حديث پيمانه

حميد پارسا نيا

- ۱۵ -


علما و طلاب حوزه هاى علميه ى قم و نجف با با تلگراف ها و نامه هاى طولانى به حمايت از كاشانى برخاستند و كاشانى كه تلاش گسترده اى براى تشكيل كنگره ى ملل اسلامى به خرج مى داد، با دولتى مواجه شد كه عملا با گروه هاى چپ نزديك بود.(182)
امام خمينى در سه دهه بعد، جهت گيرى و فضاى ضد دينى اى را كه در زمان حاكميت دولت ملى اوج گرفته بود، بدين گونه ترسيم مى كند:
... و اين ها جبهه ملى فخر مى كنند به وجود او، آن هم مسلم نبود، من در آن روز در منزل يكى از علماى تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگى را عينك زدند و به اسم آيت الله آن را در خيابان ها گرداندند، من به آن آقا گفتم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست ، سيلى خواهد خورد و طولى نكشيد كه سيلى را خورد و اگر مانده بود، سيلى را بر اسلام مى زد. (183)
آيت الله كاشانى آن چنان كه از نامه ى او به دكتر مصدق برداشت مى شود پس از آزمودن شرايط بعد از سى تير، بر اين گمان بود كه رهبرى جبهه ى ملى نه تنها از معرفت و حساسيت دينى ، بلكه از صداقت لازم براى پى گيرى يك حركت سياسى كه به كوتاه كردن دست استعمار منجر شود، برخوردار نيست و حتى در صدد كنترل و مهار حركتى است كه به اين قصد انجام مى شود.
نامه حاكى از اين گمان است كه رهبرى جبهه ى ملى شامل عناصر وابسته اى است كه از پيش در ميان مخالفان استعمار براى كنترل حركت هاى احتمالى ذخيره شده و اينك پس از قرار گرفتن در رده ى رهبرى حركت جديد، قصد آن را دارند تا با حفظ موقعيت خود به عنوان يك قهرمان ملى ، جريان را به جناحى كه دست او را براى جايگزينى بازگذاشته است ، واگذار كند.
احتمال فوق را، برخى از تحليل گران سياسى با توجه به گذشته ى رهبرى جبهه ى ملى و نيز عملكردهاى بعد آن تقويت كرده اند؛ از جمله شواهدى كه براى تاءييد اين احتمال ذكر شده است ، سخنان مدرس در يكى از جلسات مجلس ششم است ؛ او مى گويد:
سياست ، علمى است مانند علوم ديگر كه مدارجى دارد و هر مرد سياسى بايد آن را طى كند و يكى بعد از ديگرى آن مدارج را بپيمايد، پايه و كلاس اول سياست ، عوام فريبى است و من با نبوغ هايى كه در آقاى مصدق السلطنه سراغ دارم يقين دارم كه ايشان هميشه در كلاس اول سياست مدارى خواهد ماند و به كلاس دوم هرگز ارتقا پيدا نخواهد كرد، عمر من كفاف نمى دهد، ولى مردم و شما نمايندگان ملت بيست سال بعد از اين خواهيد ديد كه مصدق السلطنه در همان كلاس اول باقى است و آن روز تصديق خواهيد كرد كه سيد حسن مدرس در شناختن مصدق السلطنه اشتباه نكرده است . (184)
در درستى گمان و باور مذكور نسبت به برخى عناصرى كه در رده ى رهبرى جبهه ى ملى قرار داشته ، يا اين كه همكارى نزديك با آن داشته اند، شك و ترديدى نيست .
زاهدى كه كودتا توسط او سازمان يافت ، از عناصرى است كه پست وزارت كشور دولت ملى را عهده دار بود و بختيار كه تا سال ها بعد در رده ى رهبرى اين حركت باقى ماند، كسى است كه اسناد وابستگى او در همان زمان از خانه ى سدان به دست آمده بود و بعد از آن نيز به عنوان عنصرى ذخيره در لحظاتى كه هيچ اميدى به دوام استبداد نمى رفت ، جهت پيش گيرى و كنترل حركت اسلامى مورد استفاده قرار گرفت ، ولى اين مقدار، دليلى تام بر وابستگى سياسى و خيانت آميز رهبرى جبهه ملى ، در سال هاى قبل از 1332 نيست .
نيروى مذهبى كه بعد از شهريور بيست حضور زنده ى خود را در صحنه ى سياست ، حتى قبل از حيات سياسى جبهه ى ملى ، نشان داده بود و به سرعت در حال بسط و توسعه بود، بدون شك با عملكرد رهبرى جبهه ى ملى در اولين گام هاى توسعه و شتاب خود به ركود كشانيده شد و با ركود اين حركت بين حوادث سى تير 1331 با بيست و هشت مرداد 1332، گواهى گويا بر ادعاى فوق است ؛ زيرا در سى تير دكتر مصدق استعفاى خود را تقديم كرد و از سياست كناره گرفت ؛ دربار به فرماندهى قوام با تمام قواى نظامى به ميدان آمد؛ با اين حال دربار قبل از مهلتى كه آيت الله كاشانى براى آن مقرر كرده بود، با خوارى تمام شكست را پذيرفت ؛ ولى در بيست و هشتم مرداد در حالى كه مصدق ، تمام قواى نظامى و بلكه با انحلال مجلس ‍ تمام امكانات قانونى كشور را در دست داشت ، با حضور تعدادى رجاله و با خرج دلارهايى كه بسيار محدود بود؛ از سياست كنار گذاشته شد. با كنار رفتن جبهه ملى ، امريكا كه در اثر موقعيت برتر جهانى خود، جاى پاى خود را در تحولات اخير ايران بازيافته بود، به عنوان قدرت مسلط، به گسترش ‍ حاكميت خود پرداخت . مانعى كه نه تنها انتقال قدرت از انگلستان به امريكا، بلكه اصل استعمار را در ايران تهديد مى كرد، حركت ضد استعمارى مردم ايران بود كه بعد از شهريور بيست دوباره فرصت ظهور يافته و اين حركت كه در شكل مردمى خود در چهار چوب يك سياست دينى اوج گرفت ، تنها در همين مسير نيز قدرت و دوام مى يافت .
عملكرد جبهه ى ملى در جهت تضعيف نيروى مذهبى كه به شكست اين جبهه نيز انجاميد، الزاما يك رفتار آگاهانه كه متصف به خيانت و يا در خدمت حاكميت آمريكا باشد، نبود، هر چند كه امريكا از اين جريان و رفتار آگاهانه ى عواملى كه وابستگى آن ها به استعمار مسلم و اثبات شده بود، استفاده كرد. رفتار جبهه ى ملى با آيت الله كاشانى را در نحوه ى نگاه آن ها به دين كه با يك اشتباه سياسى نيز همراه شده است ، مى توان توجيه كرد. رهبرى جبهه ى ملى - پس از حاكميت استبدادى رضاخان كه با حذف آزادى و دموكراسى در جهت وابستگى اقتصادى گام بر مى داشت ، براى تاءمين اهداف روشنفكرانه ى خود با حركت ضد استعمارى نيروى مذهبى هم آهنگ شد و از اين رهگذر قدرت و توان مردمى چشمگيرى پيدا كرد. جبهه ى ملى بعد از به قدرت رسيدن ، به دليل ديدگاه غير مذهبى خود در پى اجراى سياستى بر آمد كه به جدايى آن از ديانت معترف است . اعتقاد به جدايى دين از سياست كه با اتخاذ يك سياست غير دينى همراه بود، زمينه ى انتقاد نيروى مذهبى را فراهم آورد و اشتباه سياسى جبهه ى ملى نيز از نحوه ى برخورد آن ها با انتقادات اين نيرو آغاز مى شود. جبهه ى ملى و رهبرى آن كه در دامن جريان هاى منورالفكرى و روشنفكرى مشروطه و بعد از آن پرورش يافته و از فضاى غالب بر اين جريان ها كه ويژگى ضد دينى دارد، رنگ گرفته است ، با غفلت از موقعيت مردمى نيروى مذهبى ، انتقادات رهبران اين نيرو را ناشى از تعهد و ايمان دينى آن ها نمى داند و به قدرت طلبى و خصلت هاى نفسانى آن ها نسبت مى دهد؛ به همين جهت در اولين برخورد، فداييان اسلام را دربند مى كند و در برخوردهاى بعدى در جهت حذف آيت الله كاشانى قدم بر مى دارد و كار به جايى مى رسد كه در برخورد با عناصر فعال سياسى نيروى مذهبى ، به مقدسات دينى اهانت مى شود و بدين ترتيب خصلت غير دينى و ضد دينى جبهه ى ملى نه تنها نسبت به مسائل اجتماعى ، بلكه نسبت به مسائل دينى نيز آشكار و علنى مى گردد .
رهبرى جبهه ى ملى پيش از اين نيز عدم تعهد خود را نسبت به مسائل فردى دين ، با حمايت ضمنى اى كه در برخى از نطق ها از مسائلى ، نظير كشف حجاب كرده است ، آشكار كرده بود؛ ولى فضاى تبليغاتى جديد كه پيش از اين به آن اشاره شد موج نوينى را به وجود آورد كه حساسيت تمام بخش هاى مذهبى و از جمله مرجعيت شيعه را برانگيخت .
جبهه ى ملى براى رفع مشكلات اقتصادى كه در درگيرى با انگلستان پيش ‍ آمده بود، سياست ديگرى را در پيش گرفت كه به حساسيت فوق شدت بخشيد. اين سياست كه به تحليل بسيارى از مدافعان حركت ملى ، توسط رهبرى جبهه ى ملى تقويت مى شد، بهره گيرى از امكانات امريكا از راه استفاده از تضادى بود كه بين منافع امريكا و انگليس جريان داشت . رهبرى جبهه ى ملى براى اجراى سياست فوق ، ميدان جديدى را براى فعاليت هاى حزب توده فراهم آورد تا از اين طريق با بزرگ نشان دادن خطر حزب توده ، حمايت از جبهه ى ملى را براى آمريكا ضرورى نشان دهد. اوج فعاليت حزب توده و همراهى ضمنى دولت ملى از آن ، زمينه ى ديگرى را براى اتهام اين جبهه در نزد نيروهاى مذهبى فراهم آورد. نتيجه ى برخوردهاى فوق ، خطرى بود كه از ناحيه ى حاكميت جبهه ى ملى ، براى مذهب احساس مى شد و اين احساس به گونه اى بود كه حتى آيت الله كاشانى را كه براى اجراى طرح ملى شدن نفت ناگزير به اين جبهه اعتماد كرده بود، مورد اعتراض قرار مى داد.
اشتباه سياسى جبهه ى ملى اين بود على رغم بى اعتقادى به باورهاى دينى مردم ، به عنوان يك حركت سياسى درصدد جلب حمايت نيروى مذهبى بر نيامد. جبهه ى ملى با ساده انگارى تمام مى پنداشت بدون وساطت مذهب به نيروى ملت مستظهر است . بى توجهى به مذهب و نيروى مردمى ، تنها اشتباه جبهه ى ملى نبود، بلكه خطايى بود كه بر جو غالب منورالفكران و روشنفكران در تمام اين سال ها حاكميت داشت .
وقايع بيست و هشت مرداد، اشتباه و خطاى آشكار پندار ملى گرايان را مبنى بر حمايت مردم از آن ها نشان مى داد، هر چند به دليلى كه از اين پس ‍ خواهد آمد روشنفكران تا يك دهه بعد نيز از كودتا درس لازم را نگرفتند و بدون آن كه به تحليل عملكرد خود بپردازند، با تكبر و عنادى آشكار به متهم كردن نيروى مذهبى پرداختند و هم چنان فاصله ى خود با مذهب را حفظ كردند.
اگر جبهه ى ملى و رهبرى آن ، از ذهنيت ضد دينى منورالفكران صدر مشروطه رنگ نمى گرفت و قدرت يك تصميم بخردانه ى سياسى را مى داشت ، مى بايست لااقل به همان اندازه كه به حمايت امريكا در درگيرى با انگلستان اميد داشت و در راه جلب آن تلاش مى كرد، به حمايت نيروى مذهبى نيز دل مى بست و براى تحصيل آن به مقدارى هر چند اندك مى كوشيد.
رهبرى جبهه ى ملى نه تنها در جلب حمايت نيروى مذهبى كوششى نكرد، بلكه به آن بخش از نيروى مذهبى كه استعداد همكارى با او را بيش از ديگر بخش ها دارا بود، به عنوان خطرناك ترين رقيب و دشمن خود نگاه كرد و تمام تلاش خود را براى حذف آن به كار بست .
موقعيت و نقش اجتماعى آيت الله كاشانى از بسيارى جهات شبيه موقعيت مدرس در بعد از مشروطه است . او براى رويارويى با استعمار كه آن روز در مسئله ى نفت تجسم يافته بود، على رغم موقعيت مردمى خود، همانند مدرس فاقد ابزارهاى سياسى مناسب در ميان مديران اجتماعى كشور بود، زيرا فضاى حاكم بر ذهنيت رجال سياسى ، مانند چند دهه ى گذشته ، يك فضاى دينى نبود، بلكه فضاى روشنفكرانه اى بود كه پس از گذراندن استبداد رضاخانى و تحت تاءثير آموزش هاى چپ از شعارهاى ضد استعمارى نيز بهره مى برد و مى كوشيد تا با استفاده از امكانات سياسى موجود، حركت ضد استعمارى خود را سازمان دهد.
آيت الله كاشانى با توانى كه به مراتب بيش تر از توان مدرس در بسيج مردم بود، در جهت كوتاه كردن دست انگلستان اقدام كرد؛ ولى شايد ظرافت سياسى حركت آيت الله كاشانى در حد مدرس نبود.
آيت الله كاشانى بعد از آن كه امامى به دليل حمايت از قوام نتوانست در مقام رياست مجلس دوام بياورد، با آن كه در مجلس شركت نمى كرد به رياست مجلس برگزيده شد. پذيرش رياست مجلس شايد يك خطاى سياسى اى بود كه او را از موضع رهبرى نيروى مذهبى در سطح رجال سياسى موجود تنزل مى داد و زمينه را براى تهاجمات بعدى جبهه ى ملى فراهم مى ساخت .
آيت الله كاشانى بعد از آن كه مورد هجوم مشترك رجال سياسى تهران قرار گرفت و نيز بعد از آن كه اين بسيج همگانى چهره ى ضد دينى خود را آشكار ساخت ، اين حقيقت را به خوبى درك كرد كه سرنوشتى جز شكست ، براى حركتى كه در سى تير پيروزى آن را تمام شده مى دانست ، وجود ندارد و اين نكته را نيز مى دانست كه با شكست اين حركت ، امريكا به عنوان نيروى مسلط جايگزين انگلستان خواهد شد.
خطاى سياسى جبهه ى ملى در نظر آيت الله كاشانى اشتباهى نبود كه از ذهن يك سياست مدار متوسط دور بماند و از اين رو او بر خيانت اين گروه ، نسبت به حركتى كه با حمايت و مقاومت مردمى ، تمام دولت هاى بعد از شهريور را به سقوط دولتى كه نقش محورى در گذر از حركت ضد استعمارى موجود و انتقال از سلطه ى انگليس داشت ، حدس زد و در حالى كه بسيارى از اهرم هاى قدرت از دست او خارج شده و تشتت و اختلاف ، نيروهاى داخلى را در اصطكاك با يكديگر قرار داده بود و زمينه هاى تفاهم و همكارى بين نيروهاى مذهبى و ملى از بين رفته بود، تمام تلاش خود را براى جلوگيرى از بحرانى تر شدن وضع موجود و تداوم حالتى كه ملى شدن نفت را تضمين مى كرد، به كار برد و سرانجام در حالى كه وقوع كودتا را پس ‍ از مشاهده ى مهره سازى پيشين احساس مى كرد، جهت آزمون آنچه كه احتمال مى داد و نيز جهت قضاوت آيندگان ، نامه اى به دكتر مصدق مرقوم داشت .
نكاتى كه نامه را در بردارد، چيزى جز ترسيم وضعيت موجود نيست ؛ يعنى تحليل آرمان ها و خصوصيات فكرى و رفتار عملى گروه هاى درگير نيز، ما را به آنچه كه در آن نامه آمده است ، رهنمون مى كند.
شك و گمانى كه آيت الله كاشانى پس از مدت ها همكارى نسبت به جناح رقيب داشت ، يكى از احتمال هاى معقولى است كه تا دليلى بر نفى آن نباشد، قابل انكار نيست ؛ ولى اين احتمال تنها احتمال ممكن براى تحليل موضع گيرى هاى رهبرى جبهه ى ملى نيست ، بلكه با نگاهى خوش بينانه تحليل پيشين را نيز مادام كه دليلى بر نفى آن وجود نداشته باشد، مى توان قابل قبول دانست .
4 3 1 آيت الله بروجردى
قوى ترين و عمده ترين مركز مذهبى جامعه در سال هاى بعد از 1320، قم مى باشد كه آيت الله بروجردى در آن مستقر است ، او گرچه حضور سياسى فعالى ، نظير فداييان اسلام و يا آيت الله كاشانى در جامعه ى ايران ندارد؛ ولى قدرت قوى اجتماعى ايشان يك نيروى بالقوه و آماده اى را در جامعه ى ايران تشكيل مى دهد كه در موضع گيرى ها و رفتار سياسى ديگر نيروها مؤ ثر است ؛ زيرا نيروهاى ديگر حريم او را به گونه اى پاس مى دارند تا رويارويى و يا برخورد بالفعل آن را به دنبال نداشته باشد.
قدرت قوى آيت الله بروجردى به عنوان قدرت مذهبى ، از ناحيه ى مرجعيت او تاءمين مى گردد. موقعيت مرجعيت شيعه همواره به گونه اى است كه به طور طبيعى استراتژى مبارزه و درگيرى نيروى مذهبى ، از شيوه ى رفتار و عملكرد او تعيين مى شود؛ زيرا اگر مرجعيت شيعه رهبرى يك حركت سياسى همه جانبه را، وظيفه ى خود بداند، قطب هاى مختلف مذهبى در سايه ى رهبرى او، وحدت و هم آهنگى يم يابند؛ در غير اين صورت جنبش هاى مذهبى به صورت جريان هاى هم عرض با يكديگر ظاهر مى گردند. نقشى را كه آيت الله بروجردى در اين مقطع از تاريخ تشيع ايفا كرد و آثارى را كه او در مسير تداوم حركت شيعى بر جاى گذاشت ، در چهار عنوان زير مى توان ذكر كرد:
1.تمركز مرجعيت در شخص واحد
توان و قدرت علمى آيت الله بروجردى ، اين امكان را براى نيروى مذهبى فراهم كرد تا با تمركز مرجعيت در ايشان ، انسجام و وحدت نيروى مذهبى و در نتيجه امكان استفاده از آن را فراهم آورد. اين تمركز و وحدت همان طور كه اشاره شد نيروى آماده اى را شكل مى دهد كه در محاسبه و عملكرد ديگر نيروها مؤ ثر مى باشد.
2. انتقال مرجعيت از نجف به ايران
استقرار آيت الله بروجردى در قم ، مرجعيت شيعه را كه بعد از ضعف حوزه ى اصفهان در اغلب دوره ها در نجف مستقر بود، به ايران منتقل كرد و اين مسئله در عملكرد سياسى نيروى مذهبى نقشى تعيين كننده مى توانست داشته باشد.
3. توسعه ى كمى و كيفى حوزه ى علميه ى قم
وجود يك مرجع قوى در قم ، جاذبه هاى علمى لازم و هم چنين امكانات مادى مورد نياز را براى گسترش كمى و كيفى حوزه علميه ى قم فراهم كرد. آيت الله بروجردى نظير سلف صالح خود، آيت الله حائرى ، تمام نيرو و توان خود را در جهت حفظ و بسط و توسعه ى حوزه ى علميه ى قم به خدمت گرفت و در اين راستا از هر حركت سياسى ديگرى كه اين هدف را در معرض تهديد قرار مى داد، جلوگيرى مى كرد. آيت الله بروجردى در شرايطى اين هدف را تعقيب مى كرد كه حوزه در زير ضربات سخت دوران بيست ساله ى استبداد از ابتدايى ترين امكانات محروم شده و عناصر بسيارى را نيز از دست داده بود.
4. توسعه ى شبكه ى ارتباطى قم با نقاط مختلف ايران
استقرار مرجعيت در قم ، مستلزم ارتباط آن با تمام شهرستان ها، از طريق نمايندگان مختلف بود. آن ها با حضور فعال خود، از يك سو اطلاعات و امكانات انسانى و مادى مورد نياز را فراهم مى كردند و از سوى ديگر مى توانستند به عنوان واسطه براى ابلاغ پيام ها مورد استفاده قرار گيرند.
امر ديگرى كه ارتباط بين قم و شهرستان ها را گسترش مى داد، اعزام مبلغان در ايام مذهبى ؛ نظير ماه هاى محرم و رمضان بود؛ زيرا در اين اعزام ها كه با توسعه ى حوزه ى علميه به طور طبيعى انجام مى شد، برخورد روياروى و چهره به چهره ى نيروى مذهبى با مردم گسترش و نيز آموزش هاى دينى عمق مى يافت . توسعه ى علمى قم و گسترش شبكه ى ارتباطى آن ، گرچه نقش سياسى مستقيمى را در اين مقطع بازى نكرد؛ ولى از پايه هاى تحكيم قدرت مذهبى به شمار مى رفت و در دهه هاى بعد كه قم نقش سياسى فعالى را عهده دار شد، اثر سياسى خود را نشان داد.
قم در اين سال ها بيش از آنكه از نظر سياسى مهم باشد، از جهت نقشى كه در پى ريزى ساختار فكرى و سازماندهى اصول يك حركت اجتماعى فعال به عهده دارد قابل اهميت است .
آيت الله بروجردى با آن كه در اين مقطع به دليل خلاء يك قدرت مسلط، زمينه ى ايجاد يك موج سياسى فعال را بيش از ديگران دارا بود، احساس ‍ مى كرد كه نيروى مذهبى على رغم قدرت مردمى خود، توان تداوم و كنترل حضور فعال سياسى در صحنه ى اجتماعى را ندارد. در يكى از جلساتى كه برخى از فضلا در دوران حيات ايشان تشكيل مى دهند، تصميم گرفته مى شود تا از ايشان تقاضا كنند، تعيين پنج مجتهدى را كه به حكم متمم قانون اساسى ناظر بر مصوبات مجلس هستند، بر دولت الزام نمايند. نماينده اى كه پيام آن جمع را به ايشان مى رساند، مى گويد: آيت الله بروجردى در پاسخ فرمودند: شما آن پنج مجتهد را تعيين كنيد تا من آن ها را جهت نظارت بر مجلس معرفى كنم . اين پاسخ كوتاه ، ديدگاه آيت الله بروجردى را به روشنى بيان مى كند.
ناتوانى نيروى مذهبى براى حضور در مجلس تنها به جهت ضعف و كمى انديشوران دينى نيست ، بلكه به جهت فضاى حاكم بر رجال سياسى ايران و نيز جو موجود در مجلس مى باشد. آنچه كه آيت الله بروجردى براى اقدام مذكور نياز دارد، تنها وجود پنج مجتهد نيست ، بلكه علاوه بر آن وجود مجلسى است كه به احكام شريعت پايبند باشد و به مقابله و رويارويى و در نتيجه شكستن حريم مجتهدانى كه موظف به پاسدارى از شريعت هستند، نپردازد؛ يا لااقل وجود پنج مجتهدى كه على رغم همه ى نارسايى ها توان آن را داشته باشند كه چون مدرس در مجلسى كه همه به مخالفت با او بر مى خيزند، حضور به هم رسانند و هم چنان مقاوم باقى بمانند؛ يعنى بدون دسترسى بر وسايل تبليغى و با ايستادگى در مواضع شرعى خود، بتوانند در برابر تمام جو سازى هايى كه قلم هاى حاكم روشنفكران ايجاد مى كنند، دوام بياورند؛ در شرايطى كه آيت الله كاشانى كه لحظه لحظه زندگى خود را در مبارزه ى مختلف سياسى با استعمار و به ويژه انگلستان سپرى كرده و در صحنه هاى مختلف سياسى ورزيده و توانمند مانده است ، متهم به انگليسى و يا حتى نامسلمان بودن مى شود، چه كسى را توان بقا است . به دلايلى از اين قبيل است كه آيت الله بروجردى ، نظير ديگر مراجعى كه بعد از مشروطيت از حضور سياسى فعال در مسائل اجتماعى خوددارى كردند، با حركت هاى سياسى مقطعى به حفظ و حراست و نيز بسط و توسعه ى آموزش هاى مذهبى مبادرت ورزيد. نتيجه ى تلاش هاى مستمر و پى گير آيت الله بروجردى ، تربيت صدها طلبه و ده ها مجتهدى است كه در دهه هاى بعد با استفاده از امكانات ايجاد شده توسط ايشان ، حركت هاى بعدى نيروى مذهبى را سازماندهى و رهبرى كردند. حوزه ى علميه نيز با استفاده از موقعيت هاى علمى ايجاد شده توسط آيت الله بروجردى ، توانست هم زمان با بسط انديشه هاى غربى كه بعد از شهريور بيست آغاز شده بود، به بررسى و نقد آن ها بپردازد و با بهره گيرى از امكانات فلسفى و عرفانى تشيع در جهت رويارويى با انديشه هاى غربى ، گام هاى نخستين خود را دارد.
خلاصه
نسبت نيروهاى موجود در ايران در شهريور 1320 ه .ش دگرگون مى شود و نتيجه ى آن تا دوازده سال بعد به گونه اى تقريبا مشابه باقى مى ماند.
استبداد در اين دوره داراى ضعف است ، در تحليل شدت و ضعف استبداد استعمارى بايد جايگاه قدرت مادر را در نظام سلطه ى جهانى استعمار در نظر داشت .
قبل از جنگ جهانى دوم ، انگلستان در ميان كشورهاى استعمارى از موقعيت ممتاز و ويژه اى برخوردار بود؛ اما بعد از جنگ ، انگلستان در رقابت با ديگر قدرت ها نتوانست با استفاده از شبكه ى سياسى موجود حرف آخر را در زمينه ى سياسى ايران بزند و در نتيجه استبداد استعمارى در كشاكش بين قدرت هاى داراى نفوذ به گونه اى متزلزل در آمد.
با حضور دوباره ى دولت روس در طول جنگ جهانى دوم و بعد از آن ، جناح چپ منورالفكران كه با روى كار آمدن رضاخان غرامت ناپختگى و ناتوانى سياست شوروى را پرداخت كرده بودند، ديگر بار با اعتبار و قدرتى قوى در قالب حزب توده به ميدان آمدند و تحت تاءثير اين واقعه جريان عمده اى از منورالفكران پديد مى آيد. اين جريان از بار سياسى چپ نسبت به هيئت حاكمه برخوردار است و پس از آن با عنوان نيروى روشنفكر جامعه شناخته مى شد.
روشنفكران على رغم اشتراكات ظاهرى كه داشتند، به دو جناح چپ و راست تقسيم شدند: جناح چپ كه سايه ى آن بر جناح راست سنگينى مى كرد، بعد از شهريور بيست در قالب حزب توده سازمان يافت . عملكرد سياسى حزب توده تابع مستقيمى از سياست شوروى بود.
جناح راست طيف گسترده اى را تشكيل مى داد و در يك انسجام جبهه اى با هشت سال تاءخير در قالب جبهه ى ملى در پى كسب قدرت بر آمد . علت تاءخير اين جناح پيشينه ى بيمار و كارنامه ى سياه آن در دوران رضاخان است .
جبهه ى ملى در طرح مسئله ى نفت ، با حمايت بخشى از نيروى مذهبى به قدرت رسيد؛ ولى پس از به قدرت رسيدن به دليل بى توجهى به نقش ‍ نيروى مذهبى در جلب حمايت هاى مردمى ، از رعايت حريم آن خوددارى كرد.
منورالفكران از راه تحقيق و كاوش به حقيقت و هويت تمدن غرب پى نبرده بودند؛ بلكه در يك حالت روانى خاص شيفته ى آن شده بودند و به همين دليل پرسش درباره ى چيستى و هستى غرب را نيز تحمل نمى كردند.
بعد از شهريور بيست روشنفكران با حفظ همه ى سوابق منورالفكران گام هاى نخستين را در مسير تعليم آموزش هاى غربى در الحادى ترين چهره ى آن كه از طريق جزوه هاى حزب توده تاءمين مى شد، برداشتند. هم زمان با رهايى نيروى مذهبى از فشار استبداد بيست ساله و شيوع آموزش هاى غربى ، نيروى مذهبى در كنار درگيرى هاى سياسى ميدان جديدى را براى درگيرى هاى فكرى يافت . حوادث بعدى نشان مى هد كه اين ميدان صحنه ى جدى كارزار نيست و صحنه ى جدى مبارزه هم چنان در عرصه ى سياست باقى است .
فداييان اسلام با تاءكيد بر شعائر اسلامى ، همكارى با جبهه ى ملى را مشروط به اجراى احكام اسلامى قرار مى دادند، اما طفره ى دولت ملى موجب شد تا آن ها بيست ماه از دوران حكومت مصدق را در زندان سپرى كنند.
وسايل و ابزارهايى كه آيت الله كاشانى از آن ها استفاده مى كرد، علاوه بر نفوذ مردمى خود، از يك سو قدرت نظامى فداييان اسلام و از ديگر سوى عناصر سياسى جبهه ى ملى بود.
آيت الله كاشانى بعد از پيروزى سى تير به مراتب بيش تر از قبل و با اطمينان به دولت مصدق گام هاى بعدى را به عنوان يك رهبر مذهبى فراتر از مرزهاى ايران ، با طرح يك مقابله ى همگانى و تشكيل ارتش بيست ميليونى ملل اسلامى در برابر دولت تازه تاءسيس اسرائيل برداشت .
جبهه ى ملى بعد از به قدرت رسيدن ، به نيروى مذهبى به عنوان يك رقيب سياسى نگريست . اگر جبهه ملى و رهبرى آن از ذهنيت ضد دينى منورالفكران صدر مشروطه رنگ نمى گرفت و قدرت يك تصميم بخردانه ى سياسى را مى داشت ، لااقل به همان اندازه كه به حمايت آمريكا در درگيرى با انگلستان اميد داشت و در راه جلب آن تلاش مى كرد، به حمايت نيروى مذهبى نيز دل مى بست و براى تحصيل آن به مقدارى هر چند اندك مى كوشيد.
آيت الله بروجردى گرچه حضور سياسى فعالى ، نظير فداييان اسلام و يا آيت الله كاشانى در جامعه ى ايران نداشت ؛ ولى قدرت هاى قوى اجتماعى ايشان كه از ناحيه ى مرجعيت شيعه تاءمين مى شد، يك نيروى بالقوه و آماده اى را تشكيل داد كه در موضع گيرى ها و رفتار سياسى ديگر نيروها مؤ ثر بود؛ زيرا ديگر نيروها حريم او را به گونه اى پاس مى دارند تا رويارويى يا برخورد بالفعل آن را به دنبال نداشته باشد. نقشى را كه آيت الله بروجردى در تداوم حركت شيعى جامعه ى ايران ايفا كرد، عبارت است از: الف : تمركز مرجعيت در شخص واحد. ب : انتقال مرجعيت از نجف به ايران . ج : توسعه ى كمى و كيفى حوزه ى علميه ى قم .د: توسعه ى شبكه ى ارتباطى قم با نقاط مختلف ايران .
2. نيروهاى اجتماعى ايران از 1332 تا 1342  
1 2 استبداد آمريكايى  
بيست و هشت مرداد 1332، نقطه ى عطف ديگرى در كيفيت نيروهاى سه گانه و نيز جايگاه اجتماعى آن هاست . و وضعيتى كه در اين مقطع ايجاد مى شود، تقريبا به گونه اى يكسان تا سال 1342 ادامه مى يابد. موقعيت هر يك از نيروهاى سه گانه در اين مقطع از تاريخ ايران به صورت زير ترسيم مى شود:
ابتكار عمل براى تغيير نسبت نيروها در واقع در دست استبداد بود كه با كودتاى زاهدى به قدرت رسيد و از آن جا كه اين كودتا پس از مدتى تشنج بين نيروهاى اجتماعى ايران ، با حمايت امريكا به موفقيت رسيد؛ استبدادى نيز كه از اين طريق قدرت مى يافت ، در چهارچوب موقعيت استعمارى امريكا عمل مى كرد. حوادث بعد از جنگ دوم جهانى كه به برترى موقعيت امريكا در ميان بلوك غرب انجاميد، پيش بينى جايگزينى امريكا را نسبت به كشورهايى كه از شبكه هاى نفوذ انگليسى برخوردار بودند، ممكن و ميسر مى ساخت و تنش و تزلزل استبداد دهه ى قبل بيش از آن كه حاصل اين انتقال باشد، نتيجه ى حضور قدرت نظامى و سياسى شوروى و نيز اوج گيرى فعاليت هاى نيروى مذهبى بود.
صف بندى و تقسيمات سياسى كلى ترى كه در سطح معادلات جهانى بين بلوك شرق و غرب شكل مى گرفت ، ايران را در قلمرو نفوذ غرب قرار داد و همين مسئله سبب حذف يكى از عوامل اصلى تضعيف استبداد از صحنه ى سياسى ايران شد. با حذف شوروى ، حزب توده نيز كه در عملكرد خود تابع آن بود، به سكوت ، سازش و يا تبعيد مجبور شد.
بخش فعال نيروى مذهبى ؛ يعنى آيت الله كاشانى كه از عوامل اصلى سقوط دولت هاى بعد از شهريور بيست شمرده مى شد، در عملكرد اخير جبهه ملى ، زمينه هاى فعاليت خود را از دست داده بود و اين مجموعه عواملى بود كه حاكميت استبداد امريكايى را در طى كودتايى كه بسيار ارزان تمام شد، ممكن و ميسر ساخت .
موقعيت استبداد در سال هاى 1332 1342 به دليل وابستگى به امريكا، تابع موقعيت جهانى و سياست هاى خارجى امريكا بود؛ به همين دليل استبداد تا سال 1340 با خشونت تمام همه ى نيروهاى رقيب را در انزواى كامل قرار داد و پس از آن به دليل قدرت گرفتن دموكرات ها و سياست خارجى جديدى كه رئيس جمهور وقت آمريكا، كندى تعقيب مى كرد، تحولاتى در خط مشى استبداد حاصل شد.
سياست كندى دو هدف عمده را در كشورهاى تحت نفوذ آمريكا تعقيب مى كرد:
1. تخريب كامل ساختار اقتصادى و فرهنگى اين كشورها در جهت تاءسيس ‍ بازارهاى مصرف و ديگر نيازهاى اقتصادى امريكا
2. اعطاى نوعى دموكراسى كنترل و هدايت شده ى امريكايى جهت پيش گيرى از نارضايتى هايى كه ناگزير به سوى مقاومت هاى قهرآميز پيش ‍ مى رفت .
مجرى اين سياست ها در ايران ، ابتدا على امينى و بعد از آن شخص شاه بود و انقلاب سفيد شاه حركتى بود كه براى تحقق اهداف فوق بايد انجام مى شد. برخى از اصول انقلاب سفيد، جهت گيرى فرهنگى و برخى ديگر نتيجه ى اقتصادى داشت . از اصولى كه هدف فرهنگى انقلاب سفيد را تعقيب مى كرد، اصلى بود كه با پوشش گرفتن از عنوان آزادى زنان به منظور ترويج فساد و فحشا، با موج جديدى از تبليغات فيلم ها و نشرياتى كه الگوى مصرفى غرب را براى زن تبليغ مى كردند، همراهى مى شد و از جمله اصولى كه هدف اقتصادى سياست كندى را تاءمين مى كرد، اصلاحات ارضى بود. نتايجى كه اصلاحات ارضى در حيات اقتصادى جامعه ى ايران به همراه داشت ، عبارت بود از:
1-12. از بين بردن اقتصاد كشاورزى ايران
تا قبل از اجراى اصلاحات ارضى ، نظام كشاورزى ايران ، نظام ظالمانه ى ارباب رعيتى بود و بخش عمده ى آن به دليل فقر مالى كشاورزان و موقعيت جغرافيايى ايران كه نظام آبيارى پر هزينه اى را تحميل مى كند، با هزينه ى ارباب ها تاءمين مى شد.
با اصلاحات ارضى ، ارباب ها زمين هاى خود را در اقساط بيست و پنج ساله به رعيت واگذار مى كردند و در راءس ارباب ها شاه بود كه زمين هاى حاصلخيز مملكت را از رضاخان به ارث برده بود. او با فروش قسطها به بانك ، وجه آن ها را نيز هم زمان دريافت كرد. با فروش زمين ها به كشاورزان فقيرى كه امكان تاءمين هزينه هاى مورد نياز را نداشتند، كشاورزى به سرعت افول كرد و نتيجه ى اين روند، خشكيدن بيش از دوازده هزار قنات در سال هاى اوليه بعد از اجراى اصلاحات ارضى بود.
212. ترويج تجارت و صنعت وابسته
ارباب ها با واگذارى زمين ، سرمايه هاى خود را در مسير تجارت و صنايع وابسته قرار دادند و با اين كار نه تنها صنعت را در خدمت كشاورزى به كار نبردند، بلكه در تجارت به رقابت با محصولات كشاورزى داخلى پرداختند.
افزايش درآمد نفت كه در سال هاى پس از انقلاب سفيد و خصوصا در آغاز دهه ى پنجاه به وقوع پيوست ، به جريان فوق سرعت و شتاب بيش ترى داد و در حالى كه گندم و برنج كشاورزان داخلى بر روى دست هاى آن ها باقى مانده بود، هزاران تن از محصولات مشابه خارجى در جهت رقابت با آن ها وارد شد.
312 رشد شهرنشينى و مصرف هاى شهرى
خروج سرمايه از روستا به شهر و مصرف آن در تجارت كه با ورود كالاهاى مصرفى لوكس همراه بود، بر جاذبه هاى زندگى شهرى به شدت افزود؛ از طرف ديگر با شدت گرفتن خرابى و فقر در روستا، زمينه ى زندگى روستايى از بين رفت و بدين ترتيب خيل كشاورزان به سوى شهر سرازير شدند و طبيعى است كه با ورود به شهر، الگوهاى جديد مصرف نيز بر آن ها تحميل مى شود.
جريان مهاجرت از روستا به شهر در سال هاى قبل از 1342 روند طبيعى و سالمى را طى مى كرد، ولى بعد از اين مقطع مهاجرت از نمودار بى سابقه اى كه در جهت تخريب كامل روستاست ، برخوردار مى شود.
412. تك محصولى كردن اقتصاد ايران
نابودى كشاورزى بدون جايگزينى مناسب ، علاوه بر آن كه صادرات ايران را منحصر به نفت كرد، واردات را نيز در جميع جهات افزايش داد. نياز به واردات در شرايطى كه بيش از يك كالا براى صدور وجود ندارد، قدرت چانه زدن را از صادركننده مى گيرد و قيمت بازار را در دست فروشنده قرار مى دهد. خريدار در چنين حالتى نه تنها به تعيين قيمت مى پردازد، بلكه از نحوه ى خريد خود به عنوان يك حربه ى قوى سياسى و فرهنگى استفاده مى كند
سياست تك محصولى كردن اقتصاد كشورهاى زير سلطه ، سياستى است كه به طور هم زمان در كشورها و مناطق تحت نفوذ امريكا اجرا مى شود.
2 2 روشنفكرى در انتظار دموكراسى  
جناح چپ روشنفكران ؛ يعنى حزب توده با تعيين استراتژى شوروى نسبت به ايران ، قدرت موضع گيرى فعال خود را از دست داد و در برابر كودتاى بيست و هشت مرداد از يك حالت كاملا انفعالى برخوردار بود. از مهم ترين اتهاماتى كه به حزب توده بعد از كودتا وارد شد، اين بود كه حزب توده على رغم قدرت نظامى گسترده ، تنها با سكوت نظاره گر حوادث شد و از شبكه نظامى خود هيچ استفاده نكرد.
بعد از كودتا، بخش گسترده اى از حزب و رهبرى آن جذب دربار شدند و با مصاحبه هايى كه در زمينه ى وابستگى حزب به شوروى انجام دادند، بسيارى از زمينه هاى فعاليت هاى بعدى حزب را از بين بردند و بخش ديگر به عنوان نيروهاى ذخيره راهى كشورهاى شرقى شدند و عده ى معدودى از جوانان حزب كه از صداقت بيش ترى نسبت به مبانى فكرى خود برخوردار بودند و از پيوستن به دربار پرهيز كردند، اعدام شدند.
رهبرى جبهه ى ملى نيز با استراتژى مبارزه ى قانونى ، به بهانه ى اين كه استبداد مانع از اين مبارزه است ، با سكوت فقط به نظاره ى حوادث بعد پرداخت و تنها يكى از عناصر اين جبهه ، يعنى دكتر فاطمى در حوادث كودتا به دست عناصر دربار به قتل مى رسد.
سكوت و انتظار جبهه ى ملى ، تا سال 1340 كه چراغ سبز آمريكا براى اجراى دموكراسى كنترل شده ، نشان داده مى شود، ادامه مى يابد و در اين سال عناصر جبهه ى ملى براى سازماندهى دوباره به تكاپو بر مى خيزند.
رقابت هاى مختلفى كه درون جبهه ايجاد مى شود، گروه بندى هاى جديدى را به دنبال دارد. در اين مقطع يكى از جناح هاى جبهه كه داراى گرايش هاى مذهبى نيز هست ، با عنوان نهضت آزادى ايران اعلان موجوديت مى كند. در بيانيه ى نخست نهضت آزادى ، بر مصدقى بودن نهضت و حركت در چهارچوب خط مشى جبهه تصريح و تاكيد مى شود.
3 2 قدرت بالقوه ى نيروى مذهبى  
دولت كودتا در ابتدا تلاش بسيارى براى گريز از درگيرى با نيروى مذهبى كرد؛ ولى نواب صفوى در اولين برخورد بعد از كودتا، در اعلاميه ى شديد اللحنى با غيرقانونى خواندن دولت ، آن ها را به اجراى منشور فداييان اسلام ملزم ساخت . دولت زاهدى با خويشتن دارى ، از پاسخ به اين درخواست خوددارى كرد و حتى مانع شركت آن ها در كنفرانس اسلامى اردن نشد و بعد از بازگشت از اين سفر، شاه توليت آستان قدس رضوى را به شرط عدم دخالت در سياست ، به رهبر فداييان اسلام پيشنهاد كرد؛ ولى فداييان اسلام با پاسخ بسيار تندى اين پيشنهاد را رد كردند.
اجراى پيمان نظامى سنتو در جهت منافع امريكا از ديدگاه فداييان اسلام ، يك خيانت بزرگ تلقى مى شد؛ لذا براى ممانعت از مسافرت حسين علاء كه جهت امضاى پيمان عازم بود ، به ترور ناموفق او اقدام كردند و بعد از اين اقدام بيش تر رهبران فداييان اسلام دستگير و جمعى از آن ها اعدام شدند.
آيت الله كاشانى كه به دليل شرايط بعد از سى تير، به مقدار زيادى توان سياسى خود را از دست داده بود، پس از اولين اطلاعيه اى كه جهت برقرارى روابط بين ايران و انگليس صادر شد؛ به موضع گيرى شديد مى پردازد و در يك مصاحبه ى مطبوعاتى مى گويد:
ملت شريف ايران هرگز تن به اين ذلت نخواهد داد، هر روزى كه دولت اعلان تجديد رابطه بدهد، روز عزاى ملى است و بايد مردم نوارسياه به سينه ى خود نصب كنند و بعلاوه هر مغازه به خط درشت به مغازه ى خود بنويسد و اظهار تنفر از انگليسى ها و مساعدترين آن ها، چه خارجى و چه عمال داخلى بنمايد. (185)
استبداد پس از پايان محاكمات رهبران جبهه ملى و تحكيم قدرت ، امكانات خود را در جهت محدوديت و كنترل آيت الله كاشانى به كار برد و سرانجام پس از دستگيرى فداييان اسلام ، آيت الله كاشانى را نيز به جرم حكم به قتل رزم آرا كه به وسيله ى فداييان اسلام اجرا شده بود، دستگير كردند. حمايت آيت الله بروجردى و ديگر مراجع از عتبات عاليات گرچه مانع اعدام ايشان شد؛ اما او تا پايان عمر، يعنى تا سال 1340 از هر گونه امكان براى تداوم حركت سياسى خود محروم ماند.
قدرت و توان دينى آيت الله بروجردى در سال هاى بعد از 1332 هم چنان باقى است و ايشان در اين سال ها با پرهيز از حركت سياسى فعال اهداف پيشين را تعقيب مى كند و حضور ايشان هم چنان دربار را ناگزير به رعايت حريم بسيارى از مسائل مذهبى مى كند. با شدت گرفتن قدرت استبداد مواضع آيت الله بروجردى نيز به تندى مى گرايد، تا آن جا كه حتى از پذيرفتن هيئت هايى كه از دربار به قم آمده بودند، خوددارى مى كند، يا كمك شاه را براى ساختن مسجد اعظم رد مى كند.
با رحلت آيت الله بروجردى كه در سال 1340 واقع مى شود، قدرت توانمند و قوى نيروى مذهبى كه مانع اجراى بسيارى از سياست هاى ضد دينى رژيم است ، فرو مى پاشد و دربار اولين برخورد را در جهت انتقال مرجعيت از ايران به نجف انجام مى دهد و پس از آن براى اجراى سياست هايى كه وجود آيت الله بروجردى مانع آن شمرده مى شد. بسيج شدند. حذف برخى از خصوصيات از متمم قانون اساسى ، براى افرادى كه جهت انجمن هاى ايالتى و ولايتى انتخاب مى شدند؛ نظير تدين ، يا سوگند به قرآن ، از اولين حركت هايى بود كه با هدف فوق آغاز شد. اعتراض علما و مراجع دينى در مخالفت با اين عمل ، با پاسخ ‌هاى تحقيرآميز شاه مواجه شد و حركت هاى بعدى آن ها نيز نتيجه اى نبخشيد. نيروى مذهبى هرگاه پيش از اين ، اعتراض و حركت هايى از اين قبيل انجام مى داد، با عقب نشينى سريع دربار مواجه مى شد، ولى اين بار با مقاومت دربار نزاع صورت جدى ترى پيدا كرد.
مقاومت همه جانبه ى مراجع دينى كه با حضور جدى امام خمينى همراه بود، سرانجام رژيم را ناگزير به تسليم كرد؛ ولى رژيم از اين حركت وسيع كه در سطح مرجعيت شيعه انجام شد و نيز از حضور گسترده ى مردم در تشييع جنازه ى آيت الله بروجردى و آيت الله كاشانى ، درس لازم را در شناخت قدرت مذهب فرا نگرفت و تعرضات بعدى خود را هم چنان ادامه داد.
اقدام شاه جهت اجراى سياست كندى كه با عنوان انقلاب سفيد ناميده شد، موج ديگرى را سازمان داد كه در نهايت به بسيج مردمى و حركت خونين پانزده خرداد و شهادت پانزده هزار نفر منجر شد. استبداد بعد از كشتار وسيعى كه نسبت به حركت مذهبى انجام داد، راه را براى گام هاى بعدى هموار ديد و طبق ماده واحده اى به نام كاپيتولاسيون ، مصونيت اتباع امريكا را نسبت به قوانين ايران به تصويب رسانيد و با اين كار استقلال قضايى و سياسى ايران را پايمال كرد و ايران را آشكارا به صورت مستعمره درآورد.
امام خمينى كه بعد از حوادث پانزده خرداد به تازگى آزاد شده بود، بار ديگر با موضع گيرى شديد خود در برابر اين اصل ، همگان را به مقاومت و رويارويى با آن فراخواند. برجستگى و حضور چشمگير امام در اين مقطع از تاريخ تشيع كه به تبعيد امام به تركيه و عراق منجر شد، موجب گرديد تا اين حركت در مسير تصميمات ، خطابه ها و پيام هاى ايشان رهبرى شود. رهبرى امام خمينى نسبت به حركت سياسى تشيع كه پيش از اين نيز مورد انتظار و توجه آيت الله كاشانى بود، نقطه ى عطفى را براى حركت اجتماعى شيعه و موقعيت آن نسبت به دو نيروى ديگر پديد آورد.
به دليل خصوصيات جديدى كه نيروى مذهبى و به تبع آن ديگر نيروهاى اجتماعى ، همراه با تحولات سال 1342 پيدا مى كنند، اين مقطع را مى توان سرفصل نوينى از تاريخ ايران در نظر گرفت كه به انقلاب اسلامى ايران و حوادث بعد از آن منجر مى شود.
خلاصه
بيست و هشت مرداد 1332 نقطه ى عطف ديگرى در كيفيت نيروهاى سه گانه است . ابتكار عمل براى تغيير نسبت نيروها در دست استبداد بود كه با كودتاى زاهدى به قدرت رسيد. موقعيت استبداد در سال هاى 1332 1342 و پس از آن تا 1357 به دليل وابستگى به آمريكا تابع موقعيت جهانى و سياست هاى خارجى آمريكا بود. استبداد تا سال 1340 با خشونت ، همه ى نيروهاى رقيب را در انزواى كامل قرار داد و پس از آن به دليل قدرت گرفتن دموكرات ها در آمريكا و سياست خارجى جديدى كه كندى تعقيب مى كرد، تحولاتى در خط مشى آن رخ داد. انقلاب سفيد شاه حركتى جهت تعقيب سياست هاى جديد آمريكا مبنى بر تخريب كامل ساختار اقتصادى و فرهنگى كشورهاى تحت نفوذ در جهت تاءسيس ‍ بازارهاى مصرف و اعطاى نوعى دموكراسى كنترل شده ى آمريكايى بود.
هدف هاى اصلاحات ارضى شاه عبارت بودند از: الف : از بين بردن اقتصاد كشاورزى . ب : ترويج تجارت و صنعت وابسته . ج : رشد شهرنشينى و فسادهاى شهرى . د: تك محصولى كردن اقتصاد ايران .
رهبرى جبهه ى ملى با استراتژى مبارزه ى قانونى ، به بهانه ى اين كه استبداد مانع از اين مبارزه است ، با سكوت به نظاره ى حوادث بعد از كودتا پرداخت . سكوت و انتظار جبهه ى ملى تا سال 1340 كه چراغ سبز امريكا براى اجراى دموكراسى كنترل شده نشان داده مى شود، ادامه مى يابد.
استبداد بعد از تحكيم قدرت ، امكانات خود را در جهت محدوديت و كنترل آيت الله كاشانى به كار برد و سرانجام پس از دستگيرى فداييان اسلام او را به جرم حكم قتل رزم آرا كه به وسيله ى فداييان اسلام اجرا شده بود، محاكمه كرد.
با رحلت آيت الله بروجردى در سال 1340 قدرت توانمند و قوى نيروى مذهبى كه مانع اجراى بسيارى از سياست هاى ضد دينى رژيم بود، فرو مى ريزد و استبداد پس از آن براى اجراى سياست هايى كه وجود ايشان مانع آن شمرده مى شد، هجوم نوينى را آغاز كرد. مقاومت مرجعيت شيعه در برابر سياست هاى شاه كه با حضور امام خمينى (ره ) در سطح رهبرى سياسى نيروى مذهبى همراه بود، در نهايت به بسيج مردمى و حركت خونين پانزده خرداد و شهادت هزار نفر منجر شد.