روزى كه زير خاك تن ما نهان شود |
|
و آنها كه كرده ايم يكايك عيان شود |
يا رب به فضل خويش ببخشاى بنده را |
|
آندم كه عازم سفر آن جهان شود |
بيچاره آدمى كه اگر خود هزار سال |
|
مهلت بيابد از اجل و كامران شود |
هم عاقبت چه نوبت رفتن بدو رسد |
|
با صد هزار حسرت از اينجا روان شود |
يا رب مدد ببخش كه ما را در آن زمان |
|
قول و زبان موافق صدق جنان شود |
ايمان ما ز غارت شيطان نگاهدار |
|
تا از عذاب خشم تو جان در امان شود(413)
|
اءلا يا اءيّها السّاقى زمى پر ساز جامم را
|
|
كه از جانم فرو ريزد هواى ننگ و نامم را
|
از آن مى ريز در جامم كه جانم را فنا سازد
|
|
برون سازد ز هستى هسته ى نيرنگ و دامم را
|
از آن مى ده كه جانم را ز قيد خود رها سازد
|
|
به خود گيرد زمامم را فرو ريزد مقامم را
|
از آن مى ده كه در خلوتگه رندان بى حرمت
|
|
به هم كوبد سجودم را به هم ريزد قيامم را
|
روم در جُرگه پيران از خود بى خبر شايد |
|
برون سازند از جانم به مى افكار خامم را(425)
|
مقصود عاشقان دو عالم لقاى توست |
|
مطلوب طالبان به حقيقت رضاى توست |
هر جا كه شهريارى و سلطان و سرورى است |
|
محكوم حكم و حلقه بگوش گداى توست |
قومى هواى نعمت دنيا همى برند |
|
قومى هواى عقبى و ما را هواى توست |
گر مى كشى به لطف و اگر مى كشى به قهر |
|
ما راضييم هر چه بود راءى ، راءى توست |
اميد هر كسى به نيازى و حاجتى است |
|
اميد ما به رحمت بى منتهاى توست |
هر كس اميدوار به اعمال خويشتن |
|
سعدى اميدوار به لطف و عطاى توست
(426) |