حيوة القلوب جلد پنجم
امام شناسى

علامه مجلسى رحمة الله عليه

- ۳ -


فصل چهارم : در بيان وجوب معرفت امام است ، و آنكه مردم معذور نيستند در ترك ولايت امامحق ، و آنكه هركه بميرد و امام خود را نشناسد مرده خواهدبود با كفر و نفاق
بدان كه نزد شيعه اقرار به امام از اصول دين است و به ترك آن در احكام آخرت با كفار شريك است ، و در اكثر احكام دنيوى به روش ‍ مسلمانان با ايشان سلوك مى كنند مگر آنها كه اظهار عداوت اهل بيت عليه السلام كنند مانند خوارج كه ايشان در احكام دنيوى نيز حكم كفار دارند، و از بعضى روايات ظاهر مى شوند كه در زمان عدم استيلاى امام حق از براى شفقت بر شيعه حكم اسلام بر ايشان ظاهرا جارى كرده اند كه كار بر شيعه در معاشرت ايشان دشوار نشود و بعد از ظهور دولت حق و قيام قائم عليه السلام حكم كفار صرف بر ايشان جارى مى شود، و اكثر علماى شيعه را اعتقاد اين است كه بغير از مستضعفين ايشان در جهنم مخلد خواهند بود مثل ساير كفار، و نادرى از علماى شيعه قائل شده اند كه بعد از مكث طويل در عذاب الهى اميد نجات در باب ايشان هست ، و مستضعف آن است كه به اعتبار ضعف عقل تمييز ميان حق و باطل در باب ايشان هست ، و مستضعف آن است كه اعتبار ضعف عقل تمييز حق و بباطل نتواند كرد، يا آنكه دليل حقيقت مذهب حق با عدم تصير بر او تمام شده باشد مانند كسانى كه در ميان حرم پادشاهان سنى برآمده باشند و اختلاف مذاهب را نشنيده باشند يا اگر شنيده باشند كسى را نيابند كه حقيقت مذهب اماميه را بر ايشان اثبات كند، ايشان را اميد نجات در آخرت هست ، و حق اين است كه غير از مستضعفين را اميد نجات نيست و در عذاب الهى مخلد خواهند بود.
و خاصه و عامه به طريق متواتر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت كرده اند كه : من مات و من يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه ( 149) يعنى : هر كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد مرده خواهد بود به روش مرده اهل جاهليت پيش از مبعوث شدن رسول خدا صلى الله عليه و آله كه بر كفر و جهل به اصول و فروع دين مى ميرند.
و آنكه بعضى از متكلفين اهل سنت گفته اند كه مراد از امام زمان ، قرآن ( 150) است ، هر عاقلى مى داند كه تعبير از كتاب به امام زمان مجاز و ظاهر است . و ايضا اضافه زمانه ظاهر است در آنكه در هر زمانى امامى دارد و قرآن مشترك است ميان جميع زمانها، و اينكه مراد، حضرت رسول باشد به وجه ثانى مندفع است . و ايضا امام گذشته را امام زمان نمى گويند پس معلوم شد كه در هر زمانى امامى بايد كه مردم او رابشناسند، و به اتفاق بغير اماميه كسى قائل نيست به آنكه در هر عصرى امامى هست و هيچ عصر خالى از امام نمى باشد.
و برقى در محاسن به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرموده كه : هر كه بميرد و امام خود را نشناسد، به مردن جاهليت مرده است ، پس شما را باد اطاعت امام خود، بتحقيق ديديد اصحاب اميرالمومنين عليه السلام را كه متابعت نكردند به كجا منتهى شد امر ايشان و شما پيروى كنيد كسى را كه مردم معذور نيستند به جهالت و نشناختن او، در شان ماست كرايم قرآن - يعنى هر آيه كه دلالت بر فضيلتى مى كند - و ما گروهيم كه خداوند عالم اطاعت او را واجب گردانيده است و زمينهاى انفال از ماست و برگزيده غنيمت از ماست . ( 151)
و ايضا به سند معتبر از حضرت امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه : زمين صلاحيت ندارد مگر به امام ، و هر كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد مى ميرد و مردن جاهليت ، و محتاجترين احوال هر يك از شما به معرفت امام در وقتى است كه جانش به اينجا برسد - و به دست اشاره كرد به سينه مبارك خود و فرمود: - در آن وقت خواهد گفت : بر امر نيكى و مذهب خوبى بوده ام ، و آن وقت است كه احوال آخرت بر او ظاهر مى شود و حال خود را خوب مشاهده مى نمايد. ( 152)
و به سند حسن از حسين ابن ابى العلا منقول است كه گفت : از حضرت صاق عليه السلام پرسيدم از معنى قول رسول خدا صلى الله عليه و آله كه : هر كه بميرد و او را امامى نباشد به مرگ جاهليت مرده است ؟ حضرت فرمود: بلى ، اگر مردم متابعت على بن الحسين عليه السلام مى كردند و ترك مى نمودند عبدالملك بن مروانن را هدايت مى يافتند.
پس گفتم : كسى كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ كفر مى ميرد؟
فرمود كه : نه ، به مرگ ضلالت مى ميرد. ( 153)
مترجم گويد كه : مى تواند بود كه مراد از اين حديث آن باشد كه در دنيا حكم كفر بر ايشان جارى نمى شود يا مراد مستضعفين باشد چنانچه در احاديث معتبره ديگر از آن حضرت منقول است كه : يعنى مردن كفر و ضلالت و( 154) نفاق . و ايضا در محاسن و غير آن به سندهاى معتبر روايت كرده اند از حضرت امام محمد باقر عليه السلام كه : هر كه بميرد و امام نداشته باشد پس مردنش مردن جاهليت است و معذور نيستند مردم تا امام خود را بشناسند، و هر كه بميرد و امام خود را بشناسد ضرر نمى كند او را كه ظاهر شدن امام پيش افتد يا پس ، و هر كه بميرد و امام خود را بشناسد چنان است كه با حضرت قائم عليه السلام باشد و در زير خيمه او. ( 155)
و در اكمال الدين به سند معتبر روايت كرده است كه از حضرت امام رضا عليه السلام پرسيدند كه : هر كه بميرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است ؟
فرمودند بلى : هر كه شك كند و توقف نمايد در امامت امام ، كافر است ؛ و هر كه انكار كند يا اظهار عداوت امام نمايد، مشرك است يعنى مانند بت پرست است . ( 156) و كلينى و نعمانى به سند صحيح از ابن ابى نصر روايت كرده اند كه از حضرت امام رضا عليه السلام پرسيدند از تفسير اين آيه و من اضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله ( 157) يعنى : كيست گمراه تر از كسى كه متابعت كند خواهش خود را بى هدايتى از جانب خدا.
حضرت فرمود: مراد كسى است كه در دين خود به راى خود عمل كند بى آنكه متابعت امامى از ائمه هدى عليه السلام نمايد. ( 158)
و ايضا روايت كرده اند از حضرت صادق عليه السلام كه : هر كه شريك گرداند با امامى كه امامتش از جانب خداست كسى را كه امامتش از جانب خدا نيست ، پس او مشرك است و چنان است كه براى خدا شريك قرار داده است . ( 159)
و نعمانى به سند قوى از ابن ابى يعفور روايت كرده است كه گفت : به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه : مردى هست كه شما را دوست مى دارد و از دشمنان شما بيزارى مى جويد و حلال شما را حلال و حرام شما را حرام مى داند و اعتقاد دارد كه امامت از شما اهل بيت به سلسله اى ديگر بدر نمى رود اما مى گويد كه : ايشان اختلاف داردن و ايشان پيشوايان و راهنمايانند پس وقتى كه همه اتفاق كنند و بر يك كس من قائل به امامت او خواهم شد. حضرت فرمود: كه اگر به اين حالت بميرد به مرگ جاهليت مرده است . ( 160)
و بر اين مضمون احاديث بسيار روايت كرده است .
على بن ابراهيم و ابن بابويه و غير ايشان به سندهاى معتبر روايت كرده اند از حضرت امام محمد باقر عليه السلام كه : معذور نمى دارند خدا در روز قيامت كسى را كه گويد: پروردگارا! من ندانستم كه فرزندان فاطمه عليه السلام واليانند بر همه خلق ، و در حق شيعه فرزندان حضت فاطمه عليه السلام و بس اين آيه نازل شده است قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقطعوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم ( 161) يعنى : اى بندگان من كه بسيار ستم كرده ايد بر جانهاى خود به بسيار كردن گناهان ! نااميد مشويد از رحمت خدا، بدرستى كه خدا گناهان همه را مى آمرزد اگر خواهد، بدرستى كه او آمرزنده و مهربان است ، مراد حضرت آن است كه شيعيانند كه استحقاق آمرزش دارند نه غير ايشان و غير ايشان مخلدند در جهنم . ( 162)
و حميرى به سند صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه : هر كه دوست دارد كه ميان او و خدا حجابى نباشد و او نظر كند به رحمت الهى و خدا نظر رحمت كند بسوى او، پس او دوست دارد آل محمد صلى الله عليه و آله را و بيزارى جويد از دشمنان ايشان و متابعت كند امام از جمله ايشان را، هر گاه چنين كند پيوسته نظر كند به رحمت و كرم خداوند عالم و نظر رحمت خدا از او منقطع نگردد. ( 163)
و در عيون اخبار الرضا عليه السلام از آن حضرت روايت كرده است از پدران بزرگوارش كه حضرت اميرالمومنين عليه السلام فرمود كه : هر كه بميرد و امامى از فرزندان نداشته باشد به مرگ جاهليت بميرد و خدا او را عقاب كند به آنچه در جاهليت و اسلام كرده باشد. ( 164)
و شيخ طوسى در مجالس روايت كرده است در تفسير اين آيه كريمه و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صاحا ثم اهتدى ( 165) كه حضرت فرمود كه : و الله اگر كسى توبه كند از شرك و ايمان بياورد به خدا و روز قيامت و اعمال شايسته بكند و هدايت نيابد به ولايت و محبت ما و شناخت فضل ما، آنها هيچ فايده اى به او نمى بخشد؛ ( 166) پس عمده ايمان و جزء اخيرش اعتقاد به امامت ائمه حق و متابعت ايشان است . و در علل الشرايع روايت كرده است از حنان بن سدير كه از حضرت امام صادق عليه السلام پرسيد كه : چه علت دارد كه هر امامى كه بعد از پيغمبر است مى بايد بشناسيم و امامهايى كه پيش از آن حضرت واجب نيست كه بشناسيم ؟
حضرت فرمود: علتش آن است كه شريعتهاى آنها كه پيش از آن حضرت بودند مخالف شريعت آن حضرت بود و ما مكلف آنها نيستيم ، به اين سبب معرفت آنها در كار نيست ، به خلاف امامها كه بعد از آن حضرت بودند و حافظ شريعت آن حضرت بودند. ( 167)
و در معانى الاخبار به سند معتبر روايت كرده است كه : سليم بن قيس ‍ از حضرت امير المؤ منين عليه السلام پرسيد كه : كمتر چيزى كه آدمى به آن گمراه مى شود چيست ؟
فرمود: آن است كه نشناسد كسى را كه خدا امر كرده است به اطاعت او و واجب گردانيده است ولايت و محبت او و او را حجت خود گردانيده است در زمين و گواه خود نموده است بر خلق .
پرسيد كه : كسيتند ايشان يا امير المؤ منين ؟
فرمود: آن جماعتند؟ خدا اطاعت آنها را مقرون به اطاعت خود و پيغمبر كرده است و گفته است اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم . ( 168) پس سليم سر مبارك حضرت را بوسيد و گفت : واضح كردى از براى من و غم از دل من برداشتى و هر شكى كه در دل من بود برطرف ( 169) كردى .
و در علل الشرايع روايت كرده است از حضرت امام صادق عليه السلام : كه روزى حضرت امام حسين عليه السلام بيرون آمد بسوى اصحابش و گفت : ايهاالناس ! بدرستى كه خداوند جليل خلق نكرده است بندگان را مگر براى اينكه او را بشناسند، پس هرگاه او را شناختند عبادت كردند او را بى نياز مى شوند به عبادت او از عبادت غير او.
پس مردى گفت : يابن رسول الله ! پدر و مادرم فداى تو باد معرفت خدا چيست ؟ فرمود كه : شناختن اهل هر زمان امامى را كه واجب است بر ايشان اطاعت او. ( 170)
مترجم گويد كه : معرفت خدا را به معرفت امام تفسير فرمود براى آنكه خدا را نمى توان شناخت مگر از جهت امام ؛ يا از اين جهت كه خداشناسى بدون شناختن امام فايده نمى بخشد؛ يا از اين جهت امام ؛ يا از اين جهت كه خداشناسى بدون شناختن امام فايده نمى بخشد؛ يا از اين جهت كه كسى خدا را چنين بشناسد كه مردم را متهل مى گذارد و امامى براى ايشان تعيين نمى نمايد، خدا را به لطف و كرم نشناخته .
و در عاقب الاعمال از طريق عامه از ابوسعيد خدرى روايت كرده است كه : روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله نشسته بود و در خدمت آن حضرت ، جناب اميرالمومنين عليه السلام و جمعى از صحابه نشسته بودند؛ حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه : هر كه لا اله الا الله بگويد داخل بهشت مى شود.
پس ابوبكر و عمر گفتند: ما لا اله الا الله مى گوئيم .
حضرت فرمود كه : قبول نمى شود لا اله الا الله مگر از اين - يعنى امير المومنين عليه السلام - و شيعيان او كه پروردگار ما پيمان ايشان را بر ولايت گرفته است . پس ابوبكر و عمر باز گفتند كه : ما مى گوئيم لا اله الا الله . پس حضرت رسول صلى الله عليه و آله دست بر سر جناب امير عليه السلام گذاشته گفت : علامت قبول شهادت از شما آن است كه بيعت او را نشكنيد و منصب اور غصب نكنيد و سخن او را نسبت به دروغ ندهيد. ( 171) و از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: از ماست امامى كه اطاعت او واجب است ، هر كه او را انكار نمايد يهودى بميرد يا نصرانى ، بخدا سوگند كه خدا زمين را نگذاشته است از روزى كه حضرت آدم عليه السلام را از دنيا برده است مگر آنكه در زمين امامى بوده است كه مردم را به سبب او هدايت مى يافتند بسوى خدا و حجت خدا بود بر بندگان ، هر كه دست از متابعت او بر مى داشت هلاك مى شد و هر كه ملازمت او مى كرد نجات مى يافت ، و بر خدا لازم است كه چنين باشد. ( 172)
و كلينى به سند معتبر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه : عبادت نمى كند خدا را مگر كسى كه خدا را بشناسد اما كسى كه خدا را نشناسد خدا را مى پرستد از روى گمراهى .
راوى گفت : معرفت خدا چيست ؟ فرمود: كه آن است كه تصديق كند خدا را و تصديق كند پيغمبر او و اعتقاد نمايد به امامت على عليه السلام و پيروى كند او را و امامان و بيزارى جويد از دشمن ايشان ، همچنين خدا را مى بايد شناخت . ( 173)
و كلينى و برقى و نعمانى به سندهاى معتبر صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده اند كه : هر كه عبادت كند خدا را به عبادتى كه اهتمام كند در آن و به تعب اندازد خود را و به امام عادلى كه از جانب خدا منصوب باشد اعتقاد نداشته باشد، بدرستى كه سعيش نزد خدا مقبول نيست و او گمراه و حيران است . و مثل گوسفندى است كه گم كرد شبان و گله خود را و حيران گرديد و رفت و آمد در تمام روز، چون شب او فرو گرفت ، گله گوسفند را ديد با شبانش پس ملحق شد به آن گله و شب را با آنها بسر برد. پس چون شببان گله خود را چرا برد گوسفند ديد كه گله و شبان او نيست ، پس ‍ برگشت حيران و طلب شبان و گله خود مى كرد، پس گله ديگر ديد و ميل بسوى آن كرد و شبان آن گله او را صدا زد كه : ملحق شو به گله خود كه حيرانى و شبان و گله خود را گم كرده اى ، پس برگشت حيران و ترسان ، نه شبانى داشت كه او را چراگاه خود راهنمائى كند يا از چراگاه به ماواى خود برساند؛ ناگاه در اين حالت گرگ او را دريافت و تنهائى او را غنيمت شمرد و او را خورد؛ و همچنين است هر كه صبح كند در اين امت و او را امامى از جنب خدا نباشد كه عادل باشد، صبح كرده خواهد بود حيران ، و اگر بر اين حال بميرد به مرگ كفر و نفاق مرده است . و بدان كه امامان حق و اتباع ايشان بر دين خدايند و امامان جور معزولند از دين خدا و از حق ، خود و گمراه نمايند، و اعمالى كه مانند خاكسترى است كه تند بر آن بوزد و پراكنده كند و قادر نيستند از آنچه كسب كرده اند بر چيزى ، اين است گمراهى دور و دراز. ( 174)
مترجم گويد كه : وجه تشبيه از اين جهت است كه كسى كه امام حقى داشته باشد و بعد از او متابعت خليفه او ننمايد نزد امامى از ائمه جور كه مى رود و خلاف آنچه از امام حق ديده و شنيده است مشاهده مى نمايد از او نفرت مى كند و به نزد ديگرى مى رود، و امام جور نيز هر گاه از او خلاف آن باطلى كه در دست دارد ببيند او را دور مى گرداند كه مبادا اتباعش را فاسد گرداند، و او بر اين حالت است تا اينكه شيطان كه گرگ راه دين است اين حيرانى او را غنيمت مى شمارد و او را يا از دين بالكليه بدر مى برد يا به متابعت يكى از ائمه جور راغب مى گرداند و هلاك مى كند.
و ابن بابويه به سند معتبر از حضرت امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه : امام ، علم و نشانه اى است ميان خدا و خلق ، پس هر كه او را شناسد مؤ من است و هر كه او را نشاناسد كافر. ( 175)
و نعمانى به سند معتبر روايت كرده است كه محمد بن مسلم از حضرت باقر عليه السلام پرسيد: مرا خبر ديه از كسى كه انكار كند امامى از شما را حال او چيست ؟ حضرت فرمود: كسى كه انكار كند امامى را كه امامت او از جانب خدا باشد و بيزارى جويد از او و از دين او، پس او كافر است و مرتد شده است از اسلام ، زيرا كه امام از جانب خدا و دينش دين خداست ، پس هر كه بيزارى جويد از خدا خونش مباح است در آن حال مگر آنكه توبه كند و برگردد بسوى خدا از آنچه گفته است . ( 176)
فصل پنجم : در بيان آنكه هر كه انكار يك امام كند چنان است كه انكار همه كرده باشد
كلينى و ابن بابويه و نعمانى و ديگران به سندهاى معتبر صحيح از حضرت امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه : هر كه انكار امامت يك امام زنده را پس انكار كرده است جميع امامهاى گذشته را. ( 177) و ابن بابويه به سند معتبر از ابان بن تغلب روايت كرده است كه گفت : از حضرت صادق عليه السلام سوال كردم كه : كسى كه امامهاى گذشته را بشناسد و امامى كه در زمان اوست نشناسد آيا مؤ من است ؟ حضرت فرمود: نه ، پرسيدم كه : آيا مسلمان است ؟ فرمود: بلى . ( 178)
ابن بابويه گفته است كه : اسلام اقرار به شهادتين است و اين باعث آن مى شود كه خون و مال ايشان محفوظ مى شود و ثواب آخرت به ايمان است ، حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه : هر كه شهادت دهد به يگانگى خدا و پيغمبرى من مال و خونش را حفظ كرده است مگر آنكه مستحق كشتن و يا مال گرفتن بشود و حسابش ‍ بر خداست . ( 179)
و ايضا به سند معتبر از حضرت امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه : بدانيد اگر كسى انكار كند عيسى عليه السلام را و اقرار كند به جميع پيغمبران ديگر، مؤ من نيست ، قصد كنيد راه خدا به طلب كردن امامى كه علامت راه حق است ، و چون امام شما محجوب و پنهان باشد طلب كنيد احاديث و آثار ايشان را كه در ميان شماست تا كامل گردانيد امر دين خود را و ايمان آورده باشيد به پروردگار خود. ( 180)
و به سند معتبر از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه : يا على ! تو و امامان تو بعد از من حجتهاى خدايند بر خلق و نشان راه هدايتند در ميان بندگان خدا، هر كه انكار كند يكى از شما را مرا انكار كرده است ، و هر كه معصيت كند يكى از شما را مرا معصيت كرده است ، و هر كه جفا كند يكى از شما را مرا جفا كرده است ، و هر كه وصل كند با شما احسان با من وصل كرده است ، و هر كه اطاعت كند شما را مرا اطاعت كرده است ، و هر كه با شما دوستى كند با من دوستى كرده است ، و هر كه با شما دشمنى كند با من دشمنى كرده است ، زيرا كه شما از منيد و از طينت من آفريده شده ايد و من از شمايم . ( 181)
و ايضا نعمانى كه از محمد بن تمام روايت كرده است : كه به خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه : فلان شخص كه مولى و شيعه توست تو را سلام مى رساند و مى گويد كه : ضامن شو از براى من كه در قيامت شفاعت كنى ، حضرت پرسيد كه : از شيعيان و دوستداران ماست ؟ گفتم ؛ بلى فرمود: پس شان او از آن ارفع است كه محتاج به التماس شفاعت باشد. پس عرض كردم كه : مردى است كه على عليه السلام را امام مى داند و دوست مى دارد و اوصياى بعد از او را نمى شناسد، حضرت فرمود: او گمراه است .
گفتم : اقرار به همه امامها دارد و امام آخر را انكار مى كند: او مانند كسى است كه اقرار به پيغمبرى عيسى عليه السلام داشته باشد و انكار پيغمبرى محمد صلى الله عليه و آله نمايد يا اقرار به پيغمبرى محمد صلى الله عليه و آله داشته باشد و انكار پيغمبرى عيسى عليه السلام را نمايد، پناه مى برم به خدا از كسى كه يك حجت از حجتهاى خدا را انكار كند. ( 182)
مترجم گويد كه : پيغمبران و اوصيائى كه حق تعالى در قرآن ايشان را ياد كرده است مانند حضرت ابراهيم و موسى و عيسى عليه السلام يا در سنت پيغمبر صلى الله عليه و آله نبوت و وصايت ايشاننو به تواتر رسيده باشد و ضرورى دين شده ، هر كه يكى از ايشان را انكار كند كافر است و ساير انبياء و اوصيا را مجملا مى بايد اذعان كرد اما بخصوص دانستن واجب نيست مثل آنكه اقرار كند كه همه پيغمبران و رسولان و اوصياى ايشان بر حقند.
و كلينى و نعمانى به سند موثق از محمد بن مسلم روايت كرده اند كه به خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه : مردى به من گفت : كه امام آخر را كه امام زمان است بشناسى ضرر نمى رساند كه امام پيش را ندانى ، حضرت فرمود كه : خدا لعنت كند اين مرد را من او را دشمن مى دارم با آنكه او را نمى شناسم ، امام آخر را نمى توان شناخت مگر به امام اول . ( 183)
و كلينى به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر يا امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه : بنده مؤ من نيست تا خدا و رسول صلى الله عليه و آله و جميع ائمه و امام زمان خود را بشناسد و رد كند هر چه بر او مشتبه شود بسوى او و انقياد كنداو را، پس فرمود كه : چگونه امام آخر را مى شناسد كسى كه جاهل باشد امام اول را و امامت او را نداند؟ ( 184)
و ايضا به سند صحيح از زراره روايت كرده است : كه از حضرت باقر عليه السلام سوال كرديم كه : مرا خبر ده كه معرفت بر همه خلق واجب است ؟ حضرت فرمود: كه خدا عالميان محمد صلى الله عليه و آله را مبعوث گردانيد به رسالت بر همه مردم و حجت خدا بود بر همه خلق در زمين ، پس هر كه ايمان به خدا و رسول صلى الله عليه و آله بياورد و متابعت و تصديق او نمايد معرفت امام بر او واجب است و كسى كه ايمان به خدا و رسول صلى الله عليه و آله نياورد و متابعت و تصديق او ننمايد و حق ايشان را نشناسد چگونه واجب تواند بود بر او معرفت امام به تنهائى و حال آنكه او ايمان به خدا و رسول صلى الله عليه و آله نياورده و حق ايشان را نشناخته ؟
زراره گفت : چه مى گوئى در حق كسى كه ايمان به خدا و رسول صلى الله عليه و آله آورده و تصديق رسولش كرده در هر چيزى كه خدا بر او فرستاده ؟ آيا واجب است بر ايشان حق معرفت شما؟ حضرت فرمود كه : بلى ، معرفت ابوبكر و عمر را با آن قبايح ايشان واجب مى دانند؟ زراره گفت : بلى .
حضرت فرمود كه : گمان مى كنى كه خدا معرفت آن دو پليد را دل ايشان انداخته است ؟ نه والله كسى بغير از شيطلان نيانداخته است كه بخدا سوگند كه الهام نكرده است به مومنان معرفت ما را بغير خداوند عالميان . ( 185)
و ايضا به سند معتبر روايت كرده است از جابر كه گفت : شنيدم از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: خدا را نمى شناسد و عبادت خدا نمى كند مگر كسى كه خدا را بشناسد و امام خود را از ما اهل بيت بشناسد، و كسى كه خدا را و امام خود از ما اهل بيت نشناسد پس ‍ البته او غير خدا را مى شناسد و غير خدا را مى پرستد، و بخدا سوگند كه بيراهه مى رود از روى ضلالت و گمراهى . ( 186)
و ايضا به سند معتبر از حضرت امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه : شما شايسته و صالح نيستيد تا معرفت حاصل كنيد، و معرفت حاصل نكرده ايد تا تصديق نكنيد، و تصديق نكرده ايد تا تسليم و انقياد كنيد چهار چيز را كه در آيه مذكور خواهد شد كه توبه و ايمان و عمل صالح و هدايت يافتن به ولايت و متابعت ائمه حق است ، پس فرمود كه : صلاحيت نمى يابد و درست نمى شود اول آنها مگر به آخر آنها و بدون ولايت آنها فايده نمى بخشد و گمراهند اصحاب سه تا و حيران شده اند حيرانى دور و دراز، بدرستى كه خدا قبول نمى كند مگر عمل شايسته را و قبول نمى كند خدا مگر وفا به شرطها و عهدها كه در آيه مذكور است ، پس هر كه وفا كند به شرطهاى خدا و به كار فرمايد آنچه را خدا در قرآن از او عهد گرفته ، مى رسد به ثوابها كه خدا وعده داده است او را، بدرستى كه خداوند عالميان خبر داده است بندگان را به راههاى هدايت و علامتها بر راه هدايت نصب كرده است و خبر داده است ايشان را كه چگونه اين راه را طى كنند پس گفت انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى ( 187) يعنى : بدرستى كه من بسيار آمرزنده ام كسى را كه توبه كند از شرك و كفر و ايمان آورد به خدا و رسول و روز قيامت ، پس هدايت يابد، فرموده است انما يتقبل الله من المتقين ( 188) يعنى : بدرستى كه قبول نمى كند خدا اعمال را مگر از پرهيزگاران ، پس كسى كه از خدا بتر سد در آنچه امر كرده است او را خدا را ملاقات كند با ايمان به آنچه محمد صلى الله عليه و آله آورده است ، هيهات ! هيهات ! چه دور است احوال اين جماعت از نيل سعادت ، گذشته جماعت بسيار و مردند پيش از آنكه هدايت يابند به ولايت و متابعت ائمه حق و گمان كرده اند كه ايمان آورده اند و شرك آورده اند به خدا و نادانى ، هر كه خانه ها را از درگاهش بدر آيد او هدايت يافته است و هر كه از غير درگاه داخل خانه شود راه هلاك پيموده است - و درگاه علم رسول صلى الله عليه و آله ائمه حقند چنانكه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرموده است كه : من شهرستان علم و حكومتم و على درگاه اوست ، و خداوند فرموده است واتواالبيوت من ابوابها ( 189) يعنى : خانه ها را از درگاهش داخل شويد..
و خداد پيوند كرده است اطاعت ولى امر را كه امام باشد به اطاعت رسولش و وصل كرده است اطاعت رسول را به اطاعت خود چنانكه فرموده است اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم . ( 190) پس هر كه ترك كند اطاعت واليان امر امت را نه اطاعت خدا كرده و نه اطاعت رسول ، و اطاعت رسول ، و اطاعت ايشان اقرار است به آنچه خداى تعالى فرموده است خذوا زينكم عند كل مسجد ( 191) يعنى : بگيريد زينت خود را نزد هر مسجدى و از اخبار ظاهر مى شود كه مراد از مسجد نماز است ، و زينت شامل زينتهاى جسمانى و روحانى هر دو است - و بهترين زينتهاى روحانى ايمان است كه عبادات بدون آنها مقبول نيست و عمده آنها ولايت است و متابعت ائمه حق و پيشوايان دين است .
پس حضرت فرمودند: طلب كنيد خانه هاى ما را كه خدا بعد از آيه نور - كه در همه شان اهل بيت عليه السلام نازل شده است فرموده است كه فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه كه تاويلش در احاديث چنين وارد شده است : اين نور در خانه آباده افروخته است - كه خدا رخصت داده و مقرر فرموده كه هميشه بلند مرتبه و بلند آوازه باشد و ياد خدا در آن خانه ها مى شده باشد، پس ‍ حضرت فرمود كه : بدرستى كه خبر داده است شما را كه آنه خانه ها را آباد يا سكنه هاى آن خانه ها كيستند، فرموده است رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله يعنى : مردانى چندند كه غافل نمى گرداند ايشان را تجارتى و نه بيعى از ياد خدا و از بپا داشتن نماز واداكردن زكات ، و مى ترسند از روزى كه از دهشت آن بر مى گردد دلها و ديده ها، پس حضرت فرمودن بدرستى كه حق تعالى برگزيد و مخصوص گردانيد رسولان و پيغمبران رااز براى امر خود كه هدايت خلق و بيان شرايع دين باشدت پس برگزيد بعد از ايشان گروهى را كه تصديق كنند پيغمبران را در انذارها كه خدا بر زبان رسل فرستاد، پس فرمود، و ان امة الا خلا فيها نذير يعنى : هيچ امتى نيست مگر اينكه گذشته است در آن انذار كننده و ترساننده از عقوبت الهى حيران است هر كه نادان است و هدايت يافته است هر بينا وعاقل است ، و مراد از بينائى ، بينائى دل است كه خدا مى فرمايد فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور ( 192) يعنى : بدرستى كه كور نيست ديده هاى سر ايشان و ليكن كور است دلها كه در سينه هاى ايشان است و چگونه هدايت يابد كسى كه دلش نابينا باشد و چگونه بينا مى شود كسى كه تدبر و تفكر نكند در آيات و احاديث ؟ متابعت كنيد رسول خدا و اهل بيت او را و اقرار كنيد به آنچه كه از جانب خدا نازل شده است ، متابعت كنيد آثار هدايد را كه ائمه حق باشند، بدرستى كه ايشان علامتهاى امانت و ديندارى و پرهيزكارى اند،( 193) وتتمه حديث ترجمه اش گذشت .
ايضا به سند معتبر روايت كرده است از حضرت صادق عليه السلام كه : عبد الله بن الكواكه از جمله خارجيان بود به خدمت حضرت امير عليه السلام آمد و پرسيد از تفسير اين آيه وعلى الاعراف رجال يعرفون كلا( 194) بسيماهم ، حضرت فرمودند: مائيم كه بر اعراف خواهيم بود و مى شناسيم ياوران خود را به علامتهائى كه در سيماى ايشان است ، و مائيم اعرافى كه نمى توان شناخت خدا را مگر به راه معرفت ما، و مائيم اعرافى كه خدا مى شناساند به ما بر صراط مستقيم و ما را شناسيم ، و داخل جهنم نمى شود مگر كسى كه ما را نشناسد و ماو را نشناسيم ، اگرخدا مى خواست مى توانست خود را به بندگان و صراط و راه نجات سازد، و مائيم وجه خدا كه از جهت ما بر خدا مى توان رسيد پس كسى كه عدول نمايد از ولايت ما يا غير ما را بر ما ترجيح دهد پس ايشان را از راه راست گردانيده اند، مساوى نيستند آن جماعت كه مردم چنگ در متابعت ايشان زده اند با ما، زيرا كه مردم كه غير از شيعيان باشند رفته اند بسوى چشمه هاى گل آلود چند كه بعضى در بعضى ريخته مى شود، و آنها كه بسوى ما آمده اند بر سر چشمه اى صاف چند آمده اند كه پيوسته جارى است به امر پروردگار آنها كه آخر شدن ندارد و هرگز منقطع نمى گردد. ( 195)
مترجم گويد كه : حضرت تشبيه فرموده اند علم را به آب و از جهت آنكه چنانچه آب باعث حيات بدن است ، علم باعث حيات روح است ؛ و علوم مخالفان را از جهت قلت و عدم انتفاع آنها و مخلوط بودن به شكها و شبه ها به آبهاى كمى كه در گودالها جمع شده باشند، و مخلوط به گل و لجن و كثافات بوده باشد، و از اين جهت كه ايشان از يكديگر اين علوم فاسده را اخذ كرده اند وبه خدا و رسول صلى الله عليه و آله و ائمه حق عليه السلام كه علوم نزد ايشان است منتهى نمى شود، و تشبيه فرموده است كه آن چشمه ها بعضى در بعضى ريخته مى شوند، وعلوم اهل بيت را تشبيه فرموده اند به چشمه صافى كه پيوسته جارى مى شود از جانب پروردگار از اين جهت كه علوم ايشان يقينى و منبعش وحى و الهام الهى است ودر آن راه شك و شبه نيست و پيوستهه به القاى روح القدس و الهامات يقينه كه بر قلب ايشان فايض مى شود انقطاع و آخر شدن ندارد چنانچه به القاى روح القدس و الهامات يقينه كه بر قلب ايشان فايض مى شود انقطاع و آخر شدن ندارد چنانچه بعد از اين مذكور مى شود انشاء الله .
و ايضا به سند معتبر از ابوحمزه ثمالى روايت كرده است كه حضرت باقر .عليه السلام به او گفت : اى ابا حمزه ! احدى از شما اگر چند فرسخ راه خواهد برد دليلى و راهنمائى پيدا مى كند كه راه را گم نكند، و تو جاهلترى به راههاى آسمان از راههاى زمينى ، پس از براى خود راهنمائى طلب كن . ( 196) و مراد به راههاى آسمانى ، عقايد و اعمالى چند است كه آدمى به سبب آنها به بهشت و درجات قرب الهى و كمالات معنوى فايز گردد.
و به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : از آن حضرت پرسيدند از تفسير اين آيه و من يؤ ت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا ( 197) يعنى : هر كه حكمت به او داده پس ‍ بتحقيق كه خير بسيار داده شده است ؛ حضرت فرمود: مراد از حكمت طاعت و شناختن امام .( 198)
مترجم گويد كه : حكمت ، علوم حق يقينى است كه مقرون به عمل باشد، چنانچه گفته اند كه : حكيم ، راست گفتار و درست كردار است ، لهذا حضرت تفسير فرمود به معرفت امام كه سرمايه كل سعادات است و علوم حق يقينه را از او كسب بايد نمود و به طاعت خدا كه عمل كردن به آن علوم است ، و از اينجا معلوم مى شود كه حكمت ، آن علوم باطله نيست كه جمعى از ارباب ضلالت به عقلهاى قاصر خود استنباط كرده اند و حكمت نام نهاده اند واكثر شرايع انبياء و كتب الهى را به آن بر هم زده و مردم را از معرفت الهى و احاديث رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه هدى عليه السلام محروم داشته و بدن علم به شرايع دين و دانستن مسائل ضروره و به سبب چند مساله باطله خود را عالم و حكيم نام كرده اند. و ايضا به سند موثق از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است در تفسير اين آيه او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها ( 199) يعنى : آيا اگر كسى مرده باشد پس ما را زنده گردانيم و بگردانيم از براى او نورى كه به آن نور راه رود در ميان مردم مانند كسى است كه مثل و صفت او آن باشد كه در تاريكيهاى كفر و ضلالت باشد و هرگز از اينها بيرون نيايد؟، حضرت فرمود كه : مراد از مرده كسى است كه چيزى نداند و علم به عقايد حقه بهم نرساند، و مراد به نورى كه راه رود به آن در ميان مردمى است كه پيروى او نمايند، و كسى كه در ظلمات باشد كسى است كه امام خود را نشناسد. ( 200)
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : ابو عبدالله جدلى به خدمت اميرالمومنين عليه السلام آمد، حضرت فرمود كه : اى ابو عبدالله ! مى خواهى ، تو را خبر دهم از تفسير قول حق تعالى من جاء بالحسنة فله خير منها وهم من فرع يومئذ آمنون * و من جاء بالسيئة وجوههم فى النار هل تجزون الا ما كنتم تعلمون ( 201) كه ترجمه ظاهر آن است كه : هر كه حسنه بياورد به درگاه خدا پس از براى اوست ثوابى بهتر از آن زيرا كه در عوض ‍ خبيث ، شريف و در عوض فانى ، باقى و در عوض يك ، ده تا هفتصد به او عطا مى كند، و ايشان از فزع و خوف روز قيامت ايمنند؛ و هر كس سيئه اى بياورد يعنى گناه و بدى - و اكثر تفسير به شرك كرده اند - پس بر رو مى اندازند ايشان در جهنم آيا جزا داده مى شويد، مگر به آنچه كرده ايد؟ ابوعبدلله گفت : بلى يا اميرالمومنين فداى تو شوم ، حضرت فرمود كه : حسنه ، معرفت ولايت و امامت است و محبت ما اهل محبت ، و مراد از سيئه در اينجا انكار ولايت ما و بغض اهل بيت است كه باعث آن مى شود كه او را به مذلت و خوارى بر رو به جهنم مى اندازد. ( 202)