حيوة القلوب جلد پنجم
امام شناسى

علامه مجلسى رحمة الله عليه

- ۵ -


فصل نهم : در بيان ساير نصوص متفرقه ايشان كه مجملا در ضمن اخبار مختلفه واردشده است .
در كتاب بشارة المصطفى از ابوهريره روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه : بهتر شما، بهتر شماست كه از براى اهل بيت من بعد از من . ( 287) وايضا از حضرت رسول صلى الله عليه و آله به روايت جابر بن عبدالله انصارى روايت كرده است كه فرمود: فرزندان پدرى عصبه - يعنى خويشان پدرى - مى دارند كه منسوب به آنها مى باشند مگر فرزندان فاطمه عليهماالسلام كه من ولى ايشان و عصبه ايشانم و ايشان عترت منند و از طينت من خلق شده اند، واى بر آنها كه تكذيب نمايند فضليت ايشان را، هر كه ايشان را دوست دارد خدا او را دوست دارد و هر كه ايشان را دشمن دارد خدا او را دشمنه مى دارد. (288)
و ايضا به سند معتبر از حضرت اميرالمومنين عليه السلام روايت كرده است : بدرستى كه حضرت عزت بر بندگان پنج چيز را واجب گردانيده است و واجب نگردانيده مگر خوب و نيكو را: نماز و زكات و حج و روزه و ولايت مااهل بيت ، پس عمل كردند مردم به چهار چيز و استخفاف كردند به پنجم ، بخدا سوگند كه كامل نكرده اند آن چهار خصلت را تا كامل گردانند آنها را به پنجم ؛ يعنى اعتقاد به امامت اهل بيت عليه السلام شرط قبول آنهاست . ( 289) ايضا از آن حضرت روايت كرده است كه : مائيم نجيبان و اولاد ما اولاد پيغمبرانند و گروه ما گروه خدايند و گروهى كه بر ما خروج كرده اند لشكر شيطانند، كسى كه ما را با ايشان مساوى گرداند از ما نيست . ( 290)
و صاحب كتاب مصباح الانوار از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه : من ترازوى علمم و على دو كفه آن است و حسن و حسين ريسمانهاى آنند و فاطمه علاقه آن و امامان بعد از ايشان به آن ترازو وزن مى كنند دوستان و دشمنان خود را ( 291) كه بر آن دشمنان است لعنت خدا و لعنت لعنت كنندگان و ابن اثير در جامع الاصول نقل كرده است از صحيح ترمذى از حضرت اميرالمومنين عليه السلام كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله دست حسن و حسين عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كه دوست دارد مرا و دوست دارد اين دو تا را و پدر ايشان را با من خواهد بود در درجه من در قيامت . ( 292)
وايضا از صحيح ترمذى از زيد بن ارقم روايت كرده كه : رسول خداصلى الله عليه و آله فرمود از براى على عليه السلام و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام كه : من جنگم با كسى كه با شما جنگ است و صلحم با كسى كه با شما صلح است . ( 293)
و ديليم از محدثان عامه در فردوس الاخبار روايت كرده است از حضرت امير المومنين عليه السلام كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ما اهل بيتيم كه خدا از ما فواحش آشكار و پنهان را دور گردانيده .و ايضا روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه : ما اهل بيتيم كه خدا از براى ما آخرت را بر دنيا اختيار كرده است . ( 294)
و سيد رضى در نهج البلاغه روايت كرده است كه : حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در خطبه اى كه ذكر آل محمد عليه السلام در آن خطبه مى كرد فرمود كهن ايشان موضع رازهاى پيغمبرند و ملجاء رسالت اويند و صندوق علم اويند و محل بازگشت حكم اويند و غارها و مخزنهاى كتابهاى اويند و ريسمانهاى دين اويند، به ايشان راست كرد منحنى شدن پشت او را و به ايشان زايل گردانيد ترس او را.
قياس نمى توان كرد به آل محمد صلى الله عليه و آله از اين امت احدى را و مساوى نمى توان كرد هرگز با ايشان گروهى را كه نعمت آل محمد صلى الله عليه و آله بر ايشان جارى گرديده و به بركت ايشان هدايت يافته اند، ايشانند پيهاى محكم دين و ستون يقين ، بسوى ايشان بايد بگردد كسى كه غلو كرده و از اندازه بدر رفته و به ايشان بايد ملحق شود كسى كه پس مانده و از براى ايشان است خصايص حق ولايت كه محبت ايشان بر همه خلق واجب است ، و در ميان ايشان است وصيت وراثت يعنى ايشان اوصياى پيغمبرند و وراث اويند. ( 295)
و ابن بابويه در امالى به سند معتبر از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كهن خبر داد مرا جبرئيل از جانب خدا كه فرمود: على بن ابى طالب حجت من است بر خلق و دين مرا او برپا گرداند و از صلب او امامى چند بيرون مى آورم كه قيام مى نمايند به امر من و مردم را مى خوانند بسوى راه من ، به بركت ايشان دفع مى كنم عذاب از غلامان و كنيزان خود و به سبب ايشان نازل مى گردانم رحمت خود را. ( 296)
ايضا به سند معتبر روايت كرده است از ام سلمه رضى الله عنها كه گفت : شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه مى فرمود: على بن ابى طالب و امامان از فرزندان او بعد از من بزرگواران اهل زمينند و كشاننده روسفيدان و دست و پا سفيدانند در قيامت به سوى بهشت . ( 297)
و ايضا به سند قوى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه : چون مرا بالا بردند به آسمان هفتم و از آنجا به سدرة المنتهى و از سدره به حجابهاى نور، ندا كرد مرا پروردگار من جل جلاله كه : يا محمد! تو بنده منى و منم پروردگار تو، پس از براى من خضوع كن و مرا عبادت كن و بس ، و بر من توكل كن نه بر غير من ، و بر من اعتماد كن و بس ، پس بدرستى كه تو را پسنديدم كه بنده من و دوست من و رسول و پيغمبر من باشى ، و پسنديدم برادر تو على را كه خليفه و جانشين تو و درگاه علم تو باشد، پس او حجت من است بر بندگان من و امام و پيشواى خلق من است ، به او دانسته مى شود و دوستان من و دشمنان من ، به او ممتاز مى شوند گروه شيطان از گروه من : و به او برپا مى شود دين من و حفظ كرده مى شود حدود من و جارى مى شود احكام من ، و به او برپا مى شود دين من و حفظ كرده مى شود حدود من و جارى مى شود احكام من ، و به او و به امامامن از فرزندان او رحم مى كنم بندگان و كنيزان خود را، و به قائم از شما معمور و آبادان مى گردانم زمين خود را به تسبيح و تقديس و تهليل و تكبير و تمجيد خود، و به او پاگ مى گردانم زمين را از دشمنان خود و به ميراث مى دهم زمين را به دوستان خود، و به او سخن و كلمه كافران را پست مى گردانم و كلمه دين خود را بلند مى گردانم ، و به او زنده مى گردانم بندگان و شهرهاى خود را به علم خود، و از براى ظاهر مى گردانم گنجها و ذخيره ها را به مشيت خود، و او را مطلع مى گردانم به رازها و آنچه در خاطرهاى مردم است به اراده خود، و اعانت مى كنم او را به ملائكه خود تا آنكه تقويت كنند او را بر جارى كردن امر من و ظاهر گردانيدن دين من ، اوست دوست من به حقيقت و مهدى بندگان من است به راستى . ( 298)
و ايضا به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: يا على ! تو برادر منى و وارث من و وصى منى و خليفه و جانشين منى در اهل بيت من و در امت من در حيات من و بعد از وفات من ، دوست تو دوست من است و دشمن تو دشمن من است . يا على ! من و تو امامان از فرزندان تو سرور و خلقند در دنيا و پادشاهانند در آخرت ، هر كه ما را شناخت پس خدا را شناخته است و هر كه انكار كند پس بتحقيق كه خداى عزوجل را انكار كرده است . ( 299)
و ايضا به سند معتبر از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه : بگيريد دامان اين انزع را - يعنى على عليه السلام را زيرا كه پيشانى آن حضرت گشاده بود - پس بدرستى كه اوست صديق اكبر يعنى تصديق به پيغمبر پيش از همه كس كرده است در كردار و گفتار و از همه صديقان بزرگوارتر است ، و اوست فاروق كه جدائى مى افكند ميان حق و باطل ، هر كه دوست دارد او را خدا هدايت كرده است او را و هر كه او را دشمن دارد خدا او را دشمن دارد و هر كه از او تخلف كند خدا او را هلاك گرداند، و از او بهم رسيده اند دو سبط پيغمبر - يعنى فرزنده زاده رسول صلى الله عليه و آله - حسن و حسين و اينها فرزندان منند، از حسين امامان هدايت كننده بهم رسند، خدا عطا كرده است به ايشان علم و فهم را، پس ايشان را دوست داريد و اولى به امر خود قرار دهيد و رازدارى بغير ايشان نگيريد پس حلول كند بر شما غضبى عظيم از پروردگار شما، هر كه حلول كند بر او غضبى از پرودگارش پس فرو رفته است در مهواى ضلالت و عذاب الهى نيست زندگانى دنيا مگر متاع فريب است . ( 300)
و على بن ابراهيم در تفسير روايت كرده است از حضرت امير المومنين عليه السلام كه در بعضى از خطبه ها فرمود: بتحقيق مى دانند آن ها كه حفظ كنندگان احاديثند از اصحاب محمد صلى الله عليه و آله كه آن حضرت فرمود: بدرستى كه من و اهل بيت من مطهران و معصومانيم پس بر ايشان پيشى نگيريد كه گمراه شويد، و از ايشان تخلف مورزيد كه از راه حق بلغزيد، و مخالفت ايشان نكنيد كه جاهل نگرديد، و ايشان را چيزى تعليم نكنيد كه ايشان داناترند از شماها، ايشان داناترين مردمند در بزرگى و بردبارترين مردمند در خردسالى ، پس متابعت كنيد حق را و اهل حق را هر جا كه باشند. ( 301)
و ايضا به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است : چون روز قيامت برپا شود بطلبند محمد صلى الله عليه و آله را پس بپوشانند او را حله اى گلرنگ پس بازدارند او را در جانب راست عرش ، پس بطلبند ابراهيم عليه السلام را و حله سفيدى بپوشانند و برپا دارند در جانب چپ عرش ، پس بطلبند اميرالمونين على عليه السلام را و حله گلرنگى بپوشانند و از جانب راست حضرت رسول صلى الله عليه و آله برپا دارند، پس اسماعيل عليه السلام را بطلبند و حله سفيدى بپوشانند و از جانب چپ ابراهيم عليه السلام برپا دارند، پس امام حسن عليه السلام را بطلبند و حله گلرنگى بپوشانند و در جانب راست اميرالمؤ منين عليه السلام برپا دارند، پس امام حسين عليه السلام را بطلبند و حله گلرنگى بپوشانند و از جانب راست امام حسن عليه السلام برپا دارند، پس ‍ شيعيان ايشان را بطلبند و در پيش روى ايشان بايستند، پس بطلبند حضرت فاطمه عليه السلام و زنان را از فرزندان و شيعياين او پس ‍ داخل كنند ايشان را بى حساب ، پس منادى از ميان عرش ندا كند از جانب رب العزة و از افق اعلى كه : نيكو پدرى است پدر تو يا محمد و او ابراهيم است ، و نيكو برادرى است برادر تو و او على بن ابى طالب است ، و نيكو فرزندهايند فرزندزاده هاى تو و ايشان حسن و حسينند، و نيكو فرزند سقط شده است جنين تو كه او محسن است فرزند على عليه السلام و فاطمه عليه السلام كه عمر او را شهيد كرده است ، و نيكو امامان هدايت يافتگانند فرزندان ، تو و ايشان را يك يك نام برند، و نيكو شيعيانند شيعيان تو، بدرستى كه محمد صلى الله عليه و آله و وصى او و فرزندزاده هاى او و امامان از فرزندان او، رستگارانند، پس امر كنند كه ايشان را به بهشت ببرند و اين است مضمون قول خدا فمن زحزح عن النار و ادخل الجنة فقد فاز ( 302) يعنى : هر كه دور گردانيده شود از آتش جهنم و داخل گردانيده شود در بهشت به تحقيق كه او رستگار گرديده . ( 303)
و صفار به سندهاى معتبر بسيار از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام روايت نموده كه : حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه : هر كه خواهد به روش زندگانى من زندگانى كند و به روش مردن من بميرد و داخل شود در بهشتى كه وعده داده است مرا پروردگار من كه آن جنت عدن است و منزل من است در بهشت كه يك درخت از درختان آن را پروردگار من به دست قدرت و رحمت خود غرس نموده پس گفت : باش پس آن بهم رسيد، پس ‍ دوست دارد و اعتقاد كند به امامت على بعد از من و امامت اوصياء از فرزندان مرا كه خدا عطا كرده است به آنها فهم و علم مرا و بخدا سوگند كه خواهند كشت فرزند مرا خدا نرساند به ايشان شفاعت مرا. ( 304)
و در روايت ديگرى فرمود كه : پس اختيار كند ولايت على عليه السلام را و اوصياى بعد از او را و انقياد كند فضيليت ايشان را بدرستى كه ايشانند هدايت كنندگان و پسنديدگان خدا عطا كرده است به ايشان فهم مرا و علم مرا و ايشان عترت منند و از گوشت و خون من بهم رسيده اند، به خدا شكايت مى كنم دشمنان ايشان را از امت من كه انكار فضيلت ايشان مى كنند و قطع مى كنند در حق ايشان صله و پيوند مرا، والله كه فرزند مرا خواهند كشت خدا شفاعت مرا به ايشان نرساند. ( 305) و در روايت ديگر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه : هر كه خوش آيد او را كه زندگى كند به نحو من و بميرد به نحو مردن من و داخل جنت عدن شود پس ولى و امام خود را قرار دهد على بن ابى طالب عليه السلام و اوصياى او را بعد از من ، كه ايشان داخل نمى كننند شما را در درگاه ضلالتى و بيرون نمى كنند شما را از درگاه هدايتى ، جدائى نيفكند ميان ايشان و ميان قرآن تا آنكه با يكديگر در حوض كوثر بر من وارد شوند چنين - و دو انگشت خود را با يكديگر ضم كرد - و عرض آن حوض به قدر مابين صنعاست تا اب و در آن قدحهاهست از نقره و طلا به عدد ستاره هاى آسمان .( 306)
و ابن بطريق مضامين اين روايات را از كتاب حلية الاولياء به چندين سند از ابن عباس و زيد بن ارقم روايت كرده است . ( 307)
و صاحب كشف الغمه از مناقب خوارزمى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است . ( 308) و شيخ مفيد در مجالس خود روايت كرده است از حضرت امام رضا عليه السلام كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: يا على ! به شما فتح مى كند خدا امر امامت را و به شما ختم مى كند پس صبر كنيد بر غصب غاصبان و جور دشمنان ، بدرستى كه عاقبت نيكو براى پرهيزكاران است ، شما گروه خدائيد و دشمنان شما گروه خدا نيستند بلكه گروه شيطانند، خوشا حال كسى كه اطاعت شما كند و واى بر كسى كه نافرمانى كند شما را، شمائيد حجت خدا بر خلق و شمائيد عروة الوثقى كه هر كه به آن متمسك شود هدايت يابد و هر كه آن را ترك كند گمراه گردد و از خدا سؤ ال مى كنم از براى شما بهشت را، كسى سبقت نمى گيرد بر شما بسوى طاعت خدا بلكه شما اولى و احقيد به طاعت الهى از ديگران .( 309)
و ايضا روايت كرده است از حضرت اسدالله الغالب غالب كل غالب مظهر كل العجايب و مظهر الغرايب على بن ابى طالب عليه السلام كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: يا على ! خدا به ما ختم مى كند دين را چنانچه به ما افتتاح كرد و به ما الفت مى دهد خدا ميان دلهاى شما بعد از عداوت و كينه ها. ( 310)
و در كتاب فضائل از حضرت صادق عليه السلام از پدرانش روايت كرده است از جابر انصارى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه : فاطمه سرور دل من است ، و دو پسرانش ميوه هاى دل منند، و شوهرش نور ديده من است ، و امامان از فرزندان او امانت منند و ريسمان كشيده اند از آسمان به زمين ، هر كه چنگ زند در ايشان نجات يابد و هر كه تخلف كند از ايشان فرو رود در دركات ضلالت . ( 311)
و در كتاب روضه و فضائل از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : چون از حجة الوداع برگشتم در مسجد رسول صلى الله عليه و آله در خدمت آن حضرت نشسته بوديم كه فرمود: حضرت عزت منت گذاشت بر اهل دين كه هدايت كرد ايشان را به من ، و من منت مى گذارم بر اهل دين كه هدايت مى كنم ايشان را به على ابن ابى طالب عليه السلام پسر عم من و پدر فرزندان من ، هر كه هدايت يابد به ايشان ، نجات يابد؛ و هر كه تخلف نمايد از ايشان ، گمراه گردد. واى گروه مردمان ! خدا را به ياد آوريد و از خدا بترسيد در باب عترت من و اهل بيت من ، بدرستى كه فاطمنه پاره تن من است و دو فرزند او دو بازوى منند، من و شوهر او چراغ راه هدايتيم ، خدايا
! رحم كن هر كه ايشان را رحم كند و نيامرز كسى را كه بر ايشان ستم كند. پس آب از ديده هاى مباركش جارى شد و فرمود كه : گويا مى بينم آن ستمها را كه بر ايشان وارد خواهد شد. ( 312) .
و در عيون اخبار الرضا به سند معتبر از آن حضرت روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه : تو يا على و فرزندان تو برگزيده هاى خدائيد از خلقش . ( 313)
و ايضا از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه من مولا و صاحب اختيار اويم پس على اولى به نفس و صاحب اختيار اوست ، خداوندا! دوستى كن با هر كه با او دوستى كند و دشمنى كن با هر كه با او دشمنى كند، و يارى كن هر كه با او يارى كند و مدد كند، و دشمنش ‍ را مخذول گردان و ياور او و فرزندان او باش و خليفه او باش در فرزندانش ، و بركت ده ايشان را در آنچه به آنها عطا كرده اى و تاييد كن ايشان را به روح القدس و حفظ كن ايشان را به هر طرف از زمين كه متوجه شوند، و امامت را در ميان ايشان قرار ده و شكر كن هر كه ايشان را اطاعت كند و هلاك كن هر كه ايشان را نافرمانى كند، بدرستى كه تو نزديكى به دعا كنندگان و اجابت ايشان مى نمائى . ( 314)
و ابن بابويه در كتاب فضائل الشيعه از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه : مردم غافل شدند از گفتار حضرت رسول صلى الله عليه و آله در حق على عليه السلام در روز غدير خم چنانچه غافل شدند از گفتار حضرت در حق على عليه السلام در غرفه مشربه مادر ابراهيم ( 315) در وقتى كه مردم به عيادت حضرت رسول صلى الله عليه و آله در آمدند در آن غرفه . پس على عليه السلام داخل شد و خواست نزديك آن حضرت بنشيند جائى نرفت ، پس چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله ديد كه آن حضرت جا ندادند فرمود كه : اى گروه مردم ! اينها اهل بيت منند و شما استخفاف با شان ايشان مى كنيد و هنوز زنده ام در ميان شما، بخدا سوگند كه اگر من غايب شوم از شما خدا غايب نخواهد بود، از شما بدرستى كه روح و راحت و خشنودى و بشارت و دوستى و محبت براى كسى است كه اقتدا كند به على و اعتقاد كند به امامت او و تسليم و انقياد نمايد از براى او و اوصيآء بعد از او، و لازم است بر من كه داخل گردانم ايشان را در شفاعت خود زيرا كه ايشان اتباع منند و هر كه متابعت من كند پس او از من است ، اين مثلى است كه در ابراهيم جارى شد و گفت فمن تبعنى فانه منى ( 316) زيرا كه من از ابراهيم و ابراهيم از من است ، و دين من دين اوست و سنت من سنت اوست ، فضل من فضل اوست و فضل او فضل من است ، و من افضلم از او به تصديق قول پروردگار من ذرية بعضها من بعض الله سيمع عليم ( 317) باب دوم : در بيان آياتى كه در شان ائمه عليه السلام مجملانازل شده و در آن چند فصل آمده است .
فصل اول : در تاويل سلام على اِل ياسين
حق تعالى فرموده است يس * والقرآن الحكيم ( 318) و فرموده است سلام على اِل ياسين ( 319)
مفسران از حضرت اميرامومنين و امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده اند كه : يس اسم مبارك حضرت رسول صلى الله عليه و آله ( 320) است . و در آيه دوم فخر رازى گفته است كه : نافع و ابن عامر و يعقوب و آل يس خوانده اند و به اضافه لفظ آل به لفظ يس ، و باقى قراء به كسره همزه و سكون لام خوانده اند، و در قرائت اولى سه وجه گفته اند: اول آنكه الياس پسر ياسين است ، دوم آنكه آل ياسين آل محمد است ، سوم آنكه ياسين اسم قرآن است . ( 321)
و از طريق خاصه و عامه احاديث بسيار وارد شده است كه قرائت منزله آل ياسين است و مراد آل محمد است . ( 322)
و ابن حجر در صواعق از فخر رازى نقل كرده است كه : اهل بيت رسول صلى الله عليه و آله با آن حضرت مساويند و در پنج چيز: در سلام ، و فرموده است درباره رسول صلى الله عليه و آله والسلام عليك ايها النبى و درباره اهل بيت كه سلام على اِل ياسين ؛ و در صلوات بر او بر ايشان در تشهد؛ و فرموده در حق رسول خدا صلى الله عليه و آله طه يعنى طاهر، و در شان اهل بيت يطهركم تطهيرا ( 323) ؛ و در حرمت تصدق ؛ و در محبت در شان رسول صلى الله عليه و آله فاتبعونى يحببكم الله ( 324) ، و در شان اهل بيت قل لا اسالكم عليه اجرا الا مودة فى القربى ( 325) ( 326)
و على بن ابراهيم در تفسير روايت كرده است از حضرت صادق عليه السلام كه : يس اسم رسول خداست ، و دليل بر اين كه بعد از آن فرموده است انك لمن المرسلين ( 327) ( 328) و ايضا گفته است در تفسير سلام على اِل ياسين كه : ياسين ، محمد است ؛ و آل محمد، ائمه اند. ( 329)
و در امالى و معانى الاخبار و تفسير محمد بن العباس بن ماهيار روايت كرده اند از حضرت صادق عليه السلام كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود در تفسير قول حق تعالى سلام على اِل ياسين كه : ياسين ، محمد است ، و مائيم آل يس . ( 330)
و ايضا از امالى و معانى الاخبار روايت كرده است از ابى مالك كه : ياسين ، محمد است . و ايضا در هر دو كتاب از ابن عباس روايت كرده است در قول حق تعالى سلام على اِل ياسين كه گفت : يعنى على آل محمد. ( 331)
و ايضا در معانى الاخبار به سند ديگرى از ابن عباس روايت كرده است در تفسير سلام على اِل ياسين يعنى سلام از جانب پروردگار عالميان بر محمد و آل او و سلامتى از براى كسى كه ولايت ايشان را اختيار كند در قيامت از عذاب خدا. ( 332)
و ايضا در معانى الاخبار از ابوعبدالرحمن سلمى روايت كرده است كه : عمر بن الخطاب سلام على اِل ياسين را مى خواند، ابوعبدالرحمن گفت : كه آل ياسين ، آل محمد است . ( 333)
و ابن ماهيار در تفسيرش روايت كرده است از سليم بن قيس هلالى كه : حضرت اميرالمومنين عليه السلام فرمود كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله اسمش ياسين است و مائيم كه خدا در شان ما فرموده است سلام على ال ياسين ( 334)
و ايضا ابن ماهيار و فرات بن ابراهيم در تفسيرهاى خود به طرق متعدده اين مضمون را از ابن عباس روايت كرده اند. ( 335)
در حديث طولانى كه حضرت امام رضا عليه السلام احتجاج نموده بر علماء عامه در فضل عترت طاهره مذكور است كه حضرت از ايشان پرسيد كه : خبر دهيد مرا از قول حق تعالى يس - و القرآن الحكيم - انك لمن المرسلين - على صراط المستقيم ( 336) مراد به يس كيست ؟ علما گفتند: محمد است ، كسى در آن شكى ندارد؛ حضرت فرمود كه : پس خدا عطا كرده است ، به محمد و ال محمد به اين سبب فضيلتى كه كسى به كنه وصف آن نمى رسد مگر كسى كه درست تعقل كند آن را، زيرا كه خدا سلام نفرستاده است مگر بر انبياء پس فرموده است سلام على نوح فى العالمين ( 337) و فرموده است سلام على ابراهيم ( 338) و فرموده است سلام على موسى و هرون ( 339) نفرموده است : سلام على آل نوح و آل ابراهيم و آل موسى و هرون ، و فرموده است سلام على ال ياسين يعنى آل محمد صلى الله عليه و آله . ( 340)
فصل دوم : در بيان آنكه اهل ذكر، اهل بيت عليه السلام اند؛ و آنكه بر شيعه سوال ازايشان واجب است و بر ايشان جواب واجب نيست .
حق تعالى فرموده كه فسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون - بالبينات و الزبر ( 341) ، فسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون ( 342) ، و در جاى ديگر نيز فرموده هذا عطاونا فامنن او امسك بغير حساب ( 343) و فرموده است و انه لذكر لك و لقومك و سوف تسئلون ( 344)
ظاهر آيه اولى و ثانيه آن است كه : سوال كنيد از اهل ذكر اگر باشيد كه ندانيد، و خلاف كرده اند مفسران كه اهل ذكر كيستند، بعضى گفته اند اهل علمند، و بعضى گفته اند اهل كتابند ( 345) ؛ و اخبار بسيار وارد شده است كه ائمه عليه السلام اند ( 346) به دو وجه :
وجه اول آنكه : ايشان اهل علم قرآنند چنانچه بعد از اين آيه در سوره نحل فرموده است كه و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهم ( 347)
دوم آنكه : ايشان اهل رسولند و رسول ذكر است چنانچه فرموده است قد انزل الله اليكم ذكرا - رسولا ( 348)
و در آيه سوم مشهور ميان مفسران آن است كه خطاب به حضرت سليمان عليه السلام است . ( 349)
يعنى : اين پادشاهى عطائى است از ما كه به تو داده ايم خواهى بده و منت گذار و خواهى امساك كن و مده بى آنكه بر تو حسابى باشد نه در دادن و نه در نگاه داشتن ، و از اخبار آينده ظاهر مى شود كه مراد عطاى علم است .
و در آيه چهارم اكثر مفسرين ذكر را به شرف تفسير كرده اند يعنى : قرآن شرفى است از براى تو و از براى قوم تو، و در قيامت سوال كرده خواهيد شد از اداى شكر قرآن و قيام نمودن به حق آن ( 350) ؛ و در احاديث آينده وارد شده است كه مراد آن است كه سوال از علوم و احكام قرآن از شما خواهند كرد. ( 351)
و على بن ابراهيم و صفار به سندهاى بسيار روايت نموده اند كه : زراره از حضرت امام محمد باقر عليه السلام سوال كرد از اهل ذكر، حضرت فرمود كه : مائيم ، زراره گفت : پس از شما بايد سوال كنند؟ فرمود: بلى زراره گفت : مائيم سوال كنندگان ؟ فرمود: بلى ، گفت : پس ‍ بر ما واجب است كه از شما سوال كنيم ؟ فرمود: بلى ، گفت : بر شما واجب است جواب ما بگوئيد؟ فرمود: نه اختيار با ماست اگر مى خواهيم جواب مى گوئيم و اگر نمى خواهيم نمى گوئيم ؛ پس اين آيه را خواند هذا عطاونا... تا آخر. ( 352)
مترجم گويد كه : هدايت گمراهان و نهى از منكر و امر به معروف بدون مانعى و با تحقق شرايط بر همه كس واجب است خصوصا بر امامان و پيشوايان دين كه ايشان براى اين امور منصوبند، پس اين حديث و امثال آن يا محمولند بر حال تقيه كه مامور نيستند؟ ترك تقيه كنند و با ظن ضرر البته اظهار حق نكنند و يكى از شرايط امر به معروف و نهى از منكر عدم خوف ضرر است و شرط ديگر تجويز تاثير است ، يا محمولند بر بعضى از تاويل آيات نسبت به جمعى كه عقول ايشان تاب فهم آنها نداشته باشد يا بعضى از دقايق معرفت الله يا معرفت احوال غريبه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و حضرات ائمه معصومين صلوات الله عليهم كه فهم اكثر خلق قاصر است از ادراك آنها، زيرا كه ائمه ما صلوات الله عليهم از شيعيان قاصر الفهم زياده از سنيان تقيه مى كردند به سبب آنكه بعضى از شيعيان از ديدن بعضى از معجزات غريبه يا شنيدن بعضى از احوالات عجيبه ايشان غالى شدند به الوهيت ايشان قائل شدند.
و اما استشهاد به آيه قصه سليمان عليه السلام به آن است كه بر سبيل مثل و نظير ذكر كرده اند، يعنى : همچنانچه حضرت سليمان عليه السلام را در امور دنيوى مخير نموده بودند ميان عطا و منع ، ما را در افاضه علوم و حقايق مخير گردانيده اند، يا آنكه در قصه حضرت سليمان نيز مراد خصوص علم و معارف باشد يا اعم از اينها از امور دنيويه ، يا آنكه در حق ائمه ما عليه السلام نيز اعم از هر دو مراد باشد.
و در عيون اخبارالرضا در حديث احتجاج در فضيلت عترت طاهره آن حضرت فرمود: پس مائيم اهل ذكر كه خدا در قرآن فرموده است ، پس از ما سوال كنيد اگر ندانيد؛ پس علماى عامه گفتند: مراد به اهل ذكر يهودند و نصارى ، حضرت فرمود: سبحان الله ! آيا جايز است كه از ايشان بپرسيم ؟! اگر از ايشان سؤ ال كنيم ما را به دين خود دعوت خواهند كرد و خواهند گفت : كه دين ما بهتر است از دين اسلام . مامون گفت : كه آيا شرحى و بيانى به خلاف گفته ايشان نزد شما هست ؟ حضرت فرمود كه : بلى ذكر رسول خداست و ما اهل اوئيم و اين مطلب در كتاب خدا مبين و واضح است در آنجا كه در سوره طلاق مى فرمايد الذين آمنوا قد انزل الله اليكم ذكرا * رسولا يتلوا عليكم آيات الله مبينات ( 353) پس ذكر، رسول خداست ، و اهل اوئيم . ( 354)
و در قرب الاسناد و بصائر الدرجات و كافى به سند صحيح روايت كرده اند كه حضرت امام رضا عليه السلام نوشت به ابن ابى نصر كه : حضرت عزت مى فرمايد فسئلوا اهل الذكر ان كنتم تعلمون ( 355) و ايضا مى فرمايد و ما كان المومنين لينفروا كافة فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون . ( 356) يعنى : نبوده اند مومنان كه بيرون آيند از شهرهاى خود پس چرا از هر فرقه اى بيرون نمى آيند از براى آنكه مسائل دين خود را بياموزند و بترسانند قوم خود را از عذاب الهى چون برگردند بسوى ايشان شايد حذر كنند.
حضرت فرمود: پس واجب شده است بر شما سؤ ال كردن و رد كردن بسوى ما و بر ما واجب نكرده اند جواب گفتن را، حق تعالى مى فرمايد فان لم يستجبوا لك فاعلم انما يتبعون اهوائهم و من اضل ممن اتبع هويه بغير هدى من الله ( 357) يعنى اگر استجابت تو نكنند و سخن تو را قبول نكنند پس بدان كه ايشان متابعت نمى كنند مگر خواهشهاى نفسانى خود را و كيست گمراه تر از كسى كه پيروى كند خواهش خود را بغير هدايتى از جانب خدا. ( 358)
مترجم گويد: ظاهرا حضرت آيه را تاويل فرمودند به آنكه : هرگاه دانى كه استجابت تو نمى كنند در كار نيست بر تو تبليغ رسالت و در آن نسبت به ايشان پس دليل اين خواهد بود كه بر ايشان جواب گفتن واجب نيست .
و در بصائر الدرجات به چندين طريق موثق از زراره روايت كرده است كه گفت : از حضرت امام محمد باقر عليه السلام پرسيدم كه : اهل ذكر كيستند؟ فرمود كه : مائيم ، پرسيدم : آنها كه مامور شده اند كه سوال از ايشان بكنند كيستند؟ فرمود كه : شمائيد، يعنى شيعيان : گفتم پس چنانچه مامور شده ايم سوال مى كنم و گمان كردم كه از اين راه كه بدرآيم هر چه سوال كنم جواب خواهد گفت ، پس فرمود كه : شما مامور به سوال شده ايد و ما مامور به جواب نشده ايم ، اختيار با ماست اگر خواهيم جواب مى گوئيم و اگر نخواهى نمى گوئيم . ( 359) و صفار در بصائر الدرجات زياده از سى سند معتبر اين مضمون را روايت كرده است ، و عياشى نيز در تفسير نمونه به سندهاى بسيار روايت كرده است . ( 360)
و ابن بطريق از تفسير ثعلبى روايت نموده است از حضرت صادق عليه السلام كه : مائيم اهل ذكر و از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نيز چنين روايت كرده است . ( 361)
و علامه حلى در كتاب كشف الحق از تفسير محمد بن موسى شيرازى كه از علماى عامه است و از دوازده تفسير استخراج كرده است روايت نموده است كه : او از ابن عباس روايت كرده است كه : اهل ذكر محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام اند، ايشان اهل ذكر و علم و عقل و بيانند و اهل بيت نبوتند و معدن رسالتند و محل آمدن و رفتن ملاكئه اند، و الله كه خدا مؤ من را نناميده مگر از براى كرامت اميرالمؤ منين عليه السلام . و سفيان ثورى نيز اين حديث را روايت كرده است از سدى از حارث اعور. ( 362)
و در بصائر الدرجات به چهار سند صحيح از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است در تفسير وانه لذكر لك و لقومك و سوف تسئلون ( 363) كه : ذكر، قرآن است ، و مائيم قوم آن حضرت و از ما سوال مى كنيد معانى و احكام قرآن را. ( 364)
و در روايت صحيح ديگر حضرت باقر عليه السلام فرمود كه : مقصود به اين آيه مائيم ، و مائيم اهل ذكر و مائيم سؤ ال كرده شده كه بايد از ما سوال كنند. ( 365) و در روايت ديگر آمده است باقر عليه السلام فرمود در تفسير اين آيه كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت او عليه السلام اهل ذكرند و از ايشان سؤ ال مى كنند. ( 366)
و ايضا به سند معتبر در تفسيرش مثل اين روايات را از سليم بن قيس ‍ از حضرت امير المؤ منين عليه السلام روايت كرده است . ( 367)
و ايضا به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه حضرت اين آيه را خواندند و فرمودند كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت او اهل ذكرند و ايشانند سؤ ال كرده شدگان ، خدا امر كرده است مردم را كه از ايشان سؤ ال بكنند پس ايشانند واليان مردم و اولى به امر ايشان ، پس حلال نيست احدى از مردم را كه اين حقى كه خدا از براى ايشان واجب گردانيده است از ايشان بگيرد. ( 368)
و ايضا در حديث معتبر ديگر از آن حضرت روايت كرده است كه : قوم آن حضرت ، اميرالمؤ منين عليه السلام است و مردم را از ولايت آن حضرت در قيامت سوال خواهند كرد. ( 369)
و در كافى به سند معتبر روايت كرده است از موسى بن اشيم كه گفت : در خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم شخصى از تفسير اين آيه اى سوال كرد، حضرت جواب فرمود، پس مرد ديگرى داخل مجلس گرديد و از همان آيه سوال كرد حضرت تفسير و جواب ديگرى فرمود غير آن كه به اول فرموده بود، پس مرا حالتى عارض ‍ شد كه خدا مى داند حتى آنكه گويا دلم را پاره پاره كردند و در دل خود گفتم كه : من ابوقتاده را در شام گذاشتم كه يك حرف مانند واو خطا نمى كند آمدم به نزد اين مرد كه چنين خطاى بزرگى مى كند، در اين حال بودم كه مرد ديگرى آمد و از همان سؤ ال كرد و تفسير ديگر فرمود و بغير آنكه به هر دو گفته بود، پس نفس من ساكن شده دانستم كه اين خطا نيست دانسته اينها را فرموده از براى تقيه و مصلحت ؛ و چون حضرت به اعجاز دانستند كه چه در خاطر من گذشت به جانب من التفات نمودند و فرمودند كه : اى پسر اشيم ! خدا تفويض كرد به حضرت سليمان عليه السلام و فرمود هذا عطاؤ نا فامنن او امسك بغير حساب ( 370) و به پيغمبرش صلى الله عليه و آله تفويض كرد و فرمود ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا ( 371) يعنى : هر چه عطا كند شما را رسول پس ‍ بگيريد و عمل بكنيد و عمل بكنيد و آنچه نهى كند و شما را از آن پس ترك كنيد، و آنچه به حضرت رسول صلى الله عليه و آله تفويض كرده بود به ما تفويض نموده ، ( 372)
و در كتاب اختصاص همين حديث را روايت كرده و در آخرش چنين است كه : چون حاضران مجلس بيرون رفتند نظر كرد بسوى من و فرمود كه : گويا دلتنگ شدى ، گفتم : فداى تو شوم ! دلتنگ شوم از سه قول مختلف در يك سؤ ال ، حضرت فرمود: اى پسر اشيم ! بدرستى كه خدا تفويض كرد به پسر داود عليه السلام امر پادشاهى را و فرمود هذا عطاؤ نا فامنن او امسك بغير حساب و تفويض كرد به محمد صلى الله عليه و آله امر دين خود را و فرمود ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا و بدرستى كه خدا تفويض كرده است به بدرستى كه خدا تفويض كرده است به ائمه از ما آنچه تفويض كرده بود به محمد صلى الله عليه و آله پس دلتنگ مشو.( 373)
و در بصائر الدرجات به سند حسن كالصريح روايت كرده است كه صفوان از حضرت امام رضا عليه السلام پرسيد كه : آيا مى توان بود كه از امام بپرسيم از مساله حلال و حرام و جوابش نزد او نباشد؟ فرمود كه : نه ، اما گاه هست كه جوابش نزد او هست و نمى گويد از براى مصلحت . ( 374)
و از حضرت صادق عليه السلام به سند صحيح روايت كرده است كه : مائيم اهل ذكر و اولولعلم و نزد ماست علم و حلال و حرام . ( 375)
و على بن ابراهيم روايت كرده است در تفسير اين آيه الذين امنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله ( 376) يعنى : آنها كه ايمان آورده اند و مطمئن و ساكن مى گردد دلهاى ايشان به ياد خدا، فرمود كه : ياد خدا اميرالمؤ منين عليه السلام و ائمه اند ( 377) ، يعنى ولايت ايشان يا آنكه ياد ايشان ياد خداست .
و ابن ماهيار روايت كرده است از حضرت امام موسى عليه السلام در تفسير اين آيه لقد انزلنا اليكم كتابا فيه ذكركم افلا تعقلون ( 378) يعنى : بتحقيق كه فرستاديم بسوى شما كتابى را كه در آن ذكر شما هست آيا نمى فهميد و تعقل نمى كنيد؟ فرمود كه : مراد به ذكر، اطاعت امام است بعد از پيغمبر كه مورث شرف دنيا و آخرت است . ( 379)