مثل خیلی از همشهریها باغ و زراعت و مختصر دامداری داشتیم و به رسم آن روزها، بخشی از امور زندگی بر عهدۀ من بود. ساعات زیادی از دوران بچگی را با «حسنچی » مشغول چرای گوسفندان در باغ و صحرا میشدیم. با حسن که از اقوام محسوب میشد، شبهای پاییز و زمستان که کارهای کشاورزی به نسبت سبک میشد، میرفتیم نمازجماعت مسجد جامع نجفآباد.
1- رختشوي خانه اي به نام «رجب»که باني و واقف آن فردي از طايفه حاج صادقيان بوده است، يک چهارديواري به ابعاد تقريبي 8 در 6 متر بر روي جوي آبی که از روبه روي حوزه علميه الحجه (در خیابان امام) رد می¬شده است.
برخی ساکنین شهرهای اطراف نجفآباد در حوادث محرم سال1357 مشارکت داشتند و همین زمینهای شد برای تشدید اختلافات قومی و قبیلهای.
بنابر آنچه نقل شده و ترتيب زماني، مي توان قبرستانهاي شهر را كه امروزه آنها را آرامستان مي نامند (شايد چندان هم جاي آرامي براي همه آدم ها نباشد) را به شرح زیر تقسیم بندی کرد:
مادر خدا بيامرزم نقل کرد که «يکي از روزهاي پائيز رفته بودم حمام، پس از شستشو، دلاک و کيسه صابون، عازم خزينه شدم تا خودم را شستشوي نهائي بدهم و خارج شوم. وارد خزينه شدم، چند تا زن ديگه هم داخل خزينه بودند از سقف خزينه نور مختصري محيط را روشن مي کرد.
از دیگر خاطرات اینکه سالن تشریح دانشکده در دو اتاق قدیمی که در ضلع شمالی حیاط بزرگ دبیرستان واقع شده بود و در آن آنجا ده جسد برای تشریح روی تختهای فلزی نسبتاً بلند خوابانده بودند و هر چهار نفر دانشجو یک جسد را باید تشریح کنند.
اقتصاد ایران: ۷ آبان ۱۳۵۹ و حدود یک ماه پس از آغاز جنگ تحمیلی، پدافند ایران برای اولین بار موفق به انهدام ۲ فروند جنگنده توپولف دشمن در حوالی اراک و شهر نجف آباد شد.
کباب نجفآباد معروف بود و کباب چنجه که بنام کباب پَر نامیده میشد در منزل و باغات درست میکردند مخصوصاً کباب سیخ انجیر که بجای سیخ آهنی از چوب درخت انجیر استفاده میشد کاملاً معروف و واقعاً هم قابل تعریف است و خوشمزه و نازک و خوردنی بود.
زنهای نجفآباد علاوه بر خانهداری و پخت نان دوخت لباس اغلب با بافتن کرباس و قالی مشغول بودند و میتوان گفت که ظریفترین کرباس در نجفآباد بافته میشد.
یکی از خاطرات فراموش نشدنی من که هنوز نیز از یادآوری آن لذت میبرم. شبهای تابستان مخصوصاً شبهای مهتاب و خوابیدن روی پشت بام بود.
از خاطرات دیگر یک روز صبح شنبه که با دوچرخه از نجفآباد به اصفهان آمدم نزدیک دبیرستان سعدی در کوچه جهانبانی که پیچ تندی داشت با دبیر زبان فرانسهام که آن هم با دوچرخه بود به هم خوردیم و این موضوع باعث عصبانیت ایشان شد.
درسالهاي1313 به بعد که شهرداري تشکيل گرديد، به جهت تعريض خيابان و گشودن خيابانهاي شيخ بهايي جنوبي، شمالي و احداث ساختمانهاي اداري جديد بناي قدمگاه تخريب شد. مسئولين براي ايجاد ادارات جداگانه و ساخت فلکه به سبک جديد تصميم به خراب کردن عمارت قدمگاه گرفتند.