مرحوم نظام علاوه بر بنيان گذاري آموزش و پرورش نوين، در ساير فعاليتهاي اجتماعي آن زمان نیز شرکت داشته است. از جمله این فعالیت ها می توان به تدريس در همه پايه هاي مدرسه، نمايندگي اوقاف، مديريت مدرسه اکابر، عضويت در انجمن هاي متعدد شهري، نظارت بر انتخابات و مديريت دبيرستان جديد التاسيس اشاره کرد.
آب خوراکی 80درصد از اهالی از همین آبی بود که از وسط دهات کرون عبور میکرد و مردم سادهلوح نجفآباد معتقد بودند که آبی که قبل از سر زدن آفتاب در جویها جریان دارد سالم و تمیز است.
یک حشره دیگر بنام سرخک که شبها مانع خواب و گزش آنها فوقالعاده دردناک و چنانچه کشته میشدند بوی عفنی داشتند. این حشرات متعدد و موزی سوای عقرب و رطیل و پشه و مگس بودند.
بهار سال56، فرح دیبا سفری یکیدو هفتهای به اصفهان و برخی استانهای اطراف داشت. در اصفهان یکسری جشنهای به اصطلاح مردمی گرفته بودند و همسر شاه علاوه بر چند افتتاح، از برخی نقاط هم بازدید داشت. یکی از آنها «اردوکار» نجفآباد در جادۀ اصفهان و نزدیک تقاطع قهدریجان بود.
گرچه گشايش مدارس دخترانه نسبت به مدارس پسرانه با تاخير روبرو بود ولي در همان زمانها مکتب خانه هايي در گوشه کنار شهر و منطقه وجود داشت که ملا باجي ها در آن به تعليم دختران مشغول بود.
ترتیب گشایش قدیمی ترین مدارس نجف آباد آقای قاهری مدرسه اکابر (شبانه ای) را نیز تاسیس کرد تا سوادآموزی بزرگسالان،که قادر به تحصیل در مدارس روزانه نبودند را عهده دار شود. مدرسه فوق با تعداد ۶۸ نفر دانش آموز در سال ۱۳۱۵ افتتاح شد. آقای محمد تدین همکاری نزدیکی در اداره مدرسه داشت. پس از […]
اين مدرسه علميه امروز از طرف جنوب به خيابان امام، از شرق به کوچه شيخ ابراهيم رياضي، از غرب به مغازه و منازل مسکوني و از شمال نیز به کوچه حاج حيدر چاوشي (نام قديمی) متصل است.
عمده مخالفت ها با تحصيل فرزندان در مدارس و آموزش و پرورش نوين ناشي از تعصب بعضي از مذهبيون بود که بعضاً آن را حرام مي دانستند. عده اي آن را موافقت و آب به آسياي حکومت پهلوي ريختن (که قصد دين زدايي دارد) قلمداد می کردند.
در خصوص ساکنان اوليه شهر گفته شده که قبل از بناي آن عده اي از زرتشتيان در کوههاي شمالي شهر ساکن بودند و اين محل پس از برقراری دولت اسلامی، براي مدتي پايگاه گبران گرديد.
از خاطرات دیگر طبابت در نجفآباد اینکه یکروز برای عیادت یک نفر که زخم عمیق و متعفنی در ساق پا داشت به محله پل سنگی رفتم. وارد خانهای شدم که ایوان بزرگی داشت و مردی وسط ایوان خوابیده و مگس نیز دور او غوغا میکرد. زخمهای ایشان را دیدم. در حین معاینه علاوه بر چرک فراوان در زخم دانه جویی نیزدر زخم بود.
نمایش شروع میشد؛ خان با ادبیات مخصوص خودش، لُغُز گویی، کنایه و اشاره، با دلِ پر خونی که از بعضی کاسبها و نانواها داشت، چند کار را یکجا انجام میداد. تخلف بعضی کسبه را به زبان طنز گوشزد میکرد تا شاید از گرانفروشی و احتکار دست بردارند.
مسواک کردن و مسواک وجود نداشت و تا آنجا که بهخاطر دارم خودم بعد از اتمام دبیرستان شروع به مسواک زدن دندانهایم کردم دندانپزشک اصلاً حتی در اصفهان نیز وجود نداشت و کشیدن دندان، ختنه کردن و حجامت (یعنی گرفتن خون از پشت) و شکسته بندی بهعهده سلمانیها که بنام دلاک معروف بودند، بود.