شرحى بر دعاى ندبه

مرحوم حجة الاسلام والمسلمين سيد محيى الدين العلوى طالقانى

- ۳ -


استخلصتهم : كلمه خالص از نظر لغت به چيزى گويند كه به چيز ديگرى مخلوط نباشد. و عمل خالص هم عملى است ، كه جز براى خدا و تقرب بحق منظور ديگرى در نظر نباشد.
ايقاظ- كسانى را كه خداوند متعال آنان را واسطه شناخت خود، و ابلاغ دين و اءحكام و دستورات خود قرار مى دهد. اوصافى را دارا هستند، از جمله كمال آنان در اوصاف حكمت علميه و عمليه كه در حكمت علمى به مقامى رسيده اند كه هر چه را بخواهند بدانند با خواست و مشيئت حق عالم مى شوند و در حكمت عملى هم واجد ملكه مرتبه و مقامى هستند كه از قصد و انجام معاصى و اعمال زشت و قبيح منزه مى باشند، و لذا معصوم اند و البته شناخت چنين كسى با چنين اوصاف و اخلاقى از حيطه قدرت بشر خارج است .
((الله اعلم حيث يجعل رسالته )) - انعام آيه 124- (خدا بهتر مى داند كه پيغامبرى خويش را كجا نهد.) و خود اين حجت ها هم ، حق تعيين حجت نبى و وصى بعد از خود را مستقلا ندارند. مگر آنكه خدا دستور دهد . و آن را تعيين نمايد. پس آن اوليائى كه خداوند آنانرا برگزيده است ، داراى صفاتى هستند- كه بعد از اين بيان خواهد شد- و منطبق بر غير رسول اكرم صلى الله عليه و آله و اوصياى بعد از او نخواهد شد.
اذا اخترت لهم جزيل ما عندك من النعيم المقيم الذى لازوال له و لا اضمحلال
ترجمه : (هنگامى كه براى ايشان عطاى بزرگ خود را از نعمت پايدارى كه زوال ونابودى برايش نيست اختيار كردى .)
شرح : تمام موجودات و اجزاى عالم از اجرام علوى و سفلى همه در معرض فنا و نيستى قرار دارند، و لذا همه اءقسام و اءنواع نعمتهاى دنيا هم رو به فنا و زوال است . ولى عالم آخرت كه عالم جاودانى است ، نعمتهاى آن هم اءبدى و هميشگى است . و از ميان نخواهد رفت . و ما هذه الحياة الدنيا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهى الحيوان لو كانوا يعلمون - عنكبوت آيه 64- (و اين زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى و بازى نيست و مانند بازى كودكان كه يك جا جمع مى شوند، و ساعتى به بازى سرگرم و مشغول و شادمان گردند، و اندك زمانى بگذرد، و متفرق شوند
- و محققا زندگى سرتاپا حيات عالم آخرت است ، اگر بناى فهميدن را داشته باشند.) حاصل آنكه خداوند براى اولياى خود نعمت هائى آماده و مهيا نموده ، و آن نعمت ها هميشه خواهد بود. و مانند نعمت هاى دنيا و خود دنيا زوال پذير نيست .
بعد ان شرطت عليهم الزهد فى درجات هذه الدنيا الدنية و زخرفها و زبرجها
ترجمه : (بعد از اين كه اعراض از مراتب و درجات و زر و زيور انى دنياى پست را براى آنان شرط كردى .)
شرح : البته شرط نائل شدن بهر مقصد و رسيدن بهر مقام و مرتبه اى متوقف به سعى و كوشش است . و بدون تحمل رنج و محنت ميسر نخواهد شد. ((و ان ليس للانسان الا ما سعى )) - نجم آيه 39- و انسان را جز تلاش و كوشش در كارها، سرمايه اى نيست .
 

نابرده رنج گنج ميسر نمى شود  
  مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد

پس فائز شدن و رسيدن به نعمت هاى آن عالم هم بدون سعى و كوشش و جديت در اطاعت و فرمانبرى از دستورات و اوامر اءحديت و رنج و تحمل زحمت و مشقت ممكن نخواهد شد.
تنبيه - بدان كه شرط رسيدن بهر هدف و مقصدى پيدا كردن راه و طريقه آنست ، كه بدون تشخيص راه و شناخت آن هدف و مقصد، هر چند سعى و كوشش نمايد به مطلوب و منظور خود نخواهد رسيد. پس لازم است ، كه با يك نظر عميق راه فوز به نعمت هاى عالم آخرت را پيدا كرد. و البته با كمى دقت و تاءمل در كتب آسمانى و آيات قرآنى و اءدعيه و اءخبار وارده از منابع عصمت و طهارت عليهم السلام معلوم مى دارد كه يگانه راه وصول بآن نعمتهاى فراوان زوال ناپذير و بى پايان عالم آخرت منحصر به اطاعت حضرت اءحديت و اعراض از سرگرميهاى دنيا از لذات و شهوات و زينتهاى آن است ، لذا در اين جمله از دعاء مى گوئى بار الها نعمت هاى ثابت و دائم را برايشان مهيا نمودى پس از آنكه شرط نمودى برايشان كه نسبت به دنيا و زينت و آرايش آن طريق زهد پيشه گيرند. المال و البنون زينه الحيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير املا - كهف آيه 46- (مال و فرزندان زيور زندگى دنيا است و كارهاى شايسته ماندنى را، نزد پروردگارت پاداشى بهتر و اميدى بيشتر است .) و نيز در سوره آل عمران آيه 14 مى فرمايد:
زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضه و الخيل المسومة و الانعام و الحرب ذلك متاع الحياة الدنيا و الله عنده حسن الماب (زينت داده شده براى مردم خواسته هاى نفس ، از زنان و فرزندان و هميانهاى پر از طلا و نقره و اسب هاى نشاندار و رمه چهار پايان و زرع و كشت ، اين است كالاى بهره مندى از زندگى دنيا و بازگشتگاه نيك نزد خداوند است .)
و زينت دنيائى مراتبى دارد. بعضى از مراتب آن به نظر شهوت رانان جلوه گرتر از بعضى ديگر است . مانند: زن و طلا و نقره ، و لذا تعبير به زبرج و زخرف شده است ، و زخرف شامل نقش و تصاوير هم مى شود. و تا اعراض از آن نشود، كه آدمى را سرگرم و مشغول سازد، فضايل روحى حاصل نخواهد شد. و لذا در اين دعا اعراض از جميع مراتب آن آمده است ، كه نسبت به آنها بى توجه باشند. و محبت و علاقه به آنها مانع از اطاعت و عمل به اءحكام الهى نشود. همچنانكه از كلمه ((زهد)) استفاده مى شود نه اينكه آنها را رها كند، و كنار گذارد، و فاقد تمام آنها باشد.
زهد- به معناى پارسائى و خلاف رغبت است . و در كتاب ((معانى الاخبار)) صدوق از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود: الزاهد من يحب ما يحب خالقه و يبغض ما يبغض خالقه يعنى : زاهد كسى است كه دوست مى دارد آنچه را كه پروردگارش دوست مى دارد، و متنفر است هر آنچه را كه پروردگارش تنفر دارد. حاصل آنكه بهر عمل واجب و مستحبى علاقمند و از هر عمل حرام و مكروه نفرت داشته باشد(52)
از بعضى از بزرگان نقل شده كه او گفته : ((زهد محقق نشود مگر به ترك سه چيز: زينت ، هواى نفس ، دنيا. كه حرف ((ز)) زينت ، علامت حرف اول زهد، و حرف ((ه )) هواى نفس ، حرف دوم زهد، و حرف ((د))دنيا علامت حرف سوم زهد است . و حقيقت معناى زهد همانطورى كه ازا اولياى خدا و ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده (53))) همان است كه در آيه 23 سوره حديد آمده كه مى فرمايد: لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتاكم .. يعنى ما اين را بدان جهت خاطر نشان ساختيم ، تا از آنچه از دستتان مى رود، (از مال و اولاد و صحت و عافيت و نعمت هاى ديگر) محزون نشويد و به آنچه (از تعلقات دنيا) به شما روى مى آورد، شادمان نشويد. در تفسير صافى ذيل اين آيه مباركه از تفسير قمى از امام سجاد عليه السلام نقل مى كند(54) كه فرمود: بدانيد كه حقيقت معنى زهد آيه اى از كتاب خدا است ، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: لكيلا تاسوا...
در مجلد 17 بحار(55) از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: ((خداوند به موسى عليه السلام گفت : هيچ زينتى نزد من همانند زهد نيست .))
و در مجلد 9 بحار ص 502 (56) از ((حلية الاءولياء)) اءبو نقيم نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: ((اى على خدا تو را به زينتى آراسته كه بندگان خود را به زينتى محبوبتر از آن نزد خود قرار نداده است ، كه زينت نيكوكاران است ، و آن زهد در دنيا است .))
تمام اولياء و حجتهاى الهى متصف به زهد بودند. و مرحوم شيخ عباس قمى در ((سفينة البحار)) نقل كرده است كه مرحوم شيخ صدوق - رحمه الله - درباره زهد اءئمه معصومين - عليهم السلام - كتابى نوشته .(57)
و هر كس طالب مراتب زهد اءمير المؤ منين و اولاد معصومين او باشد مى تواند به مجلد 9 بحار الانوار ص 449 مراجعه نمايد.(58)
فشر طوالك ذلك و علمت منهم الوفاء به
ترجمه : (پس آنان هم اين شرط را پذيرفتند. و تو نيز وفاى به آنرا از آنان مى دانستى )
شرح : البته همه حجت هاى الهى از اءنبياء و اءئمه معصومين عليهم السلام به مقتضاى شرط عمل كردند، و نسبت به زخارف و زينت هاى دنيا زهد پيشه كردند، و هر كس به سيره و تاريخ حالات اءنبياء و اءوصياء عليهم السلام مراجعه كند، مراتب زهد آنان به خوبى برايش معلوم و محقق مى شود. و تحقيق در وقوع اين شرط از آنان ، خارج از بحث اين تاءليف است .
فقبلتهم و قربتهم
ترجمه : (پس از آنان پذيرفتى و آنان را مقرب خود گردانيدى .)
شرح : البته مورد قبول واقع شدن و پذيرفتن آن ، همان ترتيب اثر دادن به آن عمل است ، بوجهى كه مورد صلاح و مصلحت باشد. همچنانكه در قرآن كريم در خصوص در خواست مادر مريم آمده است : ((فتقبلها ربها بقبول حسن )) - آل عمران آيه 37- پس پروردگارش وى را به نيكوئى پذيرفت .
و به موجب آيات قرآن قبولى اءعمال هم مشروط به تقوى است .(59) و مقبول بودن شخص در درگاه حضرت احديت و قرب مقام او هم در اثر انجام عمل نيكى است ، كه به تقوى متصف باشد. و يگانه آثارش محبت و فرمانبردارى از او است . پس اطاعت از او همانند اطاعت از خدا و پيغمبر واجب و لازم است . كه فرمود: يا ايها الذين آمنوا اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اءولى الامر منكم ... - نساء آيه 59- (اى كسانى كه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيغمبر خدا و صاحبان اءمر از خودتان را.) و در جاى خود ثابت شده كه مراد از اطاعت ((اولى الاءمر))در آيه مباركه اولياى معصومين عليهم السلام هستند.(60)
و چون اطاعت اءوصياء و اءولياء حق اطاعت رسول خدا صلى الله عليه و آله است و به موجب مفاد آيه شريفه : من يطع الرسول فقد اطاع الله - نساء آيه 80- اطاعت رسول هم اطاعت خداوند است .
و اما مقبول و مقرب واقع شدن شخص بدرگاه حق تعالى وقتى است كه اءخلاق و صفات و اءعمال او موافق با رضاى حق باشد. و چون خداوند منزه از مكان است ، پس مراد از تقرب همان توجه عنايات خاصه ، و مورد لطف او قرار گرفتن است ، كه همان قرب معنوى و كمال روحانى است .
و مقربين درگاه اءحديت را علاماتى است ، كه به طور جامع در اين آيه قرآن مجملا بيان شده كه مى فرمايد: السابقون السابقون اولئك المقربون - واقعه آيه 10- (سبقت گيرندگان (به خيرات و مغفرت و رحمت ) آنان همان مقربان درگاه خداوندى هستند.) و آيات بعد وصف حال آنان را در بهشت و نعمت هائى كه براى آنان مهيا و آماده شده بيان مى كند. و در اواخر سوره هم مى فرمايد: فاما ان كان من المقربين فروح و ريحان و جنه نعيم . (و چنانچه از مقربان باشد پس براى او آسايش و نعمت ابدى است .)
و قدمت لهم الذكر العلى و الثناء الجلى
ترجمه : (و علو ذكر و ثناى آشكار به آنان عطا فرمودى .)
شرح :افراد انسان به مقتضاى فطرت و طبيعت نسبت به يكديگر ماءنوس و مهربانند، و عداوت و دشمنى از عوارض اءخلاق رذيله و صفات ناپسنديده است كه براى انسان ايجاد ميشود. پس تنها عامل كه سبب ايجاد محبت و انس و دوستى ميشود، و آنرا ثابت و پايدار ميدارد، همان اخلاق حسنه است . كه فرمود: ادفع بالتى هى احسن فاذا الذى بينك و بيته عداوة كانه ولى حميم - فصلت آيه 34- (تو بدى را به نيكوترين (عكس العمل ) دفع كن . تا آنكس كه بين تو و او دشمنى است ، دست بردارد. آنچنان كه گوئى دوست مهربانى است .) اگر شخص با انصافى به سيره و تاريخ زندگى حجج الهى نظر افكنده و آن را مورد مطالعه قرار دهد، به علو مقامشان اذعان مى كند، و به مدح و ثناى آنان مى پردازد: ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن وذا - مريم ايه 96- (آنانكه ايمان آورند، و كارهاى شايسته انجام دهند، بزودى خداوند رحمان دوستى آنانرا (در قلوب مردم ) قرار ميدهد.
پس كسى كه با حجت خدا عداوت داشته باشد، در حقيقت خللى در ساخت وجودى و شخصيتى اوست . و چه بسا در اثر انعقاد نطفه او از حرام بوده باشد. در مجلد 7 بحارالانوار ص 389 باب ان حبهم علامة طيب الولادة .(61) از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: ((علامت زنازاده سه چيز است : يكى بد اخلاق و بدزبانى ، كه سبب شود مردم از او دورى كنند. و ديگر شوق و ميل به عمل زنا. و بالاخره دشمنى با ما اهل و بيت است )) باز در همان ماءخذ پيشين (62) از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود: ((كسى كه عترت مرا دوست نداشته باشد، يكى از اين سه طايفه است : يا منافق است كه ايمان قلبى ندارد، يا زنازاده است و يا مادرش او را در حال حيض حامله شده بوده .))
و اهبطت عليهم ملائكتك
ترجمه : (و فرشتگان خود را بر آنان نازل نمودى .)
شرح : بدانكه از ملائكه و فرشتگان در آيات قرآن زياد نام برده شده ، و به اسم بعضى از آنها هم تصريح شده است . و لازمه تصديق به قرآن تصديق به وجود آنهاست .(63)
و اكرمتهم بوحيك
ترجمه : (و بوسيله وحى خود آنان را گرامى داشتى .)
شرح : وحى در اصطلاح اءخبار و اءحاديث چيزى است كه از طرف خداوند به پيغمبرانش افاضه و القاء ميشود. ((و يك نوع علم است )) چون علوم انسانى دو نوع است : يك نوع آن به طريق تعلم و استدلال است كه آن علوم معمولى است . و يك نوع ديگر از علوم القاى در قلب است ، و اين مرتبه از علم را وحى مى نامند. و بر دو قسم است : يكى وحى مصطلح است كه اختصاص به انبياء و پيغمبران دارد، و ديگر وحى الهامى است كه اختصاص به انبياء ندارد، و غير از انبياء هم از آن بهره مند ميشوند.
و رفدتهم بعلمك
ترجمه : (و به علم خود آنان را حمايت كردى ، يعنى از علم خود هم به آنان عنايت فرمودى )
شرح : يكى از صفات كماليه ذات مقدس اءحديت علم اوست . و چون علم عين ذات اوست ، و همانطورى كه ادراك حقيقت ذات او محال است ، پس ادراك حقيقت علم او هم غير ممكن است . و از لوازم اينكه علم عين ذات حق باشد همانا زايل نشدن صفت علم از اوست . و بر حسب روايات وارده در اين باب كه علم الهى قابل افاضه است ، ذات اءحديت را دو نوع علم است : اول - علم اختصاصى كه اختصاص خودش دارد، و ديگر علم افاضى كه به ملائكه و اءنبياء و اءولياء افاضه ميشود. در مجلد 2 بحار ص 130(64) از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: خداوند متعال را دو گونه علم اتس : علم افاضى و علم اختصاصى ، علم افاضى علمى است كه به ملائكه و اءنبياء افاضه ميشود، و ما هم از آن علم بهره مى بريم ، و اءما علم اختصاصى متعلق به خود اوست ، و در اءصل و اءم الكتاب محفوظ است .
در كتاب علم اليقين روايتى (65) از امام محمد باقر عليه السلام نقل شده - و راوى حديث فضيل بن يسار است - گويد از آن بزرگوار شنيدم كه فرمود: ((علم خدا دو گونه است : يكى علمى كه نزد خداوند متعال محزون و مستور است ،)) و كسى را بدان آگاه نكرده و ديگر علمى است كه به ملائكه و رسولانش تعليم داده . و آنچه را كه به ملائكه و رسولانش دروغ نمى گويند، و اءما علمى كه پيش او محزون و پنهان است ، اگر بخواهد وقوع آنرا جلو مى اندازد و اگر بخواهد عقب ميبرد، و يا اگر بخواهد آنرا به همان حال ثابت و باقى مى گذارد. خلاصه هر طور مشيتش گيرد، انجام ميدهد، و كسى را از آن اطلاعى نيست . يمحوا الله ما يشاء و يثبت - رعد آيه 39-.
و جعلتهم الذرائع اليك و الوسيلة لى رضوانك
ترجمه : (و آنان را واسطه (هدايت و معرفت ) به خود و وسيله وصول و رسيدن به بهشت رضوان و رحمت خود قرار دادى .)
شرح : رسيدن به هر هدف و مقصدى بدون وسيله ممكن نگردد. و از اين نظر فوز و نيل به سعادت دنيا و آخرت بدون توسل به وسيله الهى ممكن نشود. يا اليها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة .. - مائده آيه 35- (يعنى اى مومنين از مخالفت خدا بپرهيزيد و براى فوز به قرب او، وسيله اى طلب نمائيد) در تفسير صافى از كتاب عيون الاءخبار روايت كرده كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ((امامان و پيشوايان حق از اولاد حسين ميباشند. هر كس اطاعت ايشان را كند، اطاعت خدا را نموده ، و هر كس از دستوراتشان نافرمانى نمايد، خدا را نافرمانى نموده ، و آنان عروة الوثقى و وسيله قرب به خدا هستند.))
البته رسيدن به مقام قرب حق و سعادت دنيا و آخرت بدون پيروى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و عترتش ميسر نميشود. زيرا فوز به اين مقام و مرتبه و سعادتمندى بدون ايمان و عمل صالح از انجام واجبات و ترك محرمات ممكن نشود، و اين اءمر هم بدون متابعت از پيغمبر اكرم و اوصياء گراميش صلوات الله عليهم اجمعين محقق نگردد. شعر
 
محبة اولاد الرسول وسيلة  
  الى نيل رضوان و ملك موبد
نراها لمن ابدى مودة عترة  
  بصدق و اخلاص و عزم موكد(66)

فبعض اسكنته جنتك الى ان اخرجته منها
ترجمه : (پس بعضى از آنان را در بهشت سكونت دادى تا اينكه او را (به جهتى ) از آن بهشتت بيرون كردى .)
شرح : اولين خليفه و حجت خدا در زمين آدم ابوالبشر بوده ، و درباره اش خداوند عزوجل مى فرمايد: و اذ قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة - بقره آيه 30
- (و ياد آور هنگامى را كه پروردگارت بملائكه خطاب كرد و گفت كه من در زمين خليفه و جانشين قرار مى دهم .) و چون او را خلق كرد، ابتداء در بهشت خود او را سكونت داد. چنانكه فرمود: و قلنا يا آدم اسكن انت و زوجك الجنة - بقرة آيه 35
- (و گفتيم اى آدم تو و همسرت در بهشت سكونت كنيد.)
بهشتى كه آدم در آن ساكن شد، مورد اختلاف است ، كه آيا بهشت عالم آخرت بوده ، يا جنت دنيائى . و آنچه از اءخبار و اءحاديث استفاده ميشود، جنت آخرت نبوده (زيرا آن جنت پس از مرگ و در نتيجه اعمال بدست مى آيد) بلكه جنت ديگرى بوده است .
در كتاب بحار مجلد 5 ص 28 درباره بهشتى كه آدم در آن سكونت كرد از حضرت صادق عليه السلام سئوال شد كه آيا از بهشت هاى عالم دنيا بوده ، يا از عالم آخرت ؟ آنحضرت در جواب فرمود: ((از بهشت هاى عالم دنيا بوده ، كه در آن خورشيد و ماه طلوع مى كند، و اگر از بهشت هاى آخرت ميبود، هرگز از آن خارج نمى شد و مخلد بود.))
به موجب اخبار و روايات وارده عدد انبياء حدود يكصد و بيست و چهار هزار نفر بوده ، و به همين مقدار هم اوصياء بوده اند. در مجلد 5 ص 9 روايتى از حضرت رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: ((خداوند عزوجل يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر آفريد، و من گرامى ترين آنانم ، و فخر نمى كنم . و يكصد و بيست و چهار هزار وصى آفريد، و على اءكرم و اءفضل آنانست (67)))
و بعض حملته فى فلكك و نجيته و من امن معه من الهلكه برحمتك
ترجمه : (و بعضى را هم (چون حضرت نوح عليه السلام ) در كشتى خود، او و كسانى كه با او ايمان آوردند، نشاندى و بوسيله رحمت خود نجاتشان دادى .)
شرح : حضرت نوح عليه السلام طبق آيه قرآن كه مى فرمايد: فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاما... - عنكبوت آيه 14- يعنى : نهصد و پنجاه سال در ميان قوم خود بوده ، و به تبليغ و ارشاد مشغول بوده است ، و در اين مدت فقط عده كمى به او ايمان آوردند. كه مى فرمايد: ... و ما آمن معه الا قليل - هود آيه 40- و چون نوح پيغمبر از ايمان و هدايت آنان ماءيوس گشت ، و آنان در شرك و گمراهى خود باقى بودند. و ديگران را هم گمراه مى كردند. عاقبت درباره آنان نفرين كرد.
در كتاب كافى از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: ((نوح پيغمبر 950 سال ميان قوم خود به طور نهان و آشكار آنان را دعوت به حق مى كرد، و چون دعوت او را قبول نكردند، و سركشى كردند، حضرت نوح هم از خدا يارى خواست و گفت : ... انى مغلوب فانتصر - سوره قمر آيه 10. (من مغلوب و شكست خورده از تو يارى مى خواهم .) خداوند عزوجل هم به او وحى فرمود و گفت : ... انه لن يومن من قومك الا من قد آمن ... - سوره هود آيه 36- (غير از آنانى كه به تو ايمان آوردند كس ديگرى از قوم تو هرگز ايمان نخواهد آورد)) آنگاه نوح عليه السلام چنين گفت : رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجرا كفارا - نوح آيات 26و 27- (و نوح گفت پروردگارا از اين كافران كسى را بر روى زمين باقى مگذار، كه اگر از آنان كسى را باقى گذارى ، بندگانت را گمراه مى كنند. و فرزندى هم جز بدكار وكافر از آنان متولد نمى شود.)
در مجلد 5 بحار ص 88 (68) از اءبى الصلت هروى نقل شده كه گويد: از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم : ((چرا خداوند عزوجل در زمان نوح عليه السلام همه را غرق كرد، در صورتى كه در ميان ايشان اطفال و كسانى بودند كه گناهكار نبودند؟ آنحضرت در جواب فرمود: اطفال و كسانى بودند كه گناهكار نبودند؟ آنحضرت در جواب فرمود: اطفال در ميانشان نبود، چون خداوند حدود چهل سال آنانرا عقيم كرده بود، و نسلشان منقطع شده بود. و خداوند با عذاب خود كسى را كه گناه نكرده ، هلاك نمى كند. و اما آنان را بواسطه تكذيبشان به پيغمبر خدا غرق نمود. و سايرين را هم بجهت سكوتشان و راضى بودن به تكذيب مكذبين غرق نمود. و هر كس بعمل كسى راضى باشد و سكوت كند هر چند حاضر هم نباشد، همانند شخص حاضر و انجام دهنده عمل است .))
و بعض اتخذته لنفسك خليلا
ترجمه : (و بعضى از آنانرا براى خودت دوست و خليل قرار دادى )
شرح : البته منظور و مراد از اين بعض حضرت ابراهيم عليه السلام است ، همچنانكه فرمود: ((... و اتخذ الله ابراهيم خليلا)) - نساء آيه 125- (و خداوند ابراهيم را دوست صميمى خود گرفت .) دوستى ابراهيم بخداوند مرتبه اى بود كه با دوستان خدا دوست و با دشمنان خدا دشمن بود، و دوستى خدا هم نسبت به او چنان جلوه گر شد، كه او را از آتش نمروديان نجات داد قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم - اءنبياء آيه 69 - (گفتيم اى آتش ‍ بر ابراهيم خنك و سلامت باش .)
در بعض از روايات آمده است جهت آنكه خدا او را خليل خود قرار داد همانا كثرت سجده او بود، و در بعضى از روايات ديگر جهت آن ضيافت و اطعام فقرا و تنگدستان ، و نيز انجام نماز شب بود، بدان هنگام كه مردم بخواب خوش بودند. و در بعضى ديگر از روايات كه جهت آنرا زيادتى صلوات بر محمد و آل او آورده اند(69) با هم منافات ندارد. و ممكن است هر سه امر سبب باشد.(70)
و سالك لسان صدق فى الآخرين فاجبته
ترجمه : (و از تو زبان راستگوئى و صدق و (نام نيك ) در ميان اءمم آينده را درخواست كرد و تو دعا و مساءلت او را اجابت فرمودى .)
شرح : البته اين در خواست حضرت ابراهيم عليه السلام را خداوند در قرآن آيه 84 از سوره شعراء- ذكر فرموده : و اجعل لى لسان صدق فى الآخرين يعنى : و مرا در ميان آيندگان نيك نام گردان . و در آيه 50 سوره مريم مى فرمايد: و وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق عليا (و از رحمت خود بآنان (ابراهيم و اولادش ) عطا كرديم ، و ذكر خير بلند آوازه اى از ايشان در ميان آيندگان قرار داديم .) و از اين نظر تمام امم از مجوس ، و يهود و نصارى و اءهل اسلام او را ثناى گويند، و از او ستايش كنند.
و بعض كلمته من شجرة تكليما
ترجمه : (و بعضى ديگر را از شجره (و درخت طوبى ) با وى تكلم نمودى .)
شرح : بر حسب آيات قرآن خداوند متعال در چند موقع با حضرت موسى عليه السلام سخن گفته كه فرمود: ((و كلم الله موسى تكليما)) - نساء آيه 64- اول : در ابتداى نبوت ، و پس از مراجعت از شهر مدين ، در سرزمين سينا بوده ، كه در آيات 9 تا 64 سوره طه ، و آيات 30 تا 35 سوره قصص ، و آيات ديگر آمده ، و نام آن موضع و محلى كه به او وحى شده ((بقعه مباركه )) نام برده است . چون آن موضع محل وحى و رسالت موسى عليه السلام و سخن حق با او بوده ، از اين جهت تعبير به ((بقعه مباركه )) شده ، و اين همان زمين مقدس طوى است كه فرمود: فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى - طه آيه 12- (چارق از پاى بنه كه تو در وادى مقدس طوى هستى .) گفته اند: اشاره است باينكه محبت و دلبستگى زن و فرزند را هم از خود دورى كن ، تا مانع از محبت و دلبستگى به حق نگردد، چون تو در وادى مقدس كه نامش طوى است مى باشى . و مورد لطف و عنايت حق هستى . دوم : پس از مراجعت از مصر در ميقاتگاه سينا بوده كه مى فرمايد: و لما جاء موسى لميقاتنا و كلمه ربه ... قال يا موسى اين اصطفيتك على الناس ‍ برسالاتى و بكلامى فخذ ما اتيتك و كن من الشاكرين - سوره اعراف آيات 143 و 144- (و موقعى كه موسى بوعده گاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت ، گفت اى موسى من تو را به پيغمبرى و سخن خويش از مردم برگزيدم آنچه را به تو دادم بگير و از سپاس گزاران باش .)
تنبيه - البته معلوم است و بايد دانست كه مراد از سخن خدا با موسى ايجاد سخن كردن است ، و موسى اين سخن را از درخت و غير درخت شنيده - همانند دستگاه گيرنده تلفن و امثال آن - چون سخن و كلام ، عرض است و محتاج به محل است . بارى شنيدن كلام حق بدون واسطه ملك و فرشته از مراتب عاليه انبياء است . و خداوند هم در شب معراج با پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله سخن گفت . سوم : و از جمله موارد ديگر تكلم خدا با موسى آن موقعى بود كه حضرت موسى عليه السلام در مقابل عمل ساحران قرار گرفت . و نگرانى او را فراگرفت . خداوند متعال مى فرمايد: قلنا لا تخف انك انت الاعلى - سوره طه : 68- (گفتيم مترس كه البته تو برترى ، و غلبه با تو است .)
و جعلت له من اءخيه ردءا و وزيرا
ترجمه : (و برادرش را براى او ياور و پشتيبان قرار دادى .)
شرح : و چون موسى عليه السلام به تنهائى نمى توانست به همه جوانب امر رسالت رسيدگى كند و از عهده همه امور كاملا برآيد، لذا درخواست وزير و پشتيبانى نمود كه او هم از خاندان خودش يعنى برادرش هارون باشد، كه در آيات 29 تا 36 سوره طه آمده است .(71) و البته معلوم است كه اگر پشتيبان شخص از كسان و نزديكانش باشد بهتر او را همراهى و يارى مى كند.
و بعض اولدته من غيراب
ترجمه : (و بعضى را بدون واسطه پدرى (و تنها از مادر) متولد ساخته و ايجاد نمودى .)
شرح : بدانكه خلقت حضرت عيسى عليه السلام در رحم مادرش - مريم - بدون واسطه پدرى صورت گرفته ، و خداى متعال مى فرمايد: ان مثل عيسى عندالله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون - آل عمران آيه 59- (البته مثل خلقت عيسى پيش خدا همچون خلقت آدم (ابوالبشر) است كه خدا او را از خاك آفريد، آنگاه به آن فرمان داد و گفت (بشرى ) باش هماندم چنين گرديد.) و هنگامى كه ملائكه از طرف خداوند عزوجل به حضرت مريم عليها السلام - مادر حضرت عيسى عليه السلام - بشارت فرزندى را دادند، او در شگفت شد و گفت : رب انى يكون لى ولد و لم يمسسنى بشر (پروردگارا چگونه مرا فرزندى بهم رسد در صورتى كه بشرى با من تماس ‍ نگرفته .) خطاب آمد كه چنين است كار خدا، هر چه بخواهد مى آفريند، و چون مشيتش به چيزى تعلق گرفت ، به محض اينكه گويد: باش ، هماندم موجود شود.(72)
و آتيته البينات و ايدته بروح القدس
ترجمه : (و او را معجزات دادى ، و به روح القدس تقويت نمودى .)
شرح : حضرت عيسى عليه السلام پس از آنكه از مادرى چون حضرت مريم بوجود آمد. از همان طفوليت بينات و معجزاتى را دارا شد. چنانكه در قرآن كريم آمده است : اذ قال الله يا عيسى ابن مريم اذكر نعمتى عليلك و على والدتك اذ ايدتك بروح القدس تكلم الناس فى المهد و كهلا و اذ علمتك الكتاب و الحكمة - الآية - مائده آيه 110- (بياد آور موقعى را كه خداوند فرمود: اى عيسى بن مريم ياد كن نعمتى را كه من به تو و مادرت عطا كردم ، وقتى كه من تو را بروح القدس تاءييد كردم . و تو موقعى كه در گهواره (و كودكى )، و ميانه سالى تكلم كردى . و موقعى كه تو را كتاب و حكمت و تورات و انجيل تعليم دادم ، و زمانى كه مجسمه هائى از گل بصورت پرنده مى ساختى و در آن مى دميدى و به اذن من پرنده مى شد (و پرواز مى كرد)، و كور و بيمار مبتلا به پيس و جذام را به اذن و خواست من شفا
مى دادى . و مردگان را هم به اذن من زنده و از گور بيرون مى آوردى ، و بياد آور موقعى را كه من تو را از شر بنى اسرائيل حفظ كردم ...) و اين بينات و معجزات در آيات 48 و 49 سوره آل عمران به عبارات ديگر آمده است .
بارى حضرت عيسى عليه السلام در زمان كودكى و شيرخوارگى به سخن آمد و گفت : انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا - سوره مريم آيه : 30- كه شهادت داد به بندگى خود نسبت به خداوند متعال ، و برائت ساحت مادرش از تهمت يهود، و اينكه او پيغمبر و داراى شريعت و كتاب است . و بر طبق آيه 55 سوره آل عمران كه مى فرمايد: و اذ قال الله يا عيسى انى متوفيك و رافعك الى و مطهرك من الذين كفروا (ياد آور هنگامى را كه خدا گفت اى عيسى من تو را استيفاء و اخذ نمودم و تو را از دست آنان ، مانند طلبكار كه طلب خود را بگيرد گرفتم ، تا به قرب خود بالا برم و تو را از معاشرت كافران پاك و منزه گردانم ) به اين ترتيب ظاهر است كه حضرت عيسى عليه السلام عروج به آسمان نمود.(73)
البته كلمه ((توفى )) بمعناى گرفتن و اءخذ چيزى است بطور تمام و كمال . و گفته (74)شده كه
چون خداوند متعال مى دانست كه ممكن است پنداشته شود كه آنچه را خداوند تبارك و تعالى به آسمان برده و روح حضرت عيسى عليه السلام بوده و نه جسدش ، لذا فرموده : ((انى متوفيك )) تا گفته نشود آنچه را كه بالا برده ، تنها روح او بوده است . به هر حال آنچه مسلم و قطعى است آنكه او را نكشتند، و به دارش هم نزدند. چنانكه مى فرمايد: و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبة لهم - نساء آيه 157- (و نه كشتند او را و نه بدارش زدند و لكن مطلب برايشان مشتبه شده ...) و كسى را غير از حضرت عيسى عليه السلام بجاى او گرفتند، و كشتند، يا بدارش زدند.
و كل شرعت له شريعة و نهجت له منهاجا(75)
ترجمه : (و به هر يك آئين و شريعتى ، و طريقه و روشى عطا فرمودى .)
شرح : اءصل معناى شريعت عبارت از راه آب است ، و تشبيه دين هم به آن بدانجهت است كه دين هم راه وصول و رسيدن به حيات اءبدى است . لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا... - سوره مائده آيه 48- (براى هر گروهى از شما آئين و روشى مقرر كرديم .) سپس مى فرمايد: و لو شاء الله لجعلكم امة واحدة و لكن ليبلوكم فيما آتكم (و اگر خدا مى خواست شما را يك امت قرار داده بود (يعنى يك امت متحد در احكام و دستورات ، در همه اءدوار و اءعصار و بدون نسخ و تغيير قرار مى داد) ولى براى اينكه شما را در آنچه داده امتحان كند قرار مداد.)
البته اءصل دين كه عبارت از اعتقاد به يگانگى حضرت اءحديت ، و صفات جماليه و جلاليه ، و اعتقاد به قيامت و روز حساب و جزا، و متصف بودن به اءخلاق و صفات پسنديده ، و انجام عمل خير و نيك ، و منزه بودن از اخلاق رذيله و اعمال زشت و قبيح است . تمام اديان در اين اصول متحدند و اتفاق دارند كما قال الله تعالى : قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشر به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اءربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا باءنا مسلمون - سوره آل عمران آيه 64-.
(بگو اى اهل كتاب (يهود و نصارى و مجوس ) بيائيد به سمت كلمه اى كه بين ما و شما يكسان است (پيروى كنيم آنچه را كه تمام پيغمبران در دعوت به آن متفقند، و هم كتب آسمانى نسبت بآن متحدند) و آن اينكه جز خداى يگانه را پرستش نكنيم ، و چيزى را شريك او قرار ندهيم (و موجودى را جز او معبود خود نگزينيم .) و بعضى از ما بعضى را به جاى خداوند متعال ارباب خود نگيريم . و اگر (با وجود اين حقيقت و ظهور بينه ) از اين حق روى گردان شدند، پس ‍ شما (اى مسلمانان بآنان ) بگوئيد شاهد و گواه باشيد كه ما مسلمان و تسليم فرمان خدا هستيم .)
اين است معنى اسلام كه مى فرمايد: ((ان الدين عندالله الاسلام ...)) - آل عمران آيه 19- كه همان اقرار و اعتقاد بتوحيد و صفات (جماليه و جلاليه ) او است . و اقرار به معاد و پيروى از دستوراتش كه به وسيله پيامبر اسلام كه خاتم پيغمبران است ابلاغ شده . و هر كس دين ديگرى غير از اين دين داشته باشد از او هرگز پذيرفته نميشود كه فرموده : و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه ... - آل عمران آيه 85-.
پس ماءموريت اءصلى و عمده تمام اءنبياء و پيغمبران هم يكى بوده ، و همگى در اين ماءموريت متحدند: ... و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلاة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين - اءنبياء آيه 73.
(و ما به آنان انجام كارهاى نيك ، و بر پا داشتن نماز، و دادن زكات را وحى كرديم ، و همه پرستندگان ما بودند.)
البته اختلاف در شريعت آنان فقط در كيفيت بعضى اءعمال و اءفعال بوده ، كه به مقتضاى محيط و عصر و زمان خود حاصل مى شده است . و تكميل اين دين (اسلام ) بوسيله پيغمبر اسلام انجام گرفت . و لذا اين ماءموريت هم خاتمه يافته است . چنانكه فرموده : اليوم اكملت لكم دينكم و اءتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا - مائده آيه 3-.
(امروز دين شما را برايتان كامل كردم ، و نعمت خود را بر شما تمام نمودم ، و دين اسلام را براى شما پسنديدم )(76).
در مجلد 15 بحار (باب الشرايع ) ص 189 (77) از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: خداوند متعال به پيغمبر اسلام همان شرايع نوح و ابراهيم و موسى و عيسى عليه السلام را عطا فرمود، كه عبارت است از: توحيد، و اخلاص عمل ، و رها كردن هر نوع شرك و بت پرستى ، و باقى بودن بر فطرت سالم و آئين پاك ....))
فائده - البته مقصود از ارسال رسل ، و انزال كتب ، همان ارشاد، و هدايت خلايق به مصالح و مفاسد فردى و اجتماعى انسان ، راجع به سعادت دنيا و آخرت است . و ديگر اتمام حجتى باشد از طرف خدا به آنان . ... لئلا يكون للناس ‍ على الله حجة بعد الرسل ... - نساء آيه 165- پس وظيفه اءنبياء بشارت دادن به نعيم جاويد، و ترساندن از عذاب الهى است . خواه افراد بشر به فرمايشات آنان گوش دهند و عمل كنند و يا اعراض نمايند. در هر حال حجت از طرف خدا برايشان تمام شده ، و راه عذر و بهانه آنان مسدود گشته ، و نمى توانند بگويند چرا براى ما پيغمبرى نفرستادى ، كه ما را هدايت كند، تا به اين عذاب گرفتار نشويم . و لذا خداوند عزوجل هم در قرآن مجيدش پس از بيان اءسامى جمعى از پيغمبران مى فرمايد: رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس حجة - نساء آيه 165- (رسولانى مژده دهنده ، و بيم كننده فرستاديم ، تا اينكه بعد از پيغمبران ، ديگر حجتى براى مردم باقى نباشد) و در سوره آيه 134 مى فرمايد: و لو انا اهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لو لا ارسلت الينا رسولا فنتبع آياتك من قبل اءن نذل و نخزى .
و اگر ما آنانرا قبل از نزول قرآن ، يا بعثت پيغمبر اسلام ، به عذابى هلاكشان كرده بوديم ، محققا مى گفتند: پروردگارا چرا پيامبرى را براى هدايت ما نفرستادى ، تا پيش از آنكه ذليل و رسوا شويم ، آيه هاى تو را پيروى كنيم .
حاصل آنكه ارسال رسل و انزال كتب از طرف خداوند متعال براى چند اءمر است :
اول : اقامه دين حق و حفظ مقررات آن .
دوم : اتمام حجت بر بندگان خدا تا جاى عذرى باقى نباشد.

 

next page

fehrest page

back page