دين و وجدان

مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس طهرانى (طاب ثراه)

- ۱۲ -


قدم بيست و ششم : موجودات نامرئى با ادراك (اجنه ؛ شياطين ، ملائكه)

چون موجودات نامرئى با ادارك ، مانند اجنه و شياطين و ملائكه ، مورد ترديد يا انكر بيشتر جوانان امروزى بلكه بعضى از محصلين مقدماتى علوم دينى است ، بطوريكه باور نمى كنند كه موجودات نامرئى مزبور وجود داشته باشند، از اينرو لازمست كه در اين باره بحث مستقلى بشود، البته اصل وجود اجنه و شياطين ، بطورى كه از آيات و روايات بسيارى بدست مى آيد، قطعى است ، و براى مسلمانان واقعى جاى ترديد يا انكار نيست ، و در قدم پيش به چند نمونه از اين آيات و روايات اشاره كرديم ، و در اين جا مى خواهيم شمه اى درباره تاريخچه پيدايش اين موجودات و طرز زندگى آنها بگوئيم :

اشاره اى بتاريخچه اجنه و شياطين

تفسير صافى و پاره اى از كتابهاى معتبر ديگر مى گويند: پيش از خلقت آدم طوايفى از جن در زمين زندگى مى كردند، و شيطان كه عزازيل نام داشت بر ا نها حكومت و سلطنت مى نمود، آنها نظامهاى فردى و اجتماعى سودمندى داشتند و از مواهب زندگى برخوردار بودند، ولى با اين حال شكرانه نعمتهاى الهى را بجا نياورند، بلكه بساط ظلم و تعدى بر يكديگر را گستردند؛ و تخم بغض و عداوتت را در دلهاى همديگر افشاندند، و بهر نوع جنايت و خيانتى آلوده گشتند، و خلاصه فتنه و فساد را بمرحله نهائى رساندند.
باين جهت خداوند متعال درهاى رحمتش را بر آنها بست ، و آنها را در برابر امواج عذابهاى ظاهرى و باطنى قرار داد، و در نتيجه خوف و وحشت شديدى در آنها پديد آمد كه درائر آن بوضع فلاكت بار و طاقت فرسائى مبتلا گشتند، تا حدى كه دلهايشان از همديگر رميده شد، و الفت و وحدت و سلامت اجتماعشان تبديل بنفرت و اضطراب و ياءس همگانى گشت ، و باين ترتيب نظام زندگى آنها از هم گسيخت ، و نا امنى و بيچارگى كاخ سعادتشان را در هم ريخت ، بطوريكه تاگزير شدند كه به صحراها و بيابانها و بيغوله ها پناه ببرند، و متفرق و متوارى بگردند.
در اين هنگام ملائكه اى كه ماءمور عذاب الهى بودند وارد شدند، و دست بكار اجراى فرامان خدا نسبت باين طوائف گشتند، ولى عزازيل يعنى همان شيطانى كه با بكاربردن همه گونه مكر و حيله باين طوايف رياست مى كرد، و در صفت نفاس و دوروئى كامل گشته بود، خودش را در صف ملائكه داخل نمود، و براى رسيدن برياست بر ملائكه ، ظاهرش را بعبادتهاى طولانى آراست ، و سالهاى زيايد دوشادوش ملائكه بعيادت و رياضت پرداخت ، تااينكه بالاخره محبوب آنها شد، و او را به رياست و امامت خودشان انتخاب نمودند.
هنگاميكه خلقت آدم بپايان رسيد، و همه ملائكه ماءمور شدند كه در برابر آدم سجده كنند، چون عزازيل مانند بيتشر دلباختگان و شيفتگان رياست ، گنجينه نخوت و تكبر بود، از اينرو از سجده در برابر آدم خوددارى كرد، و فرمان خداوند متعال را زير پا گذارد، باينجهت خداوند متعال بر او غضب نمود، و از مقام قربى كه ظاهرا داشت دورو محرومش نمود.
عزازيل چون خداوند متعال را مى شناخت ، و ميدانست كه او عادل و رؤ ف و مهربانست و حق مخلوق را، هر چقدر هم كم باشد، ضايع نميكند، و كمترين ارادت صورى و عبادت ظاهرى را پاداش ميدهد، لذاعرض كرد پروردگارا: اكنون كه پس از سالها عبادت و رياضت خوار و ذليلم كردى ، و از مقام قربت دورم ساختى و وعده عذاب ابديم دادى ، بايد پاداش عبادتها و رياضتهايم را نيز عطا كنى ، خداوند متعال و كريم فرمود: پاداش خودت را بگو تا عطا كنم .

خواسته هاى شيطان

خواسته هاى عزازيل (شيطان) چند چيز بود، اول اينكه عمرى طولانى نمايد كه تا قيامت امتداد پيدا كند، دوم اينكه بر درون بنى آدم تسلط بيابد بطوريكه بتواند وساوسى را كه ميخواهد بدل و جان آنها القا نمايد، و پس از اينكه خداوند منان ، خواتسه هاى او را عطا كرد عرض نمود: اكنون كه آدم خاكى را بر من شرافت دادى ، و مرا از درگاهت راندى ، من هم تصميم گرفتم كه تا قيامت نسل آدم را از راه مستقيم دور و گمراه كنم ، و همه گونه زيان جانى و مالى و عرضى بر آنها وارد نمايم .
خداوند متعال فرمود: من بنى آدم را بوسيله پيامبران و كتابهاى آسمانى از سوء نيت تو آگاه ميكنم ، آنها را بپيروى از قوانين و احكام خويش دعوت مينمايم ، و اگر آنها دعوت مرا بپذيرند و بمن پناه بياورند و از من يارى بخواهند، من آنها را در پناه خودم و بوسيله ملائكه رحمتم از شر تو و يارانت حفظ ميكنم ، و اگر دعوت مرا نپذيرند و از نفس اماره و سركش ‍ پيروى نمايند، من آنها را بخودشان واميگذارم ، و تو نسبت باينگونه افراد آزادى ، كه با آنها همراهى و همكارى كنى ، و آتش دوزخ خودت و پيروانت را شديدتر نمائى .
و پس از اين جريان بود كه عزازيل ، بنام شيطان و ابليس ، كه بمعناى بدكردار و محروم از رحمت حق است ، ناميده شد تا مردم از شنيدن نامش بيمناك گردند، و با او و خواسته هاى شقاوت بارش مخالفت كنند، و به پروردگار مهربان پناه ببرند، و بدستورهاى سعادت بارش عمل نمايند، تا در نتيجه محفوظ بمانند و بدرجه هاى عالى و عاليتر برسند، و از اين جريان بهره بردارى كامل نمايند ((عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد)).
باينجهت بپروردگار قادر و رحيم عرض ميكنيم پروردگارا: از تو توفيق ميخواهيم كه ما را يارى بنمائى ، و از شر اين نفس سركش و هوا پرست ، و آن دشمن سرسخت و يارانش كه فرمودى ان الشيطان للانسان عدو مبين - شيطان دشمن آشكار انسانست )) حفظ بفرمائى .
هزار دشمنم ار ميكنند قصد هلاك   اگر تو دوستى از دشمنان ندارم باك

گفتگوئى كه در هنگام خلقت آدم شد

بهر حال اين جريان ، در دومين مجلسى بود كه هنگام خلقت آدم ، ميان خداوند متعال و مخلوقش ، پيش آمد، و اولين مجلس هنگامى بود، كه خداوند متعال خطاب بملائكه ، و از جمله عزازيل منافق متكبر كه در شمار ملائكه بودت فرمود: من موجودى خلق مى كنم و در زمين قرار ميدهم كه ماده خلقتش از خاكست ، و او آدم و فرزندان اوست ، حضرات ملائكه چون فتنه و آشوب جن و فرزندانش را، كه ماده خلقتشان از آتش كه الطف از خاك است ، ديده بودند، و بنى آدم را از نظر قوه شهوت و غضب كه منشاء فتنه و آشوبست بابنى جان مشترك ديدند، از اينرو عرض نمودند: پروردگارا اين افارد انسان هم ، دو قوه شهوت و غضب را كه باعث فساد و ننگ و خونريزى و جنگ است دارند، باينجهت از رشته اطاعت تو بيرون ميروند، و زمين را از ظلم و ستم پرمى نمايند، اگر مقصود تو اطاعت و عبادت و تقديس و تسبيح است كه ما پيوسته در اين مقام هستيم ، و از پرستش و ستايش و حمد و ثناى تو فرو گذارى نمى كنيم ، بانها ندا رسيد كه : من مى دانم آنچه را شما نمى دانيد.
پس از اين گفتگو، خداوند متعال آدم را آفريد و حقائق اشياء را باو تعليم نمود، ولى آدم همه پرسشها را بدرستى پاسخ گفت ، و بملائكه نيز ياد داد، ملائكه از علوم آدم خاكى غرق در حيرت شدند، و سر تسليم در آستان آدم خاكى فرود آوردند، و در اينجا بود كه ماءمورگشتند، در برابر آدم سجده كنند و كردند، يعنى در واقع دائره المعارف خويش را قبله قرار دادند، و بر نعمت وجودى و مقام علمى آدم خاكى سجده شكر بجا آوردند، و بامر خداوند متعال حلقه اطاعت او را بر گردن نهادند.
و علت اصلى امر بسجده اينست كه اصولا سنت الهى و قانون تكوينى بر اين جارى گشته ، كه بواسطه شرافت علم و عالم و فطرت عشق بدانش كه در نهاد انسان قرار داده هر جاهلى بايد تسليم عالم بشود، و همينطور هر عالمى بايد تسليم اعلم بگردد، تا اين كه همين رشته بانبياء و اولياء كه گنجينه هيا علوم الهى هستند مى پيوندد، ولى شيطان متكبر با امر خدا كه از همين سنت فطرى و ناموس الهى سرچشمه مى گرفت مخالفت كرد، و بمقام علمى آدم اعتناء ننمود، و زشتر از همه اينكه براى تبرئه خودش و انحراف شاگردانش عذرهاى مغلطه آميزى آورد، تا بخيال خودش حقرا بصورت باطل و باطلرا بصورت حق نشان دهد، و باينوسيله ملائكه را از تسليم در برابر آدم پشيمان كند، و با خودش همراه نمايد.

عذرهاى مغلطه آميز شيطان

عذرهاى مغلطه آميز شيطان اين بود، كه بخداوند متعال در مرتبه اول عرض ‍ كرد پروردگارا: چگونه مى شود من كه از عنصر لطيف و نورانى مانند آتش ‍ آفريده شده ام ، در برابر موجودى كه از عنصرى خشن و ظلمانى ، مانند، خاك تيره ، آفريده شده ، تسليم گردم و بر نعمت وجود او سجده شكر نمايم ، و در مرتبه دوم در عين مخالفت با فرمان خدا شروع باظهار محبت كرد، و در حاليكه به بلندى مقامش و بزرگى فكرش ميباليد، عرض كرد پروردگارا: چگونه ميشود كه من باوجود عظمت و جلالت تو در برابر ديگرى سجده نمايم ، با اينكه كسيرا جز تو سزاوار سجده نميدانم ، اينست نقاق و دوروئى ، كه نتيجه حيله هاى شيطانى و شيوه همه شيطان صفتان انسانى است كه حقوق يكديگر را، باسخنان مغلطه آميزى كه جذاب و دلفريب است ميربايند، و پايمال مى نمايند.

دسته هاى مختلف موجودات نامرئى

بارى براى اينكه آگاهى بيشترى درباره موجودات نامرئى مانند شيطان و غير آن پيدا كنيم بايد چند مطلبرا گوشزد نمائيم .
مطلب اول : موجودات نامرئى ، بطوريكه از آيات قرآن و روايات معتبر و نيز از كتابهاى آسمانى ديگر استفاده مى شود چند دسته هستند
دسته اول ملائكه هستند، لفظ ملائكه كه فارسيش فرشتگان است از كلمه ملك گرفته شده ، و بمعناى مالك امرى از امور است ، و جمعش ملائكه است كه به عالم آنها ملكوت و فرشتگان گفته مى شود، يكنوع ملائكه كه در عامل ماده ، بر طبق فرمانهاى حق تعالى ، انجام وظيفه ميكنند از نور آفريده شده اند، و آنها لطيفترين موجودات اين جهانند، ولى سه نوع ديگر آنها مجرد از نور هستند.
هر يك از ملائكه ، چه در عالم ماده باشند و چه در عالمهاى ديگر، از طرف باريتعالى ماءموربكارى هستند كه آنرا با كمال مهارت وجديت انجام ميدهند و يفعلون ما يؤ مرون
دسته اى از ملائكه ، در حقيقت كارگران و كارمندان و هنرمندان و صنعت گران الهى هستند، كه بنام ملائكه عامله خوانده مى شوند، و دسته ديگر از آنها در حقيقت آموزگاران و دبيران و مدبران هستند، كه بنام ملائكه ملهمه و مدبره خوانده ميشوند و اين صنف از ملائكه باندازه اى جلالت مقام و عظمت عمل دارند كه خداوند سبحان در سوره هاى آخر قرآن بانها سوگند مى خورد
البته در قدم شانزدهم ثابت كرديم ، كه همه امور عالم ماده در حقيقت مربوط بملائكه است ، كه همگى وسائط فيض و عوامل حق ميباشند، در آن قدم گفتيم كه هر انسان با وجدانى ، با توجه باثار و نقوش حيرت انگيزيكه در هر يك از موجودات طبيعى هست ، باين واقعيت پى ميبرد، كه موجودات باشعور و مدبرى در كمون آنها ميباشند، كه ماموريت خاصى نسبت بانها دارند و در اثر همين ماءموريت است كه چنين نقوش و آثار حيرت انگيزى پديد مياوردند، البته وجدان انسان ميگويد، چنين نقوش و آثارى قطعا دست پرورد موجودات باشعوريست كه از طرف آفريدگار جهان ، ماءمور اداره امور جهان ، ميباشند.
خلاصه اگر انبياء و كتابهاى آسمانى از وجود ملائكه و عوامل غيبى خبر نميدادند، ما بحكم وجدان تنظيم و تدبير اينجهان را بدون واسطه باراده حق تعالى ميداديم نه موجودات بيشعورى بنام طبيعت يا قوه ، تا چه رسد باينكه انبياء و اولياء از وجود ملائكه خبر داده اند، و آيات صريحى مانند آيه فالمد برات امرا آنرا ثابت نموده است .
دسته دوم از موجودات نامرئى ، اجنه است كه بمعناى موجود مخفى و پنهان از نظر است ، ماده خلقت اين دسته كه در صفحات پيش شمه اى درباره اش گفتيم فرق مى كند، زيرا يك صنف آنها از باد يا هوا بوجود آمده اند ولى صنف ديگر آنها از آتش خلق شده ، اما آتشى كه با چشم ديده نميشود ولى در عين حال مى سوزاند، همان طورى كه حرارت شديد همين آتشهاى معمولى هم با چشم ديده نمى شود ولى در عين حال مى سوزاند، و همان طورى كه حرارت و نيروى برق كه جريانش در بدن با چشم ديده نمى شود ولى در عين حال باعث هلاكت بدن مى گردد والجان خلقناه من قبل من نار السموم جن را پيشتر - از خلقت انسان - از آتشى هلاك كننده آفريديم) آرى خداوند متعال قادرست كه از نيروى نور و هوا و برق و حرارت نژادهائى بيافريند، كه با اينكه با چشم سر ديده نمى شوند بااين حال آثار شگف انگيزى داشته باشند ان الله كل شى ء قدير خدا بر هر چيزى قادرست .
در عين حال بايد بدانيم ، كه آثار شگفت انگيز نيروى برق شيطانى ، نمونه هائى هم در وجود انسان دارد، به اين معنى كه در وجود انسان دو قوه شهوت و غضب كه مبداء فعاليتهاى نفسانى و طبيعى ميگردد گذارده شده ، كه اگر بر طبق دستورهاى اسلام از آن استفاده كند، بسعادت دنيا و آخرت مى رسد، و نيز از نور وجودش كه پر از نيروى معرفت و عبوديت و عدالت گشته جهانى منور ميگردد، ولى اگر بر خالف دستور و روش قرآن از آن استفاده كند، و نيروى شهوت و غضبش را آزاد و بى قيد و بند نمايد، در آنصورت بدام هلاكت بار شيطانى مى افتد، و بشقاوت دنيا و آخرت ميرسد، و نيز وسيله انحراف ديگران يا جامعه مى گردد.

پاره اى از خصوصيات اجنه و شياطين

بهر حال يك صنف از اجنه كه شياطين هم از آنهايند از آتش خلق شده اند، و صنف ديگر آنها از باد يا هوا خلق شده اند؛ و باين جهت لطيفتر از شياطين هستند(26) ولى در عين حال همه صنفهاى اجنه ، از اين نظر مانند هم هستند كه نيروهاى متضاد عقل و شهوت و غضب دارند، و باين جهت است كه مكلف باو امر و نواهى مى باشند، و مانند افراد انسان بمؤ من و كافر و مطيع و عاصى مستقيم مى گردند، البته او امر و نواهى آنها نيز، مانند او امر و نواهى انسان بتوسط پيغمبران بشرى از آدم گرفته تا سيدالمرسلين بيان ميشود، لذا آنها هم مانند انسان موظفند كه در هر عصرى او امر و نواهى پيغمبر همان عصر را بگيرند و بكار ببندند.
و باز بطوريكه از ظواهر و مفاهيم بعض روايات استظهار و استفاده ميشود خوراك اجنه از بوى خوب يابد غذاهاست ، و باينجهت است كه در هر جائيكه افراد انسان باشند، آنها نيز طبعا رفت و آمد ميكنند، تا از بوى غذاها يا از بوى دنها، مانند زير بغل و پشت شانه و بن دندان و غيره ، و يا از بوى ظرفهاى آلوده و مكانهاى مخصوصا متعفن تغذيه نمايند، و چون در اين ضمن گاهگاهى از افراد انسان صدمه و آزار مى بينند، از اينرو در صدد انتقام و تلافى برميايند، واز اينجاست كه يكنوع از غشهاى مخصوص پيش ميايد كه بوسيله دعاها و تعويذها معالجه ميشود، البته در اين زمينه قضاياى عيجيبى هم از افراد مختلف ديده و شنيده شده كه بچند نمونه اش در صفحات بعد اشاره ميكنيم . يكى ديگر از خصوصيات اجنه اينستكه چون موجودات لطيفى هستند، از اينرو ميتوانند خودشان را بشكلهاى مختلفى از جهت طول و عرض و هيئت در آورند، و با جثه هاى كوچك و بزرگ و بصورتهاى وحشت انگيز يا فرح بخش ، مانند جوان زيبا و زن خوش سيما، تجلى كنند، و يا شبيه حيوانات ذره بينى ، كوچك و ريز گردند، و از راه حلق و بينى در پيكر انسان وارد شوند، و در آنجا تغذيه كنند، و بدل انسان القائات سوئى كه وسوسه ناميده ميشود بنمايند، و نيز ميتواند در بدن حيوانات كوچك و بزرگ داخل شوند، و در قلب آنها رسوخ نمايند، و همچنين ميتوانند در بدن مردگان داخل شوند و آنها را بحركت آورند.

مرحله هاى گوناگون وساوس شيطانى

مطلب دوم شيطان كه از اجنه است ، و چنانكه گفتيم خودشرا در صف ملائكه داخل كرد، و بسبب حب رياست بسيارى كه داشت ، در چندين هزار ساليكه با ملائكه بود، خودش را بزيور عبادتهاميآر است ، تا اينكه بالاخره ملائكه او را پيشوا و رئيس خودشان كردند، و چون ملائه زاد و ولد ندارند، از اينرو شيطان هم هنگاميكه در صف آنها بود علاقه اى بزاد و ولد نداشت ، ولى هنگاميكه از درگاه حق رانده شد، و از صف ملائكه خارج گشت ، خودش را محتاج باين ديد كه ياران كارگر و دوستان فرمانبر بسيارى بدست آورد، از اينرو تصميم گرفت كه با كمال جديت بتكثير نسل بپردزاد.
و بطوريكه از اخبار صادر. از انبياء و ائمه طاهرين معلوم ميشود، شيطان و بطور كلى اجنه مانند انسان نرو ماده دارند، ولى با اين تفاوت كه چون اجسام آنها لطيفست ، از اينرو دوران حمل و تولد و پرورش آنها بسيار كوتاهست ، و باصطلاح خلق الساعه هست (27) باينجهت شيطان توانست در مدت كوتاهى هزاران هزار اولاد پيدا كند، او هر كدام از اولادهايش را كه ياران فرمانبرش هستند، پس از امتحان بكار مناسبى ميگمارد، و بطور كلى براى هر فردى از افراد انسان دو نفر مراقب و نگهبان ، از ميان فرزندانش ‍ تعيين ميكند، و بانها دستور ميدهد، كه او را تا پايان عمرش بوسوسه هاى گمراه كننده اى گرفتار كنند، تا در نتيجه بكارهاى زشت مايل گردد و از اعمال خير روگردان شود، شيطان در كار گمراه سازيش كه كار اساسى اوست ، علاوه بر فرزندانش از افراد بيدين دنياپرست هم استفاده ميكند، و بوسيله آنها نيز ديگران را بضلالت و مشقت مياندازد، و فتنه ها و آشوبها بوجود مياورد، بهر حال شيطان نسبت بافراد باايمانى كه در مقام اصلاح خود ميباشند، مخالفت شديدى دارد، و در سر راه آنها هر گونه موانعى را كه بتواند بوجود مياورد.
او بتوسط مامورينش نخست از راه وسوسه در طهارت و نجاست و شرائط و اجزاء مخصوص نماز وارد ميگردد، و باعث حيرت و زحمت ميشود، و توفيقهاى اخروى و دنيوى را سلب ميكند، و اگر كسى بيدار گشت و از اين منزل گذشت ، بوسوسه در حلال و حرام مبتلايش كند، سپس سالك را بوسوسه در اعتقادات گرفتار نمايد و مانع وصول بمرتبه يقين ميشود، تااز حضور قلب و نورانيت عبادت در قلب محروم شود، و اگر كسى ايمان قوى و بصيرت كافى داشته باشد، و بتواند از همه اين منازل و مراحل بگذرد، و شيطان را در همه اين گردنه هاى سخت مغلوب كند و بحضور قلب در عبادت موفق گردد، تازه در برابر امتحانهاى بزرگترى كه مربوط بمراتب عاليتر است قرار ميگيرد، و آن اينستكه شيطان او را بطمع كشف و كرامت مياندازد، كه البته اين منزل ، منزليست بسيار خطرناك ، باهزاران غول رهزن و بيباك ، و در همين منزلست كه هزاران مؤ من - نه كافر و فاسق - بوادى ضلالت افتاده اند و ميافتند، همانطوريكه در قدمهاى پيش هم بان اشاره شد.
راه سخت است مگر يار شود لطف خدا   ورنه انسان نبرد صرفه زشيطان رجيم
اعاذنا الله من شر الشيطان الرجيم
و نكته پر خطر بودن اين مرحله اينستكه ، در وجود انسان صفت انانيت ، يعنى خودخواهى و خودبينى ، و خود پسندى هست كه او را بكوشش براى وصول به عزت و سلطنت بر قلوب مردم و اميدارد، ولى تا هنگاميكه باين مرحله نرسيده ، چون اسباب عزت واقعى و فرعونيت معنوى برايش فراهم نشده ، از اينرو خضوع و خشوع ميكند، ولى هنگاميكه باين مرحله برسد، درى بروى دلش باز ميشود كه از آن در، راهى يا راههائى براى برترى جوئى وعزت طلبى بر همنوعان خود پيدا ميكند، و از همين در و همين راهست كه در پرتگاه كشف و كرامات روحانى ، و در واقع القائات شيطانى و تجليات نفسانى ، واقع ميشود، و ناخود آگاه صداى انا الحق و انا الولى او، در جامعه بلند ميشود.
اين مدعيان در طلبش بيخبرانند   آنرا كه خبر شد، خبرى باز نيامد

توهم عجيب

مطلب سوم از مطالب گذشته ، كه مطابق آيات روشن قرآن و روايات معتبر خاندان پيغمبر صلوات الله عليهم اجمعين است ، روشن شد كه شيطان داراى صفت اختيار است و موظف بوظايف الهى بوده ، ولى بوظايفش ‍ عمل ننموده ، و باينجهت از رحمت پروردگار محروم و مطرود گشته ، اما پس از مردود شدنش ، عمر دنيوى را بعنوان پاداش اعمال و عباداتش ، كه در طول هزاران سال بجا آودره ، از ذات فياض پروردگار خواسته ، و پروردگار هم پاداشى را كه او خواسته از روى لطفش باو عطا كرده ، ولى او عوض ‍ اينكه پشيمان شود و توبه نمايد، راه مخالفت و خيره سرى در برابر خدا و بندگان خدا پيش گرفت
بنابراين شكى نيست كه محالست چنين موجود سركش و خود خواهى ، مقرب درگاه خدا باشد، و از لوازم تشكيلات نظام خلقت بشود، و در شمار اولياى خدا محسوب بگردد، و با اينحال بسيار عجيب است كه بعضى از افراطيها چنين توهمى ميكنند، و ميگويند.
اگر نيك و بدى ديدى مزن دم   كه هم ابليس مى بايد هم آدم
اگر اين توهم ارزشى داشته باشد، بايد گفت كه فرعون وابو لهب و ابو جهل و شمر و يزيد و خلاصه همه اشقياى عالم براى حفظ نظام خلقت بايد باشند، ولى روشنست كه اگر شيطان هم نبود يا امر حق را اطاعت مينمود، باز هم تشكيلات نظام خلقت كامل بود، و هيچ نقصى پيدا نميكرد زيرا نتيجه مهمى كه براى وجود شيطان و اشفياى ديگر توهم ميكنند اينستكه ، بوسيله آنان بندگان امتحال ميشوند، و غضب كه در هر لحظه دعوت بهوا پرستى و هوسرانى ميكنند بخوبى انجام ميگيرد، بلكه بايد گفت كه امتحان اصلى انسان ، مربوط بنفس اماره و قواى طبيعى است ، و شطان فقط مؤ يدى هست كه راه خودش را طى ميكند، و گرنه او چه باشد و چه ، نباشد، شقى ها بشقاوت خودشان و سعيدها بسعادت خودشان ميرسند.
مطلب چهارم كاملا روشنست كه هيچ موجودى نميتواند با خداوند تبارك و تعالى معارضه كند، و هر كسيكه بدرگاه حضرتش پناه ببرند البته او را باقدرت مطلقه اش ، در تحت حمايتش حفظ ميفرمايد، مگر اينكه بنده اى براى رسيدن بمقامات عاليه ابدى ، با اختيار خودش حاضر بشود كه در راه پيشرفت دين و مقصد حق ، مصيبتها و بلاها را تحمل نمايد.

مقصر اصلى انسانست نه شيطان

بنابراين هر كسيكه بحق پناه برد، و با نفس اماره اش كه دشمن سرسخت داخليست مبارزه و جهاد اكبر نمايد، خداوند هم بتوسط ملائكه اش ، شيطان و ياران شيطان را از او دفع مينمايد، ولى اگر بانسفس اماره اش موافقع كند، و مغلوب او گردد، خداوند هم او را بخودش واگذار مينمايد، و در نتيجه شيطان يارو رهبر او ميشود، و شقاوتش را كامل ميگرداند.
اما بااينحال بايد بدانيم كه شيطان هيچ بنده يا را مجبور بمخالفت با حق نيمكند و نميتواند بكند، زيرا محالست كه اراده او بر اراده حق و كاركنان حق غالب گردد؛ لذا شيطان روز قيامت بكسانيكه از او پيروى كرده اند و بعذاب ابدى مبتلا گشته اند ميگويد: مرا ملامت نكنيد و مقصر ندانيد، (من نيز مانند شما گرفتار كيفر گناهان خويش و عقاب پروردگار ميباشم) زيرا خداوند شم را براه حق و سعادت دعوت كرد، و من شما را براه باطل و شقاوت دعوت كردم ، ولى شما باختيار خودتان دعوت مرا پذيرفتيد، و دعوت خدا را رد نموديد، باينجهت بايد خودتان را ملامت كنيد نه مرا، بديهيست كه گفتار شيطان به پيروانش كلام درستيست كه با دستگاه آفرينش ‍ و آزمايش صد در صد سازكارست ، و براى اينكه درستى گفتارش را بهتر درك كنيم ، بايد باين نكته توجه نمائيم كه :
هر انسانى بامطالعه در حالات درونيش ، باين واقعيت پى ميبرد، كه پيوسته بقلبش مطالبى از بيرون وجودش وارد ميگردد، و يان مطالب كه خطورات قلبى خوانده ميشود، او را همواره بسوى اعمال نيك يابد و خير يا شر، تحريك ميكند، و باين ترتيب در قب انسان ميدان مبارزه هميشگى بوجود ميايد، كه از يكطرف در اثر و ساوس شيطانى ، بسوى تمايلات نفسانى هوا و هوسهاى شهوانى و تجاوز بحقوق سايرين و خروج از حدود الهى ، متمايل ميگردد، و از طرف ديگر در اثر الهامات ملائكه ، بسوى مصالح عقلى و سركوبى نفس سركش و طاغى و رعايت حقوق سايرين و پيروى از دستورهاى الهى ، دعوت ميشود.
انسان بين ايندو گونه تحريكها و خواسته ها، كه دوراهى نفس و عقل با وسوسه شيطان والهام ملائكه رحمن است ، مخير ميباشد كه هر كدام را بخواهد انتخاب و اجرا نمايد.
اگر انسان در جنل اين مبارزه ها، و در دوراهى اين خواسته ها، طرف عقل و الهام ملائكه را بگيرد، و از نفس و تحريكاتش و از شيطان و يارانش پيروى ننمايد در آن صورت هم نفس و هم شيطان سركوب مى شوند، و ملائكه آنها را از مركز قلب انسان دور مى نمايد؛ و لشكر عقل و حق بجاى آنها، در درون قلب انسان خيمه مى زنند.
ولى اگر انسان از هواهاى نفسانى و وساوس شيطانى پيروى نمايد، و بدستورهاى عقلى و ملكوتى اعتنائى نكند، در آن صورت ملائكه كنار مى روند، و عقل مغلوب نفس مى گردد، و در نتيجه سازمان حكمفرمائى شياطين در قلب انسان تشكيل مى شود، و انسان بشيطان مجسمى تبديل مى گردد بلكه تدريجا در مكر و حيله از شيطان هم بالاتر مى رود، و باصطلاح استاد شيطان مى شود، و روى اين حساب بايد گفت كه مقصر اصلى خود انسان است نه شيطان ، زيرا شيطان فقط مى تواند از زمينه اى كه اسنان برايش فراهم مى كند استفاده نمايد، و هرگز نمى تواند زمينه اى را با اجبار به وجود آورد.