راه سعادت
(ردّ شبهات ، اثبات نبوّت خاتم الاءنبياء(ص) و حقّانيت دين اسلام )

علّامه ميرزا ابوالحسن شعرانى (رحمة اللّه )

- ۱۸ -


وعده خدا درباره اسماعيل
خداوند به ابراهيم وعده داد كه زمين فلسطين را به ذريّت او دهد اءمّا مقصود، فرزندان اسحاق بود يعنى بنى اسرائيل ، و عبادتگاه خود ابراهيم را كه كعبه است به حضرت اسماعيل سپرد؛ و در تورات تكوين (21:13) گويد: ((از پسر كنيزك (هاجر) نيز امّتى خواهم گردانيد زيرا از نسل تو است )).
و اينكه يهود گويند: اسماعيل از نسل ابراهيم خارج شد برخلاف نصِّ تورات است .
و باز در همان سفر و همان فصل تورات از آيه چهاردهم داستان بيرون كردن هاجر را به زمين مكّه و تشنه شدن اسماعيل و چاه زمزم را حكايت مى كند: ((و ابراهيم دم سحر خيزى نموده نان و مطهره آب را گرفته و به هاجر داده و به دوشش گذاشت و نيز پسرش را به او داده ، او را روانه نمود پس راهى شده در بيابان بئر شبع سرگردان شده (15) و آبى كه در مطهره بود تمام شد و پسر را زير بوته ها از بوتها گذاشت (16) و روانه شده و در برابرش به مسافت يك تير پرتاب نشست و گفت كه : مرگ پسر را نبينم و در برابرش ‍ نشسته آواز خود را بلند كرده گريست (17) و خدا آواز پسر را شنيد و ملك خدا از آسمان هاجر را آواز داده با او گفت كه : اى هاجر تو را چه واقع شد مترس ؛ زيرا كه خداوند آواز پسر را در جاى بودنش شنيده است (18) برخيز و پسر را بردار و بدست او را بگير زيرا كه او را امّت عظيمى خواهم كرد(19) و خدا چشم او را بگشود و او چاه آبى ديد و روانه شده مطهره را از آب پر كرد و به پسر نوشانيد(20) و خدا با پسر بود كه نشو و نما نمود و در بيابان ساكن شده تيرانداز گرديد(21) و در بيابان پاران ساكن شد...)).
و هم در تكوين (17:20) گويد:((در حق اسماعيل تو را شنيدم اينك او را بركت داده ام و او را باور گردانيده به غايت زياد خواهم نمود و دوازده سرور توليد نموده او را امّت عظيمى خواهم نمود)).
و در تكوين (17:18،19) گويد:((چون ابراهيم حقيقة قوم عظيم و بزرگ خواهد شد و تمامى طوائف زمين در او متبرّك خواهند بود زيرا كه او را مى دانيم كه فرزندان و خانواده خود را بعد از خود امر خواهد فرمود تا كه راه خداوند را نگاه داشته صدق و انصاف نمايند تا اينكه خداوند آنچه به ابراهيم وعده فرموده است به او برساند)).
مؤلف گويد: اين بركت كه به همه طوايف زمين از نسل ابراهيم رسيد خدا پرستى است و شامل انبياى بنى اسرائيل و هم پيغمبر اسلام محمّدبن عبداللّه (ص) مى شود و اينكه يهود گويند: منحصر به اولاد اسحاق است غلط است و آنكه منحصر باولاد اسحاق است همان وعده است كه در تكوين (17:8) به ابراهيم فرمود:((براى تو ذريّه تو بعد از تو ديارى را كه در آن بيگانه مى باشى يعنى تمام زمين كنعان را به وراثت دائمى خواهم داد و ايشان را خدا خواهم بود)). نه هر بركتى كه از فرزندان او بايد به مردم برسد بلكه مى توان گفت : آن زمين را هم بخصوص به اولاد اسحاق وعده نفرمود بلكه وعده داد به اولاد حضرت ابراهيم بدهد، مدّتى بنى اسرائيل و پس از آن به عرب چون مسلمانان هم آنجا را متصّرف شدند، و به اين جهت فرمود:((به وراثت دائمى )) چون بنى اسرائيل وارث دائم نبودند.
خبر دادن انبياى سلف به اينكه همه امّت ها موحّد مى شوند و بنى اسرائيل پراكنده خواهند شد
آن كس كه تاريخ خوانده است مى داند قبل از ميلاد مسيح (ع) همه مردم جهان بت پرست بودند مگر بنى اسرائيل و آنها هم اندك و ضعيف بودند و چون هر قوم ضعيفى در عقايد و عادات پيروى از اقويا مى كند پيوسته عادت بت پرستى و توهين به شرع حضرت موسى (ع) در ميان آن ها رواج مى افت و پيغمبران مردم را نهى مى كردند اءمّا پادشاهان بنى اسرائيل انبيا را شكنجه و آزار مى رسانيدند و مى كشتند و به نهى از منكر آنها گوش نميدادند و اين عادت ضعيفان است ؛ چنانكه امروز شراب خوارى و فحشا از فرنگيان كه قويترند به مسلمانان سرايت كرده است و علما هر چه نهى كنند مؤثّر نيست ، در آن وقت هم چنين بود امّا پيغمبران در همان وقت خبر مى دادند كه آخر الا مر همه مردم دنيا موحّد مى شوند و خداى اسرائيل را مى پرستند و او را سجده مى كنند و سلطنت مصر در مغرب و آشور در مشرق كه آن وقت بزرگ ترين دولت هاى زمين بودند به خداى يگانه ايمان مى آوردند، اين وعده انبيا به انجام رسيد و حضرت محمّد بن عبداللّه (ص) مردم روى زمين را به دين حق خواند و آنها ايمان آوردند، امّا بنى اسرائيل مغضوب درگاه حق شدند؛ چنانكه حضرت اشعيا(ع) در (17:4) گويد: و در آن روز واقع مى شود كه شوكت يعقوب شكسته و فربهى تنش مبدّل به لاغرى ميگردد و در (17:7،8) گويد: و در آن روز انسان به خلايق خود نگريسته چشمانش به قدّوس اسرائيل نظر خواهد كرد و به مذبح هاى معمول دستهاى خودشان نخواهند نگريست و به چيزهائى كه به انگشت هاى خود ساختند از درخت زارها و بت ها نظر نخواهند افكند)).
و هم اشعيا (در باب 19 از آيه 21 تا آخر باب ) گويد: و خداوند به مصريان معروف خواهد شد و مصريان در آن روز به خداوند اعتراف نموده ذبيحه هديه را قربانى خواند نمود و نذورات به خداوند نذر كرده ادا خواهند كرد و خداوند مصريان را صدمه زده و بعد از صدمه رسانيدن شفا خواهد بخشيد و ايشان نيز به خداوند رجوع نموده كه ايشان را استجابت نموده صحّت خواهد داد(23) در آنروز شاهراهى از مصر تا بآشور خواهد بود كه آشوريان به مصر و مصريان به آشور خواهند رفت و مصر با آشور معاً بندگى خواهند نمود(24) در آن روز اسرائيل با مصر و آشور سيّمى شده در ميان ، زمين ، محل بركت خواهد گرديد كه خداوند لشكرها، ايشان را متبرّك ساخته خواهد گفت كه : قوم من اهل مصر، و عمل دستهايم اهل آشور، وارث من اسرائيل متبارك باشند)).
و صفنياه (3:9) گويد: ((زيرا در آن زمان به قوم ها لب پاك را برخواهم گردانيد تا آنكه همگى ايشان به اسم خداوند استدعا نموده او را به يك دل عبادت نمايند)).
از اين اخبار دو فائده ميبريم :
اوّل - اينكه حجّتى است بر ملاحده چون بى شك پيغمبران بنى اسرائيل وقتى كه نهايت ضعيف بودند اين اخبار را دادند و چنانكه گفته بودند واقع شد و همه امّت ها كه آن وقت بت پرست بودند و موحّد شدند يا به سبب حضرت عيسى (ع) يا به دعوت خاتم انبيا(ص)، پس انبيا با خدا راه داشتند و از غيب آگاه گرديده بودند.
دوم - اينكه دين اسلام حق است و باراده خداوند تعالى مردم جهان به اين دين در آمدند چون بسيارى از نشانه ها كه انبيا دادند با مذهب اسلام منطبق مى شود نه دين مسيح ، از جمله مسلمان شدن مصر و آشور چون حضرت اشعيا(ع) خبر داد كه مملكت مصر و آشور خدا پرست مى شوند، مملكت آشور در آن زمان مشتمل بر عراق و ايران بود و اين اخبار به مسلمان شدن مردم مصر و عراق عرب و شام و ايران محقّق گشت ؛ چون پيش از اسلام هيچيك از اين ممالك خدا پرست نشدند و به عهد حضرت مسيح همه بت پرست يا زردشتى بودند و پس از حضرت مسيح ، گر چه مصريان به او گرويدند امّا ايرانيان و مردم عراق عرب مسيحى نشدند مگر اندكى .
و نيز گوئيم : حضرت مسيح تنها بر بنى اسرائيل مبعوث گشت و گرويدن اين طوائف به او، مقصود اصلى خداوند نبود و آن حضرت حواريّين را از رفتن در شهرهاى غير بنى اسرائيل و دعوت آنها نهى فرمود؛ چنانكه در متى (10:5/6) است و از اعمال حواريان (13:43) هم معلوم مى شود كه رسل حضرت عيسى (ع) فقط ماءمور به دعوت بنى اسرائيل بودند و چون آنها اعتنا نكردند به دعوت قبائل ديگر پرداختند.
و از آياتى كه هرگز با دين حضرت عيسى (ع) منطبق نمى شود آيتى است كه در كتاب اشعيا(45:23) گويد:
((با خودم سوگند خوردم كلام از دهانم بحق بيرون آمد و بر نمى گردد كه هر زانو به من خم شده هر زبان با من سوگند خواهد خورد)).
در اينجا خداوند خبر مى دهد كه همه مردم زمين خدا پرست مى شوند و بنام خدا سوگند مى خورند و اين در مذهب اسلام است و در مذهب حضرت مسيح (ع) سوگند خوردن حرام است چنانكه در متى (5:33-37) مصرَّح است .
و در كتاب ملاكى (1:11...) گويد:
((زيرا كه از مطلع آفتاب الى مغربش اسم من در ميان طوائف عظيم خواهد بود و در هر مكان به اسم من بخور و هديه طاهر قربانى كرده خواهد شد از آن رو كه خداوند لشكرها مى فرمايد كه : اسم من در ميان طوائف عظيم خواهد بود امّا شما (اى بنى اسرائيل ) آن را ملوَّث مى سازيد، چونكه مى گوئيد كه : سفره خداوند ملوَّث است و ميوه اش و اطعمه اش حقير است و مى گوئيد كه اينك چه زحمت است ، آرى خداوند لشكرها مى فرمايد كه : به آن نفخه دميديد و نيز دريده شده و لنگ و بيمار را آورديد بدين منوال هديّه را آورديد؛ پس خداوند مى فرمايد: آيا اين را از دست شما قبول خواهم كرد؟ آه )).
و قربانى طاهر و حليّت و حرمت حيوان در مذهب اسلام است و مسيحيان قربانى ندارند و امتياز ميان طاهر و غير طاهر در دين آنها نيست .
و در اشعيا (60:10....) خطاب به بيت المقدس گويد:
((پسران غربا ديوار هدايت را بنا كرده ملوك ايشان تو را خدمت خواهند نمود اگر چه تو را در غضبم زدم لكن در لطفم تو را رحمت خواهم فرمود، دروازه هايت شب و روز مفتوح شده بسته نخواهد گردى - آه ))
همه كس مى داند كه از زمان حضرت عيسى (ع) به جاى آنكه بيت المقدّس ‍ آباد گردد، آن آبادى هم كه بود خراب شد تا به عهد اسلام ، عمر بن الخطّاب آن را بنا كرد، و اگر كسى گويد: شايد مراد از اين ، آبادى دوم بيت المقدّس ‍ است كه به امر كورش بنا كردند؟ گوئيم اين صحيح نيست زيرا كه بيت المقدّس پس از اين آبادى ، باز خراب شد و در همان باب (60:20) گويد:
((بار ديگر آفتاب تو غروب نكرده ماهت ناپديد نخواهد گرديد زيرا كه خداوند از برايت نور ابدى خواهد بود)).
و نيز در بيت المقدّس ثانى همه طوائف غير اسرائيل در آن معبد، سجده نمى كردند مانند زمان اسلام .
و در (60:14) گويد:
((پسران كسانى كه تو را مبتلا كردند خم شده به تو مى آيند و تمام خوار كنندگان به كف پايهايت سجده خواهند نمود و تو را شهر خداوند و صيون قدّوس اسرائيل خواهند خواند)).
اين اخبار همه نظر به اسلام دارد.
عهد خداوند با بنى اسرائيل در حوريب درباره خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله
در سوره آل عمران : آيه 75 فرمايد:
(و إ ذ اءخذ اللّه ميثاق النّبيِّين لما آتيتكم من كتاب و حكمة ثمّ جاءكم رسول مصدّق لما معكم لتؤ مننّ به و لتنصرنّه ).
يعنى : خدا از پيغمبران پيمان گرفت كه هر چه كتاب و حكمت به شما عطا كنم آنگاه پيغمبرى آيد كه آنچه با شما است تصديق كند شما به او ايمان آوريد و يارى او كنيد.
و در سوره بقره : آيه 146:
(الّذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون اءبناءهم ).
يعنى : آنها كه كتاب بايشان داديم رسول (ص) را مى شناسند چنانكه پسران خود را مى شناسند.
و در سوره اعراف : آيه 156:
(الّذين يتّبعون الرّسول النّبىّ الا مِّىَّ الَّذى يجدونه مكتوباً عندهم فى التَّوراة و الا نجيل ).
يعنى : آن كسانى كه پيروى كردند پيغمبر امّى را كه نزد خود در تورات و انجيل او را نوشته مى يابند.
و در سوره صف : آيه 6:
(و إ ذ قال عيسى ابن مريم يا بنى اسرائيل إ نّى رسول اللّه إ ليكم مصدّقاً لما بين يدىّ من التّوراة و مبشّراً برسول ياءتى من بعدى اسمه اءحمد فلمّا جاءهم بالبيّنات قالوا هذا سحر مبين ).
يعنى : وقتى كه عيسى بن مريم گفت : اى بنى اسرائيل من فرستاده خدا هستم به سوى شما و آنچه پيش دست من است از تورات تصديق مى كنم و مژده دهنده ام به پيغمبرى كه پس از من بيايد و نامش احمد است و چون آمد با دليل و معجزات ؛ گفتند: اين جادوئى است آشكار.
و خداوند در تورات مثنى (18:18) فرمود:
OO نابى #$ آقيم #$لاهم #$ ميقرب #$احيهم #$كاموخا
پيغمبرى بر مى خيزانم #$ براى ايشان #$ از ميان#$ برادران ايشان #$ مانند تو
و ناتتى #$ دبارى #$ بفيو #$وديبر #$اليهم #$ كال #$ اشر
و ميگذارم #$ كلامم را به دهنش #$ تا بگويد #$ به ايشان #$ هر #$ چيز كه
اصونو
فرمودم آن را
و پس از اين آيه گويد:((و اگر شخصى كلمات مرا كه او به اسم من بگويد نشنود من از او تفتيش مى كنم ، امّا پيغمبرى كه متكبّرانه در اسم من سخنى كه به گفتنش امر نكردم بگويد و يا باسم خدايان غير، تلفّظ نمايد آن پيغمبر البتّه بايد بميرد و اگر در دلت بگوئى : كلامى كه خداوند نگفته است چگونه بدانيم ؟ چنانچه پيغمبرى چيزى به نام خداوند بگويد و آن چيز واقع نشود و به انجام نرسد اين امرى است كه خداوند نفرموده است بلكه آن پيغمبر آن را از روى غرور گفته است از او مترس )). انتهى .
بعض يهود گويند: مقصود از اين پيغمبر حضرت يوشع است ، و نصارى گويند: مراد حضرت مسيح است و هر دو قول باطل است .
مقصود از اين پيغمبر يوشع (ع) نيست به چند دليل :
اوّل : اينكه عبارت تورات مستقبل است ((نابى آقيم لاهم )) يعنى بعد از اين پيغمبرى بر مى خزانم ؛ و يوشع خودش آن وقت بود و مى شناختندش و اگر مقصود او بود مى فرمود: يوشع را به پيغمبرى مبعوث كردم .
دوم : اينكه يوشع مانند موسى نبود چون موسى (ع) پيغمبر اولوالعزم صاحب شريعت و تورات بود و با خدا تكلّم كرد و يوشع تابع او بود. و در مثنى (34:10) گويد: ((در بنى اسرائيل پيغمبرى مانند موسى برنخاست كه روبرو با خدا سخن گويد)).
سوم : اينكه خداوند براى تشخيص صدق و كذب پيغمبر علامت ، معين فرمود كه بنى اسرائيل او را به آن علامت بشناسند كه اگر خبرى داد و واقع نشد دروغگو است . و اگر واقع شد راستگو؛ و اگر مقصود يوشع بود علامت و امتحان لازم نبود و خدا مى فرمود: اين يوشع پيغمبر است ، و همه مى دانستند و علامت معين كردن براى كسى است كه او را نمى شناسد.
چهارم : اينكه علماى سابق آنها اين پيغمبر را غير يوشع مى دانستند و منتظر او بودند.
در منقول الرضا ص 240 از كتاب گماراى سهندرين فصل 53 نقل كرده است : كه ربى اباهو از ربى يوحنان روايت كرده كه او گفت : ((آن پيغمبر موعودى كه مى آيد هر گاه به تو بگويد: كه از جميع احكام تورات دست بردار بايد دست برداشت به جز آنكه آن پيغمبر موعود ما را امر به بت پرستى فرمايد اطاعتش نبايد كرد، اگر چه فى المثل شقُّ القمر هم بنمايد يا ردِّ شمس كند)) و اين كتاب گمارا از كتب احاديث يهود است كه در بيت المقدّس ثانى نوشته شده است سال هاى بسيار پس از يوشع . و يهوديان عهد پيغمبر و پيش از آن در مدينه منتظر او بودند چنانكه در قران سوره بقره : آيه 83 است :
(و كانوا من قبل يستفتحون على الّذين كفروا فلمّا جاءهم ما عرفوا كفروا به ). و سابقاً اشاره به آن كرديم (رجوع شود به صفح 216)
آن پيغمبر موعود عيسى (ع) نبود به چند دليل
اوّل : آنكه در انجيل يوحنّا(1:20....) گويد:((علماى يهود نزد يحيى آمدند و پرسيدند: تو مسيحى ؟ گفت : نه ! گفتند: ايليا هستى ؟ گفت : نه ! پرسيدند آن پيغمبرى ؟ گفت : نه )).
از اينجا دانسته مى شود آن پيغمبرى كه موسى (ع) فرموده بود ديگرى بود غير مسيح و اهل آن زمان معترف بودند.
دوم : آنكه پيغمبر موعود بايد مانند موسى (ع) باشد و حضرت عيسى از بنى اسرائيل بود و ممكن نبود مانند موسى باشد. چون در سفر مثنى (34:10) گويد: بر نميخيزد ديگر در بنى اسرائيل پيغمبر مانند موسى .
و در منقول الرضا گويد:((برنخاست )) به لفظ ماضى كه در ترجمه ها آورده اند غلط است چون در عبارت عبرى گويد و لو قام - بكسر واو اوّل - و هر گاه واو مكسوره بر فعل ماضى درآيد معنى آن را مستقبل مى سازد، و شواهدى آورده است .
مؤلف گويد: قطع نظر از اين مى دانيم كه حضرت عيسى از هيچ جهت مانند موسى نبود تا بتوان مطلق شباهت را حمل بر آن كرد چون صاحب شريعت و احكام و حلال و حرام نبود و حدود و سياست و تعزيرات و طهارت و نجاست نداشت و به شمشير مبعوث نشد بر خلاف پيغمبر(ص) كه در معنى و مقصود پيغمبرى شباهت تام به حضرت موسى داشت .
و نيز نصارى گويند: عيسى (ع) خدا بود و موسى (ع) خدا نبود، و عيسى كشته شد و سبب نجات بشر گشت و موسى سبب نجات بشر نگشت ! و دو چيز را به هم وقتى تشبيه مى كنند كه در صفات ظاهره مشترك باشند.
سوم : حضرت موسى خبر داد كه اگر آن نبى به دروغ ادّعا كند كشته شود و پيغمبر مسلمانان دعوى نبوّت كرد و گفت : من همانم كه موسى (ع) در تورات خبر داد، و كشته نشد؛ اما حضرت عيسى (ع) به گمان نصارى كشته شد.
چهارم : اينكه موسى (ع) خبر داد كه اگر مى خواهيد راستى يا دروغگوئى آن پيغمبر را بدانيد نظر كنيد اگر خبر از غيب داد و واقع نشد پيغمبر نيست و اگر درست آمد راست گفته است و پيغمبر است ، و پيغمبر اسلام (ص) هر چه خبر داد مانند ((غلبت الروم )) درست آمد و واقع شد اما حضرت مسيح (ع) (نعوذ باللّه ) به گمان عيسويان خبر داد و واقع نشد مثلاً فرمود: من از آسمان فرود مى آيم پيش از اينكه شما حواريان ، همه شهرهاى فلسطين را طى كنيد و در اين طبقه كسى هست كه بازگشتن فرزند آدم را از آسمان ببيند و اكنون دوهزار سال گذشته است و آن حضرت باز نگشت !(187)
پنجم : از كتاب اعمال رسولان (3:19-23) معلوم مى شود كه پس از صعود حضرت عيسى (ع) بآسمان و پيش از برگشتن او از آسمان بايد آن پيغمبر موعود بيايد با چند علامت ديگر و گويد:
((توبه نمائيد و بازگشت كنيد تا گناهان شما محو شود كه زمان تازگى و خوشى را از حضور خداوند دريابيد و يسوع مسيح را كه به شما ندا مى شود باز فرستد آن عيسى كه بايد آسمان او را نگهدارد تا همه آنچه خداوند بزبان پيغمبران مقدّس خود از قديم فرمود واقع شود، موسى به پدران ما گفت كه : خداى شما پيغمبرى را مثل من از براى شما برادران شما مبعوث خواهد نمود و هرچه او به شما مى گويد بر شما است كه اطاعت او كنيد و چنين است كه هر كس سخن آن پيغمبر را نشنود از قوم بريده خواهد شد)). انتهى
بنابراين عبارت آمدن آن پيغمبر بايد پيش از فرود آمدن مسيح از آسمان و پس از عروج او واقع شود و آمدن او از جمله امورى است كه پيغمبران خبر دادند تا زمان تازگى و خوشى و نشاط رسد و آن موعد نزول حضرت عيسى (ع) از آسمان است .
رفع شبهه
چنانكه گفتيم : يهود و نصارى اين بشارت را حمل بر غير معنى صحيح مى كنند چنانكه خداوند در قران فرمود:(يحرِّفون الكلم عن مواضعه ).(188)
يعنى : بر مى گردانند لفظ را از معنى هاى خود و موضع معانى است . و يهود مى گويند: مراد از آن يوشع است و نصارى مى گويند: مراد حضرت عيسى است و چند شبهه بر مسلمانان كرده اند:
1- اينكه موسى فرمود كه : پيغمبرى از ميان تو از ميان برادران تو و مقصود آن است كه پيغمبر موعود بايد از بنى اسرائيل باشد و برادران بر خود بنى اسرائيل اطلاق شده است .
جواب گوئيم : ما ادلّه آورديم كه مراد از اين پيغمبر يوشع و عيسى نمى تواند بود و قرائن بسيار دلالت بر نبوَّت پيغمبر(ص) دارد، اما لفظ برادران همچنان كه ممكن است بر بنى اسرائيل اطلاق شود ممكن است بر اولاد اسماعيل نيز گفته شود چون دو طائفه بودند از نسل دو برادر و اين گونه اطلاق در تورات بسيار است نسبت به بنى اسماعيل و بنى عيصو و ساير قبائل كه از نسل ابراهيم بودند چنانكه در تكوين (16:12) و (25:18) درباره اسماعيل فرمود:((او در مقابل برادران مسكن گزيند)) يعنى : عرب ها و اولاد اسماعيل در مقابل بنى اسرائيل و نبى عيص منزل مى كنند.
و در سفر عدد(20:14) گويد:((موسى (ع) فرستادگان از قادس به سوى پادشاه ادوم فرستاد كه برادر تو اسرائيل مى گويد: تو مى دانى همه آن بلا كه به ما رسيد)).
در سفر مثنى (2:3....):((پروردگار به من گفت : اين قوم را وصيّت كن كه به شما به زودى در زمين برادران خود بنى عيصو خواهيد گذشت كه در ساعيرند و از شما خواهند ترسيد.... و چون از ميان برادران خود بنى عيسو كه در ساعير ساكنند گذشتيم ...))
و در مثنى (73:7) گويد:((از ادومى متنفّر مشو زيرا كه او برادر تو است )) و ادوميان اولاد عيص اند كه برادر يعقوب بود.
و در تكوين (22:29) است :((اسحاق پسرش يعقوب را دعا كرد كه مولاى برادرانت باش و پسران مادرت تو را كرنش نمايند)).و رجوع به اشعيا(66:20) و هوشيع (2:1) شود.
امّا كلمه ((ميان تو)) كه ترجمه :((ميقربخا)) است زائد است براى آنكه خدا به موسى فرمود: پيغمبرى مبعوث مى كنم از ميان برادران تو و نفرمود از ميان تو از ميان برادران تو؛ و البتّه حضرت موسى اين كلمه ((از ميان تو)) را در ميان عبارت وحى زياد نكرده است ، ديگران افزوده اند.
و گفتيم : امثال اين در تورات بسيار است و كلماتى افزوده يا كاسته اند. و نيز در كتاب اعمال رسولان (باب سوم :22/7:37) اين كلام را نقل كرده است و كلمه ((از ميان تو)) در آن نيست و گويد: موسى گفت : پروردگار شما پيغمبرى از ميان برادران شما مبعوث مى كند. و از قول پطرس و استفانوس بى اين كلمه نقل شده است .
و اگر فرض كنيم اين كلمه صحيح باشد باز منافى مقصود ما نيست ؛ زيرا كه برادر انسان با انسان يكى است . و در تلمود گويد:((هر كس خدا را به يگانگى بپرستد او در حقيقت از تو است )). و در اظهار الحق گويد:((پيغمبر ما از ميان يهوديان برخاست چون مردم مدينه و خيبر و بنى قينقاع و بنى نضير و بنى قريظه در اطراف مدينه همه يهودى بودند.
شبهه ديگر:
اينكه در انجيل يوحنّا(5:46) اين بشارت را منطبق با حضرت عيسى (ع) كرده است .
در جواب گوئيم : بسيار از آيات تورات را در انجيل منطبق بر عيسى كرده اند كه چون در آنها نظر كنى بينى اشتباه كرده اند اين هم يكى از آنها است و ما در باب اغلاط انجيل چند غلط آنها را در تطبيق بر مسيح ذكر كرديم .
و نيز گوئيم : عيسى (ع) در آيه فوق نفرمود آن پيغمبر موعود منم بلكه به اجمال فرمود:((موسى درباره من خبر داده )) شايد مقصودش شيلو در سفر تكوين (49) است .