دين و وجدان

مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس طهرانى (طاب ثراه)

- ۱۷ -


و اگر گفته شود كه چرا حكم الهى در هر موضوعى كاملا روشن نيست ، تا اينگونه اختلاف نظرها بوجود نيايد؟ در پاسخ ميگوئيم كه هر يك از احكام الهى ، در ابتدا براى كسانيكه در حضور پيغمبر يا امام بودند و سؤ ال ميكدرند و قرائن روشن كننده را احساس مينمودند، مبين بوده است ، ولى براى ما كه فاصله زمان بسيارى پيدا كرده ايم ، و بى اطلاع از قرائن حاليه مى باشيم ، مجمل شده است ، و اين مسئله ايست عادى كه نظاير فراوانى در مودر نامه هاى خصوصى يا بخشنامه هاى دولتى ، دارد، تا چه رسد بكتابهاى قوانين كه مخصوصا در طول قرنهاى متمادى پرده هائى از ابها، بدست اهل مرض و غرض ، برروى آن كشيده شده است .
در مورد نامه و بخشنامه ها مى بينيم كه هنگاميكه بدست كارمندان يا ديگران ميرسدت معمولا همه مطالب آنرا بدرستى درك نيمكنند، بلكه اختلاف نظرهائى پيدا ميكنند، و كتبا يا شفاها از منابع اصلى توضيح ميخواهند، تارفع اشتباه بشود و بك علت اصلى احتياطهائى كه علما دانرد نيز همينست كه آنها بمنبع اصلى يعنى امام زمان دسترسى ندارند، تا از او توضيح بخواهند، و حكم واقعى را بگيرند و بمردم برسانند.
بركات محسوس فراوان
موضوع دوم - براى اينكه بفهميم كه ثمرات و بركات علماء و ائمه جماعات و مبلغين و طلاب ، تا چه اندازه است ، بايد نظرى باوضاع مسلمين بيفكنيم ، با يك نظر منصفانه مى بينيم كه مسلمانهاى امروز، اعم از زن و مرد، بزرگ و كوچك ، و شهرى و دهاتى ، و عرب و عجم ، و ترك و ديلم ، و خلاصه همه آنها، هرچقدر از صفات نيك واعمال نيك دارند مانند: امانت ، غيرت ، عصمت ، حيا، صفا، وفا، احسان حسن خلق ، كمك بدرماندگان ، قضاى حوائج حاجتمندان ، و ايجاد مؤ سسات خيريه ، از قبيل معابد، مساجد، مشاهد، موقوفات ، مدارس اسلامى ، و پلهاى ملى بيمارستانهاى ملى ، كودكستانهاى ملى ، زايشگاه هاى ملى ، و محافل جشن و عزا، و نمازها و روزه ها و حج ها، و زيارتها و دعاها و نذرها و مجلسهاى فراوان و عظ و خطابه ، كه از جهات بسيارى بنفع طبقات پائين و بالاى اجتماع هست ، همه و همه در اثر تبليغها و كوششهاى علماء و مبلغين دينى است .
شما ملاحظه كنيد كه بقول مردم متمدن امروزى ، يك آخوند غير كامل ، براى تبليغ بقصبه دور دستى ميرود، و در مدت كمى مثلا در يك ماه رمضان ، يا يك دهه عاشورا، باچند مجلس مسئله و موعظه ، و توصيف بهشت و دوزخ ، تاءثير وسيع و عميقى در دلها و جانها ميگذارد، در اثر تبليغ او دزدهائى دست از دزدى برميدارند اشرارى دست از شرارت ميكشند، شرابخوارهائى توبه ميكنند، جنايتكارهائى براه راست ميايند، ربا خوارهائى از ربا خوارى چشم ميپوشند، و مستطيعهائى بمكه ميروند، حمام ساخته ميشود، مرده شورخانه بناميگردد، مسائل طهارت و نظافت و نماز و روزه و زكوه و خمس و كفارات و نذورات ، اصول اخلاقى و انسانى احسان و اطعام و نيكى و نوعدوستى ، بانها تعليم ميشود. و از اين رهگذر فوائد معنوى و مادى فراوانى بملت و دولت ميرسد، و تازه همه اينها نمونه ايست از آثار بسيار اين جمعيت (تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل)
و تو اى مطالعه كننده كتاب دين و وجدان ، خودت از روى انصاف و وجدان قضاوت كنن كه براى اصلاح جامعه ، و رفع مفاسد و مشكلات اجتماعى ، و ايجاد امنيت و آرامش عمومى ، و خلاصه براى حفظ مال و عرض و جان مدرم ، تاءثير اين جمعيت بيشتر است يا تاءثير شهربانيها و ژاندارمريها، (يا سينماهاى مثلا علمى و اخلاقى ياتربيت شدگان مدارس امروزى) اگر آثار تبليغى و اجتماعى اين جمعيت نبود و مردم نسبت بخدا و پيغمبر، و بهشت و جهنم ، و حق و باطل ، و پاداش و كيفر، بى خبر ميشدند، و كالما آزاد و لاابالى ميگشتند، آنگاه معلوم ميشد كه جلوگيرى از مفاسد و اصلاح امور جامعه با اين سازمانهاى كشورى و لشگرى بهيچوجه ممكن نميشود بلكه لازم ميشود كه تشكيلاتى بسيار مهمتر و وسيعتر بوجود آيد.
شايد گفته شود پس چرا بعضى از كشورهاى دنيا، جمعيت مبلغين ندارند و با اينحال نظم اجتماعى و امنيت عمومى دارند؟
در پاسخ ميگوئيم اولا آنها هم مبلغين دينى و تشكيلات مذهبى بتوسط روحانيون خودشان دارند، و ثانيا آنها از روى تجربه اين حقيقت را با اندازه اى احساس كرده اند، كه راستى و درستى و كنترل مفاسد و مظالم ، براى دنيا بشر نيز سودمند است و ثالثا دسته از مردم آنكشورها منكردين و مذهب هستند و دسته ديگر غرق در ماديات و بيگانه و بيطرف نسبت به اديان ميباشند بلكه روابط حسنه با هر كدام از آنها برقرار مينمايند تا بتوانند بهره بردارى اقتصادى و سياسى از هر يك آنها بنوبه خود بنمايند، از اينرو براى بسيارى از گناهها، قبح و مفسده اى نمى بينند.
مثلا اگر يك زن شوهر دار و يكمرد زن دار، با رضايت همديگر عمل منافى عفت بجا آورند، در نظر كوتاه آنها چنين عملى چون بارضايت و اختيار، نه با كراهت و اجبار، انجام گرفته مفسده مهمى ندارد، با اينكه در همه دينها مفسده مهمى دارد، و از گناهان كبيره ايكه كيفرش قتل و سنگسار شدنست شمرده ميشود، و بدون شك باعث فساد نسل ميگردد، و همچنين در دنياى امروز معاملات ربوى رواج فوق العاده اى دارد، با اينكه قرآن با كمال صراحت آنرا جنگ باخدا و پيغمبر بحساب مياورد، و همينطور بسيارى از اعمال نكوهيده ديگر كه از نظر اسلام قبح بسيارى دارد، ولى از نظر كشورهاى مترقى امروز هيچگونه قبحى ندارد، بلكه پسنديده تلقى ميشود.
بنابراين قوانين و آداب اسلامى را نميتوانيم با قوانين و آداب كشورهاى غربى و ملتهاى غربى مقايسه كنيم ، همانطوريكه نمى توانيم با قوانين و آداب قبايل بيابانگرد مانند لرها و كردها مقايسه كنيم ، زيرا اينگونه قبايل نيز بسيارى از دستورهاى اسلام را لغو و مسخره و عكسش را پسنديده و لازم ميدانند، مثلا اگر جوانى از جوانهاى قبايل ، غارتگر و آدمكش نباشد، او را پست و بى كفايت ميشمرند، و با او وصلت نميكنند؛ چون غارتگرى و آدمكشى رانقص نميدانند، بلكه كمالى ميدانند كه از لوازم زندگى آنهاست ، و باينجهت فساد و انحراف در ميان آنان مفهوم ندارد، يا مفهوم بسيار محدود دارد، برعكس اجتماعات اسلامى كه در ميان آنها فساد و انحراف مفهوم بسيار وسيعى دارد، كه بر خيلى از مسائلى كه در كشورهاى غربى هم پسنديده است منطبق ميشود.
چرا روحانيون بكار ديگر نمى پردازند؟
موضوع سوم - عده اى درباره وضع معاش اين جمعيت ميگويند: مگر اينها نميتوانند در عين اينكه به تبليغات دينى اشتغال دارند، بكارى ديگرى هم بپردازند كه معاش آنها را تاءمين نمايد؟
در پاسخ اين عده بايد گفت قطعا نميتوانند، زيرا تبليغات آنها منوط باينستكه تحصيلات و مطالعات كافى در علوم دينى داشته باشند، تا بتوانند حقايق احكام الهى و مقاصد پيغمبران الهى را درك كنند، و سپس بديگران برسانند و بديهيست كه تحصيل علوم دينى بنوبه خود كار بسيار مهميست كه مقدمات پر زحمت چندين ساله اى دارد، كسانيكه ميخواهند احكام و حقايق اسلام را باجتماع كوچك يا بزرگى عرضه كنند، ناچارند كه صرف و نحو و منطق و ادبيات و فقه و اصول و تفسير و حكمت و كلام بياموزند، بلكه در اينزمان ناچارند كه از علوم روز مانند رياضيات و طبيعيات و نيز زان خارجى بمقدار لازم فراگيرند، و نا گفته پيداست كه تحصيل اينهمه علم و دانش ، خيلى بيشتر از دوره هاى تحصيلى جديد وقت و زحمت و فرصت و جديت ميخواهد، و با اينحال چطور ممكنست كه بكار ديگرى هم بپردازند.
ولى ببينيم كه زندگانى اين جمعيت از چه راهى تاءمين ميشود؟
زندگى روحانيون از چند راه تاءمين ميشود، يكدسته آنها سخنوران و مبلغين و وعاظ و ذاكرين ، هستند كه بواسطه علاقه شديد مسلمانها بمجالس وعظ و خطابه و توسل بائمه آنها را با احترام دعوت ميكنند، و حوائجشان را با احترام برطرف مينمايند، و ايندسته بمنزله روزنامه هاى گوياى دستگاه تبليغاتى دينند كه اصول عقايد و موازين اخلاقى و مواعظ لازم را از گفته ها و نوشته هاى علماى اعلام ميگيرند، و با تصرفاتيكه مقتضى باشد بشهرهاى مسلمين و غير آن ميرسانند.
دسته دوم : مراجع و آيات عظامند، كه پس از سى چهل سال تحقيقات طاقت فرسا بدرجه استنباط و اجتهاد ميرسند، و احكام حلال و حرام را از دليلهاى چهارگانه (كتاب ، سنت ، عقل ، اجماع) بدست مياورند، و بمردم ابلاغ ميكنند و مردم خداترس نيز باميل و غربت بدهكاريهاى شرعى خود را بانها مى پردازند، و آنها مقدار كمى از اين وجوه شرعى را، با رعايت احتياطهاى لازم ، براى تاءمين معاش خود صرف ميكنند!
و بقيه را اولا بدسته سوم روحانيون ميدهند كه ائمه جماعت و راهنمايان مردم و تعليم دهندگان احكام دينند، و ثانيا بدسته چهارم روحانيون ميدهند كه محصلين علوم دينى و اساتيد آنهايند، و در حوزه هاى علمى بكار تحصيل و تدريس اشتغال دارند.
و اين همان شهريه و ماهيانه است كه در سالهاى پيش مخارج طلاب را با قناعت كفايت ميكرد، ولى متاسفانه در سالهاى اخير بواسطه ترقى سرسام آور سطح زندگى از يكطرف ، و كمى وجوه شرعيه و خيريه از طرف ديگر، مخارج آنها را كفايت نميكند، ولى عده اى از آنها كه شايد صدى ده آنها باشند، از راه كمك اولياى خويش يا از راه درآمدهاى ارثى اداره ميشوند، اما بقيه وضع روشن و مطمئنى از نظر معاش ندارند، و با نهايت قناعت و مشقت بسر ميبرند، و در بيشتر اوقات مقروض ميباشند؛ ولى با اينحال با كمال جديت و خلوص براه تحصيل علم ادامه ميدهند.
و تعجب اينجاست كه در ميان اينهمه محروميتها و دشواريها، صبر و تحملى در آنها مشاهده مى شود كه واقعا حيرت انگيز است ، و بعضى از آنها باندازه اى مناعت نفس دارند كه وضع زندگى خودشان را بكسى اظهار نيمكنند، و جتى بطورى استغناى طبع نشان ميدهند كه كسى از وضعشان آگاه نميشود، بلكه بعضى از آنها در عوالمى روحانى سير ميكنند، و متعبدا باسباب ظاهرى پشت پازده ، در لباس فقر كار اهل دولت ميكنند، و نوعا از جائيكه گمان ندارند، تاءمين ميشوند و بدهكاريهايشان پرداخت ميشود، و باينوسيله ايمان آنها برزاقيت حق تعالى كامل ميگردد، و حقيقت آنچه پيغمبر اسلام در اينباره فرموده كه ((روزى اهل علم باخداست )) بر ايشان آشكار ميشود، و خلاصه هم زندگى آنها با مناعات وعزت ميگذرد، و هم ايمان و توكل و يقين آنها زياد ميگردد، و اينست بهترين و با بركت ترين روزيها.
البته اين روزى ممتاز، مخصوص اهل علم ممتاز نيست ، بلكه خانواده آنها نيز نوعا از بركت همين روزى ممتاز برخوردار هستند، بمرتبه اى از توكل و ايمان خالص نائل گشته اند، زيرا از بس كه روزى بيگمان و بدون اسباب ظاهرى ديده اند نظرشان از غير خدا قطع گشته ، و ورد زبانشان اين شده كه اگر خدا بخواهد ميرساند، ولى با اين حال مقام ، مقام فوق العاده اى ايست كه صبر و تحمل فوق العاده ميخواهد، اما بحمدالله خداوند تبارك و تعالى صبر و تحمل را هم تا بحال داده و اميد است كه پس از اين نيز بدهد.
چگونه تحمل و صبر بر هر گونه محروميت مينمايند
موضوع چهارم - بعضيها ميپرسند كه چرا اهل علم و محصلين علوم دينى ، با اينهمه فشار مالى و غير مالى ، دست از تحصيل برنميدارند، بخصوص كه دولت امروز از آنها استقبال مى كند، و راههاى ارتزاق راحت و كاملى در اختيارشان مى گذارد.
در پاسخ بايد گفت دست است كه معاش اهل علم و طلاب درايندوره فرق بسيارى نسبت بدوره هاى پيش پيدا كرده ، بطور كلى از اول مشروطيت راه ورود باداره ها و سازمانهاى دولتى بصورتهاى مختلفى براى آنها باز شده ، بطوريكه هر كدامشان كه خواستند بيكى از ادارات وارد شدند، و بمقامهاى عالى رسيدند، و پستهاى حساسى مانند قضاوت ، وكالت دادگسترى ، و رياست ادارات و مدارس جديد، عضويت در شوراهاى عالى ، وكالت مجلس ، و رياست مجلس ، و وزارت فرهنگ و اوقاف و دادگسترى ، بلكه نخست وزيرى بدست آوردند، و كمترين مقامى كه بدست آوردند آموزگارى و دبيرى است چه بالباس روحانيت و چه با لباس عمومى ، و هم اكنون نيز بسيارى از رؤ ساى ادارات از همين طبقه اند كه سوابق كم و بيشى در رشته هاى علوم دينى داشته اند.
و خلاصه همه راهها براى اين طبقه بازبوده و هست ، كاخها، گل كارى ها، ناز و نوازها، حورو غلمان ها، برايشان مهيا بوده و هست ، و همه اينها باين جهت است كه استعداد ذاتى يا اكتسابى اين طبقه براى رسيدن به كمالات واقعى يا ظاهرى بسيار هست ، بطورى كه در هر راه و كارى وارد شوند نوعابخوبى از عهده آن برميايند و بخوبى آنرا اداره ميكنند.
ولى بايد ديد كه چرا همه افراد اين طبقه ، باين راهها و كارها وارد نميشوند و دست از مقام روحانيت نمى كشند، بلكه با كمال قناعت بسر مى برند، و براى حفظ مقام روحانيت ، فشارى هاى زندگى و سرزنشهاى مردم بى فكر يا بى ادب را تحمل مى كنند، و شگفتى اينجاست كه در همين زمان سخت كه علائق دينى بسيار كم و علائق مادى بسيار زياد شده ، عده اى از ديپلمه ها و ليسانسيه هاى مدارس جديد، كه حتى نمره هاى عالى آورده اند و شاگرد ممتاز شده اند، بحوزه هاى علميه وارد گشته اند، و با كمال جديت در قم و نجف و يا حوزه هاى ديگر بتحصيل علوم دينى پرداخته اند، و با همه شرائط سخت و طاقت فرسائى كه در سر راه آن ها گذاشته شده ساخته اند، و خيلى هم بافضل و تقوى گشته اند، و نيز در صراط تزكيه نفس افتاده اند و بعضى از همين افراد حقيقت خواه و فداكار، بر حسب دعوت مسلمانهائى كه در كشورهاى خارج مقيم هستند، با كسب اجازه از مراجع بزرگ بآن كشورها رفته اند و بترويج و تبليغ دين مشغول شده اند.
راستى سراين مطلب كه در نظر مردم اين زمان بسيار عجيب هست ؛ چيست ؟
چون هدف اين كتاب اينست كه با ديد وجدانى ، و دور از عصبيتهاى شخصى حقيقت را بيان كند، از اينرو نويسنده بسر اين مطلب ، بطورى كه وجدان گواهى ميدهد، اشاره ميكند.
سر اين مطلب اينست كه فطرت انسانهاى با وجدان و زنده دل ، كشش ‍ واقعى بسوى دين دارد، اين گونه افراد كه بسياراند كند، جلوه حق و روحانيت را كه اساس دينست خيلى ارزنده تر از جلوه هاى كاذب و ناپايدار دنيا مى بينند، بلكه در برابر حق و روحانيت ارزشى براى چيز ديگر قائل نمى باشند بخصوص كه آنها نظر بعقيده محكم مذهبى ايمان راسخى باخرت دارند، و مقاماتى را كه پيغمبران و كتاب هاى آسمانى براى جويندگان و پويندگان علوم دينى و معارف الهى گفته اند، از روى واقع تصديق مى كنند، و باين جهت است در اينراه كه راه خداست جديت و استقامت حيرت انگيزى دارند، و در هر زمانى در برابر هر گونه حادثه ناگوارى ، مانند قتل و شهادت و حبس و اسارت و فشارهاى مالى و محروميت هاى اجتماعى چون كوه ايستادگى و پايدارى مى كنند.
و چنان كه مى دانيم بسيارى از همين شخصيت هاى نمونه و زبده بودند، كه در زمان هاى پيش در حبسها و تبعيد گاهها، كتابهاى سودمندى در فقه و اصول معقول و منقول تصنيف كردندكه شرح حال آموزنده و آثار ارزنده آنها در كتابهاى تاريخى و رجالى ضبط شده است .
در اينزمان هم در اثر همين كشش فطرى و جاذبه روحانى است ، كه بسيارى از افراد روشن ضمير و حقيقت خواه ، همه گونه مصيبت و مشقت در راه خدا تحمل مى كنند، و با اينكه براى همه مقامات دنياى خوش خط و خال شايستگى دارند، با اين حال بسوى دنيا نمى تازند، بلكه برعكس شب و روزشان را با انس بخدا و انجام خدمات دينى مى گذرانند، و با افكار عالى و ارزنده خويش ، كه درباره مسائل مفيد برشته نگارش مى آورند، كتابخانه ها را مملو و دلها را منور مى نمايند (كثرالله امثالهم).
دو دسته ديگر در بين محصلين بچشم مى خورند كه محرك ديگرى هم دارند.
دسته اولى كسانى كه اساس بتحصيل علوم و كشف مجهولات عشق بسيارى دارند، و مى خواهند به علوم مختلف ، مخصوصا به علوم عقلى كه از حقايق اشياء بحث مى كند، احاطه پيدا كنند، و مانند خواجه نصيرها و شيخ طوسيها و بوعليها نامشان در تاريخ بماند.
دسته دوم كسانى كه در انديشه رسيدن به رتبه هاى قضائى و مقامهاى ادارى هستند، و براى همين منظور، خودشان را در شمار اين طبقه مى آورند، و منتظرند كه فرصت مناسبى پيش آيد تا از اين طبقه خارج گردند.
ممكنست گفته شود كه خروج اين عده بعلت سستى عقيده آن هاست ، در پاسخ بايد گفت شايد اين توهم غالبا بمورد و درست نباشد، زيرا خروج آنها، يا در اينزمان باشد يا در زمان هاى پيش ، بلكه باينجهت است كه مى بينند براى ترويج دين ، مبلغين و مدرسين و محصلين باندازه كافى هستند، از اين رو آنها براى خودشان جايز مى دانند، كه براى جمع بين دين و دنيا (اگر بشود) وارد ادارات گردند تا مراكز حساسى را اشغال كنند، و نگذارند بدست افراد مخالف بيفتد، و واقعا هم بعضى از آنها، در مواقع لازم ، باسلام و مسلمين خدمتى كه از آنها ساخته باشد مى كنند آرى از بعضى از آنها گله مند و ناراحتيم كه بخاطر اينكه عذرى براى بيرون رفتن خودشان از طبقه روحانيت بياورند، عيب هائى براى روحانيت يا روحانيون مى تراشند، و ملتفت نيستند كه اين خود گناه بزرگى است كه ممكنست آمرزيده نشود.
چرا هيچگونه اكتشاف و اختراعى نكرده اند
موضوع پنجم - گاهى سؤ ال مى شود كه چرا سلسله جليله روحانيت در دوره هاى گذشته ، يا در دوره حاضر، هيچ گونه اكتشاف و اختراعى در علوم طبيعى براى مسلمين نكرده اند، با اينكه افكار بسيار عالى و بلند بدون آلودگى بماديات و فراغت خاطر بيشترى داشتند و دارند.
در پاسخ مى گوئيم : اگر همين اشكال را به پزشكها بكنيد كه با اينهمه پولهائى كه دولت براى شما خرج كرده تا پزشك شده ايد چرا قدمى در راه اكتشافات جديد مانند سفينه فضائى و نظاير آن بر نداشته ايد آنها در جواب چه خواهند گفت ؟ مسلما آنها در برابر چنين اشكالى ، كه نشانه كوتاه فكرى اشكال كننده است ، مى خندند و مى گويند: انتظار اختراع از پزشكان داشتن انتظارى بى جاست ، زيرا اختراع از لوازم علم پزشكى نيست . و واقعا هم چنين است كه اختراع با علم پزشكى ارتباط ندارد، همان طورى كه با عمل فقه و اصول و صرف و نحو و منطق و حكمت و تفسير و اخلاق ارتباطى ندارد و باين جهت است كه نصارى و يهود از پاپها و كشيشها و خاخام هاى خودشان چنين انتظارى ندارند، ولى معلوم نيست كه چرا يكدسته از مسلمان ها از علماى خودشان چنين انتظارى دارند، بلى اشكال مزبور به دانشجويان صنعتى كه در داخل يا خارج به فراگرفتن علوم فنى و تكنيكى مشغول هستند وارداست ، اگر چه اخيرا در جرائد مى نويسند كه دانشجويان ايرانى كه در خارج هستند اختراعاتى كرده اند، اميد است اينگونه خبرها صحيح باشد و تكميل شود تا باعث افتخار ايرانيان گردد.
نكته : نمى دانم كه در كتابى ديدم ، يا در يكى از جرائد خواندم ، كه نوع كشفيات و اختراعات امروزى از روى مقدمات عملى نيست ، بلكه از روى تجربه و فراست ذاتى است ، زيرا اگر روى مقدمات علمى باشد لازم مى شود كه نوع محصلين علوم صنعتى بتوانند بدون مشقت زياد كشفيات و اختراعات تازه اى بكنند، با اينكه مى بينيم كه چنين نيست .
نتيجه اساسى اين قدم
بهرحال ، نتيجه اساسى مهمترى كه از همه مطالب اين قدم مى گيريم اينست كه : تمدن بى تدين هر چقدر هم رونق پيدا كند، نمى تواند جامعه بشرى را اصلاح نمايد بطورى كه ضمير بشر را كاملا آسوده و زندگيش را واقعا مرفه گرداند، مگر اين كه بشر بسوى دين اسلام بگرايد و قوانين آسمانى و سعادت بخش آن را بفهمد و بكار بندد، اين تنها راه ايجاد الفت و وحدت و صلح و اصلاح در ميان جامعه بشر، و تنها راه تاءمين حقوق حقه همه افراد و طبقات ، و تنها راه برطرف ساختن پريشانى ها و نگرانى هاو انحراف ها و اضطرابهاست ، و گرنه با قطع نظر از اينراه بايد منتظر بود كه روز بروز اختلاف ها و جنگها بيشتر بشود، و بالاخره شعله جان سوز جنگ سوم شراره بزند، و دنياى زيباى ظاهرا متمدن را بتپه خاكسترى تبديل مى كند، و ريشه بشريت را نابود مينمايد، اينست نتيجه ترقى تمدن بشر مادى حريص ‍ دنياپرست گفته هاى خود را بيك آيه از كتاب الهى ختم مى كنيم (29).

چهت چهارم اعجاز قرآن ، همان خبرهاى غيبى قرآن و پيشگوئيهاى پيغمبر اسلام است

در صفحات پيش بسه جهت از جهات اعجاز قرآن اشاره شد، و بمناسبت جهت سوم كه قوانين جامع و كامل آنست . شمه اى درباره تمدن و تدين ، و نقش قرآن و حاملان قرآن در ايجاد جامعه اى واقعا متمدن و متدين ، گفته شد اينك ميخواهيم بيكى ديگر از جهات اعجاز قرآن كه اهميت فراوانى دارد، اشاره اى بكنيم ، و اين جهت اينستكه در موارد بسيارى از گذشته و آينده دنيا خبر داده است .
مفسرين جديد و قديم پاره اى از اين موارد را گوشزد كرده اند، و موقع و مكان آن را مشخص نموده اند، و بعضى از علماء، كتابهاى مستقلى در اينباره تاءليف كرده اند.
يكى از موارد غيبگوئى قرآن كه در قدم پيش بآن اشاره شد، اينستكه خبر ميدهد كه بشر هرگز نميتواند كتابى مانند قرآن و يا سوره اى مانند سوره هيا قرآن بياورد، و بخشى از غيبگوئى هاى قرآن درباره وعد وعيدهائيست كه نسبت بمومنين و مشركين و منافقين ، چه در زمان زندگى پيغمبر و چه پس ‍ از وفات آنحضرت داده است ، و همه آنها بشهادت تاريخ بوقوع پيوسته است ، و بخشى ديگر درباره پيغمبرها و امتهاى پيشين است ، و بخشى ديگر راجع بحقايق اشيائيست كه در آنزمان بر بشر مجهول بوده و در زمانهاى بعد كشف شده ، و بخشى هم راجع بحوادث بزرگيست كه در جهان واقع ميوشد هر چند كه هنوز واقع نشده ، ولى با توجه ببخشهائى كه تاكنون واقع شده يقين حاصل ميگردد كه بقيه هم در آينده واقع ميشود (براى اينكه اطلاعات مفصلى در اين زمينه بدست آوريد بكتابهائى كه در اين باره نوشته شده مخصوصا بتفسير الميزان ، كه بسيار مفيد و جامع است ، مراجعه بفرمائيد)
و براستى در اينزمان ، براى اثبات حقانيت دين اسلام و مذهب تشيع ، هيچ دليلى بهتر از اين نيست كه بخبرهاى غيبى قرآن بضميمه روايتهائيكه در تفسيرش وارد شده ، نظرى بيفكنيم ، تا به بينيم كه چگونه پيشوايان دينى در هزار و چند صد سال پيش ، از اوضاع دنياى امروز و از روحيات و اعمال مردمش خبر داده اند، بحديكه براى اشخاص بى غرض هيچ شكى باقى نميماند، و منتظر آينده روشن و پر سعادتى براى دنيا ميشوند، زيرا از خبرهاى غيبى آنها، تابحال واقع شده ، اطمينان حاصل ميكنند كه خبرهاى غيبى ديگر آنهاكه مربوط باينده است واقع خواهد شد، مانند اينكه فرموده اند اگر نماند از دنيا مگريكروز، خداوند همين يك روز را باندازه اى طولانى ميكند تا يكى از مردان حق ، دنيا را از عدل و داد پر نمايد، پس از اينكه از ظلم و جور پر شده باشد.
اگر گفته شود كه پيش بينى و پيشگوئى چيزيست كه منجمها هم دارند، بطوريكه غالبا از روى قواعد نجومى از امورى كه در آينده واقع ميشود، مانند گرفتن خورشيد و ماه و سردى و گرمى هوا، بارندگى و خشكسالى ، خبر ميدهند و همچنين سياستمدارهاى زيرك ، نسبت به آينده دنيا يا بعضى از كشورها، نظرياتى ابراز ميكنند كه احيانا واقع ميشود، و نيز مرتاضهاى هند و امثال آنها، از امور پنهانى اشاخص ، و يا از اوضاع گذشته و آينده ، خبر ميدهند. بنابراين پيشگوئى و غيبگوئى دليل بر درستى دين و مذهب نميباشد.

امتياز خاص پيشگوئيهاى پيغمبران

در پاسخ ميگوئيم : پيشگوئيها و غيبگوئيهاى منجمها يا سياستمدارها يامرتاضها مستند بقانونهاى علمى يا تجربى يا رياضتى است ، و تازه بصورت احتمالى يا ظنى است نه بصورت قطعى ، يعنى خود آنها هم بانچه ميگويند معمولا يقين ندارند، و بسيار اتفاق ميافتد كه گفته آنها نادرست از آب در ميايد، ولى پيشگوئيها و غيبگوئيهاى پيغمبران مستند بهيچ قانونى نيست ، و با اينحال قطعى است .
مثلا پيغمبر اسلام بدون اينكه روى هيچ قانونى از قانونهاى معمولى و متعارف تكيه كند، از غيب عالم و گذشته و آينده جهان ، با كمال صراحت و قطعيت خبر ميدهد، آنحضرت در حاليكه دست بحلقه كعبه زده بود، مردم را مخاطب ميساخت ، و از روى قطع باقيد سوگند پروردگاريكه جانش را در قبضه قدرت او ميدانست ، از آينده هزار ساله و بيشتر سخن ميگفت ، و خبرهاى شگفت انگيزى از حوادث قرنهاى بعد ميداد كه براى مردم آندوره باور كردنى نبود، خبرهائيكه مستند بهيچيك از قوانين علمى يا تجربى يا رياضتى نبود، بلكه فقط مستند بوحى پروردگار بود.
در تفسير صافى ذيل يكى از آيه هاى سوره محمد؛ روايت مفصلى را نقل ميكند كه بخش اعظمش درباره اوضاع جديد دنيا و مردم دنياست ، و البته اين روايت نمونه ايست از هزاران ، كه طالبين ميتوانند با جستجوى كمترى بسيارى از آنها را بيابند، آيه مزبور اينست فهل ينظرون الاالساعه ان تاتيهم بغته فقد جاء اشراطهافانى لهم اذا جائتهم ذكريهم يعنى آيا اين گروه هواپرست ، دست از هواپرستى برنميدارند، مگر اينكه هنگام كيفر آنها بطور ناگهانى برسد؟ و براستى كه نشانه هاى چنان هنگامى آشكار شده ولى در چنان هنگامى توجه و تذكر آنها بهيچوجه فايده اى نمى بخشد))
باين نكته بايد توجه كنيم كه بطوريكه از روايات استفاده ميشود، ساعتى كه در اين آيه ذكر شده بمعناى قيامت كبرى (رستاخيز بزرگ) نيست ، بلكه يا اعم از آنست يا خصوص قيامت صغرى (رستاخيز كوچك) است ، كه هنگام ظهور حضرت ولى عصر ميباشد، باينصورت كه حكومت حقه آنحضرت ، مانند روز قيامت ، براى ستمديدگان دادخواهى ميكند، و از ستمگران انتقام ميگيرد.
و شاهد بر اين مطلب كه قيامت منحصر بقيامت كبرى نيست اينستكه بعضى از روايتها ميگويد، هنگاميكه انسان ميميرد قيامتش برپا ميشود، پيداست كه مراد از اين قيامت ، هنگام مرگ است كه اولين مرحله رسيدگى به حساب كردار و رسيدن به جزاى اعمال است همانطوريكه در آيه قيامت صغرى ، ظهور امام زمان و رسيدگى به حسابهاى ستمكاران مى باشد.
بهرحال چند حديث در ذيل آيه مزبور وارد شده كه از آنها معلوم ميشود. ساعت بمعناى قيامت صغرى هست ، كه مربوط باخر الزمان ميباشد.
مناسبست بچند نمونه مهم آن اشاره كنيم ، تامطلب روشنتر شود.