ميزان الحكمه جلد ۷

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۶ -


((گـروهـى را هـدايت كرده و گروهى ديگر گمراهى بر آنان محقق شده , زيرا آنها به جاى خدا شيطانها را اوليا گرفته اندو پندارند كه هدايت يافتگانند)).
((بگو : هركه در گمراهى باشد (خداى ) رحمان به او تا زمانى مهلت مى دهد, تا وقتى آنچه وعده داده مى شوند , يا عذاب و يا رستاخير را , ببينند.
((و برادران كفار آنان را به گمراهى كشند و كوتاهى نكنند)).
ـ امـام عـلـى (ع ) در وصـيـت بـه فرزندش حسن (ع ) , مى فرمايد : آنچه نمى دانى مگوى و ازآنچه وظـيـفه ات نيست گفتگو مكن و از پيمودن راهى كه بيم گمراه شدن در آن را دارى خوددارى كـن , زيـرا خـوددارى در هنگام ترس از سرگردانى گمراهى , بهتر از فرو افتادن درورطه ترس است .

ـ واى بر كسى كه در گمراهى خود فرو رود و به راه راست باز نيابد.
ـ با وجود گمراهى , پارسايى بى حاصل است .

ـ گمراهى , سرمستى است .

گمراهان .

قرآن .

((راه كسانى كه نعمتشان داده اى , نه (راه ) غضب شدگان و نه گمراهان )).
((گفتند : پروردگارا , تيره روزيمان بر ما چيره شد و ما گروهى گمراه بوديم )).
((گفت : به جز گمراهان , چه كسى از رحمت پروردگار خويش نوميد مى شود)) ؟
.
((كسانى كه از پى ايمان خويش كافر شدند سپس بر كفر (خود) افزودند , هرگز توبه شان پذيرفته نشود و آنها همان گمراهانند)).
ـ امـام عـلى (ع ) در ياد كرد از پيامبر(ص ) , مى فرمايد : بار خدايا! بناى او را بر بناى ديگران بلندى بخش و ما را با گروه او محشور فرما , در حالى كه نه شرمنده باشيم و نه پشيمان و نه منحرف و نه عهدشكن ونه گمراه و نه گمراه كننده و نه فريفته .

ـ در دريـاهـاى فـتـنـه هـا فـرو رفـتـنـد و بـدعـتها را گرفته , سنتها را فروگذاشتند , مؤمنان گوشه نشين گشته و گمراهان تكذيبگر , زبان گشودند.

موجبات گمراهى .

قرآن .

((مـگـر مـى خـواهـيد از پيامبرتان همان را بخواهيد كه سابقا از موسى خواسته شد؟
هركه كفر را جايگزين ايمان كند به تحقيق راه هدايت را گم كرده )).
((خداوند شريك به خود را نمى بخشد و كمتر از آن را بر هر كه خواهد , مى بخشد و هركس به خدا شرك آورد , هر آينه بسيار گمراه شده است )).
((و هـركـه خـدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگان او و روز جزا را منكر شود , بسيار گمراه شده است )).
((هـيـچ مـرد و زن مؤمنى را نرسد كه وقتى خدا و پيامبرش به چيزى فرمان دهند , براى آنها در كـارشـان اخـتيارى باشد وهركه نافرمانى خدا و پيامبر او كند , قطعا به گمراهى آشكارى افتاده است )).
((پـس آيـا ديـدى كسى را كه هوس خود را معبود خويش گرفت و با آن كه مى دانست , خدا او را گـمراه گردانيد و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر ديده اش پرده افكند , پس از خدا , كه هدايتش خواهد كرد؟
چرا پند نمى گيريد)) ؟
.
ـ امام على (ع ) : هر ضلالتى , علتى دارد و براى هر پيمان شكنى , شبهه اى است .

ـ بدانيد كه شرايع دين يكنواخت است و راههايش مستقيم .

گذاشت (به هدف )رسيد وسود برد و هركه از پيمودن آنها بازايستاد, گمراه و پشيمان شد.
ـ در نـامـه خود به معاويه , مى فرمايد : اما بعد , اندرزنامه اى وصله پينه شده , و نامه اى مطنطن از سـوى تـو بـه مـن رسـيـد , نـامـه اى كـه با گمراهى خود آن را آراسته اى و از روى بدسگالى به من فرستاده اى .

راهـنـمـايـيـش كـنـد , بـلـكـه هـواى نفس او را فرا خوانده و او به دعوت آن پاسخ مثبت داده و گـمـراهـى زمـامش را گرفته و او در پى آن روانه شده است و از اين رو سخنان ياوه مى گويد و گمراه وخطاكار است .

ـ بـه اهـل بـيـت پيامبرتان بنگريد و از راه و روش آنان جدا نشويد از آنان پيشى نگيريد كه گمراه مى شويد و از ايشان عقب نمانيد , كه به هلاكت مى افتيد.
ـ هركه را هدايت حق به راه درست نياورد , گمراهى او را به هلاكت مى كشاند.
ـ هـركه از روى نادانى بسيار ستيزه كند , كوردلى او از دريافت حق بپايد و هركه از راه حق بيرون شود , خوبى در نظرش بدى و بدى در نظرش خوبى جلوه كند و از مستى گمراهى سرمست شود.
ـ هركه با راهنمايى غير خدا راه جويد , گمراه شود.
ـ هـركه براى پيدا كردن راه راست از راهنمايى خدا كمك گيرد , خداوند راه درست را به اونشان دهد و هركه با راهنمايى غير خداى سبحان راه بجويد , گمراه شود.
ـ هركه از كسى كه خود گمراه است راهنمايى خواهد , گمراه شود.
ـ هركه از گمراه راهنمايى جويد , راه راست را نيابد.
ـ هر كس هدايت را از كسى كه اهل آن نيست طلب كند , گمراه شود.
ـ كسى كه فريب دعوت كنندگان به هوى و هوس را بخورد , قطعا گمراه شود.

گمراه كنندگان .

قرآن .

((گفتند : پروردگارا! ما از مهتران و بزرگان خوداطاعت كرديم و آنها ما را گمراه كردند.
((بـگو : اى اهل كتاب در دين خود به ناروا گزافه گويى مكنيد و هوسهاى گروهى را كه پيش از اين گمراه شدند وبسيارى را گمراه كردند و (خود) راه راست را گم كردند , پيروى مكنيد)).
((ما را جز گنهكاران گمراه نكردند)).
((و كـسـانـى كـه كـافـر شـدند , گويند : پروردگارا! آن دو (گمراهگرى )از , جن و انس را كه گمراهمان كردند به ما نشان ده تاآنان را زير پاهايمان نهيم تا زبون شوند)).
((و روزى كـه آنـان را بـا آنـچـه كـه به جاى خدا مى پرستيدند محشور كند و فرمايد : آيا شما اين بندگان مرا گمراه كرديد ياخود گمراه شدند؟
)).
((آنـان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم كرد و وادارشان مى كنم تا گوشهاى چهارپايان را بشكافند)).
((اى داود! ما تو را در زمين جانشين كرده ايم .

گمراهت كند.
((و اگر از بيشتر كسانى كه در زمين هستند فرمان برى , تو را از راه خدا به در مى برند.
نمى كنند و جز به گمان و تخمين سخن نمى پردازند)).
ـ امـام عـلـى (ع ) : بـدتـريـن مـردم نـزد خـدا پـيـشـواى ستمگرى است كه خود گمراه است و مـوجـب گـمـراهـى ديـگران مى شود , سنتى را كه به آن عمل مى شود مى ميراند و بدعتى را كه متروك گشته است , زنده مى كند.
ـ مـنفورترين خلايق نزد خدا دو مردند : مردى كه خداوند او را به خودش واگذاشته است ,چنين كسى از راه راست منحرف گشته و به سخنان بدعت آميز و دعوتهاى گمراه كننده دل مى بندد , بنابراين , او سبب فتنه و فساد كسانى مى شود كه فريفته اومى شوند , از راه (راست ) پيشينيان خود بـيرون است و گمراه كننده پيروان خود است در زمان حيات و پس از مرگ خويش , بار گناهان ديگران را به دوش مى كشد و گروگان خطاهاى خويش است .

ـ در تـوصـيـف پرهيزگاران , مى فرمايد : شما را از منافقان بر حذر مى دارم , زيرا كه آنان هم خود گمراهند و هم گمراه كننده اند , هم خويش لغزيده اند و هم لغزاننده اند.
ـ و ديـگـرى كه ادعاى دانشمندى مى كند و دانشمند نيست , زيرا از نادانان نادانيهايى فراگرفته است و از گمراهان گمراهيهايى و دامهايى از رسنهاى فريب و سخنان دروغ براى مردم گسترده است .

ـ در روز پيكار نهروان بر كشتگان خوارج گذر كرد و فرمود : واى بر شما! آن كس كه فريبتان داد به شما زيان رساند.
فرمود : شيطان گمراه كننده و نفس فرمان دهنده به بدى .

ـ گمراهى راهنما , موجب هلاكت كسى است كه از او راه جويد.

گمراهى آشكار.

قرآن .

((آيا كسى كه خداوند سينه اش را براى اسلام گشوده و برخوردار از نورى از جانب پروردگار خود مى باشد , [چون غير اوست ؟
] پس واى بر آنها كه از سختدلى يادخدا نمى كنند.
((هـيـچ مـرد و زن مـؤمـنى را نسزد كه چون خدا و رسول او به كارى فرمان دهند , در كار خود اختيارى داشته باشند.
هركه از خدا و رسول او نافرمانى كند هر آينه آشكارا گمراه شده است )).
ـ امـام عـلى (ع ) در نامه خود به معاويه , مى نويسد : تو با ادعاهاى نادرستت به راههاى اسلاف خود رفتى تا از حق و حقيقت بگريزى و چيزى را كه از گوشت و خونت براى تو لازمتراست , انكار كنى در حالى كه فضاى گوش تو از آن لبريز و سينه ات از آن مالامال است .

پس از حق چيزى جز گمراهى آشكار و پس از بيان و روشنگرى چيزى جز اشتباه ودرآميختن حق به باطل هست ؟
.

انواع گمراهى .

ـ امـام عـلـى (ع ) : گـمـراهى چند گونه است : گونه اى از آن ستوده است و گونه اى نكوهيده وگـونـه اى نـه سـتـوده اسـت نه نكوهيده و گونه اى از آن گمراهى فراموشى است , گمراهى سـتـوده هـمان است كه منسوب به خداى تعالى است , مانند آن كه مى فرمايد : ((خداوند هركه را بـخواهدگمراه مى كند)) يعنى خداوند به سبب اعمال و كردارهاى (سؤ) خود بندگان آنان را از راه بهشت به در مى برد.
را گمراه كرد)) و ((فرعون قوم خود را گمراه كرد و هدايت نكرد)).
گمراهى منسوب به بتها ,نمونه اش اين سخن خداست در داستان ابراهيم : ((من و فرزندانم را از پرستش بتان دورنگه دار.
كـسـى را گـمـراه نـمى كنند , بلكه اين خود مردمند كه با پرستش آنها به جاى خداى عزوجل , گمراه و كافر مى شوند.
((تا اگر يكيشان گمراه شد (از ياد برد) يكى از آنها به او ياد آورى كند)).
جاهايى از كتاب خود از گمراهى ياد كرده است .

پـيـامـبر خود نسبت مى دهد مثلا مى فرمايد : ((و تو را گمراه يافت , پس هدايت كرد)) يعنى : تو رادر ميان مردمى يافت كه نبوتت را نمى شناختند , پس آنان را به تو راهنمايى فرمود.

كمترين گمراهى .

ـ امـام عـلـى (ع ) : كـمـتـريـن چـيـزى كـه بنده به واسطه آن گمراه شود , اين است كه حجت خـداى تـبـارك و تـعالى و گواه او بر بندگانش , يعنى كسى را كه خداى عزوجل به فرمانبرى او فرمان داده و ولايتش را فرض گردانيده است , نشناسد.

ويران كننده پايه هاى گمراهى .

ـ امـام عـلـى (ع ) : در گـرفـتـاريـهـاى خـويـش از قـرآن كـمـك گـيريد , زيرا در قرآن شفاى بزرگترين دردها , يعنى درد كفر و نفاق و انحراف و گمراهى است .

ـ اين اسلام دين خداست كه آن را براى خود برگزيد و با پايه , آن پايه هاى گمراهى راويران كرد.
ـ در تـوصـيـف پيامبر(ص ) , مى فرمايد : حق را به وسيله حق آشكار كرد و سپاهيان اباطيل رادور راند و يورشهاى گمراهيها را درهم كوبيد.
ـ آن زمان كه شما در راه ضلالت همگان گرد هم آمده بوديد و راهنمايى نداشتيد و چاه مى كنديد و آبى نمى يافتيد , به رهبرى شما برخاستم .

غرامت و تاوان .

غرامت و تاوان .

ـ پيامبر خدا(ص ) : پيشوا (ى يك قوم ) غرامت پرداز است .

ـ امام على (ع ) : طبيب و دامپزشك هنگام مداواى مريض يا دام بايد از ولى و صاحب آنهابرائت نامه (اجازه ) بگيرد و گرنه در قبال (صدمه ديدن يا تلف شدن مال و جان ) او ضامن است .

ـ امـام صـادق (ع ) : هـرگـاه كـسـى براى كارى اجير شود و او آن كار را خراب كند و از بين ببرد ,ضامن است .

ـ از پدرانش (ع ) : صنعتگران اگر چيزى را چه بر اثر اشتباه و چه عمدا از بين ببرند , درصورتى كه در قبال دريافت مزد كار كنند , ضامن هستند.
ـ شتربانى را كه براى حمل شيشه بزرگى پر از روغن به اجيرى گرفته شده بود و او آن راشكسته بود خدمت امير المؤمنين (ع )آوردند و حضرت از او غرامت گرفت .

ـ پيامبر خدا(ص ) : دست هر چه مى ستاند , ضامن برگرداندن آن است .

ـ دست هر چه مى ستاند , ضامن است كه برگرداند.
ـ امـام كـاظـم (ع ) در پاسخ به سؤال از تاوان ضامن , فرمود : تاوان به عهده ضامن نيست , بلكه به عهده كسى است كه مال را خورده است .

نكوهش كفيل شدن و ضمانت كردن .

ـ امام صادق (ع ) : كفيل شدن خسارت است , غرامت است , پشيمانى است .

ـ در تورات نوشته شده است : كفيل شدن , پشيمانى است , غرامت است .

ـ امـام بـاقـر يـا امـام صـادق (ع ) : حـق و حـقوق به گردن خودت واجب نكن و در برابر سختيها وناملايمات صبر كن .

ـ امام صادق (ع ) به ابوالعباس بقباق فرمود : چرا حج نرفتى ؟
عرض كرد : كفالت كسى راكرده بودم .

پيشين را به نابودى كشاند؟
!.
ـ امام على (ع ) : چيزى را كه از عهده انجام آن بر نمى آيى ضمانت نكن .

عاريه تاوان ندارد.

ـ امام صادق (ع ) : اگر عاريه از بين برود , در صورتى كه عاريه گيرنده امين و مورد اعتمادباشد , تاوانى بر او نيست .

ـ اگـر عـاريـه نـزد عـاريـه گـيـرنده از بين برود , تاوانى به گردن او نيست مگر اين كه عاريه دهنده چنين شرطى گذاشته باشد.
ميهمانى .

ميهمانى .

قرآن .

((آيـا حـكـايـت مـهـمانان ارجمند ابراهيم به تو رسيده است ؟
آن گاه كه بر او درآمدند و درودى گفتند و (ابراهيم ) گفت : درود.
گوساله اى فربه بياورد و آن را نزديكشان برد و گفت : چرا نمى خوريد)) ؟
.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه به خدا و روز واپسين ايمان دارد , بايد ميهمانش را گرامى دارد.
ـ امـام صـادق (ع ) : مـكارم (اخلاق ) ده تاست , اگر توانى آنها را داشته باشى چنان باش : ميهمان نوازى .

ـ پيامبر خدا(ص ) : ميهمان , روزى خود را مى آورد و گناهان اهل خانه را مى برد.
ـ امام على (ع ) وقتى خانه وسيع علابن زياد را ديد به او فرمود : اين خانه وسيع در دنيا به چه كار تو مـى آيد , وقتى در آخرت به آن محتاجترى ؟
آرى , اگر بخواهى مى توانى به وسيله چنين خانه اى به آخرت دست يابى به شرط آن كه در اين خانه از ميهمان پذيرايى كنى , به خويشاوندانت رسيدگى كنى و حقوق آن را بگزارى , در اين صورت به وسيله اين خانه به آخرت دست يافته اى .

ـ هركه خداوند به او ثروتى دهد , بايدبا آن به خويشانش رسيدگى كند و مهماندارى نمايد.

بركت خانه اى كه در آن اطعام مى شود.

ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى كه اطعام مى كند , روزى به او سريعتر از سرعت فرورفتن كارد دركوهان شتر , مى رسد.
ـ خير و بركت به خانه اى كه در آن اطعام مى شود , سريعتر از سرعت فرورفتن تيغ در كوهان شتر , مى رسد.

نكوهش خانه اى كه مهمان واردآن نمى شود.

ـ پيامبر خدا(ص ) : هر خانه اى كه مهمان به آن واردنشود, فرشتگان واردش نمى شوند.
ـ روزى امام على (ع ) را غمگين يافتند.
مهمانى بر ما وارد نشده است .

بدترين غذ.

ـ پيامبر خدا(ص ) : بدترين غذا , غذاى وليمه است , افراد سير به آن دعوت مى شوند و گرسنگان از آن منع مى گردند.
ـ پذيرفتن دعوت كسى كه ثروتمندان در دعوت او هستند و فقيران حضور ندارند كراهت دارد.
ـ امام على (ع ) در نامه اى به ابن حنيف , كارگزار خود در بصره , چنين نوشت : اى پسرحنيف ! به من خبر رسيده كه مردى از جوانان بصره تو را به ميهمانى دعوت كرده و تو با شتاب به آن مجلس رفته اى و خوراكهاى رنگارنگ و كاسه هاى بزرگ نوشيدنى در برابرت نهاده اند.
گـمـان نـمـى كـردم تـو بـه مـيـهـمـانـى جـمـاعـتـى روى كه نيازمندان آنها رانده شده اند و توانگرانشان دعوت شده .

افراد شايسته پذيرايى .

ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى را كه به خاطر خدا دوستش دارى , به غذاى خود ميهمان كن .

ـ در انـدرز بـه ابـوذر , فرمود : كسى راكه به خاطر خدا دوستش دارى از غذاى خود بخوران و از غذاى كسى كه تو را به خاطر خداى عزوجل دوست دارد , بخور.
ـ نيز به ابوذر , فرمود : با كسى جزمؤمن همنشينى مكن و كسى جز پرهيزگار غذاى تو را نخورد.

تشويق به پذيرفتن دعوت مؤمن .

ـ پيامبر خدا(ص ) : به حاضران و غايبان امت خود سفارش مى كنم كه دعوت مسلمان را ,گرچه از فاصله پنج ميل , بپذيرند , زيرا اين كار جزو دين است .

ـ امام صادق (ع ) : يكى از حقوق واجب مؤمن بر مؤمن , اين است كه دعوت او را بپذيرد.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : از ادب به دور است كه مردى به ميهمانى دعوت شود و نپذيرد يا بپذيردو از غذاى آن نخورد.
ـ اگر مؤمنى مرا به خوردن پاچه گوسفندى دعوت كند , مى پذيرم , كه اين كار جزو دين است .

نهى از پذيرفتن دعوت فاسق .

ـ پيامبر خدا(ص ) : خداوند ابا دارد كه من از توشه و غذاى مشركان و منافقان , استفاده كنم .

ـ در اندرز به ابوذر , فرمود : از غذاى مردمان فاسق تناول مكن .

كم شمردن غذاى ميهمان .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : مـرد (مـيـزبـان ) را هـمـيـن گـناه بس , كه غذايى را كه پيش برادران خـودمـى گـذارد كـم شمارد و ميهمانان را همين گناه بس , كه آنچه را برادرشان در برابرشان مى گذاردكم شمارند.
ـ امـام صادق (ع ) : هلاك باد مردى كه آنچه را پيش برادرش مى گذارد , ناچيز شمارد و هلاك باد مردى كه آنچه را برادرش جلو او مى گذارد , ناچيز شمارد.

به زحمت انداختن خود براى ميهمان .

ـ پيامبر خدا(ص ) : براى ميهمان , خود را به زحمت نيندازيد.
ـ هيچ كس نبايد بيش از توانش خود را براى ميهمان به زحمت اندازد.
ـ از اكرام مرد به برادرش اين است كه خود را براى او هرگز به زحمت نيندازد.
ـ امام رضا(ع ) : مردى امير المؤمنين (ع ) را به ميهمانى دعوت كرد.
مى پذيرم به شرط اين كه سه قول به من بدهى .

از بـيـرون چـيـزى بـراى مـن تـهـيـه نـكـنـى , حاضرى خانه ات را از من دريغ نكنى و به زن و فرزندانت اجحاف ننمايى .

پس على بن ابى طالب (ع ) دعوت او را پذيرفت .

ـ حـارث اعـور خدمت امير المؤمنين (ع )آمد و عرض كرد : اى امير المؤمنين ! خداوند مرافداى تو كند! دوست دارم به من افتخار دهى و نزد من غذا بخورى .

فرمود : به شرط اين كه خودت را به زحمت نيندازى و آن گاه وارد خانه او شد.
قطعه نان آورد و امير المؤمنين (ع ) شروع به خوردن كرد.
دارم و سپس آنها را از لاى آستين خود بيرون آورد و عرض كرد : اگر اجازه دهى غذايى براى شما خريدارى كنم ؟
حضرت فرمود : اينها از همان چيزهايى است كه در خانه توست .

ـ نيز حارث اعور مى گويد : امير المؤمنين (ع ) نزد من آمد.
به منزل من تشريف بياوريد.
ننمايى و از بيرون هم چيزى تهيه نكنى .

ـ ابو وائل : من و يكى از دوستانم به خانه سلمان فارسى رفتيم و نزد او نشستيم .

اگر رسول خدا(ص ) از تكلف نهى نكرده بود خود را براى شما به زحمت مى انداختم .

مقدارى نمك با نان ساده بدون آن كه روى آنها ادويه اى پاشيده شده باشد نزد ما آورد.
سلمان آبدستان خود را فرستاد و آن را گرو گذاشت و مقدارى آويشن گرفت .

خورديم دوستم گفت : خدا را شكر كه به آنچه روزيمان كرد قناعت كرديم .

آنچه خداوند روزيت فرمود , قناعت مى كردى , هم اكنون آبدستان من گرو نبود!.
ـ امـام صـادق (ع ) : هرگاه برادرت ناخوانده بر تو وارد شد , همان غذايى كه در خانه دارى برايش بياور و هرگاه او را دعوت كردى در پذيرايى از او زحمت بكش .

آداب ميهمانى .

ـ امـام صـادق (ع ) : هـرگاه برادرت به خانه تو وارد شد به او غذا تعارف كن , اگر نخورد به او آب تعارف كن , اگر آب ننوشيد به او وضوگرفتن پيشنهاد كن .

ـ ابن ابى يعفور : در خانه امام صادق (ع )ميهمانى ديدم .

را انجام داد و فرمود : رسول خدا(ص )از به كار گرفتن ميهمان , نهى فرموده است .

ـ پـيامبر خدا(ص ) : هر كس دوست دارد كه خدا و رسولش او را دوست داشته باشند , باميهمانان خود غذا بخورد.
ـ هركس غذاى خود را با ميهمانش بخورد , ميان او و پروردگار هيچ حجابى نباشد.

آداب ميهمان .

ـ امـام باقر(ع ) : هرگاه يكى از شما به خانه برادرش وارد شد , هر جا صاحب خانه گفت همان جا بنشيند , زيرا صاحب خانه به وضع اتاق خود از ميهمان آشناتر است .

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هرگاه يكى از شما به ميهمانى دعوت شد , فرزندش را هم به دنبال خودراه نيندازد كه اگر چنين كند , كار حرامى كرده و با نافرمانى وارد خانه ميزبان شده است .

حد ميهمانى و وليمه .

ـ پيامبر خدا(ص ) : ميهمان تا دو شب پذيرايى مى شود , از شب سوم جزو اهل خانه به شمار مى آيد و هر چه رسيد بخورد.
ـ ميهمانى يك روز و دو روز و سه روز است .

مى شود.
ـ امام باقر(ع ) : وليمه دادن يك روز ودو روز اكرام است و سه روز وليمه دادن خودنمايى و شهرت طلبى است .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : ولـيـمه دادن روز اول حق است و روز دوم احسان , از دو روز كه گذشت خودنمايى و شهرت طلبى است .

جاهايى كه شايسته است وليمه داد.

ـ پـيـامبر خدا(ص ) در سفارش به على (ع ) , فرمود : اى على ! وليمه جز در پنج مورد نباشد :براى ازدواج , براى تولد فرزند , براى ختنه كردن , براى ساختن يا خريد خانه و براى بازگشت از مكه .

خوراك جان .

ـ امام على (ع ) : خوراك بدنها , غذاست و خوراك جانها , اطعام كردن .

ـ لذت كريمان , در خوراندن است ولذت لئيمان , در خوردن .

پزشكى .

پزشك حقيقى .

ـ پيامبر خدا(ص ) به پزشكى فرمود :طبيب خداى عز و جل است , اما تو يارى مهربان هستى .

ـ نـيـز بـه پزشكى , فرمود : خداست كه طبيب است و تو ياورى مهربان هستى , طبيب درد كسى است كه آن را آفريده است .

ـ نيز به پزشكى , فرمود : طبيب خداست و چه بسا چيزهايى را نيك بياميزى و با آن (به جاى درمان بيمارى ) ديگرى رابسوزانى ((4)) .

ـ امام صادق (ع ) : پيشترها به طبيب .

معالج مى گفتند.
عرض كرد : درمان ازكيست ؟
فرمود : از من .

فرمود : به او دل خوش مى كنند.

آنچه انسان را از مراجعه به طبيب بى نياز مى كند.

ـ امـام عـلى (ع ) در سفارشى به فرزند خودحسن (ع ) , فرمود : فرزندم ! آيا چهار نكته به تو نياموزم كه با رعايت آنها از طبيب بى نيازشوى ؟
عرض كرد : چرا , اى امير مؤمنان .

اشتها دارى از غذا دست بكش و غذا را خوب بجو و قبل از خوابيدن قضاى حاجت كن .

نكات را رعايت كنى , از مراجعه به طبيب بى نياز مى شوى .

ضامن بودن پزشك نادان .

ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى كه بدون داشتن پيشينه پزشكى طبابت كند , ضامن است .

ـ هرگاه كسى كه به طبابت شناخته شده نيست (از دانش پزشكى اطلاعى ندارد) كسى رادرمان كند و موجب تلف شدن يا لطمه زدن به او شود , ضامن است .

حكيم تر از طبيب .

ـ امام على (ع ) : كارآزموده , حكيم تر از طبيب است .

ـ افراد كار آزموده از استوارى انديشه بيشتر برخوردارند.

پزشك جان .

ـ امـام عـلـى (ع ) در توصيف پيامبر(ص ) , مى فرمايد : پزشكى است كه با دانش خود , همواره ميان مردم مى گردد , مرهمهايش را بخوبى درست كرده و ابزار داغ كردنش را تافته است و آنهارا هرجا كه لازم باشد , از دلهاى كور و گوشهاى كر و زبانهاى گنگ , مى گذارد.
مواضع حيرت و سرگردانى را جستجو و با داروى خود آنها را درمان مى كند.
ـ امـام صـادق (ع ) در سـفـارش بـه ابـن جـنـدب , فـرمـود : نـفس خود را دشمنى دان كه با آن جـهـادمـى كنى و عاريه اى كه بايد برگردانى , زيرا كه تو طبيب نفس خويش قرار داده شده اى و نـشـانـه سلامتى به تو شناسانده شده و درد براى تو روشن شده و به دارو راهنمايى شده اى , پس به درمان خودت بپرداز.
ـ بـه مـردى فـرمـود : تـو طـبـيـب نفس خويش قرار داده شده اى و درد به تو نشان داده شده و نـشـانـه سـلامتى به تو شناسانده شده و به دارو راهنمايى شده اى , پس بنگر كه چگونه به درمان خودمى پردازى .

پزشكى (متفرقه ).

ـ امام على (ع ) : هركه طبابت مى كند بايداز خدا بترسد و خير خواه باشد و سعى خود را به كار برد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : از جذامى بگريز ,چنان كه از شير مى گريزى .

ـ از جذامى بپرهيزيد , همچنان كه ازشير پرهيز مى شود.
ـ امـام عـلى (ع ) : در آغاز سردى هوا خودرا از سرما حفظ كنيد و در پايان آن از آن استقبال كنيد , زيرا سرما با بدنها همان مى كند كه بادرختان مى كند , در آغاز (برگهاى درختان را) مى سوزاند و در پايان برگها را مى روياند.
اطعام كردن .

فضيلت اطعام گرسنه .

قرآن .

((و به (پاس ) دوستى (خدا) مستمند و يتيم و اسير راخوراك مى دادند.
((يا در روز گرسنگى , طعام دادن : به يتيمى خويشاوند.
ـ امـام صادق (ع ) : يكى از موجبات بهشت و آمرزش , اطعام گرسنه است , سپس اين سخن خداى عزوجل راتلاوت كرد : ((يا در روز گرسنگى طعام دادن : )).
ـ امام على (ع ) : آنچه خورى , برود وآنچه خورانى فراوان و پر بركت شود.
ـ مـعمر بن خلاد مى گويد : از ابوالحسن الرضا(ع ) پرسيدم كه منظور ازدوست داشتن در آيه ((و يطعمون الطعام على حبه مسكينا)) دوست داشتن خداست يا دوست داشتن غذا؟
فرمود : دوست داشتن غذا.
ـ امام باقر(ع ) : خداوند اطعام كردن و قربانى كردن را دوست دارد.
ـ امام صادق (ع ) : خداوند اطعام كردن و ريختن خون در منى را دوست دارد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : كم عذابترين دوزخيان عبداللّه بن جذعان است .

ـ امام صادق (ع ) : امير المؤمنين (ع ) درزمينه طعام و غذا شبيه ترين مردم به رسول خدا(ص ) بود , خودش نان و سركه و روغن مى خورد و به مردم نان و گوشت مى خوراند.
ـ امام على (ع ) : هرگاه به كسى غذادادى , او را سير كن .

ـ امام صادق (ع ) : هركه مسلمانى را غذادهد تا سير شود , از پاداش آخرت او جز خداوند پروردگار جهانيان هيچ كس ديگرى , حتى فرشته مقرب و پيامبر مرسل , خبر ندارد سپس اين سخن خداى تعالى را تلاوت كرد : ((يااطعام كردن در روز گرسنگى )).

كيفر كسى كه مستمندان رااطعام نمى كند.

قرآن .

((زيرا او به خداى بزرگ نمى گرويد و به اطعام مستمند ترغيب نمى كرد.
((و ما مستمند را اطعام نمى كرديم )).
((و يكديگر را به اطعام مستمند ترغيب نمى كنيد)).
((ايـن هـمـان كـسـى اسـت كـه يـتـيم را با خشونت مى راند و به خوراك دادن مستمند ترغيب نمى كند)).
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : سـوگـنـد بـه آن كـه جـان محمد در دست اوست , هيچ بنده اى به من ايـمـان نـيـاورده در حالى كه شب را سير بخوابد و برادر ـ يا فرمود : همسايه ـ مسلمانش گرسنه باشد.
ـ امـام سـجـاد(ع ) : هـركـه شـب را بـا شـكـم سـير بگذراند و در كنارش مؤمنى گرسنه باشد , خـداى تعالى فرمايد : فرشتگان من ! شما را بر اين بنده گواه مى گيرم كه من به او دستور دادم و اونافرمانيم كرد و از جز من فرمان برد , پس , او را به كارش وا گذاشتم .

هرگز او را نيامرزم .

ـ امـام عـلـى (ع ) , در نـامـه خـود بـه عـثـمـان بـن حنيف , كارگزار خويش در بصره , نوشت : گمان نمى بردم تو دعوت كسانى را بپذيرى كه نيازمندان را مى رانند و توانگران را دعوت مى كنند .

سركشى .

سركشى .

قرآن .

((به سوى فرعون برو كه او سركش شده است )).
((اين است (حال بهشتيان ) و براى سركشان واقعا بد فرجامى است )).
((همانا جهنم (از ديرباز) كمينگاهى بوده , براى سركشان بازگشتگاهى است )).
((اما هر كه طغيان كرد و زندگى دنيا را برگزيد , جهنم (او را) جايگاه است )).
ـ امام على (ع ) : وه , كه چه زود سركش زمين مى خورد.
ـ ستمگر , سركشى است كه يكى از دو كيفر را انتظار مى كشد.
ـ هـركـه خود را به چيزى جز (تربيت و تزكيه ) نفس خويش مشغول دارد , در تاريكيهاسرگردان شود و در هلاكتها دست و پا زند و شيطانهايش او را در طغيانش فرو برند.

طاغوت .

قرآن .

((در ميان هر امتى پيامبرى برانگيختيم كه خدا رابپرستيد و از طاغوت دورى كنيد)).
((و كـسـانـى كـه از بندگى طاغوت دورى كردند و به سوى خدا بازگشتند , بشارت خاص آنان است , پس بندگان مرابشارت ده )).
ـ امـام بـاقر(ع ) : زنهار از همدمان , كه هر يار و همدمى جز ما طاغوت است ـ يا فرمود : انباز(براى خدا) است .

ـ امام صادق (ع ) به ابو بصير درباره آيه ((و كسانى كه از بندگى طاغوت دورى كردند.
فرمود : شما همانها هستيد و هركه از جبارى اطاعت كند , او را بندگى كرده است .

ـ عيسى بن مريم (ع ) بر آباديى گذشت كه مردم آن (همگى ) مرده بودند.
اهـل ايـن آبادى ! يكى از آنها پاسخ داد : لبيك اى روح و كلمه خدا! آن حضرت فرمود : واى برشما! اعمال شما چه بود؟
عرض كرد : بندگى طاغوت و دوستى دنيا فرمود : چگونه طاغوت رابندگى مى كرديد؟
عرض كرد : از گنهكاران فرمان مى برديم .

ـ امام سجاد(ع ) : خداوند ما و شما را از مكر ستمگران و تجاوز حسودان و خشم جباران نگه دارد.

طلاق .

نكوهش طلاق .

ـ پيامبر خدا(ص ) : خداوند چيزى را كه نزداو منفورتر از طلاق باشد, حلال نكرده است .

ـ خداوند طلاق دادن را دشمن دارد و آزاد كردن بنده را دوست مى دارد.
ـ خداوند مردان و زنانى را كه همواره تغيير ذائقه مى دهند (و در پى تعويض همسران خودهستند) دوست ندارد.
ـ امـام بـاقـر(ع ) : خـداى عـزوجل از مردانى كه زن زياد طلاق مى دهند و هر زمانى زنى را تجربه مى كنند , نفرت دارد.
ـ امـام صـادق (ع ) : از چـيزهايى كه خداى عزوجل حلال فرموده هيچ چيز نزد او منفورتر ازطلاق نيست .

دشمن دارد.
ـ رسـول خـدا(ص ) فـرمـود : هيچ چيز نزد خداى عزوجل منفورتر از خانه اى نيست كه در اسلام بـاجدايى ويران شود حضرت صادق (ع )سپس فرمود: خداى عزوجل از آن رو نسبت به طلاق تاكيد فرموده و بارها از آن سخن گفته است ,كه از جدايى و تفرقه نفرت دارد.
ـ خداى عزوجل خانه اى را كه در آن عروسى باشد دوست دارد و خانه اى را كه در آن طلاق باشد , دشمن دارد و نزد خداى عزوجل چيزى منفورتر از طلاق نيست .

ـ امـام بـاقـر(ع ) : رسول خدا بر مردى گذشت و از او پرسيد : از همسرت چه خبر؟
عرض كرد : يا رسول اللّه ! طلاقش دادم , حضرت پرسيد : بى هيچ ايرادى ؟
عرض كرد : بى هيچ ايرادى .

امـام بـاقـر فرمود : آن مرد دوباره , ازدواج كرد : پس , پيامبر(ص ) بر او گذشت و پرسيد :ازدواج كردى ؟
عرض كرد : آرى .

طلاقش دادم , فرمود : بى هيچ ايرادى ؟
عرض كرد : بى هيچ ايرادى .

ازدواج كرد و باز پيامبر(ص ) بر او گذشت و پرسيد : ازدواج كردى ؟
عرض كرد : آرى .

ازمدتى به او فرمود : از همسرت چه خبر؟
عرض كرد: او را طلاق دادم .

هيچ ايرادى ؟
عرض كرد : بى هيچ ايرادى .

زنانى را كه همواره تغيير ذائقه مى دهند دشمن دارد يا از رحمت خود دورمى گرداند.

حكمت سه بار طلاق .

قرآن .

((اگـر (شـوهـر بـراى بـار سوم ) او را طلاق داد , ديگر براو حلال نيست تا آن كه با شوهرى جز او ازدواج كند و اگر (شوهر دوم ) طلاقش داد , اگر آن دو (همسر سابق ) پندارند كه حدود خدا را به پاى دارند , گناهى بر آن دو نيست كه به يكديگر باز گردند.
دانايند , بيان مى كند)).
ـ از امـام رضـا(ع ) سؤال شد كه چرا زن مطلقه به طلاق عدى براى شوهر خود حلال نيست ,مگر اين كه با كس ديگرى ازدواج كند؟
حضرت فرمود : خداى تبارك وتعالى تا دوبار اجازه طلاق داده است و فرموده : ((طلاق دوبار است , آن گاه به شايستگى نگهداشتن يا به نيكى رهاكردن )) يعنى در طلاق سوم .

خـوش نـدارد , پـس خداوند آن زن را بر وى حرام كرد و ديگر بر او حلال نيست مگر اين كه بامرد ديگرى ازدواج كند تا مردم طلاق را سبك نگيرند و به زنان زيان نرسد.
ـ امام رضا(ع ) به محمدبن سنان درباره علت سه بار طلاق , چنين مرقوم فرمود : علت مقررشدن سـه بـار طـلاق ايـن است كه از طلاق اول تا سوم فرصتى است براى آن كه ميل و رغبتى به ازسر گرفتن زندگى زناشويى پيش آيد يا اگر عصبانيت و خشمى در كار بوده فروكش كند و نيزبراى آن كـه زنـان ترسان و متنبه شوند و از نافرمانى شوهرانشان باز ايستند , زيرا زن از اين رومستحق جدايى و طلاق شده است كه مرتكب عمل ناشايست نافرمانى از شوهرش گرديده است .

و به زن زورگويى نكند و در كارهاى خود با چشم باز عبرت آموز بنگرد و بداند كه بعد از نه طلاق از زندگى كردن با او براى هميشه محروم خواهد شد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : لعنت خدا بر محلل و مردى كه كار را به محلل كشاند.

طمع .

نكوهش طمع .

قرآن .

((باز (هم ) طمع دارد كه بيفزايم )).
ـ امام هادى7 : طمع , خصلت زشتى است .

ـ پيامبر خدا9 : طمع , حكمت را از دل دانشمندان مى برد.
ـ امام على7 : طمع وروديى است كه خروجى ندارد و ضامنى است كه به ضمانت خود وفانمى كند , چـه بـسـا كـه آشـامـنـده آب پيش از آن كه سيراب شود آب گلوگيرش شود , هر چه مطلوب ارزشمندتر باشد مصيبت از دست دادن آن بزرگتر است , آرزوها چشمهاى بصيرت راكور مى كند و بهره هر كس گرچه در پى آن نرود به او مى رسد.
ـ اندكى طمع , پرهيزگارى بسيارى راتباه مى كند.