايجاد شد و محقّقان پس از شيخ ديگر ابتكارى نداشته و تكاملى در اصول فقه ايجاد نكردند. اينان مقلّدان شيخ طوسى در اصول و فقه بوده، به يك معنا مجتهد و منتقدى قوى نبودند.(1)
6. استصحاب حال كه در اين دوره در اصول فقه شيعه مطرح است، به تبع بحث‏هاى محقّقان اهل سنّت يك دليل عقلى ظنّى به شمار مى‏رود و نه اصل عملى. نيز بحث حظر و اباحة ناظر به حكم عقل در مورد اعيان قبل از ورود شرع مى‏باشد. پر واضح است كه انديشه‏ى اصول عمليه هنوز در ذهن محقّقان اين دوره خطور نكرده بود.

1. از همين رو مى‏توان فترت زمانى بين شيخ تا ابن ادريس را يك دوره به حساب آورد و آن را دوره‏ى ركود نام نهاد، كارى كه پاره‏اى از محقّقان تاريخ اصول انجام داده‏اند.

نگاهى اجمالى به اصول اهل سنّت از آغاز تا اين دوره

بسيار پيشتر از زمانى كه دوره‏ى دوم اصول فقه شيعه پديد آمد، دوره‏ى دوم و سوم اصول فقه اهل سنّت پديدار گشت. اصوليان عامّه در دوره‏ى دوم، كه بسيار سريع از آن عبور كردند، با نگاشتن تأليف‏هاى نيمه كامل اصولى؛ مانند «الرسالة» شافعى خود را آماده‏ى تأسيس دوره‏ى بعدى كه دوره‏ى كمال، پيشرفت و استقلال علم اصول بود، كردند. دوره‏ى سوم اصول اهل سنّت نيز جلوتر از دوره‏ى دوم اصول فقه شيعه آغاز شد. در دوره‏ى سوم كتاب‏هاى اصولى كامل و پيشرفته همراه با تحليل‏ها و استدلال‏هاى پيچيده نگاشته شد.
در دوره‏ى سوم اصول اهل سنّت، دو گروه از محقّقان به اصول فقه توجّه كرده، به تحقيق و مطالعه در آن پرداختند: گروه اوّل، فقيهان بودند كه طبيعت كارشان اقتضاى تحقيقات اصولى را داشت. و گروه دوم، متكلّمان بودند؛ به ويژه متكلّمان معتزلى كه به اصول فقه اقبال كرده، با توجّه به روحيه جدلى و بحث‏هاى علمى و تجريدى محض كه در اينان بود، اصول فقه را نيز از هدف و غرض اصلى خويش منحرف ساخته، به صورت علم عقلى و پيچيده‏اى در آوردند. اينان بسيارى از بحث‏هاى كلامى، منطقى و تدقيقات لغوى را وارد اصول فقه كردند. از اين نظر مى‏توان اين دوره را دوره‏ى اختلاط علم اصول با كلام، منطق و تا حدّى فلسفه دانست كه بعدها در اصول اهل سنّت همچنان باقى ماند.
دوره‏ى سوم اصول فقه اهل سنّت كه به رشد و كمال نهايى اصول فقه در اهل سنّت منجر شد تا اواخر قرن ششم ادامه يافت و از آن پس به نوعى رو به ضعف و تقليدى شدن و جمع آورى صرف گراييد و از پويايى باز ايستاد. ما در بحث‏هاى بعدى به اين مسأله دوباره خواهيم پرداخت.
پاره‏اى از مهم‏ترين كتاب‏هاى اصولى اهل سنّت در اين دوره عبارتنداز:

ـ آراى اصولى ابو على محمّد بن عبد الوهاب بن سلام جبائى (م 303 هجرى).
ـ اصول ابو الحسن عبيداللّه‏ بن حسن كرخى (م 340 هجرى).
ـ اصول الفقه ابوبكر احمد بن على رازى جَصّاص (م 370 هجرى).
ـ العمد، تصنيف قاضى عبد الجبار بن احمد معتزلى (م 415 هجرى) و «المغنى» از همين مؤلف.
ـ الإحكام فى اصول الاحكام، تصنيف ابو محمّد على بن احمد بن سعيد بن حزم اندلسى ظاهرى (م 456 هجرى).
ـ البرهان، تصنيف عبد الملك بن ابى محمّد عبداللّه‏ بن يوسف امام الحرمين جوينى (م 478 هجرى).
ـ اصول ابوبكر سرخسى، محمّد بن احمد بن ابى بكر، شمس الائمّه حنفى (م 482 هجرى يا 490 هجرى).
ـ المستصفى، تصنيف امام محمّد غزّالى (م 505 هجرى).
ـ المحصول، تصنيف امام فخر رازى (م 606 هجرى).(1)

1. براى اطّلاعات بيشتر در مورد اصول فقه اهل سنّت در اين دوره نگاه كنيد به: مقدّمه‏ى ابن خلدون، ج 2، صص 929 ـ 926 ؛ ابوزهرة، اصول فقه، صص 21 ـ 13 ؛ مصطفى سعيد الخن، صص 114 ـ 110 ؛ و ابوالقاسم گرجى، صص 315 ـ 312.

چكيده‏ى درس

1. با درگذشت شيخ طوسى اصول فقه از رشد و تكامل باز ايستاد و بيشتر شاگردان شيخ، تنها مقلّدان او بودند.
2. بعد از شيخ طوسى تا زمان دوره‏ى سوم ـ يعنى حدوديك قرن و نيم ـ تنها دو سه تن؛ نظير حِمصّى و ابن زهره بودند كه حرف‏هايى در اصول زده و جرأت اندكى براى مخالفت با آراى علمى شيخ را يافتند.
3. شيخ سديدالدّين حِمّصى در اصول كتابى به نام «المصادر» نوشت كه از بين رفته است.
4. سيّد حمزه بن زهرة حلبى كتاب «غنية النزوع إلى علمى الاصول و الفروع» را نگاشت كه داراى سه بخش بود ؛ بخش اوّل آن به كلام اختصاص داشت و بخش دوّم مباحث اصول فقه را شامل مى‏شد و بخش سوّم مربوط به مباحث فقهى بود.
5. دو كتاب «الذريعة» تأليف سيّد مرتضى و «العدّة» تأليف شيخ طوسى مهم‏ترين اثر اين دوره به شمار مى‏روند. اين دو كتاب در اصول دوره‏هاى بعد تأثير بسيارى گذاشتند.
6. مهم‏ترين مباحث رايج در اصول فقه اين دوره، عبارتند از: بحث حسن و قبح، حقيقت علم، خبر واحد، اجماع، قياس، مباحث الفاظ، حظر و اباحة و... .
7. تأليف دوره‏هاى كامل در اصول فقه، تلاش براى جداسازى علم اصول
از مباحث كلامى و تدقيق و تعميق تحليل‏ها و استدلال‏ها در مسايل اصولى از مهم‏ترين ويژگى‏هاى اين دوره به شمار مى‏روند.
8. اصول اهل سنّت در اين زمان دوره‏ى سوم خود را پشت سر مى‏گذاشت كه دوگروه از محقّقان اهل سنّت به اصول فقه توجّه ويژه‏اى داشته‏اند: گروه اوّل فقيهان بودند؛ كه طبيعت كارشان اقتضاى تحقيقات اصولى را داشت، و گروه دوّم متكلّمان بودند، به ويژه متكلّمان معتزلى، كه به اصول فقه اقبال كرده و پژوهش‏هاى مفصّلى در اين رابطه از خود به جا گذاشته‏اند.
9. اصول اهل سنّت در اوايل اين دوره در اوج شكوفايى و رشد خود قرار داشت و كتاب‏هاى عميق و پيچيده‏ى بسيارى در آن نوشته شد. بايد افزود كه اصول شيعه در آن دوران تحت تأثير اصول اهل سنّت قرار داشت.
10. كتاب‏هايى؛ مانند اصول جصّاص، العمد تأليف قاضى عبدالجبّار معتزلى، الإحكام فى اصول الأحكام تأليف ابن حزم ظاهرى، البرهان نگاشته‏ى امام الحرمين جوينى، المستصفى تأليف غزّالى و المحصول تصنيف امام فخر رازى، از كتاب‏هاى اصولى اين دوره و بلكه مهم‏ترين كتاب‏هاى اصولى اهل سنّت در طول تاريخ اصول فقه به شمار مى‏روند.

پرسش‏هايى براى انديشه‏ورزى:

1. چرا پس از شيخ طوسى همه ـ به مدّت يك قرن و نيم ـ از او تقليد مى‏كرده‏اند؟
2. در ديدگاه شما آيا مى‏توان شيخ سديدالدّين حمصّى و ابن زهره حلبى را از زمينه سازان دوره‏ى سوّم دانست، به چه صورت؟ (اين مطلب را تحليل كنيد).
3. مهم‏ترين آثار اصولى اين دوره را نام ببريد.
4. افكار و انديشه‏هاى اصولى رايج دراين دوره را نام ببريد.
5. تبويب‏هاى چند كتاب مهم اين دوره؛ يعنى مختصرالتذكره، الذريعة، العدّة و غنية النزوع رابا يكديگر مقايسه كنيد.
6. آيا ويژگى‏هاى ديگرى براى اين دوره در ذهن داريد؟
7. به نظر شما، با توجّه به مطالب درسهاى پيشين، پيشرفت و رشد اصول فقه در اهل سنّت چگونه قابل تحليل و ارزيابى است؟

تحقيق و پژوهش

1. دو كتاب «العدّة» و «الذريعة» را به طور دقيق با يكديگر مقايسه كرده و به لحاظ ساختارى نشان دهيد كه شباهت‏ها و تمايزهاى آن دو چگونه است.
2. از ديد شما چرا مباحث كلامى در اصول فقه شيعه راه يافت، آيا نمى‏توان گفت ورود اين مباحث تحت تأثير اصول اهل سنّت به ويژه اصول معتزله بوده است؟ متكلّم بودن اصوليان چه مقدار در اين مسأله نقش داشته است؟
3. در مورد علل و عوامل و ميزان رشد اصول فقه در اهل سنّت تحقيق بيشترى كنيد.

تعدادى از منابع تحقيق

1. براى تكميل تحقيق اول به كتاب «مختصر التذكره» شيخ مفيد نيز مراجعه كنيد.
2. براى تحقيق دوم به مقدّمه‏ى سيّد مرتضى در الذريعة و مقدّمه‏ى شيخ طوسى در العدّة و كتاب المعالم الجديدة شهيد صدر مراجعه كنيد.
3. براى تحقيق سوم به كتاب‏هاى تاريخ اصول كه محقّقان اهل سنت نگاشته‏اند و مقدّمه‏ى ابن خلدون و اصول الفقه ابوزهرة و مانند آن نگاه كنيد.