برخی ساکنین شهرهای اطراف نجفآباد در حوادث محرم سال1357 مشارکت داشتند و همین زمینهای شد برای تشدید اختلافات قومی و قبیلهای.
برخی ساکنین شهرهای اطراف نجفآباد در حوادث محرم سال1357 مشارکت داشتند و همین زمینهای شد برای تشدید اختلافات قومی و قبیلهای.
بیشتر کارگران، اهل و ساکن نجفآباد بودند و تعدادی محدودی کارگر، کارشناس یا مدیر از شهرهای اطراف در کارخانه کار میکردند. برای ایاب و ذهاب کارگران بومی، وسیلهای گذاشته بودند که در زمان خودش خاص و متفاوت محسوب میشد.
هزینۀ ساخت، تجهیز و ادارۀ این مراکز به همراه ولخرجیهای رنگارنگ حاشیهاش، همه از جیبِ بیتالمال میرفت. فراوانی نعمت، نصیب کادر اجرایی اردوها نیز میشد. به عنوان مثال، در آن زمان حقوق ماهیانۀ من به عنوان نیروی بهداری حدود هزار تومان بود ولی بابت حضور در اردوگاه، دو هزار تومان پاداش میگرفتم.
آب خوراکی 80درصد از اهالی از همین آبی بود که از وسط دهات کرون عبور میکرد و مردم سادهلوح نجفآباد معتقد بودند که آبی که قبل از سر زدن آفتاب در جویها جریان دارد سالم و تمیز است.
از خاطرات دیگر طبابت در نجفآباد اینکه یکروز برای عیادت یک نفر که زخم عمیق و متعفنی در ساق پا داشت به محله پل سنگی رفتم. وارد خانهای شدم که ایوان بزرگی داشت و مردی وسط ایوان خوابیده و مگس نیز دور او غوغا میکرد. زخمهای ایشان را دیدم. در حین معاینه علاوه بر چرک فراوان در زخم دانه جویی نیزدر زخم بود.
مسواک کردن و مسواک وجود نداشت و تا آنجا که بهخاطر دارم خودم بعد از اتمام دبیرستان شروع به مسواک زدن دندانهایم کردم دندانپزشک اصلاً حتی در اصفهان نیز وجود نداشت و کشیدن دندان، ختنه کردن و حجامت (یعنی گرفتن خون از پشت) و شکسته بندی بهعهده سلمانیها که بنام دلاک معروف بودند، بود.
پنجسالهبودم ولی موهایم هنوز رنگِ قیچی ندیده بود. بعد از پنج خواهر به دنیا آمده بودم و اعتقاد داشتند چنین پسر نوبرانهای را باید کربلا یا نجفاشرف، سر تراشید و هموزن موهایش به فقرا پول داد. حوالی سال1331 با هزار مشقت و سختی راهی عتبات شدیم تا خانواده، نذرشان را ادا کنند.
خوراک مردم اغلب علاوه بر نان که بیشتر در منازل پخته و تهیه میشد و گوشت که بیشتر به صورت آبپز و ماست و پنیر که آنهم کمیاب و بیشتر از اوایل سال تا سه ماه اول سال پیدا میشد و بقیه سال از پنیر که در آب نمک نگهداری میشد بود، برنج مصرف فوقالعاده کمی داشت و بعضی هفته یک مرتبه آن هم شبهای جمعه برنج بصورت پلو و فقرا به قول خودشان فقط شبهای عید پلو میخوردند.
تبعات جنگهای جهانی اول و دوم به همراه ناامنی توسعه یافته در سطح کشور، کار را به جایی رسانده بود که قوتغالب مردم، نان جو یا گندم به همراه مقدار کمی لبنیات بود. این حداقل غذا هم که با مشقت زیاد تامین میشد، وقتی برقرار بود که سر و کلۀ شرایط خاصی مثل قحطی پیدا نمیشد.
دستشویی مدرسه عبارت بود از پنج توالت که آنروزها بنام مستراح یا خلا نامیده میشد و در جنوب مدرسه و روبروی درب ورودی مدرسه بود. به طوریکه هر کس وارد مدرسه و یا به عبارت دیگر وارد اداره فرهنگ میشد، اول چیزی که جلب توجه آن را میکرد توالتهای بدون درب که به نام «پنج برادران» نامیده میشد بودند.
از مشهورترین شاهدوستان نجفآباد باید به خانوادهای اشاره کنم که سه پسر شاخص داشت. یکیشان مشروبفروشی داشت و قبل از انقلاب مغازهاش را چندینبار جابهجا کرد. خیلی اهل سیاست نبود و سرگرم زندگیاش بود و بعد از انقلاب، مشغول کاسبی دیگری شد.