درس پنجم -
دورهى دوّم:
دورهى توسعه و تدوينهاى گسترده و كامل در اصول
(اوايل غيبت كبرا تا ابن ادريس 598 هـ (2) )
مهمترين مباحث اين درس:
1. نگاهى اجمالى به پس از شيخ طوسى
2. شناخت شخصيتهاى اصولى بعد از شيخ طوسى
3. نگاهى به آثار و نوشتههاى مهم دورهى دوّم
4. گذرى بر افكار و انديشههاى اصولى رايج در دورهى دوّم
5. نگاهى به تبويب رايج در اين دوره
6. نگاهى اجمالى به اصول اهل سنّت از آغاز تا اين دوره
7. بررسى ويژگىهاى مهم دوره
نگاهى اجمالى به پس از شيخ طوسى
پس از درگذشت شيخ، شاگردان جوان او ـ به دلايلى كه در آغاز دورهى بعد ذكر خواهد
شد ـ نتوانستند كارى را كه شيخ به اوج خود رساند به تعالى و كمال بيشتر برسانند.
آنان از حركت علمى و پيشرفت باز ماندند و به يك معنا باب اجتهاد و نقد و نظرهاى
استنباطى را آن گونه كه سيّد مرتضى و شيخ طوسى آغاز كرده بودند، هنوز به بلوغ
نرسيده خاتمه دادند. و حتّى وجود محقّقانى، مانند شيخ سديد الدّين حِمّصى،
ابوالصلاح حلبى و ابن زهره گرهى از اين مشكل فرو بسته نگشود. چه غالب اشخاص اين
دوره مقلّدان شيخ رحمهالله بودند و نقد و اشكال بر او را مساوى با توهين و جسارت
به مقام علمىاش به شمار مىآوردند!
سرانجام اين دورهى فَترت و ركود با زمينه سازىهاى ابن زهره و حِمّصى به دست
توانمند ابن ادريس حلّى پايان يافت و دورهى نوينى از رشد اصول فقه شيعه آغاز شد.
توصيف و تبيين تفصيلى اين واقعه و علل و دلايل آن را در بررسى علل پيدايش دورهى
سوم اصول فقه شيعه بيان خواهيم كرد. و اينك براى نزديك شدن به دورهى سوم به كار دو
تن از زمينه سازان اين دوره اشاره مىكنيم:
5. سديدالدّين حِمَّصى رازى (متوفّاى اوايل قرن سابع)
شيخ سديدالدّين محمود بن على حمّصى از علماى قرن ششم، اهل حمّص از بلاد «شام» يا
روستايى در «رى» بود. مدّتى به دعوت مردم حلّه در آنجا ساكن بود. و در اواخر عمر در
سال 600 هجرى به همدان وارد شد كه حاجب جمالالدّين، حاكم همدان، مدرسهاى براى وى
ساخت. بنابراين قول كه منقول از سيّد بن طاووس در البهجة است، حمّصى بايد تا اوايل
قرن هفتم زيسته باشد.(1) وى حدود صد سال عمر كرد و از پنجاه سالگى به تحصيل علم روى
آورد.(2)
غالب ترجمه نويسان از او به بزرگى ياد كردهاند. شيخ منتجبالدّين صاحب كتاب
الفهرست، كه شاگرد حمّصى بود، در مورد او مىگويد: «شيخ سديدالدّين... در اصول فقه
و كلام، علاّمهى دوران بود. وى انسانى با ورع و موثّق و داراى تصانيف بسيارى
است».(3)
صاحب سرائر كه معاصر وى، و البته كمى كهتر از او بود، او را ستايش كرده و از انصاف
و اخلاق والايش سخن گفته و ادّعا كرده است نظير او در انقياد نسبت به حق بسيار
كمند.(4)
1. نك: طبقات اعلام الشيعه، مجلد دوم از اعلام قرن پنجم و ششم، ص
295.
2. نك: ابن حجر عسقلانى، لسان الميزان، ج 2، صص 408 ـ 407.
3. منتجبالدّين، الفهرست، تصحيح عبدالعزيز طباطبايى، ص 164، شمارهى 389.
4. ابن ادريس حلّى، السّرائر، ج 2، صص 192 ـ 191.
حمّصى كتاب «المنقذ من التقليد» را به سال 581 هجرى به انجام رساند. و در سال
583 به سيّد ابو مظفّر محمّد بن على اجازهى روايت داد و در همين سال شيخ
منتجبالدّين كتاب «المنقذ» را نزد وى قرائت كرد.
مهمترين استادان او عبارتنداز:
ـ شيخ ابو على طوسى، كه حمّصى نزد او فقه خوانده است.
ـ امام موفقالدّين حسين بن فتح اللّه واعظ بكرآبادى جرجانى.
برخى از مهمترين شاگردان او نيز به شرح زيرند:
ـ منتجبالدّين بن بابويه رازى، صاحب فهرست مشهور.
ـ شيخ ابوالحسين ورّام بن ابى فراس حلّى رحمهالله صاحب مجموعهى ورّام كه «تنبيه
الخواطر و نزهة الناظر» نام دارد.
فخرالدّين رازى، آغابزرگ طهرانى در الذريعة و طبقات الاعلام و محقّق دزفولى در
مقابس به آن اشاره كردهاند، امّا خود فخر به اين مطلب اعتراف نكرده است.
ـ سيّد علاءالدّين ابو مظفّر محمّد بن على خجندى.
آثار و تأليفات حمّصى
شيخ سديدالدّين تأليفات بسيارى داشته است كه برخى از آنها به شرح زيرند:
1 ـ بداية الهداية
2ـ التبيين و التنقيح فى التحسين و التقبيح، كه در كلام نگاشته شد.
3 ـ المنقذ من التقليد و المرشد الى التوحيد.(1)
1. اين كتاب در سال 1412 هجرى در قم و در دو جلد از سوى انتشارات
اسلامى چاپ شده است. و تنها كتابى است كه از حمصى موجود و چاپ شده است.
4 ـ التعليق الكبير
5 ـ التعليق الصغير
6 - المصادر(1).
آثار و انديشههاى اصولى حمّصى
تنها كتاب اصولى حمّصى «المصادر» است كه متأسفانه از آن، چون اغلب كتابهاى ديگر
او، خبرى در دست نيست. زركشى در «البحر المحيط» ديدگاههاى اصول فقه شيعه را از
كتاب «الذريعة» سيّد مرتضى و «المصادر» حمّصى نقل مىكند و اين نكته هم نشان
دهندهى اين است كه اين كتاب در آن زمان مشهور و داراى ارزش بالاى علمى بوده و هم
حكايت از اين مىكند كه مصادر، كتاب كاملى در اصول فقه بوده است. ابن ادريس نيز گاه
در «سرائر» ديدگاههاى اصولى حمّصى را از «المصادر» نقل مىكند.(2)
در هر حال نه كتاب المصادر در دست است و نه كتاب فقهى از او موجود است تا بتوان با
غور در آنها انديشههاى اصولى حمّصى را بازيافت. تنها راهى كه باقى مىماند، جست و
جو و كاوش در كتابهاى اصولى يا فقهى محقّقان ديگرى است كه ديدگاههاى حمّصى را نقل
كردهاند، نظير «البحر المحيط» زركشى و «السرائر» ابن ادريس. با اين كار مىتوان
اجمالاً به بخش اندكى از نظرگاههاى شيخ سديد الدّين آگاهى يافت.
1. منابع ترجمه حمّصى: ـ فهرست منتجبالدّين، ص 164؛ مقابس
الانوار، شيخ اسداللّه دزفولى، ص 11؛ رياض العلماء، ج 2، صص 203 ـ 202؛ ـ طبقات
اعلام الشيعة، ص 295؛ ـ ريحانة الادب، ج 2، ص 75 ـ 74؛ ابن حجر عسقلانى، صص 408 ـ
407 ؛ و ـ مقدّمهى كتاب المنقذ، به قلم محمّد هادى يوسفى، صص 12 ـ 5.
2. نظير بحث خبر واحد و اختلافى كه حمّصى با شيخ در آن بحث دارد. نك: سرائر، ج 3،
صص 291 ـ 290.
خوشبختانه برخى از محقّقان چنين تفحّصى را در كتب مختلف انجام داده، آراى اصولى
حمّصى را استخراج كردهاند.(1) ما به چند مورد از آنها اشاره مىكنيم:
1. در مورد حكم اعيان قبل از ورود شرع، حمّصى معتقد به «اباحة» است و اين همان نظر
سيّد مرتضى است.(2)
2. حمّصى در مورد لفظ مجملى كه هم موضوع شرعى و هم موضوع لغوى دارد، بر اين باور
است كه بايد لفظ را بر معناى متعارف آن حمل كرد. و اين را مجاز نمىداند بلكه به
نظر او حقيقت عرفيّه نام دارد؛ مثل لفظ غائط و حمل آن بر معناى متعارف.(3)
3. در بحث دلالت امر بر مرّة يا تكرار، حمّصى رأى سيّد مرتضى را كه دلالتش بر مرّة
باشد مىپذيرد.(4)
4. در بحث اجماع، صاحب مصادر معتقد است كه دليل عامّه بر حجّيت اجماع مخدوش است؛
زيرا اجتماع همه بر خطا محال نيست، اگر چه عقلاً بعيد است. امّا وى در اجماع سكوتى
نيز نظريهى سيّد مرتضى را مىپذيرد كه اجماع سكوتى اوّلاً، اجماع نيست و ثانيا،
حجّت نيست.(5)
دقّت در آراى حمّصى نشان مىدهدكه وى واقعا صاحب نظر بوده، تحت تأثير شيخ طوسى
نبود، امّا در عين حال در موارد بسيارى با آراى سيّد مرتضى رحمهالله موافقت دارد.
1. نك: حسين واثقى، «المتبقّى من كتاب المصادر»، فقه اهل بيت، بهار
1380، شمارهى 25، صص 141 ـ 119.
2. بدرالدّين زركشى، البحر المحيط، ج 1، ص 203، به نقل از مقاله «المتبقّى من
المصادر»، ص 122.
3. به نقل از المتبقّى، همان، 125.
4. همان، ص 127.
5. همان، ص 134.
6. ابن زهره (511 ـ 585 ه)
سيّد حمزة بن على بن زهرة حلبى (ابوالمكارم) از نوادگان امام صادق عليهالسلام
است و در رمضان سال 511 هجرى متولّد شد. پدر وى على بن زهرة از علماى بزرگ حلب بود
و برادران او نيز همگى از علماى بزرگ بودهاند. همان طور كه زبيدى در تاج العروس
گفته است، خاندان ابن زهره همه شيعه و از سادات جليل القدر، عالم، فقيه و محدّث
بودهاند.(1)
ابن زهره عالمى متبحّر، متكلّمى توانا، فقيه و اصولى ارزندهاى بود و در قدرت و
تبحّر علمى گوى سبقت از ديگران ربوده بود. او از پدرش و نيز با يك واسطه از ابوعلى
پسر شيخ طوسى روايت مىكند. برادرش و ابن ادريس هم از او روايت مىكنند. ابن زهره
به سال 588 هجرى درگذشت.
1 ـ زبيدى، تاج العروس: ج 3، ص 248، ذيل مادهى «زهرة».
برخى از استادان ابن زهره عبارتنداز:
ـ على بن زهرة (پدرش)
ـ سيّد ابوالمحاسن زهرة حلبى (جدّش)
ـ ابومنصور محمّدبن حسنبن منصور نقّاش موصلى، كه شاگرد ابوعلى فرزند شيخ طوسى بود.
ـ ابوعبداللّه حسينبن طاهربن حسين، كه اين شيخ نيز از ابوالفتوح رازى روايت
مىكند.
برخى از شاگردان مشهور ابن زهره نيز عبارتند از:
ـ شيخ معينالدّين مصرى
ـ شاذان بن جبرئيل قمى كه در سال 584 زنده بود.
ـ محمّد بن جعفر مشهدى، صاحب «المزار» مشهور.
ـ سيّد محيىالدّين محمّد، پسر برادرش.
ـ ابن ادريس حلّى، كه به نظر مىرسد وى شاگرد ابن زهره نباشد و ابن زهره تنها از
مشايخ روايتش باشد.
تأليفات ابن زهره بسيار است كه تاكنون پارهاى از آنها و از جمله مهمترين آن، يعنى
«غنية النزوع إلى علمى الاصول و الفروع» با تحقيق و تصحيح چاپ شدهاند. نام پارهاى
از آثار ابن زهره به شرح زير است:
ـ الاعتراض على الكلام الوارد من حمص؛
ـ قبس الانوار في نصرة العترة الأخيار؛
ـ نقض شُبه الفلاسفة؛
ـ مسألة فى الرد على من ذهب إلى انّ الحسن و القبح لا يعلمان إلاّ سمعا.
ـ غنية النزوع إلى علمى الاصول و الفروع ؛
ـ مسألة في تحريم الفقاع ؛
ـ مسألة في اباحة نكاح المتعة.(1) (2)
1. همان، ص 478.
2. منابع ترجمهى ابن زهرة: معالم العلماء، ص 46؛ رياض العلماء، ج 2، صص 209 ـ 202
؛ روضات الجنّات، ج 2، صص 377 ـ 374 ؛ اعيان الشيعه، ج 6، ص 249 ؛ ريحانة الادب، ج
7، ص 550 ؛ طبقات الاعلام، ج 2، ص87.
آثار و انديشههاى اصولى ابن زهرة
ابن زهره كتاب اصولى مستقل ندارد. وى اصول خود را در كتابى كه شامل سه بخش كلام،
اصول فقه و فقه است مطرح كرد و آن را «غنية النزوع إلى علمى الاصول و الفروع» نام
گذاشت. كتاب «غنية» در دورهاى كه ركود اصول و فقه در آن محسوس بود، شاهكارى شمرده
مىشود كه قابل ستايش است. اگر چه ابن زهره نتوانست مكتب جديدى تأسيس كند و در رأس
دورهاى قرار گيرد، امّا در عين حال با نقّادىها و مخالفتهايى كه با شيخ كرده،
زمينهى نقد آراى قدما و به ويژه شيخ طوسى را فراهم كرده است. از اين رو، وى را
مىتوان در خاتمهى دورهى ركود و آغاز دورهى جديد قرار داد. ابن زهره به همراه
سديدالدّين حمصى از زمينهسازان دورهى سوّم به شمار مىروند.
بخش اصولى كتاب «غنية النزوع» با همان تنظيم و تبويب كتابهاى پيشين تأليف شد. روح
كلّى حاكم بر كتاب مقتبس از اصول دورهى دوم ـ به ويژه اصول سيّد مرتضى و شيخ طوسى
ـ است. امّا در لابهلاى پارهاى از مباحث به نقد ديدگاههاى محقّقان پيشين؛ به
ويژه شيخ پرداخته مىشود. كارى كه در آثار شيخ سديدالدّين نيز كم و بيش ديده مىشد.
كيفيّت بحثها در «غنية» نشان دهندهى وسعت اطّلاع ابن زهره بر اصول عامّه و خاصّه
و دقّت نظرهاى او است.
فهرست مباحثى كه در بخش اصول فقه غنية مورد بحث قرار گرفته به شرح زير است:(1)
1. بخش اصول فقه و فقه كتاب غنية در مجموعه «الجوامع الفقهية»، قم،
انتشارات كتابخانه آيةاللّه نجفى، رضىاللهعنه 1404 هجرى، چاپ شده است. به تازگى
كلّ اين كتاب با تحقيق آقاى ابراهيم بهادرى، از سوى انتشارات مؤسسه امام صادق
عليهالسلام در قم چاپ حروفى شده است.
كليات، امر، ضد، نهى، دلالت نهى بر فساد، خصوص و عموم، مفاهيم، نسخ، اخبار،
افعال، اجماع، قياس، استصحاب.
در خاتمه به پارهاى از انديشههاى اصولى ابن زهره به صورت فهرست وار اشاره
مىكنيم:
1. ابن زهره در بحث امر معتقد است كه مطلق امر به لحاظ لغوى نه مقتضى وجوب است و نه
مقتضى استحباب، امّا شرعا بر وجوب دلالت مىكند. همچنين از ديد ابن زهره امر شرعا
بر فور دلالت دارد، امّا بالوضع نه بر فور دلالت مىكند و نه بر تراخى، خلافا
للشيخ.(1)
2. از ديدگاه ابن زهره نهى نيز شرعا دلالت بر حرمت دارد، امّا نهى از شىء دلالت بر
فساد منهىٌ عنه نمىكند، خلافا للشيخ.(2)
3. از نظرگاه ابن زهره ادات عموم براى رساندن معناى عموم وضع نشدهاند؛ زيرا اين
الفاظ هم براى رساندن معناى عموم كاربرد دارند و هم براى بيان معناى خاص. اين
ديدگاه ابن زهره مخالف نظر شيخ طوسى در اين باب است.(3)
4. از ديدگاه ابن زهره مفهوم وصف حجّت نيست.(4)
1. الجوامع الفقهيّه، همان، ص 463.
2. همان، ص 463 ـ و 468.
3. همان، ص 468.
4. همان، ص 472.
5. در حجّيت خبر متواتر ابن زهره سه شرط بيان مىكند:
ـ اوّلاً، عدد راويان به حدّى از كثرت باشد كه عادتا اتفاقشان بر كذب محال باشد.
ـ ثانيا، دانسته شود كه مخبران انگيزهى مشتركى براى بيان دروغ ندارند.
ـ ثالثا، مخبران نسبت به آن چه خبر مىدهند، شبهه و ترديدى نداشته باشند.(1)
6 ـ خبر واحد از ديدگاه ابن زهره علم آور نيست و تنها در صورتى كه مخبر عادل باشد
ظنّ آور است. همچنين از ديد ابن زهره عقلاً تعبّد به خبر واحد جايز است، امّا شرعا
بر تعبّد به خبر واحد دليلى وجود ندارد. وى در اين نظر موافق با سيّد مرتضى و مخالف
ديدگاه شيخ طوسى است.(2)
7 ـ در مورد قياس و اجماع نيز، وى نظر مشهور اماميّه در آن زمان را قبول دارد.(3)
1. همان، ص 475.
2. همان.
3. همان، ص 478.
آثار مهم دورهى دوّم
بى شك دو كتاب ارزشمند «الذريعة الى اصول الشريعة» تأليف سيّد مرتضى، و «العدّة
فى اصول الفقه» تأليف شيخ طوسى، از مهمترين آثار اين دوره مىباشند. به يك معنا،
اين دو كتاب در واقع موجِد دورهى دوم و تحوّلات به وجود آمده در آن هستند. تحوّلى
كه با تأليف اين دو كتاب در اصول فقه شيعه پديد آمد و حتى محقّقان قرون بعدى شيعه
را وامدار مؤلّفان اين دو اثر گرانسنگ كرد، به قدرى آشكار و غير قابل ترديد است كه
نيازى به استدلال و تحليل ندارد. زمانى كه به تك رسالههاى اصولى شيعه يا بحثهاى
اصولى بسيط محقّقان پيشين، حتّى شيخ مفيد، مىنگريم و آنگاه به ژرف كاوىهاى سيّد
مرتضى و موشكافىها و تحليلهاى قوى شيخ طوسى نظر مىاندازيم، عمق اين تحوّل و گذر
از دورهاى بسيط به دورهاى ژرف و پيچيده را با تمام وجود احساس مىكنيم. به حق
مىتوان گفت كه اگر اين دو كتاب ارزشمند در اصول فقه شيعه نگاشته نمىشد، ديگر هيچ
كتاب كامل و عميقى تا اواخر قرن پنجم و حتى تا دو قرن بعد وجود نداشت و نوشته نشد
تا بتوان آنها را ارايه كرد كه با اصول قوى و پيشرفتهى اهل سنّت در آن زمان برابرى
كند؛ به ويژه اين كه پس از شيخ، عدّهى بسيارى در تحقيق را به روى خويش بستند و از
مقلّدان او شدند و اگر معدود افرادى چون سديدالدّين حمّصى و ابن زهره نبودند ديگر
به يقين هيچ اثر قابل ملاحظهاى در اصول نوشته نمىشد!
جز اين دو كتاب، مىتوان از دو اثر ارزشمند ديگر نيز سخن گفت: يكى «المصادر» حمّصى
و ديگرى بخش اصول فقه «غنية النزوع» ابن زهره. غنية النزوع، البته مهمتر و مشهورتر
است؛ به ويژه اين كه كتاب «المصادر» اصلاً در دسترس نيست تا بتوان در مورد آن به
درستى قضاوت كرد. اين دو كتاب اصولى در واقع زمينه ساز ايجاد دورهى سوم اصول فقه
شيعه به دست محقّقان توانمند آن دوره بودند.
افكار و انديشههاى اصولى رايج در اين دوره
با توجّه به كتابهاى باقى مانده از اين دوره مىتوان بحثهاى فراگير و رايج در
اين دوره را اين گونه بر شمرد:
1. از آنجا كه اين دوره از ادوار اصول فقه شيعه، مقارن با دورهى سوم و چهارم اصول
عامّه است. و اهل سنّت نيز در اين دوران مباحث كلامى را وارد اصول فقه كرده و به آن
مىپرداختهاند. و چون اصول فقه شيعه در اين زمان به طور جدّى ناظر به اصول عامّه
بود. از اين رو يكى از دغدغههاى مهمّ نخستين سالهاى اين دوره بحثهاى كلامى
بود.(1) برخى از مباحث كلامى مطرح در اين دوره عبارت بودند از:
ـ آيا كفّار مخاطب به شرايع و فروع هستند، همان گونه كه به اصول مخاطباند.(2)
ـ حقيقت علم و اقسام آن(3)
ـ حسن و قبح(4)
ـ فى ذكر مايجب معرفته من صفات اللّه و النبي و الائمّة.(5)
- آيا پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله به شرايع انبياء پيشين متعبّد بود؟(6)
ـ آيا جايز است كه خداوند احكام شرعى را به پيامبر يا علما، ولو آن كه بداند همواره
به صواب حكم مىكنند، تفويض كند؟(7)
1. البته بعدها سيّد مرتضى و شيخ طوسى تلاش كردند تا اين مباحث
كلامى را از اصول فقه حذف كنند. امّا اينان نيز نتواستند در اين كار توفيق كامل
بيابند و خود نيز بسيارى از اين مباحث كلامى را در كتابهاى خويش مطرح كردهاند.
2. الذريعة، صص 81 - 75.
3. الذريعة، صص 22 ـ 20 ؛ العدّة، صص 24 ـ 12.
4. العدّة، صص 26 ـ 25.
5. العدّة، ص 17.
6. الذريعة، ص 595 ؛ العدّة، ص 227.
7. الذريعة، ص 658.
2 ـ يكى از مهمترين دغدغههاى اصولى اين دوره، بحث خبر واحد بود كه همهى
محقّقان اصولى اين دوره به تفصيل به آن پرداختند. شيخ مفيد رحمهالله خبر واحدى را
كه دلالت قطعى بر صدق مخبرش وجود ندارد، حجّت ندانسته، آن را موجب علم و عمل
نمىداند. و تنها خبر واحدى را كه قاطع عذر بوده، محفوف به قراين قطعى از عقل، عرف
يا اجماع باشد، حجّت مىداند.(1) سيّد مرتضى معتقد است: جواز تعبّد به خبر واحد
عقلاً وجود دارد، امّا شرعا تعبّد به آن جايز نيست.(2) شيخ طوسى مىگويد: خبر واحد
علم آور نيست، امّا تعبّد به آن در صورتى كه داراى شرايط لازم باشد عقلاً و شرعا
جايز است.(3) ابن زهرة در خبر واحد همان نظريهى سيّد مرتضى را قبول دارد و با شيخ
مخالف است.(4)
3 ـ بحث اجماع در اين دوره وارد اصول فقه شيعه شد. اين بحث اگرچه ظاهرا از اصول اهل
سنّت بر گرفته شد، امّا در تحليل حجّيت آن راهى كه محقّقان اصولى شيعه رفتهاند
كاملاً متفاوت از ديدگاه و تحليل اهل سنّت است و به يك معنا اجماعى كه علماى شيعه
حجّت مىدانند، ديگر اجماع نيست بلكه قول معصوم است.
1. مختصر التذكرة، صص 34 ـ 33.
2. الذريعة، صص 554 ـ 519.
3. العدّة، صص 126 و 100.
4. غنية النزوع، ص 475.
4 ـ بحث قياس و ابطال آن، همان گونه كه در دورهى پيشين مطرح بود، در اين دوره
نيز همچنان مورد توجّه جدّى محقّقان اصولى بود. حجم بسيار زياد اين بحث در الذريعة
و العدّة نشان دهندهى اهمّيت آن در اين دوره است. شايد يكى از دلايل آن اعتقاد ابن
جنيد به حجّيت قياس بود كه شيخ مفيد در نقد او رسالهاى نگاشت و از اين رو شاگردان
وى نيز در نقد و ابطال قياس تفصيل دادهاند.
5 ـ بحثهاى الفاظ، عام و خاص، مفاهيم، ناسخ و منسوخ و افعال نيز به طور گسترده در
كتابهاى اصولى اين دوره مطرح بوده است.
6 ـ يكى از مهمترين مباحثى كه در اين دوره مطرح مىشد، بحث «حظر و اباحة» بود كه
بعدها نيز تا مدّتها در كتابهاى اصولى مطرح مىشد. امّا متأسفانه امروزه اين بحث
ارزشمند به آن صورت در اصول مطرح نمىشود. اجمالاً در اين بحث مىخواستند بررسى
كنند كه «حكم اشيا، اعيان و حوادث، پيش از ورود شرع چيست؟ آيا اصل در اشيا حظر است
يا اباحة؟». اين بحث اندكى شبيه بحث برائت و احتياط عقلى است كه امروزه در اصول
مطرح مىشود، امّا در حقيقت بسيار متفاوت از آن است.(1)
تبويب رايج در دورهى دوّم
كليّت تبويب رايج در اين دوره كه مباحث اصول فقه بر آن اساس تنظيم مىشده از
تبويب اصول در اهل سنّت اقتباس شده است، و تنها در پارهاى موارد اضافاتى صورت
گرفته و سعى شده است مباحث كلامى و منطقى از اصول فقه حذف شوند.
تبويب رايج در اين دوره را با توجّه به كتابهاى اصولى بر جا مانده از آن اينگونه
مىتوان بيان كرد:(2)
1. محقّق اصفهانى در نهاية الدراية تبيين مىكند كه دو بحث حظر و
اباحه و برائت و احتياط موضوعا، ملاكا، و اثرا با يكديگر تفاوت دارند. نك: نهاية
الدراية، ج 2، صص 497 ـ 494.
2. اين تبويب بر آيند تبويبهاى كتابهاى اصولى؛ مانند مختصر التذكرة مفيد ـ
الذريعة سيّد مرتضى ـ العدّة شيخ طوسى و غنية النزوع ابن زهره است.
خطاب و احكام آن، مباحث علم و ظن، امر، مقدّمهى واجب، نهى، نهى از ضدّ، اِجزاء،
عام و خاص، مفاهيم، مجمل و مبيّن، ناسخ و منسوخ، خبر و نقل آن (بحث اخبار)، افعال،
اجماع، قياس، اجتهاد، حظر و اباحة، استصحاب حال.
ويژگىهاى مهم دورهى دوّم
1. تأليف دورههاى كاملى از اصول فقه ـ اعم از دورههاى مختصر و مفصّل ـ نظير
مختصر التذكرة مفيد و الذريعة سيّد مرتضى و العدّة شيخ طوسى.
2. تلاش براى جداسازى علم اصول فقه از مباحث كلامى كه از طريق متكلّمان معتزلى و
كتابهاى آنها وارد اصول شد و نيز استقلال نسبى علم اصول از فقه و منطق.
3. دقيقتر شدن تحليلها و استدلالها و تسلّط محقّقان اين دوره بر اقوال مختلف
محقّقان عامّه و خاصّه و نقل و بررسى آنها.
4. يكى از مهمترين ويژگىهاى اين دوره، كه از مزاياى محقّقان اصول فقه شيعه بر
محقّقان اصولى اهل سنّت نيز هست، اين است كه محقّقان اصولى اين دوره فقيهانى
زبردستاند و اصول فقه شيعه را همگام با فقه آن به پيش مىبرند. سيّد مرتضى در كنار
تأليف الذريعة در اصول فقه، «الانتصار» و «ناصريات» را در فقه نگاشت كه تحوّلى در
فقه شيعه بود. و شيخ طوسى در كنار نوشتن العدّة، «المبسوط» را در فقه تأليف كرد كه
كارى بى بديل و شگرف در فقه شيعه به شمار مىرفت. در حالى كه در همين دوران اصول
عامّه از هدف اصلىاش منحرف شده و مختلط با مباحث كلامى و منطقى گرديد و
پيشرفت صرفا انتزاعى و علمى در آن مطلوب شمرده شد، بى آن كه اين مباحث باعث هيچ
گونه تحوّلى در فقه عامّه بشود و مهمترين دليلش اين بود كه غالب اين اصوليان از
متكلّمان بودند و نه فقيهان!
5. در اواسط اين دوره و پس از شيخ، ركود طولانى در اصول فقه ايجاد شد و محقّقان پس
از شيخ ديگر ابتكارى نداشته و تكاملى در اصول فقه ايجاد نكردند. اينان مقلّدان شيخ
طوسى در اصول و فقه بوده، به يك معنا مجتهد و منتقدى قوى نبودند.(1)
6. استصحاب حال كه در اين دوره در اصول فقه شيعه مطرح است، به تبع بحثهاى محقّقان
اهل سنّت يك دليل عقلى ظنّى به شمار مىرود و نه اصل عملى. نيز بحث حظر و اباحة
ناظر به حكم عقل در مورد اعيان قبل از ورود شرع مىباشد. پر واضح است كه انديشهى
اصول عمليه هنوز در ذهن محقّقان اين دوره خطور نكرده بود.
1. از همين رو مىتوان فترت زمانى بين شيخ تا ابن ادريس را يك دوره
به حساب آورد و آن را دورهى ركود نام نهاد، كارى كه پارهاى از محقّقان تاريخ اصول
انجام دادهاند.
نگاهى اجمالى به اصول اهل سنّت از آغاز تا اين دوره
بسيار پيشتر از زمانى كه دورهى دوم اصول فقه شيعه پديد آمد، دورهى دوم و سوم
اصول فقه اهل سنّت پديدار گشت. اصوليان عامّه در دورهى دوم، كه بسيار سريع از آن
عبور كردند، با نگاشتن تأليفهاى نيمه كامل اصولى؛ مانند «الرسالة» شافعى خود را
آمادهى تأسيس دورهى بعدى كه دورهى كمال، پيشرفت و استقلال علم اصول بود، كردند.
دورهى سوم اصول اهل سنّت نيز جلوتر از دورهى دوم اصول فقه شيعه آغاز شد. در
دورهى سوم كتابهاى اصولى كامل و پيشرفته همراه با تحليلها و استدلالهاى پيچيده
نگاشته شد.
در دورهى سوم اصول اهل سنّت، دو گروه از محقّقان به اصول فقه توجّه كرده، به تحقيق
و مطالعه در آن پرداختند: گروه اوّل، فقيهان بودند كه طبيعت كارشان اقتضاى تحقيقات
اصولى را داشت. و گروه دوم، متكلّمان بودند؛ به ويژه متكلّمان معتزلى كه به اصول
فقه اقبال كرده، با توجّه به روحيه جدلى و بحثهاى علمى و تجريدى محض كه در اينان
بود، اصول فقه را نيز از هدف و غرض اصلى خويش منحرف ساخته، به صورت علم عقلى و
پيچيدهاى در آوردند. اينان بسيارى از بحثهاى كلامى، منطقى و تدقيقات لغوى را وارد
اصول فقه كردند. از اين نظر مىتوان اين دوره را دورهى اختلاط علم اصول با كلام،
منطق و تا حدّى فلسفه دانست كه بعدها در اصول اهل سنّت همچنان باقى ماند.
دورهى سوم اصول فقه اهل سنّت كه به رشد و كمال نهايى اصول فقه در اهل سنّت منجر شد
تا اواخر قرن ششم ادامه يافت و از آن پس به نوعى رو به ضعف و تقليدى شدن و جمع آورى
صرف گراييد و از پويايى باز ايستاد. ما در بحثهاى بعدى به اين مسأله دوباره خواهيم
پرداخت.
پارهاى از مهمترين كتابهاى اصولى اهل سنّت در اين دوره عبارتنداز:
ـ آراى اصولى ابو على محمّد بن عبد الوهاب بن سلام جبائى (م 303
هجرى).
ـ اصول ابو الحسن عبيداللّه بن حسن كرخى (م 340 هجرى).
ـ اصول الفقه ابوبكر احمد بن على رازى جَصّاص (م 370 هجرى).
ـ العمد، تصنيف قاضى عبد الجبار بن احمد معتزلى (م 415 هجرى) و «المغنى» از همين
مؤلف.
ـ الإحكام فى اصول الاحكام، تصنيف ابو محمّد على بن احمد بن سعيد بن حزم اندلسى
ظاهرى (م 456 هجرى).
ـ البرهان، تصنيف عبد الملك بن ابى محمّد عبداللّه بن يوسف امام الحرمين جوينى (م
478 هجرى).
ـ اصول ابوبكر سرخسى، محمّد بن احمد بن ابى بكر، شمس الائمّه حنفى (م 482 هجرى يا
490 هجرى).
ـ المستصفى، تصنيف امام محمّد غزّالى (م 505 هجرى).
ـ المحصول، تصنيف امام فخر رازى (م 606 هجرى).(1)
1. براى اطّلاعات بيشتر در مورد اصول فقه اهل سنّت در اين دوره
نگاه كنيد به: مقدّمهى ابن خلدون، ج 2، صص 929 ـ 926 ؛ ابوزهرة، اصول فقه، صص 21 ـ
13 ؛ مصطفى سعيد الخن، صص 114 ـ 110 ؛ و ابوالقاسم گرجى، صص 315 ـ 312.
چكيدهى درس
1. با درگذشت شيخ طوسى اصول فقه از رشد و تكامل باز ايستاد و بيشتر شاگردان شيخ،
تنها مقلّدان او بودند.
2. بعد از شيخ طوسى تا زمان دورهى سوم ـ يعنى حدوديك قرن و نيم ـ تنها دو سه تن؛
نظير حِمصّى و ابن زهره بودند كه حرفهايى در اصول زده و جرأت اندكى براى مخالفت با
آراى علمى شيخ را يافتند.
3. شيخ سديدالدّين حِمّصى در اصول كتابى به نام «المصادر» نوشت كه از بين رفته است.
4. سيّد حمزه بن زهرة حلبى كتاب «غنية النزوع إلى علمى الاصول و الفروع» را نگاشت
كه داراى سه بخش بود ؛ بخش اوّل آن به كلام اختصاص داشت و بخش دوّم مباحث اصول فقه
را شامل مىشد و بخش سوّم مربوط به مباحث فقهى بود.
5. دو كتاب «الذريعة» تأليف سيّد مرتضى و «العدّة» تأليف شيخ طوسى مهمترين اثر اين
دوره به شمار مىروند. اين دو كتاب در اصول دورههاى بعد تأثير بسيارى گذاشتند.
6. مهمترين مباحث رايج در اصول فقه اين دوره، عبارتند از: بحث حسن و قبح، حقيقت
علم، خبر واحد، اجماع، قياس، مباحث الفاظ، حظر و اباحة و... .
7. تأليف دورههاى كامل در اصول فقه، تلاش براى جداسازى علم اصول
از مباحث كلامى و تدقيق و تعميق تحليلها و استدلالها در مسايل اصولى از مهمترين
ويژگىهاى اين دوره به شمار مىروند.
8. اصول اهل سنّت در اين زمان دورهى سوم خود را پشت سر مىگذاشت كه دوگروه از
محقّقان اهل سنّت به اصول فقه توجّه ويژهاى داشتهاند: گروه اوّل فقيهان بودند؛ كه
طبيعت كارشان اقتضاى تحقيقات اصولى را داشت، و گروه دوّم متكلّمان بودند، به ويژه
متكلّمان معتزلى، كه به اصول فقه اقبال كرده و پژوهشهاى مفصّلى در اين رابطه از
خود به جا گذاشتهاند.
9. اصول اهل سنّت در اوايل اين دوره در اوج شكوفايى و رشد خود قرار داشت و كتابهاى
عميق و پيچيدهى بسيارى در آن نوشته شد. بايد افزود كه اصول شيعه در آن دوران تحت
تأثير اصول اهل سنّت قرار داشت.
10. كتابهايى؛ مانند اصول جصّاص، العمد تأليف قاضى عبدالجبّار معتزلى، الإحكام فى
اصول الأحكام تأليف ابن حزم ظاهرى، البرهان نگاشتهى امام الحرمين جوينى، المستصفى
تأليف غزّالى و المحصول تصنيف امام فخر رازى، از كتابهاى اصولى اين دوره و بلكه
مهمترين كتابهاى اصولى اهل سنّت در طول تاريخ اصول فقه به شمار مىروند.
پرسشهايى براى انديشهورزى:
1. چرا پس از شيخ طوسى همه ـ به مدّت يك قرن و نيم ـ از او تقليد مىكردهاند؟
2. در ديدگاه شما آيا مىتوان شيخ سديدالدّين حمصّى و ابن زهره حلبى را از زمينه
سازان دورهى سوّم دانست، به چه صورت؟ (اين مطلب را تحليل كنيد).
3. مهمترين آثار اصولى اين دوره را نام ببريد.
4. افكار و انديشههاى اصولى رايج دراين دوره را نام ببريد.
5. تبويبهاى چند كتاب مهم اين دوره؛ يعنى مختصرالتذكره، الذريعة، العدّة و غنية
النزوع رابا يكديگر مقايسه كنيد.
6. آيا ويژگىهاى ديگرى براى اين دوره در ذهن داريد؟
7. به نظر شما، با توجّه به مطالب درسهاى پيشين، پيشرفت و رشد اصول فقه در اهل سنّت
چگونه قابل تحليل و ارزيابى است؟
تحقيق و پژوهش
1. دو كتاب «العدّة» و «الذريعة» را به طور دقيق با يكديگر مقايسه كرده و به
لحاظ ساختارى نشان دهيد كه شباهتها و تمايزهاى آن دو چگونه است.
2. از ديد شما چرا مباحث كلامى در اصول فقه شيعه راه يافت، آيا نمىتوان گفت ورود
اين مباحث تحت تأثير اصول اهل سنّت به ويژه اصول معتزله بوده است؟ متكلّم بودن
اصوليان چه مقدار در اين مسأله نقش داشته است؟
3. در مورد علل و عوامل و ميزان رشد اصول فقه در اهل سنّت تحقيق بيشترى كنيد.
تعدادى از منابع تحقيق
1. براى تكميل تحقيق اول به كتاب «مختصر التذكره» شيخ مفيد نيز مراجعه كنيد.
2. براى تحقيق دوم به مقدّمهى سيّد مرتضى در الذريعة و مقدّمهى شيخ طوسى در
العدّة و كتاب المعالم الجديدة شهيد صدر مراجعه كنيد.
3. براى تحقيق سوم به كتابهاى تاريخ اصول كه محقّقان اهل سنت نگاشتهاند و
مقدّمهى ابن خلدون و اصول الفقه ابوزهرة و مانند آن نگاه كنيد.