راه سعادت
(ردّ شبهات ، اثبات نبوّت خاتم الاءنبياء(ص) و حقّانيت دين اسلام )

علّامه ميرزا ابوالحسن شعرانى (رحمة اللّه )

- ۱۷ -


دوّم نسخه سامرى كه نزد سامريّين (طائفه ديگر از بنى اسرائيل ) معتبر است .
سوّم نسخه يونانى كه علماى مسيحى غير پرتستان آن را معتبر ميشمارند.
نسخه سامريان فقط شامل پنج كتاب حضرت موسى (ع) و كتاب يوشع و داوران است ، و كتب ديگر عهد عتيق را معتبر نمى شمارند.
((تحريف اوّل ))
مدّت زمان از خلقت آدم تا طوفان نوح در نسخه اوّل 1656 سال است . و درOO نسخه دويم 1307. و در نسخه سيّم 1262 به اين ترتيب :
#$ عبرانى #$ سامى #$ يونانى
آدم (ع) #$ 130 #$ 130 #$ 230
شيث (ع) #$ 105 #$ 105 #$ 205
انوش 90#$ #$ 90 #$ 170
قينان #$ 70 #$ 70 170#$
مهلائيل #$ 65 #$ 65 165#$
بارد #$ 163 #$ 62 262#$
ختوخ #$ 65 #$ 65 #$ 165
متورسلح #$ 187 #$ 67 187#$
لامل #$ 182 #$ 53 #$ 188
نوح (ع) #$ 600 #$ 600 600#$
و اين سالها كه در اين جدول ذكر شده است سال عمر آن كسان است كه در ستون اول آورديم هنگامى كه فرزند آوردند مگر نوح كه سال عمر او است هنگام طوفان .
و نيز از طوفان نوح (ع) تا ولادت ابراهيم (ع) بر طبق اين جدول ميان نسخ اختلاف است :
#$ عبرانى #$ سامرى#$ يونانى
سام #$ 2 #$ 2 2#$
ارفحشد #$ 35 #$ 135 135#$
قينان #$ # #$ # 130#$
شالح 30#$ #$ 130 #$ 130
عار #$ 34 #$ 134 134#$
فالع #$ 30 #$ 130 130#$
رعو #$ 32 #$ 132 132#$
سروغ #$ 30 #$ 130 130#$
ناحور #$ 29 #$ 79 79#$
تارخ #$ 70 #$ 70 70#$
292#$ #$ 942 #$ 1072
به نسخه عبرانى ولادت ابراهيم (ع) 292 سال پس از طوفان بود و رحلت نوح 350 سال پس از آن پس هنگام ولادت ابراهيم هنوز نوح زنده بود اما مفسّرين بزرگ مسيحى گويند: نسخه عبرانى محرّف است .
((تحريف دوّم )) در سفر تكوين (29:2) ((چاهى در آن كشتزار ديد و سه گله گوسفند آنجا خوابيده بودند چون آن چاهى بود كه گوسفندان از آن آب مى نوشيدند و سنگ بزرگى بر دهانه چاه بود)) مفسّرين مسيحى گويند: سه گله گوسفند تصحيف است و صحيح آن ، سه چوپان است چون بعد از اين مى گويند گفتند: ما نمى توانيم تا گوسفندان فراهم شوند. و چوپان سخن مى گويد: نه گله ، و نسخه يونانى هم چوپان است .
3- در كتاب دوّم شموئيل (24:13) هفت سال تصحيف است و در كتاب اول اخبار ايّام (21:12) راجع به همان واقعه سه سال ضبط شده است .
4- در نسخه عبرى كتاب اول اخبار ايّام (9:35) گويد: ((نام خواهرش معكاه بود)) و مسيحيان خواهر را غلط مى دانند و گويند صحيح آنست كه نام زوجه اش معكاه بود و در ترجمه ها همينطور نام زوجه اش ميآوردند.
5- در نسخه عبرى كتاب دوم اخبار ايّام (22:2) گويند:((احزياه چهل و دو ساله بود كه پادشاهان (8:26) چنين آمده است و گويند: پدر او هنگام موت چهل ساله بود چگونه پسرش در آن وقت چهل و دوساله باشد؟ و اگر چنين باشد احزياه از پدرش دو سال بزرگتر مى شود.
6- در نسخه عبرى از كتاب دوم اخبار ايّام (28:19) گويد: ((پروردگار يهودا را بسبب احاز پادشاه اسرائيل ذليل كرد)). گويند: احاز پادشاه اسرائيل نبود بلكه پادشاه يهودا بود و اين كلمه تصحيف و غلط است و در نسخه يونانى پادشاه يهودا صحيح است .
7- در زبور(40:6) گويد: ((گوش مرا باز كردى )) و همين عبارت را پولس در رساله به عبرانيان (10:5) اين طور نقل كرده است :((براى من جسدى آماده كردى )) و يكى از اين دو عبارت تحريف است و مفسّرين عيسوى بعضى مى گويند: تحريف در زبور است و بعضى گويند: در رساله پولس .
8- زبور عبرى (105:28) گويد: ((آنها نافرمانى گفتار او را نكردند)) و در نسخه يونانى است ((آنها نافرمانى گفتار او را كردند)) و مفسّرين مسيحى نمى دانند كدام يك از دو نسخه تحريف شده است .
9- كتاب دويم شموئيل (15:8) لفظ آرام آمده است و گويند غلط است و صحيح ادوم است .
10- همان كتاب (15:7) گويد:((ابشالوم پس از چهل سال با سلطان گفت )) و گويند: چهار سال صحيح است و چهل تحريف است .
11- در كتاب دويّم تواريخ ايّام (13:3) گويد: عدد لشكر ابياه چهارصد هزار و عدد لشكر يربعام هشتصد هزار بود و در (13:17) كشته شدگان لشكر يربعام پانصد هزار است و در اكثر نسخه هاى لاطينى چهل هزار و هشتاد هزار و پنجاه هزار است و مفسّرين اين عددهاى كوچك تر را صحيح مى دانند و مى گويند: آن عددها كه در نسخه عبرانى است تحريف است .
12- در كتاب دوّم اخبار ايّام (36:9) گويد: ((يهواخين هشت ساله بود كه به سلطنت رسيد)) و در كتاب دوّم ملوك (24:8) گويد: هيجده ساله بود و مفسّرين مى گويند: اول تحريف است و چون او پس از سه ماه سلطنت با زنان خود اسير شد و به بابل بردندش و هشت ساله زن ندارد.
13-18- هورون از مفسّرين مسيحى در جلد دوّم تفسير خود گويد: در كتاب ملاكى (3:1) و كتاب ميخاه (5:2) و كتاب عاموس (9:11/12) و زبور (16:8-11) و (40:6-8) و (110:4) تحريف است : چون كه در كتب عهد جديد عبارات اين آيه ها مخالف با اصل نقل شده است رجوع شود به متى (11:10) و (2:6) و اعمال حواريّين (2:25:28) و (15:16و17) و رساله به عبرانيان (5-7).
و صاحب اظهار الحق گويد: بر من معلوم نشد كه مفسّر مذكور موضع ششم را به چه علّت گويد محرّف است چون نقل آن را در كتب عهد جديد نديدم اما هورن نزد مسيحيان محقّق و معتبر است و كلام او حجّت است بر ايشان .
19-21-در كتاب لويان (21:8)(11:21) و (25:3) متن و حاشيه و نسخه عبرى مخالف يكديگر است و در حاشيه ها حكم اثباتى است و در متن نفى و هر سه مورد حكم شرعى است . پس اينكه گويند تحريف مغيّر حكم الهى در كتب نيست غلط است .
22-25- اظهار الحق از كريباخ از مفسّرين عيسوى نقل مى كند در كتاب اعمال حواريان (20:28):((ترك كردند كليساى خدا را كه خون او را در برداشت )) غلط است و صحيح ترك كردند كليساى رب را.
و در نامه پولس به تيموثاوش (3:16): ((خدا در جسد ظاهر شد)) غلط است و صحيح آن ، او در جسد ظاهر شد. به صورت غائب است ، و در مكاشفات يوحنّا(8:13):((آنگاه ديدم فرشته پرّان )) غلط است ديدم عقابى پرّان ، صحيح است ، و در نامه پولس به اهل افسس (5:21) يعنى : براى بعض ‍ ديگر خضوع كنند از ترس خدا، غلط و صحيح از ترس مسيح است .
26- در تكوين (35:31) گويد: اينهايند پادشاهانى كه در زمين ادوم پادشاهى كردند پيش از اينكه اين زمين در سلطنت اسرائيل درآيد. اين جمله دلالت داد كه تورات پس از ملك بنى اسرائيل نوشته شده است و اوّلين پادشاهان ايشان 356 سال بعد از موسى (ع) بود، و گروهى از مفسّرين گويند: از آيه ... تا آيه 39 كه ممكن نيست كلام موسى (ع) باشد در حاشيه بوده و به غلط در متن آورده اند.
27- در سفر تورات مثنى (3:13) گويد: ((يابر بن منسيا وارث همه زمين ارغوب شد تا جاسور و معكانى و باشان به نام او جالوت يابر ناميده شد كه تا امروز دههاى يابر آنجا است )). اين عبارات ممكن نيست كلام موسى (ع) باشد زيرا كه يابر بن منسيا پس از آن حضرت آن زمينها را تصرّف كردند و عبارت اخيره كه گويد: تا امروز دههاى يابر آنجا است دلالت دارد كه مدّت ها پس از زمان موسى (ع) بود، در اظهار الحق از هورن مفسّر مسيحى نقل كرده است كه اين هم زائد و ملحق است و نظير اين است (32:40) از سفر اعداد.
28- در سفر تكوين (22:13) گويد: ((چنانكه امروز گويند: واجب است در كوه خدا مردم يكديگر را ببينند)). مفسّرين گويند: كوه خدا نامى است كه پس از بناى سليمان بن داود(ع) بر بيت المقدس گفته مى شد، و اين آيه پس ‍ از سلطنت سليمان بن داود(ع) نوشته شده و الحاقى است .
29- در سفر تورات مثنى (3:11) است :((براى آنكه عوج پادشاه باسان از نسل جبّاران مانده بود و اينك تخت او از آهن در راباث بنى عمون است طول آن نه ذراع و عرض آن چهار ذراع به ذراع دست )). اين عبارت را هم گويند الحاقى است .
30- در تورات سفر عدد(21:3) است : ((خدا دعاى قوم اسرائيل را شنيد و كنعانيان را بدست آنان سپرد تا خود و شهرهاى آنها را مال خود كردند و آن موضع را حرم ناميدند)). چون كنعانيان پس از موسى (ع) مقهور بنى اسرائيل شدند اين آيه هم پس از او الحاق شده است .
31- سفر اعداد(21:14) دلالت داد كه مؤلّف تورات از كتاب ديگرى موسوم به (سفر جنگ هاى پروردگار) نقل مى كند و اين هم كلام موسى (ع) نيست .
32- در تكوين (37:14) نام شهر حبرون است كه در زمان موسى (ع) نام آن شهر قريه رابع بود، و تكوين (14:14) نام شهردان است كه در زمان موسى و يوشع و زمان قضاة نام آن عمرث بود و پس از آن نام آن تغيير يافت ، و گويند: اينها تحريف متاءخّرين است . رجوع به كتاب يوشع (باب 14) و كتاب داوران (باب 18) شود.
33- در تورات مثنى (23:2) ((هر كس از زنا متولّد شود در جماعت پروردگار داخل نشود تا ده پشت )) و گويند: فارص پدر نهم داود ولد الزنا بود هارسلى گفت : ((تا ده پشت )) الحاقى است .
34-(تكوين 46:15) اينهايند كه آنها را بين نهر سوريا زائيد و دينا دخترش ، پس همه پسران و دختران او سى و سه تن بودند و در اين عدد سهو كرده است و عدد فرزندان كه شمرده است سى و چهار تنند.
35-(سفر استثنا 23:2) آنكس كه ولد الزنا است داخل جماعت پروردگار نشود تا ده پشت . و اين غلط است چون داود(ع) پشت دهم از فارص بن يهودا بود به نصِّ انجيل متى و لوقا در نسب مسيح و فارص به مقتضاى (تكوين 38) ولد الزنا بود.
36- در توراة مثنى گويند: پنج آيه باب او الحاقى است .
37- و نيز گويند: باب 34 آن كلام موسى (ع) نيست زيرا كه در آن ذكر وفات موسى (ع) است . و گويد: تا اين زمان پيغمبرى مانند موسى برنخاست كه روبرو با خدا تكلّم كند.
اينها به عقيده مفسّرين اهل كتاب است ، و قول صحيح آنست كه اين اسفار پنجگانه تورات نوشته حضرت موسى (ع) نيست بلكه پس از زمان بخت نصر يك نفر يهودى از روى نوشته ها و كتاب ها و محفوظات سابقين آن را فراهم كرده است ، و اين كتاب متّصل به زمان موسى و انبياى ديگر نيست و چنانكه علاّمه حلّى (ره ) در شرح تجريد و كتب ديگر خود گويد: پس از اسارت بابل و غلبه بخت نصّر تواتر از اخبار آنها منقطع گشت پس اين كتب كه دارند همه به منزله اخبار آحاد است مانند روايات ضعيفه و مرسله اهل اسلام و به هيچ وجه نمى توان مطمئن بود كه كلام حضرت موسى (ع) بى تغيير و تحريف در آن نقل شده است ، و البتّه حاصل مضمون كلام آن حضرت آميخته به مطالب ديگر در آن بسيار هست چنانكه خداوند در قرآن فرمود:
(و كيف يحكّمونك و عند هم التّوراة فيها حكم اللّه )(مائده : 43).
و فرمود:
(نسوا حظّاً ممّا ذكروا به )(مائده :14).
38- در كتاب يوشع (10-13) گويد: ((آفتاب ايستاد و ماه توقّف كرد تا قوم از دشمنان خود انتقام كشيدند آيا اين در سفر ((ياشار)) مكتوب نيست ؟)). پس ‍ نويسنده كتاب يوشع از كتاب ديگرى اين قصّه را نقل كرده است و از كتاب دوّم شموئيل (10:18) معلوم مى شود ((ياشار)) مزبور در عهد داود يا پس از وى بود، پس كتاب يوشع نيز پس از وى بوده است ، امّا از مطابقه يوشع (15:63) با دوّم شموئيل (5:8،776) معلوم مى شود پيش از سلطنت داود نوشته شده و يكى از اينها غلط است .
39- در كتاب قضاة (17:7) در شرح حال مردى از بنى يهودا گويد: او لاوى بود و گويند: اين غلط است چون يهودا سبط ديگر است و لاوى سبط ديگر.
40- در كتاب اوّل شموئيل (6:19) گويد: خداوند اهل بيت الشمس (نام دهى است ) را هلاك كرد براى آنكه صندوق پروردگار را گشوده و آن را ديده بودند، پس از آنها پنجاه هزار و هفتاد انسان را هلاك كرد. گويند: آن ده كوچك بود و محال است پنجاه هزار نفر يك مرتبه صندوقى را ببينند و در ترجمه لاطينى و سريانى پنج هزار است و يوسف مورّخ يهودى به هفتاد تن اكتفا كرده است .
41- از انجيل متى (14:3) و انجيل مرقس (6:17) و لوقا (3:19) معلوم مى شود كه هيروديس ، حضرت يحيى (ع) را براى خاطر هيرود يا زن به رادرش فيليبوس بزندان كرد، و گويند: نام برادر او فيليبوس نبود و آن غلط است و يوسف مورّخ در كتاب 18 باب پنجم گويد: نام برادرش هيرود بود.
42- در انجيل مرقس (2:25): ((پس به آنها گفت : آيا نخوانديد كه داود چه كرد وقتى محتاج شد و گرسنه گشت او و كسانى كه با او بودند؟ چگونه داخل خانه خدا شد در روزگار كاهن كاهنان ابى ثار و نان تقدمه را خورد كه خوردن آن براى غير كاهنان جائز نبود و چگونه به آنها كه با او بودند داد؟)) گويند: لفظ ابى ثار غلط است و صحيح آن اءخى ملك است و داود در آن وقت تنها بود و تفصيل در كتاب اوّل شموئيل مضبوط است .
43- در انجيل متى (27:35):((پس او را به دار آويختند و جامه هايش را به قرعه قسمت كردند تا قول نبى كامل شود كه گفت : جامه هاى مرا قسمت كردند و بر پيراهن من قرعه زدند)). اظهار الحق از چند نفر مفسّرين آنها نقل كرده است كه اين عبارت غلط و زائد است و در نسخ صحيحه و بسيارى از ترجمه ها آن را ترك كرده اند.
44- در انجيل يوحنّا(7:53) و از آيه اوّل تا يازدهم باب هشتم بين عيسويان خلاف است و بسيارى آن را الحاقى دانند.
45- در انجيل متى (2:23) گويد:((آنگاه آمد و در شهرى ساكن شد كه ناصره مى ناميدند تا كامل شود قول انبيا كه ناصرى ناميده مى شود)). گويند: در هيچ يك از كتب انبيا چنين كلامى نيست و بعض علماى كاتوليك گويند: در كتب انبيا بوده است و يهودا عمداً حذف كردند.
اين بنده مؤلّف از اين قبيل بيش از هفتصد تحريف ياد داشت كرده ام . در اظهارالحق جلد اوّل ص 165 گويد: اختلافات در انجيل به عقيده ميل ، سى هزار است . و به طورى كه گريسباخ تحقيق كرده است صدوپنجاه هزار است ، و شولز كه آخرين محقّقين ايشان است عدد آن را به تحقيق نيافته است ، و نيز غير از كتب معروفه عهد جديد نام 74 كتاب از مسيح (ع) و حواريّين را ذكر كرده است كه قدماى مسيحيان معتبر مى شمردند و متاءخرين آنها را ردّ كردند.
رفع استبعاد از تحريف
نبايد از تحريف تورات و انجيل عجب داشت چون اغلب مردم هر چيز كه مخالف سليقه خود بينند تغيير مى دهند مگر به مانعى برخورند يا ديگران اصلاح كنند؛ و ما مى بينيم در بسيارى از كتب مشهور و متداول مانند حافظ و سعدى و فردوسى و مثنوى تبديل و تغيير و نسخه بدل راه يافته ، هر كس ‍ چيزى را نپسنديد حذف كرد و هر چه پسنديد ملحق ساخت ؛ چنانكه ممكن نيست چندين نسخه خطّى قديم شاهنامه و حافظ در عدد ابيات و غزلهاى مساوى باشد.
در گلستان با اين تداول كه داشت تحريف بسيار است مثلاً:
 

بليت بنحوىّ يصول مغاضباً   علىّ كزيد فى مغابلة عمرو
به فارسى زبانان در مصرع دوم وزن شعر ناقص آمده و الف و لام بر سر عمرو در آوردند و نوشتند ((فى مغابلة العمرو)) تا وزن درست شود؛ و اين غلط است و بى الف و لام هم وزن شعر درست است و اين بحر را در عربى بحر طويل گويند و نظير اين در بحر كامل :
 
صبّت علىّ مصائب لو اءنّها   صبّت على الايّام صرن لياليا(185)
و گويند: ((مصائب )) را در مصرع اوّل بى تنوين هم بخوانيم وزن شعر تمام است و اگر به تنوين بخوانيم بهتر است .
و نيز در اين شعر:
 
بدست آهن تفته كردن خمير   به از دست بر سينه پيش امير
تحريف است ، بايد گفت :((به دست آهك تفته كردن خمير)) چون آهن را خمير كردن معنى ندارد!
و در اين شعر:
 
گوئى رگ جان ميگسلد نغمه ناسازش   ناخوشتر از آوازه مرگ پدر آوازش
غالباً وزن آن را نپسنديدند و بدين صورت تغيير دادند:
 
گوئى رگ جان ميگسلد نغمه سازش   نا خوشتر از آوازه مرگ پدر آزش
و شعر را غلط و بى معنى كردند!
بعضى شيعيان متعصّب هر شعر كه در كليّات سعدى دلالت بر مدح خلفا مى كرد حذف كردند يا تغيير دادند. مثلاً:
 
غير از عمر كه لائق پيغمبرى بدى   گر خاتم رسل نبدى ختم انبيا
آن را حذف كردند، يا عمر را به علىّ(ع) تبديل كردند و گفتند: ممكن نيست سعدى با آن مقام سنّى باشد!
و مردم امروز اين غزل حافظ را كه گويد:
((اى دل غلام شاه جهان باش و شاه باش - اه )) از ديوان او حذف مى كنند و مى گويند: محال است حافظ با آن علم و ذوق معتقد به دين و امام باشد و بگويد:
 
قبر امام هشتم سلطان دين رضا   از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
و اينكه مى بينى قرآن از دستبرد دشمنان محفوظ مانده است براى اين است كه هزاران هزار مردم در هر زمان مراقب و مواظب آنند و آن را حفظ دارند و خواندن عين الفاظ آن را با قواعد قراءت و تجويد عبادت مى دانند و معتقدند اگر اندكى حروف آن را غلط ادا كنند ثواب نبرده بلكه گناه كرده اند، بر خلاف تورات و انجيل كه قراءت و تجويد و امثال آن ندارد و آن را مطالعه مى كنند و ترجمه آن را مى خوانند و اداى حروف آن را از مخارج و با قواعد واجب نمى دانند، بلكه كار ما را مسخره مى كنند و سعى مى كنند اين رسم تجويد را كه ضامن حفظ قرآن است براندازند؛ بعض كتب عربى هم كه فقط ميان علما متداول است و عوام به آن كار ندارند مانند مطّول و شرح لمعه و اءلفيّه و امثال اينها نيز محفوظ مانده است .
و كشيش فندر در كتاب ميران الحق گويد: كتاب مقدّس تحريف نشده است و سخنان نامعقول بسيار آورده ؛ امّا هيچ دليلى بر تحريف بالاتر از حس و اقرار علماى خود آنها نيست . و اينكه گويد: پيغمبر اسلام وقتى ديد نامش ‍ در كتاب مقدّس نيست ادّعاى تحريف كرد! غلط است ؛ چون در قرآن و احاديث رسول (ص) سخنى از تحريف نيست و تحريف اين كتب را علماى اسلام پس از خواندن آن دانستند و پيغمبر(ص) و علماى مسلمان از قديم مدّعى بودند در همين كتب محرّفه كه در دست اهل كتاب است خبر آن حضرت يافت مى شود. و گويا ميران الحق از مجالس روضه خوانى و گفتگوى با عوام مسلمانان عقايد اسلامى و اقوال رسول خدا را به دست مى آورد، و تصوّر مى كرد هر چه در اين مجالس گفته مى شود واقعاً كلام پيغمبر است . و من نمى دانم كدام آيه قرآن دلالت بر تحريف كتب تورات و انجيل مى كند.(186)
انبياى بنى اسرائيل به همه وقايع خبر دادند
فاضل هندى شيخ رحمت اللّه بن خليل الرحمن در كتاب اظهار الحق گويد:((انبياى بنى اسرائيل مانند اشعيا و ارميا و دانيال و حزقيال و عيسى (ع) از حوادث آينده بسيار خبر دادند مانند بخت نصّر و كورش و اسكندر و جانشينان وى ؛ و نيز از حوادث ادوم و مصر و نينوى و بابل إ خبار كردند و بسيار دور مى نمايد كه هيچ يك از خروج رسول خدا(ص) خبر نداده باشند كه در آغاز چون شاخ تره خرد بود، آنگاه درختى عظيم شد كه مرغان آسمان در شاخهاى آن آشيان نهادند؛ و جبّاران را بشكست و اكاسره را خرد كرد؛ و دين او به شرق و غرب رسيد و بر دين هاى ديگر پيروز گشت و روزگارى دراز بر وى بگذشت و ان شاء اللّه تا آخر دنيا باقى است .... و اين حادثه اعظم حوادث بود و نبايد از حادث ادوم و نينوى و غير آن كوچك تر شمرده شود و چگونه عقل سليم جايز مى شمارد كه از حوادث ضعيفه خبر دهند و اين حادثه بزرگ را رها كنند))؟
اهل كتاب منتظر آمدن چند كس بودند
اهل كتاب منتظر آمدن چند كس بودند:
اول : مسيح ، دوم : ايليا، سوم : پيغمبر ديگر كه موسى (ع) خبر داده بود براى آنكه در انجيل يوحنّا باب اوّل آمده است كه يهودان عصر يحيى (ع) نزد او آمدند و گفتند: آيا تو مسيحى ؟ گفت : نه ، پرسيدند: ايليا هستى ؟ گفت : نه ، پرسيدند: تو آن پيغمبر موعودى كه موسى (ع) به آن خبر داد؟ باز انكار كرد، گفتند: پس تو كيستى ؟ بگو تا به آنها كه ما را فرستاده اند جوابى بدهيم ، تو درباره خود چه گوئى ؟ گفت : من صداى آن فرياد زننده در بيابانم كه راه پروردگار را درست كنيد و اشعياى نبى آن را خبر داد.
بسيارى مردم پس از شنيدن اين كلام از وى گفتند: او آن پيغمبر است و گروه ديگر گفتند: او مسيح است ، و از اينجا معلوم شد كه آن پيغمبر كه انتظار وى داشتند غير مسيح است .
عيسى (ع) نفرمود: من خاتم پيغمبرانم
مسيح (ع) به نص انجيل خاتم انبيا نبود و پس از وى آمدن پيغمبران ديگر جائز است به چند دليل :
1- به نصّ انجيل يوحنّا كه گذشت در زمان حضرت يحيى آن پيغمبر موعود نيامده بود پس بايد بعد از اين بيايد.
2- در كتاب اعمال حواريّين باب يازدهم گويد: در آن ايّام پيغمبران از اورشليم به انطاكيه رفتند و يك تن از آن ها كه آغابوس نام داشت برخاست و به روح اشارت كرد كه قحطى عظيمى آماده است تا همه ساكنين زمين را فرا گيرد. و اين قحط در عهد كلوديوس واقع شد انتهى ، و اين انبيا پس از مسيح بودند، و در بيست و يكم آيه 10 و 11 نيز گويد كه آغابوس پيغمبر بود.
3- حضرت مسيح (ع) فرمود: از پيغمبران دروغ گو پرهيز كنيد كه جامه هاى بره پوشيده و در باطن گرگ درنده اند (انجيل متى باب 7).
و پس از آن پرسيدند: از كجا پيغمبران صادق و كاذب را بشناسيم ؟ مسيح فرمود: آنها را از ميوه هاى آنها بشناسيد، آيا از درخت خار انگور و از خسك انجير مى چينيد؟
و از اين آيات معلوم ميگردد كه آمدن پيغمبر پس از حضرت مسيح ممكن بود و آن حضرت فرمود: از سخن نيك و تعليم مفيد و آثار انبيا صدق و كذب آنها را تشخيص دهيد، و چون آثار پيغمبر ما محمّد بن عبداللّه (ص) نيكو بود به نصِّ اين آيه پيغمبر صادق است .
4- رساله اوّل يوحنّا باب 4 گويد:
((اى قبائل هر روحى را باور نكنيد بلكه آنها را آزمايش كنيد كه آيا از جانب خداى تعالى فرستاده شده اند براى آنكه دروغ گو بسيارند و در عالم پديد آمده اند)).
يوحنّا نگفت كه مدّعى نبوّت را تكذيب كنيد بلكه گفت : آنها را آزمايش كنيد و اگر عيسى (ع) خاتم انبيا بود مانند پيغمبر ما(ص) مى فرمود هر كس پس از اين دعوى نبوّت كند تكذيب كنيد.
محترم ترين افراد بشر حضرت ابراهيم (ع) است
امروز همه مسلمانان و يهود و مسيحيان يعنى بيش از نصف مردم جهان نام ابراهيم (ع) را به بزرگى ياد مى كنند، و هيچ يك از پادشاهان و بزرگان و حكما و مخترعين كه مليون ها در جهان آمدند به بزرگى او نيستند، با آنكه در ظاهر چوپانى بيش نبود اءمّا مروّج خداشناسى و توحيد بود و در اطاعت پروردگار آماده شد فرزند خويش را قربانى كند، خداوند او را بزرگ كرد و مردم او را به بزرگى پذيرفتند.
(انّى جاعلك للنّاس اماما)(بقره :104)
و آن وقت كه او خدا پرست بود همه مردم زمين بت پرست بودند جز خاندان او. و خداوند وعده داد همه اءمّت ها از ذرّيّه او بركت يابند؛ و دو فرزندان او يكى اسماعيل جدّ عرب عدنانى و ديگر اسحاق جدّ طائفه بنى اسرائيل بودند.
خود حضرت ابراهيم (ع) كعبه را ساخت سال ها پيش از آنكه داود و سليمان (ع) بيت المقدّس را بسازند؛ و نمى توان در نسبت كعبه به ابراهيم شك داشت براى آنكه اولاد آن حضرت در آنجا احترام آن خانه را نگاه مى داشتند و آن محل را ماءمن كرده بودند، حتى وقتى بت پرست شدند مجسّمه حضرت ابراهيم را هم در كعبه گذاشتند تا پيغمبر ما(ص) آن مجسّمه را با ساير بت ها بشكست و بينداخت و سنگى كه به نام مقام ابراهيم است و حضرتش براى وعظ و دعوت بر آن سنگ مى ايستاد در مسجد الحرام نزديك خانه بود و هنوز هم هست و مردم حرمت آن را نگاه مى داشتند؛ همچنان كه ما يقين داريم قبر حضرت رضا(ع) در خراسان و محل قبر او آنجا است و ترديد ندارد، همچنان يقين داريم خانه كعبه بناى حضرت ابراهيم (ع) است .
و خداوند فرمود:
(فيه آيات بيّنات مقام إ براهيم و من دخله كان آمنا)(آل عمران : 97).
و اينها حجّت بزرگى است بر اهل كتاب كه كعبه را احترام نكردند.