راه سعادت
(ردّ شبهات ، اثبات نبوّت خاتم الاءنبياء(ص) و حقّانيت دين اسلام )

علّامه ميرزا ابوالحسن شعرانى (رحمة اللّه )

- ۱۶ -


و همچنين گوئيم : نسخ موجب تغيير در اراده خدا نيست و اگر هم موجب تغيير در اراده باشد اهل كتاب آن را جائز مى دانند و در چند جاى كتب ايشان است كه خدا به اراده خود تغيير داد چنانكه در كتاب يوناه (4:2. 3:10) و در كتاب دوم ملوك (20:6) و كتاب دوم شموئيل (24:16) است .
و گفتيم : نسخ موجب تغيير دادن به اراده نيست زيرا كه اول كه خداوند حكم براى موسى (ع) فرستاد همان وقت ميخواست آن حكم غير مؤبد باشد و غير آن حكم براى پيغمبر ديگر فرستد نه آنكه پشيمان شود و به اراده خويش تغيير دهد.
باز يهود گويند: پس از بسيارى از احكام تورات كلمه ((عد عولام )) مرقوم است يعنى تا ابد؛ پس احكام تورات را بايد تا ابد نگاه داشت .
جواب اين سخن آن است كه ((عد عولام )) و نظائر آن بسيار در كتب انبياء بر امر موقت و غير ابدى اطلاق شده است چنانكه خود يهود در اين آيه سفر مثنى (28:45) ((تمامى اين لعنت ها بتو روى نموده و تعاقب نموده است به تو خواهد رسيد تا هلاك شدنت زيرا كه به قول خداوند گوش ندادى تا آنكه اءوامر و نواهى و قوانينى كه تو را امر فرموده بود مرعى دارى براى تو و براى اولاد تو ابداً به جاى آيت و معجزه خواهد بود)). و يهود گويند: اين لعن مدت طولانى است نه ابدى و پس از اين ما نجات يابيم .
و نيز در اوّل تواريخ ايام (17:9) وعده داده است كه بنى اسرائيل ديگر بدست نامختونان مظلوم نشوند. با آنكه شدند.
و در تكوين (17:8. 48:4) گويد: بنى اسرائيل مالك زمين بيت المقدّس ‍ خواهند بود ((عد عولام )) يعنى : تا مدّت طولانى زيرا كه بيت المقدّس تا ابد در دست آنها نماند.
و در خروج (21:6) در موردى گويند:((آنگاه آقايش او را نزد قاضيان احضار كرده و نزديك دريا با هوى در برساند و آقايش گوشش را با درفش سوراخ بكند و او ويرا بنده باشد لعولام ))(تا ابد) يعنى تا زنده است و گرنه بنده ابدى نيست .
و در كتاب حزقيل (37:25....) گويد:((ايشان و پسران ايشان در آن زمين خواهند بود((عد عولام )) و بنده من داود دائماً(لعولام ) سلطان ايشان خواهد بود.... من با ايشان عهد سلامتى را كه براى ايشان عهد دائمى خواهد بود خواهم بست و ايشان را تاءسيس نموده بسيار خواهم گردانيد و در ميان ايشان مقام مقدّس خود را تا ابد قرار خواهم داد)).
اينها همه مدت طولانى است خصوصاً پادشاهى ابدى داود(ع) زيرا كه به مقتضاى تكوين (49:10) هنگام آمدن شيلو سلطنت از يهودا گرفته مى شود.
و در زبور(61:4) گويد: در خيمه تو دائماً بسر خواهم برد يعنى تا مدّتى .
و در كتاب اشعيا(45:17):((اما بنى اسرائيل نجات ابدى از خدا خواهند يافت و اءبد الاباد شرمنده و خجل نخواهند شد)) و غرض از نجات در كتب آنها هميشه عزت و دولت دنيوى است در بيت المقدّس .
نظير اين در كتاب صفنياى پيغمبر(باب سوم ) گويد:((آتش قهر من ، همه زمين را بخورد)). مقصود همه زمين فلسطين است نه همه جاى جهان .
و نيز احكام شريعت حضرت موسى (ع) مخصوص بنى اسرائيل و زمين بيت المقدّس است و خداوند از زمان يوشع تا زمان حضرت عيسى (ع) زمين بيت المقدّس را به آنها داده بود و در اين مدّت در آن زمين عمل به اءحكام تورات بر ايشان واجب بود لذا تا موسى (ع) و بنى اسرائيل از اردن نگذشته بودند به آن احكام عمل نمى كردند، و در تورات آمده است كه چون به آن زمين رفتيد به آن احكام رفتار كنيد و عمل شما هم مخصوص به آن زمين رفتيد به آن احكام رفتار كنيد و عمل شما مخصوص به آن زمين است و اگر عمل به اءحكم موسى كرديد عمر شما و مدّت ماندن شما در آنجا طولانى خواهد بود.
پس هرچه لفظ ابد و تا اءبد و دائماً و امثال آن وارد است مقصود زمانى است كه يهوديان در آن زمين ساكن بودند، و چون حضرت مسيح مبعوث به رسالت شد و آنها ايمان نياوردند خداوند بر آنها غضب كرد و تيطوس رومى را فرستاد بنى اسرائيل را از بيت المقدّس بيرون كردند و پراكنده ساختند عمر آن احكام هم به آخر رسيد.
در تورات سفر مثنى (4:5) گويد:((ببين كه قوانين و احكام كه خداوند امر نموده شما را تعليم دهم تا در ميان زمينى كه ارثاً به شما در آن در مى آئيد چنين به جاى آوريد)) و نظير اين در تورات مثنى (6:1) و (11:21) و در (12: 1/8) نگه داريد و بجا آوريد همه رسوم و احكامى كه به شما آموزانيدم و گفت : همه رسم و شريعت را بايد نگاه داريد و به عمل بياوريد در آن زمينى كه خدا بشما ميراث خواهد داد و در همه روزگارهائى كه شما زنده هستند در آن زمينى كه مى رويد.
بسيارى از آنچه كه در باب نسخ ذكر كرديم نقل از كتاب منقول الرضا است كه آن را يكى از ربانيّون و احبار بزرگ بنى اسرائيل كه در سال 1228 ه‍ به دين اسلام مشرق گشت و به ميرزا محمّد رضا موسوم شد تاءليف كرده است و اين مرد از تورات و كتب انبيا و احاديث و تواريخ و تفاسير ايشان آگاه بود، و اءدله اى كه بزرگان آنها مانند هارم بام و ربى اسحاق ابرنبال و غير ايشان بر ابديت احكام تورات نوشتند بدلائل معقول ردّ كرده است ، و چون اين عالم بزرگ مسلمان شد جماعت بسيار از امّت موسى (ع) كه بوى وثوق داشتند اسلام پذيرفتند و احفاد آنها در طهران و ساير شهرها معروف و غالبا بازرگان امين و مسلمان و متدينند و فّقهم اللّه تعالى .
عقيده يهود به مسيح موعود
بايد دانست كه بنى اسرائيل پس از رحلت حضرت موسى (ع) به زمين فلسطين رفتند و آن وقت پادشاهى نداشتند يوشع بن نون آنان را به آن زمين برد و بيشتر احكام ايشان قربانى است و براى هر چيز بايد حيوانى قربان كنند؛ گاو و گوسفند يا مرغ و يا كبوتر، حتى براى پاك شدن حيض و نفاس و جنابت . و قربانى هم انواعى دارد و بايد در حضور كاهنى از فرزندان هارون انجام گيرد و در مذبح مخصوص در زمين مقدّس باشد و بى قربانى از حيض ‍ و جنابت پاك نمى شوند و فرزندشان ناپاك زاده مى ماند.
و تا زمان طالوت پادشاه نداشتند، فقها ميان ايشان حكم مى كردند و عبادتگاهشان خيمه بود، ذبح و قربانى در خيمه مى كردند تا طالوت را به پادشاهى برگزيدند و ملك از او به حضرت داود و سليمان (ع)رسيد و بيت المقدّس را بنا كردند و سلطنت در اولاد داود به ارث ماند و تجمل ملوكانه ميان آنها معمول گشت و اولاد سليمان احكام تورات ترك كردند و پيغمبران خدا را مى كشتند و نصايح نيكان را نمى پذيرفتند و بت پرستى ميان آنها رواج يافت ، خداوند بر آنها غضب كرد و بخت نصر بر آنها مسلّط گشت و بيت المقدّس را خراب كرد و بنى اسرائيل را به اسيرى به بابل برد، جلاى بابل هفتاد سال طول كشيد تا توبه كردند و كورش پادشاه هخامنشى ، ملك بابل را از اولاد بخت نصر گرفت و بنى اسرائيل را به فلسطين بازگردانيد و بيت المقدّس را بار دوم ساختند و باءحكام تورات عمل كردند و ديگر بت نپرستيدند و يك نفر از اولاد داود(ع) موسوم به زروبابل بر ايشان پادشاه شد و تا زمان حضرت عيسى همچنان خود آنها حكومت مى كردند و اين آبادى دوم بيت المقدّس است و چون به حضرت مسيح ايمان نياوردند باز خدا بر آنها غضب كرده تيطوس رومى را بر آنها مسلّط گردانيد كه بار ديگر بيت المقدس را خراب و يهود را پراكنده ساخت چنانكه هنوز هم پراكنده اند و خداوند در قرآن كريم سوره بنى اسرائيل : آيه 5 به اين دو آبادى و خرابى اشارت فرموده است :
(و قضينا إ لى بنى اسرائيل فى الكتاب لتفسدنَّ فى الا رض مرّتين و لتعلنّ علوّا كبيرا).
و در تورات هم در سفر تثنيه از آيه هيجدهم باب 39 بدان اشاره كرده است .
و باز يهود منتظرند بار سيّم بيت المقدّس آباد گردد و باز پادشاهى از نسل داود(ع) ظاهر شود و آنها را باز گرداند و او را ماشيح گويند يعنى : مسيح ، امّا كتب آنها و انبياى ايشان وعده به آبادانى سيم آن طور كه آنها مى خواهند نداده اند بلكه در سفر لويان (26:44) وعده فرموده است به احترام انبيا و صلحاى سابق ، آنها را نابود نكند و با آنكه در زمين دشمنان ساكنند عهد خود را با آنها به انجام رساند همين كه خدا وعده فرمود به انجام رسيد؛ زيرا كه اقوام قديم مانند فنيقيان و عمالقه و بابل و آشور مضمحل شدند اما يهود با كتاب و دينشان باقى هستند و اين معجزات انبياى بنى اسرائيل (ع) است چنانكه در سفر مثنى (28:46) گويد: براى تو و براى اولاد تو ابداً به جاى آيت و معجزه خواهد بود، امّا مسيح در زبان عبرى ماشيح به شين معجمه و فتح ياء است و آن استعارت از پادشاه است چون كسى را كه در بنى اسرائيل به سلطنت بر مى گزيدند كاهن او را به روغن مقدّس مسح مى كرد، و آن تشريف پادشاهى بود مانند تاج بر سر نهادن و شمشير بر كمر بستن ، و هر پادشاه و بزرگى را مسيح مى گفتند: چنانكه در لويان (4:3) بر كاهن و در كتاب اول شموئيل (12:3) بر شاول يعنى : طالوت اطلاق شده است و همچنين داود(ع) بلكه كورش پادشاه هخامنشى هم (در اشعيا 45) مسيح ناميده شده .
و پيغمبرانى در آبادى اول بيت المقدّس بودند اخبار از آمدن بخت نصر و خرابى اول دادند و خبر از آبادى دوم هم دادند و اينكه بنى اسرائيل از اكناف جهان به آنجا باز مى گردند و همه اين وقايع چنانكه پيغمبران خدا خبر داده بودند واقع شد و آن مسيح يعنى پادشاه موعود زر بابل بود از نسل حضرت داود(ع) بر آنها پادشاه شد همچنان مستقل بودند تا به عهد حضرت عيسى (ع) و آن اخبار انبيا همه به انجام رسيد.
اءمّا بنى اسرائيل به اين قناعت ندارند چنانكه گفتيم و گويند: بار سيم هم بايد بيت المقدّس آباد شود و شريعت موسى (ع) در آنجا مجرى گردد و يهود از اطراف عالم به آنجا بازگردند و ابدا تا قيامت آنجا بمانند و مسيح آن كسى است كه اين آبادى سوم را انجام دهد و شريعت حضرت موسى (ع) را تازه كند عيسويان تصديق يهود مى كنند كه مسيح موعود بايد از نسل حضرت داود باشد و معتقدند زر بابل مسيح موعود انبيا نبود بلكه عيسى بن مريم است از اين جهت در عقايد ايشان تناقض لازم آيد؛ زيرا كه مسيح موعود يهود، به نصّ انبياى عظام سلام اللّه عليهم اجمعين بايد بيت المقدّس را آباد كند و يهودى ها را از اطراف جهان در آنجا فراهم آورد، امّا حضرت عيسى (ع) به عكس كرد؛ چون پس از ظهور او رومى ها بيت المقدّس را خراب كردند و ششصد سال خراب بود تا عمر بن الخطاب آن را مسجد ساخت و روميان بعد از حضرت عيسى (ع) يهود را پراكنده ساختند كه هنوز هم پراكنده اند، پس آن علامت كه پيغمبران براى مسيح موعود ذكر كردند در حضرت عيسى (ع) به عكس بود.
و حق اين است كه آن مسيح كه يهود منتظرش بودند و انبيا خبر دادند كه بيت المقدّس را آباد و يهود را فراهم مى آورد او زر بابل است از نسل داود، و عيسى (ع) مسيح ديگرى است چون مسيح لقب هر پادشاه و هر بزرگى است اما نه آن مسيح است كه انبيا گفتند بيت المقدّس را آباد مى كند، بلكه مسيحى است كه پادشاهى را از يهودا دور مى گرداند؛ چنانكه در سفر تكوين (49:10) گويد: ((عصاى سلطنت از يهوداه و 3 از ميان پاهايش ‍ نخواهد كوچ نمود تا وقتى كه بيايد شيلو كه با او امتها جمع خواهند شد)). و مفاد آيت اين است كه وقتى شيلو آمد سلطنت از يهودا گرفته مى شود و امت ها (كه در تورات به معنى غير بنى اسرائيل است ) با شيلو جمع خواهند شد و به حضرت عيسى ايمان خواهند آورد.
حضرت عيسى (ع) چنانكه در باب 22 انجيل متى از آيه 42 مسطور است منكر اين بود كه از نسل داود است و بايد مسيح از نسل داود باشد و در حقيقت هم از نسل حضرت داود(ع) نبود چون پدر نداشت و نسبت در بنى اسرائيل از جانب پدر است چنانكه در اسلام هم كسى در نَسَب از بنى هاشم محسوب ميگردد كه از جانب پدر هاشمى باشد نه از جانب مادر، و حضرت مريم اگر از سبط يهوداه و از نسل حضرت داود بود متى ولوقا نسبت نامه براى يوسف نجار كه گويند مريم نامزد او بود نمى ساختند.
پس آن مسيح كه بنى اسرائيل خبر دادند كه از سبط يهوداه و نسب داودى مى آيد غير از حضرت عيسى است . مرحوم مبرور ميرزا محمّد رضا در كتاب منقول الرضا گويد: انبياى بنى اسرائيل هرگز وعده ندادند پس از خرابى دويم بيت المقدّس ، باز بنى اسرائيل بدان زمين باز گردند و شريعت موسى را در آنجا رواج دهند، بلكه گفتند: زمين شما را قى مى كند و قى كرده را كسى ديگر نمى خورد.(184)
علّت اينكه يهود منتظر مسيح ديگر بودند آنست كه يهود در بيت المقدّس ‍ ثانى استقلال دينى و تمدنى و سياسى داخلى كامل داشتند امّا استقلال سياسى مطلق نداشتند؛ تا دولت هخامنشى بر پاى بود تابع آنان بودند و چون اسكندر ملك از آنها گفت تحت فرمان اسكندر در آمدند؛ و پس از وى بطلميوس مصرى بر آنها تسلّط يافت ؛ و پس از آن روميان حكومت مى كردند و بنى اسرائيل در اجراى مراسم و عبادات خود آزاد بودند و قوانين مملكتى موافق شرع و تورات بود و مجرى آن جماعتى از علماى يهود بودند و حاكمان رومى و يونانى مداخلت در قوانين و احكام آنان نداشتند و سلطنت يهودا در معنى مستقل بود و مانند ممالك مشترك المنافع با روم و مصر پيوسته بودند، اما به اين قناعت نداشتند و استقلال سياسى كامل مى خواستند و گاهى حاكم رومى از حدّ خويش تجاوز مى كرد و آنها را آزار ميداد آرزوى نجات مى كشيدند و اين آرزو در خيالشان قوت گرفت و آيات كتب انبيا را حمل بر آن كردند.
اغلاط انجيل
در كتاب هاى انجيل كه مسيحيان آن را (عهد جديد) مى نامند اغلاط بى شمار است و ذكر همه آنچه مى دانيم فعلاً ضرورى نيست ، به ذكر چند غلط اكتفا مى كنيم تا خوانندگان بدانند اين كتب الهامى نيست و نويسندگان انجيل (متى ولوقا و غير) در آيات تورات و كتب انبيا دقّت نمى كردند يا از آنها آگاهى كامل نداشتند.
1- در انجيل متى باب 27 گويد:
چون يهوداى اسخريوطى سى پاره گرفت تا مسيح (ع) را تسليم يهود كند و دانست مى خواهند او را به دار آويزند پشيمان شد و آن پول را برد و در هيكل انداخت و بازگشت و رؤ ساى كهنه با آن پول مزرعه كوزه گرى را خريدند براى قبرستان غربا.
و در (27:9) گويد:
((آنگاه كامل گرديد آنچه به وساطت ارمياه پيغمبر گفته شده بود كه مى گفت : پس آن سى پاره نقره بهاى آن شخص قيمت كرده شده را كه بعضى از بنى اسرائيل قيمت نمودند بگرفتند و آنها را در عوض مزرعه كوزه گر دادند!)).
اين عبارت از چند جهت غلط است :
يكى از آنكه - در كتاب ارمياه چنين عبرتى موجود نيست ؛ و در زكرياه (11:12 و 13) عبارتى شبيه اين است :((پس با ايشان گفتم : مزد مرا بدهيد اگر در نظر شما خوش آيد و اگر نمى خواهيد ندهيد و ايشان سى پاره نقره براى مزد من وزن كردند و خداوند به من فرمود: آن را در ((مخزن )) بينداز، اين است مبلغى كه به نظر آنها ارزش من بود پس آن سى پاره نقره را گرفته آنها را در خانه خدا در مخزن انداختم )).
غلط دوم - اشتباه در لفظ ((مخزن )) است ، و كلمه عبرى كه ما به مخزن ترجمه كرديم يوصر است و چون به معنى كوزه گر و سازنده هم آمده است متى نويسنده انجيل آن را به معنى كوزه گر گرفته است با آنكه معلوم است پول را در خزينه مى اندازند. و در بيت المقدّس آن زمان جائى بود براى نگاهدارى نفايس و اموال ، و پول را در آن انداخت ، امّا انداختن پول به كوزه گر معنى ندارد و اين معنى كه متى فهميده است غفلت است و ترجمه كنندگان هم براى متابعت متى يوصر را به كوزه گر ترجمه كردند و تعصب ، ايشان را بر اين داشته است چون اين بنده با اطلاع بسيار ناقص از زبان عبرى مى فهمم اين ترجمه غلط است ؛ چگونه آنها كه عمر خود را در اين زبان صرف كردند آن را نفهميدند؟!.
غلط سوم - بر فرض اينكه ((يوصر)) به معنى كوزه گر باشد در عبارت زكريا(ع) اين جمله كه ((در عوض مزرعه كوزه گر دادند)) موجود نيست ، بلكه اين است ((به كوزه گر انداختم )).
غلط چهارم - اينكه عبارت زكريا ارتباطى به مسيح (ع) ندارد بلكه از سياق آيات قبل و بعد از آن معلوم مى شود كه در ملامت مردم زمان زكريا است بر عصيان فرمان خدا و ناسپاسى آنان .
2- در انجيل متى (23:35) گويد:
((تا آنكه تمامى خون صدّيقان كه بر زمين ريخته شده است از خون هابيل صدّيق تا خون زكرياه بن بر خياه كه در ميان هيكل و قربانگاه كشته بودند بر شما واقع گردد...)).
اينجا هم متى غلط كرده است چون آن كسى كه ميان هيكل و قربانگاه كشته شد زكرياه بن يهوياداع بود نه زكرياه بن بر خياه ، و تفصيل آن در كتاب دويم تواريخ ايام باب 24 آيه 21 و 22 مذكور است . و ميان اين دو زكريا بيش از دويست سال فاصله است . زكرياى اوّل در عهد يوآش در بيت المقدّس اوّل مى زيست آن وقت كه هنوز بيت المقدّس را بخت نصر خراب نكرده بود، و زكرياى دويم در عهد داريوش هخامنشى بود سال ها پس از بخت نصر چنانكه از كتاب زكريا معلوم مى شود(1:1).
3- در انجيل متى (1:21-23) گويد: و او پسرى خواهد زائيد و تو اسمش را عيسى خواهى نهاد از آنجا كه او قوم خود را از گناهان ايشان نجات خواهد داد و اين همه براى آن واقع شد كه كامل شود آنچه از خداوند به واسطه پيغمبر گفته شده بود كه مى گفت : اينك دختر باكره آبستن خواهد شد و پسرى را خواهد زائيد و نام او را عمانوئيل خواهد خواند كه ترجمه اش اين است خدا با ما است .
و تفصيل قضيه آنست كه نزديك هشتصد سال پيش از ولادت حضرت مسيح (ع) پادشاهى در يهودا حكومت مى كرد نامش احاز بن يوثام بود و دو دشمن نيرومند با هم متفق گشتند تا با وى جنگ كنند و ملك يهودا را از او بگيرند احاز بسيار مى ترسيد؛ چون دشمنان وى نيرومندتر از وى بودند و بدان عهد، پيغمبرى بود نامش اشعيا، وى از طرف خداوند ماءمور شد نزد پادشاه يهود رود و او را مطمئن سازد كه دشمن بر او پيروز نمى گردد و براى اينكه پادشاه باور كند كه اين خبر از جانب خداوند است و خاطرش تسلى يابد اشعيا خبر ديگرى از غيب داد و آن خبر چنانكه او گفته بود واقع شد و پادشاه مطمئن گشت همچنان كه اين خبر درست آمد آن خبر غالب نشدن دشمن نيز درست آيد و در كتاب اشعيا باب 7 آيه 14 چنين آمده است :
OO هينه #$ هاعلوماه #$ هاراه #$ ويولدت #$ بن #$ وقارات #$ شمو #$ عمانوئيل #$ اينك زن
جوان آبستن است #$ و مى زايد #$ پسر #$ و مى خواند #$ نام او را عمانوئيل
و پادشاه وقتى ديد اين خبر درست آمد و آن زن كه مى شناختند او را - و لابد يكى از اهل حرم خانه احاز بود- آبستن است و پسر زائيد و بى آنكه توجهى به اين خبر داشته باشند نام او را عمانوئيل نهادند پادشاه يقين كرد آن خبر ديگر هم صحيح و از جانب خدا است و دشمن بر وى غالب نمى گردد. امّا متى غافل از صدر و ذيل مطلب اين آيه (7:14) كتاب اشعيا را خوانده و به غلط منتسب به مسيح (ع) كرده است و ديگر متوجه اين نشده كه اگر حضرت مريم پس از هشتصد سال از مرگ احاز پسر زايد چه علامت اطمينان و مايه تسلى براى احاز خواهد شد، پس مدتى در آيه كتاب اشعيا از چند جهت غلط كرده است :
اوّل : آنكه لفظ ((علو ماه )) زن جوان است ولو شوهر داشته باشد و در ترجمه هاى قديم يونانى هم به زن جوان ترجمه شده است ، و در خروج (2:8) هم به معنى زن جوان است و در كتاب امثال سليمان باب 30 به معنى زن جوان شوهر دار آمده است : اما نويسنده انجيل آن را به باكره ترجمه كرده تا منطبق بر حضرت مريم شود.
دويم : آنكه هرگز نام حضرت مسيح عمانوئيل نبوده است تا آن را منطبق بر وى دانيم .
سيم : آنكه اين سخن راجع به واقعه اى است كه صد سال پيش از تولد حضرت عيسى بلكه پيش از اسارت بابل بود.
4- در (متى 1:17) گويد: طبقات از ابراهيم تا داود چهارده طبقه است و از داود تا اسارت بابل چهارده طبقه و از اسارت بابل تا مسيح چهارده طبقه با اينكه نسبت نامه متى چنين نيست به همان كتاب متى رجوع شود.
و در اينجا نسبت نامه حضرت مسيح (ع) را موافق سه كتاب آسمانى نصارى ميآوريم :
OO موافق لوقا باب 3 #$ موافق متى باب اول #$ موافق اول تواريخ ايام باب 3
يوسف #$ يوسف
هيلى #$ يعقوب
متثات #$ متان
ليوى #$ اليعازر
ملخى #$ اليهود
يناه #$ اكيم
يوسف #$ صادوق
متاثياه #$ عازور
عاموس #$ الياقيم
تاحوم #$ ابيهود
اهلى
نكى
ماث
مطائياه
شمعى
يوسف
يهوداه
يوحناه
ريصاه
زروبابل #$ زروبابل #$ زروبابل
شلتى ئيل #$ شلتى ئيل #$ پداياه
نيرى #$ يكيناه #$ يكنياه
ملخى #$ يهوياقيم
ادى #$ يوشياه #$ يوشياه
قوصام #$ امون #$ امون
المودام #$ منسه #$ منسه
ائير #$ حزقياه #$ حزقياه
يوسى #$ احاز #$ احاز
اليعازر #$ يوثام #$ يوثام
يوريم #$ عزرياه #$ عزرياه
متاءث #$ امصياه
ليوى #$ يوآش
شمعون #$ احزياه
يهوداه #$ يورام #$ يورام
يوسف #$ يهوشافاط #$ يهوشافاط
يونان #$ اسا #$ اسا
ايلياقيم #$ ابياه #$ ابياه
ميلياه #$ رحبعام #$ رحبعام
مئنان
مطاثاه
ناثان #$ سليمان #$ سليمان
داود #$ داود #$ داود
و ميان اين نسب نامه ها اختلاف بسيار موجود است :
1- اينكه يوسف شوهر مريم ، در يك انجيل فرزند يعقوب ، و در انجيل ديگر فرزندهاى است .
2- متى او را از نسل سليمان بن داود شمرده است ، و لوقا از نسل ناثان بن داود.
3- متى پدران مسيح را از زمان داود تا جلاى بابل از سلاطين مشهور شمرده است ، و لوقا آنها را از سلاطين و مشهورين .
4- از متى معلوم مى شود كه نام فرزند زرو بابل جدّ يوسف شوهر مريم ابيهود است و از لوقا معلوم شود وى ريصا است ، و در سفر اوّل اخبار اءيّام كه فرزندان زروبابل را شمرده است نه ابيهود و نه ريصا را از فرزندان او نشمرده است پس هر دو انجيل غلط است .
5- از مسيح تا داود بر حسب متى 26 پشت است و در لوقا 41 پشت و غير ذلك . حكى (1:1) نام پدر زرو بابل مخالف تواريخ ايام است .
غلط پنجم - در انجيل يوحنا(1:21):از يحيى پرسيدند: آيا تو ايليا هستى ؟ گفت : نه ، گفتند: تو آن پيغمبرى ؟ در جواب گفت : نه .
و از انجيل متى (11:24) و (17:13) معلوم مى شود كه حضرت يحيى (ع) ايليا بود! و در اين تناقض يا متى سهو كرده است يا يوحنّا، و ايليا پيغمبرى بود كه بعقيده يهود زنده به آسمان عروج كرد و در آخر الزّمان باز ميآيد چنانكه در كتاب ملاكى (4:5) مذكور است و مسلمانان او را الياس ‍ گويند.
غلط ششم - در نامه پولس به غلاطيان (3:13) گويد:((مسيح به جاى ما مورد لعنت شد زيرا كه بر دار آويخته گشت لذا گناهان ما را برداشت ؛ زيرا كه نوشته شده است هر كه بردار آويخته شود ملعون خدا است . و مقصود وى كتاب تورات مثنى است (21:23) كه ((اگر كسى را به سبب گناه و معصيتى به حدّ شرعى بر دار آويزند او را شب فرود آوريد و مگذاريد بر دار آويخته بماند؛ زيرا كه آنكه بردار آويخته مى شود ملعون خدا است )) و اين حكم كلّى است درباره معصيت كاران درباره عيسى (ع) و نه آنكه به ظلم به دارش ‍ آويزند.
و اختلاف ميان آنها به اندازه اى نيست كه در اين مختصر گنجد.
از جمله : در تاريخ حضرت مسيح از انجيل متى معلوم مى شود كه ابوين او چندى پس از ولادت به مصر رفتند و تا هيروديس پادشاه يهوديه زنده بود در مصر بودند. و از انجيل لوقا معلوم مى شود كه آنها در ناصره بودند و هر سال ايّام عيد به اورشليم مى آمدند و مسيح در سال دوازدهم بى اطلاع ابوين سه روز در اورشليم ماند و يوسف هرگز از زمين يهودا به هيچ ملكى سفر نكرد.
و اغلاطى چند در ضمن تحريفات بيايد ان شاء اللّه تعالى .
مواضعى كه در تورات و انجيل تحريف شده است
فاضل هندى هبة اللّه بن خليل الرّحمن در كتاب بى نظير خويش ((اظهار الحق )) مواضع بسيار از اغلاط و تحريفات و اختلافات از قول بزرگان علماى پروتستان و ساير قدماى مسيحى نقل كرده است كه آنها خود اقرار دارند و ما چند موضع از آنها را اينجا ذكر مى كنيم چون آوردن همه آنها مناسب اين مختصر نيست هر چند او هم خود انتخاب كرده است :
تورات سه نسخه دارد: اوّل نسخه عبرانى كه نزد يهود و علماى پرتستان معتبر است .