انسان شناسى

مركز تحقيقات اسلامى

- ۳ -


مسجود فرشتگان  
انسان ، برگزيده خدا در زمين ، شايسته مقام خليفة اللهى ، برخوردار از مقام والاى علمى علم اسماء ، متصف به شرافت ذاتى به نام روح خدايى است كه دربردارنده استعدادهاى لازم جهت رسيدن به بالاترين درجه تكامل و قرب الهى است . از اين رو سزاوار چنان تعظيم و تقديسى است كه خدايش به فرشتگان فرمان سجده و كرنش در برابرش داد و فرمود:
واذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الّا ابليس ابى واستكبر وكان من الكافرين (95)
و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم بر آدم سجده (وكرنش ) كنيد، همگى سجده كردند، جز شيطان كه سر باز زد، و تكبّر ورزيد (و به خاطر نافرمانى و تكبر) از كافران شد.
چنانچه از قرآن بر مى آيد امر به سجده فرشتگان بر آدم ، بعد از تكميل آفرينش انسان و دميده شدن روح در او صادر شده است (96) و همان طور كه در بالا اشاره شد، اين دليل روشنى بر شرافت و بزرگى مقام انسان است ، چون فرشتگان كه خود مقربان درگاه ربوبى بودند، همگى موظف شدند كه در برابر او سجده كنند، و هنگامى كه يكى از آنان يعنى شيطان (97) با آن همه سوابق بندگى و منزلتى كه نزد خدا داشت ،(98) از فرمان سجده سرپيچى كرد، يكباره از مقام خود سقوط كرده ، و از درگاه الهى براى هميشه رانده شد.(99)
با توجه به اينكه منزلتهاى برشمرده براى حضرت آدم منحصر در او نبوده و شامل همه كسانى كه اين مقامها را احراز كرده باشند، مى شود. اين فضيلت (مسجود فرشتگان ) نيز منحصر به حضرت آدم نبوده ، و هر كس از فرزندان وى كه داراى اين منزلتها باشند، و يا از طريق شكوفا كردن استعدادهاى خود به اين مقام والاى انسان كامل نايل آيد، شامل اين فضيلت مى شود. اين حقيقت از آيه 11 سوره اعراف بخوبى استفاده مى شود.(100)
خلاصه 
قرآن به بهترين شكل ممكن درباره انسان سخن گفته ، و واقعيتهاى مربوط به او را بيان كرده است .
قرآن در زمينه بيان واقعيتهاى مربوط به انسان ، او را با عاليترين تعبير ستوده و به عنوان خليفة اللّه معرّفى كرده است .
شواهد موجود نشان مى دهد كه مراد از خلافت ، جانشينى خدا در زمين مى باشد؛ از جمله اينكه وقتى فرشتگان از خداوند تقاضاى اين مقام را كرده بودند، آن را رد كرده ، و آنان را شايسته اين مقام ندانسته است . اين مى رساند كه خلافت مورد نظر، مقام و منصب بسيار ارزشمند و مهمى است كه حتى فرشتگان مقرب الهى سزاوار آن نيستند.
از آيه هاى قرآن بر مى آيد كه مقام خلافت و جانشينى خدا مخصوص ‍ حضرت آدم (ع ) نبوده ، بلكه هر كس از فرزندان او كه شايستگيهاى لازم روحى و اخلاقى را دارا باشد و يا آن را به دست آورد، سزاوار اين منزلت بزرگ الهى نيز خواهد بود.
از جمله منزلتهاى ديگر ممتاز انسان كه او را سزاوار مسجود فرشتگان الهى كرده است ، دميده شدن روح خدايى در اوست ؛ روحى كه خداوند با نسبت دادن آن به خود، بدان شرافت و قداست بسيار زيادى بخشيده است . اين روح خدايى است كه به انسانيت انسان و اصالتش معنا بخشيده و زمينه خداگونه شدن را فراهم كرده است . و در سايه رشد و كمال معنوى و روحى مى تواند به جايى برسد كه جز خدا را نبيند!
پرسش  
1 نگرش مثبت و منفى قرآن درباره انسان بر چه اساسى است ؟
2 مراد از خلافت در آيه چيست ؟ توضيح دهيد.
3 چگونه انسانهاى پس از آدم (ع ) مى توانند به مقام جانشينى خدا در زمين برسند؟
4 اضافه روح به خدا در آيه هاى قرآن ، چه نوع اضافه اى بوده ، و مراد از آن چيست ؟
5 چه ويژگيهايى در انسان نخستين و فرزندان او وجود دارد كه آنان را سزاوار سجده فرشتگان كرده است ؟
درس يازدهم : كرامت تكوينى 
از آنچه گذشت بدست آمد كه قرآن كريم براى حضرت آدم ، به عنوان نمونه انسان كامل ، امتيازها و منزلتهايى در نظر گرفته است . اين امتيازها اختصاص ‍ به آدم نخستين ندارد، بلكه هر كس از فرزندان او كه مقام انسان كامل را كسب كند يا بتواند به مرتبه اى از اين مقام نايل آيد، به همان نسبت استحقاق آن امتيازها را خواهد داشت . آيه هاى ديگرى براى نوع بنى آدم امتيازها و كمالاتى كه ثابت كرده و بر كرامت ((تكوينى )) و فضيلت ذاتى او بر بسيارى از موجودات مادى ديگر تاءكيد ورزيده است ؛ همچنين در آيه هاى ديگرى نيز خاطر نشان شده كه انسان شايستگى كرامت و فضيلت افزون بر آن را نيز داراست و مى تواند در سايه تلاش و مبارزه پيوسته با نفس اماره و پليديها و شيطان وسوسه گر به مقامى بس والا و حتى بالاترين درجه از ميان همه موجودات جهان آفرينش برسد، و به برترين كرامتها و كمالات روحى و اخلاقى دست يابد.
يكى از آيه هايى كه كرامت ذاتى و تكوينى انسانها را بيان مى كند چنين است :
ولقد كرّمنا بنى آدم وحملناهم فى البرّ والبحر ورزقناهم من الطّيّبات وفضّلناهم على كثير ممّن خلقنا تفضيلا (101)
ما بنى آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا (بر مركبهاى راهوار) حمل كرديم ، و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنان روزى داديم ، و بر بسيارى از آنهايى كه آفريديم ، برترى بخشيديم .
يعنى ما در سرشت انسانها استعدادها و لياقتهايى قرار داده ، و به او امكاناتى (نظير نيروى تفكر و عقل و قدرت تصميم گيرى و اختيار و مانند آن ) عطا كرديم كه در سايه آن بر بسيارى از موجودات مادى برترى پيدا كرده است ، همچنين بر اثر استمداد از نيروى عقل و اختيار و آزادى ، قدرت يافت تا به سفرهاى دريايى (هوايى و غير آن ) بپردازد و از ميان روزيها، پاكيزه ترين و بهترين آن (102) را برگزيند.
تعريف كرامت تكوينى و فرق آن با فضيلت  
از گفتار سابق استفاده مى شود كه كرامت تكوينى ، يعنى آن دسته از شايستگيهاى ذاتى و استعدادهاى انسانى كه مى تواند در معرض هدايت و تربيت تعاليم آسمانى پيامبران قرار گيرد، و باعث رشد و صعود انسان به مراتب كمال و مقامات والاى انسانى مى شود و انسان را تا سر حد فرشته شدن بالاتر از آن تعالى مى بخشد. بنابراين ، كرامت تكوينى ، يعنى برخوردارى از شرافت وجودى نشاءت گرفته از روح مقدس خدايى .
در مورد تفاوت كرامت با فضيلت ، نظرات گوناگونى از سوى مفسّران ارائه شده است . از ميان آنها نظر علامه طباطبايى بهتر و به واقع نزديكتر مى باشد. ايشان پس از بحث پيرامون كرامت و فضيلت مى نويسد:
هر يك از دو كلمه تفضيل و تكريم ناظر به يك دسته از موهبتهاى الهى است كه به انسان داده شده است ؛ تكريمش به دادن عقل است كه به هيچ موجود ديگرى داده نشد، و انسان به وسيله آن خير را از شر و نافع را از مضر و نيك را از بد تميز مى دهد؛ موهبتهاى ديگرى از قبيل تسلط بر ساير موجودات و استخدام و تسخير آنها براى رسيدن به هدفها، از قبيل نطق و خط و امثال آن نيز زمانى محقق مى شود كه عقل باشد.
تفضيل انسان بر ساير موجودات به اين است كه از آنچه كه به آنها داده ، سهم بيشترى به انسان داده است . اگر حيوان غذا مى خورد، خوراك ساده اش از گوشت و يا ميوه و يا گياهان و يا غير آن است ، ولى انسان كه در اين جهت با حيوان شريك است ، همان مواد غذايى را گرفته و انواع طعامهاى پخته و خام را براى خود ابتكار مى كند كه نمى توان به شماره اش ‍ آورد، همچنين پوشيدنى و آشاميدنى و آميزش جنسى و طريق مسكن گزيدن در حيوانات و انسان بدين قياس است .(103)
مظاهر كرامت تكوينى  
چنانچه گفتيم قرآن روح را به عنوان گوهر اصلى وجود انسان به عنوان يك موجود شريف و كريم معرفى مى كند و آن را منشاء كرامت و فضيلت بر سايرين مى داند، ليكن اين بدين معنا نيست كه زيباييهاى جسم و موزون بودن اين كالبد خاكى در برترى انسان نقش نداشته باشد. بايد گفت : برترى انسان ، محصول روح در قالب جسم زيبا و موزون با تركيب ويژه اش ‍ مى باشد.
براى همين ، علما و مفسران در مورد اينكه انسان به چه چيز گرامى داشته شده ، نظرات گوناگونى ارائه كرده اند. برخى كرامت و يا بهتر بگوييم مظاهر كرامت انسان را قوه عقل و نطق و استعدادهاى مختلف و آزادى اراده او مى دانند. بعضى موهبت انگشتان را كه انسان با آن كارهاى ظريف و دقيق را مى تواند انجام دهد و نيز قدرت بر نوشتن را معرفى مى كنند. برخى برترى انسان را به اين مى دانند كه تقريبا تنها موجودى است كه مى تواند غذاى خود را با دست بخورد و برخى به اندام موزون و قامت راست ، و بعضى به خاطر سلطه او بر تمام موجودات روى زمين ، و بعضى ديگر به خاطر شناخت خدا و قدرت بر طاعت فرمان او مى دانند.(104)
روشن است كه همه اين امكانات در انسان جمع است و هيچ گونه تضادى با هم ندارند. بنابراين ، گراميداشت خدا نسبت به اين مخلوق بزرگ ، به واسطه اين مواهب و غير اينهاست ، كه برخى از آنها مختص انسان است ، و برخى مشترك ، ولى انسان از ديگران بيشتر و كاملترش را دارد.
بررسيها نشان مى دهد كه بزرگترين ويژگيهاى انسان دو چيز است :
1 عقل
2 اختيار و اراده
عقل و قوه انديشه برخاسته از روح خدايى است كه منشاء كارهاى فوق العاده و ممتاز است و انسان مى تواند در سايه تواناييهاى ذهنى و استعداد فراگيرى به معارف بلند الهى دست يابد، و راه سلطه بر جان و جهان را هموار كرده ، و به اصطلاح مام طبيعت را مسخّر و مطيع خويش ‍ گرداند.(105)
همچنين با استفاده از اراده و اختيار و آزادى عمل و با كمك عقل مى تواند راه و روش دلخواه خويش ، بويژه راه رشد و كمال را برگزيند و مراتب كمال را در نوردد تا به مقام والاى انسان كامل برسد (مقامى كه انبياء و اولياى الهى بويژه پيامبر عظيم الشاءن اسلام و امامان معصوم (ع ) مرتبه كامل آن را دارا بودند). بنابراين ، عقل ، و اراده نشاءت گرفته از عقل است كه انسان را از ساير موجودات بويژه حيوانات ممتاز مى كند، زيرا كارهاى آنها از غرايز سرچشمه مى گيرد، و به هيچ وجه ارادى نيست .(106)
خلاصه  
قرآن علاوه بر امتيازهايى كه براى نوع آدم ذكر مى كند، امتيازهاى ديگرى را تحت عنوان كرامت تكوينى براى انسان خاطر نشان مى سازد. و نيز اضافه مى كند كه انسانها مى توانند با بارورى استعدادها و شكوفا ساختن قابليتهاى ذاتى خويش ، به كرامتها و فضيلتهاى بالاترى دست يابند.
كرامت انسان ، يعنى برخوردارى از موهبتى خاص (عقل ) كه ديگر موجودات مادى فاقد آن هستند و فضيلت انسان يعنى برخوردارى بيشتر او از موهبتهايى كه به ساير موجودات مادى نيز داده شده است .
بزرگترين و عمده ترين ويژگى انسان ، همانا عقل و اراده و اختيار اوست . عقل ، موجب شكوفا شدن استعدادهاى انسانى و سبب گسترش علوم و معارف بلند انسانى الهى مى شود، اراده و اختيار راه كمال و رشد و تعالى نامحدود را براى انسان هموار مى سازد.
پرسش  
1 از آيه كرامت چه مى فهميد؟
2 تفاوت ميان كرامت و فضيلت را بنويسيد؟
3 مظاهر كرامت تكوينى چيست ؟ به اختصار شرح دهيد.
4 بزرگترين ويژگيهاى انسان چيست ؟
درس دوازدهم : كرامت اختيارى 
قرآن كريم علاوه بر آيه هايى كه در آنها از ويژگيهاى وجودى انسان و امتيازهاى ذاتى او بر ساير موجودات مادى سخن به ميان آورده و به اصطلاح كرامت تكوينى انسان را مطرح كرده است ؛ در برخى ديگر از آيه ها نوعى ديگر از كرامت را خاطر نشان ساخته كه به آن كرامت اختيارى مى گويند.(107) قرآن راه رسيدن به اين نوع كرامت را نيز فرا راه انسان قرار داده است . چنانچه در درس گذشته اشاره شد، انسان به خاطر داشتن روح خدايى داراى استعدادهاى سرشار رشد يابنده و متعالى است ، كه اگر بخواهد مى تواند تحت تعليم و تربيت اسلامى به كرامتهاى والاى نفسانى و منزلتهاى ارزشمند انسانى برسد.
به تصريح قرآن ، هم راههاى رشد و كمال ، و هم راههاى ركود و انحطاط به نفس آدمى الهام شده (108) و هم توان لازم براى طى مسير كمال در نهاد او قرار داده شده است ؛ علاوه بر اين هيچ گونه محدوديتى در انتخاب شيوه درست جهت رسيدن به آن كرامتها در پيش روى او نيست ، و از آزادى و اختيار كامل در رفتار و كردار برخوردار است .(109)
در اين درس راه يا راههاى رسيدن به كرامت اختيارى و برخى مسايل ديگر مربوط به آن را مورد بحث و بررسى قرار مى دهيم .
تقوا و كرامت  
در اينجا دو مساءله قابل بحث است : يكى اينكه انسان مسافر است و مسافر ره توشه و زاد راه مى خواهد. ديگر اينكه زاد راه انسان كه مسافر به سوى خداست ، فقط تقواست ، و اگر كسى اهل تقوا نبود، در بين راه مى ماند.
توضيح اين كه قرآن كريم انسان را مسافرى معرفى مى كند كه به سمت اللّه در حركت است ، و راه درازى در پيش دارد كه تواءم با رنج و زحمت است ، و سرانجام خداوند را ملاقات مى كند.(110) انسان اگر بخواهد به جمال الهى و رحمت خاص او، و در نتيجه به كمال مطلوب انسانى برسد، بايد اين سفر را با زاد و توشه الهى طى كند. و خداوند نيز زاد و توشه اين سفر پر رنج همراه را سعادت را معين كرده است :
تزوّدوا فانّ خير الزّاد التّقوى (111)
زاد و توشه تهيه كنيد كه بهترين زاد و توشه ، پرهيزگارى است .
در قرآن بجز تقوا چيز ديگرى به عنوان توشه مسافر به سوى خدا معرفى نشده است . به فرموده قرآن تقوا تنها چيزى است كه از انسان به خدا مى رسد؛(112) بنابراين ، فقط تقواست كه معيار و مدار ارزشهاى اصيل اسلامى ، انسانى و كمالات روحى بوده ، و تنها راه رسيدن به مقام قرب الهى كرامت نفسانى است .
گواه ما آيه زير است كه پس از خط بطلان كشيدن روى همه امتيازات ناپايدار قومى و نژادى و نظاير آن ، چنين مى فرمايد:
انّ اكرمكم عند اللّه اتقيكم (113)
همانا گرامى ترين شما نزد خدا باتقواترين شماست .
اين آيه بصراحت بيان كرده كه تنها معيار كرامت نزد خدا تقوا است و هر چه تقوا بيشتر باشد كرامت انسان نزد خدا افزونتر است . از اين رو، هر چه انسان بكوشد تا از تقواى بيشترى برخوردار شود، به همان نسبت نزد خدا محبوبتر و به لقاى او نزديكتر است ، چنان كه قرآن كريم نيز ضمن فرمان عمومى بدان تصريح كرده و فرمود:
فاتّقوا اللّه ما استطعتم (114)
هر چه مى توانيد تقوا پيشه كنيد.
بنابراين ، كرامت انسان حدى ندارد، چون تقوا كه پايه و اساس كرامت است ، محدود نيست .(115)
مطالب ديگرى كه از اين آيه به دست مى آيد اينكه خداوند كرامت و تقوا را به خودش نسبت داده و از آنجا كه طبق گفته قرآن هر چه كه نزد خداست زوال ناپذير و ثابت و حق است ، چون خدا ثابت و حق و پايدار است ،(116) پس كرامت و تقوا نيز ثابت و حق و پايدار است .
آيا انسان از فرشته برتر است ؟  
بعد از آنكه دانستيم ، انسان بر ساير موجودات مادى برترى دارد، اين پرسش مطرح مى شود كه آيا انسان برتر است يا فرشته ؟ در اين رابطه ، متكلمان و مفسّران اسلامى ديدگاههاى متفاوتى ارائه كرده اند.(117)
فشرده سخن اينكه هم انسان و هم فرشتگان داراى ويژگيها و برتريهاى ذاتى هستند كه ساير موجودات آن را ندارند.
فرشتگان بر حسب ذات ، موجودات شريف و داراى مراتبى از كمال معنوى مى باشند كه از اين حيث از سايرين برترند.(118) از جمله اينكه آنها داراى طينت كاملا پاك و بى آلايش بوده ، و از هر گونه زشتى و پليدى به دور مى باشند،(119) از مقام خلوص در بندگى برخوردار بوده ، از شرك و ريا و كفر و نفاق ، پاك هستند؛(120) مطيع محض خدايند، و دستورات الهى را بدون چون و چرا عمل مى كنند.(121)
در مقابل ، انسانها نيز داراى منزلتها و كرامتهاى ذاتى هستند كه ساير موجودات (حتى فرشتگان در برخى جهات ) از آن بى بهره اند. انسان داراى روح مقدس خدايى و استعداد رشد و تعالى بوده و قدرت ترك زشتى را دارد، و از آزادى عمل و اختيار كامل در انتخاب نوع عمل نيز برخوردار است .
توضيح اينكه ، انسان از استعدادها و نيروهاى مختلف مادى و معنوى ، جسمانى و روحانى برخوردار است ، و استعداد تكامل و پيشروى نامحدود دارد. به عبارت ديگر انسان موجودى دو بعدى است كه يكسويش به خاك منتهى مى شود، و سوى ديگرش به عرش پروردگار. به اصطلاح طرفه معجونى است كز فرشته سرشته و ز حيوان ، به خاطر همين دو بعد، قوس صعودى و نزولى ، تكامل و انحطاط او بسيار وسيع است . جنبه خاكى و مادى انسان را گل بدبوى تيره رنگ ((لجن )) تشكيل مى دهد(122) كه فاقد هر گونه ارزشى است . به همين دليل ، قوس صعودى او آن قدر بالاست كه مى تواند به جايى برسد كه بجز خدا نبيند، و نيز قوس نزولى او آن مقدار پايين ا ست كه از چهارپايان پست تر خواهد شد.(123)
با اين بيان نتيجه مى گيريم كه فرشتگان از حيث ذات (كرامت ذاتى و تكوينى ) به خاطر دارا بودن پاكى مطلق و عصمت از گناه و مطيع محض ‍ خدا بودن و خلوص نيت ، برتر از انسان هستند كه ذاتش آميخته با هواهاى نفسانى و قواى غضب و شهوانى مى باشد؛ و نيز اعمالش آلوده به شرك خفى و جلى و علاقه هاى نفسانى است كه به عبارت ديگر كمالى كه انسان در پى آن است و مى خواهد با مبارزه مستمر با نفس اماره و خودسازى ، و استمرار در طاعت و بندگى به آن دست يابد، فرشتگان در آغاز وجودشان بالفعل دارند.
از آنجا كه انسان داراى استعداد كمال يابى بوده ، و ميدان عملش باز است و نيز قدرت بر تعيين مسير خويش دارد، مى تواند بر اثر تداوم جهاد با نفس و تصفيه درون و بيرون و طاعت و بندگى ، و نيز فراگيرى معارف الهى به درجه اى از كمال معنوى و طهارت روحى (كرامت اختيارى ) برسد كه بسى فراتر از مقام و منزلت فرشته باشد؛ تا جايى كه سزاوار تقديس و تكريم همگان بويژه فرشتگان شود؛ مقامى كه بندگان مخلص خدا از پيامبران ، اوصيا و اوليا، بويژه پيامبر عظيم الشاءن اسلام و امامان معصوم (ع ) دارا بوده اند.(124)
گواه اين سخن احاديثى است كه از پيشوايان معصوم (ع ) نقل شده است . از جمله ، حضرت على (ع ) مى فرمايد:
خداوند عزّ و جلّ در فرشتگان عقل قرار داد بدون شهوت و غضب ، و در حيوانات مجموعه اى از غضب و شهوت قرار داد بدون عقل ، و در بنى آدم هر دوى آنها را نهاده است ؛ پس اگر عقل بر شهوتش پيروز شود، از فرشتگان برتر است ، و اگر شهوتش بر عقلش چيره گردد، از حيوانات شرورتر (و پست تر) مى شود. (125)
تفاوتهاى كرامتهاى اختيارى با كرامت تكوينى  
از مجموع بحثهاى پيرامون كرامت تكوينى و كرامت اختيارى به دست مى آيد كه ميان اين دو چند تفاوت اساسى وجود دارد:
1 كرامت تكوينى فراگير است ، اما كرامت اختيارى فراگير نيست .
2 كرامت تكوينى از ارزش اخلاقى برخوردار نبوده ، و به اصطلاح كمال انسان به حساب نمى آيد، اما كرامت اختيارى يك ارزش اخلاقى بوده ، و كمال انسان محسوب مى شود.
3 انسان با كرامت اختيارى به مقامى برتر از مقام فرشتگان دست مى يابد، اما كرامت تكوينى موجب برترى انسان بر فرشتگان نمى شود، بلكه نوعى امتياز ذاتى بر ساير موجودات مادى به شمار مى آيد.
4 كرامت تكوينى استعداد است ، و كرامت اختيارى فعليت يافتن آن استعدادهاست ؛ به تعبير روشنتر، كرامت تكوينى زمينه و مقدمه اى براى رسيدن به كرامت اختيارى است . از اين رو، كرامت اختيارى اهميت و ارزشش بسى بالاتر از كرامت تكوينى است .
خلاصه  
قرآن كريم ، علاوه بر كرامت تكوينى ، كرامت ديگرى را به نام كرامت اختيارى مطرح كرده است ، اين نوع از كرامت در رابطه مستقيم با اختيار انسان مى باشد، به اين معنا كه انسان قادر است با شكوفا ساختن استعدادهاى رشد يابنده اش ، به ارزشهاى والاى اخلاقى و كمالات معنوى برسد،و مسير كمال و كرامت را بطور نامحدود بپيمايد.
قرآن كريم ، تنها راه رسيدن به كرامت اختيارى و سفر در اين مسير بى كرانه را جز با زاد و توشه تقوا ناممكن مى داند. هممچنين دستيابى بيشتر به كرامت ، وابستگى تام به كسب تقواى بيشتر دارد.
تقوا، كه نمودار كامل ارزشهاى اخلاقى و صفات مقدس انسانى مى باشد، معيارى جاودانه و ثابت است .
آيا انسان برتر است يا فرشته ؟ پاسخ : فرشتگان امتيازهايى دارند، مانند شرافت ، كرامت تكوينى ، عصمت ، طاعت و بندگى خالص و محبوبيت و قرب الهى . انسان نيز امتيازهايى دارد، نظير برخوردارى از روح مقدس ‍ خدايى ، استعداد كمال يابى و رشد يابندگى ، اختيار و آزادى در انتخاب نوع عمل و قدرت بر انجام آن به شكل دلخواه . شواهد نشان مى دهد كه مجموع امتيازها و برتريهاى ذاتى و تكوينى فرشتگان از انسان بيشتر بوده ، و آنها از اين حيث والا مرتبه اند. اما انسان به خاطر ويژگيهايى كه بيان شد، مى تواند تحت تعليم و تربيت قرار گرفته ، و منزلت و كرامتى بس فراتر از مقام فرشتگان مقرب الهى به دست آورد.
تفاوتهاى كرامت تكوينى و كرامت اختيارى : كرامت تكوينى فراگير است ، ولى ارزش اخلاقى محسوب نمى شود، ليكن كرامت اختيارى گر چه فراگير نيست ، اما از ارزش اخلاقى مثبت برخوردار است . كرامت تكوينى استعداد است ، كرامت اختيارى رشد و بارور ساختن آن استعدادها.
پرسش  
1 كرامت اختيارى چيست ؟ ويژگيهاى آن را به اختصار بيان كنيد.
2 راه رسيدن به كرامت اختيارى چيست ؟
3 چگونگى برترى انسان را بر فرشتگان شرح دهيد.
4 تفاوتهاى كرامت اختيارى و كرامت تكوينى را بنويسيد.
درس سيزدهم : هدف آفرينش 
انسان ، موجود پژوهشگر 
حسّ كنجكاوى و پژوهشگرى نهفته در فطرت پاك و اصيل بشر، وى را به جستجو و پرسش وا مى دارد. اين حس در همه افراد انسان كم و بيش وجود دارد.
در ميان صدها سؤ ال انسان ، چند پرسش است كه از روز نخست پيدايش ‍ وى در اين كره خاكى براى همه كسانى كه از عقل سليم و قدرت تفكر برخوردار بوده و مى باشند مطرح بوده و هست . از طرف ديگر، انسان به خاطر اهميّت و حساسيتى كه دارد، نمى تواند به آسانى و بى تفاوت از كنار آن بگذرد؛ زيرا پرسشها، پيرامون فلسفه وجودى انسان بوده و پاسخ صحيح به آنها از معماى وجود انسان و راز پيدايش او پرده برداشته و سرنوشت او را رقم مى زند. از اين رو، پيوسته درصدد كشف راز پيدايش ‍ خويش و جهان هستى بوده و هست .
اين پرسشها عبارتند از: از كجا آمده ايم ؟ براى چه آمده ايم ؟ به كجا خواهيم رفت ؟ راز خوشبختى ، چيست ؟ و...
حضرت امير (ع ) در اين باره فرمود:
رحم اللّه امرءا اعدّ لنفسه و استعدّ لرمسه و علم من اين و فى اين و الى اين (126)
خدا رحمت كند انسانى را كه نفس خويش را بارور سازد، و مستعد و مهياى مرگ گرداند، و بداند كه از كجا آمده است ، و در كجا قرار دارد و به كجا مى رود.
تاءثير مبانى بر شناخت هدف آفرينش
يكى از امورى كه در پاسخ (درست يا نادرست ) پرسشهاى ياد شده ، تاءثير بسزايى دارد، چگونگى نگرش به انسان و جهان است . توضيح اينكه هر كس از جهان بينى خاصى پيروى مى كند و در ديدگاههاى فكرى و عقيدتى خود پايبند به اصول آن جهان بينى است و در نگرش به مسايل و پاسخ به آنها بطور طبيعى از آن جهان بينى پيروى كرده ، بر آن اساس ، به سؤ الات پاسخ مى دهد، و به ارزيابى آنها مى پردازد. پس ، پاسخها متفاوت و چه بسا متضاد خواهد بود.
به عنوان مثال ، كسى كه از جهان بينى مادى پيروى كرده و همه پديده ها و موجودات ، از جمله انسان را با عينك مادى و حسى ارزيابى مى كند، نسبت به انسان و هدف آفرينش او نيز در همان چهارچوب مادى مى انديشد، و با ابزار حس و تجربه نظر مى دهد بر عكس كسى كه از جهان بينى توحيدى پيروى مى كند و به ارزشهاى الهى پايبند است بناچار در نگرش به مسايل و ارزيابى و پاسخگويى سؤ الات از همان ديدگاه توحيدى كمك مى گيرد. بنابراين ، هر پاسخى واقع بينانه نخواهد بود.
روشن است كسى مى تواند به اين پرسشها پاسخ صحيح و منطقى بدهد كه از جهان بينى صحيح و منطقى برخوردار باشد و در ديدگاههاى فكرى ، عقيدتى از آن پيروى كند.
اكنون بايد ديد چه نوع جهان بينى مى تواند به اين سؤ الات ، پاسخ درست و واقعى بدهد؟
خداشناسى و تاءثير آن بر هدف آفرينش  
آن جهان بينى اى مى تواند به مسايل انسان ، بويژه هدف از آفرينش او پاسخ درست و منطقى بدهد كه ارزيابى درستى از انسان و جهان داشته باشد و نيازهاى اصيل و فطرى را مورد شناسايى قرار داده ، و در پى برآوردن اين گونه نيازها باشد.
چنانچه در جاى خود اثبات شده ، اين نوع جهان بينى واقع نگر بطور قطع ، به وجود مبدئى با شعور بنام ((خدا)) معتقد بوده ، و مدعى است كه راهيابى انسان به سوى تعالى و كمال ، بدون تفكر برخاسته از ديدگاه توحيدى ميسر نبوده و هدف آفرينش انسان نيز معنا پيدا نمى كند.
بنابراين ، اگر بخواهيم هستى خود و جهان را بدون وجود مبدئى باشعور، ارزيابى و تبيين كنيم ، هيچ گاه نمى توانيم به پاسخ درست هدف آفرينش ، دست يابيم . بطور كلى ، بدون اعتقاد به خدا و جهان بينى توحيدى نمى توان هدفى را براى جهان هستى در نظر گرفت ، زيرا هستى بدون مبداء هستى بخش ، پوچ و بيهوده خواهد بود. اين تنها انديشه توحيدى است كه براى آفرينش انسان و جهان هدفى در نظر گرفته آفرينش آنها را عبث و بيهوده نمى داند.
قرآن كريم با اشاره به همين مطلب مى فرمايد:
و ما خلقنا السّماء و الارض و ما بينهما لاعبين (127)
ما آسمان و زمين و آنچه را كه ميان اين دو قرار دارد به بازيچه نيافريديم .
خداوند متعال در آيه ديگرى خطاب به انسان چنين مى فرمايد:
افحسبتم انّما خلقناكم عبثا و انّكم الينا لاترجعون (128)
آيا چنين پنداشتيد كه ما شما را عبث و بيهوده آفريديم و (پس از مرگ ) هرگز به سوى ما باز نخواهيد گشت ؟
براستى ، اگر انسانهاى هدفدار و كمالجو در پيرامون آفرينش آسمانها و زمين و موجودات آنها به تحقيق و تفكر بپردازند، به اين حقيقت غيرقابل انكار يعنى هدفدارى آفرينش هستى و انسان پى خواهند برد، آن گاه خود زبان به اعتراف گشوده و به اين حقيقت گواهى مى دهند. قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد:
الّذين يذكرون اللّه قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكّرون فى خلق السّموات و الارض ربّنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النّار (129)
آنان كه در حالت ايستاده و نشسته و خوابيده بر پهلو، خدا را ياد مى كنند و پيوسته درباره خلقت آسمانها و زمين انديشه مى كنند و مى گويند: پروردگارا اين دستگاه با عظمت را بيهوده و باطل نيافريده اى ، پاك و منزهى ، ما را (به لطف خود) از عذاب آتش نگاه دار.
چنانچه ملاحظه كرديم ، خداوند در اين آيات ، هرگونه پندار پوچى و بيهودگى در آفرينش جهان هستى و هدفدارى نظام خلقت را نفى و تصريح مى كند كه همه موجودات جهان هرچند به ظاهر ناچيز و بى مقدار به حساب آيند، ولى در نظام متقن و هدفدار آفرينش روى محاسبه دقيق علمى و عقلى آفريده شده و هدفى را تعقيب مى كنند.
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار!
در قرآن كريم به آيات بسيارى برمى خوريم كه در آنها عبارت ((سخّر لكم )) يعنى براى شما رام و مسخّر گردانيد، به چشم مى خورد.(130) از آنجا كه بحث و تحقيق پيرامون واژه تسخير ما را در پاسخ به پرسش هدف آفرينش موجودات ، يارى مى دهد، به شرح و تفسير آن مى پردازيم . قرآن كريم مى فرمايد:
الم تروا انّ اللّه سخّر لكم ما فى السّموات و ما فى الارض و اسبغ عليكم نعمه ظاهرةً و باطنةً (131)
آيا نمى بينيد كه خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است ، مسخر شما كرده و نعمتهاى ظاهرى و باطنى اش را بر شما گسترده است .
واژه تسخير به معناى وادار كردن فاعل به فعلش مى باشد، بطورى كه فاعل فعل خود را به اراده اش انجام ندهد، بلكه به اراده تسخيركننده انجام دهد همان طور كه نويسنده قلم را وادار مى كند تا به اراده او بنويسد، و مولا خدمتگزارش را وادار مى كند تا مطابق دستور او كار را انجام دهد. اسباب مؤ ثر در عالم نيز چنين هستند و آن كارى را انجام مى دهند كه خدا مى خواهد.
از آنچه گذشت معلوم مى شود كه لام در كلمه لكم لام تعليل غايى است و معناى آن به خاطر شما است .(132) با اين بيان ، معناى آيه چنين مى شود: آنچه در آسمانها و زمين است ، به خاطر شما و براى شما آفريده شده است . البته تسخير موجودات آسمانى و زمينى براى انسان مفهوم وسيعى دارد كه هم شامل امورى مى شود كه در قبضه اختيار اوست و با ميل و اراده اش آنها را در مسير منافع خود به كار مى گيرد و هم امورى كه در اختيار انسان نيست اما خداوند آنها را ماءمور ساخته كه به انسان خدمت كنند، همچون خورشيد و ماه و ستارگان . بنابراين ، از مجموع اين گونه آيات چند نتيجه مى گيريم :
همه موجودات مسخر فرمان خدا در طريق سود انسانها هستند، خواه مسخر فرمان انسان باشند يا نباشند.
انسان تكامل يافته ترين موجود اين جهان است ، و از نظر جهان بينى اسلام آن قدر به او ارزش و مقام داده شده كه همه موجودات ديگر مسخر او هستند ؛ انسانى كه خليفة اللّه است و برخوردار از كرامت ذاتى !
خلاصه 
انسان با برخوردارى از حس كنجكاوى و پژوهشگرى ، پيوسته سؤ الهايى را در زمينه هاى مختلف مطرح ساخته ، و مى كوشد تا مجهولات مربوط به معماى وجود خويش و موجودات اطرافش را حل كند. از ميان انبوه سؤ الات ، چند سؤ ال است كه ضمن فراگير بودن ميان همه انسانها از اهميت بيشترى برخوردار بوده و سرنوشت ساز است آن سؤ الات عبارتند از: از كجا آمده ايم ؟ براى چه آمده ايم ؟ و به كجا خواهيم رفت ؟
مبانى فكرى عقيدتى افراد و گروهها برخاسته از جهان بينى خاصّى است كه در پاسخگويى به اين سؤ الات تاءثير مستقيم دارد. با توجه به اينكه جهان بينى ها متفاوت و گاه متضاد است بناچار پاسخ به اين پرسشها نيز متفاوت خواهد بود.
بررسيها نشان مى دهد تنها جهان بينى اى كه مى تواند به اين سؤ الات پاسخ درست بدهد، آن جهان بينى است كه به وجود مبدئى با شعور به نام ((خدا)) گواهى دهد. اين جهان بينى فقط جهان بينى توحيدى است ، زيرا با تكيه بر فطرت پاك و اصيل انسانى درصدد رفع نيازهاى فطرى انسان برمى آيد، و مى تواند تفسير درست و منطقى از جهان هستى و هدف آفرينش انسان و جهان ارائه دهد.
در همين راستا، قرآن كريم در آيات بسيارى ، علاوه بر آنكه انديشه پوچگرايى و بيهودگى اين جهان را به شدت مردود دانسته است ، با قاطعيت تمام تصريح كرده كه در آفرينش تك تك موجودات جهان هستى هدفى نهفته است . همچنين در بعضى از آيات ، اعلان داشته كه خداوند همه موجودات آسمانى و زمينى را به نوعى مسخّر انسان قرار داده و در خدمت او نهاده تا انسان با بهره ورى از آنها به هدف عالى آفرينش خويش ‍ نايل آيد.
پرسش  
1-چه نوع پرسشهايى مربوط به هدف آفرينش انسان مى باشد؟
2-چه رابطه اى ميان مبانى فكرى - عقيدتى و شناخت هدف آفرينش ‍ وجود دارد؟ شرح دهيد.
3-كدام يك از جهان بينى ها مى تواند تفسير درست و قابل قبولى از هدف آفرينش انسان و جهان ارائه كند؟
4-چگونه خداشناسى در تبيين درست هدف آفرينش انسان تاءثير دارد؟
5-هدف آفرينش موجودات جهان هستى چيست ؟
درس چهاردهم : بندگى راز آفرينش انسان 
پس از آنكه انسان به وجود مبداء هستى بخش بى پايانى به نام ((خدا)) پى برد، و او را شناخت و نيز با دلايل عقلى و نقلى دريافت كه هيچ موجودى در جهان آفرينش بيهوده و عبث آفريده نشده و آفرينش همه تسبيح خداوند دل است و همه موجودات به اقتضاى غرايز و ذات به ولى نعمت مطلق خويش مشغولند، خود با رغبت ، خداى يكتاى بى همتا را تقديس كرده و تسبيح مى كند.(133)
انسان به عنوان گل سرسبد جهان آفرينش ، حسابش از ساير موجودات جداست ، زيرا با برخوردارى از عقل و انديشه ،
مسؤ وليت بس سنگينى در برابر خداى خويش و نيز تقديس و تسبيح او دارد. توضيح اينكه ، شناخت خداى يگانه به عنوان كاملترين ذات ، كاملترين صفات و منزه از هرگونه نقص و شناخت رابطه او با جهان واكنشى در انسان ايجاد مى كند كه از آن به پرستش (چيزى فراتر از تسبيح تكوينى و غريزى ديگر موجودات ) تعبير مى شود. همچنين شناخت خداوند به عنوان يگانه مبداء هستى و تنها خداوندگار همه چيز، ايجاب مى كند كه هيچ مخلوقى را شريك او نسازيم .(134)
قرآن كريم ، به عنوان كاملترين كتاب آسمانى و بيان كننده حقايق ، بصراحت هدف از آفرينش انسان را عبادت و پرستش خدا اعلان كرده و تاءكيد و اصرار زياد دارد كه عبادت بايد مخصوص خدا باشد، و هيچ گناهى مانند شرك به خدا نيست . آيه زير هدف از آفرينش انسان را خاطرنشان ساخته و مى فرمايد:
و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون (135)
جن و انسان را نيافريديم جز اينكه مرا عبادت كنند.
از اين آيه چند نكته مهم به دست مى آيد:
1-هدف آفرينش جن و انس ، عبادت و بندگى خداست ، زيرا اثبات يك چيز با نفى غير آن ، انحصار مقصود در آن چيز را مى رساند؛ يعنى هدف از آفرينش جن و انس ، تنها عبادت و پرستش خداست و بس . گواه بر آن لام در ليعبدون است كه لام غرض مى باشد. علاوه بر اين ، خداوند در اينجا هدف از آفرينش انسان را بدون واسطه و با ضمير متكلم وحده (خلقت ) آورده ، و آن را به خودش اختصاص داده است ، با اينكه مى دانيم در جاهاى ديگر هرگاه كه قرآن از مسايلى نظير خلقت انسان و موجودات ، فرستادن رسولان و نزول عذاب سخن به ميان مى آورد، با لفظ جمع و به صورت خلقنا و ارسلنا و انزلنا ، آورده و وسايل و اسباب مانند فرشتگان را در افعال خود دخالت داده است . بدين ترتيب ، معلوم مى شود كه هم مساءله غرض از آفرينش امرى مهمتر از ديگر مسايل بوده و واسطه پذير نيست و هم غرض خداوند از خلقت انسان فقط عبادت است ، و غير از آن نيست .(136)
تعريف عبادت و حقيقت آن 
عبادت ، به معناى خضوع ، طاعت و خود را ذليل دانستن ، همراه با تقديس ‍ است . واژه هاى عبوديت و عبودت و عبادت هر سه به معناى طاعت است ،(137) ليكن مرحوم راغب اصفهانى در مفردات عبادت را در رساندن معنا رساتر از عبوديت دانسته ، مى گويد:
عبوديت اظهار تذلّل است ، و عبادت رساتر از آن است ، زيرا عبادت نهايت تذلل و كرنش است ، و كسى استحقاق آن را ندارد، مگر آنكه آخرين درجه تفضّل را دارا باشد و او فقط خداوند يكتا و بزرگ است ، عبادت بر دو قسم است : عبادت به تسخير، (كه آن مطلق انقياد و تذلل موجودات ، اعم از انسان و حيوانات و نباتات است ) و عبادت به اختيار، و آن براى موجود داراى شعور و ادراك است .(138)
بنابراين ، همان گونه كه علامه طباطبايى (ره ) فرمود، اعمال عبادى ظاهرى و به بيان ديگر عباداتى كه به وسيله اعضا و جوارح ظاهرى انسان انجام مى شود، از قبيل قيام و ركوع و سجود، و نظاير آنها، وسيله و غرضى هستند براى رسيدن به غرض بالاتر و مهمتر كه آن قرار گرفتن بنده در پيشگاه پروردگار جهان با ذلت عبوديت ، و فقر بندگى محض در برابر عزت و بزرگى بى نهايت ، و غنا و بى نيازى مطلق است .(139)
ايشان درباره حقيقت عبادت مى گويد:
حقيقت عبادت ، يعنى اينكه بنده خودش را در مقام ذلت و عبوديت و توجه دادن خودش به مقام و عظمت پروردگار قرار دهد؛ پس حقيقت عبادت كه غرض نهايى آفرينش انسان مى باشد اين است كه بنده از خودش ‍ و از هر چيز ديگرى بريده شود و به ذكر پروردگارش بپردازد.(140)
بنابراين ، حقيقت عبوديت با همه مراتب آن ، منتهى درجه تسليم انسان در برابر ذات پاك الهى و اطاعت بى قيد و شرط از او در همه زمينه هاست . عبادت و بندگى كامل كه موجب قرب انسان به خدا و رسيدنش به آخرين درجه ترقى و تعالى روحى و معنوى مى شود اين است كه انسان جز به معبود حقيقى ، يعنى كمال مطلق نينديشد، و جز او را نپرستد، و هر چه غير اوست را فراموش كند، حتى خويشتن را، و محبت و دلبستگى به همه چيز و همه كس را از صفحه دل بزدايد، و چنان غرق در ياد و ذكر حق شود كه لذت انس با او سراسر وجودش را فرا گيرد، و حريم دلش فقط حرم خدا گردد.
علل و انگيزه هاى عبادت  
پس از روشن شدن فلسفه آفرينش انسان و حقيقت بندگى بايد بدانيم كه چه علل و انگيزه هايى موجب كرنش و تذلل انسان در برابر خداوند يكتا شده ، و انسان را به بندگى در پيشگاه مهبود يكتا وامى دارد.
عمده ترين انگيزه هايى كه انسان را به عبادت خدا وامى دارد، عبارتند از:
1-طمع رسيدن به نعمتهاى بهشتى و ترس از دچار شدن به عذاب جهنم . پرستش خدا به اين انگيزه هرچند شيوه بندگان مقرّب و اولياى خاص الهى نيست ، ليكن از ديدگاه اسلامى هيچ گونه عيب و اشكال شرعى ندارد. اميرمؤ منان على (ع ) بدين شيوه تصريح كرده و فرمود:
انّ قوما عبدوا اللّه فتلك عبادة التجّار، و انّ قوما عبدوا اللّه رهبةً فتلك عبادة العبيد (141)
گروهى خداوند را به انگيزه رسيدن به پاداش (و دستيابى به نعمتهاى بهشتى ) بندگى مى كنند. اين (قسم ) عبادت سوداگران سودجوست . برخى خداوند را از ترس عذاب مى پرستند، و اين (قسم ) نيز عبادت بردگان است .
2-شكرگزارى در برابر نعمتها. عقل حكم مى كند كه انسان در برابر نعمتهاى بيكران الهى شكرگزارى كند، هرچند به فرموده قرآن ، اندك افرادى به شكرگزارى خداوند موفق مى شوند.(142) روشن است كه بهترين شيوه شكرگزارى همانا عبادت و بندگى خداوند متعال است .
از ميان نعمتهاى بى شمار خداوندى ، دو نعمت از اهميت و ارزش بيشترى برخوردار است ، كه انگيزه قويترى در انسان براى پرستش خدا ايجاد مى كند: يكى نعمت حيات و آفرينش انسان است ، كه خداوند به خاطر آن دستور پرستش داده است .(143) ديگرى نعمت هدايت انسان به صراط مستقيم الهى و نجات از گمراهى است كه طبق برخى از روايات برترين نعمتها به شمار مى آيد؛ چنانكه حضرت على (ع ) فرمود:
... و انّ قوما عبدوا اللّه شكرا فتلك عبادة الاحرار، و هى افضل العبادة (144)
همانا كسانى هستند كه خداوند را به منظور شكرگزارى (و انجام وظيفه بندگى ) پرستش مى كنند. اين عبادت آزادگان است و چنين عبادتى برترين (نوع ) عبادت است .
3-عظمت خداوند و بزرگى مقام بى مثل و مانند او اقتضا مى كند كه انسان در برابرش سجده و كرنش كرده و به تنزيه و تسبيح و ذكر او بپردازد.
خدايى كه بزرگتر از آن است كه بتوان وصف كرد. ((اللّه اكبر من ان يوصف )) و قدرت و كبريايى اش بى انتهاست ((فتعالى اللّه الملك الحقّ...))(145) و بر هر كارى تواناست .
و هو على كلّ شى ءٍ قدير(146)
حضرت على (ع ) فرمود:
و لو فكّروا فى عظيم القدرة و جسيم النّعمة لرجعوا الى الطّريق (147)
اگر مردم در بزرگى قدرت و كلانى نعمت (خداوند) مى انديشيدند، بدون شك به راه راست هدايت (و به طريق مستقيم بندگى خدا) باز مى گشتند.
از حديث قدسى نيز چنين برميآيد كه عبادت كامل و خداپسندانه آن است كه به خاطر عظمت خدا انجام شود:
يا موسى ! لااقبل الصّلاة الاّ ممّن تواضع لعظمتى ... (148)
اى موسى ! نماز را نمى پذيرم ، مگر از كسى كه براى عظمت من فروتنى كند.
4-به نظر مى رسد كه بزرگترين فلسفه عبادت خدا طهارت ضمير انسان و تكامل و رسيدن به مقام قرب الهى (149) و نيل به مقام خليفة اللهى باشد، زيرا انسان تنها موجودى است كه خداوند او را از ميان موجودات مادى برگزيده و راههاى رشد و تكامل و سازندگى را برايش هموار كرده است ، و از روح خويش در او دميده تا او بتواند از راه بندگى و كسب تقوا و معارف ارزشمند الهى به آن مقام دست يابد و خداگونه شود. قرآن مى فرمايد:
ما يريد اللّه ليجعل عليكم من حرجٍ و لكن يريد ليهّركم و ليمّ نعمته عليكم لعلّكم تشكرون (150)
خداوند نمى خواهد مشكلى براى شما ايجاد كند بلكه مى خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام كند شايد شكر او را بجا آوريد.
5-خداپرستى ، گرايش فطرى انسان است . انسان بر حسب فطرت ، طالب پرستش خدا و كرنش و خضوع و تسليم در برابر اوست . توضيح اينكه در نهاد آدمى حس مذهبى و يا حس پرستش وجود دارد كه انسان بر مبناى آن به خدا گرايش دارد و به او عشق و محبت مى ورزد و چيزى جز رابطه با خدا و پرستش ذات پاكش و اظهار عشق و علاقه به او اين احساس ‍ را ارضا نمى كند. و هر قدر كرنش و تواضع و بندگى انسان نسبت به خدا بيشتر و خالصانه تر باشد، محبت و عشق او به خدا بيشتر و شديدتر مى شود تا آنجا كه انسان محب مى خواهد در برابر محبوبش فدا شود و فانى در ذاتش گردد.(151)