شرحى بر دعاى ندبه

مرحوم حجة الاسلام والمسلمين سيد محيى الدين العلوى طالقانى

- ۴ -


سوم : ثابت بودن حق در جهان و غلبه آن بر باطل . و از اين نظر در هر زمانى يك نوع حجتى از طرف خداوند متعال ميان خلق خدا هست ، كه اگر نباشد ، شرايع و امور حقه كه مورد تكليف است بواسطه دست اندر كارى هوى پرستان ،
و دنيا خواهان آلوده و به تدريج دستخوش تغيير شده و از ميان مى رود.
چهارم : آنكه كسى نتواند اعتراض كند و بگويد چرا منذرى نفرستادى و علامت راهنمائى اقامه نكردى تا او را متابعت كنيم ، و به اين ذلت و رسوائى مبتلا نشويم . ((و ان من امة الا خلافيها نذير)) فاطر آيه 24- (و هيچ امتى نيست مگر اينكه در ميانشان منذر و بيم رسانى بوده است .)
و تخيرت له اوصياء مستحفظا بعد مستحفظ، من مدة الى مدة اقامة لدينك ، و حجة على عبادك
ترجمه : (و براى او اءوصيائى برگزيدى ، يكى پس از ديگرى حافظ و نگهبان دين و آئين شريعت تو تا حجت بر بندگانت باشند.)
شرح : همانطورى كه قبلا اشاره شد در هر دوره و در هر عصرى حجتى از طرف خدا در ميان مردم خواه به صورت نبوت و رسالت و خواه به صورت وصايت و ولايت مى باشد. در كتاب مرآت العقول مجلد اول ص ‍ 136(78) از حضرت امام محمد باقر عليه اسلام روايت شده كه فرمود: ((بخدا قسم از وقتى كه خداوند آدم را قبض روح كرد، زمين را خالى نگذاشت ، مگر اينكه پيشوائى گماشت كه به وسيله او مردم به حق هدايت شوند، و بخدا روى آورند، و اوست حجت بر بندگان خدا، و زمين بدون پيشوائى كه حجت باشد پابرجا نخواهد ماند. خداوند متعال فرمايد: و لقد وصلنا لهم القول لعلهم يتذكرون - قصص آيه 51- (و البته ما گفتار حق را برايشان پيوسته گردانيديم باشد كه آنها متذكر شوند.)
مرحوم مجلسى در مجلد هفتم بحار بابى به نام ((اتصال وصيت )) آورده ، و در اين باب اءخبار و رواياتى از كتب مختلفه نقل مى كند. خوانندگان گرامى مى توانند بدانجا مراجعه فرمايند.(79)
و لئلا يزول الحق عن مقرة و يغلب الباطل على اهله و لايقول احد لولا ارسلت الينا رسولا منذرا و اقمت لنا علما هاديا فنتبع آياتك منقبل ان نذل و نخزى
ترجمه : تا حق از ميان نرود، و باطل بر اهلش غلبه پيدا نكند، و كسى نگويد چرا رسول منذر و بيم دهنده براى ما نفرستادى ، و شاخص راهنمائى نگماشتى تا ما پيش از آنكه به ذلت و خوارى در افتيم از آيات و دستوراتت پيروى كنيم
شرح : از امام جعفر صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: جبرئيل بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل شد، و از طرف پروردگارش خبر داد، و گفت : اى محمد من اءهل زمين را به حال خود وانمى گذارم مگر اينكه در ميانشان دانائى باشد كه عارف به طاعت و هدايت من باشد، و سبب نجات مردم در دوره فترت باشد. و شيطان را هم به حال خود نمى گذارم ، كه مردم را گمراه كند، و در روى زمين حجتى در ميانشان نباشد، كه به اءمر و دستورات من آشنا و راهنماى مردم به راه من باشد، و آنان را به طرف من دعوت كند. من براى هر قومى راهنمائى برگماشتم كه نيكبختان را هدايت ، و حجتى براى تيره بختان باشد.(80))) خداوند متعال فرمود: ثم ارسلنا رسلنا تترى كلما جاء امة رسولها كذبوه فاتبعنا بعضهم بعضا و جعلناهم اءحاديث فبعدا لقوم لا يومنون - مؤ منون آيه : 44- (سپس ما رسولانى را پى در پى فرستاديم ، هر قومى كه رسولى برايشن آمد تكذيبش نمودند، ما نيز يكى پس از ديگرى را به سرنوشت قبلى دچار نموده و سرگذشتى براى ديگران قرار داديم ، و از رحمت خدا دور باد گروهى كه ايمان نمى آورند.)
الى اءن انتهيت بالامر الى حبيبك و نجيبك محمد صلى الله عليه و آله
ترجمه : (تا آنكه امر رسالت و هدايت را به حبيب گراميت محمد صلى الله عليه و آله منتهى كردى .)
شرح : بدانكه دوستى بنده نسبت به خداوند متعال به آنست كه او را اطاعت نمايد، و نافرمانى او را نكند، و اءما محبت خداوند نسبت به بنده اش يكى آنست كه او را موفق به طاعت و هدايت نمايد، و به اعمالى كه مورد رضايت ذات مقدسش مى باشد، وا دارد، و در واقع اءثرى از محبت الهى نسبت به بنده اش مى باشد.
البته دوستى و محبت هم در ميان بندگان مراتب و درجاتى دارد كه بالاترين مرتبه آن حب عقلى است . و آخرين درجه آن هم عشق است . شاعر عرب گويد:

ثلاثه احباب فحب علاقة و  
  حب تملاق و حب هو القتل (81)

و در مجلد 6 بحار الانوار وجوهى درباره فرق بين خليل و حبيب ذكر شده ، (82)و در ص 177(83) روايتى نقل مى كند كه على عليه السلام در بيان فضائل پيغمبر صلى الله عليه و آله به يكى از علماى يهود- از جمله - فرمود: ((خداوند متعال آنچنان محبتى از خود در دل او انداخت كه او را حبيب ناميد، و صورت او و امتش را هم به ابراهيم عليه السلام نمود، ابراهيم گفت : پروردگارا من در ميان امم اءنبياء، اءمتى نورانى تر و درخشنده تر از اين امت نديدم ، اين شخص كيست ؟ ندا آمد كه اين شخص حبيب من محمد است و در ميان خلق بشر حبيبى جز (مثل ) او كسى نيست ....))
و در صحيفه سجاديه مى خوانيم : اللهم فصل على محمد آمينك على و حيك و نجيك من خلقك و صفيك من عبادك امام الرحمة و قائد الخير(84) (بار الها رحمت فرست بر محمد كه امين وحى توست ، و برگزيده خلقت ، و از بندگان پسنديده است كه پيشواى رحمت و قافله سالار خير و كليد بركت است .)
اما كلمه ((محمد)) بر وزن مفعل از ((حمد)) به معناى كثرت حمد است . و مى فهماند كه او اءفضل ستايش شدگان است . و در مجلد 6 بحار ص 121 در وجه تسميه اين اسم روايتى نقل شده كه شخص يهودى از آن بزرگوار سئوالاتى كرد، از جمله پرسيد: براى چه نامت را محمد گذاشتند ؟ فرمود: ((اما(85)محمد فانى محمود فى الارض )) چون من در زمين خوشنام و ستوده ام . پس از بياناتى آنگاه فرمود: نام محمد هم در قرآن آمده است . سپس آن يهودى پرسيد: تاءويل و تفسير محمد چيست ؟ حضرت فرمود: خداى متعال و ملائكه و همه اءنبياء و رسولان و همه اءمتها و پيروان آنان او را ستايش مى كنند، و بر او صلوات مى فرستند. و در صفحه عرش نامش ((محمد رسول )) نوشته شده است .(86)
البته اين نام محمد- پيغمبر اسلام - در چهار موضع قرآن آمده است : 1 - ((و ما محمد الا رسول )) - آل عمران آيه 144. 2 - ما كان محمد ابا احد من رجالكم - احزاب آيه 40. 3 - و آمنوا بما نزل على محمد و هو الحق من ربهم - محمد آيه 20. 4 - محمد رسول الله و الذين معه فتح آيه 29.
فكان كما انتجبته سيد من خلقته
ترجمه : (پس همانطورى كه او را به رسالت برگزيدى ، سيد و سرور خلايق هم قرار دادى .)
شرح : ((انتجبته )) بمعناى ((اخترته )) است ، يعنى برگزيدى او را. در شرح قاموس چنين آمده : ((نجيب بر وزن امير: بزرگوار و نيكوكردار است .)) و سيد در اصل كسى را گويند كه سرور و رئيس و بزرگ و فرمانروا باشد. و همچنين بر شخص شريف و فاضل و كريم و بردبار، و كسى كه در كار خير بر ديگران برترى دارد گفته مى شود و در حديث است كه پيغمبر اسلام فرمود: ((انا سيد ولد آدم و لا فخر(87 ))) من سرور فرزندان آدم هستم ، و فخر نمى كنم . و در توجيه آن گفته شده ((آنچه را كه خداوند از فضل و بزرگوارى به او اكرام فرمود و نعمتى كه به او عنايت شده خبر مى دهد، و ضمناً به اُمت خود و ديگران اعلام مى كند كه اين فضيلت و بزرگوارى از كرامات الهى است ، واز طرف شخص خودم نبوده و شايسته هم نيست كه بدان فخر و مباهات كنيم .))
و صفوة من اصطفيته
ترجمه : و برگزيده و ممتاز از ميان كسانى كه تو ((از پيغمبران )) برگزيدى
شرح : طبق آيه مباركه ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على الْعالمين - آل عمران آيه 33- ((خداوند برگزيده آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را برجهانيان )) و البته معلوم است آن كسانى را كه خداوند تبارك و تعالى برگزيده ، از اءعمال و اءخلاق زشت و قبيحه پاك و پاكيزه نموده است . و لذا كلمه ((اصطفى )) در قرآن كريم به كسانى إ طلاق مى شود كه معصوم باشند خواه پيغمبر باشد، و خواه امام و وصى پيغمبر. و دراين آيه جمله ((آل ابراهيم و آل عمران )) بر اين موضوع دلالت دارد. و در آيه 59 سوره نمل كه مى فرمايد: و سلام على عباده الذين اصطفى مورد سلام و تحيت هم قرار گرفته است .
در تفسير صافى از تفسير قمي و جوامع طبرسى نقل مى كند كه آنان فرمودند: ((هم آل محمد.)) كه آل پيغمبر اسلام صلوات اللّ ه عليهم اءجمعين از جمله مصاديق كامله بندگان برگزيده خدا مى باشند. و در اين زمينه رواياتى هم مرحوم مجلسى در مجلد هفتم بحار الانوار نقل كرده است .(88)
بدان كه چون نسب پيغمبر اسلام و اوصيإ گراميش به حضرت اسماعيل فرزند حضرت ابراهيم - عليهم السلام - مى رسد. پس همه آنان از آل ابراهيم و مشمول آيه مباركه مى شوند. و البته از اين جمله ((آل ابراهيم )) عنايت خاصى هم نسبت به خود حضرت ابراهيم شده است زيرا اولا: اين قسم تعبير در لغت عرب شايع است كه گويند ((آل فلان )) عنايت خاصى به خود او شده ، و خود او هم اراده شده . ثانياً: اگر حضرت ابراهيم ارداه نشده باشد و فقط آل او اراده شده باشد لازم مى آيد انبيإ بنى اسرائيل حتى اوصياى آنان بر عالميان است ، آيا با اين حال ممكن است كه حضرت ابراهيم عليه السلام آن پيغمبر او والعزم و ابوالا نبيإ كه پس از پيغمبر خاتم افضل از تمام انبيا است نيز مراد نباشد. ثالثا: خدا در قرآن درباره مقام و مرتبه حضرت ابراهيم عليه السلام مى فرمايد: و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه و لقد اصطفيناه فى الدنيا و انه فى الاخرة لمن الصالحين بقره 130 - و كسى از آئين ابراهيم عليه السلام كناره گيرى نمى كند مگر آنكه سفيه باشد والبته ما او را در دنيا برگزيديم و او در آخرت از صالحان است .
و افضل من اجتبيته
ترجمه : و افضل از هر كسى كه تو برگزيدى
شرح : در مجلد 6 بحار ص 172(89) از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: از جمله فضيلت ها و برتريهاى من ((كه قبل از من به كسى داده نشده بود)) چهار چيز است : 1- زمين را برايم سجده گاه و پاك كننده قرار دادند و هر كس از اُمت من بخواهد نماز گزارد و آبى نيابد، زمين براى او مسجد و طهور است . 2- ايجاد وحشت و هراس در دل كفار و دشمنان از فاصله و مسافت يكماهه راه ((كه ترس از عظمت و فراگيرى دين اسلام به اقصى نقاط عالم در دل كفار افكنده مى شود و بدين وسيله مورد حمايت و يارى حق قرار گيرم . 3- غنيمت گرفتن از دشمنان براى اُمت من حلال و تجويز شده . 4- رسالت من براى همه مردم است .(90))) در مجلد 6 بحار ص ‍ 173(91) از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: ((خداوند تبارك و تعالى بوسيله من ، دين خود اسلام را آشكار ((و تكميل )) فرمود، و قرآن را هم بر من نازل نمود، و فتح كعبه بدست من انجام گرفت و مرا برخلايق خود برترى داد، و در دنيا سرور فرزندان آدم و در عالم آخرت زينت بخش قيامت قرار داد، و پيش از ورود من به بهشت انبياء را از ورود به آن محروم ساخت و همچنين ورود امت آنانرا قبل از ورود امت من ممنوع نمود. و ديگر آنكه خلافت را پس از من تا نفخه صور((پايان عمر دنيا)) در ميان اهل بيت من ((كه شايسته هستند)) قرار داد.))
و اكرم من اعتمدته
ترجمه : و گرامى ترين كسى كه مورد اعتماد تو بود
شرح : در مجلد 7 بحار ص 176 (92) نقل شده كه حضرت موسى بن جعفر از پدرانش از على بن ابى طالب عليهم السلام روايت كرده ، كه آنحضرت فرمود: ((پس از رحلت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله روزى با عدّه اى از اصحاب در مسجد بوديم .)) در اين هنگام مردى از علماء و بزرگان يهود اءهل شام وارد شد، و او كُتب انبياى گذشته از تورات وانجيل و زبور و صحف إ براهيم را خوانده ، و از مطالب آن آگاه بود. چون وارد شد، سلام كرد، و نشست . پس از كمى درنگ گفت : اى امت محمد جهت چيست كه شما تمام فضائل پيغمبران را در پيغمبر خودتان جمع ميدانيد و او را بهتر از آنان ميدانيد، اگر از شما سئوالى كنم جواب مى دهيد؟ امير المؤ منين عليه السلام فرمود: هر چه مى خواهى بپرس ، كه من به يارى خدا همه آنها را جواب خواهم داد، سوگند بخدا هيچ درجه و مرتبه و فضيلتى خداوند براى هيچ پيغمبر و رسولى قرار نداده مگر آنكه آنرا در وجود پيغمبر اسلام صلى اللّه عليه و آله چند برابر قرار داده است . در حالى كه خود پيغمبر اكرم وقتى فضيلتى را براى خود بيان مى كرد مى فرمود: ولا فخر يعنى افتخار نمى كنم . ((و فخر نمى فروشم ، يا به عبارت ديگر نمى خواهم بر شما فخر كرده باشم )) و اينك من امروز بدون اينكه مقام سائر اءنبياء را تحقير كنم و كوچك شمارم ، از فضائل پيغمبر اسلام بيان مى كنم . آنگاه آن حضرت شروع به ذكر فضائل رسول خدا صلى اللّه و آله نمود، چون روايت طولانى است ، ما از ذكر آن در اينجا صرف نظر مى كنيم . علاقمندان مى توانند به منابع آن رجوع اللّه كنند.(93)
قدمته على انبيائك
ترجمه : و تو او را بر سائر پيغمبرانت مقدم داشتى
شرح : البته معلوم است مراد از اين تقدُّم ، تقدُّم زمانى و مكانى مادى نيست . بلكه تقدُّم درجه و مرتبه فضيلت است .
در مجلد 6 بحار الانوار ص 178(94) از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در جواب شخصى كه از آنحضرت پرسيده بود: چه باعث شده كه تو بر تمام اءنبياء مقدم باشى . در صورتى كه بعد از همه آنان به پيامبرى مبعوث شده اى ؟ فرمود: ((من اولين كسى بودم كه به پروردگارم ايمان آوردم ، و نيز در هنگامى كه خداوند عهد و ميثاق خود را از پيغمبران مى گرفت من اولين كسى بودم كه او را اجابت كردم و اشهد هم على انفسهم الست بربكم (95) - اعراف آيه 172 - و آنان را بر خودشان گواه گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم . و من اولين كسى بودم كه ((بلى )) گفتم ، و در إ قرار به رُبوبيت الهى از آنان سبقت گرفتم .))
خداوند عزوجل در سوره اءحزاب آيه 7 مى فرمايد: و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى ابن مريم و اخذنا منهم ميثاقاً غليظاً ((و ياد كن وقتى كه ما از پيغمبران پيمان گرفتيم ، و از تو و نوح و إ براهيم و موسى و عيسى بن مريم همگى پيمان محكمى گرفتيم )) كه هر يك در تبليغ رسالت و دعوت به حق جديت نمايند. و به پيغمبرى كه بعد از خودشان مى آيد، بشارت دهيد. و در اين گفتارش خداوند متعال پيغمبر اسلام را به واسطه فضيلت و شرافتى كه دارا بود مقدم داشت .
در مجلد 6 بحار ص 177(96) ابن شهر آشوب گويد: فارق نبينا جماعة النبيين بمائه و خمسين فضيلة ، منها فى باب النوة قوله : و خاتم النبيين ، و قوله : اعطيت جوامع الكلم ، و قوله : ارسلت الى الخلق كافة ، و بقاء دولته : ليظهره على الدين كله ، و العجز عن الايتان بمثل كتابه : قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيراً.
((و بعثته الى الثقلين من عبادك ))
((و او را برتمام بندگانت از جن و انس است و او را برتمام بندگانت از جن و انس است و او را برتمام بندگانت از جن و انس است و او را برتمام بندگانت از جن و انس است و او را برتمام بندگانت از جن و انس است ، و معلوم مى شود اين دو نوع موجود در بين موجودات زمينى از حيوان و غير حيوان داراى قوه مدركه و مميزه هستند. لذا براى آنان وزن و قدر و منزلتى است و از اين نظر تعبير به ((ثقلين )) شده ، و به موجب آيات عديده قرآن پيغمبر اسلام مبعوث بر جن و إ نس است .))
و اءما نص دالبر بعثت و رسالت پيغمبر اسلام نسبت به عموم بشر آيات متعددى است . از جمله آيه 158 سوره اءعراف كه مى فرمايد:قل يا ايهاالناس انى رسول الله اليكم جميعاً.. ((بگو اى مردم من فرستاده خدا به همه شما هستم .)) و ديگر آيه 28 سوره سباء كه مى فرمايد: و ما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا.. ((و ما تو را نفرستاديم مگر براى كافه مردم كه نويد بخش و بيم دهنده باشى .))
در مجلد 6 بحار ص 171(97) نقل كرده است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: ان الله بعث كل نبى كان قبلى الى امته بلسان قومه و بعثنى الى كل اسود و احمر بالعربية .. ((يعنى : البته خداوند هر پيغمبرى را پيش ‍ از من به امت خاص خود و به زبان قوم خود مبعوث فرمود، واءما مرا با زبان عربى به هر نژادى از سياه و سرخ مبعوث گردانيد.))
اما در خصوص بعثت پيغمبر اسلام نسبت به جن هم آياتى در قرآن آمده است . از جمله : آيات 30 و31 سوره اءحقاف است كه از قول آنها فرمايد: قالوا يا قومنا انا سمعنا كتابا انزل من بعد موسى مصدقا لما بين يديه يهدى الى الحق و الى طريق مستقيم يا قومنا اجيبوا داعى الله آمنو به يغفر لكم من ذنولكم و يجركم من عذاب اليم ((جنيان به قوم خود گفتند: ما كتابى را شنيديم كه بعد از حضرت موسى نازل شده ، و كتب آسمانى قبل را تصديق نموده ، و به سوى حقو طريق مستقيم هدايت مى كند - اى قوم ما بيائيئ دعوت اين داعى به سوى خدا را اجابت كنيد، و به او ايمان آوريد، تا خدا گناهانتان را بيامرزد. و از عذاب دردناك پناهتان دهد.))
و نيز در اول سوره جن مى فرمايد: قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالو انا سمعنا قرآن عجبا يهدى الى الرشد فآمنا به ولن نشرك بربنا احداً ((اى پيغمبر بگو كه به من وحى شده كه گروهى از طايفه جن آيات قرآن را شنيدند. چون به ميان قوم خود رفتند، گفتند: ما قرآنى شنيديم شگفت آور كه به رشد ((و صلاح دين و دنيا)) هدايت مى كند. و ما بدان ايمان آورديم . و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم گرفت .(98)))
از اين آيات مباركه چند مطلب استفاده ميشود: اول : آنكه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله مبعوث به جنّ و إ نس است . دوم : آنكه معلوم ميشود طائفه جنهم داراى شعور و إ دراك و از جمله عقلاء هستند كه مورد خطاب قرار گرفته اند. سوم : آنكه به لغت عربى آشنا بوده اند، و عربى را ميدانستند. چهارم : آنكه معناى معجزه و غير معجزه را هم ميدانستند. كه قوم خود را به اعجاز بودن قرآن خبر دادند. و اينكه قرآن كلام حقاست كه گفتند:انا سمعنا قرآناً عجباً و كلام مخلقو سبب چنين شگفتى نخواهد شد.(99)
پس به موجب ، آيات قرآن طائفه جن هم مانند إ نس به عبادت إ طاعت خدا مكلفند و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ذاريات آيه 56 - ((و نيافريديم جن و انس را مگر براى اينكه مرا بپرستند و اطاعت من كنند.)) و در مقام تهديد هم مى فرمايد: ((سنفرغ لكم ايها الثقلان )) سوره الرحمن آيه 31 - ((به زودى اى إ نس و جن به حسابتان خواهيم رسيد.)) بعد مى فرمايد يا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان ((اى گروه جن و إ نس اگر ميتوانيد از گوشه آسمانها و زمين راه فرارى يافته بگريزيد، اينكار را بكنيد. ولى جز با حجت و عذر موجه گريزى از حساب و عذاب نيست .)) سپس مى فرمايد: يرسل عليكما شواظ من نار و نحاس فلا تنتصران ((و بر شما دو گروه ((اى جن و انس )) آتشى بى دود و با دود مسلط مى شود، كه نمى توانيد يكديگر را يارى كنيد.)) و خطاب فباى آلاء ربكما تكذبان به جن وانس در اين سوره مكرر شده است .
البته طائفه جن هم مانند طايفه انس از نظر ايمان و روش دينى مختلفند چنانكه در آيه 11 سوره جن آمده است : و انا منا الصالحون و منا دون ذلك كنا طرائق قددا ((و البته بعضى از ما براى ايمان آوردن صلاحيت دارند، و بعضى ندارند و ما داراى مسلك و راهاى متفرقيم .)) و سپس در آيه 14 هم آمده كه آنان چنين گويند: وانا منا المسلموم و منا القاسطون ((و گروهى از ما مسلمان و دسته ديگر سركشند.))
و درسوره انعام آيه 130 فرمايد: يا معشر الجن و الانس الم ياتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى و ينذرونكم لقاء يومكم هذا قالوا شهدنا على انفسنا ((اى گروه جن و إ نس مگر پيغامبرانى از خودتان به سوى شما نيامدند كه آيات ما را براى شما مى خواندند و شما را به ديدار چنين روزى انذار مى كردند. گويند آرى و همگى اقرار نمايند.))
در تفسير مجمع البيان در ذيل اين آيه از ابن عباس نقل مى كند: كه مقام رسالت در ابتداى امر به انسان داده مى شود. آنگاه او هم رسولى از جن سوى جن يان مى فرستد. و دليل بر صحت اين نظريه آنست كه خداوند متعال فرستادگان حضرت عيسى عليه السلام را هم فرستادگان خود ناميده است . آنجا كه مى فرمايد: ((اذ ارسلنا اليهم اثنين )) - يس ‍ آيه 14 - در صورتى كه آن دو نفر را حضرت عيسى عليه السلام فرستاده بود. بارى در مجلدات بحارالانوار در هر جا به مناسبتى رواياتى نقل شده كه دلالت دارد بر اينكه پيغمبر اكرم بر طايفه جن هم مبعوث بوده است . از جمله در مجلد 6 بحار 373(100) خداوند متعال به پيامبر خود مى فرمايد: و ارسلتك الى اسود اهل الارض واحمرهم و انسهم و جنهم ((من تو را به سوى اءهل زمين از سياه و سرخ ، و إ نس و جن ، به پيامبرى فرستادم .))
و اءوطاته مشارقك و مغاربك
ترجمه : و تو او را به شرق و غرب عالم رساندى
شرح : زير پا نهادن شرق و غرب عالم و ديدگاه پيغمبر اسلام صلى اللّه عليه و آله به همه آن نقاط همان گسترش ‍ نورانيت و معنويت دين حنيف اسلام است ، و اين حقيقت و سير و حركت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به تمام نقاط زمين در اءخبار و روايات هم آمده است . از جمله در مجلد 6 بحار باب ((مبعثه )) ص 345(101) ابن ابى عمير از حفص كناسى نقل مى كند كه گفت من از عبداللّه بن بكر ازجانى شنيدم كه گفت : حضرت صادق عليه السلام مرا فرمود: ((به من خبر ده كه چگونه رسالت نبى اكرم براى همه مردم بود، مگر خداوند در كتاب محكمش نفرموده : و ما ارسلناك الا كافة للناس - سوره سبا آيه 28 - كه رسالتش عام براى شرق و غرب و اءهل آسمان و زمين بوده ، آيا رسالت خود را به همه آنها رسانده است ؟ گفتم 6 نمى دانم . امام فرمود: اى پسر بكر پيغمبرى كه از مدينه بيرون نرفته ، چگونه رسالت خود را به شرق و غرب عالم ابلاغ نموده ؟ گفتم : نمى دانم ، فرمود خداى تبارك و تعالى به جبرئيل فرمان داد او هم زمين را به وسيله پرى از بالش جمع كرد و آنرا همانند كف دست ظاهر و آشكار در مقابل پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و روبروى او قرار داد، و رسول خدا هم به مردم شرق و غرب نظر مى كرد، و هر قومى را به زبان خودش ‍ خطاب مى كرد. و آنان را به توحيد خداى يگانه و نبوت خود دعوت مى نمود. و هيچ آبادى و شهرى نبود مگر اينكه پيغمبر همه آنها را دعوت كرد.))
و نيز در مجلد 6 بحار ص 331(102) از رسول خدا نقل شده كه فرمود: زويت لى الارض فاريت مشارقها و مغاربها و سيبلغ ملك امتى ما زوى لى منها ((زمين براى من جمع شد و شرق و غرب آن به من نمايان گرديد، و به زودى سُلطه واقتدار اُمتم به آنچه براى من جمع و نمايان شد خواهد رسيد.))
و اءيضاً در مجلد 6 بحار ص 398(103) فرمايد: ((ملكوت آسمانها و زمين نمايان شد و پرده آن چنان برداشته شد تا آنچه را كه در آنها بود ديدم .))
همچنين در مجلد 13 بحار ص 185(104) نقل شده كه اءبوبصير روايت مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود: ((چون امور دين به صاحب او رسد هر پستى زمين براى او مرتفع و هر بلندى هم ((كه مانع ديد است )) صاف و هموار شود به طورى كه زمين پيش روى او به منزله كف دستش مى شود، و كدام يك از شما است كه كف دستش را نبيند.))
و سخرت له البراق
ترجمه : و بُراق ((مركب تندرو)) را براى او مسخر كردى
شرح : در مجلد 6 بحار ص 375(105) نقل شده كه رسول خدا فرمود ((البته خداوند متعال براق را براى من مسخر نمود ((و در اختيار من قرار داد)) و او جنبنده ايست از جنبندگان بهشت ، نه كوتاه قداست و نه بلند قد، و چون خدا به او اجازه دهد به يك سرعت دنيا و آخرت را گشت زند، و از نظر رنگ هم از بهترين جنبدگان است (106)))
و عرجت به الى سمائك
ترجمه : و به وسيله آن او را به آسمان خود ((عالم شهود وبالا)) عروج دادى
شرح : بدان كه عروج پيغمبر اسلام صلى اللّه عليه و آله از مسجدالحرام ((مكه )) تا مسجد اءقصى ((بيت المقدس )) در يك شب با همين بدن و جسد عنصرى به موجب آيات قرآن و اخبار متواتره ثابت و محقق است ، چنانكه فرموده : سبحان اذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الذى باركنا حوله لنريه من آياتنا - اول سوره اسرا - ((منزه است خدائى كه بنده خود محمد)) را شبى از مسجدالحرام به مسجد اقصى كه پيرامونش را ((از نهرها و درختان واثمار ((ميوه ها)) و قدوم خاصان خود)) بركت داديم سير داد تا آيات خود را به او بنمائيم . و مراد از مشاهده آيات همانطورى كه در آيه 18 سوره نجم آمده كه مى فرمايد: لقد راى من آياتنا الكبرى آيات عظيمه است كه همان آيات آسمانها است كه در اخبار و روايات آمده ، و ما در اينجا به سه نكته آن اشاره مى كنيم .
1- ظاهر آيه دلالت دارد كه عروج و صعود آن حضرت از مسجد الحرام تا مسجد اءقصى با آن مسافت زياد كه در يك شب واقع شده و رفته و بازگشته است ، و خصوصيات اءبنيه واوضاع آنجا را براى مردم بيان كرده و كسانى كه رفته بودند و ديده بودند گفته او را تصديق كرده اند پس در گفته هاى ديگر: عروج به آسمان و گزارش از آنها هم صادق خواهد بود.
2- و درباره معراج رسول خدا آيات ديگرى هم در سوره نجم است و چون بناى ما بر اختصار است لذا از ذكر آن آيات و تفاسير وارده بر آن معذوريم .
3- ظاهر اين آيه مباركه كه مى فرمايد: و اسال من ارسلنا من قبلك من رسلنا - زخرف : 45 - از رسولانى كه پيش از تو فرستاديم بپرس . معلوم مى شود كه سئوال پيغمبر از انبياء سابق در جائى بوده كه انبياء در آنجا مجتمع بودند و آن شب معراج بوده ، و رواياتى هم در اين باره آمده است . از جمله در تفسير برهان روايت شده كه ابن مسعود گويد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: ((در شب معراج ملكى نزد من آمد و گفت يا محمد از رسولانى كه قبل ازتو فرستاده شدند بپرس كه خداوند شما رابه چه امرى ماءمور نموده ، و چون پيغمبر پرسيد آنان گفتند براى ولايت تو و على بن اءبى طالب .(107)))
و اودعته علم ما كان و ما يكون الى انقضاء خلقك
ترجمه : و علم گذشته و آينده - يعنى آنچه را كه واقع شده و واقع مى شود - تا انقضاء خلقت همه را به وديعت و امانت به او سپردى
شرح : به موجب آيات و روايات پيغمبر اسلام صلى اللّه عليه و آله عالم به وقايع گذشته و آينده شده و در اين باره به مجلد 6 بحار باب علمه صلى اللّه عليه و آله مراجعه شود(108) و ما در اينجا بعضى آيات و روايات وارده آنرا نقل مى كنيم .
1- آيه 89 سوره نحل و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيئى و اين كتاب را ما بر تو نازل كرديم كه بيان روشنى براى هر چيز است . و در مجلد 6 بحار ص 229 باب علمه صلى اللّه عليه و آله روايتى از امام محمد باقر عليه السلام نقل شده كه در آن از علم پيغمبر اسلام از او سئوال شده ، و در جواب فرموده : ((پيغمبر اسلام عالم به علم جميع انبياء و عالم به وقايع گذشته و آينده تا قيامت )) و در ص 230 همان مجلد(109) از حضرت صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: ((كه به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله علم گذشته و آينده تا روز قيامت داده شده .)) و در مجلد 7 بحار ص 280(110) راوى گويد شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود ((به خدا سوگند پيش ‍ ما چيزى است كه در آن نياز به مردم نداريم ولى مردم به ما احتياج پيدا مى كنند، پيش ما صحيفه ايست به طول هفتاد ذراع كه به إ ملاء و بيان رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و خطّ علىّ عليه السلام است ، و در آن از هر حلال و حرامى ثبت است .))
در تفسير برهان از راوى حديث - ابن اءعين - نقل شده كه گفت از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: من از اولاد رسول خدا هستم و من به كتاب خدا عالم ترم ، و در اين كتاب از ابتداى آفرينش و آنچه تا روز قيامت واقع خواهد شد مى باشد، و در اين كتاب خبر آسمان و زمين ، و خبر بهشت و دوزخ ، و خبر آنچه واقع شده و واقع مى شود هست و من آن را مى دانم همانطورى كه به كف دستم مى نگرم ، كه خداى عزَّو جلَّ در آن كتاب مى فرمايد: ((فيه تبيان كل شيئى )) يعنى اين ذكر ((و كتاب من و 9 اصحاب من و كتاب اسلاف من است . در تفسير مجمع البيان در ذيل اين آيه شريفه از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: مراداز ذكر من معى كسانيند كه با او بودند و حوادثى كه در آن عصر و زمان واقع شده و واقع مى شود، و مقصود از ((ذكر من قبلى )) امورى كه در گذشته رخ داده است .)) در مجلد 6 بحار ص 178(111) از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده كه امير المؤ منين عليه السلام فرمود: ((به پيغمبر اسلام علم انبياء و اوصياء و علم آنچه را كه تا روز قيامت واقع مى شود داده شده ، آنگاه اين آيه را تلاوت كرد كه خداوند به پيغمبرش فرمود: هذا ذكر من معى و ذكر من قبلى و براى اطلاع بيشتر در اين باره به مجلد 6 بحار ص 226(112) باب ((علمه صلى اللّه عليه و آله )) مراجعه شود.))
ثم نصرته بالرعب
ترجمه : آنگاه او را به واسطه رُعب و ترس دشمنان از او نصرت و يارى نمودى ، و ترس او را در دل دشمنان افكندى
شرح : يكى از فضائل و خصائص نبي اكرم ، نصرت و يارى كردن خداوند است او را به القاء خوف و ترس از او در دل دشمنان او كه در چند موضع قرآن از آن ياد شده از جمله 1- آيه 151 سوره آل عمران كه مى فرمايد: سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب بما اشركوا بالله ((بزودى در دل آنهائى كه كافرند چون به خدا شرك آوردند ((و مشركند)) رُعب و ترس مى افكنيم .))
2- آيه 12 سوره اءنفال كه مى فرمايد: سالقى فى قلوب الذين كفروا الرعب ((بزودى در دل آنها كه كافر شدند ترس و وحشت مى افكنم .))
3- آيه 26 سوره احزاب ((و قذف فى قلوبهم الرعب وترس و هراس در دلهايشان انداخت .))
4- آيه 2 سوره حشر ((و قذف فى قلوبهم الرعب و در دلهايشان ترس و وحشت انداخت .))
در مجلد 6 بحار ص 169(113) در ذيل تفسير آيه شريفه و ما ارسلناك الا كافة للناس در حديثى ابن عباس از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله نقل مى كند از جمله اينكه فرمود: و نصرت بالرعب فهو يسير امامى مسيرة شهر ((و به وسيله رُعب و ترس يارى شدم و پيشاپيش من به مسافت يك ماه را مى رود و دشمن با دورى مسافت يك ماه راه مرعوب مى گردد.(114)))
و حضرت ولى عصر - عجل اللّه تعالى فرجه - هم منصور به رُعب خواهد بود، در مجلد 13 بحار ص 189(115) از امام محمد باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود: ((مثل اينكه من آنان را مى بينم در حالى كه عده نفراتشان حدود سيصد و خورده اى است كه از سمت نجف به طرف كوفه سرازير مى شوند، كه دلهايشان از نظر نيرو و قدرت همچون پاره هاى آهن سخت و محكم است ، جبرئيل از سمت راست و ميكائيل از سمت چپ او را يارى مى كنند، ترس و وحشت چه از روبرو و چه از پشت سر با دورى مسافت يك ماه راه فاصله دشمن را فرا مى گيرد، و خدا او را به پنج هزار فرشته علامت دار ((اونيفورم )) كمك و يارى مى كند.
در مجلد 9 بحار ص 83(116) نقل شده كه در غزوه اُحد مردم فرار كردند على عليه السلام در جلو و پيش روى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله به نبرد مشغول بود در حالى كه جبرئيل از سمت راست و ميكائيل از سمت چپ او را يارى مى كردند.
و حفته بجبرئيل و ميكائيل و المسومين من ملائكتك
ترجمه : و به جبرئيل و ميكائيل و فرشتگان علامت دار (و با اسم و رسم )) گرداگرد او را احاطه دادى
شرح : از جمله ايمان و معتقدات شخص موحد و مؤ من ؛ ايمان به ملائكه است كه فرمود: و المومنون كل آمن بالله و ملائكته بقره : 285 - ايمان به ملائكه و تصديق به وجودشان و اينكه آنان هم بندگان خدايند، و واسطه هائى هستند بين خالق و مخلوقات ووسيله رساندن فيض خالق به مخلوقند از جمله اعتقادات شخص مؤ من است ، و اينكه هر كدام مقام و مرتبه اى دارند و ما منا الا له مقام معلوم - صافات 164-(117)
و بعضى از آنان هم واسطه بين خدا و پيغمبران و رساندن وحى و پيام الهى و آوردن كتاب از طرف حضرت احديت هستند، و چنانكه در دعاى سوم صحيفه سجاديه امام سجاد عليه السلام در طلب رحمت بر حاملين عرش و فرشتگان مقرب آمده است كه بعضى از آنان افضل از بعضى ديگرند. قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : ان الله اختار من الملائكة اربعة : جبرئيل ، و ميكائيل ، واسرافيل ، و عزرائيل : ملك الموت .(118)
و در دعاى سوم صحيفه سجاديه درباره جبرئيل مى گويدو جبريل الامين على وحيك المطاع فى اهل سمواتك ، المكين لديك . المقرب عندك و جبرئيل امين وحى تو كه در ميان اهل آسمانهايت مطاع ، و در پيشگاه تو ارجمند و به درگاهت مقرَّب است . و در حديث آمده است كه رسول خداصلى اللّه عليه و آله (119) به جبرئيل فرمود: چقدر پروردگارت تو را در اين كلام نيكو ستايش كرده كه مى فرمايد: ذى قوة عند ذى العرش مكين ، مطاع ثم امين - تكوير: 20 و 21 - فرشته اى كه است كه پيش صاحب عرش ، ارجمند است ، و خود در ميان فرشتگان فرمانروا و با امانت است ((و در وحى كم و زياد نمى كند.)) سپس پيغمبر صلى اللّه عليه و آله از او پرسيد: اين قوت و امانت تو چيست ؟ گفت : اما قوت و نيروى من آنست كه چون موقعى كه براى خراب و ويران كردن سرزمين لوط پيغمبر انتخاب شدم و ماءموريت پيدا كردم ، در آن سرزمين چهر شهر بود، و در هر شهرى به جز اطفال و كودكان حدود چهار صد هزار نفر آماده كارزار داشت و من آنها را چنان از طبقه پست زمين برداشتم كه حتى اهل آسمانها صداى مرغان و سگان آنجا را مى شنيدند و آنجا را زير و رو و وارونه كردم . و اما امانت من اين است كه هيچ ماءموريتى نيافتم كه چيزى از آن كم يا زياد كنم .
و از جمله ملائكه مقرَّبين مييكائيل است كه درباره آن امام سجاد عليه السلام در صحيفه سجاديه مى فرمايد و ميكائيل دوالجاه عندك و المكان الرفيع من طاعتك و بر ميكائيل كه پيش تو صاحب جاه و مقام بلند است در اطاعت و انجام فرمانت .
و ديگر اسرافيل است كه درباره آن در صحيفه سجاديه چنين آمده است : و اسرافيل صاحب الصور الشاخص الذى ينتظر منك الاذن و حلول الامر فينبه بالنفخة صرعى رهائن القبور و اسرافيل صاحب صور كه در انتظار صدور دستور و حلول امر تو است كه به دميدن در آن صور درافتادگان به زندان قبور را بيدار و آگاه مى سازد.
و به موجب آيات و اخبار عداوت با ملائكه خصوصاً با جبرئيل و ميكائيل عداوت با خدواند است و شخص كافر است هم چنانكه در قرآن آمده است : من كان عدوالله و ملائكته و رسله و جبريل و ميكان فان الله عدو للكافرين - بقره : 98- كسى كه دشمن خدا و ملائكه خدا و رسولانش و جبرئيل و ميكائيل ((دو فرشته مقرب )) باشد ((اينها كافرند)) و خدا هم دشمن كافران است

 

next page

fehrest page

back page