داستانهاى مدرس

غلامرضا گلى زواره

- ۶ -


قحطى و ناامنى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شهيد مدرس موقعى به تهران آمد كه اوضاع كاملا آشفته بود، بى كفايتى كابينه صمصام السلطنه كه از 18 رجب 1336 ه‍ق ن ، روى كار آمده بود و اثرات سوء جنگ جهانى اول ، سبب چنين ضايعه اى بود. بيمارى حصبه در تهران بيداد كرده و تلفات سنگينى بر اهالى تهران و پاره اى شهرها، وارد آورده بود. مردم از گرسنگى در ميان كوچه و بازار روى هم ريخته و مى مردند. اخبار وحشت آورى از ولايات مى رسيد كه از قحطى حكايت مى كرد. مثلا خبر مى رسيد كه در فلان شهر مردم اطفال كوچك خود را خفه كرده ، گوشت آنها را خورده اند، يا در تهران شنيده مى شد كه مردم پوست خيك روغن را پخته و خورده اند و يا خون قصابخانه و گوشت مردار مى خورند!!؟.
ناامنى در راهها، امنيت و آرامش را از كاروانيان سلب نموده بود، مردم عقيده داشتند كه كابينه صمصام ، قادر نيست براى رفع و دفع اين مصايب و بلاها چاره اى بينديشد.
مدرس و حاج آقا جمال اصفهانى - امام جمعه تهران - و جمعى ديگر از علما عليه كابينه به مخالفت برخاستند و براى آنكه خواسته هاى بر حق و منطقى خود را كه در واقع مصالح عموم بود، عملى نمايند به صحن حضرت عبدالعظيم رفته و تحصن نمودند.
احمد شاه با مشاهده اين وضع ، صمصام السلطنه را از كار بركنار نمود و براى آوردن علما به تهران ، كالسكه سلطنى را به حرم عبدالعظيم فرستاده ، آنان را با احترام و عزت فراوان به تهران مراجعت داد. در 29 شوال 1336 ه‍ق كابينه وثوق الدوله روى كار آمد.

قرارداد شوم
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
با وقوع انقلاب اكتبر 1917 در روسيه ، رقيب سرسخت انگلستان دچار جنگ و آشوب داخلى شد. انگليس كه ديد راه تا حدودى هموار شده ، در صدد آن بر آمد تا در موقعيت پيش آمده ، بنيان نفوذ خود در ايران مستحكمتر نموده و آن را بصورت منطقه اى نيمه مستعمره درآورد، از اين جهت سرپرستى كاكس (وزير مختار انگليس ) قرارداد نهم اوت 1919 م (مطابق با 12 ذيقعده 1337 ه‍ق ) را با وثوق الدوله (نخست وزير وقت ايران ) منعقد نمود. در ماده ((2)) اين قرارداد آمده بود:
((دولت انگلستان خدمات هر عده مستشار متخصص را كه براى لزوم ، استخدام آنها را در ادارات مختلف بين دولتين حاصل گردد، به خرج دولت ايران تهيه خواهد كرد، اين مستشارها با كنترات اجير و به آنها اختيارات متناسبه داده خواهد شد. كيفيت اين اختيارات ، بسته به توافق بين دولت ايران و مستشارها خواهد بود.))
ماده 3 اين معاهده ننگين چنين بود: ((دولت انگليس به خرج دولت ايران صاحب منصبان و ذخاير و مهمات سيستم جديد را براى تشكيل قوه متحدالشكلى كه دولت ايران ايجاد آن را براى حفظ نظام در داخله و سرحدات در نظر دارد، تهيه خواهد كرد، عده و مقدار ضرورت صاحب منصبان و ذخاير و مهمات مزبور به توسط كميسيونى كه از متخصصين ايرانى تشكيل خواهد گرديد و اختيارات دولت را براى تشكيل قوه مزبور تشخيص خواهد داد، معين خواهد شد)). (94)
قرارداد در هفت ماده و ضميمه تنظيم شد و ملحقات ديگرى داشت كه كاملا محرمانه و به زبان فرانسه بود. شهيد مدرس كه به دقت مراقب اوضاع بود اين قرارداد را به منزله تحكيم مواضع ابرقدرتها و مضاعف گشتن رنج است ايران تلقى نحود. از نظر او در هيچكدام از مسائل سياسى كه بين ايران و كشورها بوجود مى آيد، نبايد كشور ايران تابع و محكوم و مطيع آنان باشد. از اين جهت به محض انتشار خبر انعقاد قرارداد مانند كسى كه سالهاى نيروى خود را ذخيره نموده و انتظار مقابله با دشمن را داشته باشد، پاى در ميدان ستيز با استعمار نهاد و تحركى در مردم ايجاد كرد كه سقوط كابينه وثوق الدوله را بدنبال داشت . بدون ترديد يكى از مهمترين عوامل بر هم زدن قرارداد شوم 1919 رشادت ، استوارى و همت والاى شهيد مدرس ‍ بود. و اين نكته را مى توان از تلگراف سرپرسى كاكس (وزير مختار انگليس ) به لرد كرزن (نايب السلطنه انگلستان در هند) استنباط كرد. در بند يك اين تلگراف آمده شديدترين كسانى كه مخالف قرارداد هستند به سركردگى شخص معروف مدرس و امام جمعه خويى است .

كجايش بد است
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شهيد مدرس هنگام مخالفت با اين قرارداد طى سخنانى در مجلس گفت : ((هى مى آمدند و به من مى گفتند كه اين قرارداد كجايش بد است ؟ بگوييد تا برويم اصلاح كنيم . من جواب مى دادم : آقايان من يك فرد آشنا به سياست نيستم . من يك نفر آخوندم و از سياست خيلى سر در نمى آورم ، اما آن چيزى كه در اين قرارداد به نظرم بد است ، همان ماده اولش است كه مى گويد: ما (انگليسى ها) استقلال ايران را به رسميت مى شناسيم )) نمايندگان با شنيدن اين سخنان به خنده افتادند. مدرس لحظه اى خاموش ‍ ماند تا همهمه مجلس تمام شود آنگاه به نمايندگان گفت : ((اين حرف مثل اين است كه يكى بيايد و به من بگويد سيد، من سيد بودن تو را به رسميت مى شناسم )) در خصوص خطرات اين قرارداد مدرس اظهار داشت : ((قرارداد، بيگانه را در دو چيز ما شركت مى داد، در پول ما و در قوه نظامى ، هر كس كه دقت مى كرد منظور حقيقى عاقدان آن را مى فهميد... روح اين قرارداد استقلال مالى و نظامى ما را از بين مى برد...)) در ادامه بيانات خويش شهيد مدرس نقش تاريخى خود را در بهم زدن قرارداد كمتر از آنچه كه واقعا بوده قلمداد مى نمايد و رمز موفقيت در ابطال آن را ملت ايران مى داند. بدين نحو بزرگترين قدرت استعمارى زمان يعنى انگلستان با مبارزه روحانيت شيعه و در راءس آن مدرس به زانو درآمد.(95)

ارزان فروختيد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ميرزا حسن خان پسر ميرزا ابراهيم معتمدالسلطنه و برادر بزرگ احمد قوام كه در اوايل سلطنت مظفرالدين شاه به وثوق الدوله ملقب گرديد، در ازاى دريافت صد و سى هزار ليره انگليسى طوق بندگى و ذلت را به گردن ملت ايران انداخت و بدين بهانه كوشيد تا نظام جنايت و كفر را در اينن سرزمين اسلامى حاكم گرداند. او در واقع مى خواست با اين قرارداد هر ايرانى را به قيمت صد دينار بفروشد. روزى وثوق الدوله پس از تنظيم قرارداد به خانه مدرس آمد و خطاب به وى گفت : آقا شنيده ام با قرارداد تنظيمى بين ما و دولت انگليس مخالفت كرده ايد.
مدرس گفت : بلى ! وثوق الدوله گفت : پس به چه دليل مخالفيد؟ آقا فرمود: قسمتى از آن قرارداد را براى من خوانده اند، جمله اولش كه نوشته بوديد، دولت انگليس استقلال ما را به رسميت شناخته است ، آقا، انگليس كيست كه استقلال ما را به رسميت بشناسد. آقاى وثوق چرا شما اينقدر ضعيف هستيد. وثوق الدوله گفت : آقا به ما پول هم داده اند، مدرس گفت : آقاى وثوق اشتباه كرده ايد. ايران را ارزان فروختيد.(96) مدرس در جلسه پنجم دوره چهارم يكشنبه بيست و پنج ذيقعده 1339، روز سيزده ذيقعده 1337 را كه اين قرارداد به تصويب رسيد، منحوس خواند.

با هر رنگى مخالفيم
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
فيروز ميرزا نصرة الدوله پسر ارشد عبدالحسين ميرزا فرمانروا در كابينه وثوق الدوله ، سمت وزارت دادگسترى را داشت كه بعد براى عقد قرارداد 1919 تغير سمت داد و وزير خارجه شد.
وى در اين بازى و بلكه خيانت يكى از عمال و عاقدين قرارداد بود، گفته بودند كه انگليسى ها به وى قول داده بودند، بدليل حمايت از اين حركت ننگين ، او را به قدرت برسانند، ولى اين برنامه صورت نگرفت و به جاى آو رضاخان و سيد ضياءالدين طباطبايى را وارد معركه كردند و نصرة الدوله كه خواب فرماندهى مى ديد يكمرتبه خود را در زندان سيد ضياء يافت و از اين پس كينه رضاشاه را به دل گرفت . از اين جهت است كه مدرس درصدد آن بود تا از اين فرد عليه رضاخان استفاده كند. در جلسه اى كه درباره اعتبارنامه نصرت الدوله به ميان آمد، بين نمايندگان بحث و گفتگو در گرفت و مدرس به ايراد نطقى پرداخت و در خصوص قرارداد وثوق الدوله گفت :
((مردم كمال غفلت را داشتند كه اين قرارداد منحوص چيست الانادرى و قليلى كه از جمله بنده بودم كه در همان ساعت كه قرارداد منتشر شد، با او مخالف شدم ، تا امروز بالاخره خدا توفيق به ملت ايران داد.
قرارداد منحوس يك سياست مضر به ديانت اسلام (مى باشد) كابينه وثوق الدوله خواست ايران را رنگ بدهد، اظهار تمايل به دولت انگليس ‍ كرد، بر ضد او ملت ايران قيام نمود... هر كس تمايل به سياستى نمايد، ما يعنى ملت ايران با او موافقت نخواهيم نمود، چه رنگ شمال (كنايه از روسها) چه رنگ جنوب (كنايه از انگليسيها) چه رنگ آخر دنيا (آمريكا) ما يك ملتى هستيم فقير و بايد بى طرف باشيم و هيچ رنگى نداشته باشيم ، صريحا عرض مى كنم بنده كه مخالف با آن كابينه بودم ، براى اين بود كه قرارداد را مضر مى دانستم ، بنده بر ضد او هستم ... يك اشخاصى رنگ پيدا كردند و گفتند عقيده ما تمايل به سياست انگليس است ، شايد يكى پيدا شود و بگويد عقيده سياسى من روس است ما بر ضد همه هستيم ، ايرانى مسلمان بايد مسلمان و ايرانى باشد، هر رنگى غير از اين داشته باشد، دشمن ديانت ما، دشمن استقلال ماست .))(97)

شما بنويسيد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عبدالله مستوفى مى گويد: روزى مدرس از من خواست بر عليه قرارداد وثوق الدوله مطلبى بنويسم ، او به من گفت : چرا شما بر ضد اين اوضاع چيزى نمى نويسيد؟ گفتم : گيرم نوشتم كجا طبع كنم و به چه وسيله به انتشار آن بپردازم ؟ نظميه حتى از فروش گليسيرين براى اينكه مبادا از آن ، صفحه چاپ ژلاتين ترتيب داده و وسيله انتشار جزيى شود جلوگيرى مى كند. گفت : شما بنويسيد براى انتشارش فكرى مى شود. مستوفى ، رساله اى به نام : ابطال الباطل در رد قرارداد 1919 و در پاسخ به بيانه وثوق الدوله نوشت و آنچه در كشور جريان داشت به نقد كشيد.

ضرر مى كنيد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در مذاكرات وطن فروشانه (قرارداد 1919) سرپرسى كاكس - وزير مختار انگليس - به وثوق الدوله (رئيس الوزراى وقت ) صارم الدوله وزير ماليه و نصرت الدوله وزير امور خارجه اعلام مى كند كه در صورت لزوم به امپراتورى انگليس پناهنده شوند.(98) آنان كارى نتوانستند بكنند و قرارداد شكست خودرد و وثوق الدوله رسوا گرديد. روزى مورخ ‌الدوله سپهر به عنوان واسط ترميم روابط بين مدرس و وثوق الدوله ، نزد آقا آمد، مدرس در خلال بياناتى خطاب به وى گفت : وثوق الدوله را حالى نماييد، من كار خودم را مى كنم و شما كار خودتان را، ليكن من موفق مى شوم و شما متضرر خواهيد شد. اگر قرارداد لغو شود هميشه متضرر و از سياست دور خواهيد شد و اگر قرارداد عملى شود و انجام گرفت ديگر انگليس به شما كارى ندارد و براى رضايت ملت ايران ، شما را فدا خواهد نمود. پيش بينى مدرس ‍ درست از آب درآمد و انگليسيها وقتى ديدند اين مهره بدرد نمى خورد، بر خلاف قولهايى كه به وى داده بودند، او را كنار گذاشتند و مهره هاى ديگرى روى كار آوردند.

نفرت از ننگ سلطه
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روحانى مبارز و مجاهد نستوه شهيد شيخ محمد خيابانى از جمله كسانى است كه با توطئه هاى استعمارى و روند سلطه گرى روس و انگليس به ستيز برخاست . وقتى روسها اولتيماتومى براى اخراج مورگان شوستر به ايران دادند، او چون صاعقه اى سكوت مجلس شورا را در هم شكست و در مخالفت با اين حركت تجاوزكارانه گفت :
((بعضى سؤالاتى است كه جواب آنها از زمانهاى بسيار قديم داده شده و احتياج به جواب مجدد ندارد، چنانكه اگر از ملتى سؤال شود، آيا حاضر هستى آزادى و استقلال را از دست بدهى ؟ مسلما در جواب خواهد گفت : هيچ قدرتى حق ندارد آزادى و استقلال مرا سلب كند، اميدوارم دولت روس اولتيماتوم خود را پس بگيرد و ملت ايران را از خود نيازارد)) شهيد خيابانى كه خود از نمايندگان مجلس بود با انعقاد قرارداد 1919، بر عليه نفوذ بيگانگان قيام كرد و از چنين اعمال خانمان برانداز، انزجار خويش را اعلام كرد:
((امروز من رسما به جهانيان اعلام مى كنم ، ما عليه اين حكومت كه قرارداد خانمان برانداز وثوق الدوله و انگليس را منعقد كرده ، قيام كرده ايم و صراحتا اعلام مى داريم ، تا زمانى كه دولت ملى روى كار نيايد و به اصلاحات اساسى دست نزند و استقلال كشور را تحكيم نكند و قانون اساسى را مجرى ندارد، دست از قيام بر نخواهيم داشت و با تمام مردم ايران دست به دست هم داده ، كشور خود را از گرداب فلاكت و از پرتگاه نابودى نجات خواهيم داد.(99)

درخششى در تاريكى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در دوران سياه و اندوهبارى كه ابرهاى ظلمانى جور و بيداد سر تا سر خطه پهناور ايران را در برگرفته بود و دستهاى سياهكار جهانخوران روس و انگليسى از مرفق زمامداران جبون و خود فروخته ايران بيرون آمده و استبدادى سياه را به مردم ايران تحميل مى كرد، يونس معروف به ميرزا كوچك خان جنگلى پيكارى گسترده را بر عليه سلطه اجانب آغاز نمود، وقتى شنيد قرارداد ننگينى توسط وثوق الدوله امضاء شده ، لباس روحانيت را از تن درآورد و كسوت رزم پوشيد و به اتفاق تنى چند از هم فكران خويش در جنگلهاى شمال قيام مى كند و مدتها با قواى انگليس به سركردگى ژنرال ديستروبل ، مى جنگد. وثوق الدوله افرادى را به سركردگى استانسلسكى روس كه در خدمت ارتش ايران بود، همراه با قواى قزاق به جنگ با ميرزاى جنگلى مى فرستد كه اين زد و خوردها تا هيجده ماه بدون هيچ گونه پيروزى ادامه مى يابد.
درباريان حيله گر وقتى از نبرد رودررو با ميرزا ماءيوس مى شوند، براى عقيم كردن فعاليتش و جلوگيرى از حمايت روحانيت و افراد مذهبى از نهضت ضد استعمارى وى ، به نشر اكاذيز و شايعات بر عليه نامبرده پرداختند و بين مردم انتشار دادند كه ميرزا و يارانش لامذهب و ماترياليست بوده و جيرهخ خومران بلشويك و گارد سرخ دولت روسيه اند و اگر پيروزى به دست آورند، دين اسلام را از اين مملكت بر مى اندازند. اين نيرنگ در بين عده اى ناآگاه و عوام تاءثير بخشيد، به نحوى كه طرفداران ميرزا با مشاهده اين ابر مسموم به علماى شيعه مراجعه كرده و با سؤ ال از آنان و گرفتن جواب در خصوص نهضت كوچك جنگلى تبليغات و هدف ناپاك جيره خواران را خنثى كردند، يكى از اين استفتاها سؤالى است كه از شخص مدرس درباره ميرزا مى پرسند، مدرس در جواب آنها مى نويسد:
((حقير از آقاى ميرزا كوچك خان و از اشخاصى كه صميمانه و صادقانه با ايشان هم آواز بودند نيت سويى نسبت به ديانت و صلاح مملكت نفهميدم ، بلكه جلوگيرى از دخالت خارجه و نفوذ سياست آنها در گيلان عملياتى بوده پس مقدس كه بر هر مسلمانى لازم (است ) خداوند همه ايرانيان را توفيق دهد كه نيت و عمليات آنها را تعقيب و تقليد نمايد. پر واضح است كه طرفيت و ضديت محاربه با همچه جمعيتى مساعدت با كفر و معاندت با اسلام است . فى شهر جمادى الثانى 1338 سيد حسن المدرس ، جاى مهر سيد حسن بن اسماعيل طباطبايى .(100)

عامى و قرآن
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در يكى از روزها كه مدرس در دوره چهارم مجلس (جلسه هفتاد و دوم ) صحبت مى كرد، از برخى مسايل حقوقى سخن گفت و سؤالش اين بود كه چرا قانون محاكمات حقوقى با وجود آنكه در كميسيون (با اجازه مجلس ) مطرح شد و مخالفتى هم با شرع نداشت ، اجرا نشد و در اين رابطه داستانى را باين شرح ذكر كرد: يك شخص عامى نشسته بود، يك شخص با سوادى قرآن مى خواند، خواند: ان فرعون علا فى الارض . آن عامى گفت : عجب اسم فرعون را در قرآن نوشته اند. آن ورق را پاره كرد و انداخت توى بخارى و گفت اسم فرعون توى قرآن نبايد باشد. غرض اين است كه به موادى كه نوشته شد عمل نشد و اين محظورات توليد شد، فقط به اين محاكمات حقوقى دو سال كه در تحت نظر آقاى مشيرالدوله بود عمل شد...)) (101)

آب قليان را عوض كن
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در سال 1302 كه رضاخان نخست وزير شده بود. نصرت الدوله وزارت دارايى را عهده دار بود، وى در يكى از روزها كه بودجه مملكت را در مجلس مطرح كرده بود، بعدازظهر همان روز به منزل مدرس آمد و از آقا خواست تا با لايحه او مخالفت نكند. مدرس گفت : شاهزاده ! پاشو آب قليان را عوض كن . نصرت الدوله برخاست و آب قليان را عوض كرد ولى قليان را پر از آب كرد، مدرس با لبخند گفت : تو آب يك قليان را نمى توانى عوض كنى ، مى خواهى بودجه مملكت را تنظيم كنى !

علت رعشه
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
نصرت الدوله در هنگام شكار، دچار حادثه اى شد زير انفجار لوله تفنگ دست او را مجروح نموده و تا آخر عمر رعشه داشت . روزى در كريدور مجلس به مدرس برخورد. آقا انگشتان او را در ميان انگشتان دست چپ خود گرفت و چنان فشار داد كه فرياد او بلند شد. وقتى مدرس چنين وضعى را ديد به او گفت : شازده دست راست تو با خوردن چند ساچمه چنين ضعيف و فرسوه شده در حالى كه دست چپ من با خوردن سه تير تفنگ (در جريان ترور) باز هم قوى و محكم است ، مى دانى چرا؟ نصرت الدوله پاسخ داد: نمى دانم . مدرس به او گفت : براى اينكه با اين دست قرارداد (منظور قرارداد وثوق الدوله است ) را امضاء كردى و لاجرم از كار افتاد و رعشه گرفت .

اول شما را مى گيرند
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در زمانى كه نصرت الدوله وزير دارايى بود لايحه اى به مجلس آورد كه به موجب آن دولت ايران يكصد قلاده سگ از انگلستان خريدارى و وارد كند. او شرحى درباره خصوصيات اين سگها بيان كرد و گفت : اين سگها شناسنامه دارند، پدر و مادر دارند، نژادشان معلوم است و به محض آنكه دزد را ببينند او را مى گيرند. مدرس پس از شنيدن توضيحات شاهزاده نصرت الدوله ، دست خود را بر روى ميز كوبيد و گفت مخالفم . وزير دارايى گفت : آخر چرا هر چه لايحه مى آوريم ، شما مخالفت مى كنيد دليلش ‍ چيست ؟ مدرس در ضمن آنكه تبسمى بر لبانش نقش بسته بود، جواب داد: مخالفت من هم دليل دارد و هم بسود شماست . مگر نگفتيد اين سگها به محض ديدن دزد او را مى گيرند؟ خوب آقاى وزير دارايى با ورود اين سگها به ايران اول كسى كه گرفتار آنها مى شود خود شما هستيد، پس مخالفت من به نفع شماست !

باد دماغ
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
وقتى كه مدرس به علت ورم بيضه بيمار شده بود و در بيمارستان لقمان الدوله بسترى بود، نصرت الدوله بديدن آقا آمد و گفت : سيد خدا بد ندهد. مدرس پاسخ داد خدا هيچ وقت بد نمى دهد: ((ان الله لا يظلم الناس ‍ شيئا)) خداوند خير محض است اين مظالمى كه در اجتماع است ، بدست خود مردم انجام مى شود، آنان خود ظلم مى كنند و با كوتاهى و جهالت و غفلت و سكوت به ظلم جراءت مى دهند. مفاسد را خود افراد به وجود مى آورند كه عامل دارد و بايد ريشه كن شود. نصرت الدوله پرسيد، آقا را چه عارضه اى رسيده است ، مدرس جواب داد چيزى نيست ناراحت نباشد آن بادها كه در دماغ شماست اكنون در بيضه من افتاده است .(102)

علف هرز
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
نصرت الدوله پس از شكست قرارداد وثوق الدوله و انجام كودتاى سيد ضياء طباطبائى در زندان كابينه سياه (كابينه سيد ضياء) خود را به مدرس ‍ نزديك كرد و مدرس هم چون ديد وى با رضاخان طرف شده ، تصميم گرفت از اين ضديت استفاده كند.
در يكى از روزها كه خيانت نصرت الدوله در جريان قرارداد ننگين وثوق الدوله بررسى مى شد، مدرس طى نطقى گفت : يك حكم ديگر هم در شريعت اسلام هست كه خيلى با رفتار شاهزاده نصرت الدوله مطابقت مى كند و آن حكم حيوان حلال است ، خيلى اتفاق مى افتد كه حيوانات اهلى مانند مرغ و گوسفند و گاو و شتر كثافت مى خورند و بقدرى در اين هرزه خورى مداومت مى نمايند كه در شير و گوشت آنها اثر مى كند. شرع اسلام خوردن تخم و شير و گوشت اين كثافت خورها را حرام كرده ولى در آن واحد دستورى هم براى تطهير آنها از اين هرزه خورى داده و براى هر يك ميزانى وقت معين كرده كه در اين چند روزه حيوان علف و دانه پاك بدهند تا دوبار شير و گوشت آنها قابل استفاده شود. در اينكه نصرت الدوله علف هرز خورده است جاى هيچ شبهه و ترديد نيست ولى مى گويد توبه كرده ام . اگر چه توبه گرگ مرگ است .(103)

محال عادى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
رضاخان براى در هم شكستن شخصيت بزرگترين مخالف خود يعنى مدرس ، تلاش بسيارى نمود و به وسايلى متشبث شد، از جمله آنها اينكه به روسها وانمود كرد، مدرس از دوستان نصرت الدوله است زيرا روسها وى را به عنوان حامى انگليس مى شناختند. طرفداران رضاخان براى عملى نمودن اين برچسب نا چسب سندى جعلى به امضاى مدرس ساختند كه در آن آمده بود: مبلغ يك هزار و دويست ليره توسط شاهزاده نصرت الدوله در فلان تاريخ به مدرس پرداخت شده است . اين سند را در هنگامى تنظيم مى كنند كه انتخابات در پيش است تا در آراء انتخابات سيد، خدشه وارد كنند.
حالا آستانه انتخابات است و تهمتى بزرگ به مدرس زده اند، سند جعلى را هم تمام روزنامه ها چاپ كرده اند، نصرت الدوله هم بين مردم به انگلوفيل يعنى نوكر انگليسها معروف شده گر چه بعدا توبه نمود، مدرس چون مى دانست مردم تهران او را شناخته اند در مقابل اين سند كذايى سكوت كرد ولى پس از آنكه انتخابات دوره پنجم تهران پايان پذيرفت و به نمايندگى تهران انتخاب شد، براى آنكه به جعل كنندگان سند اثبات نمايد كه زحمت بيهوده اى كشيده اند، تكذيب نامه اى نوشت و به همان روزنامه توفان كه سند مجعول را درج كرده بود، فرستاد كه در آن جريده هم انتشار يافت . اما متن تكذيب نامه مدرس :
((بسم الله الرحمن الرحيم ))
همسفر محترم آقاى فرخى در شماره 72 جريده طوفان احتمالا نسبت يك هزار و دويست ليره از شاهزاده نصرت الدوله بمن داده بوديد مى دانم مقصود مشوش نمودن ذهن مردم است در انتخابات ، لذا من امساك كرده بعد از گذشتن موقع آراء مصدع شدم . اولا اين مسئله صدورا از شاهزاده محال عادى است و وقوعا نسبت به حقير، بحول الله و قوته نسبت به گذشته و آينده تكذيب مى كنم ، علاوه بر اينها سازنده نمى دانسته كه در امور غير شرعيه امضاء من فقط مدرس است . فى اليله 9 شوال 1341 - مدرس .
آرى شخصيت مدرس بالاتر از اينها بوده كه به چنين مسايل تن در دهد و اگر اندكى به انگليس يا روس تمايل داشت مسلما با كفن خونين در دل خاك جاى نمى گرفت .(104)

ضعف نفس
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
پس از خلع محمد عليشاه و پناهنده شدن وى به سفارت روس ، در 28 جمادى الاخر 1327 احمد شاه در سن دوازده سالگى به پادشاهى برگزيده شد و كارها به دست هيئت مديره اى افتاد كه زمام امور را تا تشكيل مجلس ‍ جديد عهده دار شدند چون وى در صغر سن به پادشاهى رسيده بود، مجلس شوراى ملى عضدالملك را به نيابت سلطنت تعيين كرد و پس از مرگ عضدالملك ابوالقاسم ناصرالملك اين سمت را يافت .
احمد شاه گر چه فردى وطن پرست بود ولى ضعف نفس داشت و بخاطر رفاه خود و عياشى به اروپا رفت ، با اين وجود قرارداد استعمارى وثوق الدوله را پذيرفت و نصرت الدوله موفق نشد وى را در اين مورد متقاعد كند، با روى كار آمدن رضاخان مخالف بود و تنها تحت فشار زياد، فرمان نخست وزيرى را به سيد ضياء (رئيس كابينه سياه ) داد.
مدرس كه در جريان مبارزه با رضاخان نهايت تلاش خويش را مصروف مى داشت براى آنكه به قول خودش دفع افسد به فاسد كند تصميم گرفت سيد على اصغر رحيم زاده صفوى - مدير روزنامه آسياى وسطى - را به نزد احمد شاه در فرانسه بفرستد، رحيم زاده در ملاقاتى كه در هتل نگرسكو (محل اقامت شاه ) در شهر نيس - واقع در جنوب فرانسه - با شاه انجام داد، ضمن مطرح نمودن پيام خصوصى مدرس گفتگوهاى زيادى با احمد شاه كرد ولى موفقيتى بدست نياورد و پادشاه رفاه طلب كه آنجا را براى خوشگذرانى انتخاب كرده بود، حاضر نبود ديگر به ايران برگردد.(105)
براى آنكه ديدگاه شهيد مدرس را نسبت به احمد شاه بدانيم لازم است به نكته اى اشاره كنيم ، پس از سفر مهاجرت ، احمد شاه از شهيد مدرس شكوه مى نمايد كه آقا با برنامه و منويات ما همراه نيست ، اين گلايه شاهانه وقتى به گوش مدرس مى رسد، طى نامه اى كه تنها دست خط مدرس خطاب به شاه است ، بدون هيچ گونه القاب و تعارفات كه معمول آن زمان بوده ، چنين مى نويسد:
((شهريارا، خداوند دو چيز به من نداده است ، يكى ترس و ديگرى طمع ، هر كس با مصالح ملى و امور مذهبى همراه باشد، من هم با او همراهم و الا فلا.)) (106)

پادشاه منعزل !
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
روزى كه احمد شاه وارد تهران مى شد، شاهزاده سليمان ميرزا با درشكهه به استقبال شاه مى رود و نزديك گدوك حسن آباد به وى مى رسد، شاه به محض ديدن شاهزاده متوقف مى شود و سليمان ميرزا با كمال ادب زانوى شاه را بوسه مى زند. از اين جهت در انتخابات دوره پنجم احمد شاه به درباريانى كه معروف بود هزار راى دارند، سپرده بود كه به شاهزاده سليمان ميرزا راءى 8 بدهد. مدرس كه اين را شنيد گفت : پادشاهى كه به حزب سوسياليست (وى كانديداى حزب سوسيال اونيفه بود) راءى بدهد منعزل است .(107)

نيرنگ تبه كاران
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در اواخر سال 1299 شمسى ، اوضاع ايران بسيار پيچيده بود، نهضتهاى آزادى بخش به رهبرى روحانيت شيعه در نقاط مختلف كشور در حال گسترش و توسعه بود، دو جنبش اسلامى همزمان يعنى نهضت جنگل و قيام خيابانى براى استعمارگران هشدارى پرخطر بود. اگر اين دو حركت شيعى به پيروزى مى رسيد نه تنها منافع استعمار انگليس را به مخاطره مى افكند بلكه انقلاب اكتبر شوروى را آسيب پذير مى ساخت . بى جهت نيست كه براى ريشه كن كردن تشكيلات ميرزا كوچك خان ، انگليس و شوروى با يكديگر به توافق مى رسند و همچون دو لبه قيچى براى قطع كردن اين نهضت به يكديگر نزديك مى شوند. در راستاى چنين هدفى شوم لنين براى سركوبى قيام جنگليها با كفر غرب هماهنگ مى شود. شهيد آيت الله سيد حسن مدرس نيز در جهت ايجاد يك نهضت اسلامى مى كوشيد و اگر چنين حركتى وقوع مى يافت و با نفوذ تقوا و فقاهت و اعلمتى كه آن فقيه شهيد داشت و پيوستن اين نهرهاى عظيمى كه از گوشه كنار كشور در حال جريان بود، اقيانوسى بوجود مى آمد كه امواج آن تشكيلات عنكبوتى استعمار و اعوان و انصار آنها را به اضمحلال مى برد.
حيله گران انگليس كه به قدرت روحانيت شيعه از قرنها قبل پى برده بودند و ديدند كه عامل وحدت عقيدتى و انسجام دينى مردم ، روحانيت بود، و رشته محكم معنوى مردم مسلمان را آنان برقرار مى كنند. در همين زمان كه استعمار در فكر نقشه اى براى رسيدن به مطامع خود است دولت مشيرالدوله سقوط مى كند و در پاييز سال 1299 ه‍ق كابينه سپهدار روى كار مى آيد، تا به فكر آنكه رشتى است ، بتواند جنبش گيلان را مهار نمايد ولى از او هم نااميد مى شوند. و براى به زير سلطه درآوردن امت مسلمان ايران سيد ضياء الدين طباطبايى - مدير روزنامه رعد - را كه متمايل به انگلستان بود براى كودتاى ننگين اسفند 1299 بر مى گزينند.
آرى انگليسيها وقتى ديدند قرارداد وثوق الدوله به موانع و مشكلاتى برخورد و با مقاومت روحانيت و مردم بويژه مدرس شهيد، خيابانى و كوچك خان جنگلى مواجه گرديد و آنچه از اين قرارداد انتظار داشتند عايدشان نگرديد، براى آنكه بتوانند اين سهم را به خورد ملت ايران بدهند، لايه اى روى آن كشيدند و آن را به نام كودتاى 1299 بروز دادند. در همان زمان مدرس ، با هوش ذاتى كه داشت ، متوجه گرديد كه اين حركت ساخته و پرداخته انگلستان است و روح قرارداد 1919 مى باشد، وى گفت : از روزى كه سيد ضياء الدين رئيس الوزرا شده ، استقلال كشور در مخاطره افتاده است . پس از چهل سال كه اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار يافت ، نظر مدرس را به اثبات رساند.

پدر بزرگ كودتا
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ژنرال ماژور ديسترويل كه ماءمور حمله به قفقاز بود، وقتى نتوانست در آن منطقه موفقيتى بدست آورد، در مراجعت از اين خطه با آيرو نسايد - فرماندهى قواى انگليسى در ايران - وارد مذاكره مى شود و نقشه كودتا را مى ريزد و هموست كه پدربزرگ اين توطئه مى باشد.
نامه اى كه نرمان وزير مختار انگليس به نايب السلطنه هندوستان مى نويسد و رو نوشتى از آن را به لرد كرزن (وزير امور خارجه انگلستان ) مى دهد، پيش بينى مرحوم مدرس را مبنى بر آنكه كودتا همان روح قرارداد است ، تاءييد مى كند، در اين نامه راجع به كودتا آمده است :
((رضاخان همان كارهايى را انجام مى دهد كه اگر قرارداد 1919 بوجود آمده يا به اجرا درآمده بود ما از آن بهره مند مى شويم ، حال آنكه در آن جا ما بايد تلفات بدهيم و پول خرج كنيم در اينجا به خرج خود ايرانيها ما داريم اين كار را مى كنيم . و در بخشى از نامه نورمان به نايب السلطنه هندوستان آمده است كه : ((در حقيقت كارهايى كه سردار سپه (رضاخان ) با داشتن وسايل و منابع به مراتب ناچيزتر در صدد انجام دادن آن است ، همان كارهايى است كه چنانچه معاهده انگلستان و ايران به اجرا در مى آيد، بر عهده مستشاران انگليس واگذار مى گرديد.
در سند محرمانه اى (كه سرپرسى كاكس از تهران براى مافوقش در لندن فرستاد) سيد ضياء به عنوان طرفدار پر و پا قرص و از حاميان جدى قرارداد وثوق الدوله معرفى شده است و از تلگراف نور من (جانشين كاكس در تهران ) به لرد كرزن بر مى آيد كه سيد ضياء اطلاعات محرمانه اى را در اختيار وى قرار داده است .(108) نامه اى از يك سرى اسناد كه نايب السلطنه هندوستان براى وزير مختار در تهران ارسال داشته و از بوشهر به تهران حمل مى شده ، در بين راه بدست سارقين محلى مى افتد، بعد كه فاش ‍ مى شود، مشخص مى گردد كه از برنامه هاى اين كودتا آن بوده تا تمام افراد سرشناس و متنفذين تهران از بين بروند و روحانيت سركوب شود، در لحظاتى كه كودتا رخ مى دهد سپهدار رياست كابينه را عهده دار بوده است و وقتى بين نرمان ، كاكس و كرزن نامه ها و تلگرافهايى رد و بدل مى شود، نرمان به كرزن مى گويد: اين سپهدار بهترين رئيس الوزرايى است كه تا حالا مطيع ما بوده است ، كرزن جواب مى دهد براى كارى كه ما مى خواهيم ضعيف است .

شب ظلمانى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
نيمه شب سوم اسفند 1299 (ه‍ق ) نيروهاى قزاق به سركردگى رضاخان وارد تهران شدند. باتبانى قبلى ، شهربانى به توقيف مبارزين و افراد آزاديخواه پرداخت و بلافاصله حكومت نظامى برقرار و جرايد توقيف گرديد. قنسولگريهاى انگليس در تمامى نقاط كشور با كودتا همكارى تنگاتنگ داشتند. سپاهيان رضاخان به مهرآباد رسيدند. سپهدار تنكابنى (رئيس كابينه وقت ) هياءتى را براى مذاكره فرستاد ولى رضاخان گفت براى تصرف تهران آمده و يك دولت نظامى تشكيل خواهد داد، بامداد روز چهارم اسفند همه نقاط تهران در دست قواى قزاق بود، با فرار هياءت دولت و پناهندگى سپهدار به سفارت انگليس ، حكومت نظامى اعلام گرديد و اعلانيه اى در نه ماده از سوى رضاخان تهيه و انتشار يافت . احمد شاه تحت فشار انگليس فرمان نخست وزيرى را به سيد ضياء داد. سيد ضياء پس از اخذ حكم نخست وزيرى از احمد شاه ، كابينه اى را تشكيل داد كه در تاريخ به ((كابينه سياه )) معروف است . وى وضعى را براى ايران ايجاد كرد تا نفوذ انگلستان را بيش از بيش مستحكم نمايد. سيد ضياء تعدادى از افراد سرشناس را دستگير نمود كه مدرس در راءس آنها بود.(109)

درخت زردآلو
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ماءمورين كابينه سياه ، مدرس را چون خارى در چشم خود مى ديدند، از اين جهت در لحظات اول ، همان كسى كه كودتا را بر خلاف مجلس و بر خلاف قانون اساسى و مايه قانون اساسى كه قرآن باشد. (خداوند در قرآن مى فرمايد: ((لاا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء)) مى دانست . دستگير نمودند. هنگامى كه براى بردن وى به خانه اش آمدند، ايام فروردين بود و درختان ، تازه شكوفه داده بودند، در باغچه خانه سيد درخت زردآلويى بود كه پر از گل بود. آقا آماده حركت شد. اهل خانه نگران و آشفته به نظر مى رسيدند، دوستان مدرس متحير و سرگردان به آقا چشم دوخته بودند، در اين ميان مدرس لب به سخن گشود و گفت ناراحت نباشيد، اين زردآلوها وقتى رسيد به خانه باز مى گردم ! اتفاقا همانگونه كه سيد پيش بينى نموده بود، در عمر كوتاه كابينه سياه كه 93 روز به طول انجاميد محبوس بود و پس ‍ از آن به خانه بازگشت .

خودت را خسته مى كنى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عاملين كودتا، ابتدا مدرس را در محل قزاقخانه قديم و در همان اطاقى كه فرمانفرما حبس بود براى مدت چند روز زندانى كردند و سپس باگارى پستى او را به قزوين تبعيد نموده و همراه با عده اى ديگر از آزاديخواهان حبس نمودند.
مدرس سراسر دوران حكومت سيد ضياء را در زندان بسر برد اما رفتار اعتراض آميز خود را نسبت به كابينه سياه ادامه داد. در تمام مدتى كه محبوس بود براى رهايى خويش از كسى كمك نخواست . براى اثبات عزت نفس همينقدر كافى است كه مانند ساير زندانيان از بستر زندان استفاده نمى كرد و به هنگام خواب سرش را روى عمامه اش مى گذاشت و عبايش را بر روى خود مى كشيد و مى خفت . يك روز مدرس افسر نگهبان زندان را صدا زد و به او گفت : آيا مى توانى پيام مرا به عموزاده ام برسانى افسر نگهبان مى پرسد: كدام عموزاده را مى گوييد. مدرس جواب داد، منظورم سيد ضياء است ، از قول من به او سلام برسان و بگو: تو بايد همه ما را هنگام دستگيرى مى كشتى و يا به دار مى زدى اما حالا كه اين كار را نكرده اى مطمئن باش كه ديگر كارى از دستت ساخته نيست و خودت را خسته مى كنى . چند نفر از زندانيان با شنيدن اين حرف گفتند: آقا اين چه پيغامى است كه براى سيد ضياء مى فرستيد؟ چرا كار يادش مى دهيد؟! مدرس ‍ لبخندى زد و گفت : خيالتان آسوده باشد. از دست سيد ضياء ديگر هيچ كارى بر نمى آيد. پيش بينى او درست بود. سيد ضياء نود روز حكومن كريد و با سقوط دولت او درهاى زندان باز شد و مدرس و همراهان آزاد شدند.(110)

كمرم را مى شكند
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
ملك الشعرى بهار نقل مى كند كه آقاى رسا مدير روزنامه قانون در آن اوقات همكار ما بود. روزى مرحوم مستوفى الممالك در اوايل تشكيل دولت ، مرحوم رسا را احضار كرد و گفت : من با مدرس چه بكنم ، من حاضرم وسيله استخلاص محبوسين را فراهم سازم و عمليات سردار سپه را تعديل كنم و غيره . ولى خوب است مدرس دو ماه سر املاك مدرسه سپهسالار تشريف ببرند. من قوام الدوله را نامزد وزارت پست و تلگراف كرده ام و شما را هم به معاونت او برقرار مى كنم مرحوم رسا گفت : من آن روز به مدرس دسترسى نداشتم . مطالب را نوشتم و جواب فورى خواستم ، مدرس پشت پاكت نامه اى كه برايش نوشته بودم جوابى به اين مضمون نوشت :
((بسم الله الرحمن الرحيم ))
قبول اين وزارت و معاونت از طرف قوام الدوله و شما كمرم را مى شكند، قضاياى ديگر را هم خودمان به عون الله حل خواهيم كرد. والسلام ، مدرس ‍ (111)

شمشير مرصّع
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
سيد ضياء در كابينه خود رضاخان را به عنوان وزير جنگ معرفى كرد ولى او همچنان فرماندهى قزاق را حفظ و قدرت طلبى خود را آغاز كرد. رفته رفته بين رضاخان و سيد ضياء نزاع درگرفت و در بهار سال 1300 مسلم شد كه يكى از اين دو تن بايد كنار رود. در اين ستيز، انگليسى ها رضاخان را ترجيع دادند. از اين جهت قدرت در دست رضاخان قرار گرفت و فرمان شاه در عزل سيد ضياء صادر شد. گروهى قزاق به خانه اش رفته و او را مسلحانه بدرقه كردند و از ايران تبعيت نمودند.
بعد از بركنارى سيد ضياء، قوام السلطنه روى كار آمد و حكم نخست وزيرى وى در حالى به نامبرده ابلاغ گرديد كه در زندان بسر مى برد. اولين اقدام نخست وزير جديد آزادى زندانيان سياسى از جمله روحانيون و مديران جرايد بود كه در نقاط مختلف كشور زندانى بودند. طولى نكشيد كه قوام السلطنه استعفاى خود را در كاخ گلستان تقديم احمد شاه نمود و مستوفى الممالك در دوازده جمادى الثانى 1341 (ه‍ق ) به فرمان احمد شاه و با راءى اكثريت مجلس ، ماءمور تشكيل كابينه شد. مرحوم مدرس با ميرزا حسن خان مستوفى الممالك روابط حسنه داشت . به قول خودش : اسم من حسن است ، اسم آقاى نخست وزير هم حسن است ، روابطه ما هم حسنه است ، با اين حال مدرس معتقد بود كه در اين موقعيت بحرانى مستوفى نخواهد توانست در مقابل تمايلات سردار سپه ، مقاومت نمايد. از اين جهت با وجود آنكه مرحوم مستوفى الممالك از آزاديخواهان پاكدل و شريف ايران بود، مدرس بنا به مصلحت وقت و مقتضيات زمان به مخالفت با رياست او در دولت پرداخت . بطورى كه مستوفى تا مدتى نتوانست كابينه خود را تشكيل دهد و به حكم اجبار دولت خود را با پنج وزير معرفى نمود. مدرس در بخشى از نطق خود در مجلس درباره مستوفى گفت : ((آقا مانند شمشير مرصع است كه بايد در روزهاى بزم و ايام سلام به كمر بست . ولى قوام السلطنه مانند شمشير فولادى و برنده است كه در جنگ بكار مى آيد، مملكت در اين روزها احتياج به شمشير برنده فولادى دارد نه شمشير جواهرنشان . مستوفى الممالك برنامه دولت خود را در روز سه شنبه هشتم اسفند 1301 به مجلس تقديم داشت . در نطقى تاريخى ، مدرس اشكالات و نواقص دولت مستوفى و نواقص مواد برنامه او را برشمرده و به اشكال وجود رضاخان در وزارت جنگ اشاره كرد.
سپس تديّن هم نطقى در مخالفت با مدرس و موافقت با كابينه ايراد نمود، درگيرى بين طرفداران مستوفى و مخالفان وى ادامه يافت . سرانجام در جلسه روز سه شنبه 19 خرداد 1302 مجلس ، مدرس اظهار داشت : اگر چه بعضى از رفقا عقيده داشتند كه استيضاح نشود ولى بنده ورقه استيضاح را تقديم مقام رياست مى دارم و تقاضا مى كنم كه بر طبق قوانين و نظامات جاريه رفتار شود، سپس صورت استيضاح را قرائت نمود كه در آن نسبت به رويه دولت در سياست خارجى ، استيضاح شده بود.
مرحوم در حين استيضاح خيلى با احترام مرحوم مستوفى را خطاب نمود و در بخشى از نطق خود گفت : ((من هيچ تقصيرى بر آقا نمى دانم ، فقط قصورى مى دانم ، تقصير قايل نيستم ، ايشان استعداد منع ندارد و ما نمى خواهيم يك نخست وزيرى داشته باشيم كه وقتى يك خارجى يا يك داخلى از او چيزى بخواهد، اين مانع نشود)) بعد از استيضاح ، مستوفى استعفا مى كند و مشيرالدوله روى كار مى آيد كه دولت وى چند روزى بيشتر دوام نمى آورد، بدنبال آن سردار سپه ، رئيس الوزراء مى شود.

ضايعه اى عظيم
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
با شكست دولت عثمانى ، كشورهاى اسلامى دستخوش هرج و مرج مى شوند. انگلستان در بلاد اسلامى حاكم مورد اعتماد خود را روى كار مورد آورده و بر مردم مسلط مى نمايد.
از جمله امير عبدالعزيز را كه داراى مسلك وهابيت بود، تقويت كرده و به او اسلحه مى دهد تا اسلام ناب محمدى را مورد تهاجم قرار دهد و حرمين شريفين را در اختيار بگيرد. اوايل صفر 1343 ه‍ق قواى سعودى به شهرهاى حجاز تاخته ، يكى پس از ديگرى اين نواحى را وحشيانه به تصرف خويش در مى آورند و چون مردم در برابر آنان مقاومت مى كنند. ابتدا اين شهر را بمباران كرده و سپس آن را اشغال مى كنند. وهابيها بارگاه چهار ستاره فروزان آسمان امامت و ولايت و نيز ساير افراد اين خاندان و اصحاب و بزرگان اسلام را تخريب مى كنند. آنان حتى قصد ويران نمودن حرم مطهر و ملكوتى رسول گرامى اسلام (ص ) را داشتند كه با اعتراض ‍ شديد افكار عمومى مسلمين جهان مواجه مى شوند، از اين لحاظ از تخريب بارگاه پيامبر اسلام (ص ) صرف نظر مى كند.
آنگاه نيروهاى خود را به سوى عراق روانه مى كنند تا شهرهاى مقدس ‍ كربلا، نجف سامرا، و كاظمين را مورد يورش ددمنشانه خود قرار دهند و بارگاه مطهر ائمه و عتبات مقدسه مستقر در اين مناطق را با خاك يكسان كنند، ولى موفق نمى شوند. شهيد مدرس در مورخه هشتم شهريور 1304 (ه‍ق ) (دهم صفر 1344 ه‍ق ) طى نطقى پرشور در مجلس شوراى ملى ، حكومت وهابيان را تهديد نموده و رفتار سبعانه آنان را شديدا مورد انتقاد قرار مى دهد و آمادگى خود و شيعيان ايران را براى عزيمت به عراق و جلوگيرى از تخريب اماكن مقدسه اعلام مى نمايد. وى در بخشى از بيانات خود مى گويد:
((اين اتفاقى كه امروز افتاده و استماع فرموده ايد، ويرانى شهر مدينه و حركت به سوى عراق براى ويرانى قبور ائمه اطهار، ضايعه بزرگى است ، دولت مكلف است تحقيقات كامل نموده ، نتيجه را به عرض مجلس ‍ برساند... به عقيده من فعلا بايد تمام فكر را صرف اين كار كرد. ما اين تجاوزات را نمى توانيم ببينيم ، نخواهيم گذاشت ادامه يابد و اماكن متبركه و مراكز دينى و اسلامى ما دستخوش (تجاوز) متجاوزين شود. با قدرت و قاطعيت آنها را حفظ مى كنيم و متجاوزين را سركوب مى نماييم .)) (112)

 

next page

fehrest page

back page