دين و وجدان

مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس طهرانى (طاب ثراه)

- ۱۸ -


قدم سى و يكم : نمونه هائى از پيشگوئى پيغمبر اسلام : احاديث و روايات

1 - در كتاب خاصل صدوق عليه الرحمه نقل شده است كه از پيغمبر اكرم درباره ساعت كه در آيه مزبور ذكر شده ، سؤ ال كردند، پيغمبر فرمود اين در هنگاميست كه مردم بعلم نجوم و نظايرش معتقد ميگردند، و تقديرات الهى را تكذيب ميكنند، يعنى باخباريكه منجمين و علماى طبيعى ، درباره اوضاع جوى و حوادث زمين و آسمان ميدهند، اعتماد ميكنند و ترتيب اثر ميدهند، ولى بسخنان روحانيين و علماى دينى ، كه ميگويند ((همه علل و اسباب و اوضاع و حوادث تايع اراده و فرمان حق است كه اگر بخواهد آنرا تغيير ميدهد، از اينرو بايد بدرگاه او دعا كرد)) اعتنائى نميكنند، بلكه در حقيقت مؤ ثرى بالاتر و مافوق اسباب و علل طبيعى نمى شناسند و نمى پذيرند.
بخاطر داريد كه در سالهاى اخير منجمين خارجى ، درباره نابودى كره زمين بواسطه نزديكيش با كرات ديگر، خبرهائى دادند، و ساعت نابودى آن را هم معين كردند، و در اثر خبرهاى آنان ، همه آقايان متجددين متوحش ‍ گشتند بطوريكه با كمال ناراحتى انتظار آنساعت را ميكشيدند، ولى متدينين اعتنائى نميكردند، بلكه بخبرهاى آنان ميخنديدند، زيرا آنها متوجه بخدا و راضى بقضاى او بودند، و علاوه بر اين يقين داشتند كه دنيا قطعا تا زمان ظهور امام عصر و تشكيل حكومت عادلانه اش ، ادامه خواهد داشت .
2 - در كتاب علل از پيغمبر اكرم نقل شده كه در پاسخ سؤ الهاى عبدالله بن سلام فرمود ((اما اشراط ساعت آتشى است كه مردم را از مشرق بسوى مغرب ميكشانند)) و اين خطريست كه در اينزمان ، بخوبى احساس ‍ ميشود از اينرو از ايرانيان خودمان نيز، منزلهائى در كشورهاى غربى فراهم نمودم و در بانكهاى آن كشورها ذخيره هائى سپرده اند و بالاخره خودشان را آماده نمودند كه در هنگام بروز خطر از مشرق بمغرب بروند (صدق رسول الله).
3 - در كتاب كافى از حضرت صادق نقل شده كه پيغمبر اكرم فرمود ((يكى از اشراط ساعت اينستكه زمين گيرى و مردنهاى ناگهانى زياد ميشود)) در همين دو جنگ جهانى و جنگهاى كوچك دائمى مى شنويد كه چقدر از مردم دنيا بى دست و پا شدند، و زمين گير گشتند، و سكته هم كه مى بينيد چقدر فراوان شده است .
4 - از كتاب روضه الواعظين از پيغمبر اكرم نقل شده كه فرمود: يكى از نشانه اى ساعت اينستكه علم از بين ميرود، (مراد از علم ، علم دينست ، و از بين رفتن آن ، يا باينست كه علماء از بين مردم ميروند، و يا باينستكه جلو زبان و تبليغات آنهاگرفته مى شود، و يا باينست كه مانند زمان ما، بيشتر مردم با آنها قطع رابطه ميكنند، و عده اى هم در شهوات و ماديات فرو ميروند، و از علماء كناره ميگيرند) و كارهاى جاهلانه و سبك مغزى آشكار و رباخوارى و ميگسارى علنى ميشود، و مردها كم ، و زنها زياد ميگردند، باندازه ايكه براى پنجاه زن يك مرد بيشتر يافت نمى شود، (بعيد نيست كه اين قسمت اشاره بجنگ سوم دنيا باشد، كه در اخبار ديگرى ميگويد دو ثلث مرم تلف ميشوند و يك ثلث آنها مى مانند و بعضى ديگر از اخبار منشاء اين تلف را مرگ سرخ مى خواند كه كنايه از جنگ است).
5 - على بن ابراهيم قمى ، كه قبر او در قبرستان قديم در قسمت باغ ملى فعلى هست ، از ابن عباس پسر عموى پيغمبر نقل ميكند كه ما همراه پيغمبر، در آخرين سفر حجش كه در سال آخر عمرش اتفاق افتاد، بوديم ، آنحضرت در ضمن همين حج ، حلقه كعبه را گرفت ، و بما كه نزديكش ‍ بوديم ، و از همه ما نزديكتر سلمان بود، رو كرد و چنين فرمود:

خبرهاى حيرت انگيزيكه پيغمبر بسلمان فرموده

آگاه باشيد كه بشما خبر ميدهم از (اشراط ساعت) شرائط رستاخيز كوچك يعنى فتنه ها و فسادها و وقايع ناگوار قبل از ظهور امام زمان ، سلمان گفت بلى يا رسول الله ، پيغمبر فرمود از جمله وقايع ناگوار اينستكه ، نمازها را ضايع ميكنند، و از شهوتها و هوسها پيروى مينمايند، و ثروتمندان را بزرگ ميشمارند و دين را بدنيا ميفروشند، در چنين زمانى دل خداپرست با ايمان آب ميشود همچنانكه نمك در آب حل ميشود، زيرا گناهها و منكرهاى بسيارى مى بيند و نميتواند جلوگيرى نمايد، سلمان از روى تعجب گفت اى پيغمبر خدا آيا اينها خواهد شد؟ پيغمبر فرمود آرى بانكسيكه جانم در قبضه قدرت اوست كه اينها خواهد شد.
اى سلمان : در هنگام ظهور اين پيش آمدها، بر مردم رياست ميكنند اميرانى بى رحم ، و وزيرانى فاسق ، و دانشمندانى ستمگر (گويا كنايه از اشخاص ‍ سياسى هست) و امينانى خائن كه معروف بامانتند ولى در واقع خائنند، سلمان گفت آيا اينها خواهد شد؟ پيغمبر فرمود آرى ، بانكسيكه جانم در دست اوست سوگند، كه اينها خواهد شد.
اى سلمان : در آنزمان اعمال منكر (يعنى كارهائيكه عقل پاك ، و خداوند متعال ، آنها را بريا بشر بدو زيانبخش ميداند، زيبا و خوب تلقى ميشود، و برعكس اعمال معروف (يعنى كارهائيكه عقل و خداوند متعال آنها را براى بشر خوب و سودمند ميداند) زشت و بد تلقى ميشود، و شخص امين خائن و فرد خائن امين ، محسوب ميگردد، و دروغگو تصديق ، و راستگو تكذيب ميشود، باز سلمان كلمه تعجب را گفت ، و همان جواب مؤ كد را از پيغمبر شنيد.
اى سلمان : در چنين شرايطى ، زنها امير و كنيزان مشاور ميشوند، بچه ها بمنبر ميروند، و دروغ گفتن ظرافت و هنر، و زكوه دادن خسارت و ضرر، و خراج گرفتن (مالياتهائى كه بايد بمصرف آبادى بلاد و مصالح اجتماع برسد) بيشترش سود شخصى افراد خاصى ميگردد، در چنين شرائطى مردم با پدران و مادران و خويشاوندان جفا، و با دوستان هوسران به نيكى رفتار ميكنند، و در چنين شرائطى ، ستاره دنباله دار ظاهر ميشود (چند سالست كه ظاهر شده است)
اى سلمان : در آندوره زنها با شوهرهاى خويش در كسب مال شركت ميكنند و وضع باران دگرگون ميشود (عبارت روايت ، در يك نسخه (قيض) است كه كنايه از باران زياديست كه باعث سيل و خرابى ميشود، و در نسخه ديگر ((قيظ)) است كه كنايه از باران بيموقع است) و افراد بيدار و بزرگ ، از اوضاع آندوره اندوهناك و خشمناك ميگردند، و افراد فقير و تندگدست در انظار عمومى بى ارزش ميشوند، در آنزمان بازارها و مغازه ها بهم نزديك ميشود كه گاهى بعضى از آنها ناراحتند كه فروش ندارند و بعضى ديگر ناراحت از كمى سود ميباشند، (كنايه از كثرت كارخانه ها و فراوانى محصولات است) و در چنين اوضاعى ، نمى بينى از مردم غير از بدگوئى و نارضايتى از خدا. باز سلمان تعجب كرد و پاسخ مؤ كد شنيد.
اى سلمان : در آنزمان افرادى بر مردم حكومت ميكنند، كه اگر مردم درباره حقويق دينى و ملى و مالى و عرضى خودشان با آنها سخن بگويند بقتلشان ميرسانند، و اگر ساكت بنشينند همه چيزشان را مباح و حلال مى شمارند، منافع آنها را ميبرند، و حرمت آنها را پامال ميكنند، و خون آنها را ميريزند، و دلهاى آنها را از ترس و وحشت پر ميكنند، پس نمى بينى مردم را مگر مرعوب و بى پناه و اندوهناك و نگران ، باز سلمان اظهار تعجب كرد و در برابر از آن حضرت سوگند شنيد (مطالعه اوضاع كنونى تجدد و تمدن دنيا، براى تصديق سخنان پيغمبر كافيست ، و نيازى بتوضيح و تشريح ندارد، آنجا كه عيانست چه حاجت به بيانست)
اى سلمان : در آنزمان چيزهائى از مشرق و چيزهائى از مغرب براى مسلمين مياورند، و از همان ممالك شرقى و غربى امور مسلمين را زير نظر ميگيرند، و اداره ميكنند
پس واى بر ضعيفان امت من از آنان ، و واى بر آنان از خدا، آنان بكوچكها رحم نميكنند، و ببزرگها احترام نميگذارند، و از آرزوهاى بى نهايت خويش ‍ دست برنيمدارند، (يعنى هر چه هواى نفس و مصلحت آنها اقتضا كند انجام ميدهند، رفتار فرانسويها يا مسلمين مراكش ، و رفتار ديگران با مسلمين مصر معلوم و معروفست) پيكر آنها پيكر آدميان است ، ولى دلهاى آنان دلهاى شياطين است ، باز سلمان اظهار تعجب كرد و جواب با سوگند شنيد.
اى سلمان : در آنزمان اكتفا ميكنند مردها بمردها و زنها بزنها، و برده ميشود غيرت حتى از پسران امرد و دختران مجرد، در آنزمان مردها شبيه زنها ميگردند، و زنها همانند مردها ميشوند و سوار بر زينها ميگردند (عبارت خبر چنينست يركبن السروج ذوات الفروج و ظاهرا مراد از سورج و زينها دوچرخه و موتور و ماشين است ، و گرنه زنها هميشه بر اسب و قاطر زيندار سوار ميشدند) پس بر آنها لعنت باد از جانب امت من (يعنى امت من بايد آنها را لعنت كنند، و از آنها و اعمال آنها كناره بگيرند، و از اينجا معناى امت روشن ميشود، و آن اينستكه هر كسيكه مانند آنها بشود از امت پيغمبر نميباشد) باز سليمان تعجب كرد و جواب نخستين را شنيد.
اى سلمان : در آن زمان مساجد را مانند كليساى نصارى و كنيسه يهود زينت كنند، و قرآن ها آراسته و مزين مى گردد، و مناره ها بلند و مرتفع مى شود و صفهاى جماعت دراز و طولانى مى گردد، ولى دلها با همديگر مخالف ، و زبان ها با يكديگر مختلف و دورو مى شود.
باز سلمان شگفتى كرد و پاسخ اكيد شنيد
اى سلمان : در آن زمان مردان امت من خودشان را با طلا زينت مى كنند و از ابريشم و ديبا و از پوست پلنگ و نظاير آن لباس درست مى كنند، و باز سلمان اظهار تعجب نمود و پيغمبر براى او سوگند ياد كرد.
اى سلمان : در آن زمان ربا ظاهر مى شود و به (عينه)(30) و رشوه معامله ميكنند و دين بى ارزش و مزاحم ، و دنيا باارزش و مطلوب بحساب مى آيد. باز تعجب سلمان و سوگند پيغمبر.
اى سلمان : در آن زمان طلاق فراوان مى شود، و حدود الهى اجرا نمى شود ولى با اينحال مردم نمى توانن ، با آنهمه دورى از دين و اعمال ضد دين بخدا زيانى برسانند، باز هم شگفتى سلمان و پاسخ پيغمبر.
اى سلمان : در آن زمان ربا ظاهر مى شود قينات ، (يعنى كنيزهاى آوازه خوان چون در زمان هاى پيش رقاصى و خوانندگى ، نشانه زن هاى پست و كنيزهاى بى شخصيت بود.
بخلاف زمان ما كه اينگونه شغلها، هنر زن هاى آزاد و با شخصيت محسوب مى شود، و خبر شريف در حقيقت پيشگوئى روشنى از همين خانمهاى هنر پيشه است صدق رسول الله) و شايع مى گردد مغازف (يعنى آلتهاى ساز و طرب) و اشرار امت من بر مردم فرمان روائى كنند (از اينكه خود نمائى و خود فروشى زن هاى آزاد با رواج موسيقى و با حكومت اشرار در پى هم بيان شده نكته لطيفى استفاده ميشود كه با مختصر تاءمل روشن مى گردد).
باز تعجب سلمان و پاسخ تاءكيد آميز پيغمبر.
اى سلمان : در آنزمان ثروتمندهاى امت من براى تفريح و سياحت بحج ميروند، و متوسطها براى معامله و تجارت (خريد و فروش اجناس قاچاق)، و مستمندها براى ريا و شهرت ، (يعنى براى حاجى شدن و از عنوان حاجى ، استفاده هاى مادى و اعتبارى بردن) در آنزمان كسانى خواهند بود كه قرآنرا براى غير خدا ياد ميگيرند، و صوت قرآنرا درنى ها نگه ميدارند، (عبارت خبر، يتخذونه مزامير است ، در مورد اين عبارت بايد گفت ، كلمه اخذ كه مجرد يتخذونه هست ، بمعناى گرفتن چيزى هست بقصد نگاهداشتن ، و بباب افتعال كه آمد همين معنى تاءكيد ميشود، و مفهوم بشدت نگاهداشتن را پيدا ميكند، (نظير كسب و اكتسب) و كلمه و كلمه مزامير هم جمع مزمار است كه بمعناى نى ميباشد، و نى يكى از آلات لهوست كه از خودش آهنگى و صوتى ندارد، و فقط صوت خواننده را منعكس ميكند، بنابر اين دستگاه ضبط صوت و راديو خاصيت نى را دارد، زيرا صوت خواننده يا گوينده را منعكس ميكند، باضافه اينكه وسيله اى در آن تعبيه شده كه صوت را نگاه هم ميدارد، ولى نى اين خاصيت اضافه را ندارد، و روى اين حساب عبارت ((يتخذونه مزامير)) باين معنى ميشود كه مردم در آنزمان صورت قرآنرا، در دستگاههائيكه مانند نى ها و مزامير هست ، هم منعكس ميكنند و هم نگاه ميدارند!
بخصوص با توجه بابن نكته كه مزامير در اصطلاح نحويها منصوب بنزع حرف جر(فى) ميباشد، ولى بعضيها تصور ميكنند كه عبارت مزبور كنايه از اينستكه قرآن را بغنا ميخوانند، اما اين تصور درست نيست ، زيرا روايت مورد بحث در چند جمله بعد، بمسئله با غنا خواندن قرآن تصريح ميكند، و اين نيز شاهد بر اينستكه عبارت مزبور، همانطوريكه گفتيم ، بعمناى خواندن و نگهداشتن قرآنست در ضبط صوتها و راديوها، صدق رسول الله).
و نيز در آنزمان مردمى خواهند بود كه علم فقه را، براى غير خدا تحصيل ميكنند نه براى خدا و ترويج دين و عمل بآن ، (اين عبارت هم مناسبت زيادى دارد با كسانيكه علم فقه را، براى مشاغل قضائى و ادارى تحصيل ميكنند، نه براى ترويج آن و عمل بآن) و همچنين در آنزمان اولاد زنا زياد ميشود، و قرآن را با غنا و براى غنا ميخوانند (يعنى با قرآن آوازه خوانى ميكنند، نه اينكه آنرا با صوت حسن ميخوانند، زيرا خواندن قرآن با صوت حسن پسنديده و مستحب است ، ولى آوازه خوانى كردن بقرآن نكوهيده و حرامست ، و خواندن قرآن با صوت حسن باين معنى است ، كه آنرا بارعايت آداب تجويد بخوانند، ولى آوازه خوانى كردن بقرآن باين معنى است ، كه آنرا با رعايت آداب تجويد نخوانند، مثل اينكه در جائيكه محل مد واجب يا مستحب هست صدا را نكشند، و در جائيكه محل مد نيست صدا را بكشند) و در آنزمان ديه مقتولها و مجروهها را كم ميكنند، و بالاخره آنرا كاملا از بين ميبرند، و بجاى آن زندان و اعمال شاقه قرار ميدهند(31)، بازهم سلمان تعجب كرده و پيغمبر قسم خورد.
اى سلمان : امورى كه گفته شد در هنگامى واقع ميشود، كه پرده هاى ناموس ‍ پاره شود و محرم و نامحرم از بين برود (اشاره برفع حجابست) و كسبهائى كه شرعا حرامست رواج يابد (مانند مى فروشى ، آلات لهو و ساز و طرب را ترويج كردن ، گوشتهاى حرام مانند گوشت خوك و مردار فروختن ، در آرايشگاهها و مراكز فساد كار كردن ، اجناس تقلبى بمردم دادن) و در اينهنگامست كه بدان بر نيكان مسلط ميشوند، و بازار دروغ و تهمت و عصبيتهاى جاهلانه داغ ميشود، و فقرا اكثريت و فخر اقليت زياد ميگردد، تاحديكه حتى در طرز لباس و آرايش ظاهر بيكديگر جلوه فروشى ميكنند، و در اينهنگامست كه بارانهاى بيفايده و زيابنخش فراوان ميشود، (و در اثر آن سيلهاى ويرانگر مانند سيلهاى چند ساله اخير جارى ميگردد) و مردم ((كوبه )) كه شطرنج و تخته نرد و ديگر آلات قمار است و آلات طرب را (مانند راديو و غيره) نيكو ميشمرند، و امر بمعروف و نهى از منكر را مسخره و مجرم ميخوانند) و بالاخره در آنزمان ، كاربجائى ميرسد كه مؤ من واقعى از كنيز ذليل تر ميشود، و يمان قاريهاى قرآن و عابدنماها اختلاف بوجود ميايد تاحديكه علنا همديگر را ملامت ميكنند، و اينانند كه در آسمانها بعنوان پليدان نا پاك خوانده ميشوند (صدق رسول الله) سلمان باز تعجب كرده و پاسخ با سوگند شنيد.
اى سلمان : در آن زمان اغنيا عاطفه اى نسبت بفقرا ندارند (يعنى از مرگ فقرا و صدمات آنها ناراحت نمى شوند) بطورى كه بسيار مى شود فقيرى از يك جمعه تا جمعه ديگر تقاضاى كمك مى كند و چيزى باو نمى رسد (همين روزها در روزنامه ديدم در امريكا كه غنى ترين كشور جهانست در هر سالى بيست هزار نفر از فشار زندگى خودكشى ميكنند، تا راحت بشوند، بگذريد از كشورهاى اسلام كه چون هنوز بوى مسلمانى دارد تا حدى بقرا ترحم مى شود) باز تعجب سلمان و همان تاءكيد پيغمبر.
اى سلمان : در آنزمان ((رويبضه )) بسخن مى آيد، سلمان عرض كرد، پدر و مادرم فداى تو باد رويبضه چيست ؟ پيغمبر فرمود: رويبضه گروهى هستند كه صلاحيت سخن گفتن و اظهار نظر كردن ندارند، ولى با اين حال درباره امور ملت و مسائل مملكت نطق و سخنرانى مى كنند، (مانند بيشتر مقالات جرائد و غيره كه معلومست) پس درنگ نمى كنند اين جمعيت مگر اندكى ، تا هنگامى كه صدائى از زمين شنيده مى شود، صدائى كه هر كسى در دنيا گمان مى كند از ناحيه خود اوست ، و در اين هنگام درنگ مى كنند باندازه اى كه خدا بخواهد، تا اينكه زمين فلزهاى باطنش را مانند طلا و نقره و غير آن بيرون مى ريزد، پيغمبر اكرم در اين وقت با دست مباركش ‍ بستون هاى كعبه اشاره كرد و فرمود، مانند اين ستونه (شايد اشاره به بيرون آوردن معادن زير زمينى است ، يا اشاره بخود طلا و نقره است ، يا اشاره بمعادنى هست كه مبدل بطلا و نقره مى شود) پس در آن روزنه طلا سودمند مى شود و نه نقره (يا اشاره بجنگ سوم هست ، و يا اشاره بزمان ظهور حضرت مهدى منتظر است عجل الله تعالى فرجه الشريف).
اى صاحب وجدان پاك ، اينها چند خبرى بود كه بعنوان نمونه ، در اين مختصر بيان شد تا معلوم گردد كه متجاوز از هزار سال پيش چگونه اين كودك يتيم بى مربى مكتب نرفته و درس نخوانده و خط ننوشته ، از اوضاع امروزى ، كه تقريبا از سال نهصد و پنجاه هجرى يعنى حدود سال پيش ‍ شروع شده ، و قبل از آن نمونه و نشانه اى نداشته ، با قوت قلب كامل و باسوگند بپروردگارى كه جانش را در قبضه قدرت او مى داند، خبرهائى مى دهد، كه حقا براى مردم اين زمان كه بمعجزه پيغمبران دسترسى ندارند، و از هر طرف غول جرس جنبانى مى بينند، معجزه اى بسيار بزرگ مى باشد، و حجت حق را بر آنها تمام مى كند.
من و تو با اينكه در اين زمان نشو و نما كرده ايم ، با اين حال نسبت بجريانهاى كنونى ، بتفصيلى كه خبرهاى مزبور مى گويد، آگاه و آشنا نيستيم ، ولى پس از مطالعه اين خبرها آگاه و آشنا مى شويم ، و راستى و درستى آنها را بالعيان تصديق مى كنيم .
يك خبر ديگر از اميرالمؤ منين بياوريم كه در كتاب الزام الناصب از وجود مقدسش نقل كرده است ، اميرالمؤ منين در ضمن اين خبر، آينده عالم را پس ‍ از زمان خويش بدوره ها و طبقه هائى تقسيم مى كند كه هر دوره صد سال يا بيشتر طول مى كشد، و در هر طبقه اى بحوادث مهم اشاره مى نمايد، تا مى رسد بطبقه آخر كه در آن ، اوضاع كنونى عالم را تقريبا از زمان شروعش ‍ تشريح مى فرمايد!
و مخصوصا در نظر دارم كه مى فرمايد، در طبقه آخر، مردم ديوث مى شوند.
البته ديوث بفردى گفته مى شود كه نسبت بزنش غيرت ندارد، و بطمع مال و مقام ، يا بطمع زن ديگران ، زن خودش را بديگران عرضه مى كند، و يا اگر زن او خودش را بديگران عرضه كرد او مخالفت نمى كند بلكه موافقت مى كند(32) و اين مطلبى است كه در هيچ زمانى پيش از زمان تجدد و تمدن كنونى نبوده است ، زيرا همه ملتها در همه كشورها و همه زمان ها بطورى نسبت بعرض و ناموس خويش حساسيت داشتند كه غالبا براى حفظ آن تا پاى جان فداكارى مى كردند.
بهرحال اميرالمؤ منين در ذيل همين مطلب مى فرمايد: و براى بشر در فساد اخلاق و انحطاط اوضاع ، چيزى بدتر از ننگ مزبور كه دامنگير مردم آن زمان مى گردد، تصور نمى شود (بالاى سياهى رنگى نيست صدق اميرالمؤ منين (ع).
در هر صورت اينها يكدسته از خبرهائيست كه ، هم از طريق شيعه و هم از طريق اهل سنت ، نقل شده است ، و اين خبرها كه درباره ساعت ، و بطور كلى درباره حوادث آينده جهان بخصوص خاورميانه و ملل اسلامى و مخصوصا نسبت باخر الزمان ، وارد شده باندازه ايست كه اگر جمع آورى گردد، بنوبه خود كتاب بزرگى ميشود.
و بسيار بجاست كه افراد متدين ، بجاى مطالعه روزنامه و مجله ، كتابهائى را كه مشتمل بر اينگونه روايتها هست مطالعه كنند، تا اساس دينشان را محكم نمايند و با اطمينان خاطر آينده روشن و سعادت بخشى براى جهان ببينند، و مخصوصا بجاست كه بهر خبر صريح و برجسته اى برخورد كردند، آنرا در دفتر بغلى خويش با نام كتاب و بخش و صفحه اش ، و با نام نويسنده و سال تاءليف و چاپش ، ضبط كنند، و بهمه فرقه ها ابلاغ نمايند، و بداشتن چنين بزرگانى افتخار كنند.
آگاهى
بعضى از كوتاه نظران گمان ميكنند كه سند بسيارى از اين روايتها ضعيف است ، يعنى در سلسله روايتهائى كه اين روايتها را نقل كرده اند، اشخاصى هستند كه مورد وثوق نيستند، و مقدارى از آنها هم نبويست كه در فن حديث آنها را ضعيف ميگويند.
در اينگونه خبرها مسئله سند اهميتى ندارد
ولى در پاسخ بايد گفت كه اين اشكال در صورتى وارد است كه آنچه در اين روايتها گفته شده بوقوع نه پيوسته باشد ولى در صورتيكه بيشتر آنها بوقوع پيوسته است مسئله سند، اهميت چندانى ندارد، زيرا خود وقوع (آنهم وقوع خبرهاى عجيب و باورنكردنى) دليل بر صدور ميباشد، نظير اينكه ميگوئيم وقوع شى ء دليل بر امكان شى ء ميباشد.
براى روشن شدن مطلب مثالى ميزنيم ؛ فرض كنيد شخصى كه مورد وثوق نيست خبر بدهد كه فردا، بر طبق دستور دولت ، يكى از وزراى مهم را، كه هيچ سابقه سوئى ندارد، بدار ميكشند، و در ضمن ، محل و ساعت آنرا نيز تعيين بكند، و باز خبر بدهد كه پس از بدار كشيدن او، يكى ديگر از وزراء نخست وزير ميشود، طبيعى است كه ما بگفته آن شخص اعتنا نميكنيم ، ولى اگر ببينيم كه فردا در همان محل و ساعت تعيين شده ، وزير اول را بدار كشيدند، از اين جريان ما بدو موضوع اطمينان پيدا ميكنيم ، اول اينكه اطمينان پيدا ميكنيم كه خبر اولش درست بوده ، دوم اينكه اطمينان پيدا ميكنيم كه خبر دومش نيز واقع ميشود، بلكه اطمينان پيدا ميكنيم كه خبرهاى ديگرش نيز نادرست نيست بلكه كم و بيش درستست ، و خلاصه شخص مزبور، در اثر آشكار شدن صدق گفته اش ، در ميان مردم موقعيت پيدا ميكنيد، تاحديكه اگر بيكى از آنها خبر بدهد كه فردا در فلان جا خطرى در كمين تو هست ، تحت تاءثير خبرش قرار ميگيرد، واز رفتن به آنجا پرهيز ميكند.
بنابراين بايد گفت با توجه باينكه بسيارى از مطالبيكه روايتهاى ما، درباره اوضاع آخر الزمان بيان ميكند، بوقوع پيوسته ، البته بدرستى سند آنها پى ميبريم بعلاوه اطمينان پيدا ميكنيم كه بقيه مطالب اين روايتهاهم كه هنوز بوقوع نپيوسته درست است ، و دير يا زود بوقوع ميپيوندد، مانند خروج سفيانى و دجال و صيحه آسمانى و قتل نفس زكيه و قيام مهدى (ع) (مسائل ديگرى در اين زمينه هست كه در مبحث اسرار غيبت مهدى (ع) بررسى خواهد شد).

قدم و سى و دوم : لزوم عصمت پيغمبران و رمز اختلاف درجات آن پيغمبر بايد، هم از گناه و هم از اشتباه ؛ مصون باشد

پيغمبريكه از جانب خدا ماءمور هدايت مردم گشته ، بحكم عقل و وجدان لازمست ، كه از هر گناه و خطائى معصوم و محفوظ باشد. يعنى خلاف گفته هاى خودش را انجام ندهد نه عمدا و نه سهوا، بلكه لازمست كه مسائل عرفى را هم كه از نظر شرع رجحانى ندارد رعايت نمايد، زيرا هر گونه مخالفت و اشتباهى ، كه نسبت بمسائل دينى يا نسبت بمسائل عرفى ، زيرا هرگونه مخالفت و اشتباهى ، كه نسبت بمسائل دينى باينست بمسائل عرفى ، بكند البته بحيثيت اجتماعيش لطمه ميزند، و موقعيت پيغمبريش را سست و خراب ميكند؛ بطوريكه مردم درباره هر يك از سخنانش احتمال اشتباه ميدهند، و براى پيروى نكردن از دستورها و تبلغيهايش ، عذر و بهانه بدست مياورند، و در نتيجه اتمام حجت نميشود، و مقصود خدا از بعثت پيغمبر تاءمين نميگردد، براى روشنتر شدن اين مطلب ، كه اهميت بسيارى در شناخت پيغمبران دارد، بايد درباره فلسفه لزوم عصمت پيغمبر، از گناه و از اشتباه توضيح بيشترى بدهيم :
اما لزوم عصمت پيغمبر از اشتباه ، باينجهت است كه اگر پيغمبر در موضوعى از موضوعات يا حكمى از احكام اشتباه كند، قطعا راه احتمال اشتباه نسبت بهريك از گفته ها و هدف هايش باز ميشود، و هيچكس نسبت بدرستى گفتار و كردارش اطمينان پيدا نميكند، بلكه برعكس با ملاحظه اشتباههايش ، اطمينان پيدا ميكند كه قلب او مركز وحى الهى نيست و طبيعى است كه همين موضوع عذر بزرگيست براى مردميكه از او پيروى نميكنند، و رسالتش را راكد ميكنند و انكار مينمايند.
و اما لزوم عصمت پيغمبر از گناه و روشنتر است ، زيرا گناه ، يعنى سرپيچى از دستورهاى الهى ، گذشته از اينكه او را در پيشگاه خدا از صلاحيت مياندازد، در نزد مردم نيز بى ارزش ميكند، بطوريكه مردم با ديدن گناههاى او، طبعا بدستورهايش اهميتى نميدهند، بلكه آنرا زيرپا ميگذارند.
علاوه بر اين معرفت پيغمبر بذات و صفات و افعال خدا، بايد باندازه اى باشد كه او را در همه احوال حاضر و ناظر بداند، و محبت و رضايت او را بر خاسته خودش يا ديگران ترجيح بدهد، و الذين آمنوا اشد حبا لله و بديهى است كه چنين مقامى بهيچوجه بامعصيت سازش ندارد، زيرا معرفت و معصيت ضد يكديگرند، وبگفته معصوم من عرف الله لم يعصه كسيكه خدا را شناخت از روى اختيار معصيتش را نميكند.
و اين مطلبى است وجدانى كه كسيكه محبت مفرط (عشق) بكسى پيدا ميكند هر چند كه از او نشنود، و از عمل بخواسته او لذت ميبرد هر چند كه بسيار سخت و سنگين باشد.
و ناگفته پيداست كه معرفت بجمال و جلال خدا، انگيزه محبت و خشيت ميشود، و محبت باعث اطاعت و خشيت مانع معصيت ميگردد، بلكه ميتوان گفت كه محبت و خشيت محرك حقيقى براى عمل ميباشد زيرا محبت و خشيت مانند اصلست و مسائل عملى مانند فرعند، كه از تنه آن ميرويند و بر محور آن ميچرخند، و تا كسى كه مقام محبت وخشيت نداشته باشد شايسته نبوت و رسالت و ولايت نمى شود، و اگر هم داشته باشد معصيتكار نميگردد.
با توجه به اين بيان ضمنا روشن شد، كه مقام عصمت كه براى پيغمبران ضرورت دارد اختيارى هست ، يعنى بطوريكه بعضى از كوتاه نظران تصور كرده اند، اضطرارى نيست ، زيرا مقام اضطرارى كه شايستگى نمياورد، و اصلا مقام پيغمبران در اثر معرفت آنهاست كه باختيار و خواسته خودشان خدا بانها ميدهد، و باعث اطاعت آنها و مانع معصيت آنها ميگردد بلكه درجه معرفت بعضى از پيغمبران باندازه اى ميرسد كه نه تنها امرهاى الزامى و نهى هاى الزامى خدا را اطاعت ميكنند، بلكه علاوه بر اين مستحبات را كه امرهاى غير الزامى خداست بجا مياورند و مكروهات را كه نهى هاى غيرالزامى خداست ترك ميكنند، بعلاوه مباحات را كه فعل و تركش ‍ مساويست بخاطر هوى و هوس بجا نمياورند بلكه بخاطر مصلحت بجا مياورند، و بهمين خاطر است كه گاهگاهى مقتضى ميدانند كه مكروهات را بجا آورند يا مستحبات را ترك كنند، تا مردم شبهه حرمت در مكروهات و شبهه وجوب در مستحبات ننمايند.
در اينجا چند موضوع يا چند سؤ ال بنظر ميرسد، كه بايد بطور مختصر در درباره آن گفتگو بشود.
موضوع اول : با توجه بانچه گفتيم اين سؤ ال پيش ميايد كه مگر پيغمبران يكسان نيستند، و همه آنها مقام معرفت و عصمت را بدرجه اعلائى كه بآن اشاره شد ندارند؟ و چرا ندارند؟